- چکیده
- موقعیت و ساختار جغرافیایی افغانستان
- افغانستان در قرن ۱۹
- افغانستان در دوران اشغال کمونیستها
- موقعیت راهبردی افغانستان در منطقه
- هدف شوروی از تجاوز به افغانستان
- اهمیت مبارزه رهاییبخش مردم مسلمان افغانستان
- افغانستان در عصر مجاهدین
- کشورهای ذینفع در بحران افغانستان
- چکیده و نتیجه
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[...] [...]
[↑] چکیده
بحران افغانستان به عنوان یک بحران منطقهای، که تاثیر قابل توجهی بر محیط بینالمللی دارد، از دو زاویه قابل بررسی است: یکی بررسی جامعه شناختی بحران از دیدگاه جامعهشناسی سیاسی، دیگری بررسی بحران از دیدگاه روابط بینالملل.
از منظر جغرافیای سیاسی، آیا بحران کنونی افغانستان متاثر از ساختار جغرافیایی و موقعیت راهبردی آن کشور است یا خیر؟ با توجه به این نکته، که همواره نقاط بحرانی جهان با نقاط راهبردی منطبق اند، آیا افغانستان که کانون بحران گردیده، از چنین موقعیتی برخوردار است؟ چرا هر روز این بحران ابعاد گسترده تری پیدا میکند؟
نقش هر کشور در سیاست ملل و حوزه فعالیت آن در روابط بینالمللی، بیش تر تابع موقعیت جغرافیایی و ارتباط آن با کشورهای همسایه (قدرتمند یا ضعیف) و نیز نقش آن در رقابت بین قدرتهای بزرگ جهانی است. کشوری که دارای موقعیت ممتاز سیاسی - جغرافیایی است، در صورتی که با توجه به اصول و مبانی جغرافیای سیاسی، به صورت کارامد و مثبت وارد صحنه بینالمللی شود، موجب اقتدار و عزت بینالمللی آن کشور میگردد، وگرنه موقعیت جغرافیایی و راهبردی در جهت عکس عمل میکند و بحران آفرین میگردد; زیرا با توجه به مهارتهای انسان در بازیهای بینالمللی و تحول فن آوری، امروزه دیگر سیاستهای جغرافیایی صرفا به معنای رقابت راهبردها در سطح جهان نیست، بلکه مجموعه پیچیدهای از نیروهای متخاصمی است که بر سرزمینهایی با ابعاد کوچک به نزاع و رقابت میپردازند و هدفشان، یا اثبات تفوق سیاسی خود است یا بیرون راندن رقیب یا رقبای خود از صحنه. به نظر میرسد افغانستان، که امروزه کانون بحران گشته، متاثر از چنین طرز تفکری حاکم بر روابط بینالمللی است.
این مقال، از این منظر درصدد تحلیل بحران افغانستان است.
[↑] موقعیت و ساختار جغرافیایی افغانستان
افغانستان از نگاه جغرافیایی، در مرکز آسیا واقع شده و حالت چهارراه را در بین مناطق بزرگ این قاره دارد. این کشور، که ٦۵٠٠٠٠ کیلومتر مربع مساحت دارد، از شمال در فاصله تقریبا ٢٣٨۴ کیلومتری پامیر قرار داشته و در شرق تا دهانه ذوالفقار امتداد دارد; در شمال با کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان هم مرز است، در غرب به امتداد ۹٠٠ کیلومتر از دهانه ذوالفقار تا سیاه کوه با ایران، در جنوب و شرق در مرزی به طول ٢٢۴٠ کیلومتر با پاکستان و در فاصله شمال شرق در فاصله ٧٣ تا ۹٣ کیلومتر با کشور چین همسایه است.[۱] شناخت کشور و مردم افغانستان ارتباط مستحکمی با مناطق مرتبط به هم آسیای مرکزی، جنوبی و غربی - یعنی استپهای پهناور آسیای مرکزی، شبه قاره هندوستان و خاورمیانه - دارد.
افغانستان با این موقعیت جغرافیایی، حایز اهمیت راهبردی ویژهای است. به همین دلیل، در طول تاریخ بیش از هر سرزمین دیگری مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته است. تاریخ این کشور که از سپیده دم تمدن آغاز میشود، مانند اقلیم آن، از موضع جغرافیایی و ساختار طبیعی کشور متاثر بوده است. اهمیت سوق الجیشی افغانستان در دورههای زمانی خاص، وابسته به شرایط بینالمللی و منطقهای همان دوره بوده است. بدین روی، برای دست یابی به مقصود، بررسی موقعیت راهبردی این کشور در چند دوره زمانی لازم است:
[۱] - افغانستان در قرن ۱۹
افعانستان برای اولین بار، در قرن ۱۹ معرکه مبارزه روسیه و انگلستان گردید. در اواخر قرن ۱۹، روسیه با تصرف تدریجی مناطق آسیای مرکزی، خود را به شمال افغانستان نزدیک کرد. با پیروزی کمونیستها و ایجاد شوروی، روسها باقیمانده آسیای مرکزی را تصرف نموده و عملا در طول یک نوار ٢٣٨۴ کیلومتری با افغانستان همسایه شدند. سیاست تدریجی روسها تصرف افغانستان و دست رسی به آبهای آزاد بود. انگلیسیها، که پیشرفت روسیه را در افعانستان مغایر با منافع خود در هندوستان میدیدند، درصدد ایجاد یک خط دفاعی در ماورای رود سند برآمدند و با سبقت گرفتن از روسها، به افغانستان تجاوز کردند. بریتانیا طی دو جنگ (۱٨٣۹ - ۱٨۴٢ و ۱٨٧٨ - ۱٨٨٠) تلاش کرد نفوذ خود را بر این کشور تحمیل کند، ولی هربار با مقاومت مردم افغانستان، مجبور به عقب نشینی گردید. در جنگ ۱٨٣۹ - ۱٨۴٢، قوای شکست خورده انگلیس در راه بازگشت به هندوستان با قیام ملی مواجه شدند. قشون شانزده هزار نفری انگلیس، که (٦ ژانویه ۱٨۴٢) کابل را ترک کرده بود، در نزدیک جلال آباد قتل عام شد و فقط یک نفر به نام دکتر برایدن را در حالت زخمی زنده گذاشتند تا داستان زوال قشون شکست خورده را به اطلاع اربابانش برساند.
یکی از عمال سیاست بریتانیا در هند چنین مینویسد: "به فرض عقب زدن سایه تعرض روسیه ما تصمیم گرفتیم یک نفر متواری ... را به نام ... بر مردم افغانستان، که تا آن موقع سوءنیتی در برابر ما نداشتند، تحمیل کنیم. این بی عدالتی بدون دلیل، که علت العلل تمام مشکلات آینده ما در افغانستان گردید، با چنان اقدامات نظامی عملی شد که شدت حماقت آن هنوز هم غیر قابل تصور است."[٢]
دوک اف دلینگتن، فاتح جنگ واترلو پیش از وقوع این جنگ چنین پیش بینی کرده بود: "مشکلات ما در افغانستان، در همان نقطهای آغاز خواهد شد که پیروزی نظامی ما در آن جا خاتمه مییابد. نتیجه یک بار عبور از رودخانه سند برای برقرار نمودن حکومتی در افغانستان این خواهد بود که بارها به عبور از رودخانه مزبور مجبور شویم." [٣] این حدس او مبتنی بر شناخت وی از افغانستان بود. در تاریخ نظامی بریتانیا، این جنگ بیهوده ترین و مفتضح ترین جنگ به شمار میرود و این شکست سرآغاز انهدام و فروپاشی امپراتوری انگلیس بود که میگفتند خورشید در قلمرو آن غروب نمیکند.
بریتانیا از این ماجرا عبرت نگرفت؛ هم چنان با نیرنگهای جدید، بازی با سرنوشت این کشور را دنبال کرد. داستان رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان مفصل است، اما آنچه که باید دانست این که آنها را از این نمد کلاهی نشد. مورخان ماجرای رقابت روس و انگلیس را به تفصیل بیان کردهاند.[۴] در ذیل، به بعضی از آنها بهعنوان نمونه اشاره میگردد:
مستشرق معروف آلمانی، آردوموته هلر، (Ardmute Heller) میگوید: "افغانستان ازنظرروسها،دروازهای است که آنها میبایستی برای رسیدن به اقیانوس هند از آن بگذرند. این فکر از آرزوهای تزار (پطر کبیر) روسیه بود که راهی به سوی آبهای گرم بگشاید. البته هم اکنون شوروی وارث این طرز تفکراست."[۵]
شرق شناس روسی در سال ۱٨٧٨ میگوید: "علاقه حاکمیت قوای انگلیس بر افغانستان بدین طریق روشن میشود که انگلیسیها همواره افغانستان را به عنوان گذرگاهی برای رسیدن به اهداف خود در چین، ایران و آسیای مرکزی میدانستند. یکی از اهداف آنان نفوذ نظامی، سیاسی در آسیای مرکزی، اوضاع داخلی ایران و مسائل داخلی چین بود و به همان ترتیب که موقعیت صنعتی شدن انگلستان (مرکز صنعت دنیا) پابرجاتر میشد، علاقه این کشور به منابع طبیعی و بازار آسیای مرکزی فزونی میگرفت، به خصوص به کشوری مانند افغانستان که از نظر منابع طبیعی بسیار غنی است. بنابراین، سلطه بریتانیا بر افغانستان باید حفظ میشد تا بازار فروش اجناس انگلیسی از گرمی نیفتد."[٦]
بدین روی، تا اواخر قرن ۱۹، که اصل موازنه قوا بر جهان حاکم بود، افغانستان به عنوان یک منظقه حایل بین روس و انگلیس، اهمیت سوق الجیشی و سیاسی - جغرافیایی داشت. این وضعیت در قرارداد ۱۹٠٧ در مورد ایران نیز تطبیق میکند که کشور به سه قسمت (انگلیسی، روسی و منطقه حایل) تقسیم گردید. با ظهور اتحاد جماهیر شوروی، باز هم افغانستان مانند ترکیه و ایران، نقش منطقهای حایل داشت.
پس از جنگ جهانی دوم و آغاز دوران جنگ سرد، روسها به تدریج، زمینه اشغال افغانستان را در دست اجرا قرار دادند. عواملی مانند خروج انگلیسیها از هند و کم رنگ شدن حضور سایر دول اردوگاه سرمایه داری از منطقه، شوروی را به این کار تشویق میکرد. شوروی از اواسط دهه ۱۹۵٠ یک سلسله اقدامات بنیادی و اساسی را شروع نمود و سرانجام، طی یک روند تدریجی، در اواخر دهه ۱۹٧٠، نفوذ قابل توجهی در افغانستان پیدا کرد. عوامل داخلی نیز زمینه ساز این نفوذ بودند. در نهایت، در سال ۱۹٧۹، شوروی با اشغال رسمی افغانستان به وضعیت حایل بودن آن خاتمه داد. تجاوز نظامی آشکار شوروی همه معادلات بینالمللی را به هم ریخت. اساس تهاجم و تجاوز شوروی، که ریشه در تحولات سیاسی و درگیریهای نظامی منطقه در اوایل قرن نوزدهم دارد، به خوبی بیانگر موقعیت راهبردی افغانستان از دیدگاه شوروی است. شورویها از سالها قبل برای تثبیت موقعیت خود و نیل به اهداف سیاسی شان، افغانستان را به عنوان یک منطقه سوق الجیشی مد نظر داشتند. در این زمینه، به تجاوزهای عمده آنها در افغانستان اشاره میگردد:[٧]
- - تصرف جزیره اوتاتارکی در شمال آمودریا (سال ۱٨٧٢ م)؛
- سرکوبی انقلابیان باسماچی در سال ۱۹۱۹؛
- تهاجم گسترده و اشغال نظامی افغانستان در دسامبر ۱۹٧۹ م.) که به اشغال ده ساله این کشور انجامید.
در وضعیت جدید، جغرافیای سیاسی افغانستان حایز اهمیت فوقالعادهای گردید، به خصوص که در این دوران، عامل دیگری در منطقه بهعنوان عامل فعال و اثرگذار ظهور کرد؛ انقلاب اسلامی ایران به رهبری شخصیت برجسته روحانی حضرت امام خمینی رحمهالله.
[٢] - افغانستان در دوران اشغال کمونیستها
در سالهایی که افغانستان در اشغال نظامی شوروی قرار داشت (۱۹٧۹ - ۱۹٨۹) جغرافیای سیاسی افغانستان در این دوران از نقش بسزایی برخوردار بود. عواملی مانند حاکمیت نظام دو قطبی بر جهان، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و مبارزه بیامان مردم مسلمان افغانستان علیه اشغال گران بیش از بیش بر اهمیت و حساسیت موقعیت سوق الجیشی افعانستان افزود و جنگ ابعاد گسترده تری پیدا کرد.
امریکا و شوروی به عنوان دو ابرقدرت، که از سالیان پیش، برای دست رسی به این موقعیت راهبردی رقابت داشتند، این بار در مرزهای پاکستان و افغانستان دربرابرهم به صف آرایی پرداختند؛ زیرا تجاوز نظامی آشکار شوروی به افغانستان موجبات نگرانی امریکا را فراهم نموده بود و امریکاییان را به واکنش سریع وادارکرد.تبیین جغرافیای سیاسی افغانستان در این دوران، نیازمند توضیح اهمیت موقعیت راهبردی آن کشور میباشد:
[↑] موقعیت راهبردی افغانستان در منطقه
افغانستان به دلیل مجاورت با کشور شوروی (سابق) از ناحیه شمال و کشور عظیم خلق چین و نیز کشور بااهمیت پاکستان در خاور و جنوب و نیز همسایگی با کشور ایران در باختر و قرار گرفتن ایران در حوزه خلیج فارس و وجوه اشتراک دو کشور در ابعاد گوناگون مذهبی، زبانی، فرهنگی و موقعیت جغرافیایی دو کشور،وضعیت راهبردی خاصی را به وجود آورده است. ین موقعیت حساس رقابت بین دو ابرقدرت را برای نفوذ هرچه بیش تر در افغانستان به وجود آورده است که نگرش به این رقابت میتواند اهمیت این کشور را ازنظر این دو قدرت جهانی مشخص سازد.
اهمیت راهبردی افغانستان از دیدگاه شوروی: افغانستان به عنوان یک منطقه سوق الجیشی، از مدتها پیش مورد توجه روسها و پس از آن مد نظر شوروی (سابق) بوده است. رقابت روس و انگلیس در دوران موازنه قوا و رقابت امریکا و شوروی در عصر نظام دو قطبی نشانگر این ادعاست. سرانجام، در سال ۱۹٧۹، شوروی بر نیروی رقیب سبقت گرفته و با تجاوز نظامی، آن کشور را اشغال کرد. درک موقعیت سوق الجیشی افغانستان از نظر شوروی و هدف از تجاوزش به افغانستان نیازمند بررسی است:
[↑] هدف شوروی از تجاوز به افغانستان
تحلیلگران جهان سوم و غرب در ارزیابی راهبردی خود از مداخله شوروی به افغانستان، فرضهای چندی را مطرح کردهاند. این فرضها از آرزوی دیرینه روسها برای دسترسی به آبهای گرم اقیانوس هند تا پیشگیری از نفوذ اسلام ناب محمدی صلیالله علیه وآله به کشورهای تحت اشغال شوروی را دربر میگیرد.
واقعیت این است که نه تنها یک انگیزه، بلکه مجموعهای از عوامل سیاسی - جغرافیایی، که از نظر علایق کوتاه و دراز مدت شورویها حیاتی تلقی میشد، آنها را وادار به تجاوز کرد. در ذیل، به این موارد اشاره میشود:
- - جلوگیری از سقوط رژیم دست نشانده کابل؛
- تثبیت نفوذ در افغانستان؛
- دسترسی مستقیم به آبهای گرم اقیانوس هند و دریای آزاد (طبق وصیت پطر کبیر)؛
- ممانعت از نفوذ اسلام انقلابی به کشورهای تحت ستم شوروی؛
- موقعیت سوقالجیشی افغانستان بهدلیل قرارگرفتن آن در مجاورت منطقه نفت خیز خاورمیانه؛
- سلطه کامل بر افغانستان که میتوانست لنگرگاه مناسبی برای نیل بیشتر به تاسیسات شوروی در اتیوپی و یمن جنوبی باشد و نیز نفوذ شوروی را در جنوب آسیا، افریقا و کشورهای اطراف خلیج فارس دربرداشته باشد؛
- دست یابی به ذخایر طبیعی افغانستان که روسها در سال ۱۹٢٠ از ظرفیت خاص این کشور، به ویژه گازطبیعی نفت، سنگ آهن، مس و اورانیوم آگاه شدند و آنها را وادار به مداخله کرد؛ زیرا تصور میکردند با اشغال افغانستان، در استفاده از منابع خود، بی نیاز میشوند؛
- مقابله با امریکا و هم پیمانش پاکستان و ... .
مداخله شوروی در افغانستان در چند مرحله قابل بررسی است، اما افغانستان دهه هشتاد جایگاه ویژهای در تاریخ معاصر دارد و از همین رو، وقایع و رخدادهای این دهه توجه تاریخنگاران و پژوهشگران بسیاری را در اقصانقاط عالم به خود جلب کرده است.[٨]
موقعیت راهبردی افغانستان از نظر امریکا: خبر اشغال نظامی افغانستان، آن هم در ایام تعطیلات کریسمس رؤیاهای امریکا را آشفته ساخت. درست یک روز پس از اشغال، رئیس جمهور وقت امریکا ضمن توجه دادن افکار عامه جهان به تهدیدات جدی نوین و محکوم کردن عمل شوروی، اعتراض خود را با لئونیدبرژنف، رهبر وقت شوروی، در میان گذاشت.
کارتر در ٢۴ ژانویه ۱۹٨٠ در نطق تلویزیونی خود چنین گفت: "ما بهعنوان یک ابرقدرت بایستی از کوره در نرفته و در برابر این تجاوز از حسن سلوک برخوردار باشیم. عمل شوروی تمام ضوابط بینالمللی را تحت الشعاع قرار داده است ... تجاوز به کشور افغانستان آرامش نسبی حاکم بر سراسر دنیا را پس از جنگ جهانی دوم به مخاطرهانداخته است. ما در این جا، موضع کاملا صریح خود را اعلام میداریم: هر عملی که باعث به مخاطرهانداختن کنترل آبهای آزاد خلیج فارس شود از نظر ما محکوم است و ما چنین اعمالی را در مناطق مورد علاقه و حیاتی امریکا، مخالف با شؤون خود دانسته و به هر وسیله ممکن، حتی نظامی، برای بیرون راندن متجاوز، دست خواهیم زد."[۹]
تجاوز شوروی نه تنها امریکا، بلکه کشورهای هم جوار افغانستان را نیز به واکنش سریع واداشت: رئیس جمهور وقت ایران چنین اظهار داشت: "انقلاب ایران به مبارزه بی امان خود در برابر کشورهای امریکا و روسیه ادامه میدهد. من تاکید میکنم که ادامه این تجاوز به تهدید ایران منجر خواهد شد. آنها در مقابل دروازههای ما ایستادهاند و اگر به آبهای گرم منطقه دست یابند، دیگر نه تنها ایران، که تمام کشورهای خاورمیانه و شبه قاره هند را در اختیار خواهند داشت."[۱٠]
رئیس جمهور وقت پاکستان در پاسخ به این پرسش که هدف اصلی شوروی از اشغال افغانستان چیست، میگوید: "این قصه سر دراز دارد. در اصل، دلایل بسیاری در این رابطه وجود دارد، ولی مهم ترین آنها را ذکر میکنم: از جمله شورویها میخواهند استیلای خود را بر افغانستان و کشورهای جنوب شرقی خود، که مورد تهدید حرکتهای اسلامی قرار گرفتهاند، حفظ کنند."[۱۱]
در نشریه بررسیهای استراتژیک، چنین آمده است: "نیروهای صدهزار نفری شوروی در افغانستان، در حالی که پشتیبانی هوایی نیز دارد، بعد جدیدی را در ارتباط با استیلای مناطق خلیج به وجود میآورد. فرض بر این است که قوای مستقر در افغانستان توان حرکت در خلیج فارس (آبراه هرمز) را از طریق مناطق جنوب شرقی ایران داراست."[۱٢]
در هر حال، نگرانی عمده امریکا در این دوران، از موقعیت سوق الجیشی افغانستان، از دو لحاظ قابل تبیین بود: یکی به دلیل واقع شدن این کشور در جوار منطقه نفت خیز خلیج فارس و دیگری به دلیل هم مرز بودن آن با ایران که منافع امریکا را در معرض خطر قرار داده بود.
کیسینجر درباره موقعیت خلیج فارس میگوید: "خلیج فارس، امروزه از موقعیت استراتژیکی ویژهای برخوردار است؛ زیرا علاوه براین که بیش از نصف نفت صادراتی جهان از این ناحیه صادر میگردد، بازار اصلی تجارت بینالمللی غرب به حساب میآید ... هرگونه تهدیدی نسبت به آن منافع امریکا را تهدید خواهد کرد. این ناحیه حیاتی و استراتژیک از امریکا فاصله زیادی دارد، اما در مقابل، شوری تنها چندصد کیلومتر با آن فاصله دارد."[۱٣]
امریکا در برابر نفوذ شوروی به افغانستان برای تقویت موقعیت خود در این کشور، در واقع در خلیج فارس، اقدامات ذیل را در دست اجرا قرار داد:
- - افزایش توان نیروی دریایی خود در خلیج فارس و اقیانوس هند؛
- افزایش قدرت نیروهای واکنش سریع؛
- سعی در نزدیک شدن با ایران؛
- افزایش و تداوم کمکهای نظامی و تدارکاتی از طریق پاکستان به مجاهدان افغانی؛
- نمایش قدرت توسط عربستان و پشتیبانی مداوم از آن.[۱۴]
در مجموع، امریکا در رقابت با شوروی، توفیق چندانی نداشت؛ چون شیوههایی که شورویها به کار میگرفتند ظریف تر، مؤثرتر و درازمدت تر مینمود.[۱۵] هر چند امریکا تلاش میکرد با اتخاذ تدابیری مانع از تثبیت کمونیسم در افغانستان شود، اما در عمل، نمیتوانست کار مؤثری انجام دهد.
آنچه در زمینه رقابت امریکا و شوروی در این دوره حایز اهمیت است، این که دو ابرقدرت درصدد دست رسی به مناطق نفوذی بیش تر و همچنین استحکامات بیش تری در ارتباط با مناطق بحرانی مشرف به ایران هستند.
در سال ۱۹٨٣، استنباط یکی از سخن گویان وزارت پنتاگن چنین بود: "مناطق خلیج فارس گل سرسبد تمام مناطق یا نقاط بحرانی هشتاد سال آخر است. در یکی از اسناد محرمانه آمده است: هرچه بادا باد! هرچه میخواهد بشود، ما موظف هستیم که نیروهای امریکایی خود را با هدف مشخصی به مناطق بحرانی بفرستیم."[۱٦]
اماعامل اصلی تحرکات وسیع بینالمللی و واکنشهای سریع در برابر تجاوز شوروی به افغانستان تنها عامل جغرافیایی نبود، بلکه علاوه بر تاثیر سیاست نظام دو قطبی (امریکا و شوروی) در اواخر دهه هفتاد بر جهان و وقوع انقلاب اسلامی ایران، در ایجاد و تشدید بحران در افغانستان، این بار عامل اصلی در عرصه "ژئوپولیتیک"، نیروهای جهادی است که با افکار و اندیشه اسلامی، در برابر تجاوز و بی عدالتی، پرچم مبارزه را با قامتی استوار بر دوش گرفتهاند. ارتش سرخ شوروی این بار، با مقاومت یکپارچه و غیرمنتظره ملتی مواجه گردید که سرانجام، چارهای جز شکست ذلت بار و ننگین نداشت. تبیین نقش مبارزه مردم افغانستان در این دوره از تاریخ، از حوصله این بحث بیرون است، اما به طور گذرا، اشاره به آن لازم است:
[↑] اهمیت مبارزه رهاییبخش مردم مسلمان افغانستان
افغانستان به عنوان یک کشور اسلامی، جزئی از پیکره جهان اسلام است و سرنوشت آن با سرنوشت دنیای اسلام گره خورده. به همین دلیل، پیروزی یا شکست جهاد افغانستان در سرنوشت خانواده بزرگ جهان اسلام تاثیر داشت. بررسی اهمیت حیاتی جهاد اسلامی افغانستان در ابعاد گوناگون آن، نیازمند تحقیق مستقلی است، اما به عنوان نمونه، یکی از تاثیرات پیروزی آن بر نیروهای شوروی این گونه پیش بینی میشد:
از آن جا که افغانستان بزرگ ترین رزمگاهاندیشه و تفکر است (تفکر اسلامی با کمونیستی)، پیروزی مردم جهادی افغانستان نه تنها افسانه شکست ناپذیری شوروی را باطل میسازد، بلکه چنان تغییرات ژرفی در جغرافیای سیاسی جهان، به ویژه افکار عمومی قطب شرق و اروپای شرقی به وجود خواهد آورد که ثمره آن آزادی کشورهای اروپای شرقی و جمهوریهای تحت سلطه شوروی وفروپاشی دنیای کمونیسم باشد. با توجه به این نکته که افغانستان از یک سو، برای شورویها کلید یک قاره و اقیانوس هند تلقی میگردد و از سوی دیگر، در فرض پیروزی، کلید رهایی - دست کم - جمهوریهای تحت سلطه شوروی به شمار میرود.
خانم هلن کارردانکسوس در کتابش به نام امپراتوری فروپاشیده مینویسد: "اگر مقاومت شورشیان (مجاهدین) طولانی شود و یا اگر لازم آید که شوروی در مقابل فشار بینالمللی از افغانستان خارج شود، به ثبوت خواهد رسید که مسلمانان میتوانند کمونیسم را شکست بدهند و یک کشوری متعلق به دنیای اسلام (افغانستان) که در اشغال کمونیسم قرار دارد میتواند کمونیسم نباشد. این مساله را هیچ کشور کمونیستی اروپایی (مجارستان، لهستان و چکسلواکی) هنوز نتوانسته است به اثبات برساند. اگر چنین واقعیتی در کنار مرزهای جمهوریهای مسلمانان اتحاد شوری اتفاق بیفتد، در را بر روی همه امیدها خواهد گشود."[۱٧]
به راستی چنین واقعیتی اتفاق افتاد و سرانجام، مبارزه بی امان مردم مسلمان افغانستان در برابر شوروی اشغال گر، به نفع دنیای اسلام و نابودی کمونیسم به ثمر نشست؛ یک بار دیگر تاریخ افغانستان شاهد پیروزی ملت مسلمان در برابر استعمارگران گردید. ۱٦٧ سال پس از حادثه فراموش ناشدنی شکست خفت بار سپاهیان انگلیس در ژانویه ۱٨۴٢، هنگامی که سپهبد بوریس گرومف، فرمانده نیروهای شوروی در افغانستان به عنوان آخرین نظامی شوروی در پانزدهم فوریه ۱۹٨۹ خاک این کشور را ترک میگفت، به تعداد قربانیان ارتش شکست خورده انگلیس، از نیروهای نظامی شوروی، قربانی ذلت بارترین و بیهوده ترین جنگ تاریخ نظامی شوروی گردیدند و درست همین ناکامی سرآغازی بود برای فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و در نهایت، فروپاشی اتحاد شوروی.[۱٨] چنان همانندی شگفت انگیزی در این دو حادثه تاریخی دیده میشود که در تاریخ، نظیر آن کمتر بهچشم میخورد. مطالعه این دو حادثه میتواند درسهای آموزندهای برای جهانیان داشته باشد.
در هر حال، پیروزی مردم مسلمان افغانستان، همان گونه که انتظار میرفت، در را بهروی همه امیدها گشود و این واقعیت را به اثبات رساند که مسلمانان قادرند کمونیسم را شکست دهند.
[٣] - افغانستان در عصر مجاهدین
در بهار ۱۹۹٢، حکومت دست نشانده شوروی سقوط کرد و مقاومت اسلامی به پیروزی رسید و شعار "افغانستان آزاد شد" از رسانههای عمومی، قلوب زخمی و پریشان مردم افغانستان را در داخل و خارج این کشور از آن رویداد پیروزمندانه شاد و سرشار از اطمینان و آرامش نمود. اما این پیروزی سرآغاز دشواریها بود. از آن پس بحران افغانستان وارد مرحله تازهای گردید.
هر چند شکست شوروی در افغانستان از یک سو، به فروپاشی شوروی و از سوی دیگر، به سقوط نظام دو قطبی جهان کمک کرد، اما بحران این کشور، در این مرحله، نه تنها حالت منطقهای، بلکه حالت بینالمللی به خود گرفت و تاثیر قابل توجهی بر محیطی بینالمللی گذارد؛ زیرا بحران افغانستان در این دوران، با ویژگیهای منحصر به فردی عمل کرد؛ از قبیل فروپاشی شوروی، خاتمه جنگ سرد، پیدایش نظام چندقطبی، ارتقای نقش سازمان ملل در تحولات جهانی، ظهور دولتهای جدید در آسیای مرکزی و قفقاز، افزایش هم گرایی منطقهای و فعال تر شدن سازمان کنفرانس اسلامی.
تشکیل دولتهای جدید ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان در آسیای مرکزی، نه تنها نظام بینالمللی را دگرگون کرد، بلکه موقعیت سیاسی - جغرافیایی اطراف افغانستان را نیز دچار تحول ساخت؛ زیرا افغانستان پیش از این از شمال با یک کشور هم مرز بود (شوروی)، اما پس از فروپاشی شوروی، با سه کشور تازه به استقلال رسیده هم جوار گردید. این تحول سیاسی - جغرافیایی در ارزیابی بحران موجود، جایگاه ویژهای دارد.
در کنار اینها، نقش پیمانها و اتحادیههای منطقهای را که برای تامین اهداف خود، کمابیش در نقاط بحرانی وارد عمل میشوند، نباید نادیده گرفت. این نکته مورد تایید کارشناسان روابط بینالملل است که در نظام نوین بینالمللی، بازیگران متعددی وجود دارند که عمده آنها کشورها، سازمانهای بینالمللی و شرکتهای چند ملیتی هستند؛ احزاب، رسانههای جمعی، چهرههای شاخص جهانی، شوراهای فرهنگی مذهبی و سازمانهای اطلاعاتی دیگر بازیگران بینالمللی هستند که هر یک بنابر ماهیت و عملکرد خود، در تحولات جهانی مؤثرند. بنابراین، بازیگران بینالمللی ذی نقش در بحران افغانستان را میتوان چنین برشمرد:
- - کشورهای منطقهای: ایران، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان و چین؛
- کشورهای فرامنطقهای: امریکا، روسیه، عربستان، ترکیه، آلمان و ژاپن؛
- سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی؛
- شرکتهای چندملیتی؛ مانند شرکت نفتی دلتااویل، یونیکال و برایدس.
بازیگران مزبور بهنحوی در گسترش و تداوم بحران در افغانستان مؤثرند و هر یک اهداف خاصی را دنبال میکنند. رقابت و نزاع آنان به وضعیت سیاسی جغرافیایی افغانستان اهمیت ویژهای بخشیده است.
از ویژگیهای برجستهای که در این مرحله، وضعیت سیاسی - جغرافیایی افغانستان را مورد تاکید قرار میدهد میتوان به دو ویژگی عمده اشاره کرد:
ویژگی سیاسی - امنیتی: با شکست حکومت دست نشانده شوروی، دو نگرش عمده در مورد حکومت آینده افغانستان، در بین کشورهای ذی نقش در بحران وجود داشت: دستهای از کشورها طرفدار روی کار آمدن حکومتی اسلامی و حامی منافع آنها در این کشورند. در درون کشور نیز هر یک از این کشورها نیروی حمایت کننده دارند که درعمل،موجب گسترش بحران و رقابت روزافزون منطقهای و بینالمللی گردیدهاند.
دسته دوم هدفشان جلوگیری از روی کار آمدن حکومت اسلامی در افغانستان است. اینان با شناختی که از مردم و جهاد ارزشمند افغانستان دارند، بهخوبی میدانند که اسلام یک عنصر محوری و بنیادی در نظام سیاسی آینده کشور به شمار میرود. از این رو، تلاش میکنند به گفته خودشان، از گسترش بنیادگرایی اسلامی جلوگیری نمایند. امریکا، روسیه و کشورهای تازه به استقلال رسیده آسیای مرکزی در این دسته قرار دارند.
ویژگی اقتصادی: افغانستان دروازه تجارت با آسیای مرکزی است و جمهوریهای آسیای مرکزی از مناطق حساس جهان به شمار میرود؛ زیرا به اعتقاد کارشناسان، این منطقه پس از خلیج فارس بزرگ ترین منابع انرژی جهان را در خود جای داده است. آنچه اکنون مورد توجه است، نحوه رسانیدن انرژیهای موجود به جهان صنعتی است.ترکمنستان با داشتن ۱٣٠٠٠ میلیارد متر مکعب ذخایر گاز طبیعی در بین ذخایر گاز طبیعی جهان، موقعیت چهارم را دارد وسالیانه قریب ٨٠ تا ۹٠ میلیون متر مکعب گاز استخراج میکند که قریب ۹٠ درصد آن را صادر مینماید.
ترکمنستان برای صدور این مقدار گاز خود به افغانستان چشم دوخته است و طبیعی است نسبت به بحران کنونی افغانستان حساس باشد.
[↑] کشورهای ذینفع در بحران افغانستان
امریکا
با توجه به این واقعیت که اقتصاد یکی از عوامل تعیین کننده در قدرت ملی کشورها در قرن آینده خواهد بود، امریکا و دیگر کشورهای صنعتی بیش از پیش سعی دارند تسلط خودشان را بر دو حوزه مهم منابع و ذخایر انرژی جهان در حاشیه دریای خزر و خلیج فارس توسعه دهند، به ویژه امریکا که تلاش دارد تا به این منطقه حساس دست یابد. افغانستان و ایران به عنوان کشورهای نزدیک به این منطقه، جایگاه خاصی در سیاست خارجی امریکا دارند. اهداف عمده امریکا برای این منظور عبارت است از:
- - جلوگیری از روی کار آمدن حکومت اسلامی در افغانستان؛
- نزدیکی به مرزهای امنیتی روسیه؛
- دسترسی به ذخایر و منابع اقتصادی آسیای مرکزی؛
- نزدیکی به مرزهای امنیتی ایران.
امریکا در دوران مقاومت، کمکهای نظامی - تدارکاتی خود را از طریق پاکستان به مجاهدان افغانی به امید چنین روزهایی ارائه میداد. هر چند امروزه با فروپاشی شوروی، افغانستان ارزش راهبردی خود را از این نظر نزد امریکاییان از دست داده، اما از لحاظ اقتصادی - سیاسی موقعیت سیاسی - جغرافیایی را دارا است.
روسیه
روسیه کشوری است که با افغانستان کاملا آشنایی دارد و نمیتواند در برابر بحران کنونی آن بی تفاوت بماند اهداف عمده روسیه عبارت است از:
- ۱- جلوگیری از نفوذ بنیادگرایی اسلامی؛
٢- مقابله با پیش رویهای غرب و امریکا به سوی مرزهای امنیتی روسیه و آسیای مرکزی؛
٣- احیای نفوذ در مناطق پیرامونی روسیه؛
۴- مقابله با وحدت عمل امریکا در معادلات منطقهای؛
۵- ممانعت از تسلط دیگران بر ذخایر و منابع اقتصادی روسیه و منطقه.
کشورهای آسیای مرکزی، عمدتا از موضع گیریهای روسیه در قبال بحران افغانستان تاثیر میپذیرند. به جز بند ٣، موارد دیگر جزو اهداف کشورهای آسیای مرکزی نیز به شمار میرود.
پاکستان
پاکستان از کشورهای ذی نفع در بحران افغانستان است؛ کشوری که سعی دارد بار دیگر با مطرح شدن آن بهعنوان شاه راه تجاری، نبض سیاستهای جغرافیایی عصر مقاومت افغانستان را به دست آورد. تلاش پاکستان در این مرحله در بعد اقتصادی در دو سطح واردات و صادرات قابل تجزیه و تحلیل است:
در زمینه واردات، هدف پاکستان این است که علاوه بر تامین نیازهای نفت و گاز خود از جمهوریهای آسیای مرکزی، به ویژه ترکمنستان، زمینه صدور گاز و نفت این منابع را از مسیر افغانستان به جهان فراهم سازد و خود بهعنوان یک شاه راه تجاری از منافع آن بهرهبرداری کند.
در زمینه صادرات هم صدور کالاهای صادراتی پاکستان به این مناطق و کمک به صادرات دیگر کشورها به آسیای مرکزی از طریق دریای عمان و حمل و نقل آنها از طریق افغانستان و بهره برداری از منافع آن، هدف پاکستان است.
برای پاکستان در دست یابی به اهداف خود در زمینه واردات و صادرات موقعیت راهبردی افغانستان بدیلی ندارد؛ زیرا مسیر تجاری دریای عمان به آسیای مرکزی فقط از سه طریق قابل بهرهبرداری است که دو مسیر از خاک افغانستان میگذرد:
- ۱- مسیر دریای عمان کراچی پیشاور کابل بزرگ راه سالنگ آسیای مرکزی؛
٢- مسیر دریای عمان کویته قندهار هرات آسیای مرکزی؛
٣- مسیر دریای عمان بزرگ راه قره قورم چین آسیای مرکزی.
راه سوم به دلیل کوهستانی بودن مقرون به صرفه نیست. از دو طریق باقیمانده، بهترین راه دست رسی به آسیای میانه، استفاده از مسیر بزرگ راه سالنگ است. پاکستانیها درصدد اجرای این طرح هستند تا امکان اجرای آن را پیدا کنند.
پاکستان برای تامین گاز مورد نیاز خود و اجرای برنامههای توسعه تا سال ٢٠۱۵، کشورهای عمان، ایران و ترکمنستان را مورد توجه قرار داده است. خالد محمود، سفیر پاکستان در تهران، میگوید: راه تجاری پاکستان از طریق افغانستان به آسیای مرکزی، قریب هزار کیلومتر از جادهای که از ایران به آسیای مرکزی میگذرد، کوتاه تر است. البته ارتباط مزبور فرع بربرقراری ثبات در افغانستان است.[۱۹]
راههای ممکن واردات و صادرات و برقراری روابط اقتصادی جهان با آسیای مرکزی عبارت است از:
- - مسیر روسیه: غربیها به ثبات اوضاع این کشور در درازمدت اطمینان ندارند و این عدم اطمینان، موجب بی اعتباری این مسیر گردیده است.
- مسیر ایران: بهدلیل حساسیت غربیها و امریکا نسبت به ایران، این مسیر نیز چندان مورد نظر نیست.
- مسیر افغانستان: راهی کوتاه تر و بااطمینان تر برای این منظور است. البته این راه نیز فرع بر برقراری ثبات در افغانستان است. در صورت فعال شدن این راه دو کشور افغانستان و پاکستان به شاه راه بزرگ جهانی تبدیل خواهند شد.
بنابراین، اهداف عمده پاکستان عبارت است از:
- ۱- تقویت عمیق راهبردی این کشور در برابر هند؛
٢- ایجاد حکومت طرفدار خود، در افغانستان؛
٣- حل مساله "شؤونات" و معضل "پشتونستان" و ادعای تاریخی افغانستان نسبت به این مناطق؛
۴- مطرح شدن افغانستان به عنوان دروازه تجارت با آسیای مرکزی؛
۵- تامین مواد هستهای.
وجود معدن اورانیوم در مناطق بلوچنشین در جنوب غربی افغانستان در کوه "میرداود" بین "شیندند" و "هرات" و در منطقه قندهار، که روسها در زمان اشغال از آن بهرهبرداری کردهاند، برای برنامههای هستهای پاکستان اهمیت بسیاری دارد.
پاکستان به دلایل امنیتی اقتصادی خود، به صورت فعال در بحران کنونی افغانستان حضور دارد. برایند این حضور، در ظهور گروه طالبان، قابل تبیین و بررسی است.
طرح طالبان در افغانستان: دنیا میداند که جهاد افغانستان در پرتو اسلام خواهی شکل گرفته است. پس از پیروزی مجاهدین، تلاشهای آنان برای حصول تفاهم، بر اثر دخالت بحران آفرین خارجیان و سرکشی عوامل داخلی آنان به کام یابی نرسید و کشورهای ذی نقش در بحران افغانستان از اتحاد مجاهدین به هر قیمتی جلوگیری کردند. در این هنگام، طرحی دیگر طراحی شد که با ورود در عرصه بحران زده کشور، با بهره گیری از عواطف دینی و همان معیارهای دوران جهاد، به ویژه شعار "امنیت و عدالت در برابر دولت بی کفایت مجاهدین" سر بر کشید و "طالبان" وارد معرکه شدند تا بحرانزدایی کنند. اما طرح تحمیلی طالبان، کشور را تبدیل به کانون بحران کرد. نقد و بررسی عملکرد گروه طالبان و حامیان برون مرزی آنان بحث مفصلی است، در این جا تنها به نحوه شکل گیری این طرح استعماری اشارهای گذرا میشود:
طرح طالبان در اصل، با توجه به اظهار خانم بوتو (از جمله در ۱۹۹٦ در تلویزیون انگلیس) با مشارکت پاکستان، انگلستان، امریکا و عربستان به اجرا درآمد. انگلیس، که این منطقه را خوب میشناسد و چندبار طعم شکست در افغانستان را چشیده، همواره در پنهان عمل کرده و از این که بهعنوان کشوری طرفدار طالبان معرفی شود، اجتناب ورزیده است. از این رو، آنچه در ظاهر مطرح است، طرح "طالبان" را حاصل هم فکریهای سه کشور امریکا، عربستان و پاکستان میدانند.[٢٠]
مجری طرح "طالبان" سه دستگاه پاکستانی (دستگاه امنیتی ISI ،ارتش، و وزارت کشور) است. این مجموعه نظامی از دو لحاظ، میتوانست مجری این طرح باشد: نخست آن که نخبگان ارتشی - امنیتی پاکستان دست پرورده انگلیس میباشند و تحت تاثیر و نفوذ امریکا رشد کردهاند. دیگر آن که نیروهای اردو زبان پاکستان در عصر جهاد مردم افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی، با ویژگیها و آداب اقوام و گروههای جهادی آشنایی نزدیک پیدا کردهاند. از این رو، قادرند در بحران افغانستان ایفای نقش کنند.
طرح "طالبان" بهظاهر، جلوهای تک بعدی دارد، اما در واقع، نقشهای است چند بعدی و گسترده. جلوه ظاهری طالبان حاکی از آن است که قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای ذی نقش در طرح «طالبان » بر سر به وجود آوردن حکومت قوم پشتون در افغانستان به توافق رسیدهاند. اما در واقع، راهبرد موجود برای تحقق اهداف دیگری تدارک دیده شده است؛ از جمله: تامین زمینه استمرار حضور امریکا در آسیای مرکزی و جنوب آسیا، مهار ایران از طریق نزدیک شدن به مرزهای امنیتی این کشور، احداث خط لوله انتقال گاز آسیای مرکزی از مسیر افغانستان، کاهش نفوذ روسیه، ایجاد ناآرامی در چین و نیز ایجاد فضای نگران کننده برای ایران.
در واقع، طرح "طالبان" راهبردی است برای تامین اهداف سوق الجیشی امریکا و پاکستان در منطقه؛ زیرا استقرار حکومتی فراگیر با قاعده وسیع و قدرتمند، مطمئنا مانع تحقق نیات شوم کشورهای ذی نفع در مساله افغانستان است. بدین روی، آزمایش طرح "طالبان" برای امریکا و پاکستان با هزینههای سرسامآور آن، میارزد؛ همان گونه که دیگر کشورهای تاثیرگذار در بحران کنونی افغانستان، با ارائه طرحها و راهبردهای ناقص و حمایت از آن، شانس خود را در این بحران آباد، در معرض آزمایش میگذارند.
ایران
ایران و افغانستان به دلایل متعدد از جمله، اشتراک در ابعاد فرهنگی، زبانی مذهبی و هم مرز بودن درحدود ٦٠٠ کیلومتر از دهانه ذوالفقار تا سیاه کوه سرنوشت جدایی ناپذیری پیدا کردهاند. مهم تر از همه، جمهوری اسلامی ایران با توجه به شعارها و اهداف والای انقلابی و اسلامی که مطرح کرده و ناگزیر از حرکت در پی تحقق عینی اهداف مزبور است، در حد توان، در مقیاس شرایط زمان و مکان نمیتواند در قبال بحران کنونی افغانستان بی تفاوت بماند. صدور انقلاب، نشر و گسترش اندیشه اسلام ناب محمدی صلیالله علیه وآله، دفاع از مظلومان و مسلمانان در بند و مخالفت با نظم نوین امریکایی، بر حساسیت موضوع میافزاید. آنچه جمهوری اسلامی ایران بر آن تاکید ورزیده و جزو مهمترین اهداف خود قلمداد کرده، عبارت است از:
- - دفاع از مردم مسلمان افغانستان در برابر تجاوز بیگانگان؛
- تاکید بر استقرار حکومت مقتدر و فراگیر اسلامی و طرفدار یا دارای روابط دوستانه با ایران در افغانستان؛
- مقابله با امریکا و ایادی آن در معادلات منطقهای؛
- جلوگیری از نزدیکی امریکا به مرزهای امنیتی ایران؛
- دفاع از افغانستان مستقل و متحد.
خصومت چندین ساله امریکا و ایران و تیرگی روابط دو کشور و مخالفت ایران با نظم نوین امریکایی، امریکا را برآن داشته تا از شیوههای بازدارنده بر ضد ایران استفاده کند. از جمله این شیوهها، منزوی کردن در سطح بینالمللی، ایجاد تنش در روابط ایران و همسایگانش و یا تجدید بحران امنیتی موجود در کنار مرزهای ایران را میتوان برشمرد. بحران افغانستان و عراق، به رغم تفاوتهای ماهوی، وجه اشتراکشان اعمال فشار بر ایران برای ایجاد انعطاف و تغییر در رفتار منطقهای و بینالمللی است.
امریکا بر این نظر است که تداوم بحرانهای موجود در مرزهای امنیتی ایران موجب کاهش توان و انرژی این کشور میگردد؛ زیرا در برابر آثار و نتایج منفی بحران صرف میگردد و در نهایت، ایران از توان کافی برای مخالفت با امریکا در روند با صلح خاورمیانه بازمی ماند. در واقع، طرح امریکا ایجاد گرفتاری برای ایران است تا فراغتی برای معارضه با طرحهای امریکا پیدا نکند. در چنین اوضاع و احوالی، طبیعی است که ایران خواسته یا ناخواسته در بحرانهای موجود ذی نفع باشد. به نظر میرسد اگر ایران به صورتی فعال تر در بحران افغانستان وارد شود، توفیق بیشتری داشته باشد؛ چنانچه پاکستان در طرح "طالبان" نقش بیشتر خود را در این بحران تجربه میکند.
ترکمنستان
ترکمنستان از کشورهای تازه به استقلال رسیده وهمسایه شمال شرقی افغانستان است.
اهداف عمده ترکمنستان در بحران افغانستان عبارتند از:
- ۱- هدف اقتصادی: تلاش برای فراهم ساختن زمینههای صدور نفت و گاز از طریق افغانستان به بازارهای منطقه و جهانی. ترکمنستان از لحاظ گاز طبیعی، غنی است و موقعیت چهارم جهانی را دارد. چنانچه قبلا متذکر شدیم، شرکت بریداس ژاپنی، که هم اکنون با تاسیس دو شرکت محلی به نامهای یاشلاد و کمبیر در مرزهای مشترک افغانستان و ایران مشغول کشف و استحصال نفت و گاز است و به موفقیتهایی نیز نایل آمده، تلاش دارد تا نفت و گاز ترکمنستان را از طریق افغانستان با استفاده از پایانههای پاکستان در دریای عمان، به بازارهای منطقه و جهان عرضه نماید.
٢- جلوگیری از نفوذ بنیادگرایی اسلامی: انقلاب اسلامی افغانستان از اعتقاد دینی مردم برخاسته و اکثر قریب به اتفاق گروههای جهادی خواهان استقرار حکومت اسلامی اند. حکومت ترکمنستان، که یک رژیم لائیک و از بقایای رژیم کمونیست سابق است، استقرار حکومت اسلامی در افغانستان و نفوذ اسلامخواهی را خطر جدی و معارض با منافع دولت مردان ترکمنستان میداند. بنابراین، رهبران کشور مزبور طرفدار تشکیل دولت مقتدر غیرمذهبی در افغانستان هستند و چنین حکومتی را به مصالح کشور خود تلقی میکنند، اگرچه بهظاهر، در قبال بحران افغانستان، اظهار بیطرفی میکنند.
یکی دیگر از همسایگان شمالی افغانستان، ازبکستان است که در بخش عمده رودخانه "آمودریا" (جیحون) با این کشور مرز مشترک دارد.
در طول دوران اتحاد شوروی، ازبکستان یکی از عمده ترین دریافت کنندگان گاز صادراتی افغانستان به شمار میرفت. منابع گاز طبیعی شناخته شده در افغانستان بیش تر در مناطق هم جوار با ازبکستان قرار دارد. مزار شریف، سرپل و شیرغان، مهمترین مراکز تولید و استخراج گاز طبیعی بهشمار میروند و ازبکستان بهدلیل نزدیکی، کم هزینهترین راه برای صدور گاز طبیعی است.
در اواخر دهه ۱۹٦٠ یک ذخیره عظیم گاز طبیعی در شیرغان کشف وصادرات آن با احداث خط لولهای در ۱۹٦٧، از طریق جمهوری ازبکستان آغاز شد. از آن زمان تا سقوط دولت نجیب (۱٣٧٠)، سالانه بین ٢ تا ٣ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی استخراج و ۹۵ درصد آن به شوروی صادر میشد. در سال ۱۹٨٨، زمینه برای استخراج دیگر معادن گاز در استانهای جوزجان و فاریاب فراهم گردید و امکان استخراج گاز طبیعی به ٣ میلیارد متر مکعب رسید. این دو استان نیز در نزدیکی مرز ازبکستان قرار دارد. مزار شریف از مراکزعمده تولیدزغال سنگ است که سوخت اصلی نیروگاههای برق محسوب میشود. بزرگ راه سالنگ به عنوان مهم ترین راه ارتباطی افغانستان با جهان خارج از مناطق ازبک نشین در شمال افغانستان تا ازبکستان ادامه دارد. اهداف عمده ازبکستان در افغانستان عبارت است از:
- ۱- هدف اقتصادی: دست رسی مجدد به منابع گاز و نفت شمال افغانستان؛
٢- هدف امنیتی: مقابله با بنیادگرایی؛
٣- هدف سیاسی: دفاع از حقوق اقلیت ازبک در نظام سیاسی افغانستان.
تاجیکستان همسایه شمالی افغانستان است. دو کشور ۱٢٠٦ کیلومتر مرز مشترک دارند. کوههای پامیر عمده مرزهای دو کشور را تشکیل میدهند. آمودریا، که پر آبترین رود منطقه است، از جنوب کوههای پامیر سرچشمه میگیرد، پس از عبور از جنوب تاجیکستان بهعنوان مرز دو کشور امتداد پیدا میکند. این دو کشور از مناسبات قابل توجه و مشترکات مذهبی - ملی بسیاری برخوردارند و از این نظر سرنوشت تقریبا مشابهی دارند. مهم ترین مساله برای حکومت تاجیکستان، جلوگیری از صدور اسلام گرایی و یا به تعبیر خودشان، بنیادگرایی اسلامی است. دفاع از حقوق تاجیکهای افغانستان نیز برای این کشور حایز اهمیت است.
[↑] چکیده و نتیجه
با توجه به این واقعیت که همواره نقاط بحرانی دنیا با مناطق سوق الجیشی منطبق است، میتوان به عمق بحران افغانستان و علل آن پی برد. افغانستان کشوری است که به دلیل وضع خاص جغرافیایی، دارای موقعیت راهبردی و سیاسی - جغرافیایی ویژهای میباشد و تعبیراتی از قبیل "افغانستان کلید یک قاره" یا "گذرگاه افغانستان" تا حدی برگرفته از وضعیت جغرافیایی این کشور است. بحران کنونی افغانستان در کنار عوامل داخلی، متاثر از طرز تفکر جدید سیاستهای جغرافیایی معاصر است. اهمیت و جایگاه سیاسی - جغرافیایی افغانستان در هر دورهای به تناسب شرایط خاص آن، محفوظ و قابل بررسی میباشد.
افغانستان در قرن ٦ و ٧ میلادی، بین هندوستان و کشور پارس ساسانی و کشورهای ماوراءالنهر چین و بحیره عرب قرار داشته و راه معروف "ابریشم" از آن میگذشت[٢۱] که به تعبیر دانشمند فرانسوی، رنه گروسه، راه زیارت بوداییان هم بود و کاروانهای تجاری کشورهای هند و پارس و چین و ماوراءالنهر از این سرزمین به کشورهای عراق، عربی و مصر میرفتند. بنابراین، همواره از مراکز عمده بازرگانی برخوردار بوده است.
در عصر هیون تسنگ، حدود سال نهم هجری، طلا، نقره، مروارید، عنبر، پشم سفید و انواع جواهر و سنگهای گران بها در ولایات مرزی افغانستان و هندوستان تجارت میشد و در کامپیای شمالی، کالاهای تجارتی بیش تر بلاد مبادله میشد.در آن زمان،از افغانستان به سرزمین هند، راههای تجارتی ذیل وجود داشت:
- - مسیر کابل و کنر پیشاور سواحل دریای هند؛
- مسیر غرنی (معروف به گذرگاه هند) دره گومل، بینان قدیم پنجاب؛
- مسیر هرات کویته پاکستان (امروزی) دره بولان سند.
یکی از بازرگانان مسلمان در کتاب ختائی نامه، که در قرن پانزدهم میلادی به فارسی نوشته شده است، مینویسد: از طریق خشکی سه راه به چین وجود داشت: راه کشمیر، ختن، و منگولیان که همه از خراسان میگذشت و این سرزمین طوری که در عصر پیش از اسلام معروف به گذرگاه "ابریشم" بود، در اوایل دوره اسلامی نیز با چین روابط تجارتی و رفت و آمد داشت.[٢٢]
افغانستان در قرن ۱۹، دوران موازنه قدرت، به دلیل رقابت روس و انگلیس، به عنوان منطقه حایل از اهمیت سوق الجیشی برخوردار بود و پس از آن در عصر نظام دو قطبی، برای امریکا و شوروی به عنوان یک منطقه حساس مورد توجه بوده است. این اهمیت در عصر جهاد مردم مسلمان افغانستان در برابر شوروی متجاوز، برجسته تر مینماید. امروزه نیز با توجه به منابع غنی در آسیای مرکزی و این که اقتصاد یکی از متغیرهای تعیین کننده در قدرت ملی - سیاسی به شمار میرود، افغانستان با دارا بودن موقعیت تجارتی (دروازه تجارت جهانی) به عنوان یک معبر بازرگانی مطرح است. علاوه بر این، افغانستان خاستگاه جهاد و مقاومت مردمی است که با اعتقاد به اسلام، جهادشان را آغاز کردند. و این روحیه هنوز هم باقی است. شاید کشورهایی تلاش دارند تا با تداوم بحران، روحیه اسلام خواهی را از این مردم بگیرند و به قول خودشان، از نفوذ و تثبیت بنیادگرایی اسلامی جلوگیری نمایند.
نکته قابل توجه، میزان تاثیرگذاری بحران افغانستان بر تحولات سیاسی - اجتماعی منطقه و حتی جهان و تاثیر متقابل سیاستها و اقدامات سایر کشورها و بازیگران بینالمللی بر بحران افغانستان میباشد. امروز که افغانستان به کانون بحران مبدل گشته است، ریشه اصلی آن را باید در داخل و خارج جست وجو کرد. واقعیت این است که در این بحران، عوامل بیرونی به مراتب قوی تر از عوامل داخلی نقش دارد و این کشورهای ذی نفع در بحران اند که با یکدیگر درگیرند، نه مردم افغانستان. گروهها و احزاب سیاسی - نظامی به عنوان مهرههای شطرنج به نیابت از این کشورها عمل میکنند. بدین سان، موقعیت سیاسی - جغرافیایی به جای آن که عامل موفقیت این کشور باشد، بحران ساز گشته است. فقدان انسانهای ماهر، متعهد و کارشناس و بی اعتنایی به موقعیت سوق الجیشی، بر عمق روزافزون بحران در این کشور کمک مینماید. کشورهای بحران ساز باید بدانند که بازی با سرنوشت یک ملت، برایشان آثارنامطلوب دارد و سرانجام، پیروزی از آن محرومان و مستضعفان است.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- علیرضا علیآبادی، افغانستان، چاپ سوم، ص ٣، تهران، وزارت امور خارجه، ۱٣٧۵
[۲]- میر محمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم، اسماعیلیان، ۱٣٧۱، صص ٢۴٨-٢۴۹
[۳]- همانجا
[۴]- پیوکارلوتزنزیو، رقابتهای روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ترجمه عباس آذرین، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱٣٦٣
[۵]- ویلهلم دیتیل، گذرگاه افغانستان، ترجمه سیدمحسن محسنیان، ۱٣٦۵، ص ۱٧٣ و ص ٣۴
[۶]- همانجا
[٧]- دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، مجموعه مقالات دومین سمینار افغانستان، تهران، ۱٣٧٠، ص ۱٠٢
[۸]- ر. ک. به: امیراعتماد دانشیار، جنگ افغانستان و شوروی، بهینه، ۱٣٧۱ / بوریس گرومف، ارتش سرخ در افغانستان، ترجمه عزیز آریانفر، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱٣٧۵
[۹]- ویلهلم دیتیل، پیشین، صص ۱٦۹-۱٧٠ و صص ۱۹٧ و ص ۱٨٠
[۱٠]- همانجا
[۱۱]- همانجا
[۱۲]- بررسیهای استراتژیک، مؤسسه بینالمللی تحقیقات سوقالجیشی، ۱۹٨٢، ش. ٣
[۱۳]- the Fall of Afghanistan, P.153; به نقل از مجموعه مقالات دومین سمینار افغانستان، ص ۱٠۱
[۱۴]- همانجا
[۱۵]- همان، ص ۱٠٣ (رقابت امریکا و شوروی)
[۱۶]- امیراعتماد دانش یار، پیشین، ص ٣٠٧ و ص ٣٠۹
[۱٧]- همانجا
[۱۸]- بوریس گرومف، پیشین، مقدمه مترجم
[۱۹]- روزنامه سلام، شماره ۱٧۵۱، ص ٨
[٢٠]- چنگیز پهلوان، افغانستان عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، تهران، نشر قطره، ۱٣٧٧، ص ٢٢
[٢۱]- علیرضا علیآبادی، پیشین، ص ۵
[٢۲]- عبدالحی حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنیای کتاب، چاپ سوم، ۱٣٦٧، ص ۴٨٧
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سلیمی، عبدالحکیم؛ فصلنامه معرفت، شماره ۴٣
[برگشت به بالا]