[کودتاها در افغانستان] [فرهنگ خشونت در افغانستان]
کودتا ضربهای ناگهانی بر دولت است. خشونت کودتا را در سیمای اونیفورم پوشان مسلح که کودتا را عملی میکنند، میتوان دید. کودتای کمونیستی در افغانستان با شلیک تانک اسلم وطنجار و سید محمد گلاب زوی آغاز شد، با پرواز هواپیماهای عبدالقادر به اوج خود رسید، با رگبار امام الدین بر پیکر داوودخان پیروز شد و با تهاجم روسها در ششم جدی "مرحله تکاملی" خود را ثبت تاریخ کرد.
خشونت جریانی رو به تزاید است. خشونت مرز نمیشناسد و در هیچ حدی متوقف نمیشود. شب کودتا صدای ژنرال اسلم وطنجار و ایجاد "شورای انقلابی" با آهنگهای نظامی آرامش شهر را به هم زد. روز دیگر، فضا تغییر کرد و مردم برای اولین بار جدیت و خشونت را به طور همزمان در زندگی خویش لمس کردند.
[↑] اصطلاحات جدی
تعبیرات و اصطلاحات جدی اما خشن بود: "رژیم غدار"، "خاندان سفاک آل یحیی"، "زبالهدان تاریخ"، "نیروهای انقلابی"، "عناصر ضد انقلاب"، "فرزندان غیور و قهرمان"، "سربازان قوای مسلح"، "ارتجاع کور"، "امپریالیسم جهانخوار"، "قهر انقلابی" ...
روزهای بعد تعبیرات از نفرت و خشونت بیشتر لبریز شد: "اخوانالشیاطین"، "اشرار کوردل"، "عناصر ارتجاعی و ضد انقلاب"... تا اینکه چرخه انتقام به حرکت افتاد و موج دستگیری و زندان و شکنجه هر چهره مشکوکی را در کام خود فرو برد.
ملاها به نام ارتجاع، سرمایهداران و زمینداران به نام استثمارگران، روشنفکران به نام ضدانقلاب، و خلاصه هر کسی که با "رژیم انقلابی" نبود، "مهره تخریبگر ضد انقلاب" محسوب میشد و مصونیت خویش را از دست میداد.
قیام بالاحصار سرکوب شد و به دنبال آن در قیام چنداول هزاران انسان در یک شب و روز دستگیر شدند. داستانهای هولناک پلچرخی و "پولیگونهای" مرگ در اطراف آن اشباح مرگ را به درون خانهها کشاند.
خشونت و بدبینی حزب دموکراتیک خلق را به میدان انتقامجویی درونحزبی تبدیل کرد. خشونت در برابر رهبران پرچمی دست کمی از خشونت در برابر دشمنان واقعی و فرضی حزب دموکراتیک نداشت.
مردم از همه چیز میترسیدند - از شنیدن رادیو تا خواندن روزنامه، از صحبت در حضور کودکان تا ایستادن در کنار جاده.
وقتی روسها وارد افغانستان شدند، خشونت را با در هم کوبیدن قصر تاج بیک، قتل امین و حرکت دادن تانکها در چهارراهیهای شهر نشان دادند. آسمان شهر پر از هواپیماهای جت و هیلیکوپتر بود و صدای غرش تانکها آرامش شب و روز مردم را سلب کرده بود.
صدای نفرت و کینه از میلههای تفنگ بیرون آمد. مردم صدای گلوله را رساتر از صدای افراد یافتند. روستا پشت روستا به هوا رفت و میلیونها انسان یا زندگی خویش را فراموش کردند یا امکانات زندگی در کشور خویش را از دست دادند.
آوارگی شروع شد و خشونت، از میله تفنگ تا قهر طبیعت گسترش یافت. جنگ از هدف معین به بلوای عام تکامل کرد. مجاهدین با دولت و شورویها میجنگیدند و در فاصلههای اندک که فراغت مییافتند حلقوم همدیگر را میدریدند. گروههای هفتگانه و هشتگانه مجاهدین تنها بخشی از جنگ داخلی را تمثیل میکردند.
هر فرمانده، سردسته افرادی بود که خشونت را در هر لحظه و هر فرصتی که دست شان میرسید تمرین میکردند. خشونت، از شعار تا رفتار را در بر میگرفت. کسی انتحار نمیکرد، اما از کشتن و کشتهشدن نیز پروایی نبود.
جسد روی دوش مردم حرکت میکرد و سرود "شهیدم من شهیدم من، به کام خود رسیدم من" روی زبان تشییعکنندگان فریاد میشد. مادران فرصت نمییافتند در فضای خشن بر فرزندان خود بگریند. عواطف هر روز بیشتر میخشکید و هر روز صورتهای تازهای از خشونت در زندگی و رفتار مردم ظاهر میشد.
خشونت با شلیک تانک اسلم وطنجار و سید محمد گلابزوی آغاز شد و با ورود مجاهدین در کابل شدت یافت و با اعدام، سنگسار و قتل عامهای طالبان به نقطه عطف تاریخ افغانستان تبدیل شد.
جنگ پشت جنگ، خشونت پشت خشونت بود. زنان و کودکان بیرحمانه سلاخی شدند. همسایه به خون همسایه تشنه شد. شهر، به تعبیر دکتر نجیبالله، "حمام خون شد. تفنگداران شکار انسان را به بازی روزمره خود تبدیل کردند. زنان در ملأ عام شلاق خوردند و ورزشگاهها با کشتن و سنگسار و دست بریدن صحنه نمایش شد.
امروز وقتی میبینیم که عملیاتهای انتحاری به سادگی اجرا میشوند و کشتارهای دستهجمعی در مسجد و مکتب و محلات تجمع، مایه افتخار شریعتمداران قرن اعلام میشود، میتوانیم بگوییم که "مرحله تکاملی انقلاب ثور" تا کجا امتداد یافته است.
[↑] چرخه خشونت باید متوقف شود
از عیسی مسیح نقل شده است "با دست پرخون نمیتوان خون را شست". پاسخ خشونت با خشونت، ادامه خشونت است، ولو هر توجیهی داشته باشد. امروز کسانی هستند که برای فصل دیگری از خشونت آمادگی میگیرند. هر روز شبه نظامی میسازند و اسلحه پخش میکنند و با صد زبان بر تداوم و توجیه خشونت اصرار میکنند.
شاید خشونتطلبان در نهایت به هدف خود برسند. شاید این بار با خشونت، زمینهای را که در هوس آن میسوزند، فراهم سازند. اما تجربه تکرار و تداوم خشونت در سه دهه گذشته شاید این عبرت را داشته باشد که با تأکید بر خشونت، راهی برای صلح و امنیت نمیتوان پیدا کرد.
اکنون میتوان درک کرد که خشونت در رفتار چگونه از خشونت در تفکر و ایدئولوژی بار میگیرد. تیوریسینهای خشونت در رژیم کودتا، نتوانستند بر رفتارهای خشونتآمیز خود مهار زنند. "نان و لباس و مسکن" از زبان پرخشونت امین و ترکی، به کنایه تلخ "گلوله و کفن و گور" در زبان دکتر نجیبالله تعویض شد. دکتر نجیبالله آخرین قربانی خشونتی بود که بذر آن را خود و یاران کمونیستش افشانده بودند. برای بارور شدن این بذر، کمتر از دو دهه سپری شد.
برای تأمین صلح، تیوری خشونت باید از ذهنها برچیده شود. بهتر است تصمیمی گرفته شود که چرخه خشونت متوقف شود. تفکر استبداد و انحصار و خودکامگی زاینده خشونت و دشمن صلح است. این تفکر باید جایش را به دموکراسی، پلورالیسم و مشارکت خالی کند.
این درس را پس از سه دهه، نباید فراموش کرد. سیاست نباید در ظرف زمان محدودی که خود زندگی میکنیم خلاصه شود. سیاست خطی در زمان است. با سیاست برای دههها و سدههای ممتدی که پیش روی ما است برنامه ریزی کنیم.
مغزهایی که برای اشباع خواستهها و گرایشهای قبیلهای میاندیشند و یا در دام دگمهای ایدئولوژیک و یا طبقاتی و قشری محصور میمانند، خود از اولین قربانیان طرحهای خویش خواهند شد. این درس، از کودتای ثور و ششم جدی به میراث مانده است.
تاریخ را نباید صحنه تکرار تجربهها سازند. تاریخ بستر سرگذشت انسان است، این بستر را به صفحه عبرت خویش نیز تبدیل کنیم تا از پرداخت هزینههای مکرر در امان بمانیم.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- عزیز رویش، سه دهه خشونت، تداوم کودتا و ششم جدی، بخش فارسی بی بی سی: جمعه ٠۱ ژانويه ۲٠۱٠ - ۱۱ دی ۱۳۸۸
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ بخش فارسی بی بی سی
[برگشت به بالا]