جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

الله در قرآن

از: دکتر توشی‌هیکو ایزوتسو، برگردان از: احمد آرام


فهرست مندرجات




[] الله

الله، به هیچ‌وجه برای اعراب پیش از اسلام ناشناخته نبود، و دلیل آن اینکه نه تنها این کلمه در اشعار دورۀ جاهلیت و در ترکیبانی به‌صورت نام‌های خاصّ اشخاص آمده، بلکه در کتیبه‌های قدیمی نیز دیده می‌شود. لااقل بعضی از اشخاص یا قبایل در عربستان به خدایی به‌نام الله اعتقاد داشتند و حتی آن اندازه در این اعتثاد ییش رفته بودند که او را آفرینندۀ آسمان و زمین می‌دانستند، و این مطلبی است که از بعضی از آیات قرآن آشکار می‌شود[۱]. در میان افرادی از این قبیل، حتی در سلسلۀ مراتب خدایان شرک، ظاهراً عالیترین مقام به الله اختصاص داشت که عبارت از پروردگار خانۀ کعبه یا رب‌البیت بودن او بود، در صورتی که خدایان دیگر را همچون میانجی‌هایی در میان این برترین خدا و مردمان تصور می‌کردند. این طرز تصور سلسلۀ مراتب خدایی آشکارا در قرآن انعکاس پیدا کرده است. در سورۀ زُمر، آیۀ ٣/۴، از گفتۀ بعضی از مشرکان چنین آمده است[٢]:

"مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَی" (ما از آن جهت آن‌ها (یعنی خدایان دیگر) را می‌پرستیم که ما را به الله نزدیک کنند).

اندیشۀ مندرج در این آیه اندیشه شفاعت و میانجیگری است که در تاریخ اندیشۀ دینی در میان اعراب و مسلمانان از دوره‌های پیش از اسلام تا قرون وسطی که مورد توجه علمای کلام اسلامی قرار گرفت، نقشی بسیار مهم داشته است.

به همین ترتیب در سورۀ احقاف، آیه ٢٨/٢٧، خدایان دیگر در کنار الله به‌عنوان قربان یعنی وسیلۀ تقرب و نزدیکی یا شفیع ذکر شده‌اند. در این آیه، با اشارۀ به شهرهای قدیمی که در نتیجۀ سرسختی در انکار وجود الله ویران شدند، با طعنه‌ای گزنده چنین پرسیده شده است: "پس چرا کسانی که جز خدا به‌عنوان وسیلۀ تقرب و شفیع برای خود گرفته بودند به یاری آنان بر نخاستند؟"

"فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَة"

از روی این آیات و بسیاری آیات دیگر آشکارا معلوم می‌شود که وجود خدایی به‌نام الله و حتی مقام والای او در میان خدایان در جاهلیت مورد اعتراف بوده، ولی او نیز، سرانجام، چیزی جز یکی از خدایان به‌شمار نمی‌آمده است. هنگامی که پیامبر اسلام اظهار داشت که این خدای برتر نه تنها برترین خدا به‌صورت نسبی بلکه خدای برتر به‌صورت مطلق و نیز یگانه است، یعنی تنها خدایی است که وجود دارد، و در نتیجۀ آن خدایان دیگر در وضع باطل یعنی دروغین در برابر خدای حق یعنی واقعی قرار گرفتند که چیزی جز نام نیستند و هیچ واقعیتی ندارند و تنها محصول خیال و وهمند، نظام ارزش‌های کهن دینی سخت در معرض خطر قرار گرفت. اگر بنا بود اعراب تعلیم جدید را بپذیرند، لازم بود وضع موجود تغییر کلی پیدا کند، و تأثیرات آن نه تنها در زمینۀ محدود اندیشه‌های دینی بلکه در همۀ نواحی زندگی فردی و اجتماعی احساس می‌شد و تحت تأثیر آن قرار می‌گرفت، بنابراین مایۀ تعجب نیست که نهضت اسلامی با معارضۀ سخت رو به رو شد و این معارضه بلافاصله در پیرامون حضرت محمد توسعه پیدا کرد.

باید به این نکته توجه داشت که مقصود ما از آنچه گفتیم این نیست که تنها تغییری در نگرشی اعراب نسبت به حقیقت الله پیدا شد؛ بدان معنی نیز هست که تغییری شگفت‌انگیز و ریشه‌دار در آن نظام تصوری و ادراکی به‌وجود آمد. تصور جدید اسلامی نسبت به خدای برتر به‌صورتی ژرف در ساخت کلی جهان‌بینی مؤثر افتاد. برای نخستین‌بار در تاریخ اعراب، نظامی مبتنی بر یکتاپرستی و خدامرکزی استقرار یافت، نظامی که در مرکز آن خدای احد واحد به‌عنوان تنها سرچشمۀ همۀ افعال آدمی و همۀ اشکال وجود و هستی قرار داشت. همۀ اشیاء و ارزش‌های موجود از آن پس تنظیم و ترتیب و درجه‌بندی تازه پیدا کرد. عناصر طبیعت، بدون هیچ استثنا، از زمین کهنه‌ای که در آن ریشه داشت بیرون کشیده و در مرزعۀ تازه‌ای کاشته شد؛ به هر یک از آن‌ها جایگاه تازه‌ای اختصاص یافت، و ارتباط‌‌های تازه‌ای میان آن‌ها به‌وجود آمد...

در قلمرو هستی‌های فوق‌طبیعی، اعتراف به مقام الله به‌عنوان تنها پروردگار همۀ عالم، چنان‌که پیش از این اشاره کردیم، همۀ به اصطلاح خدایان (آلِهَه) دیگر را از اینکه حقیقت و واقعیت داشته باشند محروم ساخت. آن‌ها از آن پس "نام‌های محض" بودند و در بیرون از زبان و تکلم هیچ واقعیتی متناظر با آن‌ها نبود. بنابر اصطلاحات معناشناسی نوین، می‌توانیم بگوییم که در مفهوم و معنای جدید، اصطلاح اِله (جمع آن آلِهَه)، در صورتی که در مورد جز خود خدا به‌کار رود، چیزی جز کلمه‌ای نیست که دلالت ضمنی دارد ولی فاقد معنی است.

در سورۀ یوسف، آیۀ ۴٠، چنین آمده است: "مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ" (آنچه جز او (یعنی خدا) می‌پرستید، چیزی جز نام‌هایی نیست که شما و پدرانتان نامیده‌اید. خدا برای آن‌ها هیچ حجت و برهانی فرونفرستاده است)[٣].


[] الله، اصطلاح کانونی قرآن

اکنون به‌عنوان قاعده‌ای کلی، در مورد فرهنگی جوان و سخت در حال رشد همچون فرهنگ صدر اسلام، تکامل تاریخی زبان مشهودی را به سوی پیچیدگی و پر شاخه شدن تدریجی نشان می‌دهد. در مورد خاث ما، پیروزی اسلام قدرت تزلزل‌ناپذیر قرآن را به‌عنوان کتاب مقدس دینی تثبیت کرد، و اثر مستقیم زبان‌شناختی آن در این واقعیت احساس شد که عملاً همۀ زبان عربی در زیر نفوذ واژگان قرآنی قرار گرفت، و زبان عربی به تمامی از این واقعیت متأثر شد.

برای نشان دادن این مطلب به ساده‌ترین و روشن‌ترین راه ممکن، من سه "سطح" معناشناختی متفاوت را در تاریخ قدیم زبان عربی در نظر می‌گیرم؛ ۱- پیش از قرآن یا جاهلی، ٢- قرآنی، ٣- پس از قرآنی و بالخاصه عباسی، در مرحاۀ نخستین پیش از اسلامی، اجمالاً سه دستگاه کلمات با سه جهان‌بینی مختلف مندرج در آن‌ها وجود داشته است: ۱- واژگان بدوی محض که کهنترین و برجسته‌ترین جهان‌بینی صحرانشینی را نمایش می‌دهد؛ ٢- واژگان بازرگانی که طبیعتاً با واژگان نخستین ارتباط نزدیک داشت و بر روی آن بنا شده بود، و در عین حال نمایندۀ روح و جهان‌بینی متفاوت، و نتیجۀ گسترش تازۀ اقتصادی بازرگانی مکه بود و کلمات و اندیشه‌های مخصوص بازرگانان این شهر عمیقاً در آن نفوذ کرده بود؛[۴] ٣- واژگان یهودی - نصرانی که دستگاهی از اصطلاحات دینی رایج در میان جهودان[۵] و ترسایان ساکن عربستان بود و دستگاه معمایی حنیفیان را نیز شامل می‌شد[٦]. این سه دستگاه اجزای سازندۀ واژگان عربی جاهلی یا پیش از اسلامی بوده است.

واژگان قرآن از لحاظ زبان‌شناختی مخلوطی از این سه دستگاه متفاوت است. ولی این بدان معنی نیست که کلمات استخراج شدۀ از این سه منبع مختلف در قرآن به‌صورت عناصر نامتجانس قرار گرفته‌اند. همان‌گونه که چندین بار پیش از این به تأکید بیان کرده‌ایم، واژگان قرآن یک میدان وسیع معناشناختی است، و از این لحاظ یک مجموعۀ سازماندار و یک نظام و دستگاه خودبسنده از کلمات است که در آن همۀ کلمه‌ها، از هر منیعی که گرفته شده باشند، یکدیگر را تکامل و تمامیت بخشیده و تفسیر و تعبیر منظم تازه‌ای پیدا کرده‌اند. مثلاً بار دیگر کلمه الله را در نظر می‌گیریم. نام الله، همان‌گونه که پیش‌تر گفتیم و پس از این با تفصیل بیش‌تر خواهیم دید، برای اعراب پیش از اسلام ناشناخته نبود؛ نه‌تنها در درون مرزهای دین‌های یکتاپرستی یهودیت و مسیخیت به‌صورتی وسیع رواج داشت، بلکه حتی بدویان بیابانگرد محض نیز از آن آگاه بودند. ولی این واقعیت که کلمۀ الله در جاهلیت شناخته بود، نباید ما را نسبت به دریافت این واقعیت دیگر کور کند که همین کلمۀ الله در قرآن معنایی دارد که کاملاً با معنی روزگار جاهلی آن متفاوت است. و در اینجا اهمیت تصور روان‌شناختی معنی "نسبی" که در فصل گذشته از آن سخن گفتیم، آشکار می‌شود. همین کلمۀ قدیمی الله در قرآن، به سبب وضعی که در کل سازماندار این کتاب پیدا کرده، دارای یک معنی نسبی کاملاً ویژه‌ای شده است.

اگر واژگان قرآنی را با واژگان پیش از اسلامی به‌عنوان یک کل مقایسه کنیم، بلافاصله متوجه خواهیم شد که در قرآن کلمه الله کلمۀ کانونی والایی است که نه‌تنها بر میدان معناشناختی خاص داخل واژگان حکومت دارد، بلکه بر سراسر واژگان مشتمل بر همۀ میدان‌های معناشناختی، یعنی همۀ دستگاه‌های تصوری مندرج در زیر آن، مستولی است، در صورتی که در دستگاه پیش از اسلامی یا جاهلی کلمات، چنین کلمۀ کانونی والایی وجود ندارد.[٧] این یکی از اساسی‌ترین اختلاف‌های میان دو دستگاه است. و هر چند، چنان‌که پس از این خواهیم دید، تصورهای پیش از اسلامی امور مشترک بسیاری در ساخت معنی - نه‌تنها از لحاظ معنی "اساسی" بلکه از لحاظ معنی "نسبی" - دارند، با وجود این همین تفاوت اساسی به‌تنهایی برای آن کافی است که ماهیت و ساخت این دو دستگاه را نسبت به یکدیگر از لحاظ تصور الله کاملاً متفاوت جلو‌ه‌گر سازد.

در نظام و دستگاه قرآنی حتی یک میدان معناشناختی واحد نیست که مستقیماً با تصور مرکزی الله مرتبط و در زیر فرمان آن نبوده باشد. و این وضع همان چیزی است که، چنان‌که در فصل گذشته گفتیم، کسانی جز دانشمندان معناشناس هنگامی که می‌گویند قرآن اصولاً "خدا مرکزی" است، همان را در نظر دارند. الله در نظام جاهلی چیزی جز عضوی از یک میدان معناشناختی خاص نیست. در جهان‌بینی قرآنی گونه‌ای از انسجام تصوری، و شکلی از دستگاهی حقیقی مبتنی بر تصور الله و متمرکز در پیرامون آن وجود دارد که در نظام جاهلی دیده نمی‌شود. چه در این دستگاه جدید، همۀ میدان‌های معناشناختی، و بنابر آن همۀ اصطلاحات کلیدی در زیر نفوذ و سلطۀ این کلمۀ کانونی مرکزی و والا قرار دارند. در حقیقت هیچ چیز نمی‌تواند از زیر سلطۀ آن بگریزد؛ نه‌تنها آن تصورها که مستقیماً با دین و ایمان ارتباط دارند، بلکه همۀ اندیشه‌های اخلاقی و حتی تصورهای نمایندۀ دنیوی‌ترین جنبه‌های زندگی آدمی، همچون زناشویی و طلاق و ارث و مسایل بارزگانی قراردادبستن و وام و ربا و اوزان و مقادیر و غیره در ارتباط مستقیم با تصور خدا قرار گرفته‌اند.

علاوه بر این، در نظام جاهلی، تصور الله در کنر آلهه یعنی خدایان قرار گرفته و مطلقاً هیچ سازگاری میان آن‌ها وجود ندارد، البته جز در میدان محدودتر و خصوصی‌تر الله مخصوص به جهودان و ترسایان پیش از اسلام که در اینجا از آن سخنی نخواهیم گفت.[٨] در نظام جاهلی تقابل حاد مشهودی میان الله و آلهۀ دیگر وجود ندارد، حتی در آن صورت که تصور نخستین در رأس سلسلۀ مراتب همۀ موجودات فوق طبیعی قرار داده شده باشد. علاوه بر این، همین میدان معناشناختی موجودات فوق طبیعی، در مقایسۀ با میدان‌های مهم‌تری که با زندگی قبیله‌ای اعراب ارتباط مستقیم‌تری داشته‌اند، مثلاً همچون مقام و منزلت شرف و حیثیت، و فضایل فردی و اجتماعی که ربطی با خدا و دین نداشتند، مقامی محیطی در کل دستگاه جاهلیت دارا بوده است.

در اینجا نباید هیچ بدفهمی وجود داشته باشد. در نظام قرآنی نیز تصور آلهه وجود دارد. نباید ترتیب وجود شناختی چیزها را با ترتیب معناشناختی آن‌ها اشتباه کنیم. به عبارت دیگر، اینکه کلمۀ قرآنی اصولاً توحیدی است، نباید ما را به خطا به این اندیشه بیندازد که الله، هم از لحاظ معناشناختی و هم از لحاظ وجود شناختی، تنها و بدون همتا است. برعکس در نظام و دستگاه قرآنی تصورهایی از "خدایان" و "بتان" موجود است. چیزی که هست، همۀ اینها همراه با انتساب منفی به الله دیده می‌شوند؛ به سادگی چیزی هستند که وجود آن باید به تأکید مورد انکار واقع شود. اگر به تعبیری معاشناختی‌تر بخواهیم سخن گفته باشیم، آن‌ها در قرآنبا تصور باطل پیوسته‌اند، در صورتی که تصور الله با تصور حق ارتباط دارد.

لازمۀ دیگر بیان فوق چنین است: هنگامی که می‌گوییم نام الله از زبان عربی پیش از اسلامی وارد دستگاه قرآنی شده، این گفته را نباید بدان معنی گرفت که از همۀ عناصر معناشناختی پیوسته و وابستۀ به این نام، تنها آن‌ها که به اعتبار اسلامی "خوب" تشخیص داده شد مورد قبول قرار گرفت، و همۀ عناصر "بد" پشت‌سر گذاشته شد. واقعیت آن است که همۀ عناصر، هم خوب و هم بد، وارد دستگاه قرآنی شد، و تنها در این میدان جدید بعضی از آن‌ها مورد قبول قرار گرفت و بعضی از آن‌ها رد شد. و خود قرآن این فرایند رد و قبول را به صورتی زنده ترسیم و بیان کرده است. از طرف دیگر، به کلماتی همچون شریک یعنی "شریک الله" و نِدّ یعنی "همانند خدا" هرگز مقامی در این کتاب داده نشده است.[۹]


[] کلمۀ الله و معانی اساسی و نسبی آن

همان‌گونه که به تکرار در فصل‌های پیشین اشاره کردم، الله عالی‌ترین کلمۀ کانونی در دستگاه قرآنی است، و هیچ کلمۀ دیگر از لحلظ رتبه و اهمیت از آن برتر نیست. جهان‌بینی قرآن اصولاً خدا مرکزی است، و کاملاً طبیعی است که در این دستگاه تصور الله از بالا بر کل دستگاه فرمانروایی داشته باشد و بر ساخت معناشناختی همۀ کلمه‌های کلیدی به‌صورتی بسیار عمیق نافذ و مؤثر افتد. هر جنبه از اندیشۀ قرآنی که شخص بخواهد آن را مورد مطالعه و پژوهش قرار دهد، لازم است که پیش از آن اندیشۀ روشنی دربارۀ اینکه چگونه آن مفهوم و اندیشه از لحاظ معناشناختی ساخته شده است، داشته باشد. و به همین جهت است که من بر آن شدم تا، پیش از وارد شدن در بحث مربوط به مسئلۀ عمده یعنی ارتباط چهار جانبه میان خدا و انسان، یک فصل تمام را به تجزیه و تحلیلی تفصیلی دربارۀ آن مفهوم و تصور اختصاص دهم. نیاز به گفتن ندارد که ساخت معناشناختی واقعی کلمۀ الله تنها وقتی کاملاً آشکار می‌شود که پیش از آن رابطۀ میان خدا و انسان را مورد تحلیل قرار داده باشیم، چه همان‌گونه که در آغاز فصل گذشته گفتم، خدای قرآن همچون خدای فلسفۀ یونانی، با کمال بی‌نیازی و جلال خود، تنها و منعزل از نوع بشر نیست، بلکه به‌صورتی عمیق در کارهای بشری دخالت دارد. با گذاشتن بحث دربارۀ این سیمای اخیر مسئله برای فصل‌های آینده، چنان دوست دارم که در فصل حاضر همۀ توجه خود را به موضوع خصوصی‌تر مفهوم الله در تاریخ پیش از قرآن معطوف دارم. بدین ترتیب در وضع بهتری برای دریافت این نکته که در مفهوم اسلامی خدا چه چیز واقعاً اصیل است قرار خواهیم گرفت، و در نتیجه مقدمۀ خوبی برای تجزیه و تحلیل آنچه پس از این دربارۀ رابطۀ اساسی میان خدا و انسان در اندیشۀ قرآنی آمده است، فراهم خواهد آمد.


[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی گزینش و بازنویسی شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- به فصل چهارم "خدا و انسان در قرآن"، رجوع شود، که در آنجا شواهد قرآنی بر تصور پیش از اسلام الله به‌صورتی جامعتر مورد بحث قرار گرفته است.
[٢]- در نقل آیات قرآنی، نخست شماره‌گذاری فلوگل آیه را می‌آورم و پس از آن شماره‌گذاری مورد قبول مصری را در صورت اختلاف داشتن می‌آورم که در اینجا به‌صورت ٣/۴ آمده است.
[٣]- دکتر ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن (فصل اول)، صص ٧-۱٠
[۴]- دربارۀ اهمیت این واژگان خاص در تشکیل زبان قرآنی، مثلاً به کتاب تُوری، اصطلاحات - کلامی قرآن، لیدن، ۱٨۹٢ میلادی، مراجعه کنید.
C. C. Torrev, The Commercial Theological Terms of the Koran.
[۵]- باید به خاطر داشته باشیم که مدینه در آن زمان بزرگترین مرکز یهودیت بوده است.
[٦]- دربارۀ حنیفیان و زبان ایشان به پس از این، فصل جهارم، بخش ۵، مراجعه کنید.
[٧]- البته جز در بخش محدودتر اندیشه‌های توحیدی یهودی - نصرانی. ولی واضح است که جهودان و ترسایان به هیچ روی نمایندگان اعراب پیش از اسلام نیستند. آنان، لااقل از لحاظ زبان‌شناختی، یک نمود محلی به‌شمار می‌روند.
[٨]-
[۹]- دکتر ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن (فصل دوم)، صص ۴٣-۴٧
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها