- مسعود مجاهد در درههای پنجشیر
- مسعود، وزیر دفاع در کابل
- احمدشاه مسعود "شهید" در تخار
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[احمدشاه مسعود]
احمدشاه مسعود عمر کوتاه اما پر ماجرایی داشت. حداقل نیمی از چهل و هشت سال عمرش در جنگ و گریزهای چریکی گذشت، شکست و پیروزیهای زیادی را تجربه کرد و تا زنده بود یکی از عناصر مهم در تب و تابهای سیاسی افغانستان بهشمار میرفت.
در افغانستان کمتر چهره سیاسی را میتوان یافت که افکار عمومی در مورد نقش و جایگاه او در زمان حیاتش و یا هم بعد از مرگش توافق نظر داشته باشند؛ مسعود نیز از این قاعده مستثنی نیست.
او برای عدهای قهرمان ملی است و برای عدهای دیگر، یکی از عوامل اصلی جنگهای داخلی دهه نود خورشیدی که در نتیجه آن کابل ویران شد و هزاران نفر در جریان این جنگها کشته شدند.
هر قدر بیشتر به این تصویر کلی و سیاه و سفید مسعود خیره شویم، شناخت کمتری از او بهدست میآید ولی اگر عملکرد او را در شرایط مختلف بررسی کنیم، متوجه میشویم که افغانستان در واقع سه چهره متفاوت از احمدشاه مسعود میشناسد. بهعبارت دیگر افغانستان سه احمدشاه مسعود داشته است.
[↑] مسعود مجاهد در درههای پنجشیر
نخستین باری که مسعود بر سر زبانها افتاد، زمانی بود که او گروهی از مجاهدین وابسته به جمعیت اسلامی بهرهبری برهانالدین ربانی را در دره پنجشیر رهبری میکرد.
نیروهای شوروی و دولت کابل بارها حملات سنگینی را سازماندهی کردند تا دره پنجشیر را فتح کنند، ولی علیرغم اینکه یکی دوبار نیروهای دولتی و شورویها تا عمق دره پنجشیر رفتند، قلههای دشوارگذار این دره صعبالعبور همواره در اختیار مسعود و سربازانش ماند.
دره پنجشیر و قلههای بههم پیوستهاش، همانقدر که با ذات جنگ چریکی و جنگجویانی که از تاکتیکهای جنگوگریز گوریلایی استفاده میکردند موافق بود، به همان اندازه برای افسران و صاحب منصبان شوروی و ارتش افغانستان که ارتش منظم را سوق و اداره میکردند، محل نامناسب و دردسرساز بود.
شاید بههمین دلیل است که نام مسعود و پنجشیر همیشه با هم میآیند.
طبیعت خشن، سخت و دشوارگذار پنجشیر که در عین حال مشرف به پایتخت نیز بود، در شهره کردن نام مسعود تاثیر کمی نداشت.
مسعود فرماندهی بود که نیروهایش بیش از هر فرمانده دیگر بر کابل پایتخت مشرف بودند و بر بزرگراه سالنگ که کابل را به شمال افغانستان و در نهایت به قلمرو شوروی آن زمان وصل میکرد، مسلط.
اقدامات مسعود در سالهای جنگ نیز عجیب و خبرساز بود، مثلا مسعود در اوج جنگ با شورویها در سرطان (تیر) ۱۳۶۱ با ژنرالان روسی آتش بس یک ساله امضا کرد.
این آتش بس را تقریبا همهای گروههای مجاهدین، خیانت مسعود به جهاد و مردم افغانستان تلقی میکنند و همه اما و اگرهای دیگری که در مورد رابطه مسعود با شورویها مطرح میشود از همینجا آب میخورد.
اما صالحمحمد ریگستانی، از یاران نزدیک او که در زمان مرگ احمدشاه مسعود، اتشه نظامی افغانستان در مسکو بود و کتابی هم در مورد مسعود نوشته است، آتش بس مسعود با شورویها را یک تاکتیک جنگی میداند که به باور او مسعود با استفاده از یک فرصت دو ساله، جبهات مقاومت علیه شورویها در سراسر مناطق شمال را گسترش داد.
آنگونه که آقای ریگستانی در کتابش (مسعود و آزادی) نوشته است، مسعود در زمانی که با شورویها آتش بس کرده بود، تشکل نظامی "شورای نظار" را ایجاد کرد.
شورای نظار بعدها تکیهگاه اصلی مسعود شد و فرمانده مسعود با آنکه رسماً عضو جمعیت اسلامی به رهبری برهانالدین ربانی بود، اما در عمل نقشهها و برنامههای فردیاش را بیشتر از طریق شورای نظار پیاده میکرد و جمعیت اسلامی برای مسعود، بیشتر از یک پوشش سیاسی و تمسک سمبولیک برای رابطه رسمیاش با آقای ربانی، چیزی بیش نبود.
چهرههایی که مسعود پس از خود بهجا گذاشت، همه از اعضای برجسته شورای نظار بودند: یونس قانونی، رئیس پیشن مجلس، مارشال قسیم فهیم، معاون اول حامد کرزی، عبدالله عبدالله، وزیر خارجه پیشین، امرالله صالح، رئیس پیشین امنیت ملی و بسمالله خان محمدی، وزیر داخله (کشور)، از برجستهترین آنها است.
[↑] مسعود، وزیر دفاع در کابل
در بهار ۱۳۷۲ خورشیدی، نیروهای تحت رهبری مسعود از شمال وارد کابل شدند و بخشهای مهم شهر از جمله ارگ ریاست جمهوری را تسخیر کردند.
همزمان نیروهای حزب اسلامی بهرهبری گلبدین حکمتیار از شرق و نیروهای حزب وحدت بهرهبری عبدالعلی مزاری از سمت غرب وارد پایتخت شدند و کابل عملا در دست نیروهای مختلف افتاد.
رهبران مجاهدین در پیشاور توافق کردند که ابتدا صبغتالله مجددی برای سه ماه بهعنوان رئیس دولت موقت وارد کابل شود و قدرت را در دست گیرد و پس از آن قدرت را برای شش ماه به برهانالدین ربانی رهبر جمعیت اسلامی واگذار کند.
اگر گلبدین حکمتیار را در ردیف رهبران مجاهدین قرار دهیم که چنین نیز بود، احمدشاه مسعود ارشد ترین فرمانده مجاهدین بود که بهعنوان وزیر دفاع دولت مجاهدین معرفی شد و عملا رهبری نیروهای فاتح مجاهدین را در دست گرفت.
موقف جدید مسعود، چهره جدیدی را نیز از او به نمایش گذاشت. منتقدان مسعود معتقدند که او نتوانست در مقام یک دولتمرد، بحرانی را که افغانستان در آن زمان گرفتارش شده بود، بهخوبی بشناسد و مردم و کشورش را در عبور از بحران کمک کند.
منتقدان مسعود میگویند شکلگیری شخصیت مسعود در سالهای جنگودرگیر بودن دائم او با جنگوگریزهای پیاپی، از او یک رزمنده کارکشته ساخته بود نه یک سیاستمدار مدبر و بههمین دلیل محاسبات او برای حل بحران افغانستان نیز بیشتر نظامی بود.
وقتی دوره شش ماهه ریاست جمهوری برهانالدین ربانی تمام شد، او مانند صبغتالله مجددی کنار نرفت و با حمایت و پشت گرمی مسعود، "شورای حل و عقد،" تشکیل داد و دوره ریاست جمهوریاش را تمدید کرد.
این مساله سبب شد تا گلبدین حکمتیار از دولت خارج شود و به این ترتیب جنگ داخلی آغاز شد.
بعدتر، مسعود با حزب وحدت بهرهبری عبدالعلی مزاری و جنبش ملی اسلامی بهرهبری ژنرال دوستم که قبلا با ائتلاف خود در جبلالسراج، زمینهساز سقوط دولت دکتر نجیبالله شده بودند، نیز بر سر تقسیم قدرت وارد جنگ شد.
صالح محمد ریگستانی که در خاطراتش از مسعود از او بهعنوان "مرشد" و "پدر" نیز یاد میکند، در بخشی از کتابش تحت عنوان "اشتباهات مسعود" درگیر شدن او در چند جبهه جنگ را از اشتباههای او میداند.
منتقدان مسعود به این باورند که اگر مسعود با مدارا و مدیریت بیشتری برخورد کرده بود، میتوانست از ادامه جنگ داخلی و در نتیجه ظهور گروه طالبان جلوگیری کند. همچنانکه موافقان مسعود افزونخواهی رقبای مسعود از جمله، حکمتیار، مزاری و دوستم را عامل ادامه جنگ داخلی میدانند.
ولی آنچه اکثر آگاهان مسایل افغانستان در موردش توافق دارند این است که "مسعود وزیر دفاع" در کابل، دیگر آن محبوبیت "مسعود مجاهد در درههای پنجشیر" را نداشت.
[↑] احمدشاه مسعود "شهید" در تخار
ادامه جنگهای داخلی، افغانستان را تکه تکه کرد که هر بخش و تکه آن حتی کابل پایتخت در کنترل یک گروه بود.
راهها ناامن بود، هیج سلطه مشروع و مسلط بر تمامی افغانستان وجود نداشت و هیچ فرد یا نهادی نمیتوانست از کسی حساب بگیرد.
در چنین گیروداری بود که طالبان علم سفید صلح بر دوش، از شهرک مرزی سپین بولدک در مرز پاکستان سر برآوردند. بهسرعت مناطق مختلف افغانستان را در نوردیدند و کابل پایتخت را فتح کردند.
مسعود بهجای اول بازگشت، پنجشیر، و دوباره در هیات یک فرمانده که علیه نظام و گروهی که کابل را در کنترل داشتند مقاومت میکرد. مسعود این بار با همه گروههایی که در کابل علیه آنها میجنگید، جبهه واحدی را علیه طالبان تشکیل داد. در این جبهه که بعداً به ائتلاف شمال معروف شد، تنها گلبدین حکمتیار حضور نداشت.
مسعود در پایان عمر، روزهای سختی را تجربه کرد. حلقه محاصره او از سوی طالبان روز به روز تنگ و تنگتر میشد اما او تنها یک راه را در پیش گرفته بود: مقاومت و جنگ.
از او فراوان نقل شده است که "اگر به اندازه کلاهام در افغانستان جایی داشته باشم، علیه طالبان مقاومت میکنم."
سرانجام مسعود در نهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، دو روز قبل از حادثه یازدهم سپتامبر، حادثهای که افغانستان را متحول کرد، در یک حمله انتحاری از سوی دو فرد عرب تبار کشته شد.
هیچ کسی نمیداند که اگر مسعود زنده بود، در افغانستان بعد از یازدهم سپتامبر، چه نقشی بازی میکرد؟ آیا او بعد از جنگ بر سر قدرت در دهه نود، به شناخت دقیقتری از افغانستان یافته بود و به واقعیتهای پیچیده و چند لایه این بازی تن میداد؟ یا مانند رقیب دیرینهاش گلبدین حکمتیار، باز هم بر طبل جنگ علیه نیروهای خارجی میکوبید و آهنگ نبرد دیگر برای آزادی افغانستان میکرد.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- داوود ناجی، احمدشاه مسعود؛ سه تصویر در یک قاب، بخش فارسی بی بی سی: شنبه ۱٠ سپتامبر ٢٠۱۱ - ۱۹ شهریور ۱٣۹٠
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□