[قبل] [بعد]
آيا يهوديان يک قوماند؟ يک تاريخنگار اسرائيلی به اين پرسش کهن پاسخی نوين میدهد. بهخلاف عقيده رايج، يهوديان نه در نتيجه بيرون رانده شدن عبرانيان از فلسطين بلکه بهسبب به آيين يهود گرويدن مردمان در آفريقای شمالی، جنوب اروپا و خاور ميانه در جایهای گوناگون پراکنده شدهاند. اين نظر يکی از بنيادهای انديشه صيونيست را، که مدعی است يهوديان بازماندگان پادشاهي داوود اند و نه – خدای نکرده – وارثان جنگجويان بربر يا سواران قوم خزر، به لرزه میافکند.
[↑] شالودهشکنی يک تاريخ اسطورهای
تک تک اسرائیلیها به این امر اطمینان مطلق دارند که قوم یهود از هنگامی که تورات[۱] در صحرای سینا بر او نازل شد وجود دارد و ایشان خود نوادگان مستقیم و انحصاری آن قوم هستند. همگان خود را متقاعد نمودهاند که این قوم پس از خروج از مصر در “سرزمین موعود” مستقر شده که در آن قلمرو شکوهمند داوود و سلیمان پی افکنده شده و سپس میان دو سرزمین یهودیه[٢] و اسرائیل تقسیم گردیده. به همین منوال هیچ کس از این امر بیخبر نیست که قوم یهود دو بار ناگزیر به ترک سرزمین خود شده: بار نخست پس از ویرانی نخستین نیایشگاه در سده ششم پیش از میلاد و بار دوم پس از ویرانی دومین نیایشگاه در سال ٧٠ پس از میلاد.
از آن پس دوران سرگردانی آغاز شد که تقریبا دوهزار سال به درازا کشید: راه قوم یهود، از پس سفرهایی دشوار، به یمن، مراکش، اسپانیا، آلمان، لهستان و اعماق روسیه انجامید؛ اما این قوم توانست همواره وابستگی خونی میان گروههای از هم دور افتاده خود را حفظ کند. چنین شد که یگانگی اش تباه نشد. در پایان سده نوزدهم شرایط مناسب برای بازگشت آن به میهن باستانی اش فراهم شد. اگر نسلکشی نازیها روی نداده بود، میلیونها یهودی بهصورت طبیعی دوباره در ارتص ایسرائل (سرزمین اسرائیل)[٣] جای گرفته بودند، چرا که بیست سده بود که آنان این خیال را در سر میپروراندند.
فلسطین سرزمینی دست نخورده بود، در انتظار آن که همان قومی که در آغاز از او برخاسته بود بیاید و دوباره به بارش بنشاند. چرا که این سرزمین از آن آن قوم بود، نه از آن این اقلیت بیبهره از تاریخ که به تصادف از اینجا سر در آورده بود. بنابراین جنگهایی که قوم سرگردان برای بازپس گرفتن سرزمین خود کرد به حق بود و مخالفت سرسختانه مردم محلی نامشروع.
این تفسیر تاریخ یهود از کجا سرچشمه میگیرد؟ این تفسیر کار افراد با استعدادی است که از نیمه دوم سده نوزدهم به بازسازی گذشته پرداختهاند و نیروی تخیل زاینده شان برمبنای قطعههای پراکنده یادگارهای دینی، چه یهودی و چه مسیحی، زنجیره پیوسته ای از نیاکان قوم یهود برساخته است. البته در آثار فراوانی که درباره تاریخ دین یهود نگاشته شدهاند رهیافتهای فراوان و گوناگونی یافت میشود. اما بحثها و اختلاف آرای درونی این تاریخنگاری هیچگاه دریافتهای جوهرگرای[۴] ساخته و پرداخته در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم را به چالش نکشیدهاند.
هنگامی هم که چیزهایی که ممکن بود خلاف تصویر سرراست گذشته باشند کشف میشد این کشفیات تقریبا هیچ انعکاسی نمییافت. حکم مصلحت ملی بود که چون آروارههایی که محکم بسته شده باشند سدی میشد در برابر امکان هر نوع مخالف خوانی یا انحراف از روایت غالب. مراجع ویژه تولید دانش درباره گذشته یهودیان به بروز این حالت نیمه فلج یاری بسیار کردهاند – این مراجع دپارتمانهایی از دانشگاه هستند که انحصارا به “تاریخ یهودیت” تخصیص داده شدهاند و از دپارتمان تاریخ (که در اسرائیل “تاریخ عمومی” خوانده میشود) کاملا مجزا هستند. حتی این بحث حقوقی که “چه کسی یهودی محسوب میشود؟” ذهن این تاریخنگاران را بهخود مشغول نساخته است: از نظر آنان همه اسلاف آن قومی که دو هزار سال پیش ناگزیر از ترک سرزمین خود گردید یهودی محسوب میشوند.
این پژوهشگران “مجوز دار” گذشته در بحثی که در پایان سالهای ١٩٨٠ در میان “تاریخنگاران نوین” درگرفت نیز شرکت نکردند. بیشتر بازیگران این مباحثه عمومی، که شمارشان نیز محدود بود، از رشتههای دانشگاهی دیگر یا از خارج از دانشگاه برخاسته بودند: جامعهشناسان، خاورشناسان، زبانشناسان، جغرافیدانان، متخصصان علوم سیاسی، پژوهشگران ادبی و باستانشناسان به بیان اندیشههای نوینی درباره گذشته یهودیان و صیونیسم پرداختند. در میان آنان چند تنی هم فارغالتحصیلان دانشگاههای خارج از کشور بودند. در عوض از“ دپارتمانهای تاریخ یهودیت” در این میان هیچ صدایی برنخاست مگر گفتههایی ترسان و محافظهکارانه، پیچیده در زبانی ثقیل و توجیهگر اندیشههای پیش پا افتاده و نخ نما.
خلاصه این که پس از شصت سال تاریخ ملی هنوز خام مانده است و به احتمال زیاد به این زودیها هم تحولی در آن ایجاد نخواهد شد. با وجود این، رویدادهایی که در نتیجه پژوهشها حقیقتشان آشکار شده است پرسشهایی را در ذهن هر تاریخ نگار باوجدانی بر میانگیزند که در نگاه اول تعجبآور بهنظر میرسند، اما جنبهای بنیادین نیز دارند. آیا میتوان کتاب مقدس[۵] را کتابی تاریخی دانست؟ نخستین تاریخنگاران یهودی مدرن، مانند ایزاک مارکوس یوست[٦] یا لئوپولد تسونتس[٧] در نیمه نخست سده نوزدهم چنین برداشتی نداشتند: از دید آنان، عهد عتیق کتاب مبنای دینشناسی برای گروههای مذهبی یهودی پس از ویرانی نخستین نیایشگاه بود. در نیمه دوم سده نوزدهم تاریخنگارانی پیدا شدند با دریافتی “ملی” از کتاب مقدس، در این میان در درجه نخست باید ازهاینریش گرایتس[٨] نام برد: این تاریخنگاران داستانهای عزیمت ابراهیم بهسوی کنعان و بیرون شدن از مصر یا داستان سرزمین یکپارچه داوود و سلیمان را به روایتهای یک گذشته اصیل ملی بدل کردند. از آن هنگام تا کنون، تاریخنگاران صیونیست از تکرار “حقایق مندرج در کتاب مقدس” باز نایستادهاند و این حقایق هر روز در نظام آموزش و پرورش کشوری به خورد شاگردان داده میشوند.
اما ناگهان در دهه ١٩٨٠ زمین لرزید و این افسانههای بنیادین را تکان داد. اکتشافات باستانشناسی نوین امکان یک کوچ[۹] بزرگ در سده سیزده پیش از میلاد را نفی میکنند. به همین منوال، موسی نمیتوانسته عبرانیان را از مصر خارج و به سوی “سرزمین موعود” هدایت نماید؛ دلیل محکم این امر آن است که در آن دوران این سرزمین... در اختیار مصریان بود. بهعلاوه، نه از شورش بردگان در سرزمین فراعنه اثری یافت میشود، نه از تسخیر سریع کشور کنعان بهدست عنصری بیگانه.
از پادشاهی شکوهمند داوود و سلیمان نیز نشانه یا یادگاری برجای نیست. کشفیات دهه گذشته نشانگر وجود دو پادشاهی کوچک در آن دوران است: اسرائیل، که توانمندتر بوده است، و یهودیه، ساکنان پادشاهی دوم نیز در سده ششم پیش از میلاد ناچار به تبعید نشدند: تنها نخبگان سیاسی و روشنفکرانشان مجبور شدند ساکن بابل شوند. در نتیجه این برخورد تعیینکننده با آیینهای ایرانی، یکتاپرستی یهودی زاده شد.
آیا تبعید سال ٧٠ میلادی حقیقتا روی داده است؟ مایه شگفتی است که درباره این “رویداد بنیادین” تاریخ یهودیان که مبنای “پراکندگی قوم یهود”[۱٠] محسوب میشود، کمترین کار تحقیقی انجام نشده است. دلیل این امر بسیار پیش پا افتاده است: رومیان هرگز یکی از اقوام سمت خاور دریای مدیترانه را تبعید نکردند. به استثنای اسیرانی که به بردگی واداشته شدند، ساکنان یهودیه حتی پس از ویرانی نیایشگاه دوم نیز به زندگی در زمینهای خود ادامه دادند. بخشی از آنان در سده چهارم میلادی به مسیحیت گرویدند، در حالی که اکثریت بزرگشان به هنگام پیروزی اعراب در سده هفتم میلادی به دین اسلام پیوستند. بیشتر اندیشمندان صیونیست از این همه باخبر بودند: ایتسهاک بن زوی[۱۱]، که بعدها رئیس جمهوری اسرائیل شد و همچنین داوید بن گوریون[۱٢] بنیانگذار کشور، تا سال ١٩٢٩، زمان شورش بزرگ فلسطینیان، خود همین مطالب را نوشتهاند. هر دو چندین بار یادآور میشوند که دهقانان فلسطین نوادگان ساکنان سرزمین باستانی یهودیهاند[۱٣].
پس اگر پس از غلبه روم کسی از فلسطین تبعید نشده است، یهودیان پرشماری که از دوران باستان در کرانههای مدیترانه ساکن شدهاند از کجا آمدهاند؟ پشت پرده تاریخنگاری ملی یک واقعیت تاریخی شگفتانگیز نهفته است. از هنگام شورش خانواده ماکابیم[۱۴] در سده دوم پیش از میلاد تا شورش بارکوخبا[۱۵] در سده دوم میلادی دین یهود رتبه اول را در میان دینهایی که به تبلیغ خود میپرداختند داشت. خاندان حکومتگر هاسمونیان[۱٦]، ایدومیان[۱٧] ساکن جنوب یهودیه و ایتوریان[۱٨] ساکن منطقه گالیله[۱۹] را به زور وادار به گرویدن به دین یهود نموده و آنان را به “مردم اسرائیل” ملحق کرده بودند. پادشاهی یهودی-هلنیستی هاسمونیان کانونی شد برای گسترش دین یهود در سراسر خاور میانه و در کنارههای دریای مدیترانه. در سده نخست پس از میلاد، در سرزمین کنونی کردستان پادشاهی یهودی آدیابن[٢٠] پدید آمد که آخرین پادشاهیای هم نخواهد بود که پس از یهودیه “یهودی میشود”: چندین نمونه دیگر نیز از آن پس چنین خواهند کرد.
نوشتههای فلاویوس ژوزف[٢۱] تنها گواه شوری که یهودیان در تبلیغ دین خود مینهادند نیست. از هوراس[٢٢] گرفته تا سنک[٢٣]، از ژوونال[٢۴] تا تاسیت[٢۵]، بسیاری نویسندگان لاتین بیم خود را از آن ابراز نمودهاند. میشناو تلمود[٢٦] هر دو این تلاش در جذب دیگران به دین یهود را مجاز میشمارند گرچه پیران سنت تلمودی، در مواجهه با فشار فزاینده مسیحیت در تأیید این رویه برخوردی تردیدآمیز و محتاطانه دارند.
پیروزی دین مسیح در آغاز سده چهارم به گسترش دین یهود پایان نمیدهد، اما فعالیت تبلیغی یهودیان را به حاشیههای حوزه فرهنگی مسیحیت میراند. بدینگونه است که در سده پنجم، در جایی که اکنون کشور یمن وجود دارد، یک پادشاهی توانمند یهودی بهنام حمیر پدید میآید که بازماندگان آن دین خود را پس از پیروزی اسلام و تا دوران کنونی نیز حفظ خواهند نمود. همچنین، وقایعنگاران عرب از وجود قبائل بربر گرویده به دین یهود در سده هفتم خبر میدهند: در برابر فشار هجوم اعراب که در پایان همین سده به شمال آفریقا رسیدند، چهره افسانهای شهبانوی یهودی دیهیا الکاهینا[٢٧] پدیدار میشود که میکوشد این هجوم را باز دارد. بربرهای گرویده به دین یهود در فتح شبه جزیره ایبریا شرکت خواهند داشت و در آنجا پایههای همزیستی ویژه یهودیان و مسلمانان را که خاص فرهنگ اسپانیایی-عربی است خواهند گذاشت.
مهمترین گرویدن گروه گروه به دین یهود در منطقهای میان دریای سیاه و دریای خزر روی میدهد: در پادشاهی قوم خزر در سده هشتم. گسترش دین یهود از قفقاز تا اوکراین کنونی چندین گروه مختلف یهودی پدید میآورد که در اثر هجوم مغول شمار بسیاریشان بهسوی خاور اروپا رانده میشوند. در آنجا، این گروهها به همراهی یهودیانی که از مناطق اسلاو جنوب و سرزمینهای کنونی آلمان آمدهاند فرهنگ بزرگ ییدیش[٢٨] را پیریزی میکنند. حدودا تا دهه ١٩٦٠، این روایتهای اصل و نسب چندگانه یهودیان کم و بیش آمیخته با تردید در تاریخنگاری صیونیست یافت میشوند: از این زمان به بعد، این روایتها بهتدریج به حاشیه رانده میشوند، تا جایی که بکلی از حافظه عمومی در اسرائیل رخت بر میبندند. فاتحان شهر داوود در سال ١٩٦٧ میبایستی بازماندگان مستقیم پادشاهی اسطورهای او باشند، نه خدای نکرده وارثان جنگاوران بربر یا سواران قوم خزر. بدین ترتیب چنین به نظر میرسد که یهودیان خود “قومی” اند که پس از دو هزار سال تبعید و سرگردانی عاقبت به اورشلیم پایتخت خود باز گشته است.
مدعیان این روایت خطی و یکپارچه فقط آموزش تاریخ را به کار نگرفتهاند: آنان دانش زیستشناسی را نیز به خدمت خود فرا خواندهاند. از دهه ١٩٧٠ به این سو، یک سری پژوهشهای “علمی” میکوشند از هر راه ممکنی خویشاوندی ژنتیک یهودیان سراسر جهان را به اثبات برسانند. اکنون دیگر “پژوهش درباره اصل و ریشه جمعیتها” یک حوزه مشروع و محبوب زیستشناسی مولکولی بهشمار میرود، ضمن این که کروموزوم نرینه Y در این جست و جوی دیوانهوار یگانگی “قوم برگزیده” جایگاهی افتخاری در کنار کلیو الهه یهودی تاریخ به خود اختصاص داده است.
این دریافت تاریخی مبنای سیاست هویتی دولت اسرائیل را تشکیل میدهد، و کار از همین جا میلنگد! در واقع، این دریافت تعریفی جوهر گرا از دین یهود بهدست میدهد که در آن عنصر قومی مرکزیت دارد و سبب برقراری نوعی تفکیک انسانها از یکدیگر میشود که در آن یهودیان را از غیر یهودیان جدا مینمایند – چه این غیر یهودیان عرب باشند، چه مهاجر روس، چه کارگر خارجی.
شصت سال پس از تأسیس، اسرائیل همچنان از تصور خود بهصورت جمهوریای که وجودش از آن همه شهروندانش است سر باز میزند. در حدود یک چهارم این شهروندان یهودی محسوب نمیشوند و این کشور، بنا بر روح قوانیناش از آن آنان نیست. در عوض، اسرائیل همچنان خود را بهعنوان کشور یهودیان سراسر جهان میشناساند، اگر چه اینان دیگر نه پناهندگانی تحت آزار و تعقیب، بلکه شهروندانی باشند برخوردار از تمامی حقوق خود که در برابری کامل در کشورهای محل اقامتشان زندگی میکنند. میتوان گفت که یک قومسالاری بیحد و مرز توجیهگر تبعیض شدیدی است که این کشور با توسل به اسطوره ملت ابدی که برای جمع شدن در “سرزمین نیاکان خود” دوباره متشکل شده، بر بخشی از شهروندان خود روا میدارد.
بنابر این، نوشتن تاریخی نوین برای یهودیان، بیآنکه نگاه تاریخنگار از خلال منشور صیونیست بگذرد، کار سادهای نیست. پرتوهای نوری که در گذر از این منشور میشکنند بهرنگهای قومگرایانه تندی در میآیند. در حقیقت یهودیان همیشه گروههای مذهبیای شکل دادهاند که در بیشتر موارد در پی تغییر دین به یهودیت در مناطق گوناگون جهان تشکیل شدهاند: پس این گروهها نمایندگان یک “قوم” با اصل و نسبی یگانه و یکسان که در طی بیست سده سرگردانی از جایی به جایی رفته باشد نیستند.
میدانیم که در توسعه هر نوع تاریخنگاری و بهطور کلی در فرایند مدرنیته زمانی صرف برساختن ملت میشود. این کار در طول سده نوزدهم و بخشی از سده بیستم میلیونها انسان را بهخود مشغول داشته بود. پایان سده بیستم صحنه آغاز به باد رفتن برخی از این رؤیاها شد. اکنون شمار فزایندهای از پژوهشگران به تحلیل، کالبدشکافی و شالوده شکنی روایتهای بزرگ ملی میپردازند، بویژه اسطورههای اصل و نسب مشترک که در وقایع نگاریهای دوران گذشته مقام شامخی داشتند. کابوسهای هویتی دیروز، فردا به رؤیاهای هویتی دیگری جای خواهند سپرد. چون هر شخصیت مرکب از هویتهای گوناگون و متغیر، تاریخ نیزهویتی پویا دارد.[٢۹]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- تورات – ريشه عبری يارا معنای آموزش دادن میدهد – متن بنيادين دين يهود، مرکب از پنج فصل نخست کتاب مقدس يا همان اسفار پنجگانه است: سفر آفرينش، سفر خروج، سفر لاويان، سفر اعداد و سفر تثنيه.[٢]- Judée[۱٣]- نگاه کنيد به کتاب ارتص ايسرائل در گذشته و اکنون نوشته داويد بن گوريون و ايتسهاک بن زوی، چاپ ١٩١٨ به زبان ييديش و چاپ ١٩٨٠ به زبان عبري در اورشليم، نشر بن زوی. همچنين نگاه کنيد به کتاب جمعيت ما در کشور، به زبان عبری، چاپ ١٩٢٩ در ورشو، نشر کميته اجرايی اتحاديه جوانان و صندوق ملی يهود.
[٣]- Eretz Israël
[۴]- Essentialiste
[۵]- La Bible
[٦]- Isaak Markus Jost
[٧]- Léopold Zunz
[٨]- Heinrich Graetz
[۹]- Exode
[۱٠]- Diaspora
[۱۱]- Yitzhak Ben Zvi
[۱٢]- David Ben Gourion[۱۴]- Makabim[٢٦]- ميشنا را نخستين کتاب ادبيات آموزشی دين يهود میدانند؛ نگاشتن آن در سده دوم ميلادی به پايان رسيده است. تلمود اثری است تلفيقی از کليه بحثهای ميان علمای دين يهود درباره قوانين، عرفها و تاريخ يهوديان. دو کتاب تلمود وجود دارد: تلمود فلسطين، که بين سدههای سوم و پنجم نگاشته شده، و تلمود بابل، که در پايان سده پنجم تکميل شده است.
[۱۵]- Bar Kokhba
[۱٦]- Hasmonéens
[۱٧]- Iduméens
[۱٨]- Ituréens
[۱۹]- Galilée
[٢٠]- Adiabène
[٢۱]- Flavius Josèphe
[٢٢]- Horace
[٢٣]- Sénèque
[٢۴]- Juvénal
[٢۵]- Tacite[٢٧]- Dihya-el-Kahina[٢٨]- ييديش زبانی است اسلاو-آلمانی که حاوی واژههايی عبری نيز هست و زبان يهوديان شرق اروپاست
[٢۹]- شلومو سند، چگونگی برساختن قوم يهود، لوموند دیپلماتیک: اوت ٢٠٠٨
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□