پولس در عهد جدید
(اعمال رسولان)
فهرست مندرجات
[قبل] [بعد]
[↑] بخش دوم
پرسش دربارۀ مختون شدن مسیحیان غیر یهودی در حدود سال ۵٠ میلادی یعنی ٢٠ سال پس از تأسیس كلیسا و احتمالاً ۱٠ سال پس از پذیرش غیر یهودیان به كلیسا، مطرح شد. اگرچه خدا واضحاً به پطرس مكشوف ساخته بود كه مسیحیان غیر یهودی بایستی بدون عمل ختنه در كلیسا پذیرفته شود[۱] و از طرف دیگر رسولان و بزرگان كلیسا نیز در این امر متقاعد شده بودند[٢]، لاجرم گروهی از مسیحیانی كه قبلاً جزو فریسیان بودند، در این امر كه مسألۀ ختنه ضروری است، اصرار میورزیدند. همین امر باعث شد تا شورایی جهت رفع این موضوع و پاسخ به این پرسش ایجاد شود[٣].
در این شورا، خدا رسولان را در جهتی هدایت نمود كه بتوانند بهنتایج قابل توجهی مبنی بر اینكه عمل ختنه برای مسیحیان غیر یهودی ضروری نیست، برسند. بدین ترتیب آنها گزارشی از نتیجۀ شورا به انطاكیه ارسال داشتند و طی این نامه بر این امر اصرار ورزیدند كه مسیحیان غیر یهودی از بتپرستی و فساد اخلاقی كه در میان غیر یهودیان بهوضوح شیوع داشت، بپرهیزند. پرهیز از ریختن خون انسان نیز كه قبل از موسی خدا آن را دستور فرموده بود، برای همۀ نژادهای انسانی است[۴].
- در همان زمان كه پولس و برنابا در انطاكیه بودند، عدهای از یهودیه آمدند و به مسیحیان تعلیم غلط داده، میگفتند: «اگر كسی به آداب و رسوم قدیمی یهود وفادار نماند و ختنه نشود، محال است بتواند نجات پیدا كند.» پولس و برنابا در این باره با ایشان بهتفصیل گفت و گو كردند تا بالاخره قرار شد مسیحیان انطاكیه، پولس و برنابا را با چند نفر از میان خود به اورشلیم بفرستند تا عقیده رسولان و كشیشان كلیسای آنجا را در این باره جویا شوند. پس ایشان با بدرقه كلیسا، بهسوی اورشلیم حركت كردند و سر راهشان، در شهرهای فینیقیه و سامره نیز به مسیحیان سرزدند و مژده دادند كه غیر یهودیان هم مسیحی شدهاند؛ و همه از شنیدن این خبر شاد شدند.
وقتی به اورشلیم رسیدند اعضای كلیسا و كشیشان و رسولان، ایشان را با آغوش باز پذیرفتند. فرستادگان نیز آنچه را كه خدا بوسیله ایشان انجام داده بود گزارش دادند. آنگاه چند نفر از مسیحیان كه قبلاً از فرقه فریسیان بودند، برخاسته، گفتند: «تمام غیر یهودیانی كه مسیحی شدهاند باید ختنه شوند و تمام آداب و رسوم یهود را نگاه دارند.» پس رسولان و كشیشان كلیسا تصمیم گرفتند در یك جلسه دیگر به این موضوع رسیدگی كنند.
در این جلسه، پس از مباحثه بسیار، پطرس برخاست و به ایشان گفت: «برادران، شما همه میدانید كه از مدتها پیش خدا مرا از میان خودتان انتخاب كرد تا پیغام انجیل را به غیر یهودیان برسانم تا ایشان آن را بشنوند و ایمان آورند. خدا كه از دل مردم باخبر است، روحالقدس را همانطور كه به ما داد، به غیر یهودیان نیز ارزانی داشت تا این حقیقت را ثابت كند كه ایشان را نیز مانند ما میپذیرد.
«پس خدا میان ما و آنان هیچ فرقی نگذاشت، چون همانطور كه دل ما را با ایمان پاك كرد، دل آنان را نیز پاك نمود. حال، چرا میخواهید از كار خدا ایراد بگیرید و باری روی دوش دیگران بگذارید كه نه ما توانستیم حمل كنیم و نه اجداد ما؟ مگر ایمان ندارید كه با هدیه رایگان عیسای خداوند، همه یكسان نجات پیدا میكنند؟»
بدین ترتیب، بحث خاتمه یافت. سپس حضار به برنابا و پولس گوش دادند و ایشان معجزاتی را كه خدا در میان غیر یهودیان بهعمل آورده بود، بازگو كردند.
پس از ایشان، نوبت به یعقوب رسید. او برخاست و گفت: «برادران، گوش كنید. پطرس برای شما بیان كرد كه چگونه خدا برای نخستینبار بر غیر یهودیان ظاهر شد تا برای جلال خود، از میان ایشان قومی جدید انتخاب كند. و این درست همان است كه پیغمبران خدا پیشگویی كردند. برای مثال، عاموس نبی میگوید: خداوند میفرماید: از این پس باز میگردم و سلطنت افتادۀ داود را برپا میدارم و خرابیهای آن را بنا میكنم تا غیر یهودیان نیز بتوانند بهسوی خدا بازگردند، یعنی تمام كسانی كه نام خود را بر ایشان مهر زدهام. این است آنچه خداوند میگوید، خداوندی كه نقشههای ازلی خود را اكنون فاش میكند.
«بنابراین، عقیده من این است كه نباید در مورد غیریهودیانی كه بهسوی خدا باز میگردند، اصرار كنیم كه قوانین یهودی را نگاه دارند. فقط بنویسیم كه گوشت حیواناتی را كه برای بتها قربانی شدهاند و خون و حیوانات خفهشده را نخورند و زنا نیز نكنند. چون سالهاست كه روزهای شنبه در هر شهر در كنیسهها این شریعت موسی موعظه شده است.»
پس رسولان و كشیشان كلیسا با تمام اعضای كلیسا رأی دادند كه دو نفر را همراه پولس و برنابا به انطاكیه بفرستند تا نتیجه این جلسه را به ایشان اطلاع دهند. این دو نفر یكی یهودا معروف به برسابا بود و دیگری سیلاس. ایشان هر دو از افراد سرشناس كلیسا بودند. متن نامهای كه با خود بردند، از این قرار بود:
«ما رسولان، كشیشان كلیسا و برادران اهل اورشلیم به شما برادران غیریهودی اهل انطاكیه، سوریه و قیلیقیه سلام میرسانیم.
«از قرار معلوم، بعضی از ایمانداران اینجا آمده، شما را مشوش ساخته و رنجاندهاند و بدون دستور ما به شما گفتهاند كه برای نجات یافتن، باید شریعت یهود را نگاه دارید. پس ما تصمیم گرفتیم از طرف خود این دو نماینده را همراه عزیزانمان برنابا و پولس نزد شما بفرستیم. نمایندگان ما، یهودا و سیلاس كه بهخاطر خداوند ما عیسی مسیح هر دو از جان خود گذشتهاند، به شما خواهند گفت كه نظر ما در باره مشكل شما چیست.
«زیرا با هدایت روحالقدس صلاح دیدیم كه از قوانین یهود باری بر دوش شما نگذاریم. فقط گوشت حیواناتی كه برای بتها قربانی میشوند و گوشت حیوانات مردار و خون نخورید و هرگز زنا نكنید. اگر از این چیزها بپرهیزید كار خوبی خواهید كرد. همین و بس.»
این چهار نفر بیدرنگ به انطاكیه رفتند و تمام مسیحیان را دور هم جمع كردند و آن نامه را به ایشان دادند. وقتی نامه را خواندند بیاندازه شاد شدند. سپس، یهودا و سیلاس كه هر دو نبی بودند و خدا از طریق آنان به مؤمنین پیام میداد، مدتی در آنجا ماندند. آنان مسیحیان را نصیحت و تشویق میكردند كه در ایمان استوار باشند. سپس به اورشلیم بازگشتند و سلامهای مسیحیان انطاكیه را به آنان رساندند. ولی پولس و برنابا در انطاكیه ماندند تا به همراه دیگران، كلام خدا را تعلیم و بشارت میدادند.
در این سفر، سیلاس پولس را همراهی مینمود[۵]. اطلاعات زیادی از سیلاس در دست نیست. اولینبار تحت عنوان یكی از رهبران كلیسای یهودیه به این شخص اشاره میشود[٦]. او نیز همانند پولس یهودی تابع روم بود[٧]. او همراه ارسال نامۀ اورشلیم به میان غیر یهودیان فرستاده میشود[٨]. سیلاس، سلوانس نیز خوانده شده است. او بعد به پولس زمانی كه رسالههای به تسالونیكیان را مینوشت، ملحق شد[۹]. سیلاس رسالۀ اول پطرس را به رهبران اولیه میرساند[۱٠].
پولس و برنابا بهخاطر مرقس از هم جدا شدند و بعدها دوباره با هم همكاری نمودند[۱۱]. مرقس كه به یوحنای مرقس ملقب بود، طی اولین سفر بشارتی پولس، از آنها جدا شد و برگشت[۱٢]. شاید او میترسید و یا اینكه هنوز جهت بشارت به غیر یهودیان متقاعد نشده بود. اما حالا او میخواست كه دوباره برود. اما پولس نمیپذیرد[۱٣]
- پس از چندی، پولس به برنابا پیشنهاد كرد كه بازگردند و به شهرهایی كه قبلاً در آنجا موعظه كرده بودند سر بزنند تا ببینند مسیحیان جدید در چه حالند. برنابا موافقت كرد و خواست یوحنا معروف به مرقس را نیز با خود ببرند. ولی پولس با این كار مخالف بود چون میگفت مرقس در پمفلیه آنان را ترك نموده و با ایشان همكاری نكرده است. اختلاف آنان بر سر این موضوع بهقدری شدت گرفت كه از هم جدا شدند. برنابا و مرقس به قبرس رفتند؛ ولی پولس با سیلاس، پس از آنكه ایمانداران برای ایشان دعا كردند، به سوریه و قیلیقیه رفتند تا كلیساهای آنجا را تشویق و تقویت نمایند[۱۴].
پولس در لستره، تیموتائوس را یافت و او را با خود برد[۱۵]. از آن زمان به بعد تیموتائوس یار همیشگی پولس شد و با او در همه جا همراه بود (به مقدمۀ رسالۀ اول تیموتائوس مراجعه شود).
به نظر میرسد كه پولس عازم افسس «آسیا» بود. اما خدا مانع میشود[۱٦]. او سپس به سمت شمال یعنی بطینا میرود. خدا دوباره مانعی بر سر راه او ایجاد میكند[۱٧]. او بدین ترتیب به طرف شمال غربی برمیگردد و به ترواس میرود. حتی پولس نیز گاهی اوقات در شناخت و درك ارادۀ خدا میبایست صبر میكرد.
در ترواس (باید توجه داشت كه این همان تروای باستانی كه كمی دورتر یعنی در ٣٠ كیلومتری این منطقه در یك گودال واقع شده بود، نیست). لوقا به این گروه ملحق میشود («آنها» در آیۀ ٨ و «ما» در آیۀ ۱٠)، و با آنها به فیلیپی میرود و در آنجا میمانند. «آنها»[۱٨]، پس از اینكه پولس آنجا را ترك گفت، ٦ روز بعد به پولس ملحق میشوند؛ «ما»[۱۹].
خدا كه پولس را از افسس و بطینا دور كرده بود[٢٠]، او را به فیلیپی هدایت میكند[٢۱]. در حالی كه پولس و سیلاس در زندان سرود میخواندند، خدا زلزلهای حادث نمود[٢٢] و كلیسایی كه در آنجا تشكیل شد، یكی از بهترین كلیساهای عهد جدید شد[٢٣].
- به این ترتیب، پولس و سیلاس به شهر دربه و سپس به لستره رفتند. در شهر لستره با تیموتائوس آشنا شدند. مادر تیموتائوس مسیحی یهودینژاد، ولی پدرش یونانی بود.
مسیحیان لستره و قونیه درباره تیموتائوس شهادت خوبی میدادند. پس، پولس از او خواست كه در این سفر همراه ایشان برود. ولی به احترام یهودیان آن اطراف، پیش از حركت، تیموتائوس را ختنه كرد، چون همه میدانستند كه پدرش یونانی است. سپس، با هم شهر به شهر گشتند و تصمیمی را كه رسولان و كشیشان كلیسای اورشلیم درباره غیریهودیان گرفته بودند، به اطلاع كلیساها رساندند. به این ترتیب، ایمان مسیحیان رشد میكرد و بر تعداد آنان افزوده میشد.
وقتی از شهرهای ایالات فریجیه و غلاطیه گذشتند، روح القدس اجازه نداد كه این بار به ایالت آسیا بروند. پس به سرحد ایالت میسیا آمدند و سعی كردند از راه شمال به ایالت بطینیا بروند، اما باز روح عیسی به ایشان اجازه نداد. پس، از ایالت میسیاگذشتند و به شهر تروآس آمدند.
همان شب پولس رؤیایی دید. در این رؤیا شخصی را در مقدونیه یونان دید كه به او التماس میكند و میگوید: «به اینجا بیا و ما را كمك كن.» پس چون این رؤیا را دید، مطمئن شدیم كه خداوند ما را خوانده است تا پیغام انجیل را در مقدونیه نیز اعلام كنیم. از اینرو بیدرنگ عازم آنجا شدیم.
بنابراین، در تروآس سوار قایق شدیم و مستقیم به ساموتراكی رفتیم. روز بعد از آنجا رهسپار نیاپولیس شدیم. و سرانجام به فیلیپی رسیدیم كه یكی از شهرهای مستعمره روم و داخل مرز مقدونیه بود. چند روز در آنجا ماندیم.
روز شنبه كه برای یهود روز استراحت و عبادت بود، از شهر بیرون رفتیم تا به ساحل رودخانه رسیدیم، چون شنیدیم كه در آنجا عدهای برای دعا دور هم جمع میشوند. در آنجا كلام خدا را به زنانی كه گرد آمده بودند، تعلیم دادیم. یكی از این زنان لیدیه نام داشت. او فروشنده پارچههای ارغوانی و اهل طیاتیرا و زنی خداپرست بود. همانطور كه او به ما گوش میداد، خداوند دل او را باز كرد بطوری كه هر چه پولس میگفت میپذیرفت. او با تمام اعضای خانوادهاش غسل تعمید گرفت و خواهش كرد كه مهمان او باشیم و گفت: «اگر قبول دارید كه من به خداوند ایمان واقعی دارم، پس بیایید مهمان من باشید.» آنقدر اصرار نمود تا سرانجام قبول كردیم.
یك روز كه به محل دعا در كنار رودخانه میرفتیم، به كنیزی برخوردیم كه اسیر روحی ناپاك بود و فالگیری میكرد و از این راه سود كلانی عاید اربابانش مینمود. آن دختر بهدنبال ما میآمد و با صدای بلند به مردم میگفت: «این آقایان خدمتگزاران خدا هستند و آمدهاند راه نجات را به شما نشان دهند.»
چند روز كار او همین بود تا اینكه پولس آزرده خاطر شد و به روح ناپاكی كه در او بود گفت: «بهنام عیسی مسیح به تو دستور میدهم كه از وجود این دختر بیرون بیایی!» در همان لحظه روح ناپاك او را رها كرد.
وقتی اربابان او دیدند كه با این كار درآمدشان قطع شد، پولس و سیلاس را گرفتند و كشان كشان تا میدان شهر به دادگاه بردند. آنها فریاد میزدند: «این یهودیها، شهر ما را بهم زدهاند! چیزهایی به مردم تعلیم میدهند كه برخلاف قوانین رومی است.»
گروهی از مردم شهر نیز با آنان همدست شدند. در دادگاه لباسهای پولس و سیلاس را از تنشان در آوردند و ایشان را سخت چوب زدند. ضربات پی در پی بر پشت برهنه آنان فرود میآمد. پس از ضرب و شتم فراوان، هر دو را به زندان انداختند و رئیس زندان را تهدید كردند كه اگر اینها فرار كنند، او را خواهند كشت. او نیز ایشان را به بخش درونی زندان برد و پایهای آنان را با زنجیر بست.
نیمههای شب وقتی پولس و سیلاس مشغول دعا و سرود خواندن بودند و دیگران نیز به آنان گوش میدادند، ناگهان زلزلهای رخ داد! شدت آن بهقدری زیاد بود كه پایههای زندان لرزید و همه درها باز شد و زنجیرها از دست و پای زندانیان فرو ریخت! رئیس زندان سراسیمه از خواب پرید و دید تمام درهای زندان باز است و فكر كرد كه زندانیها فرار كردهاند؛ پس شمشیرش را كشید تا خود را بكشد. ولی پولس فریاد زد: «به خود صدمهای نزن! ما همه اینجا هستیم!»
رئیس زندان در حالی كه از ترس میلرزید، خواست تا چراغی برایش بیاورند. او به ته زندان دوید و بهپای پولس و سیلاس افتاد. سپس ایشان را از زندان بیرون آورد و با التماس گفت: «آقایان، من چه كنم تا نجات یابم؟»
جواب دادند: «به عیسای خداوند ایمانآور تا تو و تمام افراد خانوادهات نجات یابید.»
آنگاه پیام خداوند را به او و اهل خانهاش رساندند. او نیز فوری زخمهای ایشان را شست و سپس با اهل خانهاش غسل تعمید گرفت. آنگاه پولس و سیلاس را به خانه برد و به ایشان خوراك داد. رئیس زندان و اهل خانه او از اینكه به خدا ایمان آورده بودند، بسیار شاد بودند. وقتی صبح شد از طرف دادگاه مأمورانی آمدند و به رئیس زندان گفتند: «پولس و سیلاس را آزاد كن بروند.» او نیز به پولس گفت: «شما آزاد هستید و میتوانید به سلامتی بروید.»
اما پولس جواب داد: «ما را در انظار مردم زدند و بدون محاكمه به زندان انداختند و حالا میگویند مخفیانه بیرون برویم! هرگز! ما از اینجا تكان نمیخوریم! چون تبعیت ما رومی است، اعضای دادگاه باید با پای خود بیایند و از ما عذرخواهی كنند!»
مأموران بازگشتند و به دادگاه گزارش دادند. وقتی شنیدند كه پولس و سیلاس تابع دولت روم هستند، وحشت كردند. پس به زندان آمدند و با التماس گفتند: «لطفاً تشریف ببرید.» و با احترام ایشان را از زندان بیرون آوردند و خواهش كردند كه از شهر بیرون بروند. پولس و سیلاس پیش از اینكه شهر را ترك كنند، به خانه لیدیه بازگشتند تا یكبار دیگر مسیحیان را ببینند و برای ایشان كلام خدا را موعظه كنند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- اعمال رسولان، باب دهم)
[٢]- اعمال ۱۱: ۱٨
[٣]- راهنمای مطالعۀ کتاب مقدس، صص ٦۱٣-٦۱۴
[۴]- همانجا، ص ٦۱۴؛ برگرفته از: پیدایش ۹: ۴
[۵]- اعمال ۱۵: ۴٠
[٦]- اعمال ۱۵: ٢٢ و ٢٧ و ٣٢
[٧]- اعمال ۱٦: ٢۱ و ٣٧
[٨]- اعمال ۱۵: ٢٧
[۹]- اول تسالونیكیان ۱: ۱، دوم تسالونیكیان ۱: ۱
[۱٠]- اول پطرس ۵: ۱٢
[۱۱]- اول قرنتیان ۹: ٦؛ كولسیان ۴: ۱٠. جهت مطالعه در مورد برنابا بهتوضیح مربوط به اعمال رسولان ۴: ٣٦ و ٣٧ مراجعه شود
[۱٢]- اعمال ۱٣: ۱٣
[۱٣]- راهنمای مطالعۀ کتاب مقدس، ص ٦۱۴
[۱۴]- اعمال ۱٣: ٣٦-۴۱
[۱۵]- اعمال ۱٦: ۱
[۱٦]- اعمال ۱٦: ٦
[۱٧]- اعمال ۱٦: ٧
[۱٨]- اعمال ۱٧: ۱
[۱۹]- اعمال ٢٠: ٦
[٢٠]- اعمال ۱٦: ٦ و ٧
[٢۱]- اعمال ۱٦: ۱٠
[٢٢]- اعمال ۱٦: ٢۵ و ٢٦
[٢٣]- به مقدمۀ رسالۀ فیلیپیان مراجعه شود. راهنمای مطالعۀ کتاب مقدس، ص ٦۱۵
[٢۴]- اعمال ۱٦: ۱-۴٠
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[٣٠]-
[٣۱]-
[٣٢]-
[٣٣]-
[٣۴]-
[٣۵]-
[٣٦]-
[٣٧]-
[٣٨]-
[٣۹]-
[۴٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□