دهقان
فهرست مندرجات
[طبقات اجتماعی] [دهقان]
[↑] دهقان[۱]
واژه دهقان صورت معرّب واژه سریانیِ [٢]«dhgn» مأخوذ از واژه پهلوی «dehgaÎn» (گونه کهنتر: dahiÎgaÎn) است. معنیِ اصلی آن «منسوب به ده (فارسی باستان: dahyu)» بوده، منتها دِه نه در معنیِ امروزی، بلکه در مفهوم اصلیِ «سرزمین».
لفظ دهقان، در اواخر دوره ساسانی، به طبقهای از زمینداران اطلاق میشد[٣] که در مرتبه فروتر از آزادان (aÎzaÎdaÎn)، بزرگان [۴](bozorgaÎn) و کدخدایان (kadag-xwadaÎyaÎn) بود[۵]. همچنین، بر پایه برخی منابع اسلامی متقدّم، طبقه دهقان در دوره ساسانی از شهریگان (sÏahriÎgaÎn)، رئیس نواحی کوچک، نیز در مرتبه فروتر بود[٦].
در متون پهلوی زردشتی قرن سوم هجری (نهم میلادی) و منابع اسلامی متقدّم، نسب طبقه دهقان معمولاً به ویکرد (WeÎkard یا WeÎkart)، برادر هوشنگ، پادشاه اساطیری ایران، میرسد[٧]. ولی، در برخی منابع دیگر، به منوچهر منسوب است[٨]. با اینهمه، از آنجا که عنوان دهقان در اسناد متقدّم ساسانی - بهجز در برخی از متون پهلوی و به فراوانی در توصیفات سازمان اداری اواخر دوره ساسانی در منابع اسلامی متقدّم - به کار نرفته، میتوان حدس زد که دهقانان، به عنوان طبقه اجتماعی، در پی اصلاحات ارضی روزگار خسرو اول (۵٣۱-۵٧۹ م) ظهور کردند. گفتهاند که این پادشاهِ ساسانی به جانشینان خود سفارش کرده است، همانگونه که پادشاهی را پاس میدارند، پشتیبان دهقانان نیز باشند؛ چه، این دو با هم برادرند[۹]. به روایت مجمل التواریخ[۱٠]، مادرِ خودِ خسرو، دخترِ دهقانی از تبار فریدون بود. در اواخر دوره ساسانی، دهقانان و شاهزادگان[۱۱]، در دومین روزِ اعیادِ نوروز و در خرّم روز (نیز: خُرّه روز، نَوَد روز)، به حضور پادشاه میرسیدند. عیدِ خرّم روز، که در نخستین روز از دهمین ماه (دی) برگزار میشد، روز جشن و سور خاص دهقانان بود و، در آن، پادشاه با دهقانان و کشاورزان همسفره میشد[۱٢].
اداره امور محلّی از وظایف موروثی دهقانان بود و کشاورزان ناگزیر بودند که از آن فرمان برند[۱٣]، ولی املاک مزروعی دهقانان میبایست از املاک نجبای زمیندار محدودتر بوده باشد. آنان احتمالاً نماینده حکومت در میان کشاورزان بودند و مهمترین وظیفه آنان گردآوری خراج بود[۱۴]. دهقانان از حیث جایگاه اجتماعی به پنج دسته تقسیم میشدند که با لباس از یکدیگر متمایز بودند[۱۵].
فتح قلمرو شاهنشاهی ساسانی به دست اعراب با تاخت و تازهای پراکنده به املاک مزروعی دهقانانِ سواد، در عراقِ جنوبی، آغاز شد. پس از شکستِ سپاه ایران و محوِ تدریجیِ آزادانی که اداره کشور را در دست داشتند، اشراف محلّی، یعنی دهقانان، نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در بخشها، شهرها و روستاهای خود بر عهده گرفتند. برخی از آنان، در برابر سپاه مهاجم به تسلیم تن در دادند و، با پرداخت جزیه، توانستند املاک خود را از آسیب مهاجمان حفظ کنند. مثلاً دهقانِ زَوابی در عراق با عُروة بن زید پیمانی بست و، در آن، پذیرفت که، برای هر یک از ساکنان بخشِ خود، ۴ درهم جزیه بپردازد. در بسطام، باز در همان عراق، دهقانِ بُرس با زَهره پیمان بست که برای سپاهِ او پلی بسازد. هنگامی که سپاه عرب به مَهروذ، نزدیک بغداد، رسید، دهقانِ محلّیِ آنجا مبلغی به هاشم بن عتبه پرداخت تا او را از کشتار ساکنان آن بخش باز دارد. شیرزاد، دهقان ساباط، روستایی نزدیک مداین، توانسته بود صد هزار کشاورز را از چنگ اعراب برهاند. گزارشهایی از این دست درباره دیگر نقاط شاهنشاهی ساسانی مانند سیستان، هرات و بلخ نیز باقی مانده است[۱٦].
دهقانانی که حاضر به همکاری با اعراب نمیشدند یا پای به گریز مینهادند و یا تن به هلاک میدادند[۱٧]. این امر که دهقانان اصفهان و کرمان از یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی (٦٣٢-٦۵۱)، پشتیبانی کردند، حاکی از آن است که قدرت این طبقه در اواخر فرمانروایی ساسانیان رو به افزایش نهاده بود.[۱٨].
دهقانان، در اوایل دوره اسلامی مانند سالهای پایانیِ روزگار ساسانی، وظیفه گردآوری خراج را بر عهده داشتند. همچنین کشت زمین، حفاظت پلها و راهها و پذیرایی از برخی مسافران از وظایف آنان بود[۱۹]. املاک دهقانان در خطّه سواد، که اهالی آنجا دین اسلام را پذیرفته بودند، همچنان در اختیارشان باقی ماند و آنان از پرداخت خراج سرانه معاف بودند.[٢٠]
از روایات گوناگون چنین نتیجه میتوان گرفت که، در اوایل دوره اسلامی، برخی از دهقانان، به ویژه در مشرق ایران، تقریبا در مقام حکمرانان محلّی ادای وظیفه میکردند و احتمالاً هر مرد ثروتمند و صاحب نفوذی چه بسا دهقان خوانده میشد. گاه شخصی واحد در مأخذی دهقان و در مأخذ دیگر مرزبان (حاکم) خوانده شده است. مثلاً طبری، در روایتی، به افرادی با لقب مرزبانِ کرمان و مرو اشاره دارد و، در گزارشی دیگر، همین افراد را دهقان میخواند[٢۱]. بلاذری[٢٢] از شورش دهقانِ شوش سخن رانده، ولی دینوری[٢٣] همان شخص را مرزبان خوانده است.
در اسنادی به زبان سغدی که از کوه مغ به دست آمده، دیواشتیج، آخرین فرمانروای پَنْجیکَنْت، خداوند یا شاه خوانده شده[٢۴]، در حالی که طبری[٢۵] او را دهقان خوانده است. عنوان دهقان، در شعر فارسیِ پیش از قرنِ ششم هجری، به ویژه در مشرق ایران، به معنای سلطان، امیر و خداوند بوده است.[٢٦]. گاهی از دهقانان همراه با نجبا، حکمرانان محلّی، احبار، اسواران، و مرزبانان سخن میرود.[٢٧]
اعراب، در امور سیاسی و اجتماعی، غالبا با دهقانان مشورت میکردند و، در مواردی، دهقانان، به هواداریِ یکی از گروهها، وارد میدان مخاصمت میشدند.[٢٨]. دراواسط قرن سوّم هجری، سهل بن سُنباط، که نخست بابک خرم دین را در دژ خود پناه داده بود ولی، پس از آن، او را به افشین تسلیم کرد، دهقان بود. دهقان دیگری، به نام ابن شروینِ طبری مأموریت یافت تا عبداللّه، برادر بابک را، به اسارت، به بغداد ببرد؛ در بین راه، عبداللّه از او خواست که به شیوه دهقانان با او رفتار شود، و ابن شروین به وی شراب داد.[٢۹]. دهقانان، در دربار سامانیان (٢٠۴-٣۹۵)، از احترام و وجهه بسیاری برخوردار بودند. رودکی، در قصیدهای، در وصف ضیافتی در دربار نصر بن احمد (٣٠۱-٣٣۱)، از دهقانی به نام پیر صالح یاد کرده که در صف آزادگان (حرّان)، در برابر صف امیران و محمد بلعمی وزیر، نشسته بوده است[٣٠]. در قرون اولیه اسلامی، بسیاری از رجال برجسته مشرق ایران از دهقانان (مانند احمد بن سهل بن هاشم، امیر سامانی) یا از تبار دهقانان (مانند نظامالملک، وزیر بزرگ سلجوقی)[٣۱] بودند.
در نخستین سدههای اسلامی، بسیاری از دهقانان، در مقام وارثان طبقه اشراف ساسانی از زندگی آسودهای برخوردار بودند و حتی مانند اسلاف خویش زندگی مجللی داشتند. جاحظ[٣٢] از آداب و رسوم دهقانان در میهمانی یاد کرده است. به روایت بلاذری[٣٣]، سعید بن عبدالعزیز، والی خراسان در زمان خلافت یزید دوم (۱٠۱-۱٠۵)، از جهت جامههای فاخر و گیسوان افشان خود، به خُذینَه (بانو، همسر دهقان؛ بسنجید با: واژه سغدیِ (gwt (y) ynk خوانده میشد. دهقانان، به پیروی از رسم نیاکان خود در زمان ساسانیان، در اعیاد نوروز و مهرگان، به خلفا و والیان هدایایی میدادند. طبری[٣۴]، از هدایایی که در مهرگان، در بلخ، به سال ۱٢٠ هجری، به اسد بن عبداللّه قسری، والی خراسان، داده شده بود به تفصیل سخن رانده است. هارون الرشید (۱٧٠-۱۹٣)، در مسیر خود از بغداد به طوس، در روستایی از بیهق، بیمار گشت و، به ناچار، چهار ماه در خانه یکی از دهقانان مهمان بود، که از او پذیرایی شایان کرد و، هنگام عزیمت، هدایایی گرانبها به او داد[٣۵].
دهقانان، افزون بر اهمیّت سیاسی و اجتماعی، نقش فرهنگی بهسزایی ایفا میکردند. بسیاری از آنان در دستگاه خلفا یا حاکمان حضور یافتند و، پس از تأسیس سلسلههای ایرانی در مشرق، به منزله فرهیختگانی که از تاریخ و فرهنگ ایران باستان به خوبی آگاهی داشتند، به خدمت پادشاهان، شاهزادگان، و امیران درآمدند. به روایت ابراهیم بن محمد بیهقی[٣٦] زیاد بن اَبیه (وفات: ۵٦ هـ)، آنگاه که هنوز حاکم بصره بود، سه دهقان در خدمت داشت که از عظمت و جلال ساسانیان بر او داستانها میزدند و باعث میشدند وی حکومت عرب را بسی فروتر پندارد.
در تاریخ سیستان[٣٧]، سخنانی حکیمانه، شبیه اندرز پهلوی، به دهقانی زردشتی، به نام رستم بن هرمزد، نسبت داده شده که به درخواست عبدالعزیز بن عبداللّه، والی اموی سیستان، آنها را پیوسته بر زبان میراند[٣٨]. جاحظ، نویسنده قرن سوّم هجری[٣۹] نیز سخنانی در زمینه فرهنگ مردم از دهقانان روایت کرده است. هم در منابع عربی و هم در منابع فارسی، از چند تن از علما و ادبا، از جمله علمای دینی نام برده شده که در زمره دهقانان یا از تبار آنان بودهاند[۴٠]. برخی از آنان ولینعمتِ علمای دینیِ مسلمان بودند؛ من باب مثال، ابن فُندُق[۴۱] از دهقان ثروتمندی از اهالی سبزوار یاد کرده است که در ۴۱٨ هجری مدرسهای برای ابن طیّب، مفسّر قرآن، بنا نهاد. اما، بیشتر دهقانان به فرهنگ ایرانی توجه داشتند و بعضی از آنان ولینعمتِ شاعران نامدار ایرانی بودند. رودکی[۴٢] نقل کرده است که دهقانان زر و سیم و اسب به او صله دادند. فرّخی، در جوانی، در خدمت یکی از دهقانان سیستان بود و از او وظیفه سالیانه میگرفت. بنا بر روایتی، فردوسی خود دهقان بود[۴٣].
دهقانان، در حفظ داستانهای شاهنامه، حماسه ملّی ایران، روایات تاریخی پیش از اسلام، و داستانهای عاشقانه ایرانِ باستان بیشترین سهم را داشتهاند. ابو منصور مَعْمَری، گردآورنده شاهنامه منثور ابو منصوری (٣۴٦ ه)؛ که اینک مفقود است، در مقدمه آن، که باقی مانده، مینویسد که برای گردآوری مواد شاهنامه، دهقانانی را از شهرهای خراسان فرا خوانده است[۴۴]. فردوسی غالبا از دهقانان به عنوان منبع و ظاهرا منبع شفاهی روایات خود یاد میکند[۴۵]. همچنین شاعران دیگر به روایات منقول از دهقانان اشاره دارند[۴٦]. از این رو، لفظ دهقان «مردم تاریخی و تاریخدان» نیز معنی شده است (برهان قاطع). دلبستگی عمیق دهقانان به فرهنگ ایران باستان باعث شد که واژه دهقان، در مقابل ترک و تازی و به ویژه رومی، معنی ایرانی، به خصوص ایرانی نژاد پیدا کند[۴٧]. به روایت طبری[۴٨]، مروَزان، حاکم یمن در زمان خسرو اول، دو پسر داشت: یک خُرّه خسرو، که خوش داشت شعر عرب از بَر بخواند؛ دیگری، که نامش را ذکر نکرده، اَسواری که به فارسی سخن میگفت و به شیوه دهقانان میزیست.
واژه دهقان گاهی به معنای زردشتی نیز آمده است[۴۹].
از سده پنجم هجری، با گسترش نظام اِقطاعی و زوال طبقه زمیندار، رفتهرفته از اهمیت دهقانان کاسته شد و واژه دهقان، تنها معنی رعیت پیدا کرد[۵٠]. با اینهمه در قرنهای ششم و هفتم هجری، این عنوان هنوز گاهی در معنی اصلی آن به کار میرفته است[۵۱].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- دایرةالمعارف ایرانیکا (EI)، ذیل DEHQAÎN[٢]- margoliouth, p. 84a[٣]- مجمل التواریخ، ص ۴٢[۴]- Zand ãÎ Wahman Yasn 4. 7, 4. 54[۵]- ArdaÎ WiraÎz-naÎmag 15.10، که در آن، به جای daÎdagaÎn، باید dahãÎgaÎn خوانده شود.
[٦]- یعقوبی، ج ۱، ص ٢٠٣؛ مسعودی، ج ۱، بند ٦٦٢؛ Christensen, p. 140
[٧]- DeÎnkard, pp. 438, 594, 688 ؛ بیرونی، آثار، ص ٢٢-٢٢۱؛ مسعودی همانجا، Christensen, pp. 68, 134, 151, 156
[٨]- ثعالبی، ص ٦؛ طبری ج ۱، ص ۴٣۴؛ بلعمی، ص ٣۴۵؛ ابن البلخی، ص ٣٧
-[۹] ثعالبی، ص ٦
-[۱٠] مجمل التواریخ، ص ٧٣
[۱۱]- waÎspuhragaÎn؛ عربی: اهل البیوتات
[۱٢]- بیرونی، آثار، ص ٢۱، ٢٢۵؛ در مورد این جشن و سور: همو، قانون ج ۱، ص ٢٦۴؛ گردیزی، ص ٢٣۹، ٢۵۴؛ قزوینی، ص ٨٣
-[۱٣] طبری، ج ۱، ص ۴٣۴؛ بلعمی، ص ٣۴۵؛ ابن البلخی، ص ٣٧[۱۴]- Christensen, pp. 112-113[۱۵]- مسعودی، ج ۱، بند ٦٦٢
[۱٦]- بلاذری، ص ٣٠٧، ٣۱٨، ٣٢۴، ۴٨۴، ۵۱٦؛ طبری، ج ۱، ص ٢۴٢۱، ٢۴٢٦، ٢۴٦۱؛ گردیزی، ص ۱٠٢
[۱٧]- از جمله بلاذری، ص ٣٢۴، ۴٢٠، ۴٢٢، ۴٦۴، ۴٦٦، ۵۱۴؛ طبری، ج ۱، ص ٢۴٢۱-٢۴٢٣
[۱٨]- طبری، ج ۱، ص ٢٨٧۵-٢٨٧٧
[۱۹]- همو، ج ۱، ص ٢۴٧
[٢٠]- بلاذری، ص ٣٢۵
[٢۱]- ج ۱، ص ٨٧٢-٨٧٧؛ دینوری، ص ۱۴٨: عامل مرو؛ گردیزی، ص ۱٠٢: سالار و دهقان مرو
[٢٢]- یلاذری، ص ۴٦٦
[٢٣]- دینوری، ص ۱۴٠[٢۴]- Dokumenty II, pp. 132 ff[٢۵]- ج ٢، ص ۱۴۴٦
[٢٦]- از جمله، مسعود سعد، ص ٣٧۴؛ ناصرخسرو، ص ۱٠٧؛ سوزنی، ص ٢٠٠، ٢٢۴، ٣۱۱، ٣٢٦، ۴٣٦، ۴٨۵
[٢٧]- طبری، ج ۱، ص ٣٢۴۹ و ج ٢، ص ۱٢٣٧؛ نرشخی، ص ۱٣-۱۹، ۵۴، ٨۴-٨۵؛ مجمل التواریخ، ص ٣٢٨؛ بسنجید با: بلاذری، ص ۵٠۵.
[٢٨]- از جمله، طبری، ج ٢، ص ۱۴٢٠، ۱۵٦۹
[٢۹]- مجمل التواریخ، ص ٣۵٧؛ طبری، ج ٣، ص ۱٢٣۱
[٣٠]- تاریخ سیستان، ص ٣۱۹
[٣۱]- گردیزی، ص ۱۵۱؛ ابن فُندُق، ص ٧٣، ٧٨
[٣٢]- البخلا، ص ٧۱؛ ترجمه فرانسه، ص ۹٨
[٣٣]- ص ۵٢۴؛ بسنجید با: طبری، ج ٢، ص ۱۴۱٧-۱۴۱٨
[٣۴]- ج ٢، ص ۱٦٣۵-۱٦٣٨
[٣۵]- ابن فُندُق، ص ۴٧-۴٨
[٣٦]- بیهقی، ص ٢۹۹
[٣٧]- تاریخ سیستان، ص ۱٠٦
[٣٨]- بسنجید با: شاهنامه، ج ۹، ص ٢۱۱، ابیات ٣٣٨٠-٣٣٨٣
[٣۹]- کتاب الحیوان، ج ۱، ص ۱۱۵ و ج ٢، ص ۱٢۵
[۴٠]- ابن فُندُق، ص ۱۱٦، ۱۴۹
[۴۱]- همانجا، ص ۱٨۵
[۴٢]- رودکی، ص ۴۵٨
[۴٣]- نظامی عروضی، ص ۵٨، ٧۵
[۴۴]- ص ٣۴-٣۵
[۴۵]- از جمله، شاهنامه، ج ۱، ص ٢٨، بیت ۱ و ج ٢، ص ۱٧٠، بیت ۱۵ و ج ٣، ص ٦-٧، ابیات ٨، ۱۹ و ج ۴، ص ٣٠٢، ابیات ۱۹-٢٠ و ج ٦، ص ۱٦٧، بیت ٢۵)
[۴٦]- از جمله، اسدی، ص ٢۱، بیت ۱؛ ایرانشاه، ص ۱٧؛ نظامی گنجوی، ص ۴٣٦، ۵٠٨
[۴٧]- شاهنامه، ج ۱، ص ٢٧، بیت ۱٢٨ و ج ۹، ص ٣٠٧، بیت ٧ و ص ٣۱۹، بیت ۱٠۵ و ۱٠٦؛ ناصرخسرو، ص ٨٣، ۱۵٦، ٢٨٨؛ فرخی، ص ٢٧۴، ٢٨٢، ٣۱۴؛ ابو حنیفه اسکافی به نقلِ ابوالفضل بیهقی، ص ٨۵٦؛ عنصری، ص ۱٣٧، ٢٣۹
[۴٨]- طبری، ج ۱، ص ۱٠۴٠
[۴۹]- شاهنامه، ج ۹، ص ۹٧، بیت ۱۴٨٣ و ص ۱٣۴، بیت ۴۱۱؛ معزّی، ص ٦٠۴، ٦۱٢؛ قطران، ص ٢۵۴)
[۵٠]- از جمله ناصرخسرو، ص ۱۱٨؛ ابن فندق، ص ٢٨، ٢٦٦
[۵۱]- از جمله، جوینی، ص ۵٣، ۵۵؛ نجمالدین رازی، ص ۵۱۴
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
تفضلی، احمد، دهقان، ترجمۀ ابوالفضل خطیبی، نامه فرهنگستان، بهار ۱٣٧٦ - شماره ۹، صص ۱۴٨-۱۵۵؛ برگرفته از منابع زیر:
□ ابن البلخی، فارس نامه، به کوشش لسترنج و نیکلسون، کمبریج، ۱۹٢۱؛ ابن فندق، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران ۱٣۱٧؛ اسدی طوسی، گرشاسب نامه، به کوشش ح. یغمایی، تهران ۱٣۱٧؛ ایرانشاه بن ابی الخیر، بهمن نامه، به کوشش ر. عفیفی، تهران ۱٣٧٠؛ برهان، محمدحسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به کوشش م. معین، تهران ۱٣۴٢-۱٣۵٢؛ بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش صلاحالدّین منجّد، قاهره ۱۹۵٦-۱۹٦۱؛ بلعمی، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار، تهران ۱٣۴۱؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، به کوشش زاخائو، لایپزیگ ۱٨٧٨؛ همو، القانون المسعودی فی الهیئه و النجوم، به کوشش س. ه برنی، ٣ جلد، حیدرآباد ۱۹۵۴-۱۹۵٦؛ بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوی، به کوشش ف. شوالی، گیسن ۱۹٠٢؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیّاض، مشهد ۱٣۵٠؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران ۱٣۱۴؛ ثعالبی، غرر اخبار ملوک الفرس، به کوشش زوتنبرگ، پاریس ۱۹٠٠؛ جاحظ، ابوعثمان عمر، الحیوان، به کوشش علی هارون، جلد ۱-٢، قاهره ۱٣٨۵ ق/۱۹٦۵؛ همو، کتاب البخلاء به کوش فن فلوتن، لیدن ۱۹٠٠ (ترجمه فرانسه همین کتاب به قلم ش. پلاّ با عنوانِ Le Live des avares, Paris ۱۹۵۱ ؛ جوینی، منتجبالدّین علی بن احمد، عتبة الکتبه، به کوشش م. قزوینی و ع. اقبال، تهران ۱٣٢۹؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران ۱٣٣٨؛ رودکی، ابو عبداللّه جعفر بن محمّد، آثار منظوم، به کوشش میرزایف، دوشنبه ۱۹۵٨؛ سوزنی سمرقندی، دیوان، به کوشش ن. شاهحسینی، تهران ۱٣٣٨؛ طبری، کتاب اخبار الرسل و الملوک، به کوشش دخویه لیدن ۱٨٧۹-۱۹٠۱؛ عنصری بلخی، دیوان، به کوشش م. دبیر سیاقی، تهران ۱٣۴٢؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش م. دبیر سیاقی، تهران ۱٣۴٢؛ فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، زیر نظر ی. برتلس، مسکو، ۱۹٦٠-۱۹٧۱؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، به کوشش ف. وستنفلد، لایپزیگ ۱٨۴٨؛ قطران تبریزی، دیوان، به کوشش م. نخجوانی، تبریز ۱٣٣٣ ش؛ گردیزی، زین الاخبار، به کوشش ع. حبیبی، تهران ۱٣۴٧؛ مجمل التواریخ و القصص به کوشش محمدتقی بهار، تهران ۱٣۱٨؛ مسعودی، مروج الذهب، به کوشش ش. پلاّ، پاریس ۱۹٦٢؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش غلامرضا رشید یاسمی، تهران ۱٣۱٨؛ معزّی نیشابوری، ابو عبداللّه محمد، دیوان، به کوشش ع. اقبال، تهران ۱٣۱٨؛ «مقدمه شاهنامه ابو منصوری»، به کوشش قزوینی، بیست مقاله قزوینی، ج ٢، تهران ۱٣٣٢؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش م. مینوی و م. محقق، تهران ۱٣۵٣ نجمالدین رازی، مرصاد العباد، به کوشش م. ا. ریاحی، تهران ۱٣۵٢؛ نرشخی، ابوبکر جعفر، تاریخ بخارا، به کوشش م. رضوی، تهران ۱٣۱۹؛ نظامی عروضی سمرقندی، چهار مقاله، به کوشش، قزوینی، لیدن ۱٣٢٧ ق/۱۹٠۹؛ نظامی گنجوی، شرفنامه، به کوشش وحید دستگردی، تهران ۱٣۱٦؛ یعقوبی، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن ۱٨٨٣؛□ ArdaÎ WiraÎz-NaÎmag, ed. M. Haug, Bombay and London 1872; Christensen, A. , L'Iran sous les sassanides, Copenhagen 1944; DeÎnkard, ed. D. M. Madan, 2 vols, Bombay 1971; Dokumenty s gory mug (اسنادِ کوهِ مغ) II, Moscow 1962; Margoliouth J. P. , Supplement to The Thesaurus Syriacus of R. Payne Smith, S. T. P, Oxford 1927; Zand iÎ wahman Yasn, ed. D. T. Anklesaria, Bombay 1957.منابع تکمیلیِ مذکور در کتابشناسیِ متن انگلیسی که در مقاله ذکر نشدهاند:
□ آبادی، م، «پیشینه دهقان درادب فارسی»، هنر و مردم، ۱٧۹، تهران ۱٣۵٦، ص ٦۴-٧٠؛ حاکمی، اسماعیل، «معانی دهقان در زبان و ادب فارسی»، سخن، ٢٦/۱۱-۱٢، ۱٣۵٧، ص ۱٢٣۱-۱٢٣٧؛ دهخدا، لغتنامه، ذیل ابن فندق؛ صفا، ذبیحاللّه، «دهقانان» آموزش و پرورش، ٢٢/۱، ۱٣٢٦، ص ۴٣؛ همو، حماسهسرایی در ایران، تهران ۱٣٣٣، ص ٦٢-٦۴؛ مینوی، مجتبی «دهقانان»، سیمرغ، ۱، ۱٣۵۱، ص ٨-۱٣.□ Barthold, Turkestan down to The Mongol Invation, êrd ed. London 1969, pp. 180-81; Christensen, A., Les Types du premier homme et du premier roi dans L'histoire Légendaire des iraniens I, Stockholm 1917; Dennett, C. Conversion and Poll Tax in Early Islam, Cambridge, Mass. 1950, pp. 22-23; 29-30, 32-33, Lambton, A. K. S. , Landlord and Peasant; Idem, "DihkÊaÎn", in EI2 II, pp. 253-54; Noldeke, Geschichte der Perser, p. 440; Osmanov, "O znachenii termina `dixkan" v `Shax-nama' Firdousi" (مفهوم لفظ دهقان در شاهنامه فردوسی), Kratkie Soobshcheniya Insitituta Narodov Azii 39, 1963, pp. 6-9; Quatremère "Sur L'ouvrage intitule Kitab-al agaÎni", J. A, ٢nd ser. 15, 1835, p. 532; Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1902.