روابط ایران و افغانستان
(در پنجاه سال اخیر)
فهرست مندرجات
- افغانستان در پنجاه سال اخیر و روابط ایران و افغانستان
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
حضرت زلمی محمود غازی سفیر کبیر افغانستان در ایران دربارۀ روابط ایران و افغانستان در دانشگاه طهران (۴/۱٢/۱٣۵۴) سخنرانی بلیغ و لطیفی فرمود با زبان دری و لهجۀ شیرین سادۀ خودمانی.
این نخستین خطابۀ سفیری است از کشور عزیز افغانستان در دانشگاه ایران،و نخستین متن تمامی است از این خطابه که مجلۀ یغما افتخار انتشار آن را دارد.
جلالتمابان گرامی استادان ارجمند و دوستان عزیز، چندی قبل هنگامی که یکی از دوستان پیشنهاد نمود که در فرصت مساعد دربارۀ مناسبات سیاسی بین ایران و افغانستان سخنرانی کنم بدون آنکه در مورد دقت بیشتری بهخرج دهم جواب دادم بلی اشکالی ندارد هر موقعی که خواسته باشید حاضر خواهم بود.این جواب البته اشتباه بزرگی بود زیرا بدون آنکه در موقع درک کرده باشم خودم را در مقابل وقایع و مسایلی قرار دادم که بیست و پنج سده از تاریخ بشر را احتوا میکند.
اینک امروز با طلب معذرت از سروران گرامی که با حضور بههم رسانیدنشان موجب افتخار من گردیدهاند باید اعتراف کنم که گذشته از تاریخ باستانی هر دو کشور که قسمتهایی از آن را میتوان تاریخ مشترک نامید مطالعهای تنها همین قسمتی که سالهای بعد از استرداد استقلال افغانستان را احتوا میکند کار ساده و بیدردسری نیست.
چنانچه شنودگان گرامی اطلاع کامل دارند بعد از مرور قرنها هر دو کشور ما در سالهای اول قرن ۱۹ مسیحی مواجه با جریاناتی میگردند که ریشههای آن را نباید در منطقۀ خودمان بلکه در پایتختهای در آن موقع دور دست دو امپراتوری بزرگ اروپایی جستجو نمود. گسترش تدریجی قدرت و سلطۀ بریتانیا در نیم قارۀ هند از جانبی و نزدیک شدن نفوذ امپراتوری روس تزاری بهسوی مرزهای شمالی ما از جانب دیگر آن هم درست در موقعی که دنیای غرب از فرآوردههای انقلاب صنعتی بهرهبرداری میکردند مردم کشورهای ما را در مقامی قرار دادن که حواس و نیروهای محرکه ما بیشتر متوجه به رفع فشارهای سیاسی و نظامیی گردید که دو امپراتوری بزرگ آن زمان بر بنیههای نسبتاً ضعیف ما وارد میکردند. نارساییها و بیچارگیهای ما اصلاً پیشتر نیز در اثر اختلافات داخلی بهصورت مأیوسکنندهای تبارز میکردند در دوران این سالها در اثر تحریک بیگانگان که در ضمن در تفرقهاندازی مهارت بهسزایی داشتند مناسبات دوجانبۀ کشورهای ما را بجائی رسانیدند که دو ملت همکیش همنژاد و همآئین یعنی دو ملت بهتمام معنی برادر حقایق تاریخی را فراموش نموده و در مراحل اول به دشمنی علنی و بالاخره بهیک نوع بیعلاقگی نسبت به هم دیگر متوسل شدند. همان بود که به صورت تدریجی مناسبات بازرگانی و اقتصادی ما نیز از مناسبات سیاسی پیروزی نموده و کار بهجایی کشید که راههای سنتی تجارت و رفت و آمد تقریباً بهکلی فراموش شد. و معاملات افغانستان با دنیای غرب از راه بندرها و غالباً توسط بازرگانان هند برتانوی صورت میگرفت.
دوستان عزیز، درست بهخاطر دارم که در همین اواخر جنگ جهانی دوم مسافرتی از راه ایران به ترکیه و از آنجا به امریکا در پیش داشتم. راه کابل تا تهران نهتنها در افغانستان بلکه در داخل ایران نیز خط مبهمی بود که بر روی دشت و صحرا کشیده بودند، وسایل استراحت اصلا وجود نداشت، در شاهرود مرد بزرگواری که در آن زمان فرماندار منطقه بود در منزل شخصی خود دو اتاق برای استراحت ما آماده نمود. کاش نام آن شخص نیکوکار و مهماندوست بهخاطرم میبود ولی اکنون با گذشت سالها با آنکه نامها فراموش گردیدهاند خاطره مهماننوازی بیتکلف آن شخص نجیب در ضمیرم روشن است.
معذرت میخواهم از موضوع دور شدم آنچه آرزو داشتم بهعرض برسانم این است که با وجود تمام احساسات برادری که همواره موجود بوده و در ظرف سالهای اخیر ایرانی و افغانی را بههم نزدیک و نزدیکتر میسازد سالهایی سپری شدند که ما از حال هم دیگر بیخبر ماندیم فرهنگ مشترک خویش را داخل چهارچوبهایی کردیم که تنها چوب ارزش پیدا کرد و آنچه در داخل آن بود بهکلی از نظر افتاد.
خوشبختانه باید بگویم که این وضع دایمی نشد اشخاصی در هر دو کشور بودند که با درک اهمیت موضوع مناسبات بین ایران و افغانستان را نادیده تلقی نمودند و کمر همت به آن بستند که به همگان تفهیم نمایند که مناسبات سیاسی دو کشور باید در مرحلهای قرار داشته باشد که اعمال ناشایستۀ دو قاچاقبر و یا دو هنگامهجو بههیچ صورتی نتواند مانع گسترش روابط برادرانۀ دو متل باشد. مثالهای نهایت برجسته این طرز تفکر مثبت امروز خوشبختانه هم در ایران و همدر افغانستان تبارز مینمایند. شخصیت رهبران عالیقدر ما چه در ایران و چه در افغانستان اکنون موقع را برای هرگونه سوءاستفادۀ بیگانگان تنگ و تنگتر گردانیده است.
دوستان گرامی، اکنون اجازه دهید صحبت مختصری در مورد روابط دو کشور در مدتی اندک بیشتر از پنجاه سال اخیر را مورد مداقه قرار دهیم.
بهطوری که اطلاع دارید استرداد استقلال افغانستان بعد از جنگ اول جهانی میسر گردید. پیش از آن ما حق دائر نمودن نمایندگیهای سیاسی حتی در کشورهای همسایه خود را نداشتیم. با وجود این که به بیگانگان هیچ موقعی فرصت داده نشد که امور اداری داخلی کشور ما را طوری که دلخواهشان بود در تصرف خود بیاورند ترتیباتی موجود بود که بهاساس آن افغانستان ناگزیر بود همواره از راه دهلی که در آن موقع مسند قدرت امپراتوری عظیم انگلیس در منطقۀ ما بود مناسبات خویش را با همسایگان چه رسد به کشورهای نسبتا دوردست تا حدی همنوا سازد.
استرداد استقلال افغانستان تقریباً مصادف با همان سالهائی میشود که شخصیت بارز و برجستۀ اعلیحضرت شاهنشاه فقید ایران بنیاد دودمان پهلوی را در ایران مستقر نموده و اساسات ایران کنونی را پیریزی میفرمایند. رهبران عالیقدر آن زمان ما یعنی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی شاهنشاه ایران و اعلیحضرت امانالله خان غازی پادشاه افغانستان هر یکی با عشق و علاقۀ بیشتر از حد توصیف آرزومند پیشرفتهای سالم و معقول کشورهایشان به سوی تمدن و انکشاف هرچه بیشتر و زودتر در نتیجه رفاه ملتهایشان بودهاند. همان بود که بعد از استرداد استقلال افغانستان در دیماه ۱٣٠٠ جناب میرزا نصراللهخان اعتلاءالملک خلعتبری به حیث اولین نمایندۀ ایران به رتبۀ وزارت مختاری سفارت شاهنشاهی را در کابل تأسیس نموده و از سال ۱٣٠٨ تا ۱٣۱۱ بهحیث سفیر کبیر ایفأ وظیفه نمودند.
چندی قبل یکی از دوستان عکسی نهایت جالب به منزل من آورد که در آن مشاهده میگردد که در روز تأسیس سفارت شاهنشاهی در کابل اعلیحضرت امانالله خان غازی پرچم ایران را به دوش انداخته و همچنان جناب خلعتبری پرچم افغانستان را بهدوش گرفته و بدین صورت در کنار هم عکس گرفتهاند.
امروز خوشبختانه فرزند ارجمند آن شخص با ایمان و با عقیده بهحیث وزیر محترم امرو خارجۀ شاهنشاهی ایفأ وظیفه میکنند و در طرحریزی مناسبات برادرانهای که به اساس ارادۀ متین رهبران عالیقدر ما بین دو کشور موجود گردیده همیشه سهم نهایت با ارزشی داشتهاند.
مناسبات دو کشور در زمان اعلیحضرت فقید اماناللهخان غازی که خودشان شخصاً احترام و علاقه خاصی به اعلیحضرت رضاشاه کبیر داشتند به زودی توسعه یافته و دولت افغانستان نیز مانند برادران ایرانی و ترک ما در تلاش آن شد که یک سلسله تحولات عمیق اجتماعی و اقتصادی را در افغانستان روی دست گیرد.
متأسفانه در آن زمان عدهای از مردم ما هنوز آماده نبودند که چنین تحولات اساسی را بهصورت واقعبینانه قبول کنند. و در نتیجۀ انقلاب خانمانسوزی در سراسر افغانستان در گرفت که نتایج آنچه از نظر مالی و چه از نقطۀ نظر اقتصادی مملکت را به عقب انداخت.
بهطور مثال میتوانم خدمت دوستان گرامی گزارش دهم که من خودم موقعی که هنوز بیشتر از پنج سال نداشتم که به اتفاق مادرم که لباس غربی پوشیده و چادر را کنار انداخته بود برای دیدن بازی تنیس در قریۀ یغمان که در آن موقع حکم شمیران را نسبت به تهران داشت رفتیم. بههرحال انقلاب آمد و هرچه را داشتیم یا نداشتیم از بین برد. نهضت بانوان نیز مانند بسیار مسایل دیگر اجبارا بیشتر از سی سال دیگر بهتعویق افتاد تا آنکه رهبر مدبر ما حضرت رئیس جمهوری افغانستان که در آن زمان بهحیث نخستوزیر ایفای وظیفه مینمودند با در نظر گرفتن تمام حساسیتها و حتی تعصبات گوناگون امر و اراده فرمودند که با رفع چادر زنان افغانستان از حق مسلمی که خداوند به آفریدگان خویش ارزانی فرموده با دلی پر از امید استفاده نموده و در کنار شوهران و برادران خویش در راه تأمین آیندۀ مملکت قدم بردارند.
خوشبختانه دورۀ پرآشوب انقلاب آن زمان افغانستان به زودی رفع گردید و در ظرف کمتر از یک سال آشوبگران و اختلالانگیزان بهجزای اعمال خود رسیدند.
شاید مورد علاقۀ دوستان باشد که در این قسمت سخنرانی دوستانه خود علاوه کنم که هنگامی که اعلیحضرت محمدنادرشاه فقید به مسند سلطنت قرار گرفتند افغانستان کشوری بود متلاشی از هم و از هر نقطهنظر مواجه با فقر و پریشانی. هزینۀ دولت بهکلی نابود گردیده بود، نیروهای نظامی فاقد اسلحه و مهمات بودند، عناصر ارتجاعی در هر گوشه و کنار مملکت گردنفرازی میکردند با این هم خداوند به داد ما رسید و پادشاه مهربانی که قبلاً هم از راه شهامت و ازخودگذری قلوب مردم مردم را بهدست آورده بود توان آن یافت که افغانستان را دوباره از پرتگاه مهیب نابودی نجات دهد.
یکی از اساسات عمدۀ سیاست نادرشاه غازی این بود که مناسبات دوستانه و برادرانه بین افغانستان و ایران را برپایۀ مستحکمتری برقرار سازد همان بود که براساس اراده رهبران بزرگ آن زمان ما اعلیحضرت رضاشاه کبیر و اعلیحضرت محمدنادرشاه غازی بنیاد و اساسات پیمانی را که بالاخره بهنام پیمان سعدآباد یاد گردید طرحریزی فرمودند.
متأسفانه قبل از آنکه پیمان سعدآباد و مندرجات آن روی کاغذ ثبت گردد و یا به امضأ برسد اعلیحضرت نادرشاه غازی به شهادت رسیدند و چند سال بعد آتش جنگ دوم جهانی که از اروپا زبانه کشید کشورهای ما را نیز با سراسیمهگیها و مشکلات اقتصادی گوناگونی مواجه گردانید.
چون سخنرانی ما جنبه بهکلی خودمانی دارد شاید شنوندگان گرامی اجازه دهند خاطره دیگری را نیز از زمان کودکی بعرضشان برسانم:
درست بهخاطر دارم که در سالهای بین ۱٣۱٣ تا ۱٣۱٧ در زمانی که جناب آقای علی اکبر بهمن سفیر کبیر ایران در کابل موظف بودند والاحضرت سردار محمدهاشمخان بحیث نخستوزیر افغانستان اجرای وظیفه میکردند والاحضرت ممدوح که بهحیث یکی از اشخاص نهایت برجسته تاریخ معاصر ما شناخته شدهاند همیشه روزهای جمعه را در یکی از باغهای اطراف کابل بهسر میبردند. ساز و آوازی ترتیب میشد، نهاری مهیا میگردید و عدهای از وزرا و دوستان شخصیشان در چنین روزها شرکت میورزیدند. منهم که هنوز در آنموقع پسر خردسالی بودم با پدر مرحومم که برادر کوچکتر و وزیر جنگ کابینهشان بودند هر جمعه حضر میشدم. جالب این است که در این محافل جناب آقای بهمن سفیر کبیر و نماینده فوقالعاده اعلیحضرت شاهنشاه ایران هر هفته حضور بهم میرسانیدند.
حالا تصور بفرمایید سفیری که هر روز جمعه با خاطر آسوده و بدون هیچگونه تعارفاتی روز تعطیل هفته را با نخستوزیر یک کشور همسایه سپری مینماید و در هر موردی سخن میگوید و در هر صحبتی بهصورت دوست و برادر اظهار عقیده میکند چگونه حائلی را در راه انجام وظیفۀ خویش برای تأمین دوستی و برادری میتواند ملاحظه کند؟
منافع هر دو کشور ما در همان زمان نیز مشترک بود البته باید قبول کنیم که امروز هم است و در آینده نیز خواهد بود بهعقیده من این یکی از مثالهای نهایت برجستۀ پایداری حسننیت، تفاهم دوجانبه و همکاری بیشائبه بین دو ملت همجوار و برادر است. در دوران سالهای بعد از جنگ دوم جهانی وضع عمومی افغانستان نسبتا بهتر بود و به استثنای مشکلاتی که برای یافتن راهحل معضلۀای که با پاکستان داشتیم و هنوز هم متاسفانه داریم وقایع دیگری آنقدر مزاحم ما نگردید.
ملت برادر ما ایران در دوران این سالها با مشکلات بزرگتری مواجه گردید و درست به تعقیب همین سالها بود که متاسفانه فاصلهای در صحنۀ مناسبات کشورهای ما رونماگردید.
موضوع تقسیم عادلانۀ آبهای رود هیرمند که از نظر ما همواره اهمیت بهکلی فنی داشت از نقطه نظر بعضی از دوستان ایرانی ما بیشتر به صحنۀ سیاست کشانیده شد ولی این موضوع که امروز خوشبختانه در اثر حسن تدبیرهای دوستانه حل گردیده دیگر دارای هیچگونه اهمیتی نیست در دوران چند سال مناسبات دو کشور را نسبتا سردتر گردانیده بود. بهرحال آنروزها گذشت و اکنون با اجازۀ دوستان گرامی داخل مرحلهای میکردیم که با روی کار آمدن رژیم جدید افغانستان مناسبات دو کشور همسایه در راهی گسترش مییابد که باید اطمینان داشته باشیم آیندۀ نهایت درخشان و با رونق در انتظار آنست.
دوستان گرامی، هنگامی که رژیم تازه در افغانستان روی کار آمد اینجانب بهحیث سفیر در لندن اجرای وظیفۀ میکردم. دو سه هفته بعد به اساس امر دولت بهکابل مراجعت نموده و به خدمت حضرت رئیس شرفیاب گردیدم. درست در همان موقع مقرریهای تازهای در بعضی از سفارتها صورت میگرفت و حضرت رئیس دولت امر و اراده نمودند که خواهش اگریمان من بهدربار شاهنشاهی تقدیم گردد.
البته با سابقۀ کار مستقیم با جناب رئیس دولت و درک این حقیقت که ایشان در مورد گسترش مناسبات ما با ایران همواره نظر خاصی داشتهاند این وظیفۀ با اهمیت را با کمال مسرت و افتخار قبول نمودم. هنگامی که بهتهران رسیدم با خوشحالی مشاهده کردم که در کشور دوست و برادر ما ایران نیز عین آرزومندی برای گسترش مزید مناسبات دوستانه موجود است بهاین صورت پیشبرد این وظیفه بزرگ کار گوارایی گردید که از هر روز و حتی هر لحظه آن احساس شادمانی کردم.
با داشتن زبان مشترک فرهنگ مشترک و حتی عرف و عادت بههممانند انسان بیگانگی نمیکند.
خوشبختانه در زیر این شرایط بود که من وظیفه خویش را رد سرزمین زیبای سعدی و حافظ، فردوسی و خیام و صدها شاعر و نویسنده توانای دیگر که ما از کودکی با آنان آشنایی پیدا میکنیم آغاز نمودم. با وصف این همه وجههای مشترک حقیقت امر در اینجا قرار دارد که هنگامی که رهبران عالیقدر دو کشور تصمی گرفته باشند در راه مودت و برادری، همکاری و همآهنگی قدم به قدم پیش برود دیگر کار سفیر و یا کارمندان سفارت با اشکالی مواجه نمیگردد.
درست بهخاطر دارم موقعی که برای بار اول در دفتر جناب نخستوزیر امیرعباس هویدا حاضر شدم ایشان ضمن صحبت به نکتهای اشاره فرمودند که یقین دارم در طول زندگی همواره بخاطرم خواهد بود. جناب نخستوزیر فرمودند که در مناسبات با همی دو کشور همسایه که مرزهایشان بهطول صدها کیلومتر روی دشتها و صحراها کشیده شده ناممکن است واقعات و حوادث کوچکی که سرفتنه آن بیشتر دزد و قاچاقبر است وقتافوقتا رخ ندهد. ولی اینگونه مسائل را نباید بیشتر از جزئیات و وقایع بیارزش تلقی نمود باید طرز کار ما چنین باشد که با واگذاشت چنین مسایل به مامورین محلی خود ما بیشتر در پی پیشبرد کارهای اساسی خویش باشیم.
در روابط نوین ایران و افغانستان باید چند مرحله را بهصورت بارزتر مورد مطالعه قرار دهیم:
۱- بازدید دوستانه جناب آقای محمدنعیم برادر و مشاور خاص رئیس دولت ما که در اوایل سال ۱٣۵٣ صورت گرفت. جناب محمدنعیم که یکی از اشخاص برجسته مملکت ما هستند و سالها بهحیث وزیر معارف و سفیر کبیر در پایتختهای کشورهای اروپایی و امریکایی و بالاخره بحیث وزیر امور خارجه و معاون نخست وزیر اجرای وظیفه نمودند در دوران مسافرت خویش در تهران بهحضور اعلیحضرت همایون شاهنشاه شرفیاب گردیده و با جناب آقای نخستوزیر و جناب آقای وزیر امور خارجه مذاکراتی انجام دادند. بهتعقیب این مذاکرات رفت و آمدهای نهایت سودمندی به پایههای بلند بین دو کشور صورت گرفت که نتیجه آن همکاریهای وسیع و دامنهداری است که قسمتی از آنها همین اکنون روی دست گرفته شده و قسمتی تحت مطالعه و بررسی قرار دارد.
٢- بازدید مهم دیگر مسافرت جناب آقای فریدون مهدوی وزیر بازرگانی آن زمان که اکنون بحیث وزیر مشاور و قائم مقام حزب رستاخیز ملت ایران اجرای وظیفه مینمایند به افغانستان است. جناب آقای مهدوی که در راس هیئت عالی رتبهای به افغانستان مسافرت نمودند اساسات فنی همکاریهای دوجانبه را بنیادگذاری نموده و در طی مذاکرات ایشان خطوط اساسی این همکاریها تثبیت گردید.
٣- مسافرتهای جناب علیاحمد خرم وزیر برنامهریزی افغانستان مذاکراتی را پیرامون این همکاریهای در بر داشت. اکنون وزارت برنامهریزی افغانستان قسمتی از مطالعات فنی و تکنیکی پروژههای مختلف را تکمیل نموده و قسمتی را نیز بهزودی بررسی خواهد کرد.
۴- مسافرت جناب آقای خلعتبری وزیر امور خارجۀ دولت شاهنشاهی از هر نقطۀ نظر سودمند و باارزش بود. در دوران این مسافرت طرحریزان سیاست خارجی هر دوکشور فرصت یافتند که نه تنها روی مسایل مورد علاقه کشورهای خود ما بلکه روی همه مسایل بینالمللی در سطح منطقهای و جهانی مذاکره فرمایند و از طرز دید همدیگر آگاهی یافته و به موافقتهائی نایل گردند.
یکی از نتایج سودمند این بازدید آن است که از تبادل افکاری به صورت مداوم بین وزارتخانههای امور خارجۀ هر دو کشور در موضوعات مختلف جهانی و منطقهای با یکدیگر برخورداریم. بطور مثال بعرض رسانیده میشود که معاون سیاسی امور خارجه ما آقای وحید عبدالله تا حال چندین مرتبه در تهران توقف نموده و با اولیاء امور سیاست خارجی ایران تبادل افکار دوستانه کردهاند.
در اواسط بهار امسال مسافرت دوستانۀ با اهمیتی صورت گرفت که یقین دارم نقش آن در مناسبات بین دو کشور همواره منعکس خواهد شد. در اوایل اردیبهشتماه امسال حضرت محمدداود رئیس دولت جمهوری افغانستان بدعوت دوستانۀ اعلیحضرت شاهنشاه ایران به تهران تشریف آورده و با گرمجوشی برادرانه استقبال گردیدند. در این مسافرت ملاقاتها و تبادل افکار نهایت با اهمیت بین رهبران عالیقدر دو کشور صورت گرفت. از طرف دیگر رئیس دولت ما احساسات برادرانۀ مردمان شهرهای تهران اصفهان و شیراز را به چشم خود ملاحظه نموده و با خاطرات نهایت نیکی از بازدیدهایشان در ایران بهوطن مراجعت فرمودند.
دوستان عزیز، ساحۀ همکاریهایی که اکنون بین دو کشور روی دست گرفته شده نهایت وسیع و دامنهدار است که تصور میکنم تذکار هر یکی از آنها سخنرانی را بسیار طولانی میسازد. شاید تنها ذکر چندی از این همکاریهای وسیع برای مثال کافی باشد: این همکاریها در صحنۀ استفاده علمی از آبهای رود هیرمند، مطالعه و ساختمان راهآهن افغانستان، ساختمان راههای ترانزیتی، احداث کارخانههای سیمان و شکر و روی دست گرفتن پروژههای عظیم دامداری و زراعتی و غیره صورت خواهد گرفت. بعقیدۀ اینجانب امروز خوشبختانه در مرحلهای قرار داریم که افق مناسبات برادرانۀ بین دو کشور ما نهایت روشن بهنظر جلوه میکند و حسن تفاهم از هرموقع دیگری بیشتری است و رفت آمدهای مرتب این تفاهم را عمیقتر میگرداند.
دوستان گرامی، اینک با اظهار سپاسگزاری عمیق از دانشگاه تهران و رئیس محترم آن جناب آقای دکتر هوشنگ نهاوندی و رئیس محترم مرکز مطالعات عالی بینالمللی دانشگاه تهران که فرصت را برای این سخنرانی دوستانه علیالخصوص در اینروز که پنجاه سال از استقرار روابط دوستانه و برادرانه و ایجاد روابط دیپلماتیک بین ایران و افغانستان میگذرد مهیا نمودهاند با آرزوی دوام و گسترش هرچه بیشتر مناسبات برادری بین دو کشور همکیش و همزبان و همآئین از بارگاه خداوند بزرگ سخنرانی خود را به پایان میبرم.
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- مجلۀ یغما، صص ٦۵-٧٦
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ غازی، زلمی محمود، افغانستان در پنجاه سال اخیر و روابط ایران و افغانستان، سال بیست و نهم، شمارۀ مسلسل ٣٣٢، اردیبهشتماه ۱٣۵۵