جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

انواع شعر از لحاظ شکل

از: محمدرضا وصال

انواع شعر از لحاظ شکل

فهرست مندرجات

[ادبیات][شعر]


در این قسمت به موضوع و مطالبی که در شعر مطرح می‌شود، کاری نداریم، بلکه فقط شکل ظاهری شعرها را در نظر می‌گیریم و آن‌ها را طبقه‌بندی می‌کنیم. در شناخت نوع هر شعر، توجه به‌جای قافیه، تعداد ابیات و گاهی آهنگ یا نکات دیگر، اهمیت دارد.


[۱]- تک بیت

بیت در لغت، به‌معنی «خانه» است و در این معنی، جمع مکسر آن، «بُیُوت» است؛ اما در ادبیات، نام یک سطر کامل شعر است که از ترکیب دو نیم بیت (مّصرّع)، به‌وجود می‌آید و در این معنی، جمع مکسر عربی آن «اّبیات» است.

بنابر این، در اصطلاحات شعری و ادبی، شعری است که فقط دو مصرع (دو نیم بیت) ترکیب یافته است[۱].


[٢]- مثنوی

شعری است که اولاً، تمام ابیاتش مصرع است؛ یعنی، در مصراع اول و دوم تمامی بیت‌ها قافیه وجود دارد و ثانیاً، قافیۀ هر بیتی مستقل است و با قافیۀ بیت‌های دیگر تفاوت دارد. از این‌رو، هر تعداد بخواهیم، قافیه (کلمات جور) برای ابیات پیدا می‌شود، زیرا کلمات قافیه عوض می‌شود و بدین‌تریب، هیچ‌گاه کمبود قافیه پیش نمی‌آید و می‌توان هزاران بیت شعر سرود و حتی اشکالی ندارد که قافیه‌های یک بیت را پس از چند بیت بعد، دوباره به‌کار ببریم. به‌همین دلیل، داستان‌ها، حماسه‌ها و اغلب مطالب طولانی به‌صورت مثنوی سروده شده است. حداقل مثنوی دو بیت است، اما حد اکثر آن هیچ محدودیتی ندارد.

کتاب‌های شاهنامۀ فردوسی، گرشاسب‌نامۀ اسدی توسی، خمسه یا پنچ گنچ نظامی گنجوی، هفت اورنگ جامی.

کتاب‌های تعلیمی عرفای یا اخلاقی: حدیقةالحقیقۀ سنایی، گلشن راز شبستری، مثنوی معنوی از مولوی، اسرارنامه، الهی‌نامه، منطق‌الطیر، و مصیب‌نامه از عطار، و بوستان سعدی همه در قالب مثنوی سروده شده‌اند.[٢]


[٣]- غزل

غزل در لغت به‌معنی عشقبازی و سخنان عاشقانه گفتن است. غزل‌های اولیه زبان فارسی تا حدود قرن هشتم از لحاظ موضوع هم عاشقانه (عشق عرفانی یا جسمانی) بود، اما از آن پس، موضوعات مختلف به محدودۀ غزل وارد شد، چنان‌که در دوران معاصر، موضوعات سیاسی هم در حدی وسیع در غزل راه یافته است. قافیۀ غزل در مصراع اول و مصراع‌های زوج قرار دارد و از این جهت کاملاً شبیه قصیده است. امروزه غزل و قصیده، تفاوت مهمی جز در تعداد بیت ندارند. در مورد تعداد ابیات غزل، نظریات متفاوتی وجود دارد، ولی بیشتر، تعداد ابیات بین پنج تا پانزده بیت را با وضع قافیه‌ی که گفتیم، غزل دانسته‌اند و از شانزده بیت به بالا را قصیده می‌شمارند. البته غزل‌های بیش از پانزده بیت یا کمتر از پنج بیت (غزلواره) هم گاهگاهی دیده می‌شود. اما شکل معمول آن بین ۵ تا ۱۵ بیت است. در غزل، رعایت یک موضوع خاص و واحد، شرط نیست؛ یعنی، می‌توان در یک غزل، چند نکتۀ جداگانه را مطرح کرد.

در مورد غزل، نمی‌توان استاد واحدی را به‌عنوان بهترین، نام بُرد؛ اما می‌توانیم چند نفر را در هر مسیری به‌عنوان برگزیده معرفی کنیم:

    جلال‌الدین محمد مولوی: غزل کاملاً عارفانه

    شمس‌الدین محمد حافظ: غزل عرفانی - اجتماعی

    شیخ‌مصلح‌الدین سعدی، غزل عاشقانه (و گاهی عارفانه)

    صائب تبریزی: غزل به شیوۀ سبک هندی

    فرخی یزدی: غزل اجتماعی - سیاسی[٣]


[۴]- قصیده

قصیده، شعری است از لحاظ شکل و قافیه مانند غزل؛ یعنی، قافیه‌ها در مصراع اول و مصراع‌های زوج می‌آید و در آن معمولاً یک قصد معین؛ یعنی، یک موضوع واحد محور سخن قرار می‌گیرد و از این جهت با غزل تفاوت دارد؛ چون در غزل، موضوع واحد، شرط نیست. تفاوت قطعی قصیده با غزل، در تعداد ابیات آن‌هاست؛ زیرا غزل بین پنج تا پانزده بیت است. اما قصیده، حداقل، شانزده بیت است و حداکثر آن آزاد است و تا بیش از دویست بیت در قصاید خاقانی دیده می‌شود.

بدیهی است که دربارۀ شمارۀ ابیات قصیده، نظریات دیگری هم گفته شده است؛ اما امروزه بهترین راه شناخت قصیده نسبت به غزل، شمارۀ ابیات آن است که اگر از شانزده بیت به بالا باشد، قصیده است.

در قصیده معمولاً قبل از موضوع اصلی، مقدمه‌ای به شعر دیده می‌شود، در هر موضوعی که شاعر بخواهد؛ معروف‌ترین نوع مقدمه‌های قصاید، مقدمه‌هایی هستند که در موضوع عشق یا حالات جوانی و یا وصف زیبایی‌هایی طبیعت سرئده شده است. اگر این موضوعات، در مقدمۀ قصیده باشد، آن را تغزل، تشبیب یا نسیب می‌نامند و بیتی که رابطه مقدمه و متن قصیده باشد، چنان که قبلاً گفته‌ایم، تخلص نام دارد.[۴]


[۵]- قطعه

قطعه، شعری است که معمولاً بیت اول آن مصرع نیست؛ یعنی، قافیه‌هایش فقط در مصراع‌های زوج (آخر بیت‌ها) قرار دارد. نام «قطعه» را بر این سبب بدین نوع شعر نهاده‌اند که گویی قطعه‌ای از غزل یا قصیده را بریده باشند.

حداقل ابیات قطعه، دو بیت است. اما حداکثر آن مشخص نشده است؛ معمولاً حداکثر ابیات قطعه زیاد نیست. در قطعه، غالباً موضوعات اخلاقی و اجتماعی مطرح می‌شود، اما موضوع معینی ندارد.

ابن یمین فریومدی در قرن هشت، انوری ابیوردی (قرن ٦) و پروین اعتصامی (معاصر) در شمار قطعه‌سرایان جای دارند.[۵]


[٦ و ٧]- رباعی و دو بیتی

این دو نوع شعر از جهت شکل ظاهر، شباهت بسیاری به‌هم دارند. قافیه‌های هر دو در مصراع‌های ۱، ٢ و ۴ قرار دارد و در مصراع سوم، بسته به اختیار شاعر است؛ یعنی، حق دارد که قافیه را در هر چهار مصراع هم رعایت کند. در هر رباعی یا دو بیتی، یک موضوع کاملاً مستقل مطرح می‌شود. تنها تفاوت آن‌ها در آهنگ آن‌هاست. آهنگ رباعی، شبیه جملۀ «لاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ باِالله» است و آهنگ دو بیتی شبیه آهنگ «مفاعیلُن مفاعیلُن مفاعیل». راه فنی برای شناخت این دو نوع شعر این است که اگر مطمئن باشیم که یک بیت شعر، مربوط به یک رباعی با دو بیتی است. یک یا دو کلمۀ اول آن را مثل دورۀ ابتدایی با همان شکلی که در شعر تلفظ می‌شود، بخش می‌کنیم. اگر بتوانیم. صدای بخش اول آن را با یک حرف نمایش دهیم، دو بیتی است و اگر با دو حرف نوشته شود، رباعی است.

    ز دست دیده و دل هر دو فریاد ——> زِ - دس - تِ ...

    دو بیتی است، چون بخش اول را با یک حرف نوشتم (زِ)

    کفر چو منی گزاف و آسان نبود ——> کُف - رِ - چُـ - مّ - نی ...

    رباعی است، چون بخش اول آن بناچار با دو حرف نوشته می‌شود.

نمونه‌ای از دو بیتی با سه قافیه:

یکـی بـرزیگــری نالـون در ایـن دشـــتبه چشـم خونفشـان اّلاله می‌کشــت
همی کشـت و همی گفت: ای دریغا!که باید کشتن و هِشتن در این دشت
(بابا طاهر)

نمونه‌ای از رباعی با چهار قافیه:

دل گرچه در این بادیه بسـیار شـتافتیکی موی نداشت، ولی موی شکافت
انـدر دل مـن هــزار خورشــیـد بـتـافـتو آخــر بـه کـمـــال ذره‌ای راه نـیـافــت
(ابوعلی سینا)

نمونه‌ای از رباعی با سه قافیه:

گفتم: دل و جان در سـرِ کارت کـردمهـر چـیز که داشـــتـم، نـثـارت کـردم
گفتا: تو که باشـی که منی یا نکنی؟آن، مــن بــودم کـه بـیــقـرارت کــردم
(شیخ عطار)


[٨ و ۹ و ۱٠]- ترجیع‌بند، ترکیب‌بند، مسمط

این سه نوع شعر را از این جهت باهم آوردیم که شکل ظاهری آن‌ها تقریباً یکسان است: هر سه، شعری هستند بند بند؛ یعنی، از چند قسمت مجزا تشکیل می‌شوند به‌نام «بند» که وزن (آهنگ) تمامی بیت‌ها یکسان است و شمارۀ ابیات بخش‌ها نیز برابر است، اما قافیه در هر بند استقلال دارد و در ترجیع‌بند و ترکیب‌بند، قافیۀ بندها شبیه قصیده یا قطعه است. تفاوت این سه نوع شعر، در قسمتی است که بین بندها می‌آید:

الف - چنانچه در پایان هر بند، یک بیت واحد، تکرار شود، آن را ترجیع‌بند می‌نامند. انتخاب این نام، بدین جهت است که یک بیت، پس از هر بند رجعت (بازگشت) می‌کند.

معروف‌ترین ترجیع‌بند عرفانی از هاتف اصفهانی (قرن ۱٢) است. در ترجیع‌بند هاتف، بیت:

که یکی هسـت و هیچ نیست جز اووَحــــــــــدَهُ لا اِلـــــــــــهَ اِلاهُــــــــــو

در فواصل بین بندها تکرار شده است.

به‌عنوان نمونه، نظری به دو بخش از ترجیع‌بند معروف سعدی آن‌هم با حذف بعضی ابیات، می‌افکنیم:

ای ســـــرو بلـنــد قامـــت دوســـــتوه! وه! که شـمایلـت چه نیکـوســـت
در پـــای لــطـــافــــت تـــو مـــیـــــرادهر سـرو سـهـی که بر لب جوســت
نــازک بــدنـــی کـه مـی‌نــگــنــجـــــددر زیـر قـبـا چـو غـنـچــه در پـوســــت
مـــه پـــاره بـــه بــام اگــــر بــرآیــــــدکـه فـرق کـنــد که مـاه یـا اوســـت؟
آن خـرمـن گل نه گل که باغـســــتنـه بــاغ ارم کـه بــاغ مـیـنــوســــــت
آن گــوی مـعـنـبــرســــت در جــیـــبیـا بــوی دهــان عـنــبـریـن بـوســــت
در حـلــقــه‌ی صـــــولـجــان زلــفـــشبـیـچـاره دل اوفـتـاده چـون گـوســـت
مـی‌ســـــوزد و هـمـچـنـــان هـــوادارمـی‌مـیـرد و همچـنـان دعـاگـوســـت
خـون دل عـاشـــــقــان مـشــــــتـاقدر گــردن دیـــده‌ی بــلاجـــوســــــت
مـن بـنــده‌ی لـعـبــتــان ســــیـمـیــنکاخـــر دل آدمــی نــه از روســـــــت
بـســــــیــار مــلامــتـــم بـکــــردنــــدکانــدر پـی او مـرو کـه بـدخـوســــت
ای ســخـت دلان سـســـت پـیـمــاناین شـــرط وفـا بـود که بـی‌دوســـت
بـنـشـــیـنــم و صــبـر پـیــش گــیـــرم
دنــبــــالـــه‌ی کـار خـــویــش گــیـــرم
در عـهــــد تـــو ای نـــگـار دلــبــنـــــدبـس عـهـد که بشــکـننـد و ســوگند
دیـگـــر نـــرود بــه هــیـــچ مـطـلـــوبخـاطـــر کـه گـرفــت بـا تــو پـیــونــــد
از پـیــش تــو راه رفـتــنـم نـیــســــتهـمـچــون مـگـــس از بــرابــر قــنــــد
عشـق آمـد و رسـم عـقل برداشــتشـــوق آمــد و بـیــخ صــبـر بـرکـنـــد
در هــیــچ زمــانـــــه‌ای نــزادســــــتمــادر بــه جـمــال چـون تــو فــرزنـــد
بــادســــت نــصــــیـحــت رفــیـــقــانو انـــــدوه فـــــراق کـــــوه الـــونـــــد
مـن نیـســتم ار کســی دگر هســتاز دوســت به یـاد دوســت خـرســند
ایـن جــور کـه مـی‌بــریـــم تــا کـــی؟ویـن صــبـر که مـی‌کـنـیــم تـا چـنــد؟
چــون مــرغ بــه طـمــع دانـــه در دامچـون گــرگ بـه بــوی دنـبـــه در بـنــد
افـتـــادم و مـصـــلـحــت چـنــیـن بــودبـی‌بـنــــد نـگــیـــرد آدمـــی پــنــــــد
مســـتـوجــب ایــن و بـیــش ازیــنـــمبـاشــــد کـه چــو مــردم خــردمـنـــد
بـنـشـــیـنــم و صــبـر پـیــش گــیـــرم
دنــبــــالـــه‌ی کـار خـــویــش گــیـــرم

ب - اگر در هر بند، یعنی در فواصل بندها، تک‌بیت‌های مختلف بیاید، نامش ترکیب‌بند است، زیرا هر تک بیتی که در پایان بند می‌آید، در همان‌جا ترکیب می‌شود و بنابراین، نمی‌تواند دوباره در جاهای دیگری رجوع کند. بهترین ترکیب‌بند در مرثیۀ شهدای کربلا از محتشم کاشانی، شاعر قرن دهم (ایران کنونی) است.

اکنون به‌عنوان نمونه، به چهار بند از ترکیب‌بند وحشی بافقی توجه شود:

دوستان شـرح پریشانی من گوش کنیدداســتان غـم پنـهانـی مـن گـوش کنیـد
قصه بی‌سـر و سـامانی من گوش کنیدگفت‌وگوی من و حیرانی من گوش کنیـد
شـرح این آتش جان‌ســوز نگفتن تا کـی
سـوختم سـوختم این راز نهفـتن تا کـی
روزگاری مـن و دل سـاکن کـویی بـودیمســاکـن کـوی بـت عـربده‌جـویـی بـودیم
عقـل و دیـن باختـه، دیوانـهٔ رویـی بودیمبسـتهٔ سـلسـلهٔ سـلسـله مویی بـودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل‌بند نبود
یـک گـرفتـار از این جملـه که هســتند نبـود
نرگس غمزه زنش این‌همه بیمار نداشتسـنبل پرشـکنش هیچ گـرفتار نداشــت
این‌همه مشـتری و گرمی بازار نداشــتیوســفی بود ولی هیچ خریـدار نداشــت
اول آن کس که خریدار شـدش من بودم
بـاعـث گـرمی بـازار شـــدش مــن بـودم
عشق‌من شد سبب خوبی و رعنایی‌ اوداد رســـوایـی مـن شــهـرت زیـبــایی او
بـســکه دادم همه جـا شــرح دلارایی اوشـهر پُرگشــت ز غـوغـای تماشــایی او
این زمان عاشق سـرگشـته فـراوان دارد
کی سر برگ من بی‌سـر و سـامان دارد

ج - اگر در پایان هر بند، فقط یک مصراع مختلف با مصراع‌های دیگر آن بند بیاید، نامش مسمط است.

بنفشـه رسـته از زمـین بـه طـرف جویبـارها

و یا گسسـته حـور عین ز زلف خویش تارها
ز سنگ اگر ندیده ای چسان جهد شـرارها
بـه بـرگ‌هـای لالـه بـیــن مـیــان لالــه‌زارهـا

که چون شراره می‌جهد زسنگ کوهسارها

ندانمی ز کودکی شــکوفه از چـه پیر شــد
نخورده شیر عارضش جرا به رنگ شیر شد
گمان‌برم که همچو من به‌دام غم اسیر شد
ز پا فکنـده دلـبرش چه خوب دسـتگیر شـد

بـلـی چـنـیـن بـرنـد دل ز عـاشــقـان نگارهـا

نکتۀ مهم بیت یا مصراعی که در این سه نوع شعر، در فواصل بندها می‌آید. واسطةالعقد یا بیت (در مورد مسمط مصراع) برگردان نام دارد.[٦]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]- وصال، محمدرضا، فارسی عمومی، صص ٢٣٠-٢٣٣



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

وصال، محمدرضا، فارسی عمومی، یزد: انتشارات اندیشمندان یزد، چاپ دهم - ۱٣٨۴ خ