جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

عصمأ دختر مروان

از: دانشنامه‌ی آریانا

فهرست مندرجات

[تاریخ اسلام][ترورهای اسلامی]


عصمأ دختر مروان (درگذشتۀ سال دوم هجری قمری)، زن شاعر، متعلق به طايفه «اوس» بود[۱] كه از قبول اسلام خودداری كرد. او که همسر يزيد بن زيد بن حصن خطمى بود، شوهرش درگذشته بود و کودکان بی‌سرپرستی از خود به‌جا گذاشته بود. عصمأ، با وجودی که از کودکان یتیم خود سرپرستی می‌کرد، به‌طور علنی با اسلام مخالفت می‌ورزيد و در هجو محمد و مسلمانان شعر می‌سرود[٢]. در روايت ابن اسحاق آمده است: كه رسول خدا شعر آن زن را شنيد و از مردم خواست تا كسی او را از شر این زن ايمن سازد[٣]. عُمير بن عدی كه عصمأ همسر يكی از افراد طايفه او، يعنی «بنی خَطْمه» بود، تصميم گرفت تا وی را به قتل برساند. بلاذری می‌گويد: وقتی او تصميم به‌ترور گرفت، مسلمانان در بدر بودند. او صبر كرد تا رسول خدا بازگشت از وی اجازه گرفت و آن زن را به قتل رساند[۴]. این در حالی است که در سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۵۹ آمده: «به بركت رحمت الهى، در برابر انسان‌ها نرم و مهربان گشتی، و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند. پس آن‌ها را ببخش و براى آن‌ها آمرزش بطلب. و در كارها، با آنان مشورت كن و هنگامى كه تصمیمی گرفتی، بر خدا توكل كن. زیرا خداوند متوكلان را دوست دارد ...»


[] داستان این ترور

یکی از شعرای که علیه محمد و مسلمانان، قرآن، جبرئیل و خدا هجا می‏سرود، زنی بود به‏نام عصمأ دختر مروان که از زن‏های زیبای مدینه به‏شمار می‏آمد و قریحه داشت و شعرهای هجو او پیامبر و مسلمانان را بسیار متأثر می‏کرد. یک شب یک مرد مسلمان نابینا که از خویشاوندان نزدیک اعصمأ بود، به‏خانۀ او رفت و خنجر خود را تا دسته در سینۀ آن زن فرو کرد و اعصمأ را کشت. ماجرای داستان این ترور[۵] را محمد بن عمر واقدی در کتاب «مغازی» چنین بیان می‏کند:

    عبدالله بن حارث از پدر خود برایم روایت کرد که: عصمأ دختر مروان از قبیلۀ بنی‏امیه بن زید، که همسر یزید بن زید بن حِصن خَطمی پیامبر(ص) را آزار می‏داد و از اسلام ایراد می‏گرفت و مردم را علیه پیامبر(ص) تحریض می‏کرد، وی این اشعار را گفت:

    به نشیمنگاه بنی‏مالک و نبیت و عوف و به نشیمنگاه بنی‏خزرج
    شما از افراد ناشناخته‏ای پیروی کردید که نه از قبیله مرادند و نه مذحج
    پس از کشته شدن سران قوم هنوز هم به او امید دارید.
    همچنان‏که از گوشت سوخته ابی امید داشته باشند.


    عُمیر بن عدی بن خرشة بن امید خطمی چون این گفتار او را شنید و شوراندن او را علیه اسلام بدید، گفت: پروردگارا، نذر می‏کنم که اگر محمد(ص) را به مدینه برگردانی، من عصمأ را به‏قتل برسانم.

    رسول خدا(ص) در آن هنگام در بدر بود. چون پیامبر(ص) از بدر مراجعت فرمود، عمیر بن عدی در دل شب به خانۀ عصمأ رفت، بعضی از بچه‏های او اطرافش خواب بودند و یکی از آن‏ها شیرخوار و روی سینۀ او بود؛ عمیر با دست خود او را لمس کرد و کودکی را که شیر می‏داد از او کنار زد و شمشیرش را بر سینۀ عصمأ نهاد و چنان فشار داد که از پشت او بیرون آمد. آنگاه نماز صبح را با پیامبر(ص) گزارد.

    چون پیامبر(ص) از مسجد بیرون آمد، به عمیر نظر فرمود و پرسید: آیا دختر مروان را کشتی؟ گفت آری پدر و مادرم فدایت گردند. عمیر ترسید که نکند با قتل او مرتکب نافرمانی شده باشد. این بود که پرسید: آیا گناهی بر من است؟ پیامبر(ص) فرمود: نه، به‏خاطر او حتی دو بز هم شاخ به شاخ نخواهند گذاشت (ارزش این حرف‏ها را ندارد). این مثل برای اولین بار از پیامبر شنیده شد[٦].

محمد، پیامبر اسلام، چرا دستور قتل زنی که به گفتۀ او حتی، دو بز هم، به‏خاطرش شاخ به شاخ نمی‏گذاشت و بنابراین، تهدید جدی برای محمد نبود، را صادر کرد؟ آیا او واقعاً باید از هوادارانش می‏خواست که مادر پنج فرزند یتیم را بکشند، آن‏هم شب‏هنگام به این زن بی‏پناه که در حال خواب بود، حمله کنند و او را بکشند؟ چرا محمد، قاتل را قصاص نکرد؟ از همه جالب‏تر این‏که حتی هیچ نشانی از پشیمانی و توبه نیز در آن‏ها دیده نشد. عیسی مسیح آنانی را که بدون توبه قتل می‏کنند، چنین محکوم کرده است: «بیرون سگ‏ها قرار دارند، فاسدان، جادوگران، زناکاران، قاتلان، بت‏پرستان، دروغگویان و متقلبان، به شهر راه نخواهند یافت»[٧]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]- ابن هشام، السيرةالنبويه، ج ٣، ص ٦٣٧
[۴]- بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ٣٧٣.
[۵]- این مطلب در تاریخ طبری و سیرة ابوالفدأ نیامده است، به‌طور مختصرتر در نهایةالارب نوبری، چاپ دارالکتب، ج ۱٧، ص ٦۵، و هم در ناسخ‌التواریخ، جلد حضرت رسول، چاپ اول، ص ۱٣٢ بدون ذکر اشعار آمده است و نیز در سیرةالنبی ابن هشام، جلد چهارم، ص ٢٨۵، ذکر شده است.
[٦]- واقدی، محمد بن عمر، مغازی (تاریخ جنگ‌های پیامبر(ص))، ج ۱، ص ۱٢۴
[٧]- عهد جدید: مکاشفه، باب ٢٢، آیۀ ۱۵



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]