- واژهشناسی
- موقعیت جغرافیایی
- تاریخچه
- قيام چنداول
- مردم چنداول
- مشاهیر چنداول
- محلههای چنداول
- آثار تاریخی آن
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[شهر کابل] [محلات کابل]
چنداول (به انگلیسی: Chindawol)، از مناطق معروف شهر کهنۀ کابل است که از ديرباز بخشی از جامعۀ اهل تشيع (قزلباشان) این شهر در آن سکونت دارند[۱].
[↑] واژهشناسی
واژۀ چنداوُل، که چندول، چندل، چغداول، چغدول و چغدل هم گفته شده، برگرفته از زبان ترکی است بهمعنای جمعی از مردم که در لشکرکشیها دنبال سپاهیان حرکت کنند[٢]. دکتر محمد مُعین در فرهنگ فارسی و علیاکبر دهخدا در لغتنامۀ دهخدا نیز همين معنا را آوردهاند.[٣].
[↑] موقعیت جغرافیایی
نقشۀ گوگل - ٢٠۱٣، چنداول کابل، افغانستان
[↑] تاریخچه
آنچه از تاریخ بر میآید، ظهیرالدین محمد بابُر، مؤسس سلسله گورکانیان در هند، روابط دوستانه و نزدیک با شاه اسماعیل صفوی، مؤسس سلسلۀ صفویه در ایران کنونی داشت[]. او که پس از درگذشت پدرش، میرزا عمرشیخ، وارث حکومت فرغانه بود، در سال ۱۵۰۴ میلادی، بهواسطه هجوم شیبانی خان ازبک، مؤسس سلسلۀ اربکان، که در آن ایام به کشورگشایی برخاسته بود[غفاریفرد،عباسقلی،
نقش صفویه در حکومت گورکانیان هند، کیهان فرهنگی » آبان ۱٣٨۱ - شماره ۱۹٣، ص ٦٠]، از آنجا بیرون رانده شد[سرواژۀ «بابر»، لغتنامۀ دهخدا (آنلاین)]. محمد بابر مدت ۱۱ سال با فرمانروایان ازبک و تاتار جنگید و چون ضعف خود را احساس کرد، رو به کابل آورد[همانجا] و پس از تسخیر کابل، پادشاه آنجا شد. در این ایام، شیبک شیبانی، دو بار در دو سال پیاپی به خراسان حملهور گردید و بههر جا که رسید، مردم را قتل عام کرد و تمام مردها و زنهای جوان را بهاسارت برد. در سفر دوم، شیبک شیبانی برای اینکه روحیۀ مردم را طوری متزلزل کند که در هیچ نقطه کسی توانایی مقاومت نداشته باشد و بهمحض رسیدن سواران ازبک تسلیم شوند، جنایاتی مخوف کرد و پستان زنها را برید و محل بریدن را با آهن تفته داغ نمود.[ویلیام ارسکین، ایران و بابر، ص ۴۱٦]
این تبه کاریهای هولناک طوری روحیۀ مردم را متزلزل کرد که باشندۀ هیچیک از مناطقی که مورد یورش ازبکان قرار میگرفت، جرأت پایداری نداشتند و همین که ازبکان میرسیدند، تسلیم میشدند و هر چه داشتند، میدادند که از زجرکشی نجات یابند. با این حال، عدهای از مردم پستانهای بریدۀ زنان را برای این که فاسد نشود، در روغن نهادند و به آذربایجان رفتند و به شاه اسماعیل نشان دادند و گفتند که ازبکان با زنهای ما اینگونه رفتار کردهاند و تو چه موقع ما را از شر آنها نجات خواهی داد؟ از این روی، شاه اسماعیل صفوی تصمیم گرفت که سال دیگر، به جنگ شبیک شیبانی برود[همانجا].
شاه اسماعیل صفوی برای این که بتواند با شیبک خان ازبک مبازره کند، احتیاج به یک قشون نیرومند داشت و برای این که ارتش بابر به قشون او ملحق شود، احمدبیگ صوفی اوغلی را با گروهی قزلباش از مسبر قندهار به کابل نزد وی فرستاد. صوفی بیگ اوغلی، را قبلاً شاه اسماعیل، پس از آن که از شکست خوردن بابر از شیبک شیبانی خبر شد، با هزار سوار برای حمایت بابر فرستاده بود. اما زمانی که صوفی بیگ اوغلی، وارد خراسان شد، که از آنجا به بدخشان برود، راه بدخشان بسته بود و در خراسان توقف کرد. بعد اظلاع حاصل شد که بابر در بلخ است، صوفی بیگ اوغلی به طرف هرات به راه افتاد که از آنجا به بلخ برود و وقتی به مرز هرات رسید، سلطان هرات به او اجازه نداد که عازم بلخ گردد. ناگزیر، در تربت جام اقامت گزید. زمانی که خبر فتح کابل از طرف بابر برای شاه اسماعیل رسید، به صوفی بیگ اوغلی دستور داد که از راه جنوب خراسان و قندهار عازم کابل گردد[ایران و بابر، صص ۴٠٧-۴٠٨]. ویلیام ارسکین مینویسد:
- «صوفی بیگ اوغلو، از تربت جام بهحرکت درآمد و وارد کشوری شد که امروز جزو خاک افغانسنتان است و درگذشته خاک کشور قندهار بود و در قندهار کسی جلوی صوفی بیگ اوغلو را نگرفت و آن مرد با هزار سوار خود عازم کابلستان گردید.»[ایران و بابر، صص ۴٠٨-۴٠۹]
پس از آن، صوفی بیگ اغلی، بار دوم نزد بابر آمد. وقتی او از قندهار به کابل رسید، بابر مشغول تداراک سفر به هندوستان بود. در آن زمان، بابر پس از اشغال کابل، قندهار را هم ضمیمه قلمرو خود کرد و مرز قلمرو او به هندوستان رسیدایران و بابر، ص ۴۱۱. بازهم ویلیام ارسکین مینویسد:
- «صوفی بیگ اوغلو به بابر گفت که پادشاه صوفی تصمیم دارد به شیبک شیبانی حملهور شود و آیا او حاضر است در آن حمله شرکت نماید؟ بابر گفت من تا روزی که زنده هستم محبت شاه اسماعیل را نسبت به خود فراموش نخواهم کرد و اینک سلطنت کابلستان و قندهار را از او دارم. ولی هوای هندوستان بر سرم افتاده و میل دارم که به هندوستان بروم و از طرف سکنۀ مسلمان هند هم نسبت به من ابراز تمایل میشود و برای من پیغام فرستادهاند که اگر به هندوستان بروم مرا به سلطنت خواهند پذیرفت... صوفی بیک اوغلو گفت از این قرار همایون برای جنگ با شیبک شیبانی اقدامی نخواهد کرد و حاضر نیست به شاه اسماعیل کمک کند؟ بابر گفت من تا آنجا که بتوانم برای جنگ با شیبک شیبانی به شاه اسماعیل کمک خواهم کرد و هر قدر که ممکن باشد از سربازان کابلستان و قندهار و بلخ را برای کمک به پادشاه صوفی خواهم فرستاد ...»[ایران و بابر، صص ۴۱۱-۴۱٢]
آنگاه، بابر با حمایت شاه اسماعیل صفوی، هرات را هم گشود و به قلمرو خود افزود. با این وجود، در نهایت بابر سراسر افغانستان امروزی را اشغال کرد. ویلیام ارسکین میافزاید:
- «نتیجۀ مذاکرۀ بابر پادشاه کابلستان و قندهار و صوفی بیگ اوغلو، نمایندۀ شاه اسماعیل صفوی این شد که بابر قبل از اینکه راه هندوستان را پیش بگیرد، با کمک شاه اسماعیل هرات را اشغال کند تا اینکه بین ایران و کابلستان از راه هرات رابطه مستقیم وجود داشته باشد و طرفین بتوانند برای حمله به شیبک شیبانی با سرعت بههم کمک کنند و از وضع یکدیگر مطلع شوند.
نقشۀ بابر و شاه اسماعیل برای برقراری ارتباط از راه هرات با سرعت اجرا شد. زیرا قشون شاه اسماعیل در خراسان بود و بابر هم آنقدر نیروی آماده داشت که بتواند به هرات حمله نماید.
سلطان هرات در قبال حمله بابر از کابلستان و شاه اسماعیل از خراسان نتوانست مقا.مت نماید و تسلیم گردید. شاه اسماعیل خود به هرات نیامد و یکی از سرداران خویش را مأمور جنگ هرات کرد و به او سپرد که بعد از خاتمه جنگ، کشور هرات را به بابر واگذارد و خود در امور آن کشور مداخله ننماید و بر گردد.»[ایران و بابر، ص ۴۱٣]
با این حال، به گفتۀ کیوان سمیعی، نویسندۀ ایرانی: «بارها عدهای از قزلباشها با شاهزادگان و امرای صفوی که بهحکومت قسمتهایی افغانستان منصوب گردیدند، به آن سرزمین رفتند و اقامت نمودند و این انتقالات از زمان شاه اسماعیل اول صفوی آغاز شد؛ هنگامی که ظهیرالدین محمدبابر گورکانی در ترکستان از شیبک خان شکت خورد و به افغانستان رفت، چون شیبک خان دشمن با بابر و شاه اسماعیل بود، این دو نفر برای دفع دشمن مشترک باهم متحد گردیدند و پادشاه صفوی چند بار گروهی از قزلباشها را به کمک بابر به افغانستان گسیل داشت و بعضی از آنها دیگر به ایران باز نگشتند.»[سمیعی، کیوان، زندگانی سردار کابلی، ص ٢۵]
احمدعلی محبی، در کتاب «قرلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان»، مینویسد: «کابل بر اساس نقشهای که ظهیرالدین محمد بابر طرح کرده بود، در عهد او و فرزندانش بنا و تجدید بنا یافت و محلههای عمده چون: بالاحصار، تخته پل، دروازۀ لاهوری، شوربازار، چارچته عریض و طویل و منقش علیمردان خانی، سرچوک و پایان چوک، خوابگاه، بابای خودی، باغ علیمردان، سراجی، رکاخانه، بارانه، عاشقان و عارفان، چنداول، ده افغانان، چارباغ و ... ساخته و پرداخته شد و یا بعضاً از قدیم مسکون بود.»[محبی، احمدعلی، قرلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان، ص ٢٦٣]
[↑] قيام چنداول
[↑] مردم چنداول
[↑] مشاهیر چنداول
چنداول، یکی از مناطقی است که بسیاری از مشاهیر علمی و ادبی کابل را در دامان خود پرورانده است و پارهای هم در آنجا مدفون هستند. از شمار این مشاهیر، میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
- ولیمحمد خان جوانشیر
- حیدرقلی سردار کابلی
- ملا فیضمحمد کاتب هزاره، که آرامگاه او در بالا کوه (یا بالا جوی) چنداول واقع است.
- ميرزا محمدمهدیخان چنداولی
- میرزا صفدرعلیخان خافی
- میرزا یعقوبعلیخان خافی
- احمدعلی کهزاد
- سید سرور آقا
- علامه بلبل کابلی
- محمدآصف آهنگ
[↑] محلههای چنداول
محلههای متعددی در چنداول وجود دارند، که به نامهای زیر یاد میشوند:
- گذر جوانشيرها چنداول
- گذر چارسوق چنداول
- گذر خافیها چنداول
- گذر شائينچیهای چنداول
- گذر شاهسونها چنداول
- گذر قرتها چنداول
- گذر قلعه باقرخان چنداول
- گذر قلعه هزارههای چنداول
- گذر کبرلوها چنداول
- گذر کلهخود (کلهخور) چنداول
- گذر کوچرلوها چنداول
[↑] آثار تاریخی آن
منطقه چنداول دارای معماری فراوان است که قدمت تاریخی زیاد دارند. از جملهی آثار تاریخی آن، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- مسجد سهدکان چنداول، از جمله مساجد تاریخی شهر کابل و دارای تزئینات گجبری و کندهکاری چوب بوده که در جنگهای اخیر افغانستان ویران شده است.
- مسجد جعفریه چنداول
- تکيهخانه عمومی چنداول، از قديمیترين تكيههای شيعيان در كابل است كه دارای قدمتی بيش از ٨٠ سال است و نخستين اذان شيعه از اين تكيه شنيده شده است. اما در روایت دیگر گفته میشود، اين تكيه توسط آيتالله حجت از علمای شيعه افغانی در دوره نادرخان، پادشاه وقت افغانستان ساخته شده است.
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: مهدیزاده کابلی، چنداول (نسخههای قدیمی دانشنامۀ آریانا): ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ | ۲۹ مرداد ۱۳۹۲
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]- عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ج ۱، ص ٧۵٧
[٣]- دکتر محمد معین مینویسد: «جمعی از مردم که در عقب لشکرهای منظم حرکت میکردند؛ حشر، چریک.» (رجوع شود به: مُعین، محمد، فرهنگ فارسی، ج ۱، ص ۱٣۱۵) و لغتنامۀ دهخدا مینویسد: «چنداول. [چ َ وُ] (ترکی، اِ) مأخوذ از ترکی گروه و جماعتی را گویند که از لشکر بهراه روند و فرودآیند (از برهان). فوجی را گویند که برای حفاظت لشکر از پس لشکر میآید، بهخلاف هراول. (از آنندراج) (از غیاث) (از ناظم الاطبأ). پساهنگ. (ناظم الاطبأ). || ساقۀ فوج. (از آنندراج) (از غیاث). بترکی بمعنی ساقۀ لشکر است که بهفارسی دمدار گویند. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی).» (سرواژۀ چنداول، لغتنامۀ دهخدا - آنلاین)
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]