فهرست مندرجاتگمانههایی پیرامون سرچشمه نگارههای
اشو زرتشت
[قبل] [بعد]
آنچه در نوشتار پیشرو میخوانید، گمانههایی است برپایه یادمانهای باستانی و روایاتهای سینه به سینهی مذهبی که از روزگاران گذشته تا به امروز پیرامون نگارههای اشو زرتشت وجود دارد. نویسنده در پژوهش پیشرو در پی اثبات دیدگاههای خویش و یا کشف حقیقتی نیست، بلکه تنها کوشیده است تا با کنارهم چیدن تکههای جدا افتاده از یک فرتور، به چشماندازی تازه درباره سرچشمهی نقاشیهای اشوزرتشت دست یابد؛ تا چه مقبول اُفتد و چه در نظر آید... دیر زمانی است که در انجمنهای آتشورهرام، در مهرها، نیایشگاهها و کتابهای گوناگون دینی و آیینی، بر دیوار خانهها و... چهره درخشان و مصمم مردی را مینگریم که با نگاه اندیشه برانگیز خویش ما را به نگریستن به درون خود وا میدارد (فرتور شماره ۱)، انگار به تو میگوید: «چشم دلت را باز کن فرزند، به درونت بنگر همانجا که آشیانه نور بیپایان خداوندی است، با اندیشهای سوزان و روشن از عشق به معرفت خداوند بگوش هوش بشنو سخنانم را برخیز و اشویی پیشه کن که خشنودی خداوند است...»
اشوزرتشت اسپنتمان، فرتور شماره ۱
[↑] ریشهیابی نگارههای اشوزرتشت
نگارههای اشو زرتشت از کجا آمدهاند؟ مبنای ترسیم و منبع ذهنی تصاویر آن پاکمرد کجاست؟ آیا این تصاویر خیالی بوده و تنها بر اساس نیاز عاطفی زمانه ترسیم شدهاند؟ چونان پردههای نقاشی (شمایل) در هیأتهای عزاداری شیعیان و یا تصاویر فرضی و بعضاً و اغراقگونه از عیسی مسیح در کلیساها که بیشتر مبین تصویر یک انگلو ساکسن با موهایی بلوند، پوستی سفید و چشمانی آبی است در حالیکه نیک میدانیم، عیسی مسیح مردی سامیتبار از اهالی ناصری در فلسطین بود که قطعاً میبایست مانند سایر یهودیان بنیاسراییلی چشمانی تیره، موهای مجعد مشکی و پوستی سبزه داشته باشد؟ حتی تصاویر و مجسمههای حجاری شده «بودا» بیشتر بیانگر تجسم صورت یک کاهن زردپوست تبتی است تا یک شاهزاده سفیدپوست هندی... آنچه امروز در میان زرتشتیان جهان بهعنوان نگارهی اشو زرتشت شناخته میشود، برداشتی از سیمای سنگنگارهی منسوب به اشوزرتشت در «طاق بستان» واقع در کرمانشاه که نقاش چیرهدست پارسی «پیتاوالا» چنانکه در تصویر شماره یک دیده میشود، نگارهی زیبایی را بر اساس آن ترسیم کرده است.
فرتوری عرفانی از اشوزرتشت با دستهای برافراشته که تداعی کنندهی هات ٢٨ بند ۱ گاتها است. کاری از «فیروزه رضی»
در آتشورهرام یزد، هنگامی که از درب عمومی وارد تالار مشرف به اتاق آتشورهرام (:اتاق یزشنخوانی) میشوید، متن یک تابلو با این درونمایه خودنمایی میکند: «تمثال اشو زرتشت، یگانه پیامبر ایرانی، منادی یگانگی خداوند در شش هزار سال پیش که بر اساس حجاری تاق بستان کرمانشاه ترسیم گردیده.» (تصویر پایین)
تابلو قاب نوشته در آتش ورهرام یزد، فرتور ۱٣٨٦ خ
این سنگنگاره در بخش خاوری مجموعه باستانی «طاق بستان» قرار دارد و مجلس دیهیم گیری و پیمان بستن «اردشیر دوم ساسانی» را به تصویر میکشد. با تمام صدماتی که از سر کوته فکری بوسیله انسانهای متعصب و نادان در روزگار معاصر به این اثر وارد شده بهویژه صورتهای سنگنگارهها، اما قسمت اعظم این اثر هنوز سالم و محفوض است (فرتور شماره ۲)
سنگنگاره طاق بستان، فرتور شماره ۲
پژوهشگرانی چون زندهیاد «شاپور شهبازی» این سنگنگاره را مجلس پیمان بستن میان دو برادر یعنی «شاپور دوم» و «اردشیر دوم» دانستهاند. نفر سمت راست را «شاپور دوم» میدانند و آنکه به خاک افتاده است را «یولیانوس» سزار روم، که شاپور دوم به یاری برادرش اردشیر او را شکست سختی میدهد و به همین مناسبت چنین مجلسی برپا و برادر خویش را به مقام نیابت سلطنت و یا ولایتعهدی خویش منصوب میکند. در متون مسیحی «یولیانوس» را فردی طقیانگر و از دین برگشته قلمداد کردهاند و از این روست که در متون مسیحی به وی لقب «یولیانوس زندیق» دادهاند. شادروان شهبازی مینویسد: «این نگاره مجلس پیمان بستن میان دو برادر (شاپور دوم و اردشیر دوم) است که به یاری هم حجوم رومیان را در هم شکستهاند.»
قابنگارهی موجود در آتشکدهی اصفهان، ۱٣٨٦ خ
نگارهی آتشکدهی اصفهان، مجلس دعوت گشتاسبکیانی و دو پسرش اسفندیار و پشوتن دو وزیرش جاماسب بیدخش و فرشوشتر دانا به دینبهی توسط اشوزرتشت. مدیوماه (نخستین کسی که به دینبهی گروید) نیز در این پرده تا جامهای سپید دیده میشود.
پرده نقاشی مجلس آتشکده نوش آذر همراه با نگاره اشو زرتشت و کیگشتاسب، همراه آتش ورهرام، کشیده شده توسط «پیتاوالا» از پارسیان هند برپایه سنگ نگاره «برم دلک» در فارس
پروفسور «والتر هینتس»، سنگنگاره زیر «برم دلک» را متعلق به «بهرام دوم» و «موبد کرتیر» میداند. (مجله بررسیهای تاریخی)
سنگنگاره «برم دلک» فارس
اسطورهشناس ایرانی، «ابولعلا سودآور» در تایید سخنان شهبازی استدلال میکند چون سیمای ظاهری و شکل تاج و موهای بافته بیرون آمده از میان تاج نفر سمت چپ کاملاً با تصاویر سکههای «شاپور دوم» منطبق است، پس قطعاً وی «شاپور دوم» است. در سنگنگارههای ساسانی شخص اصلی مجلس بلندقدتر و با شانههای پهنتر تصویر میشود اما در اینجا پیکره «شاپور» و «اردشیر» با قامتی مساوی حجاری شدهاند. در این سنگنگاره «اردشیر دوم» تاجی همانند تاج «اردشیر بابکان» سر سلسله دودمان ساسانی برای خویش اختیار کرده است. با توجه این نکته که پادشاهان ساسانی هریک تاجی منحصر بهفرد و مخصوص به خود داشتهاند؛ این عمل تعمدی و بهمنظور بهرهمند شدن از نام و آوازه اردشیر بابکان صورت گرفته است. از آنجا که اعطای مقام نیابت سلطنت و یا ولایتعهدی پیمانی است زمینی و میان دو انسان، وجودی مینوی یا ایزدی را بر آن گواه نگرفتهاند، بلکه عالیترین وجود انسانی در جهان هستی، یعنی «اشوزرتشت» (یا فروهر وی) را شاهد بر پیمان خویش قرار دادهاند. در شاهنامه حکیم توس روایت میکند چون شاپور دوم به کهولت رسید از برادر خویش، اردشیر پیمان خواست که در صورت امانت دادن تاج و تخت به او پس از آنکه فرزندش، شاپور سوم به سن بزرگی رسید تاج و تخت را به وی بسپرد:
- چو نومید گشت او ز چرخ بلند
که شد سالیانش به هفتاد و اند
بفرمود تا شد پیش او دبیر
ابا نامور موبد و اردشیر
جوانی که کهتر برادرش بود
بداد و خرد بر سر افسرش بود
یکی خرد فرزند شاپور نام
بدی شاه را نارسیده بکام
چنین گفت پس شاه با اردشیر
بپیش بزرگان و پیش دبیر
که گر با من از داد پیمان کنی
زبان را به پیمان گروگان کنی
من این تاج شاهی سپارم به تو
همه گنج و لشکر گذارم به تو
پذیرفت از او این سخن اردشیر
به پیش بزرگان دانش پذیر
که چون کودک او به مردی رسید
که دیهیم و تخت مهی راسزد
سپارد همی پادشاهی ورا
نسازد جز از نیکخواهی ورا
مجلس دعوت کیگشتاسب به دین بهی از نقاشی گمنام
شمایلی که از اشوزرتشت در قسمت سمت چپ سنگنگاره به تصویر کشیده شده، تن پوشی متفاوت از پوشش رایج در آن روزگار دارد. با توجه به سنگنگارههای «کرتیر» در «نقش رجب» و «نقش رستم» که نمایانگر سیمای و جامه یک مرد روحانی در روزگار ساسانیان است (فرتور شماره ۳، پایین)، روشن خواهد بود که پیکرهی حجاری شده در «طالق بستان» کرمانشاه، هرگز تجسم سیمای یک مرد دینی عادی یا هیربد نیست، بلکه سیمای فرد ممتازی را به تصویر میکشد که این دو شاه بزرگ پیمان بستن در زیر سایه نام او را مایه افتخار خویش محسوب کردهاند و آن را تاییدی بر حقانیت عمومی خویش دانستهاند. (حقانیت در برابر مردمان)
سنگنگاره موبد کرتیر در نقش رجب فارس، فرتور شماره ۳
در سنگنگارهی «طاق بستان» یک نکته جلب توجه میکند، صورت اشوزرتشت دارای ریش است که نشان از منزلت اجتماعی و مقام بالایی است که در این مجلس برای وی متصور بودند. یادآوری میشود که در حجاریهای ساسانی تنها شاه و بعضاً خاندان ممتاز پادشاهی ریش بر صورت داشته و سایرین بهترتیب، آرتشیان تنها سبیل و هیربدان فاقد آن دو حجاری شدهاند. او مانند شاپور و اردشیر تاج بر سر ندارد ولی دستاری پارچهای و ساده اما با دنباله چیندار بسر بسته است[۱] لباس او ساده و عاری از هرگونه زیورآلات است. بر خلاف دیگر باشندگان این مجلس، او برای نمایش غرور و پیروزمندی خویش بر پیکر افتادهای نایستاده است، پیکر او بر فراز گل «لوتوس» (نیلوفر آبی) استوار است. (فرتور شمار ۴، پایین)
فرتور شمار ۴
میدانیم که گل لوتوس در فرهنگ زرتشتی، مبین شکفتن جوهره فکری آدمی و نشانهی کمال خردورزی است، عنصر آب نیز پدید آورنده اندیشه شمرده شده است (در اوستا، ماه آبان را نماد خرد و سرشت مغز انسان را از آخشیج آب دانستهاند). در کتاب پهلوی «بندهش» بههر یک از ایزدان گلی را نسبت دادهاند و به «آبان»، گل «لوتوس» یا نیلوفر آبی را منسوب کردهاند. در جای جای تخت جمشید و دیگر آثار هخامنشی و ساسانی بنگریم، ردپای این نقش رخ مینماید، هر جا سنگنپشته یا دستوری مهم دیده میشود پیرامون آن را گل لوتوس احاطه کرده است، در دستان پادشاهان، بخصوص در تخت جمشید (پارسه) غنچه نیلوفر آبی به نشانه خردمندی و دانایی ممتاز قرار دادهاند... باید دانست که نیلوفر آبی در جایی میروید که آب از جوش و خروش (احساسات) افتاده و آرام گرفته آرامشی فعال (عقلانیت) یا در کلام خود اشو زرتشت اندیشه روشن و سوزان (بهقول سهروردی عقل سرخ و بقول پور سینا عقل فعال) بر آن مسلط شده باشد. در این حال است که گیاه نیلوفر آبی نمایان شده و بالندگی آغاز خواهد کرد و کمال خویش یعنی گل لوتوس از آن خواهد رست… اما پیرامون این حجاری پیچیدگی فلسفی آن کار را دشوارتر کرده است، گل لوتوس در دست کسی نیست و یا نقش بخش قاب یک سنگنپشته نمیباشد، بلکه انسانی از آن سر برآورده است، گلی که نمایانگر خردورزی است خود زاینده عنصری والاتر از خود شده است... گمان نگارنده بر آن است که سازندگان این حجاری سعی در نمایش سیمای فردی ابر انسان با گوهره فکری مافوق خرد انسانهای عادی را داشتهاند. پس برای نشان دادن این فراروی مافوق خردگرایانه، او را زاییده از گل لوتوس منقوش کردهاند. شاخههای بلند «برسم» (یا شاخههای انار) در دستان او را که نشانی آیینی است، بهصورتهای گوناگونی واشکافی کردهاند و آن را حاوی پیامهای عمیق اخلاقی دانستهاند، در یکی از آخرین داوریها، «مهندس پرویز ورجاوند»[٢] این گمانه را پیش میکشد: «به حجاری تصویر اشو زرتشت در طاق بستان بنگرید و ببینید در دستان او چه قرار دارد؟ در این حجاری نه انگشت پیامبر بهسوی آسمان است و نه گوی آتشین و عصای ۹ گره در دست دارد! او برسم در دست دارد، یعنی پیام اصلی او در شناخت برسم نهفته است. برسم چیست؟ برسم نماد اتحاد و همازوری است میان تمام شاخههایی است که به تنهایی شکنندهاند (مردمان مزدیسنی از هر قوم و نژاد و زبان). این شاخهها به تنهایی شکنندهاند. این شاخهها میتوانند باورهای فردی یا زبان و قومیتی متفاوت داشته باشند اما با رشتهی مهر، دوستی و آشتی انوار خداوندی بهم پیوسته باشند محکم و استوار در کنار هم ایستاده و در مقابل سختیها نشکنند...» پروفسور «آرتور کریستن سن»،این نقش را یک وجود متافیزیکی و الهی دانسته و تنپوش وی را منتبق بر لباس قدیسین میداند. شوندش را هم شمسههای نوری که از سر او ساطع شده و شاخههای گیاه مقدس (برسم) در دستش میداند. پروفسور «هرتسفلد» در کتاب «دروازه آسیا» (رویه ٢۹ و ۵۹) ردپای این نقش را در دو یادمان باستانی دیگر یافته است. نخست بر روی سکههای پادشاهان زرتشتی «تروسکا» (turshka)، و دیگر در نگارههای آرامگاه «آنتیخوس گماژنی». «ابوریحان بیرونی» در کتاب «آثارالباقیه» پیرامون تصویر اشوزرتشت مینویسد: «گویند زرتشت نبی پسر اسپنتمان از مردم آذربایجان بود. چون پیرامون سیمای او از موبدان کرمان و اسپهان جویا شدم، ایشان پاسخ دادند که وی قبایی پوشیده بود که از جلو و پشت چاک داشت و بر خود زناری از لیف بسته بود و نمدی منقوش در بر داشت و کاغذی کهنه با خود داشت که بر سینه خویش گذاشته بود...» در متن پهلوی «گزیدههای زادسپرم»، «زادسپرم» دیدار خویش از تصویر اشوزرتشت در آتشکده «فرمگر» را روایت میکند: «وچنانکه اندازه از شبیه (نگاره) زرتشت در آتشکده فرمگر برگرفتم بالغ بر سه نای نیم است.»[٣] در کتاب پهلوی «بندهش» یکی از آتشهایورهرام نشانده شده بدست شاهان را، «آتش فرمگر» دانستهاند. در کتاب بندهش، «فرمگر» را در «کومش» نزدیک «گیوگان» دانستهاند. در فرهنگ فارسی «معین»، «کومش» سرزمینی است از دامنههای طبرستان شامل دامغان و سمنان تا شرق منطقه ری ادام دارد. «گیوگان» یا منصوب به گیو نیز «گرگان» قلمداد شده. با توجه به حضور «زادسپرم» در منطقه «سرخس»، دیدار وی از آتشکده فرمگر در منطقه کومش با توجه به نزدیکی بعد مسافت محتمل بوده است. تنپوش سنگنگارهی منسوب به اشوزرتشت در «طاقبستان»، شباهتهای بسیاری با پوشش آریاییهایی که چند هزاره پیشتر در «خوارزم» و «بلخ» میزیستهاند، دارد. در پلاک زرینی که از گنجینهی جیحون در ماوراءالنهر بهدست آمده (تصویر ۵، پایین) یک مُغ از تیرهی سکایی را نشان میدهد که تن پوش وی، زنار دور کمرش، شاخههای برسم در دست راست او، کلاه کیسهدار وی و نگاه وی بهسوی خاور (روشنایی)، همانندیهای بسیاری با سنگنگارهی منسوب به اشوزرتشت در «طاق بستان» دارد…
نقش لوحه زرین از گنجینه جیحون، فرتور شماره ۵
سکاها از نژاد هندواروپایی (آریایی) و وابسته به شعبه شمالی مردمان ایرانی زبان بهشمار میرفتند. آنها با مادهای باستانی، پارسها و پارتها پیوندی نزدیک داشتهاند. گویش آنها، شاخهای از زبان اوستایی بوده. با توجه به ظهور اشو زرتشت در آن منطقه جغرافیایی[۴]، دور از ذهن نیست که مریدان و مومنین انجمن برادری مغان، بنابر عرف آن روزگار و ناحیه، تنپوشی چون او برای خویش برگزینند. در (تصویر شماره شش، پایین) پوشش یک موبد روزگار ساسانی در حالی که در برابر آتشورهرام، برسم در دست داشته، آتش نیایش زمزمه میکند، دیده میشود. پوشش، کلاه و حالتهای این موبد نیز شباهتهای بسیاری با تصویر «لوحه زرین جیحون» دارد.
فرتور شماره ٦
یادآوری میشود که پوشش مردمان خاوری سرزمینهای ایرانی، بهویژ «بلخ» باستانی (= باکتریا) که اشو زرتشت عمده زندگانی خویش را در آنجا سپری کرده است، در نقوش و سنگ برجستههای هخامنشی بهویژه سنگنگارههای کاخ پذیرایی داریوشبزرگ در تخت جمشید (مجلس بارعام و حضور نمایندگان ٢٣ ملت و کشور مختلف) بهتصویر کشیده شده است. در این سنگنگارهها، بلخیها که هدایایی برای پیشکش کردن به داریوششاه بهمناسبت جشن نوروز [یا مهرگان] با خود آوردهاند، قبایی مانند مادیها برتن دارند که با شالی لیف مانند گرد کمر شکل گرفته است، شلوارهایی گشاد و بلند از چرم برپا دارند که بصورت چین دار در ساق پا باریک شده و تا روی کفشهایشان میرسد[۵]. شکل ریشهایشان از دو طرف صورت، بهشکل مایل به پایین ادامه دارد که در مقطع بصورت یک ضلع راست در آمده است. موی بلند سرشان با نوعی شاخصه بلخی در پشت جمع شده و در کیسهای قرار دارد (کلاه کیسهدار) (تصاویر ٧ و ٨، پایین).
فرتور شماره ٧
فرتور شماره ٨
بهشرط آنکه بپذیریم اشو زرتشت سیمایی چون مردمان سرزمینی که در آن میزیسته، داشته است؛ آنگاه میتوان وی را با لباس و چهرهای چون بلخیان باستان در نظر مجسم کنیم. اینها همگی ما را به یک جمعبندی نزدیک میکند، دینورزان روزگار ساسانیان، دستکم از جایگاه پیدایش و پراکندهشدن دین مزدیسنی آگاهی داشتند. در یکی از فرتورهای بسیار کهن منسوب به اشو زرتشت که در سوریه قرار دارد، ما آمیزهای از نقش «لوح زرین جیحون»، تصاویر و جامه، بهویژه سرپوش موبدان ساسانی، پوشش بلخیان در تخت جمشید و عصای ۹ گره را یکجا با هم میبینیم. (تصویر شماره ۹، پایین)
نگارهای در سوریه امروزی، فرتور شماره ۹
پیرامون قسمت فوقانی سنگنگارهی اشو زرتشت در طاق بستان را شمسهای از نور (= پرتوهایی اشعه مانند) در بر گرفته که بیانگر آرمان نگارگر مبنی بر وجود هالهای نورای و درخشان است. نگارگر کوشیده است تا به این وسیله سپندینگی و جایگاه والای روحانی شخص داخل حجاری را بهتصویر کشد. پیام این است که وجود و اندیشهی برآمده از سر او، همچون خورشید دارای پرتو و نور افشانی است. دکتر «کتایون مزداپور» در آثار خویش[٦] این سنگنگاره را تصویر اشوزرتشت معرفی میکند. اما استاد «ابراهیم پورداوود» با شک به این نظریه نگریسته و تصویر را بیشتر متعلق به ایزد مهر میداند[٧]؟ در حالی که از دیدگاه این قلم سنگنگارهی طاقبستان هیچگونه شباهتی به مجسمهها و تصاویر حجاری شده از ایزد مهر (میترا) ندارد. چه در بعد سیمای ظاهری که مهر بیشتر بهصورت دوجنسی نابالقی با سیمایی عاری از ریش و سبیل در حجاری غارها، قربانگاهها و محرابههای مهری دیده میشود و چه در حالات فیزیکی میترا که رضایتمندانه در حال کشتار و قربانی کردن خونین گاو است! در حالیکه قربانی حیوانات در جهانبینی زرتشتی مترود است. در حجاری «طاق بستان» سیمای فردی آرام، مهربان و بهدور از سادیسمهای پنداری کرپنها و کاهنان مهری، ودایی را میبینیم. نقاشی مستقیم خود سنگگاره موید این سخن است (تصویر شماره ۱٠، پایین). گذر زمان تعقیراتی گوناگون را، هم از جانب پارسیان هند و هم زرتشتیان ایران در بطن این نقاشی پدید آورده است. از آن جمله حذف شاخههای برسم و افزودن گوی «آتش برزینمهر» و «عصای ۹ گره» (تصویر شماره ۱۱ پایین)
نگارهای بر پایه نقش طاق بستان، فرتور شماره ۱٠
فرتور شماره ۱۱
نگارهای زیبا از اشو زرتشت با چهرهای شرقی، بر پایه جامه بلخیان
تغییرات سلیقهای در سیمای کلی و چهرهی سنگنگاره که در بعضی موارد ماهیت آن را از قالب یک مرد آریایی بهطور کامل خارج و بهصورت مردی بلوند با سیمایی نزدیک بهتصاویر اروپایی عیسی مسیح در کلیساها درآورده است، همگی این تغییرات بنا به نیاز زمانه توجیههای مخصوص بهخود داشته است... عصای ۹ گره، نشان از باورها و پایههای ۹ گانه جهانبینی زرتشتی است، یا در بعضی از تصاویر اشاره با یک انگشت بهسوی آسمان نشان از تاکید بر وجود یک خالق یگانه و حقیقی است. با ورود استعمارگران پرتقالیها به هندوستان و سپس گسترش نفوذ ایشان در سدههای شانزدهم و هفدهم که همراه با پافشاری ایشان بر سیاست مسیحیت محوری و تحمیل جابرانه دین مسیحی بر مغلوبین بود، پارسیان را نیز بینصیب نگذاشت. تاثیرات فرهنگی این انحصارطلبی مذهبی پرتغالیها، هنوز هم در گوشههایی از فرهنگ پارسیان هویداست. از آن جمله تمایل به ترسیم سیمای پیامبر آریایی، بهشکلی که مورد پسند استعمارگر قرار گیرد و بیانگر سیمایی شبیه به یک مرد بلوند اروپایی نزدیک به تصور مورد پسند کشیشهای پرتقالی از یک پیامبر باشد. (تصویر شماره ۱٢، پایین)
فرتور شماره ۱٢
در کنار این، سدههای متمادی زندگی کردن در درون جامعه هندوها تاثیرات فرهنگی غیر قابل انکاری هم بر پارسیان داشته که ردپای آن را در نگارههای نقاشی شده ز اشوزرتشت نیز میتوان دید. تصاویر و قاب عکسهای مزین به حلقههای گل که از آیینهای هندوهاست(تصویر شماره ۱٣، پایین). بهرهگیری از حلقههای گل در مراسم سدرهپوشی و گواهگیری… بیانگر تاثیرات فرهنگی میزبانهای هندی بر میهمانان پارسی است که البته با توجه به سیر پیشامدهای تاریخی، طبیعی مینماید.
فرتور شماره ۱٣
نگارهای از اشوزرتشت در کتابهای دینی کودکان پارسیان هند
نگاه اروپاییها در سدههای میانه به سیمای اشو زرتشت، بیشتر تصویری در قالب صورت یک قدیس و روحانی مسیحی است. یکی از مشهورترین نگارههای باقی مانده از اشو زرتشت در اروپا یک پردهی نقاشی از نقاشی گمنام است. این نگاره در تالار کلیسای «درسدن» (Dresden) آلمان کشیده شده است (تصویر شماره ۱۴، پایین) پرده فوق بیشتر یادآور سیمای حواریون مسیح در نقاشیهای قرون وسطی است تا پیامبری باستانی از مردمان خوارزم و بلخ... این نگاره را با نگاره سوریه (شماره نه) بسنجید.
فرتور شماره ۱۴
نگاره کشیده شده از روی نقش کلیسای درسدن
ردهی نقاش دیدار اشو زرتشت با گشتاسب کیانی، شاهنامه چاپ سنگی بمبئی، سدهی نوزدهم میلادی چهره پیامبر با جامهای شبیه به جامه موبدان در سدههای متاخر تصویر شده است.
تصویری خیالی از زرتشت (در عقب تصویر) و بطلمیوس در جلو. نقاشی از رافائل، مکتب آتن، پیرامون ۱۵۱۰ م.
اما در پایان، تصاویری که از اشوزرتشت ترسیم میشود چه حقیقی باشد، چه خیالی و بر اساس احساسات، تاثیری در صورت مساله اصلی ندارد، و آن وجود پیام جاودانه، انسانساز و اندیشهبرانگیز آن پیامبر بزرگ است. پیامی که نیازی به تصویرگری ندارد. چه خوش فرمود آن معلم بزرگ «دستور دکتر مانکجی نوشیروان دهالا»: «ما را کاری با نشست و برخاست، رفت و آمد، پیاده روی و سواره آیی، خواب و خوراک، پوشاک و خانه اشو زرتشت نیست، زیرا روش زندگی کردن روزانه هرکس و هر زمان از هم جداست و بسته بهخود او و زمانش است. ما پیامش را میخواهیم که شاهکارش است و جاودانی است و دارای حقیقتهایی است که زمان و مکان نمیشناسد. خوشبختانه آن پیام را از آغاز تا پایان در دست داریم، ما را پیام او بس است.» بهراستی هم که ما را پیام او بس است...
- زرهتوشترهه سپتیتامهه اَشاُنو فرَوَشیم یَزَمیـده
بر فـروهـر پـاک اشـو زرتشـت اسـپنتمان درود بـاد
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- دستوران و هیربدان پارسیان هند، هنوز به این سنت پایبندند و چنین دستاری را با ظرافت تمام بسر میبندند.
[٢]- کتاب یادنامه نخستین همایش سراسری موبدان و موبدیاران ایران، نوشتاری از مهندس پرویز ورجاوند.
[٣]- گزیدههای زادسپرم، رویه ٦٣.
[۴]- نگارنده با تکیه بر دانش زبانشناسی، زادگاه دین زرتشتی را در شرق سرزمینهای ایرانی میداند.
[۵]- هنوز هم اینگونه سنگهای گرانبهای بلخ مشهور است.
[٦]- جزوهی زرتشتیان از سلسله مجموعه کتب از ایران چه میدانم؟، ص ۱٢
[٧]- دفتر نخست از یشتهای استادپورداوود، رویه ٣۱۴
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
□
[↑] سرچشمهها
فرید شولیزاده، گمانههایی پیرامون سرچشمه نگارههای اشو زرتشت، هفتهنامهی امرداد؛ برگرفته از منابع زیر:
□ گزیدههای زادسپرم، ترجمه دکتر محمدتقی راشدمحصل
□ بندهش، ترجمه دکتر مهرداد بهار
□ شاهنامه فردوسی
□ کتاب یادنامه نخستین همایش سراسری موبدان و موبدیاران ایران
□ دروازه آسیا، پروفسور هرتسفلد
□ آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی
□ جزوه زرتشتیان، از سلسله مجموعه کتب از ایران چه میدانم؟، دکتر کتایون مزداپور
□ History of Zoroastrianism. DHALLA,(shams ul ulama.dr.dastur), Maneckji Nusservanji