- ریشهشناسی
- در آیین هندو
- در فرهنگ مزدیسنا
- در ادب شاهنامه
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[آیین هندو] [خدایان هندی]
دیـو (به انگلیسی: Daeva؛ به سـانسـکریت: देव، که بهمعنای «روح» یا «فروغ و روشنایی» است، و در زبان اوســتایی: «daēuua ،daēva یا daāua» با تلفظ «دَئوَ»، کلاً به مردم بدمنش هم اطلاق میشود[۱])، یکی از کهنترین خدایان هندواروپایی بوده[٢] که در دین هندوئیسم نیز بهمعنای خدا و الوهیت است[٣]. با این توصیف، دیوها گروهی از خدایان آریایی بودهاند که پس از جدایی آریاییها به دو شاحهی هندی و ایرانی و ظهور زرتشت، خدایان مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدند[۴].
[↑] ریشهشناسی
«دیو» یکی از واژههای کهن زبان هندواروپاییست که قدمت آن به دوران اساطیر آریاییها میرسد[۵]. در زبان سانسکریت (زبان هند باستان)، دِوَ یا دَئوه (देव = dyauh) بهمعنای فروغ و روشنایی و نام خداست[٦]. این واژه در اوستا بهصورت «دَئوَ» (dyauṧ) و در پهلوی «دِو» و در فارسی «دیو» گفته میشود[٧]. اشتقاق این واژه در میان دیگر اقوام هندواروپایی نیز معنای خدا دارد؛ چنانکه در یونانی «زئوس» (Zeus) و در لاتینی «دَئوس» (Dievs) در فرانسه «دیاُ» و در انگلیسی «دِئیتی» (deity) و در ایرلندی «دیا» بهکار میرود[٨].
بدین ترتیب، از نظر دکتر داریوش شایگان، واژهی «دیاوس» (Dyaus) هندواروپایی از لحاظ اشتقاق با ریشهی «دیو» (√ div) سانسکریت و «دیس» (√ dis) لاتینی خویشاوندی دارد[۹]. او مینویسد:
- این خدا، با «دیاوس پیتا» (Dyauspitā) هندیها و «زوس پاتر» (Zeuspater) یونانیها و «ژوپیتر» (Jupiter) رومیها و «تیززیو» (Tyr Zio) طوائف ژرمانیک خویشاوندی دارد[۱٠].
هرودوت بههنگام بازشماری ایزدان ایرانی آورده است که پارسها گنبد آسمان را زئوس میخوانند. برخی از محققان از جمله اشپیگل و مولتون در گزارش این عبارت خواستهاند «گنبد آسمان» متن هرودوت را تعبیری یونانی از نام ایزد باستانی آسمان در ایران تفسیر کنند که نامش در وداها بهصورت «دَئوه» (dyauh) آمده و معادل ایرانیاش میتواند «دَئوَ» (dyauṧ) باشد و در دنبالهی این بحث خواستهاند این نام بازساخته را با در نظر گرفتن برخی از حالات آن («diyam» حالت معفولی، «divi» حالت معفولی غیرصریح) با «Dia» یونانی که «آسمانی، از آسمان» معنی میدهد، مربوط کنند. بارتولومه این موضوع را در «تکملۀ واژهنامۀ زبانهای ایرانی» بهدقت بررسی کرده است.
«دَئوه» (dyauh) با «دیو» (daiva) از یک ریشه است که «آسمان درخشان» معنا دارد، در وداها «ایزد آسمان» است. این خدا، پیشینهی هندواروپایی دارد و معادلاش در دیگر زبانهای هندواروپایی بهصورتهای «زئوس» (Zeus) یونانی «دیسپیتر» (Diespiter) لاتینی که گونهی ندایی آن «ژوپیتر» (Jupiter) معروف است، «تیوار» (Tivar) ایسلندی کهن که واژهی «Tuesday» در زبان انگلیسی از آن برگرفته شده است و «دیا» (dia) ایرلندی کهن و غیره بازمانده است[۱۱].
بنابراین، «دیو» یا «دیاوس» و یا «دی آأوس پیتار» (Diaous pitar)، یکی از سه خدای مشترک و از کهنترین خدایان جمله اقوام هندواروپایی بوده که نزد همه آنان «پدر آسمانی» شمرده میشد و پدر اغلب خدایان دیگر است. این خدا با همسر خود (دومین خدایی هندوارپایی) خدای مادر که بههندی او را «پریتیوی ماتار» (Prthivi یا Prthivi matar) (گایاماتر، یونانیان)، یعنی «خدای زمین» گویند، جفت جداییناپذیر «آسمان-زمین» را تشکیل میداده است. اما به مرور زمان این خدا از مقام فرمانروایی خود سقوط کرد و بهدرجهی پدیدههای آسمانی چون روشنایی روز و غیره درآمد. با نزول «دیاوس»، مفهوم فرمانروایی خدایان از افق اساطیر آریایی بهکلی محو نشد، بلکه خدای دیگری جایگزین «دیاوس» شد و این خدای نوظهور «وارونا» بود[۱٢].
[↑] در آیین هندو
دیو، که بهزبان سانسکریت، در دین هندو بهمعنای خدا است، در هندوئیسم مدرن، میتوان آنرا آزادانه بههر موجود خیرخواه خارج از جهان مادی اطلاق کرد. دیوها همچنین نابرادری اسوراها بهشمار میآیند که قدرتی همپایه دارند. دیوها همواره با اسوراها در حال نبرد هستند[۱٣].
جنگ بین دیواها و اسوراها: جنگ کیهانی میان خدایان نمادی از جنگ زمینی بین دو گروه آریایی است
دِوی (به سانسکریت: देवी و به انگلیسی: Devī)، در برابر دیو (خدای مذکر)، ایزدبانو است، که در آئین هندو بهجای شاکتی[۱۴] یا نمود مادینه خدا بهکار میرود. او همتای مادینهای است، که بدون وی، نمود نرینه، که نمایانگر هوشیاری و پرواگری است، ناتوان و ناپایاست. با این حال، دِوی، گوهر و هسته همه ایزدبانوان هندوست و سه نمودگار شناخته شده مادر جاودانه در آئین هندو، لاکشمی (خدای دارایی و توانگری، الههی ثروت و خوشبختی و همسر ویشنو و خواهر سرسوتی)، پارواتی (خدای مهر و امید مینوی و همسر شیوا) و سرسوتی (خدای دانش، شناخت و هنر و همسر برهما و دختر شیوا از همسرش پاروتی) هستند[۱۵].
[↑] در فرهنگ مزدیسنا
در اسطورهی آفرینش آمده است که پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر امشاسپندان، کماریکان و ایزدان، دیوان را پدید آورد. به این ترتیب، در برابر هر ایزدی دیوی بهکار گمارده شد. شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار مینویسند. آنچه از نوشتههای اوستایی و پهلوی بر میآید، تعدادی از آنان معروف و وظیفهی آنان نیز معلوم است و برخی از آنان مانند ایزدان گمنام هستند[۱٦]. بنابر نوشتههای اوستایی و پهلوی نام و وظایف تعدادی از دیوان چنین است:
اپوش (در اوستایی apaoša و در پهلوی apōš) | برپایه اسطورههای مزدیسنا نام دیو خشکسالی و دشمن تیشتر است و همراه با اسپخروش دیو، با ایزدان بارانساز (از جمله تیشتر) جنگ میکند. | |
استوئیدات (یا استوئیدات) | دیو مرگ است که با دیو وایو یا وایبد میآید تا جان را بستاند. در فرگرد ۵ وندیداد صراحتاً از دیو مرگ یاد شده که در سر پل چینوت میکوشد روان را به دوزخ بکشاند.[۱٧] | |
اسروشتی | دیو نافرمانبرداری، ناشنوایی یا خودسری است که در مقابل سروش آمده است.[۱٨] | |
اشکهانی (اشگهانیه یا اژگهن) | در پهلوی، دیو تنبلی بدین نام نامیده شده است. در «اندرز دستوران به بهدینان» آمده است که مردمان را هر روز سه دروغ پیش آید که یکی از آن سه اشگهانیه است و باید با رفتن به آتشکده و نیایش آتش به دفع آن کوشید. در شعر فارسی این واژه به مفهوم تنبل و بهصورت اژگهن بارها بهکار رفتهاست.[۱۹] | |
اَکهتَش (در اوستا: akataš و در پهلوی: akataš) | دیو آفرینندهٔ بدی و انکار است که نام او دوبار در وندیداد آمده است: «اکهتش دیو دروج انکار است که آفریدگان را از چیز نیکو منکر کند...»[٢٠]. این دیو که بدان «دیو ِدروج» هم میگویند، دهشتبارترین دیوی است که انسان را گرفتار قهر خویش میسازد و تباهکننده زندگی و جهان است و در پرتو فروهر نیکان است که دروج شکست مییابد. در روایتها آمده است که خواندن کلام مقدس، بیش از هر چیز دروغ را میراند.[٢۱] | |
اَکومَن یا اَکهمَنه (در اوستا: aka.manah و در پهلوی: akōman) | دیو اندیشه بد و برگزیده دیوان است که برپایه مزدیسنا نخستین دیو از دیوهای کماله[٢٢] میباشد که دشمن بهمنِ امشاسپند است و مردمان بد بدو میپیوندند. برپایه وندیداد آفرینش اهریمنی از او پدید میآید.[٢٣] برخی پژوهشگران این دیو را همان «اکوان دیو» دانستهاند.[٢۴] | |
بُوتی یا بُتدیو (در اوستا: būti و در پهلوی: but) | برپایه اسطورههای مزدیسنا دیوی است که مردم را به بُتپرستی وادار میکند و از دشمنان زرتشت است[٢۵]. در بندهش آمدهاست که :«بُت دیو آن است که او را به هندوستان پرستند و...». در ادبیات پهلوی این دیو را با بودا یکیگرفتهاند[٢٦]. | |
بوشاسب یا بوشایست (در اوستا: būšyastâ و در پهلوی: būšâsp) | برپایه اسطورههای مزدیسنا دیوی است که هنگامی که خروس در سپیدهدم میخواند میکوشد تا جهان را در خواب نگاه دارد و پرهیزگار را به کار بد انگیزد. لقب او «درازدست» است. | |
پئریمئتی | دیو بدمنشی و تکبر است. واژهی «پئریمئتی» بهمعنی خیال و اندیشهٔ بد و فاسدِ بیاساس نیز بهکار رفته است. جز اول این واژه، «پئیری» بهمعنای «پری» است. در اردیبهشت یشت بند پنج آمده است که سرودن نماز ائیریامن که بزرگترین کلام ایزدی است، تمام خرد خبیث و همهی جادوان و پریها را براندازد. در یشت سوم چندین بار با دیوی دیگر بهنام «ترومئتی» نامش ذکر شده است.[٢٧] | |
پسدیو | این دیو مردمان را از انجام کار باز میدارد. | |
پوشدیو | دیوی است که انبار میکند نه خود به کار میبرد و نه به دیگران میدهد. | |
پینیه یا پنیدیو (در پهلوی: penih) | برپایه اسطورههای مزدیسنا دیو خسّت و تنگنظری و دشمن ایزد گشادهدستی و رادمردیاست. بندهش پنی را چنین میخواند:«پنی آن دیو است که انبار کند و نخورد و به کس ندهد.»[٢٨] | |
ترومئتی | دیو غرور و نخوت است که رقیب و دشمن بزرگ «سفندارمذ ایزد» یا «سپندارمذ» موکل زمین و ایزد تواضع و بردباری است که همواره زمین را خرم و آباد و پاک و بارور نگه میدارد. این واژه در گاتها «تَرِمَئیتی» و در سایر قسمتهای اوستا «ترومَئتی» است که اولی بهمعنای غرور و نخوت و تکبر و خودپرستی و دومی بهمعنای دیو غول نخوت و غرور است که آنرا در پهلوی «ترمنش» گویند.[٢۹] | |
تبدیو | دیوی است که فهم مردمان را پراکنده میکند. | |
جهی | دیو ماده شهوتانگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است که در آیین زردشتی نمادی از پلیدیهای زنانه و روسپیگری[٣٠] بهشمار میرود.این دیو در اسطورهی آفرینش نقش تخریبی عمدهای داشته است. | |
چشمک (به پهلوی: čašmagân dēwân) | برپایه اسطورههای مزدیسنا دیوی است که زمینلرزه و گردباد پدید میآورد و به ستیز با ابر و باد سودمند میپردازد.[٣۱] نام این دیو در اوستا نیست[٣٢]. اما در بندهش، چشمک، دیوی معرفی شده که با بههمزدن یک چشم، زمین لرزه و با بههمزدن چشم دیگر، گردباد ایجاد کند و به پتیارهگی، دشمن ابر شود[٣٣]. این دیو در اسطوره زایش زرتشت نیز نقشی ایفا میکند. | |
خشم | دیو برهمزنندهی آسایش آفریدگان اهورامزد است. | |
دروگدیو یا دیو دروج (در اوستا: druj) | دیو دروغ و تباهکنندهٔ جهان راستی است. این دیو، در اسطورههای زرتشتی و ایرانی سهمگینترین دیوی است که انسان را گرفتار چنگال خویش میکند. این دیو و پیروانش٬ بخش بزرگی از سپاه اهریمن هستند. دروگدیو باعث زیان و آزار مردم میشود و سرانجام از امشاسپند اردیبهشت شکست میخورد. در اوستا دروگ بسیار زورمند توصیف شده که تباهکنندهٔ زندگی و نابودکنندهٔ جهان مادی است.
پیروان این دیو «دُروگوَن» نامیده میشوند. آنان دیوپرستند و آفرینش جهان را به اهریمن نسبت میدهند. نسبت دادن آفرینش در آیین زرتشت بدترین گناه و کفر ورزیدن به اهورامزد است. پستترین قسمت دوزخ٬ جایگاه دروگ دیو و پیروانش است[٣۴]. در برابر آنها اَشَوَنها هستند که پیروان اشه وهیشته بهشمار میروند. | |
دریوی | یکی از دیوان و از جمله نیروهای شر است که دیو دریوزگی و گدائی است. در وندیداد و برخی از نامههای پهلوی از وی یاد شده است.[٣۵] | |
دیر | دیو پسانداختن کار مردمان است. | |
رشک | دیو کینتوزی و بدخواهی است. | |
زَرمان (در اوستا: zaurvan و در پهلوی: zarmân) | در اساطیر مزدیسنا نام دیو پیریاست. او با خود پیری میآورد و کسان را بددم میکند. از این دیو در اوستا یک بار در وندیداد یاد شده است.[٣٦] | |
ساوول (در اوستا: saurva و در پهلوی: sâwu) | دیو گسترش پادشاهی بد و ستم و بیداد و آشوب در زمین و سردار دیوان است. بر پایه مزدیسنا نام سومین دیو از دیوهای کماله و آفریدهٔ اهریمن، ساوول است. او دشمن شهریورِ امشاسپند است.[٣٧] | |
سپزگ یا اسپزگدیو (در اوستا: spazga و در پهلوی: spazg) | دیو سخنچینی است که برپایه اسطورههای مزدیسنا میانه مردم را به هم میزند.[٣٨] | |
سهم | دیو ترس و نهیب است. | |
سیچ یا سیژ (در پهلوی: sēj) | دیو نابودی است که در بندهش دربارۀ او آمده است: «سیج آن دروجاست که نابودی آورد.»[٣۹] | |
گوزهر یا گوچهر | دیو مخالف ماه است یا یا بهعقیدهٔ مزدیسنا ستارهای است دنبالهدار که هنگام بهدنیا آمدن سیوشانس بر زمین افتد و آنرا مشتعل سازد بهطوری که همهی کانهای فلزات گداخته شود و چون سیل سوزان جاری گردد و آدمیان که به رستاخیز زنده شدهاند، باید از این سیل بگذرند. و آن بر نیکان چون شیر گرم و ملایم خواهد شد. مردمان پس از آن آزمایش پاک شوند و به بهشت روند.[۴٠] | |
مرشئون | دیو فراموشی و محوکنندهٔ دین یکتاپرستی است. در بند ۴ خورشید نیایش آمده است، کسانی که در برابر او پایداری مینمایند مانند آن است که اهورامزدا را میستایند. در وندیداد آمده، زرتشت از اهورامزدا پرسید ای خرد مقدس چه آسیبهایی ممکن است از مرشئون متوجه انسان شود؟ اهورامزدا در پاسخ گفت «ای سپنمان زرتشت ممکن است او بهوسیلهای آئینِ بد خویش کسی را گمراه نموده بر آن دارد که در مدت سه سال پیدرپی از تحصیل علم دینی باز ماند که کسی گاتها نسراید و مراسم دینی بهجا نیاورد.»[۴۱] | |
میتوخت | دیو بدگمانی است؛ چنانکه بهروایت جان راسل هینز، او نخستین آفریدهٔ اهریمن است و دیوی است که بدگمانی میآورد.[۴٢] | |
ننک | دیو ننگ و غیرت است. | |
نسو یا دروج نسو (در اوستا: nasav و در پهلوی: nas یا nasuš) | دیوی است که بر تنِ مرده میتازد و آن را ناپاک میکند. این دیو هنگامی که در تن کسی حلول میکرد، آن فرد میمرد. دروخش نسوش ناپاکترین و خطرناکترین دیوها بود. بههمین جهت به همان اندازهای که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، آن لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب میشد و هر کس از سه قدمی به مردهای نزدیکتر میشد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و برشنوم که غسل مس میت بود دربارهاش انجام شود تا پاک شود.[۴٣] برپایه باورهای بهدینان این دیو را با بردن نام یکی از امشاسپندان بهویژه خرداد بر سر مرده و پارهای آیینهای دیگر میتوان او را دور نمود. | |
وایبد | دیو مرگ است. وای چهرهای دوگانه دارد، خوب و بد زیرا باد از هر دو جهان نیک و بد میگذرد. در اساطیر هند از نفس غول جهانی و ارواح خدایان پدید آمدهاست. در اساطیر ایران وای نماد بیطرفی است و در خلا میان دنیای نور و ظلمت جاری است. هم آفرینندهٔ مرگ است و هم زندگیبخش و هم برای اورمزد و هم برای اهریمن قربانی میکند.[۴۴] بنابراین، وایو با دو مفهوم بهکار رفته است، یکی ایزد نگهبان هوا و دیگری دیوی که مظهر هوای ناپاک و زیانآور است.[۴۵] | |
ورون یا ورندیو (در اوستایی: varəna و در پهلوی: waran) | برپایه اسطورههای مزدیسنا دیو شهوت است و لقب بیراهکننده دارد.[۴٦] در بندهش، دیوی است که بدمالی، همجنسبازی، کند و مردم را گمراه سازد.[۴٧] |
[↑] در ادب شاهنامه
هنگامی که آریاییان ناگزیر شدند از یکدیگر جدا شوند و در حدود ۱۴٠٠ سال پیش از میلاد، از سرزمین اصلی خویش که در اوستا «ائیرینه ویجه» (ایرانویج) نامیده شده است، مهاجرت کنند، طبق خط سیری که از مهاجرت آنان در کتاب وندیداد نشان داده شده، آنان به سغد، مرو، بلخ، هرات و کابل رفته و سپس، گروهی از آنها بهسوی رخج و هیرمند رهسپار شدند و چون دریاچهی زرنکا مانع عبور آنان بود، به آنطرف نگذشته و بهسمت سیستان رفتند و پس از آن، ولایات جنوبی خراسان و صفحهی دماوند و ری را اشغال کردند و سپس در نواحی دیگر پراکنده شدند. چون در ضمن این مهاجرتها با اقوام بومی این سرزمینها مانند آماردها (آملیها) و تپوریها (طبرستانیها) و کادوسیان (طالشها) و عیلامیها و قبایل زشتروی سیاهپوست (دراویدیها) روبهرو شدند، با آنها جنگیدند. بعدها این جنگها بهصورت افسانه در شاهنامه فردوسی به جنگ ایرانیان و دیوان مشهور شده است[۴٨].
بهطور کلی، در ادب پارسی دری به پیروی از ادب پهلوی، دیو، موجود خیالی و افسانهای است که هیکل او شبیه به انسان اما بسیار تنومند و زشت و مهیب و دارای شاخ و دم بودهاند. در قدیم موجود گمراه و بدکار نظیر شیطان را میگفتند[۴۹] و همچنین اقوام بیگانه و غیرآریایی را هم گفتهاند؛ چنانکه در شاهنامه مراد از دیوهای مازندران، مردان تنومند و غیرآریایی بوده که پوشاکی از پوست حیوانات بر تن میکردهاند.[۵٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- اوشیدری، جهانگیر، دانشنامهٔ مزدیسنا، ص ۲۷۴
[٢]- شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج ۱، ص ۵٦
[٣]- Deva (Hinduism)، From Wikipedia, the free encyclopediaهمچنین رجوع شود به: دیو، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد[۴]- دیو، همانجا
[۵]- همانجا
[٦]- همانجا
[٧]- عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، ص ۵۲۲
[٨]- همانجا
[۹]- شایگان، داریوش، پیشین، ج ۱، ص ۵٦
[۱٠]- همانجا
[۱۱]- یادداشتهای مترجم کتاب دین ایرانی، نوشتهی امیل بنونیست، ترجمهی دکتر بهمن سرکاراتی، صص ۹۴-۹۵
[۱٢]- شایگان، داریوش، پیشین، ج ۱، صص ۵٦-۵٧؛ و همچنین جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علیاصغر حکمت، ص ۱٣۵؛ و نیز: خدایارمحبی، منوچهر، «ادیان هند»، مجلۀ وحید، خرداد ۱٣۴۴ - شماره ۱٨، ص ٣٧
[۱٣]-
[۱۴]- شاکتی، از واژه شاک که در زبان سانسکریت بهمعنای «قادر» و «توانا» میباشد، گرفته شده است. شاکتی بهمعنای نیروی مقدس و یا قدرت بخشیدن و توانا کردنی است که از نوعی انرژی ازلی کیهانی منشأ میگیرد و نمایندهٔ نیروهای دینامیکی است که حرکت را از طریق کل جهان پدید میآورد یا در تمامی جهان حرکت و جنبش ایجاد میکند. شاکتی مفهوم یا تجسمبخشی و شخصیتدهی بهقدرت الهی خلاق و آفرینشگر زنانهایست، که گاهی بدان بهعنوان «الههٔ بزرگ مادر در آیین هندو» اشاره میشود. در نمود خاکی و زمینی، شاکتی اغلب بهگونهای فعالانه از طریق تجسم آشکارای یک زن و قدرت باروری او، نمایش داده میشود. هر چند که گاهی نیز شاکتی با توجه به قابلیتها و پتانسیلهایش در تظاهر بهصور مختلف، ممکن است در مردان نیز حاضر باشد.بههر صورت، در شاکتیپرستی، شاکتی بهعنوان عالیترین نماد پرستش، و بهعنوان بزرگترین آفرینشگر عبادت میشود. با این حال، در سایر مکاتب هندو، همچون شیواپرستی و ویشنوپرستی، شاکتی مظهر فعال انرژی زنانه، یا همان پراکرتی از پوروشا میباشد، یعنی همان کسی که در ویشنوپرستی، ویشنو یا در شیواپرستی شیوا نامیده میشود. همتای زن ویشنو بهنام لاکشمی خوانده میشود، که همراه با پارواتی نیمهٔ زن شیوا محسوب میشوند.[۱۵]-
[۱٦]- عفیفی، رحیم، پیشین، ص ۵۲۳
[۱٧]- اوشیدری، جهانگیر، پیشین، ص ۱۰٦
[۱٨]- همانجا، ص ۱۰۷
[۱۹]- یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، ص ۷۸
[٢٠]- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، ص ۱٣٠
[٢۱]- جان راسل هینز، اساطیر ایران، ترجمۀ محمدحسین باجلان، ص ۱۵۹
[٢٢]-
[٢٣]- بهار، مهرداد، پیشین، صص ٧ و ۴۵؛ نام این دیو در یشت ۱۹، بند ۴٦ و وندیداد، فرگرد ۱۹٨، بند ٣۱ آمده است.
[٢۴]- جان راسل هینز، پیشین، ص ۱٦۴
[٢۵]- در کتاب پژوهشی در اساطیر ایران آمده: «بتدیو آن است که او را به هندوستان پرستند و او را روان ِ بدان بوداها مستقر است و چون بوذاسف پرستند» (بهار، مهرداد، پیشین، ص ۱٣۱).
[٢٦]- جان راسل هینز، پیشین، ص ۱٦٠
[٢٧]- اوشیدری، جهانگیر، پیشین، ص ۱۹۵
[٢٨]- بهار، مهرداد، پیشین، ص ۱٣۱
[٢۹]- اوشیدری، جهانگیر، پیشین، ص ۲۱٦
[٣٠]- خدایی، محبوبه، فرهنگ و زبانهای باستانی ایران، تهران: نشر پازینه، ۱۳۸۸ خ.
[٣۱]- بهار، مهرداد، پیشین، صص ٦٠ و ۱٣٠
[٣٢]- همانجا، ص ۱٣٠
[٣٣]- جان راسل هینز، پیشین، صص ۱۵۹-۱٦٠
[٣۴]- یاحقی، محمدجعفر، پیشین، ص ۱۹۳
[٣۵]- اوشیدری، جهانگیر، پیشین، ص ۲۷۹
[٣٦]- بهار، مهرداد، پیشین، ص ۱٣٠
[٣٧]- همانجا، صص ۱٢ و ۱٢۹
[٣٨]- همانجا، ص ۱٣۱
[٣۹]- همانجا، ص ۱٣٠
[۴٠]- اوشیدری، جهانگیر، پیشین، ص ۴۱۳
[۴۱]- همانجا، ص ۲۱٦
[۴٢]- جان راسل هینز، پیشین، ص ۱٦٠
[۴٣]- رضی، هاشم. دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ص ۷۷.
[۴۴]- خدایی، محبوبه، پیشین، ص ۲۴۸
[۴۵]- یاحقی، محمدجعفر، پیشین، ص ۴۳۵
[۴٦]- بهار، مهرداد، پیشین، ص ۱٣٠
[۴٧]- جان راسل هینز، پیشین، ص ۱٦٠
[۴٨]- محمدجواد، مشکور، ایران در عهد باستان ، صص ٦۴-٦۵
[۴۹]- عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ج ۱، ص ۹۹۵
[۵٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ اوشیدری، جهانگیر، دانشنامهٔ مزدیسنا: واژهنامهٔ توضیحی آیین زرتشت، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۱ خ، شابک: ۵-٣٠٧-٣٠۵-۹٦۴.
□ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران: نشر سروش، ۱٣٦۹ خ.
□ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران (پارۀ نخست)، تهران: انتشارت توس، چاپ اول - ۱٣٦٢ خ.
□ جان راسل هینز، اساطیر ایران، ترجمۀ محمدحسین باجلان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم - ۱۳۸۵ خ.
□ بنونیست، امیل، دین ایرانی (بر پایۀ متنهای معتبر یونانی)، ترجمۀ دکتر بهمن سرکاراتی، تهران: نشر قطره، چاپ چهارم - ۱٣٧٧ خ؛ شابک: ۵-٩۴-۵٩۵٨-٩٦۴-٩٧٨.
□ شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند (جلد اول)، تهران: مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم - ۱٣٨٩ خ؛ شابک: ٣-٠٩٣٨-٠٠-٩٦۴-٩٧٨.
□ رضی، هاشم. دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم - ۱۳۸۴ خ؛ شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۳۲-۲.
□ خدایی، محبوبه، فرهنگ و زبانهای باستانی ایران، تهران: نشر پازینه، ۱۳۸۸ خ.
□ محمدجواد، مشکور، ایران در عهد باستان (در تاریخ اقوام و پادشاهان پیش از اسلام)، سازمان انتشارات اشرافی، چاپ پنجم - ۱۳٦۷ خ.
□ جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ بیستویکم - ۱۳٩٢ خ؛ شابک: ٩-۱٦٦-۴۴۵-٩٦۴-٩٧٨
□ مجلۀ وحید، خرداد ۱٣۴۴ - شماره ۱٨
[↑] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]