فهرست مندرجاتتاریخ موسیقی جهان
بتهوون؛ دردانه جهان موسیقی
[قبل] [بعد]
[↑] بتهوون؛ دردانه جهان موسیقی
لودویگ فان بتهوون نزدیک به سه قرن است که عزیز دردانه جهان موسیقی است. عشق و علاقه به او طی این سالیان دراز نه تنها کاهش نگرفته که هر سال پر شورتر شده است. هر سال در سراسر جهان سمینارها، کنگرهها، کنسرتها، رسیتالها و جشنوارههای بیشمار برای شناختن زندگی و آثار او برگزار میشود. میلیونها نسخه از آثار جاودانه او باز تولید و باز پخش میشود و نام درخشان او هنوز نقل محافل فرهنگی جهان است.
از جمله گرد هماییهای معروف بتهوونی باید از جشن سالانه بتهوون در زادگاهش شهر بن در آلمان یاد کرد که پیشینهاش به ۲۳۰ سال پیش، بهسال ۱۸۴۵ بر میگردد.
جشن بتهوون از آن تاریخ تاکنون بهویژه در زمان جنگ جهانی دوم کارش به وقفههای کوتاه مدت کشید ولی باز به همت هنرمندان و بتهوون دوستان سر پا ایستاده و تا امروز خود را نگاه داشته است.
امسال جشن بتهوون به مناسبت ۱۹۰امین سال آفرینش قصیده شادی (سمفونی نهم) پر و پیمانتر از همیشه از ۶ سپتامبر تا ۳ اکتبر در شهر بن برگزار میشود. سولیستها و گروههای مشهور از سراسر جهان در آن حضور دارند و تمامی آثار بتهوون را اجرا میکنند. این گروهها نه تنها از کشورهای غربی که از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین نیز میآیند.
حتی ایرانیان نیز نقشی در جشن امسال بتهوون دارند. منوچهر رادین، هنرپیشه قدیمی تئاتر در بخشی از جشن که به گوته مربوط میشود، چند غزل از حافظ را روی صحنه میخواند و بازی میکند.
شاید برای نخستینبار باشد که همه سمفونیها، کنسرتوها، سوناتها و کوارتتهای بتهون را میتوان در جشنوارهای شنید. واقعاً بتهوون به محبوبترین هنرمند جهان تبدیل شده است.
او دردانه موسیقی دیروز و امروز و فرداست. درباره این دردانه بسیار نوشته و گفتهاند، ولی شاید هیچکس چون نویسنده و ناقد اتریشی، هانس وایگل (۱۹۰۸-۱۹۹۱ م) او را در رابطه با زندگی و جامعه تفسیر نکرده باشد.
برشی از نوشتههانس وایگل را در زیر میخوانید:
دور و بر بتهوون مگرد! سکندری خواهی خورد. یا از سر او میگذری و یا از طریق او به قلمرو سرشار موسیقی راه مییابی. موسیقی یا بهسوی او یا از سوی او جاری است. آنچه میان تو و او در قلمرو موسیقی مطلق رخ میدهد، همانی است که میان تو و ریچارد واگنر در محدوده موسیقی دراماتیک اتفاق میافتد. البته این دومی دیرتر.
با بتهوون موسیقی میآغازد و با او نیز کنار میگیرد. سترگی او از آغاز تا پایان و از اوج تا اعماق است و هنگامی که تو این از اوج تا اعماق را دریابی، او را خواهی فهمید. و قبل از همه مقام او را در جریان تکامل موسیقی خواهی فهمید.
او اجتنابناپذیر بود. اجتنابناپذیر همانگونه که بلوغ در زندگی انسان. همانگونه که نبرد تروا. همانگونه که پیدایی آمریکا و همانگونه که طرد آدم از بهشت و بلایای دیگر!
بتهوون شناخت خوبی و بدی، زشتی و زیبایی را در موسیقی نیز جاری ساخت. او «پرومته» است با آتش که قهرمانانه به سرزمین موسیقی اعتدال یافته، که قبل از او موجود بوده، راه یافته است؛ و تو میپرسی پیش از او چه بود؟
موسیقی برای خود، موسیقی بیهدف، موسیقی بهعنوان گفتگویی میان آهنگساز و خودش. پیش از بتهوون هیچ قصدی در کار نبود. پیش از بتهوون موسیقی در خدمت نشاط و سرور قدرتها بود. بیان و پایگاه عبودیت بود برای همگان از خرد و درشت و همراه با رقص بود و موسیقی وسیله و تدبیری بود برای فراگیری موسیقی! موسیقی نوشته میشد برای مصارفی مشخص: برای کنسرت یا بهفرمان و سفارش قدرتهای دنیوی و اخروی، که در آن نشانههایی از خود را میخواستند و میگذاشتند که از آن «مس»ها، اپراها و کنسرتها پدید آید، همانگونه که شمایل مذهبی و پرترههای مقتدران.
در سالهای بتهوون تازه موسیقی میآغازید تا از این محدوده، از این مرحله درگریزد. اپرا به گفتگو آمده بود. صحبت از هندل و هایدن بود که در جهان به «ارواح خلاق» شهرت یافته بودند. ولی از آن چه امروز برای ما زندگی بینالمللی موسیقی تلقی میشود، هیچ نشانه و اشارهای نبود. در کلیسا موسیقی برای همگان یکسان و مشترک بود. ولی موسیقی مطلق و موسیقی دراماتیک فقط جمع شنونده محدودی را در طبقات ممتاز برای خود فراهم آورده بود.
بورژوازی در آستانه در قرار داشت و آن را با چهار ضربه پنجمین سنفونی بتهوون به کوبیدن میگرفت.
اجتنابناپذیر بود. موسیقی میبایست از کلیساها و بارگاه های فئودالی به سوی تمامی مردم می آمد. اگر بتهوون در زمانی که چنین حادثهای رخ مینمود وجود نمیداشت، دیگری جا و نقش او را میگرفت. البته بتهوون جانشین همانند بتهوون واقعی یک قرن تمام پیشتازی نمیداشت. تنها قرن جدید را گشایش میداد. او «دانتون« موسیقی نو میشد، ولی البته نه در وحدت شخصیتی با دانتون، روبسپیر و ناپلئون. و این که چنین آدمیزادی در آن هنگام چون بتهوون موجودیت مییافت، امری اجتنابناپذیر بود. درست به مانند انقلاب فرانسه، درست چون «رفورماسیون». پیش از آن نوعی آرمونی در موسیقی زندگی داشت. «بهشت گمشده»ای بود، پیش از آغاز بلوغ. موسیقی مطلق هنوز در مرحله ی معصومانه خلوص قرار داشت. وجود و جوهر آن آهنگین و زیبا بود. شاد و سبکبال بود، حتی آنجا که جدی مینمود. حتی آن هنگام که زشتی ها را متجلی می کرد، زیبا بود. او خود و در خود زندگی داشت. رنگآمیزی ملی و آگاهی ملی با موسیقی هنری بیگانه بودند (حتی اگر علیه سیطره پیشین ایتالیاییها گفتگویی در میگرفت). گلوک و موتسارت متنهای ایتالیایی را به نوا در آوردند، البته بیآنکه نتیجه کار، موسیقی آلمانی، ایتالیایی و یا فرانسوی باشد. میان اپرای جدی و اپرای شاد، تفکیکی موجود بود. ولی موسیقی هیچگونه بیانی یا توصیفی را نمیشناخت. و این حتی تنها برای متنها محفوظ مانده بود. هنگامی که خدایان در «ارفنوس» اثر گلوک میخواندند، نفرت و کینه در نهایت قدرت رخ نشان میداد. و وقتی ارفنوس شکوه سر میکرد، موسیقی نیز با بیان اوج خوشبختی عشق مطابقت مییافت. موسیقی تمرین هنری نظام بالاتری بود درست به مانند اجرا کنندگان که نقش خود را به اجرا در میآوردند، آهنگسازان نیز نقش شاهانه خود را با الحان و اصوات ایفا میکردند.
اگر موتسارت خیالاتی میبود، هرگز بدان اندیشه نمیکرد که درد زندگی خود را بیان کند. هیچ زرگر غمگینی بازوبند زشت و غمانگیزی نمیسازد.
حال تو میدانی که بتهوون با موسیقی چه کرده است.
او میآغازد، آنجا که موسیقی آغاز میشود. و او هر آیندهای را در بر میگیرد. البته برای سفارشدهندگان و نیز برای مصارف شخصی خود بهعنوان پیانیست کنسرت، آهنگ میپرداخت، ولی روی سخن او تنها با جمع شنونده مشخص آن زمانی او نبود. جمع شنونده بتهوون بشریت بود. او در هیچ نغمهای ما را در آن چه که میگوید و منظور دارد، به تردید نمیاندازد. او از راه موسیقی به ما آگاهی میدهد که چه میخواهد و چه میجوید.
به تمامی بر فرمها چیرگی دارد ولی تنها به پرداختن به فرمها بسنده نمیکند. آنها را به بحث میگذارد. از آنها مسئله میسازد، تا منتهاالیه، تا جای مقدور آنها را گسترش میدهد. او بینظم و بیآیین نیست. ولی آیینهای مستقل و نامحدود برای نقش پر شکوه خود میآفریند. برای اولینبار در موسیقی بتهوون با قدرت خشونت و فریاد روبهروییم.
تاثیر بتهوون در آدمهای همزمان و سرزمینهای مجاور دیار او همانند تاثیر موتزارت و هایدن است. ولی وی در این مورد نقشی سترگتر بر عهده دارد. زیرا که موسیقی مطلق یک صد سال بهکار گرفته شد، تا با او بههمت او رنگی جدی بهخود بگیرد و به اوج تعالی خود برسد.
از سال ۱۹۰۰، موسیقی تمامی درها را در پشت سر خود بست. درهایی را که بتهوون گشوده بود![۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط الهام محمدی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- محمود خوشنام، بتهوون؛ دردانه جهان موسیقی، وبسایت فارسی بی بی سی (بخش فرهنگ و هنر): پنجشنبه، ٢۵ سپتامبر ٢٠۱۴ - ٠٣ مهر ۱٣۹٣
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بی بی سی (بخش فرهنگ و هنر)