|
لویناب علیاحمد خان
فهرست مندرجات
چهرههای سیاسی افغانستان سرداران افغان
لویناب علیاحمد خان (تاریخ تولدش مشخص نیست - درگذشتهی ۱۹٢۹ م)، نمایندهی دولت امانی افغانستان در مذاکرات راولپندی، و والی کابل بود و در پایان دورهی سلطنت شاه امانالله اعلام پادشاهی کرد و سرانجام، توسط امیر حبیبالله کلکانی اعدام شد.
▲ | زندگینامه |
علیاحمد خان فرزند خوشدلخان نوهی شیردلخان بارکزایی، لویناب و ایشکآقاسی دربار امیر شیرعلیخان و مادرش، بینظیر سلطان، دختر امیر دوستمحمدخان بود و در مشهد زاده شد. پدرش در زمان توقف سردار محمدایوبخان در ایران، به همراه او به این کشور مهاجرت کرد و بهنوشتهی ملا فیضمحمد کاتب هزاره، علیاحمد خان با پدر و مادر خود از راه خدمتکاری امیر شیرعلیخان با سردار محمدایوبخان و امیر محمدیعقوبخان پسران او، بهخواهش امیر عبدالرحمانخان و اقتضای [سیاست] دولت بریتانیا و دستور ناصرالدینشاه قاجار از ایران به هند رفته و در آنجا زبان اردو و انگلیسی را افزون بر زبان پشتو و دری آموخت.
در عهد امیر حبیبالله خان، به پاس خاطر علیاحضرت سرور سلطان، مادر شاهزاده امانالله خان که با خوشدلخان پدر علیاحمد خان نسبت خواهری داشت، از هند به کابل آمده، پدرش به حکومت مرکز و اعمامش چون فیضمحمدخان و سلطانعلیخان و محمدعمرخان و محمدعلیخان با معاش مکفّی و منصب فراشباشی و حکومت و کرنیلی و نیابت حکومت کابل سرافزار و خودش به رتبهی ایشکآقاسی ملکی ممتاز گشتند. وی در ادامه میافزاید:
- و در اواخر عهد امیر حبیبالله پدرش به حکومت قندهار و فیضمحمدخان پس از خستهشدن از ضرب چوب عتاب سردار نصراللهخان به حکومت میمنه و سلطانعلیخان به حکومت کوهستان کابل تغییر و تبدیل یافته، محمدعلیخان بههمان نیابت حکومت مرکز و محمدعمرخان بههمان رتبهی کرنیلی و قابوچی دروازهی علیاحضرت خواهر خود و علیاحمدخان بههمان منصب ایشکآقاسی ملکی برحال بودند. تا که امیر حبیباللهخان و هنگام محاربه با دولت برتانیه جهت حصول استقلال، افاغنهی شهر و اطراف قندهار را به قتل عام اهل و عیال و اطفال و متاع و منال قزلباشیهی آن دیار، که خودشان راه قتال با قشون دولت انگلیس جانب کدنی و چمن برگرفته بودند، برانگیخته، فجعیهی بزرگ و فتنهی سترگی به رویکار آورده، سردار عبدالقدوس خان صدراعظم که برای جنگ با دولت برتانیه مأمور و رهسپار قندهار شده بود، اطفای نائرهی فتنه نموده، خوشدلخان طلب کابل شده، در خانهی خود بود تا که بمرد.
هنگامی که امیر حبیبالله خان، پس از نیمهشب، در ساعت ٣، روز ٢۱ فوریه ۱۹۱۹ میلادی، در شکارگاه کلهگوش لغمان توسط فرد ناشناس به کشته شد، در همان روز، در مراسم تدفین او در جلالآباد، بهنوشتهی میر غلاممحمد غبار، از بین جمعیت کشوری و لشکری (ملکی و نظامی) لغمان، علیاحمد خان شاهآغاسی جلو آمد و گفت: «تا وقتیکه پادشاه جدید انتخاب نشود، پادشاه سابق شرعاً تدفین نمیتواند شود.» سپس رو به سوی سردار نصرالله خان، برادر امیر حبیباللهخان کرد و افزود: «چون شما در خاندان شاهی، مرد عالم و فاضل و کامل هستید، لهذا من به شما بیعت میکنم». غبار در ادامه مینویسد: «معینالسلطنه دست او را عقب زد و خود پیش شد و گفت: بیعتکردن نخست حق من است. پس دست دراز کرد و بیعت نمود. بیعت شروع و نایبالسلطنه پادشاه افغانستان شناخته شد.»
شاهزاده اماناللهخان که در این هنگام در کابل بهسر میبرد و سپاه و خزانه را در دست داشت، در ٢٣ فوریه ۱۹۱۹، اعلان پادشاهی کرد و بهآسانی در اندک مدتی بر مخالفانی چون عمش، نایبالسلطنه که در جلالآباد خود را شاه خوانده بود، چیره شد.
با این حال، از اينکه علیاحمد خان با امیر نصراللهخان بیعت نمود، شاه امانالله از او خوشنود نبود. از اینرو، علیاحمد خان خانهنشین شد. اما، بهسبب محبتی که علیاحضرت، مادر شاه به برادرزادهی خود داشت، شاه امانالله، در نخستين کابينهی خود، او را بهعنوان وزير امور داخله منصوب کرد. با وجود این، او، که بهقول سید مهدی فرخ، شخص محترم و نجیب و فعال و متنفذ بود، کمتر به شاه امانالله تمکين میکرد.
علیاحمد خان، پس از نبرد استرداد استقلال (جنگ سوم افغان و انگلیس)، رياست هيأت افغانی در مذاکرات صلح راولپندی را بهعهده داشت. میر غلاممحمد غبار مینویسد:
- سرانجام، هیأت صلح افغانستان به ریاست علیاحمد خان، وزیر داخله پسر خوشدلخان لویناب در ماه جولای عازم هند گردید. وزارت خارجه افغانستان طرفدار اعزام علیاحمد خان نبود و عبدالهادیخان داوی که جز اعضای این هیأت بود، از قبول همکاری با علیاحمد خان ابا ورزید. در حالیکه علیاحمد خان بهواسطهی خویشاوندی نزدیک با مادر شاه، طرف اعتماد شاه بود. در این هیأت، دکتر عبدالغنیخان هندوستانی (عضو حزب مشروطهخواهان قدیم) بهعنوان مترجم شامل بود. هیأت در ٢۵ جولای وارد راولپندی شد و با سر هملتن گرانتفارن سکرتری و رئیس هیأت انگلیسی داخل مذاکره گردید. در نتیجه، در ٨ آگُست ۱۹۱۹، معاهده صلح دولتین از جانب علیاحمد خان و هملتن گرانت در پنج ماده به امضأ رسید.
سید مهدی فرخ، سفیر ایران در کابل، در کتاب کُرسینشینان کابل مینویسد:
- در موقع صلح با انگلیس، [علیاحمد خان] به ریاست میسیون افغان تعیین [گردید] و با اینکه امانالله خان اجازه داده بود تا جلالآباد را که در تصرف انگلیسها بود، تسلیم و استقلال را تصدیق نماید، علیاحمد خان موفق به عقد عهدنامهی راولپندی شده، انگلیسها بدون استفادهی خاکی (چون خودشان نقشه عمل را طرح کرده بودند) استقلال افغانستان را تصدیق کردند. اگرچه در اين ماموريت [علیاحمد خان] موفقيت کامل حاصل کرده بود، معهذا به واسطهی کينهجويی بيعت با امیر نصرالله خان، مورد خشم و غضب امانالله خان واقع [گرديد] و مبلغ مهمی جريمه داد.
اما برخلاف نظر سید مهدی فرخ، بهنوشتهی افغانستان در مسیر تاریخ، علیاحمد خان، خلاف دستورالعملی که از جانب دولت افغانستان داشت، در این مذاکرات عمل کرد و مذاکرات به نفع انگلیسیها تمام شد. غبار در این مورد مینویسد:
- علیاحمد خان در امضای این قرارداد لغزید و قرارداد بهنفع دولت انگلیس تمام شد. در حالیکه قبل از اعزام علیاحمد خان به هند، وزارت خارجه افغانستان با تصویب مجلس وزرأ و تصدیق پادشاه یک دستورالعمل مفصلی برای او داده بود که غایت مذاکرات صلح و حدود موافقت و اختیارات هیأت در این دستورالعمل تعیین و تحدید شده بود... علیاحمد خان، با وجود چنین هدایات صریح، معاهده صلح را به ضرر ملت افغانستان امضأ کرد و اختیار تعیین حدود یک کشور غالب را بهطرف مغلوب گذاشت و خود به کابل برگشت.
هر چند، پیمان راولپندی، از نظر شکل و ظاهر بهسود انگلستان بود و حیثیت فاتح را برای دولت مذکور تأیید میکرد، اما تصدیق استقلال افغانستان در امور داخلی و خارجی توسط نامهی ضمیمه، منظور اصلی دولت جدید افغانستان را برآورده ساخت. بهنوشتهی میر محمدصدیق فرهنگ، «افغانستان از ادعای خود بر منطقهی سرحد ِ آزاد صرفنظر کرد و در مقابل، انگلیسیها استقلال خارجی آن را تصدیق کردند.» با اینهمه، این پیمان کاملاً مطلوب دولت افغانستان نبود و علیاحمد خان را که فراتر رفتن از اختیاراتی که بدو واگذار شده بود، آن را امضأ کرده بود، سرزنش و توبیخ کردند. ملا فیضمحمد خان کاتب هزاره، در کتاب «تذکرالانقلاب» میافزاید:
- علیاحمد خان، از راه مذاکره متارکهی جنگ و معاهدهی موقتی و انعقاد رشتهی مصالحه، مأمور مکالمه با کارکنان دولت انگلیس شده، در مأموریت خویش مظفر و کامیاب آمده، متارکهی قتال و حصول استقلال به روی روز افتاد. و نظر به بعضی مواد معاهده که اندک خلاف منوّیات حکومت افغانستان مینمود، برخی از مغرضین سعایت و نکوهش او را نزد امانالله خان نموده، متّهم به جانبدار و مطیع و فرمانبردار و پولخوار دولت انگلیس ساخته، در زاویهی مغضوبیت و مقهوریتش انداختند.
بههر حال، غبار میافزاید: «پیش از آنکه علیاحمد خان محاکمه رسمی و محکوم گردد، شاه او را بخواست و حضوراً مورد عتاب قرار داد، ولی آخرین جزایی که برای او تعیین نمود، توقیف و آنهم در عمارت شخصیاش بود. بعداً علیاحمد خان در سال ۱۹٢۱، مورد عفو شاه قرار گرفت و متعاقباً با خواهر شاه ازدواج کرد و در پستهای بزرگی مقرر گردید.» اما در این مورد هم ملا فیضمحمد خان کاتب هزاره، روایت دیگر دارد:
- چنانچه از اینرو، و از آنکه با خواهر بزرگ و اعیانی امیر امانالله خان طریق معاشقت و مخالطت مفتوح داشت، امر قتل او صادر گردیده و لیکن به شفاعت علیاحضرت عمّه و مادر معشوقهی خود که آخرالامر او را به زنی خواست، از قتل معفو و متوقف خانه و مکلّف گشت که اگر از خانه برآید، مقتول گردد.
مدتی خانهنشین بود تا آنکه ملای لنگ در خوست سر به شورش برداشت. کاتب هزاره مینویسد:
- چندی گرفتار این قید بود تا که قوم منگل وغیره قبایل سمت جنوبی به اغوای ملا عبدالله قاضی سر از جیب تمرد برآورده، کار را بر امیر امانالله خان بهواسطهی عبدالکریمخان پسر امیر محمدیعقوب خان بن امیر شیرعلیخان که از راه فرار داخل جمعیت مردم آن کوهسار و مدعی سلطنت شد، دشوار ساخت. بعد مأمور جلالآباد و گردآوردن قشون عشایری و قومی و تنبیه و تهدید و گوشمالی متمردین و دفع عبدالکریمخان و قلع ملا عبدالله شد. و قبایل نواح جلالآباد را به هر حیله که دانست و توانست فراهم و از سوی شمال موطن بغات امر به قتال و اضمحلال کرده، قوم طوری سکنهی کرم از تبعهی انگلیس را نیز به تدمیر طغات گماشت. و در پایان کار مظفر و منصور آمده، عبدالکریمخان فرار و گرفتار بند و قید زندان انگلیس و در محبس کشته شد. و ملا عبدالله با جمعی از بانیان فساد به عهد امان جان و سوگند قرآن در کابل آمده به یاسا رسید. و علیاحمد خان به جایزهی خدمتی که کرد به منصب والی ایالت مرکز مفاخر شد.
همچنین سید مهدی فرخ در این باره مینویسد:
- در موقع شورش منگل، و الجأ اماناللهخان، به مشارالیه متوسل [شد] و چون شخص متنفذی است و نسبت به جماعت شیعه همیشه حسن سلوک و مساعدت کرده است، داخل ایلات شرقی شده و با جماعت مهمی به مخالفین دولت حمله نمود و فاتح گشت و استخلاص کابل در ۱٣٠٣ [ش] و استحکام سلطنت اماناللهخان از علیاحمد خان است. پس از مراجعت، بهسمت والی کابل تعیین [گردید].
همان بود که علیاحمد خان خواهش شاه امانالله را پذیرفت و به گرديز رفت ملای لنگ را کشت، شهر را گشود و وزير جنگ را با شش هزار سرباز محصور او نجات داد و اسيران را بهکابل آورد.
علیاحمد خان، در سفر شاه امانالله به اروپا (بهسال ۱٣٠٦ خورشیدی)، يکی از همراهان او بود، و بهنوشتهی کاتب هزاره «در آنجا از نظر احترام سقوط کرده، پس از مراجعت در خانهی خویش روز تقاعد در انتظار خدمت بهسر همی برد.» اما بهنوشتهی سید مهدی فرخ، در کتاب «تاریخ سیاسی افغانستان»، علیاحمد خان در نخستین شرارهی انقلاب بر ضد شاه امانالله دست داشت. او مینویسد:
- در کابل عدهای از متعینین و متنفذین در فکر انقلاب بودند، ولی طرز عمل و اینکه از کجا شروع نمایند، تردید داشتند. اولین کمیتهی که در کابل برای شروع اقدامات علیه امانالله خان منعقد گردید، در برج اول مرداد (اسد) ۱٣٠٧، پس از نطقهای امانالله خان در پغمان بود. این جلسهی محرمانه به عضویت ملا عبدالرحمان بکتویی از علمای متنفذ و علیاحمد خان والی کابل و سردار محمدعثمان خان منعقد و تصمیم بر قتل امانالله خان گرفته شد، ولی قبل از اجرای عمل، امانالله خان به ملا عبدالرحمن بکتویی سؤظن برده مشارالیه را دستگیر و مصمم گردید که برای وحشت سایر متنفذین او را اعدام نماید؛ ولی اقدامات علیاحمد خان والی کابل و بعضی از متنفذین دیگر موقتاً [از این عمل] جلوگیری نمود. محمدعثمانخان نیز ترسیده شهر کابل را ترک نمود و این کمیته طرز عمل را تغییر داد و در خارج بین قبایل شروع به تبلیغات نمودند.
با برهمخوردن امنیت و آشفتهشدن اوضاع در سمت شمالی کابل، و بهویژه بر اثر گروههای راهزن، علیاحمد خان، والی کابل، با سپاهی نیرومند برای بررسی اوضاع و سرکوبی راهزنان به کوهدامن رفت و در پی آن، حبیبالله و برادرش حمیدالله ناگزیر به ترک کلکان و رفتن به ناحیهی سرحد، در بخش هند انگلیس شدند. بهگفتهی غبار، خود والی علیاحمد خان به حبیبالله پیشنهاد داد که از افغانستان به هند انگلیسی فرار کند و هم در آنجا، نزد خواجه بابو خان هموطن خود زندگی نماید تا موقع کار برسد. او مینویسد:
- حبیبالله در کاپیسا دستهی از دزدان پدید آورد و خود در رأس آن قرار گرفت. پس از آن، در کاپیسا و پروان، قضایای سرقت رخ داد و حکومت به تعقیب آن پرداخت و از همین زمان، عملیات عادی دزدی به یک توطئهی سیاسی بدل شد.
مقارن این اوضاع، والی کابل، علیاحمد خان، شخصاً به کوهدامن رفت و به تحقیق پرداخت. از این بعد، میر غلامحسن خان یکی از خانهای متنفذ علاقهی بهسود هزاره توضیح نمود: «وقتیکه من از بهسود به کابل آمدم، گفتند والی کابل بهغرض تحقیقات در کوهدامن رفته است. چون کار من معجل بود، همانجانزد والی رفتم و او با وضع بسیار رفیقانه مرا پذیرفت و شب نگهداشت. در اثنای صحبت شبانه سخن به سیاست دولت کشیده، آنگاه دو نفر مرد ناشناس را احضار و بهنام حبیبالله خان و سیدحسین بهمن معرفی کرد و گفت که ما تاکنون سه برادر بودیم، حالا چهار برادر شدیم... در همان شب، والی علیاحمد خان به حبیبالله هدایت داد که از افغانستان به هند انگلیسی فرار کند و هم در آنجا نزد خواجه بابو خان، هموطن خود زندگی نماید تا موقع کار برسد. - گفته میشد که خواجه در هند شامل خدمت سیآیدی بود - همچنین والی علیاحمد خان فیصله کرد که سیدحسین به ولایت میمنه رفته چندی در آنجا باشد تا موقع عملیات فرا رسد.»
ولی شاهآغا مجددی مینویسد که چون قوای دولتی از دستگیری حبیبالله درماندند، به سختگیری بر مردم کلکان پرداختند تا مردم به ستوه آمده، حبیبالله را تسلیم نمایند و مردم کلکان که چنین دیدند از حبیبالله و برادرش حمیدالله، درخواستند که منطقه را برای مدتی ترک گویند تا بهانه از دست قوای دولتی گرفته شود و آن دو نیز پذیرفتند و به پاراچنار که مرز آزاد میان افغانستان و هند انگلیس بود، رفتند.
بههر تقدیر، در عقرب (آبان) ۱٣٠٧ (نوامبر ۱۹٢٨)، قبیلهی شنوار در ایالت ننگرهار شوریدند و دولت مرکزی را در کابل سخت در معرض تهدید قرار دادند و بیشتر سپاهیان مستقر در کابل برای دفع آنان، بدانسو روانه گردیدند. اما پس از آنکه محمودخان ياور، سردار شيراحمدخان و غلامصديق چرخی، در پایان دادن به شورش ناکام شدند، دولت «علیاحمد خان، والی کابل را به ریاست تنظیمیه با هر قدر قوهای که میتوانستند تهیه نمایند بهطرف مشرقی حرکت دادند تا از حملهی شورشیها به کابل جلوگیری شود». سید مهدی فرخ میافزاید:
- حکومت در این عملیات خود کاملاً اشتباه و بر ضد خود عمل مینمود و پر واضح است که علیاحمد خان والی کابل که از مهمترین و متنفذترین عنصر این انقلاب بود، در رأس قوا قرار گرفته و از کابل نیز خارج شده بود. روحانیون نیز که علیه امانالله خان بودند با علیاحمد خان ارتباط و اتحاد داشتند و بدیهی بود که اولین نتیجه از این مقدمات خاتمه سلطنت امانالله خان خواهد بود.
سرانجام شورش مردم شنوار، به شورش گستردهای قبایل پشتون در شرق و تاجیکان در شمال افغانستان انجامید که حبیبالله کلکانی در رأس آن قرار گرفت و کابل به محاصرهی شورشیان درآمد تا سرانجام شاه امانالله از پادشاهی کناره گرفت و برادر بزرگ خود معینالسلطنه عنایتالله خان را به جانشینی خود برگزید. حکومت عنایتالله خان در کابل نیز بیش از سه روز نپایید و وی نیز کابل را ترک گفت و حبیبالله کلکانی بهعنوان «امیر حبیبالله خادم دین رسولالله» فرمانروای تازهی کابل شد. محمداعظم سیستانی مینویسد:
- والی علیاحمد خان که دولت را در حال سقوط ديد و مردم شنوار و خوگيانی را با خود موافق يافت، همينکه اطلاع يافت که حبيبالله کلکانی بهجای سردار عنايتالله خان بر تخت کابل نشسته (۱۸ جنوری ۱۹۲۹) او هم در تاريخ ۲۰ جنوری ۱۹۲۹ پادشاهی خود را اعلان کرد و لنگی (دستار) پادشاهی از طرف دو روحانی متنفذ ننگرهار يعنی حضرت ضيأ معصوم مجددی معروف به حضرت چهارباغ و نقيب صاحب بر سر او گذاشته شد، اما برخی از قبايل سمت شرقی کشور مخالف پادشاهی علیاحمد خان بودند و میگفتند که او مشروب میخورد و بنابرين برای پادشاهی مناسب نيست.
میر محمدصدیق فرهنگ هم میافزاید: «در دنبال آن، والی با لشکری که بیشتر افراد آن را شورشیان مخالف شاه امانالله تشکیل میدادند، برای گرفتن پایتخت بهسوی کابل روانه شد. اما حبیبالله هم بیکار ننشست و یک تعداد سران قبایل مشرقی را که در کابل بهسر میبردند، با برخی دیگر که برای دیدن او به مرکز آمده بودند، با دادن پاداش و انعام بهسوی خود جلب کرد و برای تبلیغ علیه علیاحمد خان به مشرقی فرستاد. تبلیغات اینها که بیشتر به شهرت علیاحمد خان به مشروبنوشی استوار بود، همراه با پایان یافتن دارایی نقدی او، افکار عامه و لشکریان را به ضد او برانگیخت. چنانکه عدهای او را حضوراً به مصرف الکل متهم کردند و چون او در مقام دفاع برآمد، غفلتاً به خیمه او وارد شده و شیشههای ویسکی را از زیر متکای او بیرون آوردند و او را از پادشاهی عزل نموده و اردوگاهاش را غارت کردند». اما سید مهدی فرخ در مورد عدم موفقیت علیاحمد خان نظر دیگری دارد. او مینویسد:
- علیاحمد خان قوایی از شنواری و خوگیانیها و سایر اقوام مرتب کرده، برای حمله به کابل خود را آماده مینمود، ولی پیشبینی نکرده بود که علت سقوط امانالله خان چه بود و کسی که بخواهد در افغانستان حکومت و امارت نماید، بدون بند و بست و موافقت حکومت هند ممکن نیست موفق شود و چون بدون مذاکره و موافقت قبلی انگلیسها اعلان سلطنت نمود، خواهی نخواهی محکوم به عدم موفقیت بود. اینکه محررین افغانستان مینویسند علیاحمد خان بهواسطهی شرابنوشی مورد تنفر عامه قرار گرفته بود، صحیح و منطقی نیست. موضوع شرابنوشی یکی از وسایلی است که انگلیسها به دهنها انداخته و حربهی علیه علیاحمد خان قرار دادند و بهدست خود انگلیسها بین قوای او اختلاف تولید و حتی منجر به زد و خورد و تفرقهی آنها گردید و بعد هم جبهخانه و اردوی او را، خود شنواریها که عامل مهم انگلیسها بودند، تاراج و غارت کردند و علیاحمد خان اجباراً طرف پیشاور رفت...
علت دیگری هم در عدم موفقیت علیاحمد خان وجود داشت و آن نداشتن طایفه و برادر بود، زیرا در ممالک عشایری داشتن اقوام و طایفه و مخصوصاً برادر خیلی مهم است. اگرچه علیاحمد خان از مهمترین خانوادههای افغانستان و پدرانش معروف و مهم و از ایل بارکزایی بود، ولی نداشتن اقوام نزدیک و برادری که از روی صمیمت با او تشریک مساعی نماید، یکی از علل عدم موفقیت او میباشد.
غبار مینویسد:
- شاه امانالله در ٢۴ جدی (۱۴ جنوری) از سلطنت استعفا داد و به قندهار عزیمت نمود. در ٢۵ جدی، والی علیاحمد خان اعلان سلطنت کرد. و متعاقباً در جواب هیأت اعزامی بچهی سقا، ادعای پادشاهی او را رد نمود و خود در صدد حمله به کابل برآمد. وقتیکه پسر آخندزاده تگاو، رئیس هیأت اعزامی بچهی سقا از جلالآباد بر گشت، حکومت اغتشاشی مشوشتر گردید. والی علیاحمد خان مرد بسیار جاهطلب و خودرأی، اما دلیر بود که دوستان و دشمنان او و کسانیکه در سیاست افغانستان دخالت داشتند، نمیتوانستند به او اعتماد کنند؛ زیرا میدانستند که او در راه ارضای جاهطلبی خود ممکن است به هر عمل جدی دست بزند و راهی را که خود میخواهد برود، نه آنکه از او دیگران انتظار دارند. پس وقتیکه او قوای دستداشتهی خود را به استقامت کابل - جکدلک به سمچهای ملاعمر - سوق نمود، محمدگلخان مهمند، قوماندان (فرمانده) نظامی ننگرهار که در معیت او بود، مخالفت کرد و والی علیاحمد خان او را بهسختی لت و کوب نمود. اما محمدگلخان در نتیجهی اهمیت محلی همکار خود، سید حسنخان کندکمشر کنری از مرگ نجات یافت. در عساکر اعزامی علیاحمد خان هر قدر از اهل کاپیسا و پروان بودند، در راه سمچهای ملاعمر معسکر (لشکرگاه) را ترک کردند و به کابل کشیدند و همچنین موتر (کامیون)های مهمات جنگی که نایبسالار عبدالوکیلخان، قایممقام او از جلالآباد فرستاده بود، از طرف مردم در موضع هاشمخیل اغتنام شد. والی از خوگیانیها استمداد کرد و قوتی به قیادت دو نفر خان - ملک محمدجان و ملک محمدشاه - به امداد او رسید، اما این دو ملک رقیب در عرض راه بههم زدند و هر دو کشته شدند و قوهی خوگیانی پراکنده گردید. همچنین قوهی امدادی شنوار که به کمک والی رسیده بود، چون همه را مخالف او دیدند، خود نیز به تاراج بنه و مهمات والی پرداختند و بر گشتند. علیاحمد خان مجبوراً به لغمان و باز کنر رفت، ولی دیگر کسی به دور او جمع نشد و او از را مهمند به پشاور رفت.»
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
بهنوشتهی کاندید اکادیمیسین محمداعظم سیستانی، «شاهآغاسی علیاحمد خان پسر لويناب خوشدلخان بود که در اولين کابينهی مشروطهخواهان بهحيث وزير داخله عهد امانی و بعد بهسمت والی کابل و سپس رئيس تنظيميه سمت مشرقی ولی مشهور به والی علیاحمد خان شد.» (رجوع شود به: سیستانی، محمداعظم، جستاری تاريخی در بارهی خاندان لویناب - بخش دوم)
محمدآصف فکرت در دیباچهی کتاب کُرسینشینان کابل مینویسد: «این نکته را نباید از نظر دور داشت که [سید مهدی] فرخ، در ستایشها و نکوهشها، دیپلماسی و منافع سیاسی آن روز را مد نظر داشته است... مثلاً در نگاه او علیاحمد خان - والی کابل، که پسردایی و شوهر خواهر شاه [امانالله] بود - آدم خوبی بوده است، زیرا «روابط محرمانه و خیلی صمیمانه با سفارت ایران دارد»؛ در حالیکه همین علیاحمد خان در جریانات سیاسی و ملی افغانستان، شخص مطلوبی نبوده است؛ از جمله اینکه وی در مذاکرات مربوط به استقلال با انگلیسیها امتیازاتی به آنها بخشید و هنوز اماناللهخان در داخل کشور بود که وی ادعای امارت و سلطنت کرد.» (رجوع شود به: فرخ، سید مهدی، کُرسینشینان کابل، به کوشش محمدآصف فکرت، دیباچه ص ٢٣).
نَوّاب، واژهی عربی است (جمع نائب). نایب از ریشهی لغوی «ناب نیوب نوباً» و بهمعنای نزدیکشدن، رجوع کردن و... استعمال شده است، و به تناسب با همین معانی، اصطلاحاً بهمعنای جانشین و قائممقام بهکار رفته است؛ چراکه نایب و جانشین نیز به «منوب عنه» رجوع کرده و به او نزدیک است.
در فرهنگ فارسی معین آمده است: «جمع: نائب (نایب) وکیلها؛ گماشتگان؛ در دورهی صفویه و قاجاریه بهعنوان کلمهی مفرد و بهمعنای فرمانروای بزرگ یا شاهزاده بهکار بردهاند.» در هندوستان نیز به امرا، و راجههااطلاق میشد. ناظمالاطبأ مینویسد: «مردم هند حکام مسلمان را نواب گویند». در افغانستان هم نایب بهمعنای جانشین و قائممقام بهکار میرود. اما به برخی از شاهزادگان و سرداران واژهی پشتو: «لویناب» (نواب بزرگ) گفته میشد.ایشکآقاسی یا ایشیکآقاسی، واژهی مرکب ترکی که بهنوشتهی غیاثاللغات، از ایشیک بهمعنای فضای دروازه و آقاسی بهمعنای سردار ترکیب شده است و در عهد صفویان، به حاجب دربار یا رئیس دربار، ایشیکآقاسی گفته میشد. این واژه از همین زمان به زبان دری افغانستان نیز راه یافته است.
بینظیر سلطان دختر امیر دوستمحمد خان، مادر لویناب علیاحمدخان و سرورسلطان، مادر شاه امانالله بود. او یک دختر دیگر نیز داشت که نامش در تاریخ ذکر نشده است و مادر یاور محمودخان بود. (رجوع شود به: سیستانی، محمداعظم، جستاری تاريخی در بارهی خاندان لویناب - بخش اول). همو در بخش دوم این مقاله مینویسد: «به اين حساب، والی علیاحمد خان، برادرزادهی علياحضرت سراجالخواتين، مادر شاه امانالله و شوهر سراجالبنات، خواهر شاه بود.»
کاتب هزاره، فیضمحمد، تذکرالانقلاب، ص ٧٢؛ سید مهدی فرخ میافزاید: «تولدش در مشهد مقدس [شده]، مادرش دختر امیر دوستمحمد خان و شیعه مذهب بوده است.» (فرخ، سید مهدی، کُرسینشینان کابل، ص ۱۵۱)
کُرسینشینان کابل، ص ۱۵۱
تذکرالانقلاب، صص ٧٢-٧٣
همانجا، ص ٧٣
کدنی، رودخانهی است بهفاصلهی ۱۱٨ کیلومتر در شمالشرق سپینبولدک مربوط استان قندهار، بین ٦٦ درجه ۵ دقیقه ۴٨ ثانیه طولالبلد شرقی و ٣۱ درجه یک دقیقه ٣٨ ثانیه عرضالبلد شمالی واقع است. (قاموس جغرافیایی افغانستان، کابل - چاپ ۱٣٣٧، ج ٣، ص ٣٣٦)
تذکرالانقلاب، صص ٧٣-٧۴
غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، صص ٧۴۱-٧۴٢؛ سید مهدی فرخ مینویسد: «بعد از قتل امیر حبیبالله خان، علیاحمد خان اول کسی بود که با امیر نصراللهخان بیعت نمود.» (کُرسینشینان کابل، ص ۱۵۱)
جستاری تاريخی در بارهی خاندان لویناب - بخش دوم
فرخ، سید مهدی، تاریخ سیاسی افغانستان، ص ۴٣٧
جستاری تاريخی در بارهی خاندان لویناب - بخش دوم
تاریخ سیاسی افغانستان، ص ۴٣٧
جستاری تاريخی در بارهی خاندان لویناب - بخش دوم
افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٧٧۴
کُرسینشینان کابل، ص ۱۵٢
افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، صص ٧٧۵ و ٧٧٦
تذکرالانقلاب، صص ٧۴-٧۵
افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٧٧٦
تذکرالانقلاب، ص ٧۵
همانجا
کُرسینشینان کابل، ص ۱۵٢
رجوع شود به: هفتهنامهی اميد، شماره ۴۳۷
تذکرالانقلاب، صص ٧۵-٧٦
تاریخ سیاسی افغانستان، ص ۴٨٣
افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٨۱٦
مجددی، شاهآغا، امیر حبیبالله خادم دین رسولالله، صص ۳۱-۳٢؛ سید مهدی فرخ مینویسد: «در واقعهی شورش منگلیها، در ۱٣٠٣، حبیبالله بچهی سقو رشادتهای زیاد نمود و مورد توجه واقع گردید و به او وعده دادند که رتبهی نظامی به او بدهند، ولی بعد از خاتمهی قضیهی منگل به این وعدهی خود وفا نکردند و این رویه موجب عدم رضایت او و شروع به شغل سابق خود به دزدی و راهزنی مشغول شد و از طرف دولت، علیاحمد خان والی کابل مأمور سرکوبی او گردید. ولی بهواسطهی سؤ روابط امانالله خان با علیاحمد خان، مشارالیه او را دستگیر ننمود و بعضی میگویند او را تشویق به مخالفت با امانالله خان کرد. در هر حال، حبیبالله بچهی سقو در نتیجهی این کشمکشها چند قبضه تفنگ بهدست آورده و با رفقای خود به دزدیهای مهمتر مشغول و والی کابل علیاحمد خان مجدداً مشارالیه را تعقیب و در زدوخورد مجروحشده، ولی به هندوستان فرار میکند و مدتی شغل قهوهچی در پیشاور امرار معاش کرده و در اثر یک دزدی در پیشاور محبوس و بعد بهچه طریق از محبس پیشاور خلاص شده و در کوهستان تقویت میشود، معلوم نیست. در ظاهر امر مشارالیه چون شخص متهوری بوده است، ملک محسن او را مسلح کرده و علیه دشمنان خود استعمال مینمود، ولی حقیقت قضیه این است که پس از مراجعت از پیشاور، از طرف حکومت هند، بچهی سقو مسلح و تقویت شده و پس از ورود کلنل لورنس به شنوار، بچهی سقو نیز نقش خود را در قسمت شروع نمود...» (تاریخ سیاسی افغانستان، ص ۴٨۹-۴٨٨)
به نوشتهی سید مهدی فرخ، در افغانستان این شورش بهدست مأمورین حکومت هند بریتانیایی ایجاد شد. (تاریخ سیاسی افغانستان، صص ۴٨۵)
تاریخ سیاسی افغانستان، ص ۴٨٧
جستاری تاريخی در بارهی خاندان لویناب - بخش دوم
فرهنگ، میر محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج ۱، صص ۵٧۹-۵٨٠
تاریخ سیاسی افغانستان، صص ۴۹۹-۵٠۱
افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٨٢۹؛ اما کاتب هزاره در تذکر الانقلاب، داستان علیاحمد خان و پایان کار او را به تفصیل بیشتر بیان داشته است.
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ افغانستانشناسی │ زندگینامهها │ چهرههای سیاسی افغانستان