|
چه بر افغانستان گذشت؟
فهرست مندرجات
.
چرا دولت مجاهدین ناکام شد؟
عبدالحفیظ منصورفرزند محمدحسین (زادهی ۱۳۴۳ خورشیدی در شهرستان رخه استان پنجشیر)، نویسنده و روزنامهنگار و عضو مجلس نمایندگان افغانستان، از جمله اعضای ارشد جمعیت اسلامی است که پس از تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان، درس و مدرسه را در کلاس دهم ناتمام رها کرد و به پاکستان پناهنده شد. خود میگوید: «از شروع جهاد تا سال ۱٣٦٣ در پنجشیر بودم و بعد از آن برای یادگیری علوم فرهنگی، عقیدتی، سیاسی و نظامی بهدستور مسعود به خارج از کشور رفتم.» گفته میشود او تحصیلات را در آموزشگاه مجاهد پاکستان به اتمام رسانید و لیسانس ژورنالیسم را در سال ۱۳۷۵ خورشیدی از دانشگاه کابل بهدست آورد. منصور پس از سقوط طالبان، سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ و مدیر مسئول هفتهنامه پیام مجاهد، رئیس خبرگزاری باختر و رئیس رادیو و تلویزیون بود. او اکنون نمایندهی مردم کابل! در دورهی شانزدهم مجلس نمایندگان افغانستان میباشد.
استاد ربانی از فرهیختهترین زمامداران افغانستان است، اما زمامداری وی برخلاف امید و انتظار نتوانست امیدها و آرمانهای مردم افغانستان را بر آورده سازد.
عدم موفقیت دولت استاد برهانالدین ربانی را عوامل متعدد درونی و بیرونی رقم زد و نگذاشت، افغانستان پا از جنگ و بحران فراتر نهد. در میان عوامل دوام جنگ و بحران در زمان دولتداری مجاهدین سه عامل بیش از همه نقش ایفا کردند.
عامل نخست، بر میگردد به این مساله که احمدشاه مسعود فرمانده نامدار جمعیت اسلامی که بعدها بهعنوان قهرمان ملی افغانستان مسمی گردید، نگذاشت طرح بینن سیوان نماینده خاص ملل متحد در امور افغانستان جامهی عمل پوشد و حکومت بیطرف ایجاد گردد؛ بهگونهای که نیروهای زیر فرمان احمدشاه مسعود در آستانهی شکلگیری حکومت بیطرف کابل را متصرف شدند.
احمدشاه مسعود به این باور بود که دولت بیطرف چهرههای ضعیفی را به صحنهی قدرت خواهد آورد که وابسته به جناحهای قدرت نخواهند بود و عملاً دولت ضعیفی بهوجود خواهد آمد، و همچنین ایجاد دولت بیطرف به حمایت آمریکا، استقلالیت جهاد را زیر سوال خواهد برد.
بههمین ترتیب، تصرف کابل از سوی نیروهای احمدشاه مسعود، در واقع مقابله با ملل متحد بود که از سوی ایالات متحده آمریکا حمایت میشد.
آمریکا اقدام احمدشاه مسعود را دشمنی با خود تلقی کرد و در واکنش به آن سفارتخانهی خود را در کابل باز نکرد، فراتر از آن مساعدتهای خود را به مجاهدین متوقف کرد و بهگونهای افغانستان را بهفراموشی سپرد که خود زمینهای دستدرازی پاکستان را در افغانستان فراهم آورد.
در سالهای مقاومت (۱۳۸۰-۱۳۷۵) مهندس اسحاق نمایندهی ویژهی دولت استاد ربانی در واشنگتن، اذعان داشت که بهصورت غیرمکتوب میان ایالات متحده آمریکا و پاکستان توافق شده بود، که هر یکی از بقایای اتحادشوروی سهمی داشته باشد، اروپای شرقی سهم آمریکا، افغانستان و جمهوریهای آسیای میانه سهم پاکستان.
استخبارات پاکستان که پیوسته در دوران جهاد خود را در سطح جهانی همه کاره مجاهدین وانمود میکرد، با پیروزی احمدشاه مسعود، همه ادعاهایش برباد رفته بود و شکستش بر همگان عیان گردید؛ زیرا آیاسآی برای بهقدرت رسیدن گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی افغانستان، سرمایهگذاری کرده بود، و پیروزی مسعود طرحهای آنکشور را در قبال افغانستان ناکام ساخت، از اینرو در کمال عقده و خشم به تضعیف دولت استاد ربانی بر آمد؛ نخست حکمتیار و سپس گروه طالبان را وسیلهی دست خویش قرار داد.
اکنون جمعیت اسلامی افغانستان و شورای نظار چهرهی ضدپاکستانی بهخود گرفته و تلاش میورزند تا ارتباط گذشتهی خود با دولت و سازمان آیاسآی پاکستان را پردهپوشی نمایند. اما بر هیچکسی پوشیده نیست که در هنگام اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی، جمعیت اسلامی دومین گروه اخوانی بود که پس از حزب اسلامی بیشترین امکانات مالی و نظامی پاکستان را از طریق آیاسآی دریافت میکرد. افزون بر این، دولت و سازمان استخباراتی پاکستان سهولتهای دیگری چون مرکز آموزش نظامی «قلعه بدهبیر» و «اردوگاه خراسان» در مسیر راه پیشاور ـ چارسده را در اختیار جمعیت اسلامی و شورای نظار گذاشته بود، و حتی در شهر پیشاور پاکستان کوچهای بهنام «ربانیرود» مسمی شد. بهتازگی گلبدین حکمتیار نیز از رابطهی احمدشاه مسعود با آیاسآی پاکستان پرده برداشت که واکنش تند فعالان جمعیت اسلامی و شورای نظار را برانگیخت.
عامل درونی عدم موفقیت دولت استاد ربانی که از آن بهعنوان دولت مجاهدین نیز یاد میشود، به ساختارهای اجتماعی قدرت در افغانستان بر میگردد.
در افغانستان پشتونها خود را مالک اصلی قدرت سیاسی میدانند و شماری از روشنفکران پشتونتبار، پشتونها را «برادر بزرگ» میخوانند که یکی از امتیازات برادر بزرگ زعامت و رهبری در افغانستان میباشد. از اینرو، سقوط رژیم دکتر نجیبالله بهوسیله احمدشاه مسعود و روی صحنه آمدن استاد ربانی، از سوی شماری از پشتونها، تاراج تاجوتخت پشتونها تلقی گردید و پشتونها را برای اعادهای آن تحریک کردند.
نشر کتاب پُر آوازهای «سقاوی دوم» نوشتهی نویسندهای به اسم مستعار سمسور افغان، درست سخن از همین نکته میگوید و تاجیکبودن امیر حبیبالله خان و استاد ربانی اشاره میکند که هر دو تن را به جبههگیری مشابه روبهرو گردانید.
پرسش اینجاست که زعامت استاد ربانی پشتونها را ناراضی کرد چون تصور میکردند حکومت را که حق پشتونها است، یک غیرپشتون گرفته است، ولی چرا غیرپشتونها را راضی نکرد و در یک ضف قرار نداد؟
در آستانهی سقوط کابل ۱۳۷۱ احمدشاه مسعود، ژنرال دوستم و عبدالعلی مزاری توافقی بهمنظور سرنگونی رژیم دکتر نجیبالله داشتند، بر اساس این توافق غیرمکتوب، قدرت باید میان سه جناح یاد شده در کابل تقسیم میشد. احمدشاه مسعود پس از سقوط کابل بر سهم پشتونها در دولت افغانستان اصرار کرد و نادیده گرفتن آنها را دور از انصاف و غیر واقعبینانه پنداشت که حتی به باور او میتوانست تجزیهی افغانستان را در آن وضعیت بهدنبال داشته باشد.
اگر به زبان دیگر این مساله گفته شود، اینکه همه اقوام و باشندگان افغانستان بهویژه تاجیکها، هزارهها و ازبیکها در دوران جهاد بهخودباوری و اعتماد به نفس رسیده بودند و به اهمیت قدرت سیاسی پی برده بودند؛ لذا نمیخواستند، دیگر برادر کوچک باشند، و برای مدام مشت و لگد برادر بزرگ را تحمل کنند.
آگاهی به اهمیت قدرت سیاسی و اشتیاق برای مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی کشور، همراه با دانش و تجربهی لازم در زمینه نبود، به این معنی که هر گروه قومی زیر نام حق طبیعی و قانونی خویش سهمی را از قدرت میخواستند، که برای دیگران قابل قبول نبود.
و همچنین رهبران تنظیمهای جهادی قادر به فراهمسازی میکانیسمی نبودند، که همهای طرفها، دستکم اکثریت آنها را به دور یک برنامه قانع سازد. مثالش این است، که شماری گرسنه سفرهای را گیر بیاورند، و هر یکی در پی تصاحب کل سفره بوده باشد و سرانجام در اثر کشمکش میان گرسنهها غذا ضایع گردد و سفره هم از چند جا پاره شود.
بلافاصله سوال دیگری مطرح میگردد، که چرا سران تنظیمهای جهادی مستقر در پیشاور و تهران برای سالهای پس از براندازی آمادهگی لازم را نداشتند و برنامهای را برای چنین روزی به همراه نیاوردند؟
رقابت میان دو قدرت جهانی آمریکا و شوروی، فضا را چنان آراسته بود، که بسیاری از گروههای سیاسی - نظامی متعلق به جهان سوم از جمله افغانستان از جهات مختلف بهوسیله یکی از قدرتهای بزرگ تغذیه میشدند و امکانات لازم در دسترس آنها قرار میگرفت؛ آنگونه که در دوران جهاد صورت پذیرفت و در حد غلو از آنها تقدیر بهعمل آمد.
پول و امکانات فراوان در دسترس آنها قرار گرفت، این امر چنین باوری را در اذهان سران تنظیمهای جهادی القأ کرده بود، که در صورت پیروزی این مساعدتها و حمایتها همچنان دوام خواهد آورد و نیازمندیهای دولت افغانستان برآورده خواهد شد. از سوی هم میپنداشتند، مساله تقسیم قدرت سیاسی در پرتو اخوت دینی حل خواهد شد، که در عمل به عداوت دینی انجامید.
لُبکلام اینکه، پایان یافتن جنگ سرد و تک قطبیشدن جهان، برهم خوردن ساختارهای اجتماعی قدرت در افغانستان، تمایل دولت پاکستان برای ایفای نقش یک ابر قدرت در منطقه، ناتوانی رهبران جهادی دستبهدست هم دادند و پیروزی مجاهدین را به ناکامی کشاندند و از آنهمه افتخار و عزت چیزی باقی نگذاشتند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- عبدالحفیظ منصور، چرا دولت مجاهدین ناکام شد؟، وبسایت فارسی بیبیسی: چهارشنبه ۱۹ سپتامبر ٢٠۱٢ - ٢۹ شهریور ۱٣۹۱
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت بیبیسی