|
احمدشاه مسعود چرا کشته شد؟
فهرست مندرجات
.
پس از ١٢ سال
گذری بر زندگی یک مبارز ملی
سامان زمانزاده، روزنامهنگار ایرانی، در هفتهنامهی منترال، زیر عنوان «پس از ١٢ سال، گذری بر زندگی یک مبارز ملی»، گفتوگوی با عبدالحفیظ منصور یکی از همرزمان مسعود داشته و افزون بر این سالشمار زندگی احمدشاه مسعود، را بهمناسبت سالروزهای تولد و مرگ این چهرهی جهادی نیز نگاشته است. او مینویسد:
احمدشاه مسعود، در سال ۱۳۳۲ خورشیدی (۱۹۵۳ میلادی)، در روستای جنگلک بازارک از توابع پنجشیر، در خانوادهای شناختهشده تولد یافت، پدرش دگروال )سرهنگ) دوستمحمدخان افسر ارتش در زمان ظاهرشاه بود و پدربزرگش یحییخان در دوران سلطنت امانالله خان مدتی والی پنجشیر بود.
۱۹۵۹/۱۳۳۸: مسعود تا سال چهارم دبستان در هرات تحصیل کرد. با نقلمکان پدر، با خانواده به کابل بازگشت و تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در این شهر به پایان برد.
۱۹۷۳/۱۳۵۲: تحصیل در دانشکدهی پلیتکنیک کابل را آغاز کرد. بهعضویت حزب «جمعیت اسلامی» گلبدین حکمتیار درآمد.
۱۹۷۴/۱۳۵۳: عضویت در «جمعیت اسلامی» باعث شد صدها دانشجو تحت تعقیب قرار بگیرند، مسعود ناگزیر دانشگاه را رها کرد و به پاکستان رفت. اما پس از مدت کوتاهی به کابل برگشت و فعالیت سیاسی را از سر گرفت.
۱۹۷۵/۱۳۵۴: نخستین تجربهی جنگ چریکی مسعود همزمان با آغاز قیام مسلحانهی جمعیت اسلامی در پنجشیر بود. [پس از شکست شورشگری در پنجشیر]، به پاکستان رفت [و در آنجا پس از] جدایی از حکمتیار تحت رهبری برهانالدین ربانی [قرار گرفت] و زندگی مخفی را از سر گرفت.
۱۹۷۷/۱۳۵٦: پس از وقوع کودتای ژنرال ضیاالحق در پاکستان مسعود به افغانستان برگشت و بهصورت مخفیانه به کابل رفت و آمد داشت.
۱۹۷۸/۱۳۵۷:با وقوع کودتای کمونیستی و نبرد میان حزب «خلق» و «پرچم» بر سر قدرت برای مدتی فعالیت گروههایی مانند جمعیت اسلامی بهحاشیه میرود.
۱۹۷۹/۱۳۵۸: با آغاز تجاوز نظامی شوروی به افغانستان مسعود به «نورستان» رفت و از آنجا با یک دستهی ۲۰ نفرهی چریکی عازم پنجشیر شد. در پنجشیر با مذاکرات گسترده با سران قبایل توانست نیرویی منظم برای مقاومت در برابر قوای شوروی ایجاد کند.
۱۳۵۸ تا ۱۳٦۱ (۱۹۷۹ تا ۱۹۸۲): ناکامی ٦ حملهی گستردهی ارتش شوروی برای فتح پنجشیر توسط ارتش چریکی مسعود و سرانجام درخواست ارتش شوروی به مسعود برای آتشبس.
۱۹۸۴/۱۳٦۳: پایان دورهی دوسالهی آتشبس و حمله عظیم ارتش شوروی به پنجشیر. با مقاومت نیروهای مسعود، شورویها با تلفات سنگین به مواضع قبل از آتشبس برگشتند.
۱۳٦۳ تا ۱۳۷۱ (۱۹۸۴ تا ۱۹۹۲): خروج احمدشاه مسعود از حالت تدافعی صرف و حرکت برای تصرف شهرها و نفاط استراتژیک. خروج ارتش شوروی. سقوط نجیبالله و پیروزی ائتلاف بزرگ مجاهدین
۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ (۱۹۹۲ تا ۱۹۹٦): مسعود در کابینهی دورهای مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی وزیر دفاع شد. اما در حالیکه حکمتیار هر روز کابل را زیر راکت میگرفت، و استعفای مسعود را از پست وزارت دفاع خواستار بود، مسعود برای صلب بهانه استعفا داد اما حکمتیار همچنان به بمباران کابل ادامه داد. مسعود و نیروهای تحت فرمان او که جزئی از ارتش دولت مجاهدین بودند تا سال ۱۹۹٦ یعنی سقوط کابل بهدست طالبان در کابل بودند. پس از سقوط کابل مسعود و نیروهایش بهسمت شمال و درهی پنجشیر عقبنشینی میکنند.
۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ (۱۹۹٦ تا ۲۰۰۱): ۵ سال پایان عمر مسعود به مبارزه با طالبان گذشت. در طول این سالها مسعود سفرهای مختلفی را به کشورهای منطقه از جمله ایران و همچنین کشورهای اروپایی و روسیه انجام داد تا بتواند برای نجات افغانستان اقدام کند. مسعود مانند زمانی که مهمترین نیروی مقاوم علیه ارتش شوروی بود. به تنها نیروی قابل توجهی تبدیل شد که علیه دولت طالبان در خاک افغانستان مقاومت میکرد. سرانجام در شهریورماه ۱۳۸۰ (۹ سپتامبر ۲۰۰۱) احمدشاه مسعود در حمله انتحاری دو مرد عرب که بهعنوان خبرنگار با او [وقت] ملاقات گرفته بودند، کشته شد.
عبدالحفیظ منصور در پنجشیر متولد شد و در همان دوران نوجوانی با وقوع حمله ارتش شوروی به افغانستان به مجاهدین پنجشیر پیوست و بهعضویت نیروهای تحت فرمان احمدشاه مسعود درآمد. از همان ابتدا بهدلیل استعداد و علاقهاش و همچنین توجه فوقالعاده احمدشاه مسعود به مقولهی فرهنگ، در فعالیتهای فرهنگی مجاهدین پنجشیر شرکت کرد و همین مسیر را ادامه داد تا زمانیکه در سال ۱٣٦۵ به عضویت کمیتهی سیاسی جمعیت اسلامی افغانستان در شهر پیشاور پاکستان درآمد و فعالیتهایش را در پاکستان پی گرفت. با سقوط دولت دکتر نجیبالله و آغاز حکومت مجاهدین، عبدالحفیظ منصور به کابل آمد و پستهای مختلف فرهنگی را عهدهدار شد. در زمان سقوط حکومت مجاهدین در ۱۹۹٦ بهدست طالبان، بهدعوت یک نهاد فرهنگی و اجتماعی به همراه هیاتی در آمریکا بهسر میبرد و در حالیکه میتوانست پناهنده شود، از این امر امتناع کرد و به افغانستان بازگشت و به پنجشیر رفت تا دوباره در کنار فرمانده مسعود به مبارزه ادامه بدهد. او در این گفتگو دوست ندارد زیاد در این باره حرف بزند و میگوید این وظیفه میهنی او بوده است ترجیح میداده در بین مردم باشد و با مجاهدین باشد و چیزی نیست که بهخاطرش بخواهد ادعایی کند. با کشتهشدن مسعود و مدتی بعد سقوط طالبان، منصور به کابل برگشت و مدتی در وزارت فرهنگ بود و بعد از آن با ترک مشاغل دولتی انتشار نشریه پیام مجاهد را که از زمان مقاومت برابر شوروی در پنجشیر منتشر میشد، از سر گرفت. او در انتخابات برای تشکیل لوییجرگه قانون اساسی از شهر کابل به عضویت این شورا درآمد و در تدوین قانون اساسی افغانستان پس از سقوط طالبان نقش داشت و از هواداران نظام پارلمانی در این شورا بود. برای انتخابات ریاست لوییجرگه و همچنین در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری افغانستان اعلام کاندیداتوری کرد که در لوییجرگه رقابت را به صبغتالله مجددی واگذار کرد و در انتخابات ریاست جمهوری که به پیروزی کرزی منجر شد نیز آرای کمی را بهخود اختصاص داد. عبدالحفیظ منصور هم اکنون ساکن کابل، عضو مجلس نمایندگان افغانستان است و از منتقدان جدی حامد کرزی بهشمار میآید.
به مناسبت دوازدهمین سالروز ترور فرمانده احمدشاه مسعود، با آقای عبدالحفیظ منصور که در دوران مختلف مبارزات احمدشاه مسعود و حتی تا چند ساعتی پیش از ترور در کنار وی بوده است دربارهی شخصیت و مبارزات سیاسی و نظامی مسعود به گفتگو نشستیم.
◼ آقای عبدالحفیظ منصور اجازه بدهید از ابتدای پیوستن شما به مجاهدین تحت امر فرمانده مسعود شروع کنیم. شما در پنجشیر زندگی میکردید و در نوجوانی به قوای مجاهدین پیوستید. چطور شد که چنین تصمیمی گرفتید؟□ عبدالحفیظ منصور: باید اینطور بگویم که آنزمان من کلاس دهم بودم و مانند هزاران جوان دیگر دل در گرو درس خواندن داشتم. میخواستم دکتر بشوم و حتی از شدت علاقهای من داشتم دوستانم مرا «درمان» صدا میزدند اما وقتی تجاوز شوروی اتفاق افتاد، دیگر همهچیز عوض شد. در واقع ما جنگ را انتخاب نکردیم، جنگ بر ما تحمیل شد این را هم بگویم که ما مسعود را بهعنوان فرمانده انتخاب نکردیم. خود او بود که مبارزه را آغاز کرد و بهعنوان فرمانده خود را به همه شناساند. در واقع اینطور نبود که بگوییم ما از بین چند فرمانده مسعود را انتخاب کردیم بلکه ما میخواستیم برای میهن بجنگیم و او چتری بود که همه حول آن گرد آمدیم.
◼ شما قبل از پیوستن به قوای مسعود عضو حزب «جمعیت اسلامی» بودید؟□ عبدالحفیظ منصور: نه، ما قبل از پیوستن به جهاد نه درباره جمعیت چیزی شنیده بودیم و نه درباره سایر احزاب جهادی که در خارج افغانستان مرکزیت داشتند. ما هم مانند هزاران جوان دیگر میخواستیم به جهاد بپیوندیم اما هیچکدام را انتخاب نکردیم. برای مثال من اگر در پنجشیر نمیبودم و در ولایت دیگری بودم تعلقات حزبی و شاید فرمانده ما هم فرق میکرد.
◼ شما سالها با احمدشاه مسعود کار کردهاید. و عموما در زمینه کار فرهنگی و رسانهای فعال بودهاید. اگر بخواهیم ورای نگاه نظامی، درباره رویکرد فرمانده مسعود به مقوله فرهنگی بپرسیم، شما چه توصیفی از او خواهید داشت؟□ عبدالحفیظ منصور: مهمترین ویژگی احمدشاه مسعود این بود که یک مبارزه چریکی در افغانستان ایجاد کرد که مطابق معیارهای شناخته شده و تجریه شده جهانی، در ویتنام، کوبا، چین و آمریکای لاتین بود. مسعود شناخت و تجربه خوبی از این مبارزات داشت و میدانست که در جنگ چریکی، موضوع عمده، برد نظامی نیست بلکه توجه به امر سیاسی و کار فرهنگی است. بنابراین از همان ابتدا، همزمان با فعالیت نظامی او اساس یک هفتهنامه را در پنجشیر بنا نهاد به نام«ندای جهاد» و کمی پس از آن ما به کمک فرانسویها توانستیم یک رادیوی با موج اف ام راهاندازی کنیم. ارتباط با مردم، علما و مکاتب برای او خیلی مهم بود و در همان زمان خود او یک کمیته فرهنگی که در آن زمان به نام کمیته دعوت به جهاد شناخته میشد راه انداخت و در هر پایگاه افرادی که علاقه و استعداد داشتند درس میخواندند و برای شرکت در امور فرهنگی برگزیده میشدند. خود من یکی از افرادی بودم که در زمستان ۱٣۵۹ زیر نظر شخص احمدشاه مسعود دوره ۴۵ روزهای را گذراندم اساتید زیادی در کنار مسعود بودند که وظیفه آموزش را به عهده داشتند، همین مارشال فهیم به ما ژئوپلیتیک درس میداد، یا مهندس اسحاق و بسیاری دانشمندان دیگری که در جبهه بودند و امور عقیدتی و آموزشی را در دست داشتند.
◼ در مورد هفتهنامه کمی بیشتر توضیح میدهید؟□ عبدالحفیظ منصور: بله، هفتهنامهی «ندای جهاد» در سطح خوبی در پنجشیر منتشر میشد و علاوه بر آن مسعود همواره تلاش میکرد هر پایگاه و منطقهای هر چقدر هم کوچک باشد، یک نشریهای در آن منتشر شود. مثلا در پایگاه ما، نشریه قلمی بهنام«الله اکبر» منتشر میشد که من مدیر مسئول آن بودم. چون وسیله دیگری نداشتیم اخبار و مسایل را با قلم مینوشتیم و توزیع میکردیم، در آن نشریه وزیر دفاع کنونی «بسمالله خان محمدی» نیز با من همکار بود. عبدالقدیر فطرت، رییس سابق بانک مرکزی نیز در این هفتهنامه کار میکردند. این الگویی شد برای سایر مناظق پنجشیر که آنها هم نشریات قلمی داشته باشند. زیرا پنجشیر محاصره بود و امکانات چاپ و تکثیر وجود نداشت. همان نشریه مرکزی ندای جهاد هم بسیار به سختی روی کاغذ «آچار» (A۴) در کابل منتشر میشد و به پنجشیر میآوردند و هرکسی را هم که با این نشریه میگرفتند به جزای بسیار سنگین گرفتار میآمد.
◼ مقاومت مسعود و پنجشیر در برابر حملات پیاپی ارتش شوروی، یکی از نمونههای مطرح تاریخ جنگ چریکی در جهان است. آیا شما در سالهایی که ارتش شوروی حملات مکرر به پنجشیر داشت آنجا بودید؟□ عبدالحفیظ منصور: من از شروع جهاد تا سال ۱٣٦٣ در پنجشیر بودم و بعد از آن برای یادگیری علوم فرهنگی، عقیدتی، سیاسی و نظامی به دستور مسعود به خارج از کشور رفتم.
◼ بنابراین شما در دوران قبل از آتشبس ۱۹۸۲ و شش حمله اول شوروی به پنجشیر، در منطقه بودید. پرسش اینجاست که اصولاً چطور شوروی علیرغم آن همه قوای موتوریزه و نیروی هوایی قدرتمند و همچنین تسلط به مناطق استراتژیک افغانستان و از همه مهمتر همراهی کامل دولت مرکزی کابل در زمان ببرک کارمل، نتوانست در برابر قوای کوچک چریکی مسعود موفقیتی کسب کند؟□ عبدالحفیظ منصور: البته این تنها پنجشیر نبود که روحیه مقاومت در آن موج میزد. بلکه در تمام افغانستان اینطور بود. برای مثال شما قیام سوم حوت را در کابل میبینید یا قبل از آن قیام ۲۴ حوت در هرات را میبینید. اصلا در زمان سلطه بیگانه جز اینکه روحیه جهاد و شهادت باشد چیز دیگری نبود. همه افغانستان در این روحیه سهیم بود. اما چیزی که پنجشیر را متفاوت ساخته بود نوع سازماندهی و مدیریت مسعود بود. او در هر نوبت و پس از هر حمله به نوعی خودش را و نیروهایش را رشد و ارتقا میداد که آنها انتظارش را نداشتند و نتیجه این میشد که تلفات بسیار کمی میداد و تلفات بسیار زیادی به قوای شوروی و رژیم کابل تحمیل میکرد. و همچنین اقدامات دیگری که بسیار موثر بود، از جمله اینکه در زمان حملات گسترده هوایی شوروی، مناطق مسکونی را تخلیه میکرد و مردم را در راههای فرعی و کوهها پناه میداد، این باعث میشد که تلفات غیرنظامیان بسیار کم شود و در نتیجه موجب استحکام رابطه مردم پنجشیر با مجاهدان میشد. این باعث میشد که برخلاف مناطق دیگر، ارتش شوروی و رژیم نتوانند از میان مردم پنجشیر برای خود نیرویی جذب کنند.
◼ پس از پایان آتش بس دوساله، شوروی حملهای تدارک دید که به لحاظ گستردگی و قوای مورد استفاده با حملههای پیشین قابل قیاس نبود. مسعود و مجاهدین چطور مردم پنجشیر را مهیای رویارویی با چنین لشکرکشی عظیمی کنند؟ مسعود چطور توانست در آنزمان که وسابل ارتباطی نبود آن همه سکنه را به سرعت از دره تخلیه کند؟□ عبدالحفیظ منصور: برای اینکه پیوند مسعود با مردم پیوند بسیار محکمی بود و اگر مسعود فرمانی میداد در پنجشیر کسی در اجرای آن تردید نمیکرد. در آن حمله، بهدرخواست مسعود تمام منطقه پنجشیر تخلیه شد. همه مردم در حدود یکصد و بیست هزار زن و مرد و کودک خانههای خود را ترک کردند. زیرا پیشبینی میشد که بمباردمان بسیار سنگینی رخ خواهد داد که همانطور هم شد و برای نخستین بار از طیارههای تییو ۱٦ استفاده کردند. اما به تدبیر مسعود آنها یک دره خالی از سکنه را زیر آتش شدید بمباران گرفتند و به تعبیری، آن سنگی را که اتحاد شوروی بلند کرده بود تا به فرق مردم پنجشیر بکوبد، به تدبیر مسعود هدر رفت و به زمین خورد. نکته بسیار مهم دیگری که در این مقاومت مردم تاثیر داشت این بود که قطعات جنگی در سایر نقاط افغانستان بیشتر حالت قومی و خانوادگی داشت. یعنی یک خانواده جمع میشدند و یک گروه جنگی تشکیل میدادند. اما مسعود قطعات خود را از سراسر پنجشیر در قرارگاههای مختلف مستقر میکرد. این باعث میشد اگر یک قطعه آسیب میدید یکباره همه اعضای یک خانواده یا محله از بین نمیرفتند و آسیبها در همه مناطق تقسیم میشد. از این دست مسایل زیاد است که مسعود توانست از آن طریق روحیه مردم را حفظ کند و پیوندی عمیق با آنها برقرار سازد.
◼ برسیم به سال ۱٣۷۱ و فتح کابل. قوای مسعود به همراهی ژنرال دوستم نخستین نیرویی بود که کابل رسید و از سوی دیگر نیز گلبدین حکمتیار به کابل نزدیک میشد. اینجا مسعود با پیشنهاد دولت مرکزی توسط عبدالوکیل وزیر خارجه دکتر نجیب، مبنی بر تشکیل ائتلافی علیه حکمتیار مواجه میشود که آن را رد میکند. اکنون که به گذشته نگاه میکنیم و آسیبهایی که در دوران حکومت مجاهدین از سوی حکمتیار به کابل رسید و باعث کشته شدن بسیاری از مردم کابل شد. این سئوال مطرح است که آیا بهتر نبود مسعود با نجیب سازش میکرد تا از اتلاف آن همه نفوس (که برای مسعود همواره بسیار مهم بود) جلوگیری شود؟□ عبدالحفیظ منصور: اولاً بحث اینجاست که در آن زمان هرگونه معاملهای با دکتر نجیبالله بهنوعی خودکشی سیاسی تلقی میشد. توجه داشته باشید که نجیب سالهای مدیدی را بهعنوان رییس «خاد» فعالیت کرده بود و در مطبوعات بینالمللی بهعنوان قصاب کابل مشهور شده بود. و عامل مرگ هزاران نفر بود. نکته دیگر که بسیار مهم است، اینکه در همان زمان که پیشنهاد آشتی داده شد، خود کابینه دکتر نجیب به سه قسمت تقسیم شده بود، وزارت دفاع و وزارت داخله بهطرف حکمتیار تمایل پیدا کرده بودند. وزارت خارجه و بخش دیگری از وزارت دفاع و همچنین سازمان امنیت به مسعود متمایل بودند و گروه سوم زیر فرمان خود دکتر نجیب نظرشان این بود که تسلیم هیچکسی نشوند، یک حکومت موقت تحت نظارت سازمان ملل تشکیل شود و خودشان به خارج بروند و پناهنده شود. بنابراین پیشنهاد آشتی پیشنهاد یکدستی نبود، و نکته دیگر آنکه اصلاً زمانی این پیشنهاد مطرح شد که دیگر حکومت مرکزی تسلطی به نیروهای خود در مناطق افغانستان نداشت. نیروهای «پکتیا»، یا «لوگر» یا «ننگرهار» اطاعتی از دکتر نجیب نداشتند پس اصلاً فایده این سازش در چهچیز بود وقتی نجیب نمیتوانست به نیروهایش فرمان بدهد که در مقابل حکمتیار و امثال او بایستد.
◼ یک نکته قابل توجه دیگر در حکومت مجاهدین که تنها دورهی حضور فرمانده مسعود در بدنهی سیاسی دولت است، زمانی است که برهانالدین ربانی پس از «صبغتالله مجددی» دومین رییس جمهور موقت افغانستان شد. و برخلاف قرارداد پیشین پس از پایان دوره چهارماهه از حکومت کنار نرفت. مسعود با آنکه آنزمان به تحریک و تهدید حکمتیار از وزارت دفاع دولت ربانی کناره گرفته بود، اما از او حمایت کرد. چرا ربانی به قراردادی که خود از مهمترین بانیانش بود عمل نکرد؟□ عبدالحفیظ منصور: بله، شما ببینید آدمی مثل مسعود با آن همه افتخارات برای اینکه حکمتیار را قانع کند که دست از جنگ بردارد، از وزارت کنار میرود. اما در مورد قرارداد، در آن قرارداد علاوه بر دورهای بودن حکومت دو حرف مهم دیگری هم بود. حرف اول آنکه این تنظیمهای مختلف مجاهدین باهم جنگ نکنند، بعد هم اینکه مطابق آن، آقای حکمتیار در دوره ربانی میباید میآمد و بهعنوان نخستوزیر کار میکرد. اما بهجای آن کار شهر کابل را، حکومتی که خودش در آن باید نخستوزیر میبود را زیر حملات راکتی گرفته بود، لذا اصلاً از آن قرارداد چیزی باقی نمانده بود اصلاً. کنار رفتن استاد ربانی در آنزمان هیچ کمکی به برقراری صلح و ثبات نمیکرد.
◼ پس از سقوط دولت مجاهدین در ۱٣۷۵ مسعود و نیروهایش دوباره به پنجشیر عقبنشینی کردند. شما هم با اینکه در آمریکا بودید به افغانستان و پنجشیر برگشتید و دوباره در کنار مسعود قرار گرفتید. در این سالهای پایانی، با توجه به تشتتی که در گروههای مسلح افغانستان وجود داشت. نیروهای داخلی و خارجی که از حکومت طالبان حمایت میکردند و آشفتگی جامعه جهانی نسبت به موضوع افغانستان. اصولاً هدفگذاری مسعود چه بود؟ زمانیکه طالبان در حدود ۹۰ درصد خاک افغانستان را در اختیار داشت، مسعود برای نیروهای تحت امر خود چه مسیر و هدفی ترسیم کرده بود؟□ عبدالحفیظ منصور: در آن دوره هدف احمدشاه مسعود کاملاً مشخص بود. او دشمن اصلی و عامل اصلی تباهی افغانستان را، پاکستان تلقی میکرد. در تنها مقالهای که بهقلم احمدشاه مسعود در «فیگارو» انتشار یافت در این مورد بهوضوح گفته است. آن مقاله را و محتوایش را مسعود دیکته کرد و من آن را نوشتم. در آن مقاله همهچیز روشن شده است، که دشمن اصلی پاکستان است و طالبان. او سایر نیروها را، مانند ژنرال دوستم، حزب وحدت اسلامی استاد خلیلی یا استاد محقق، به اتحاد دعوت میکرد برای دفاع از افغانستان. بدون اینکه پشت انتقامگیری گذشته بخواهد برود. از همه دعوت کرد حتی کسانی که خارج از افغانستان بودند و قبلاً با او جنگیده بودند، اعضای حزب «خلق» یا «پرچم» به همه میگفت بیایند افعانستان را آزاد کنند و بعد بنشینند بر سر این مسایل که حکومت چطور باشد، سرود ملی چه باشد رنگ پرچم چه باشد و اینها.
◼ بهمقاله فیگارو اشاره کردید. نکته دیگری که در این دوران بهچشم میآید همین فعالیتهای بینالمللی مسعود و سفرهایش به کشورهای خارجی است. این کارها با چه هدفی انجام میشد؟□ عبدالحفیظ منصور: بله، شما میبینید مسعود که در دوره دولتداری خود به سفر خارجی نرفته بود و در زمان جهاد تنها یکبار به پاکستان رفته بود خود شروع کرد که در هسته خارجی فعال شود، به روسیه رفت، به ایران سفر کرد، به هندوستان رفت به اروپا رفت. هیاتهای مختلفی را از سراسر دنیا بهحضور میپذیرفت و تمام توانش را گذاشته بود برای نجات افغانستان.
◼ مسعود به این یقین رسیده بود که طالبان از پاکستان تغذیه میشود و بههمین منظور به دنبال جلب حمایت جهانی بود؟□ عبدالحفیظ منصور: نهتنها مسعود در آنزمان به این یقین رسیده بود بلکه از مدتها قبل در جبههی مجاهدین تردیدی در این باره وجود نداشت. خود من در هفتهنامه پیام مجاهد که در آنزمان مسئولش بودم. بارها نام و رده مقامات مسئول و صاحب منصبانی پاکستانی که حمایت میکردند یا به جبهه میآمدند را انتشار میدادیم.
◼ کشته شدن مسعود، مانند بسیاری از فرماندهان دیگر هنوز پر از سئوال و حرف و حدیث است و روایات و تحلیلهای متفاوتی در اینباره ارائه میشود. شما بهعنوان کسی که پیش از ترور مسعود با او بودید و پس از آن هم پیگیر حقیقت شدید، حالا چطور ماجرا را روایت میکنید؟□ عبدالحفیظ منصور: بله، اتفاقاً پس از شهادت او من از سوی مسئولین جبهه موظف به این شدم که قضیه را بررسی بکنم و تقریباً گزارش مفصلی هم تهیه کرده بودیم. مسعود در ٱنزمان از هیچ کوششی برای نجات افغانستان دریغ نمیکرد و همینطور شد که، موقعی که بحث مصاحبه با دو ژورنالیست عرب مطرح شد با اشتیاق پذیرفت زیرا معتقد بود اینها میتوانند پیامی از او را به دنیای عرب برسانند و نگاه منفی عربها را به جبهه مقاومت دگرگون کنند. آنها هم از این موضوع استفاده کردند و دو تروریست را در پوشش خبرنگار فرستادند و این حمله انتخاری سابقه نداشت در افغانستان، چیز تازهای بود. فقط یکبار حدود سال ۱٣٦٦ بود که مولوی جبیلالرحمن از فرماندهان ولایت کنر، در حمله انتحاری یک عرب کشته شده بود. و کسی تصور این را نداشت که این خبرنگار عرب که از اروپا آمده باشد بتواند تروریست انتحاری باشد. حتی وقتی از مسعود اجازه خواستند که اینها را تفتیش بدنی بکنند و تجهیزات فیلمبرداریشان را بازدید کنند مسعود اجازه نداد و گفت نیازی نیست و اینها متاسفانه توانستند آنطور عملیات بکنند.
◼ روایت شما همان روایتی است که تقریباً دانسته، و پذیرفته شده است. تروریستهای انتحاری عرب، طالبان و القاعده، در حالیکه طالبان هرگز مسئولیت این حمله را بهعهده نگرفته است. و همواره بحث بر سر دست داشتن گروههای مختلف از جمله آمریکا در ترور مسعود مطرح میشود، و اینکه آمریکا برای افغانستان برنامه داشت و میدانست مسعود با آنها کنار نخواهد آمد. و بسیار روایات و تفاسیر دیگر.□ عبدالحفیظ منصور: هرکسی میتواند تحلیل خودش را داشته باشد، ولی ما باید آنچه را اتقاق افتاد بازگو کنیم. در اینکه چه میبود و چه میشد و چه میتوانست بشود هرکسی سخن گفته و باز هم میگویند. اما ما آنچه را میدانیم بازگو کردهایم. مسعود انسان بزرگی بود که در زمانه ما من هیچکس را به لحاظ سجایای اخلاقی و انسانی بالای او ندیدهام. او علاوه بر اینکه یک فرمانده بینظیری بود یک انسان والای به لحاظ اخلاق و فرهنگ بود و از این رو است شاید که همچنان در اینباره تحلیلها خواهد بود.
◼ آقای عبدالحفیظ منصور از شما سپاسگزاریم
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- گفتوگوی تلفنی با عبدالحفیظ منصور در روز ۷ سپتامبر ۲۰۱٣ توسط سامان زمانزاده برای نشر در «هفته» مونترال انجام شده است.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ هفته، سال ششم، شماره ٢٦٢، پنج شنبه ٢۱ شهریور ۱٣۹٢ - ۱٢ سپتامبر ٢٠۱٣