جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ تیر ۹, شنبه

گذری بر دیار مولانا

از: بخش فارسی صدای آمریکا

جلال‌الدین محمد بلخی

گذری بر دیار مولانا‬‎


فهرست مندرجات

.



گذری بر دیار مولانا

دکتر احمد کریمی حکاک (زاده‌ی ۱۶ بهمن ۱۳۲۲ خورشیدی در مشهد)، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ادبی اهل ایران است، که در دانشگاه مریلند با درجه استادی به تدریس اشتغال دارد.

جلال‌الدین محمد بلخی، که «نام او، به اتفاق تذکره‌نویسان، محمد (نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده[۱]) و لقب او جلال‌الدین است و همه مورخان او را بدین نام و لقب شناخته‌اند و او را جز جلال‌الدین به لقب خداوندگار نیز می‌خوانده‌اند»[٢]، از مشهورترین شاعران خراسان‌زمین و دری‌زبان است.[٣] اما لقب مولوی که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران به او اختصاص دارد، در زمان خود وی و حتی در عرف تذکره‌نویسان قرن نهم شهرت نداشته و جزو عناوین و لقب‌های خاص او نمی‌باشد»[۴]. زادگاه مولانا، شهر بلخ است و ‌ولادتش در ششم ربیع‌الاول سنه ۶۰۴ هجری قمری اتفاق افتاد و علت شهرت او به رومی و مولانای رومُ همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامت‌گاه اکثر عمر و مدفن اوست، بوده چنان‌که خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می‌داشته و از یاد آنان فارغ‌دل نبوده است.

از خـراســانـم کشــیـدی تا بـر ِ یـونانیـان
تا برآمیزم بدیشـان تا کنم خوش مذهبی

نسبتش به‌گفته‌ی بعضی از جانب پدر به ابوبکر صدیق می‌پیوندد. این‌که مولانا در حق فرزند معنوی خود حسام‌الدین چلپی گوید: «صدیق ابن الصدیق رضی‌الله عنه و عنهم لارموری الاصل المنتسب الی الشیخ المکرم بما قال امسیت کردیا و اصبحت عربیا» دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن به‌صراحت می‌رساند که نسبت حسام‌الدین به ابوبکر بالاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیت و وجود مولوی که مربی و مرشد او و زاده‌ی ابوبکر صدیق است.

پدر مولانا، محمد بن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده و او را سلطان‌العلمأ لقب داده‌اند و پدر او حسین بن احمد خطیبی به روایت افلاکی از افاضل روزگار و علامه زمان بود، چنان‌که رضی‌الدین نیشابوری در محضر وی تلمذ می‌کرد و مشهور چنان است که مادر بهاءالدین از خاندان خوارزم‌شاهیان بود؛ ولی معلوم نیست که به کدام یک از سلاطین آن خاندان انتساب داشت.

به‌هر حال، بهاءولد از اکابر صوفیان بود، خرقه‌ی او به‌روایت افلاکی به احمد غزالی می‌پیوست... خواص و عوام بدو اقبال داشتند «و اهل بلخ او را عظیم معتقد بودند» و آخر اقبال خلق خوارزم‌شاه را خائف کرد تا بهاءولد را به مهاجرت مجبور ساخت.

به‌روایت احمد افلاکی - در مناقب‌العارفین - و به اتفاق تذکره‌نویسان بهاءولد به‌واسطه‌ی رنجش‌خاطر از خوارزم‌شاه در بلخ مجال قرار ندید و ناچار هجرت اختیار کرد و هنگامی که از بلخ عزیمت کردند، از عمر مولانا پنج‌سال می‌گذشت. افلاکی در روایت دیگر می‌آورد که مولانا در شهر بلخ شش ساله بود و گوید هنوز بهاءولد از بغداد عزیمت نکرده بود که خبر هجوم مغول به شهر بلخ و حصار گرفتن آن به خلیفه رسید و از حرکت بهاءولد به‌گفته‌ی افلاکی تا محصور شدن بلخ و قتل‌عام چنگیز در آن شهر و نواحی قریب هشت سال فاصله است و ظاهراً افلاکی، این روایات را بدون رعایت ترتیب تاریخ گرد آورده و دیگران هم به تقلید او در کتب خود نوشته‌اند. اما به‌نظر فروزان‌فر علت عمده در عزیمت و هجرت بهاءولد از بلخ، خوف و هراس از خون‌ریزی و بی‌رحمی لشگر تاتار بود که تمام مردم را به وحشت و بیم افکنده و آنان را که مکنت و قدرتی داشتند، به جلای وطن و دوری از خانمان و خویشان مجبور گردانید و بدین‌جهت بسیاری مردم خراسان به ممالک دوردست هجرت کردند.

و مؤید این گفته آن است که سلطان ولد در مثنوی ولدی هجرت جد خود را بر اثر آزار اهل بلخ و مقارن یورش مغول گرفته و از فخررازی و خوارزم‌شاه، در ضمن اشعار نام نبرده است. ذکر مهاجرت بهاءولد در مثنوی ولدی چنین است:

چـــون‌کـه از بلـخـــيـان بـهـــاءولــــد
گشـــت دلخســته آن شــــه‌ی ســـرمد
نـاگـهـــش از خـــــدا رســـــيد خـــطـاب
کــــای يگـــانه شـــهنــشه‌ی اقـــطــاب
چــــون تــــرا ايـــن گـــــروه آزردنــــد
دل پـــاک تـــــــرا ز جـــــا بـــردنـــد
بـــــه درآ از مـــــيان ايــن اعــــــدا
تـا فرســـــتيم‌شـــان عــــذاب و بـــلا
چـون‌که از حـق چـنيـن خـطـاب رســيـد
رشـــــــتـه‌ی خـــــشم را دراز تنـــيـد

و این ابیات سند قوی‌ست که عزیمت بهاءولد از بلخ، مقارن ۶۱۷ هجری قمری، که سال هجوم چنگیز به بلخ است، به‌وقوع پیوسته است. او قصد حج کرد و به جانب بغداد رهسپار گردید. بنابراین، به‌حسب روایت حمدالله مستوفی و فحوای ولدنامه در تاریخ هجرت بهاءولد یعنی حدود سال ۶۱۷ هجری قمری، تا حدی تردید دست می‌دهد که آن‌گاه مولانا پنج یا شش سال داشته است؛ بلکه او سیزدهمین مرحله‌ی زندگانی را می‌پیمود.[۵]

این روزها نام مولانا در خبرها زیاد شنیده می‌شود. چندی پیش رئیس سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملی ایران از توافقی با ترکیه خبر داد که بر آن اساس مسئله مولوی به‌صورت مشترک توسط ایران و ترکیه در یونسکو ثبت می‌شود. در شبکه‌های اجتماعی نظرات مختلفی در این مورد مطرح شد و برخی از کاربران ایرانی معتقدند مولانا ایرانی است نه ترک و باید به‌نام ایران ثبت بشود. ترک‌ها هم طبعاً چنین باوری ندارند. اما اگر خود مولانا امروزه زنده بود، خودش را اهل کجا و متعلق به چه سرزمینی می‌دانست؟ دکتر احمد کریمی حکاک، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی در این رابطه می‌گوید:

در آن دوره، کشوری به‌نام ایران که وجود نداشت. البته سرزمین ایران بود، ولی از جنگ قادسیه تا تأسیس دولت صفوی حکومتی به‌نام ایران نبود و مثلاً سلجوقیان و خوارزم‌شاهیان که در زمان آن‌ها مولوی در بلخ به دنیا آمد، به‌نام ایران حکومت نمی‌کردند. آن‌ها، خوازرم‌شاهیان بودند؛ یعنی خودشان را متعلق به خوارزم می‌دانستند و نه به این مفهوم که خوارزم یک مملکتی باشد، به مفهوم این‌که خودشان و اصل‌شان و زادگاه‌شان خوارزم بود. بنابراین، بلخ و بسیاری از شهرهای دیگر، مراکز فرهنگی یک منطقه وسیع بودند به‌نام خراسان. مولوی را اگر به‌نظر من، گیرش بیارید و ازش بپرسید تو کجایی هستی و کی هستی؟ پیش از هر چیزی می‌گوید: مسلمانم، یعنی لایه‌ی اولی هویتش را مذهبش می‌داند، بعد از آن می‌گوید من خراسانی هستم و بعداً هم اگر بخواهید بگویید که چگونه مسلمان هستی و از کجای خراسان آمدی؟ شهر خودش را می‌گوید، در بلخ به دنیا آمده است و بلخ، برای خودش شهری‌ست، قلمروی‌ست و خطه‌ی‌ست. بنابراین، مملکتی نبوده، نه کشوری به‌نام ترکیه بوده و نه کشوری به‌نام ایران بوده و نه کشوری به‌نام افغانستان بوده. آن‌چیزی که بوده، خراسان بزرگی که قسماً بخشی از امپراتوری اسلام بزرگ بوده که مرکزش بغداد بوده ولی بسیاری دیگر تا زمان قرن سیزدهم که مولانا در آن به دنیا آمد، یعنی در سال ۶۰۴ هجری قمری، حکومت خلفای عباسی هم قلمش روندگی ندارد. یعنی خراسان را می‌شود، قلمرو آن‌ها ندانست. این است که مولوی را می‌توان گفت که اهل بلخ است، مولوی یک مسلمان سنی احتمالاً حنفی مذهب است، چون پدرش هم حنفی مذهب بود، ولی در هیچ‌کدام یک از این‌ها او خودش را هم اسیر نگه نمی‌دارد.[٦]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]- فروزان‌فر، بدیع‌الزمان، مولوی؛ مولانا جلال‌الدین محمد، صص ۲۵-۴۴
[٦]-


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها