درود. کاربران عزيز، به صفحه گفت و گو در بارهٔ مقالهٔ "دکتر عبدالاحمد جاويد" خوش آمديد! لطفاً نظرات خود را با قيد عنوان مقاله به آدرس ايميل من ارسال فرماييد. نظرات شما در اين صفحه درج خواهد شد. سپاس - مهديزاده کابلی.
زندگینامه استاد دکتر عبدالاحمد جاويد
فرزند کابل
شادروان استاد دکتر عبدالاحمد جاويد فرزند ميرزا عبدالصمد خان، نهم جدی ۱۳۰۵ درگذر حاجی عزت الله خانِ محلهٔ پايان چوک کابل زاده شد؛ اما بيشتر دوران کودکی و نوجوانی اش در محلهٔ ريکاخانه گذشت ،وی دوران آموزش ابتدايي را در مکتب(= دبستان) نمبر ٢ رشديه و اعداديه(= متوسطه) را در مکتب حبيبيه به پايان رسانيد. آنگاه، به سال ۱۳٢۱ خورشيدی (۱٩٤۳ م)، وارد فاکولته(= دانشکده) ادبيات دانشگاه کابل شد و سال نخست از آموزش عالی را پشت سرگذاشت.
در تهران
همزمان با پايان نخستين سال تحصيل دانشگاهی، دکتر جاويد موفق به دريافت بورس از دانشکدهٔ حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران شد و در آن دانشکده نام نوشت. وی، نخستين دانشجوی بورسيه ی افغانی در ايران بوده است.علاقهٔ قلبی و هميشگی او به ادب فارسی بود. از اين رو چاره را در آن ديد که همزمان با تحصيل در دانشکدهٔ حقوق و علوم سياسی، در دانشکدهٔ ادبيات هم ثبت نام کند. ثبت نام دوگانه مانعی نداشت؛ اما کمتر کسی می توانست دو رشتة مختلف را همزمان بخواند و با موفقيت به انجام برساند.
دکتر جاويد در اين مورد نيز- که شايد تا آن زمان مانندی در دانشگاه تهران نداشت- همت ورزيد و با دو ديپلم ليسانس و تهيهٔ مقدمات رسالهٔ دکترای ادبيات، به وطن بازگشت. کار او در بازگشت، تدريس در دانشکدهٔ ادبيات پوهنتون(- دانشگاه) کابل و ليسه(- دبيرستان)
حبيبيه بود و در عين حال، به تحقيق و تدوين رسالة دکترای خود زير عنوان "ادبيات فارسی در افغانستان از آغاز سدهٔ دوازدهم تا نيمهٔ دوم سدهٔ سيزدهم" می پرداخت. دوسال بعد، از آن رساله در دانشکدة ادبيات دانشگاه تهران دفاع کرد و دکتر در ادبيات فارسی دری شناخته شد.
استاد دکتر جاويد، در دوران بود و باش خود در ايران، ازمحضر استادان بلند آوازهٔ آن زمان دانشکدة ادبيات همچون بديع الزمان فروزانفر، جلال همايي، فاضل تونی، کاظم عصار، عبدالعظيم قريب، عباس اقبال، سعيد نفيسی، دکتر علی اصغر حکمت، دکتر ذبيح الله صفا، دکتر محمد معين، دکتر لطفعلی صورتگر، دکتر حسين خطيبی و در داتشکدهٔ حقوق از استادانی چون امامی (امام جمعه)،عميد، شايگان، مشکات، عزيزی، زنگنه، عزيزی و همايونفر بهره مند شد و از دانشمندان بيرون از حوزة دانشگاهی، همچون علی اکبر دهخدا، هم استفادة علمی کرد. افزون براين، با استادان نام آور بعدی، همچون دکتر عبدالحسين زرين کوب، دکتر پرويز ناتل خانلری، دکتر جلال متينی...همدوره بود.
فعاليتهای علمی و اداری در وطن
استاد دکتر جـاويـد، تا سال ۱۳۶٧ خورشيدی (۱٩٨٨ م) در پوهنتون کابل به تدريس پرداخت و علاوه بر بهره مند ساختن صدها دانشجو از دانش خود، استاد رهنمای بيش از ۵۰ دانشجو بود در سال ۱۳٤۰ به رتبهٔ پوهاندی(استادی) رسيد و در سال ۱۳۵۰، شورای عالی او را به رياست پوهنتون کابل برگزيد. بدين ترتيب، برای نخستين بار، رييس عالی ترين نهاد عالی تحصيلی افغانستان به صورت انتخابی تعيين شد. وی، حدود ۱٤ ماه در اين مقام بود.
بيرون از کار دانشگاه کابل، دکتر جاويد فعاليتهای ديگری نيز داشته است: به سال ۱۳۳۰ (۱٩۵٢) به مديريت نشرات راديو کابل انتخاب شد؛ در سال ۱۳٤٤ (۱٩۶٤ م) به عنوان استاد مدعو به دانشگاه تاشکند رفت وسه سال در دانشکدة خاورشناسی آن دانشگاه به تدريس ادب دری پرداخت. در حوت ۱۳۵٧ به حيث عضو آکادمی علوم افغانستان انتخاب شد و ده سال در اين سمت، خدمات شايسته يي به فرهنگ و زبان مادری خود کرد و هيچگاه از راهنمايی پژوهشگران جوان غفلت نورزيد. در ۱۳۶۵ به رتبهٔ علمی آکادميسين دست يافت و در ۱۳۶۶ کارمند شايستهٔ فرهنگ ناميده شد .
استاد دکتر عبدالاحمد جاويد، پيش از مهاجرت از افغانستان، عضويت سازمانهای مختلف علمی و فرهنگی و مملکتی را داشت و مدالها و عنوانهايی را دريافت کرد، وی عضو هيأت رييسهٔ انجمن نويسندگان، شورای وزيران برای تحصيلات عالی، انجمن دوستی افغانستان و سازمان ملل متحد، انجمن دوستی افغانستان و فلسطين، لويه جرگهٔ افغانستان(۱٩٨۶)، هيأت رييسة آرشيو ملی و رِييس جوايز مطبوعات بوده است . روانشاد دکتر جاويد افزون بر زبان مادری خود فارسی دری، پشتو و انگليسی می دانست و تا حدودی به زبانهای عربی و فرانسوی و روسی هم آشنا بود. در ميان آثار قلمی او، ترجمه هايی از انگليسی و پشتو به دری ديده می شود.
مهاجرت، ادامة کوشش علمی و سرانجام يک زندگی پربار
رويدادهای مختلف موجب شد که استاد دکتر جاويد سرانجام از بلاد حبيب رو به ديار غريب کند. وی، در سال ۱٩٨٨ به دهلی رفت و از آن رو که يکی از فرزندانش مقيم لندن بود، به همراه خانواده در پايتخت بريتانيا اقامت گزيد و کم کم به چهرهٔ شاخص فرهنگ و ادب افغانستان در اروپا تبديل شد.اين دوران دوازده ساله بسيارپر بار بود: کتابهای تازه يی نوشت و به چاپ رساند، مقاله های بسياری در مطبوعات چاپ کرد، در دهها کنفرانس و سمينار علمی شرکت جست و بارها با راديوها و تلويزيونها به مصاحبه پرداخت. بنياد آکادمی افغان در لندن به سال ۱٩٩۵ دستآورد کوششهای دکتر جاويد بود.
در شامگاه چهارشنبه ٩ اسد ۱۳٨۱ بود که استاد دکتر عبدالاحمد جاويد، در پی يک بيماری طولانی درگذشت. پيکر استاد را از لندن به زادگاهش کابل منتقل کردند و با تجليل فراوان، روز ۱۳ اسد در بقعة خانوادگی او در گورستان شهدای صالحين به خاک سپردند
استاد دکتر جاويد در سال ۱۳٤۰(۱٩۶٢) با خانم نفيسه کاکر دختر جنرال محمد هاشم خان کاکر پيمان زناشويی بست و آن دو دارای چهار فرزند شدند: اوستا، گرشاه، ويدا و اخشيد.
پيام رييس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان به مناسبت محفل بزرگداشت از کارهای علمی و فرهنگی آکادميسين پوهاند دوکتور عبدالاحمد جاويد
"با مسرت فراوان آگاهی يافتم که نهاد آيينة فرهنگ افغانستان به همکاری سفارت افغانی مقيم برلين، محفل بزرگداشت از کارنامه های علمی و فرهنگی استاد سابق پوهنتون کابل، عضو آکادمی علوم افغانستان و پژوهشگر نامدار کشور، آکادميسين پوهاند دکتور عبدالاحمد جاويد را برگزار می دارد روان شاد آکادميسين پوهاند دوکتور جاويد از شخصيتهای برازندهٔ فرهنگی کشور ما بودعمرش را صرف تدريس و تحقيق در بخشهايی از فرهنگ نمود؛ تا واپسين لحظات زندگی از مطالعه و نبشتن نبريد. آثار مستقل و همچنان مقالهای فراوان پژوهشی و تحليلی روان شاد استاد جاويد از سوی موسسات و نشرات موقوت داخلی و خارجی و نشريه های برون مرزی افغانی چاپ و نشر شده است.آنچه از روان شاد استاد جاويد به ما مانده است، از داشته های ارزشمند فرهنگی ما محسوب می شود و به آن می باليم. ارجگذاری به مقام علمی و فرهنگی استاد جاويد، در حقيقت احترام و ارج نهادن به مقام شامخ علم و دانش است.
من از برگزار کنندگان اين محفل بزرگداشت ابراز سپاس فراوان می نمايم که در کشورهای خارجی و دور از وطن، دانشمندان، استادان، بزرگمردان فرهنگ و آنانی را که به فرهنگ اين کشور خدمت کرده اند، ياد می کنند و هموطنان دور از ميهن ما را از کارنامه های آنان باخبر می سازند در فرجام، موفقيت محفل بزرگداشت و تمام اشتراک کنندگان و برگزار کنندگان آن را از بارگاه ايزد متعال استدعا دارم."
حامد کرزی
رييس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان
بخشی از پيام محترم سيد محمد خاتمی رييس جمهور اسبق جمهوری اسلامی ايران
به يادبود استاد دکتر عبدالاحمد جاويد
"خردورزان اهل معرفت، صاحبان اصلی دولت ماندگار در ساحت فرهنگ و گشايندگان راه انديشمندی و آزادگی اند.....من به نام ملت ايران، سپاس خويش را به ايشان که منشأ خرمات ارزنده ای در عرصة زبان و ادب فارسی بوده اند، اعلام می دارم و آرزومندم با تلاش ارجمند اصحاب فکر و فرهنگ، آفتاب درخشان خرد و انديشه در آسمان اين سرزمين همچنان پرتو بيفشاند".
سيد محمد خاتمی
محترم داکتر رنگين دادفر سپنتا وزير امور خارجة جمهوری اسلامی افغانستان
يادی از اوستاد اوستادان سخن احمد جاويد
"وقتی نام استاد سخن احمد جاويد در ميان می آيد، جلو ديد ما کاخ شکوهمند زبان و ادب دری جلوه گر می شود که با احساس و انديشهٔ عميق و نيروی ابداعی رودکی ها، عنصری ها، فرخی ها، فردوسی ها، سنايي ها، مولوی ها، جامی ها، سعدی ها، حافظ ها و بيدل ها، پی افگنده شده و تاجهان هست، اين کاخ بلند از گزند حوادث در امان خواهد ماند. استاد جاويد، فرد شاخص پاسداران اين کاخ پرشکوه و عظمت بود. سير فکر و احساس عميق استاد جاويد را در محبت به زبان و ادب دری، در پرتو برداشتن گامهای، عاشقانة وی درين راه می توان جمعبندی کرد.استاد نوشت، نوشت و تا آخرين رمق زندگی نوشت و با ذهنيت علمی نوشت و ازين باکی نداشت که تيره دلان چه می انديشند. خامة توانای استاد چون قلب پاکش، هيچگاه از تپيدن باز نايستاد. استاد، آثار زيآدی از خود به يادگار گذاشت و شاگردان زيادی تربيت کرد که به ميراث فکری وی پايدار ماندند و مسير راه استاد را با استواری و افتخار پيمودند و تا هنوز، اين کاروان که حله اش تنيده از دل و بافته از جان استاد است، در پهنای درخشان فرهنگ ملی ما صاعقه آسا در حرکت است.
استاد جاويد، تپ و تلاش خود را در نگهداشت ميراث ادبی کشور چنان شيرازه بست که کس را يارای از هم پاشيدن آن نيست. اگر امروز استاد در ميان دوستان نيست، انديشة تابناک او مشعل راه شاگردان و ارادتمندان وی در رسيدن به پيروزيهای بيشتر درين عرصة اضدادست و ننگ فسردن، در قاموس زندگی استاد جايي نداشت.
استاد با هدفمندی زيست، با هدفمندی نوشت و با همين هدفمندی ازين خاکدان گذشت؛ اما نامش جاودانه ماند. روحش شاد باد! من تشبث شما را در برگزاری اين محفل گرامی داشت از استاد، با نظر قدر می بينم و پيروزيهای بيشتر به شما آرزو می کنم."
داکتر رنگين دادفر سپنتا
دکتر ناصرالدين پروين:
"استاد دکتر احمد جاويد از آن گروه کم شماری بود که هم دانش و بينش داشت و هم روی گشاده و فروتنی. دانشش بر آشنايان فرهنگ بالنده ی کهنسال ما و زبان و ادب فخيم فارسی پوشيده نيست. چه بسا که با انتشار مجموعه ی نوشتارهای او و پراگندن آنها، ارزش آن دانسته ها و پژوهشها بيش از اينها آشکار شود. بينش او، از راهجويي آگاهانه اش در پاسداری ميراث مشترک همريشگان همفرهنگ پيدا بود و آن جنبه ی انسانی و رفتار و منش بزرگوارانه، به همه ی اينها رنگ و بوی ديگری می داد. از اين که دست سرنوشت به گونه يي شگفت ما را در سر راه يکديگر قرار داد و توانستم محبت آن بزرگمرد را به خود برانگيزم و از دانش و بينشش نيز بهره مند شوم، بر خود می بالم. برای روان پاک او آرزوی شادی و برای بازماندگانش بويه ی سرفرازی دارم."
دکتر امیر شاه حسنیار:
"یکی از مشعل های تابناک فرهنگ و ادب افغانستان پروفیسور عبد الاحمد جاوید بود. از پروفیسور جاوید دهها کتاب به زبانها دری و انگیسی و صد ها مقاله به زبان دری بر جای ماند ه است. او یکی از سرشناس ترین چهره های علمی افغانستان بود که بیرون از مرزهای کشور بیشتر شناخته شد تا در خود افغانستان. دارای حافظ خارق العاده بود. تا آنجا که وقتی از مدرک و ماخذ علمی یاد می کرد، به روشنی نام کتاب، جای چاپف صفحه و امثالهم را به پرسنده می گفت".
پوهاند رسول رهين:
"گرامی باد ياد ابرمردانی که مايه های فکری، تراويده های قلمی و سجايای اخلاقی شان که بر بلندای مفاخر ملی و فرهنگی ميهن خويش جلوس کرده اند و مرگ با همه صلابت و هيبتش، در برابرشان زبون و ناتوان شده است.از فرهيختگانی که برچنين فرزنای تکيه زده اند و در دفتر جاويد آنان نيکنام و مرگ ناپذير مسجل شده اند، زنده ياد آکادميسين پوهاند دکتور جاويد است. آن بزرگمرد، در هفتاد و شش سال زندگی بارور و ثمر بخشش، به مثابه يک عنصر رسالتمند و هدفدار در رهگشايي و روشنگری فرزندان افغانستان تلاش ورزيد و رنج و مرارت طاقت فرسايي را متقبل شد تا مايه ای برای رهروان راه فرهنگ و ادب فراهم آورد. اندوخته های علمی و انباشته های قلمی او در غنامندی ادب و فرهنگ اين آب و خاک اثر زيادی دارند. جويندگان و پژوهندگان ار فراچنگ آوردن دستياب کردن آن گنجينه ها ناگزيرند.شادروان، در اوج فرهنگ پراگنی و در اوج پخش و نشر پديده های فکری و ادبی و فرهنگی برونمرزی بود و تازه زمينة نشر و پخش اسناد و گرد آورده های ادبی او هموار گرديده بود که جلاد بی رحم اجل به سراغش آمد. اين سياه دل مکار، در يک چشم زدن استاد استادان افغانستان را از آسمان ادبی و فرهنگی کشورمان برد. ضجه و نالة شبانروزی دوستان و فرهنگيان کشور در عقب دروازه های بيمارستان لندن، ديگر چيزی نبود که از درد بی پدری زبان فارسی دری و بی رهبری فرهنگ پيرمان بکاهد. فقط يک گپ باقی بود و آن اين که
تا مگر مادر گيتی چو "جاويد" بزايد
دکتر عبدالغفور روان فرهادی:
"مرحوم استاد جاويد تا سال ۱۳۶٨ ه.ش در دانشگاه کابل در فاکولتهٔ ادبيات، پيوسته تدريس تاريخ ادب دری می کرد و بيش از پنجاه محصل را به عنوان استاد و رهنما و صدها محصل را در صنوف تدريس تربيه کرد. در رهنمايي جوانان استعداد بزرگ داشت. يعنی، ذوق تحقيق و مطالعه و جستجو را در جوانانی که شاگرد او بودند بيدار می ساخت و به اين حساب، خدمت بزرگ در آن ساليان ادا کرد و اين جوانان، اکثر پژوهشگران تاريخ و ادب شدند".
دکتر اکرم عثمان:
برای نسل جوانتر که خاطرات اندکی از استاد عبدالاحمد جاويد دارند، او فقط يک نام بزرک بود که در بيشتر مجالس فرهنگی حضور می يافت، برگهای تاريخ و روزگاران رفته را آرام آرام ورق می زد و به شنونده هايش گوشزد می کرد که به تيره و تبار با فرهنگی تعلق دارند.رفته رفته شنونده هايش در يافتند که استاد هدف بزرگی را مراد کرده است و آن اين که اصل همه چيز فرهنگ است و بدون فرهنگ، اجرای يک مرام در نيمه راه از نفس می افتد و سرش به سنگ می خورد و از کجا که علت العلل ناکامی های مسوولان امور ما در صد سال اخير، همين فقدان خميرمايهٔ فرهنگ در سوخت و ساخت کارهای ما نبوده باشد. اما نسل چند صباح پيش که مستقيم و غير مستقيم از شاگردان استاد به شمار می رفتند، می دانند که جاودانه مرد تاريخ فرهنگ ما احمد جاويد، تنها ناشر و پاسدار مواريث ادبی، اخلاقی و انسانی ما نبود؛ بلکه، شخصيتی متواضع، خوش ارواح، خنده رو و خيرخواه همگان بود.
مسعود فارانی:
مرحوم میر محمدصدیق فرهنگ، با نوشتن کتاب افغانستان در پنج سدۀ اخیر هرچند با گردآوری اسناد و مدارک تاریخی قابل استفاده، کتابی را به جامعۀ علاقمندان تاریخ تقدیم نمود، اما با تأسف، انگیزۀ آن شخصیت سیاسی، برای برگرداندن توجه جامعۀ سیاسی و فرهنگی افغانستان از خطاهای سیاسی که به آن گرفتار آمده بود، کتاب تاریخ افغانستان در سدۀاخیر را به ابزاری برای بازیهای سیاسی و قومی خونبار سالهای اخیر تبدیل کرد. البته این رشته سر دراز دارد و نمیتوان درین زمان فشرده به همۀ آن پرداخت. امروز ما درینجا جمع شده ایم، تا بطور اخص به نقش و بزرگداشت پروفیسور استاد عبدالاحمد جاوید، که در سالهای پسین ما را ترک گفت ،بپردازیم استاد جاوید در پژوهش ها و تحقیقات تاریخی سیر متعالی و در عین حال متفاوتی را طی نموده است. اگر از یکطرف (به اشتباه یا بواقعیت) نام پروفسور جاوید به دعوا و نزاع زبانی دهۀ چهل معروف به دهۀ دموکراسی همراه سایرین پیوند میخورد، که در آن زمان پایه های دموکراسی ناتوان آن دوره را در حد خود به آسیب پذیری مواجه ساخته بود، از طرف دیگر استاد عبدالاحمد جاوید در سالهای اخیر کوشید، زبان فارسی دری را از ابزار قرار گرفتن در بازیهای خونبار سیاسی – تنظیمی نجات داده آنرا آن چنان که بوده، زبان عشق و تفاهم معرفی دارد. او مدعی بود که زبان فارسی – دری زبان هیچ قومی خاصی نبوده و در حقیقت زبان تفاهم بین تمام اقوام بوده است. ازین جهت او میکوشید، تا سؤتفاهمات ایجاد شده در زمینه زبان و جنگ و نزاع زبانی را کاهش دهد هرچند استاد جاوید بیشتر دیدگاه دانشمندان زبانشناسی کشور همسایه ما ایران را که تاجای متأثر از نگرش اروپاسنتریسم میباشد؛ تعقیب می نمود، اما با سعی و تلاش مستقل می کوشید نقش کشور ما را در نطفه بستن و تکامل زبان فارسی دری در درازنای تاریخ برجسته سازد. درک مسایل تاریخ و تفاسیر تاریخی در تمام عرصه ها و همچنین در عرصۀ زبانشناسی مطلق نبوده، بلکه نسبی میباشد.
آصف فکرت و یاد جاوید:
"نام استاد دکتر احمد جاوید، نه تنها برای کسانی به سن و سال من، که برای جوانتر ها هم نامی آشنا ست. او از چندین جهت نامور بود. استاد و مروج زبان و ادب، شخصیتی به تمام معنی با فرهنگ و خادمی دلیر و فداکار به ادبیات و فرهنگ. هرچند که نگارنده سالیانی دراز با جاوید همنشین و همسخن بود، به ویژه نخستین سه سال و واپسین سه سال اقامت در کابل را بسیار نزدیک بودیم. سه سال نخست سالهای دانشجویی من در دانشگاه کابل در رشتۀ زبان و ادبیات دری بود، که دکتر جاوید استاد ما بود. جاوید از نخستین به دست آورندگان دکترای دانشگاه تهران بود که از آنجا دو دکترا داشت. نکتۀ جالب در دانشگاه این بود که ورزیده ترین استادان زبان و ادب دری دانشکدۀ کابل نیز شاگردان جاوید بودند و این برای جاوید افتخاری بود که در پرورش شاگردان خوب شهرت داشت. شاگردانش را حمایت می کرد و به نام آوری شاگردان راضی و شاد بود. در یادداشتی در همین صفحه نگاشته ام که در سال دوم دانشگاه بودم که مرا با استاد دکتر پرویز ناتل خانلری آشنا ساخت .در آستانۀ فراغت ما از دانشگاه کابل، سال 1347 خورشیدی، جاوید به صفت استاد مهمان در دانشگاه تاشکند در جمهوری ازبکستان به تدریس زبان فارسی پرداخت، در آنجا به نشانۀ حقشناسی از زحمات ایشان یک ماشین زیبای سیاه (مشکی) ولگا بخشیدند و کوتاه مدتی پس از آن هنگامی که نگارنده در هرات بود ایشان با همان ماشین به هرات آمد و چند روزی را با هم به دیدن دیدنیهای هرات پرداختیم. هنگامی که جاوید رئیس دانشگاه کابل بود، کوشید بنده را به دانشگاه ببرد.
اما دوست دیگر ما، که وزیر اطلاعات و کلتور (فرهنگ) و رئیس من بود با این تقاضا مخالفت نمود و البته من خود نیز روزنامه نگاری را دوست می داشتم. سه سال آخر اقامت در کابل نیز در انستیتوت زبان و ادبیات دری اکادمی علوم افغانستان (فرهنگستان علوم) –ایشان و بنده در شمار اعضای آن اداره بودیم. در آن سه سال، با همه دردسر ها و گرفتاریهایی که گاه و بیگاه وجود داشت، همین که دوستانی در کنار هم بودیم و همچنان با خامه و نامه انس و الفت داشتیم، خورسند بودیم. تا آنکه من ناگزیر ترک میهن گفتم و چون با ایشان مشورت کردم و گزینه های آهنگ ایران یا جایدیگر را با ایشان در میان گذاشتم، ایشان مشورت داد که تصور می کند ایران برای من مفید تر واقع شود. یادم هست که همان روز پس از این مشورت هنگامی که از منزل دکتر جاوید باز می گشتم، در راه یکی از اساتید دانشگاه را، که از دوستان دانشمند و اکنون مقیم غرب است، دیدم که ماشین را نگاه داشت تا مرا به منزل برساند؛ ولی من که در آستانۀ ترک کابل، گهوارۀ شیرین ترین خاطراتم، بودم، توفانی در سر داشتم و بسیار شتابزده تعارف او را سپاس و خدا نگهدار گفتم. تصور می کنم همان روز(مرداد(اسد) 1361) آن دوست از مراسم خاکسپاری استاد عبدالهادی داوی دانشمند و سیاستمدار کهنسال و نامور افغانستان باز می گشت به هر روی آن روزها گذشت و سالها نیز گذشت. در واپسین سالهای اقامت نگارنده در ایران روزی یکی از دانشمندان ایرانی به نام آقای دکتر مجید فیاض در مشهد به قول خراسانیان "به بنده منزل" تشریف آوردند و معلوم شد که ایشان با دکتر جاوید در انگلستان اقامت دارند. آقای فیاض را شخصیتی بسیار محترم و دانشور و مطبوعاتی یافتم که در یکی دو سال بعد از آن هم هر گاه به ایران می آمدند با هم دیدار داشتیم و از گفت و گو با ایشان بهره و سود می بردم و در ضمن از احوال دوست و استاد دیرین، دکتر جاوید، هم با خبر می شدم .اما گویا تقدیرِ واپسین دیدار ما در ایران رقم خورده بود و دکتر جاوید یکی دو سال پیش از آن که من از ایران بیرون شوم، به مشهد آمدند و روزهایی را با هم بودیم. اما با آنکه دکتر جاوید مقاومت را از دست نداده بود، در این سفر ایشان را بسیار افسرده دیدم، که از روزگار غصه ها داشت و از غصه ها قصه ها. آن روز ها گذشت و جاوید هم گذشت و از او یادهای خوش و خاطره های نیک به یادگار ماند.
انتشار کتابی در باب نوروز مرا به یاد زحمات دوستی دیرین و درگذشتـه انداخت. دوستی که هم رفتارش نمونه ای از یک شخصیت بافرهنگ بود و هم خود به فرهنگ آریانای کهن عشق می ورزید. او در دانشگاه استاد ما بود و در بیرون دوست ما و در محل کار همکار و دوست و استاد ما نام استاد دکتر احمد جاوید، نه تنها برای کسانی به سن و سال من، که برای جوانتر ها هم نامی آشنا ست. او از چندین جهت نامور بود. استاد و مروج زبان و ادب، شخصیتی به تمام معنی با فرهنگ و خادمی دلیر و فداکار به ادبیات و فرهنگ. هرچند که نگارنده سالیانی دراز با جاوید همنشین و همسخن بود، به ویژه نخستین سه سال و واپسین سه سال اقامت در کابل را بسیار نزدیک بودیم. سه سال نخست سالهای دانشجویی من در دانشگاه کابل در رشتۀ زبان و ادبیات دری بود، که دکتر جاوید استاد ما بود. جاوید از نخستین به دست آورندگان دکترای دانشگاه تهران بود که از آنجا دو دکترا داشت نکتۀ جالب در دانشگاه این بود که ورزیده ترین استادان زبان و ادب دری دانشکدۀ کابل نیز شاگردان جاوید بودند و این برای جاوید افتخاری بود که در پرورش شاگردان خوب شهرت داشت. شاگردانش را حمایت می کرد و به نام آوری شاگردان راضی و شاد بود. در یادداشتی در همین صفحه نگاشته ام که در سال دوم دانشگاه بودم که مرا با استاد دکتر پرویز ناتل خانلری آشنا ساخت".
__________________________________________ <برگشت به بالا><باز گشت به مقاله>