علی محمد زهمــا در ســال ۱۳۰۶ خورشــيدی (۱٩٢٨ م) در قندهار زاده شد. در اين زمان، عبدالرحمنخان، امیر مستبد افغانستان، خانوادهٔ او را به اين شهر تبعید کرده بود.[۱]
زهما تعلیمات ابتدایی را در قندهار و ثانوی را در لیسه حبیبیه کابل به پايان رسانيد. پس از آن، وارد دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل شد.[٢]
علی محمد زهما، يکی از نخستين فعالان حزب دموکراتيک خلق افغانستان بود، که بعدا بنا به دلالی از اين حزب کناره گرفت. به گفتهٔ پوهاند دستگير پنجشيری زهما از جمله "بنیادگذاران نخستین کمیتهٔ تدارک جمعیت دموکراتیک خلق" بود[*] و پوهندوی سيفالرحمن سيف مینويسد:
"دانشمندان محترم هر يک: علی محمد زهما و محمدصديق روهی که مردان آگاه و آزموده روزگار بودند، بدون آن که گريبان پاره نمايند، آبرومندانه راه خويش را در پيش گرفتند و بدينترتيب طبق نوشتههای مرحوم غوربندی: "بيش از نصف اعضای کنگرۀ تدارک بنحوی از شرکت در کنگره کنار زده شدند." (عبدالقدوس غوربندی، نگاهی به تاريخ ح.د.خ.ا، جرمنی – دخو: سال – ٢٠٠٠ م، ص ١٢-١٣)"[*]
[میر غلاممحمد غبار، نورمحمد ترهکی، ببرک کارمل، میراکبر خیبر، صدیقالله روهی و علی محمد زهما، از نخستین کسانی بودند که در کمیته تدارکات برای تشکیل حزب دموکراتیک خلق تلاش میکردند.]
فقيرمحمد ودان مینويسد: "در ترکیب کمیته تدارک کنگره اول میر غلاممحمد غبار رهبر جمعیت وطن، نورمحمد ترهکی عضو برجسته رهبری ویش زلمیان، پوهاند علی محمد زهما استاد فاکولته ادبیات، ببرک کارمل اشتراک کننده فعال اتحادیه محصلین دوران حکومت شاهمحمودخان، میر اکبر خیبر، محمدطاهر بدخشی و محمدصدیق روهی نمایندگان برجسته همه نسلهای کشور اشتراک فعال داشتهاند. اما . . . علی محمد زهما با استفاده از یک فیلوشپ به اجازه کمیته تدارک کنگره به اروپا رفت."[*]
بعد از کودتای ٢۶ سرطان ۱۳۵٢ محمد داود، به دستور مقامات بالا از تدريس در فاکولته محروم شد و پس از کودتای ٧ ثور ۱۳۵٧ به امر نورمحمد ترهکی قلعه بند زندانهای مخوف صدارت و "پل چرخی" شد و جلادهايی چون اسدالله سروری آن دانشی مرد را بارها زير رگبار مشت و لگد و فحشهای رکيک گرفتند به حدی که سروری رئيس "اکسا"ی وقت شيشههای عينکهای ذرهبينی استاد را بر رخسارش ريز ريز کرد و خون از صورتش جاری نمود. همان دژخيم، استاد را بنام قوم و قبيلهاش تحقير و توهين نمود، به اين اميد که زهمای آهنين پنجه و آتشين نفس را از جوهرش خالی کنند؛ اما ققنوس دانشگاه کابل بار ديگر از درون خاکستر يک دوران خونبار و سفلهپرور سر بلند کرد و به اوجها پيوست.[دکتر اکرم عثمان، "طنين" يک صدای رسا و آهنگين برگزيدهٔ اشعار استاد علی محمد زهما، سايت فردا]
دکتر اکرم عثمان: "علی محمد زهما، نه تنها مؤرخ، جامعهشناس، فلسفهشناس و ادبياتشناس است بلکه سنگ بنای ترجمهٔ آثار سنگين و پذيرفتهٔ جهانی را نيز در کشور ما گذاشت و آثاری بس سنگين، شسته و روفته را تحويل پژوهشگران و محققان داد.
استاد نه فقط در عرصهٔ تدريس تاريخ و جامعهشناسی آموزگاری شناخته و شاخص دانشکدهٔ ادبيات کابل بود بلکه علم را با عمل درآميخت و با زبانی فصيح و بُرا صدها شاگرد و دانشآموز بيدار دل را، آشنای واقعيتهای اجتماعی کرد و به نبرد با استبداد حاکم فرستاد."[عثمان، همانجا]
واصف باختری، يکی از دانش آموزان استاد زهما بود، او مینويسد:
" در سال 1342 يکی از استادان دانشمند و نامدار فاکولتهٔ ادبيات همان زمان ـ استاد علی محمد زهما ـ برای ما، ترجمه درس میداد، ترجمـه و رموز، دقايق هنجارها و اسـلوبهای ترجمه. او روزی شعری از برشت آورد. به هر شاگرد ـ دست کم به چند شاگردی که استاد به دلايلی به چشم عنايت به آنها و کارهایشان میديد ـ تقسيم کرد؛ برای ترجمه به عنوان کارخانهگی. يکی از شعرهای برشت را برای من داده بود. البته من در ابتدا به نثر ترجمه کردم، توأم با اشتباهاتی که اشتباهات توسط استاد دانشمند پيراسته شد. بعدأ به فرمايش استاد من آن را به شعر ترجمه کردم."[*]
اما شاعری، بُعد ناشناختهٔ شخصيت استاد زهماست. استاد به ندرت طبع آزمايی کرده و قريحت سيالش را مجال داده که در قالبهای غزل، رباعی، چهارپاره و حتی قصيده خود را نشان بدهد و دنيای پر رمز و راز روان روشن او را بازتاب دهد. مع الوصف از جمع آن همه کارهای جنبی و گهگاهی، ديوانی ارجمندی فراهم آمده که محتوياتش سخت دلنشين، روحپرور و بيدارکننده میباشد.
نمونهٔ شعر او:
و اين هم نمونهٔ دل آويزی از طنين پايا و پايندهٔ استاد زهما که به اقتفای "لالهٔ دغديدهٔ" رهی معيری سروده است:
پيکر دست و پا بريده را مانم
بسمل زار خون تپيده را مانم
دی و پائيز همنشين دلم
برگ پائيز ديده را مانم
زلف يارم شکوفه بار آورد
زهرخند سپيده را مانم
رنج و بيداد و سرزنش ديدم
آهوی تيرخورده را مانم
چشم بيمارش فتنه انگيز است
فتنه های به جان خريده را مانم
رونق اعتبار جانکاهست
رنج در دل غنوده را مانم
گل شوخی به خنده گفت که هان
غنچه پيرهن دريده را مانم
از خرام تو سرو رعشه به دل
سروی از پا فتاده را مانم
از طلسم نگاه شدم جادو
دل افسون گزيده را مانم[عثمان، همانجا]
ترجمه آثار:
تاريخ روابط سياسی افغانستان از زمان امير عبدالرحمن تا استقلال، اثر لودويک، دبليو، آدمک، افغانستان شناس مشهور و استاد دانشگاه اريزونا، مترجم علی محمد زهما. موسسه نشراتی افغان کتاب
[طنین اندیشه های پوهاند زهما][*]