جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

عبدالهادی داوی پریشان


عبدالهادی داوی پریشان

نـوشـــته: نعمت حسينی
(پژوهشگر افغان)



عبدالهادی داوی پریشان فرزند عبدالاحدطبیب به سال 1313هجری قمری در کابل زاده شد. در مکتب حبیبیه آموزش دید و آن گاه به محرری در جریده ی سراج الااخبار مقرر شد. داوی در همان دوران به سرودن شعر آغازید، پاره یی ازسروده هاو نوشته هایش در صفحات سراج الاخبار انعکاس یافته اند .شعر بلند « بلبل گرفتار» که پس از انتشاربه چندین زبان ترجمه شده است، از آن شمار است.

عبدالهادی داوی آدم سیاست بودو گروه سیاسی که داوی به آن وابسته بود، از سوی میر سید قاسم رهبری می شد. داوی در واپسین سال حکمرانی امیرحبیب الله(1918م) به زندان افتاد. پس از پیروزی مردم افغانستان در پیکاربرضد انگلیس ها از زندان رهایی یافت و به سر دبیری جریده ی امان افغان مقرر شد.داوی در روزگار امیر امان الله به حیث یک شخصیت آزادی خواه ومیهن پرست مورد بزرگداشت قرار گرفت ودر آن سال ها به حیث مستشار وزارت خارجه، سفیر افغانستان در بخارا ، وزیر مختار در لندن، وزیر تجارت و سفیر افغانستان در برلین کار کرد. در واپسین سال پادشاهی محمد نادر(1312خ)بار دیگر به زندان افتاد. هنگامی که از زندان بدر شداز مرز پنجاه ساله گی گذشته بود. او از پهنه ی پر جوش سیاست به خلوت کتابخانه ی خویش پناه برد. پس ازآن داوی را سالی چند به ریاست شورای دوره ی هفتم مقرر کردند و سپس به حیث سفیر افغانستان در اندونیزیا و آخرین کار دیوانی وی به حیث رییس مجلس سنابود.داوی به سال 1362خ در کابل زنده گی را پدرود گفت.

در سال 1365خ گزیده ی شعر های داوی، زیر نام « گزیده شعر های عبدالهادی داوی (پریشان)» به کوشش متین اندخویی از سوی انجمن نویسنده گان افغانستان اقبال چاپ یافت.

این هم نمونه های شعر وی:

«1»
خوناب گریه خواب به چشمم حرام داشت
ساقی شب گذشته چه آتش به جام داشت
دیشب که می شمرد نگاهم ستاره را
اشکم به شکل سبحه لولو نظام داشت
دانی به تار زلف تو چون دست می زنم
دل نام نغمه یست که آن جا مقام داشت
لعلش طبیب صد دل رنجور بود لیک
افسوس این که عادت شب مدام داشت
امروز از وفا سخنی نیست در جهان
ای کاش آن جفای تو ای گل دوام داشت

«2»
ای بهشت آدمیت خوی تو
آدم آن باشد که دارد بوی تو
ما که و درگاه ات ای علیجناب
باب جبریل است راه کوی تو

«3»
شعر هر چند ترجمان خوشست
از کم وکیف عشق لال بود
هر قدر نی که خوشنوا باشد
تاب آتش ازو محال بود
جوزای 1322خ

حسینی، نعمت،سیماها و آواها،صص 134،135و136