خونيرث - يا خونيرس - نام قديمی سرزمينی ناشناخته است كه از دو جزء "خون" و "يرث" تشكيل شده است. جزء اول آن مخفف "خيون" يا همان "خون" و "هون" است كه در زبان ساسانيان و بويژه در كتاب رزمنامة "اياتكار زريران" به اقوام ترك "آق هون" يا "هون سفيد" يا آفتاليت و هياطله اطلاق میشد و "يرث" يا "يره" همان "زمين" است كه رويهمرفته معنی "سرزمين هونها" را میدهد و نشان از آن دارد كه "اقوام ترك زبان هون" اولين ساكنان اين مرز و بوم بودند.
وقتی قوم "هون" يا "خون" با اقوام "اور" (ur) در آسيای ميانه متحد شدند اتحاديه قبايلي "اورخون" را تشكيل دادند كه نام اين اتحاديه بر قسمتي از آسياي ميانه نهاده شد كه بعدها كتيبههای "تركی باستان" به زبان "گؤك تركها" از آنجا بدست آمد.
واژه "خيون" يا "هون" در دانشنامه مزديسنا چنين تفصيل گرديده كه "خيون در اوستا بصورت خوئيون و خی اُن نام قبيله و قومی است از تورانيان…[و به] قبيلههای دانو و خوئيون … در پهلوی و حماسۀ اياتكار زريران خيون گفته شده"[دانشنامۀ مزديسنا، .واژهنامه توضيحی آئين زرتشت، دكتر جهانگير اوشيدری، شركت نشر مركز، چاپ اول، ١٣٧١، تهران، ص ٢٦٨]
در كتاب "وِهَرود و اَرَنگ" از ارجاسب ترك به عنوان "شاه خيونان" نام برده شده كه در نزديك جنگل سپيدمرو با گشتاب پادشاه يران جنگيده است[وهرود وارنگ، جستارهايی در جغرافيای اساطير و تاريخی ايران شرقی، پژوهش ژوزف ماركوارت (آلمانی)، ترجمه با اضافات از داود منشیزاده، مجموعۀ انتشارات ادبی، تاريخی. موقوفات دكتر محمود افشار يزدی، تهران ١٣٦٨، ص ١٧۴]
به هر حال اين واژه در "هادخت نسك" (فرگرد ١ بند ٣٠) نيز بصورت "خونيره" - با های غير ملفوظ - آمده و نشان میدهد كه ساكنان اصلی سرزمين باستانی ايران "تركان هون" بودند كه سرزمين خود را نيز "خونيره" يا "خونيرث" میناميدند.[*]
در اساطير پارسی (در كتاب نهم دينكرت)، به رخدادی اشاره شده و چنين آمده است كه پس از هلاكت اژیدهاك سه سر بدست فريدون، ديوان مزندر (سكنه سرزمينهای جنوبی خونيرث) به كشور خونيرث حمله آورده و فريدون را با حملات بسيار از آنجا رانده و به مردم زيان رسانيدهاند. مردم شكايت نزد فريدون آورده و از بلايايی كه مزندرها بر آنان روا داشته گلايهها میكنند و سرانجام فريدون با اسب گشن برمايون بر مزندرها حمله آورده و دو سوم آنها را هلاك نموده و يك سوم باقیمانده به سوی كوهها فرار نموده و ديگر به كشور خونيرث باز نمیگردند.
با آن که اين روايت پارسی نسخهای بدل روايت هندی است، چنان که در روايت هندی آمده است که پس از كشته شدن سه سر و اژدهای ورترَ، شاه دانوها به نام بالی (رئيس طايفه ديوان سرزمينهای جنوب هند) به سرزمين آرياييان حمله آورده و تمام متصرفات ايندرا را متصرف میشود و بنا بر آنچه در اساطير هندی آمده ويشنو در قالب يك انسان كوتوله بنام وامنه ظاهر شده و به ياری ايندرای ورترهن آمده و وامنه، بالی را فريب داده و بدين ترتيب ايندرا با حيله و نيرنگ موفق به باز پس گيری دو سوم از متصرفات سابق خود میشود و يك سوم زمين شامل نواحی دوزخی جنوبی به شاه ديوان جنوب تعلق میيابد.
با وجود اين، ذکر خونيرث در روايت پارسی در خور تأمل است. در روايات پارسی، هوشنگ اساطير آريايی (ايرانی) همانند منو برادر ارشد جمشيد شاه هر دو نخستين قانونگذار گيتی شناخته شده اند و هر دو بر سرزمين ديوان يا كشورهای جنوبی خونيرث (جمبودويپا) حمله نموده و فرمانروای مزندرها (دراويدها) میشوند.
در اساطير فارسی گفته شده كه رودخانه و كوه دائيتی در ايرانويچ در ناف جهان قرار داشته و ايرانويچ سرزمينی واقع در مركز كشور خونيرث بود و خونيرث نيز همچون جمبودويپ كشور مركزی از ميان هفت كشور گيتی بود.
در منابع پهلوی به نقل از متون دينی مذكور است كه جهان از هفت كشور تشكيل شده بود كه كشور مركزی را خونيره يا خونيرث Xvaniratha میناميدند و ايرانويج در ناف جهان و در ميان كشور خونيره واقع بوده و در شمال خونيره در بن كده زمستان دو كشور ديگر به نامهای وئوروبرشت Vourubaresht و وئوروجرشت Vourujaresht قرار داشتند كه علیالقاعده ايرانويچ در جنوب آنها جای داشته است. اما اين توضيحات كافی به نظر نمیرسد.
در ونديداد اوستا به جز توصيف آب و هوايی و اشاره به سرمای ديو داده و وفور نوعی مار، چندان كه بايد به موقعيت جغرافيايی ايرانويچ پرداخته نشده است. اشاره به ده ماه زمستانی و وجود سيلابهای پيشرفته در زمستان هم نمیتواند مشخصه منطقه خاصی از جهان باشد. در بخش يشتهای اوستا نيز بارها از ايرانويچ و رودخانه دائيتی نيك (ونگوهی داييتی) ياد شده است، که به بسياری از خاورشناسان نامدار، اين رود با آمو دريا مطابقت دارد.
ايرانويچ خاستگاه اوليه همه آرياييان گيتی بود كه پژوهش در تعيين موقعيت جغرافيايی اين مكان در قرون اخير موضوع بحث بسياری از دانشمندان بوده و گروهی آنرا سرزمينی افسانهای و خيالی و عدهای با استناد به توصيفات آب و هوايی و برخی گزارشات در متون دينی هر يك منطقهای از جهان را حدس زدهاند كه پرداختن به اين حدسيات موضوع بحث ما در اين بخش نيست.
ايرانويچ واژهای به زبان پهلوی است كه از نام اوستايی ائيرينه وئيجه Airiyana.Vaejah گرفته شده كه به معنای خاستگاه يا مركزيت يا محل تمركز ائيریها است و ائيريه واژه اوستايی به معنای آزاده است و نامیست كه به طبقه اشراف و سلحشوران اين قوم اطلاق میگردید. اين واژه در منابع هندی آريه و در كتيبههای هخامنشی نيز اريه ناميده شده که امروزه آریا نامیده میشود.
كهنترين جائی كه از "خنيرس" نام برده شده است كتاب اوستا است (در يسنا كه قديمتر است و هم در يشتها كه نسبت به گاهان ويسنا جديدتر است) در يسن ۵٧ بند ٣١ و نيز در هادخت نسك (فرگرد ١ بند ١۴) از "خنيرس" بنام ميهن آرياييان نامبرده شده است. در مهريشت از يشتها (كرده ۴ بند ١۵) واژه "خنيرس" با صفتش "بامی" بصورت مضافاليه (اين كشور خنيرس بامی) بكار رفته است و ترجمه اوستائی آن اينست:
"به اين كشور خنيرس بامی، آنجا كه موجودات بسيار دارند و درمانبخش موجودات، مهر توانگران است" و اين واژه در متن اوستا به اين صورت است. (محل دست نويس ص ١٨ مجله ش ١٣٢)
و در همين مهريشت (كرده ١٧ بند ٦٧) از حركت مهر بسوی "خنيرث" سخن بميان آمده است و عبارت آن بند اينست: "مهر را میستاايم كه دارای دشتهای فراخ است، كه از سخن راستين آگاه است. زبانآوری كه دارای هزار گوش است. كه با گردونه چرخ بلند بطرز مينوی ساخته شده از كشور ارزهی بسوی كشور خنيرث شتابد از نيروی زمان و از فرمزدا آفريده و از پيروی اهورا آفريده برخوردار است در همين مهريشت (كرده ١۴ بند ١۵) نام خنيرث با شش كشور ديگر آمده است. كه "خنيرس" با لقب "بامی" بزرگترين و بهترين كشورها است. عين بند مهريشت اينست "به كشور ازرهی و سوهی به فرددفشو و ويدذفشوبه و اروبرشتی و واروجرشتی است مهر توانگران است" چنان كه میبينيم هفت كشور يا هفت بوم در اين نام برده شده است در گاهان يسنای ٣٢ پاره ٣ بصورت هفت بوم ياد شده و در بخشهای ديگر اوستا واژه (كرشور= كشور جای "بومی" را گرفته است) در آيين برهمنان نيز روی زمين به هفت كشور بخش شده است در اوستا به صورت "هپتو كرشور" خوانده شده است اين نامها (در برخی از كتابهای پس از اسلام با اندك اختلافی عيناً بكار رفتهاند) در كتاب بندهشن (بخش ١۵ بند ٢٧) ضمن شرح كشورهای گوناگون از خنيرس بعنوان ميهن ايرانيان و شريفترين بخش زمين سخن بميان آمده است و در (بند ١) بندهشن پيرامون كشورهای جهان بحث مفصلی شده است و از سيوسه بخش زمين گفتگو شده كه در روزی كه "تشتر" (ايزد باران) بارندگی كرد نصف گيتی را آب فرا گرفت و باقيمانده زمين به هفت كشور بخش شد، كشوری كه در ميان و دل شش كشور ديگر جای داشت، "خونيرس" نام دارد كه بهتر و زيباتر از كشورهای پيرامون خود است. در خراسان (مشرق) آن سوه در خوروران (مغرب) آنارزه و در نيروج (جنوب) آن فرددفش و ويددفش در آپاختر (شمال) آن وروبرشت و روجرشت واقع است و "خنيرس" در ميان و دل اينها جای دارد كه بخشی از دريای (فراخگرت) پيرامون آنرا فرا گرفته است. اهريمن به اين كشور خنيرس آسيب فراوان پديد آورد كه ديدگوان و دليران در اين بوم پديد آمدهاند و دين نيك مزديسنی از اينجا برخاست و بديگر كشور راه يافت و سوشيانس از اينجا ظهور خواهد كرد و اهريمن را ناتوان خواهد ساخت و رستاخيز پديد خواهد آورد و زندگی مينوی آينده را آغاز خواهد كرد.
در نوشتههای فارسی پس از اسلام نخستين اثری كه از خنيرس و كشورهای پيرامونش در آن سخن رفته است مقدمه شاهنامه ابومنصوری است، كه كاملاً با مطالب "يشنها" مطابق است و عين عبارت آن چنين است: (هر كجا آرامگاه مردمان بود - به چهار سوی جهان از كران تا كران اين زمين را ببخشيدند و به هفت بهر كردند و هر بهری را يكی كشور خواندند، نخستين را ارزه خواندند دوم را شبه خواندند، سوم را فرددفش خواندند، چهارم را ويددفش خواندند، پنجم را ووربرست خواندند، ششم را دورجرست خواندند، هفتم را كه ميان جهانست خنيرس خواندند، و خنيرس بامی اينست كه ما بدو اندريم و شاهان او را ايرانشهر خواندند. ابوريحان بيرونی در كتاب التفهيم كشورهای هفتگانه را بصورت ويژهيی رسم كرده كه شش دايره در پيرامون و ايرانشهر در ميان شش دايره ديگر واقع است. و مینويسد "… و پارسيان نخست مملكتها بهفت كشور قسمت كردند و اين قسمت از هرمس حكايت كنند چنين بر اين صورت".[*] [1]