جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

خټګر، فتح محمد

فتح محمد خټګر

یک خدمتگار صادق وطن

نـوشـــته: کاندیدای اکادمیسن سیستانی
(۱۷ / ۱/ ۲۰۰۹)


مرحوم فتح محمد خټګر (می ۱۹۱۹ - اپریل ۱۹۹۲)، یکی از اعضای سابقه دار نهضت ملی ویش زلمیان (جوانان بیدار) بود.

زندگينامه

فتح محمد خټګر در ماه می ۱۹۱۹ در یک خانواده کسبه کار (معمارباشی استایاران) در کوچه بنایان قندهار چشم به جهان گشود. استایاران منسوب به قبیله ستریانی پشتون بود که این قبیله عمدتاً در منطقه دامان سرحد مسکون اند.

وی تعلیمات ابتدائی را در نخستین مدرسه قندهار که در عهد اعلیحضرت امان الله خان در سال ۱۳۰۰ شمسی تاسیس شده بود فراگرفت و بر اثر زحمت کشی و پشت کار خود، مرد باسواد و فهیم و صاحب شهرت نیک بار آمد. او کار را در مدیریت فوائد عامه قندهار شروع نمود و چون در نقشه کشی و معماری دارای استعداد ذاتی بود و نقشه های عصری طرح و دیزاین میکرد، مورد توجه، شفقت و نوازش نایب الحکومه قندهار، وزیر محمدگل خان مومند، قرار گرفت و هنگامی که وزیر محمدگل خان از قندهار به مزارشریف به حیث نایب الحکومه تبدیل شد، وی را با خود به مزار شریف برد و در آن ولایت مدت هفت سال مصدر خدمات عام المنفعه فراوانی گردید.

خټګر، بعد از بازگشت از مزارشریف چندی به حیث مدیر عمومی فوائد عامه قندهار وظیفه اجرا نمود و سپس به حیث مدیر فوایدعامه حکومت اعلی گرشک تبدیل گردید. بعد از این او در پروژه وادی هیرمند که از طرف حکومت شاه محمودخان به کمک مالی امریکا روی دست گرفته شده بود (۱۳۲۵ش)، استخدام گردید و چون ماموران و کارمندان پروژه وادی هیرمند، برای رهایش خانواده های خود به خانه و مسکن ضرورت داشتند، طرح شهر لشگرگاه روی دست گرفته شد، و او نقش بسیار موثری در بنیاد شهر لشکرگاه و اعمار منازل رهایشی آن شهر بدوش گرفت، چنانکه ساختمان های گنبدی دو طرفه جاده هوتل لشکرگاه از یادگارهای عمرانی او بشمار میروند.

خټګر، مدت مدیدی در پروژه وادی هیرمند با طرح ها و نقشه های ساختمانی خود برای مردم وادی هیرمند مصدر بسی خدمات میشد و خود نیز از هنر معماری خود بهره می برد. ظاهراً در همین وقت یعنی در هنگام ماموریت خود در وادی هیرمند، با نهضت ویش زلمیان ارتباط پیدا کرده است.

نهضت ويش زلميان نخستین حرکت سیاسی - روشنفکرانه در آغاز حکومت شاه محمودخان بود که طیف وسیعی از روشنفکران، نویسندگان، معلمان، کارمندان دولتی، تجار ملی و حتی روحانیون را در شهرهای کابل و قندهار و ننگرهار در بر میگرفت. این نهضت در جهت تنوير افکار جوانان، تعميم علم و معارف در کشور، مبارزه با مفاسد اجتماعی و خرافات و فساد اداری، رشوه خواری ، اختلاس، بيروکراسی، تامين عدالت، و طرفداری از حقوق مظلومان، استقرار نظام مشروطه، تحکيم وحدت ملی، توسعه مدارس و مکاتب برای فرزندان کشور تلاش ميورزيد.

اين نهضت سياسی، پس از نشر کتاب ويش زلميان توسط عبدالرؤف بينوا در ۱۳۲۶ شمسی در دوره دموکراسی شاه محمود خان رسماً شروع به فعاليت نمود. پايه گذاران اصلی اين نهضت بنابر ضبط محمدعلم بڅرکی، یکی از اعضای این نهضت: عبدالرؤف بینوا، ارسلان سلیمی، قیام الدین خادم، نورمحمد تره کی، فیض محمدانگار، غلام حسن صافی، صدیق الله رشتین، گل پاچا الفت، که در کابل زندگی میکردند، بودند.[١] اما بنابر ضبط دستگیر پنجشیری، موسسین این نهضت در قندهار محمد رسول پشتون، کاکا انورخان اچکزائی، قاضی بهرام خان، غلام جيلانی خان الکوزائی، عبدالهادی خان توخی، عبدالصمدخان کاکر (قاضی عبدالصمدخان کاکر[۲])، عبدالخالق خان واسعی بودند. اما عبدالحميد مبارز بر آنست که حزب ويش زلميان ابتدا توسط قاضی بهرام خان، محمدرسول پشتون، عبدالحی حبيبی، عبدالهادی خان توخی، گل پاچا الفت، عبدالرؤف بينوا، غلام حسن صافی، فيض محمد انگار، و محمدابراهيم خواخوژی بوجود آمد و سپس هواداران ديگری در کابل و قندهار و ننگرهار به آن پيوستند.


 اکادميسين رشاد در اين باره ميگويد که: حزب ويش زلميان، اولين حزب بعد از مشروط خواهان دوم است که در کشور تاسيس شد. و محرکين صدای دموکراسی در کشور نيز همين ويش زلميان بودند. "جريده انگار" سخنگوی حزب ويش زلميان اولين جريده ملی بعد از عهد اعليحضرت امان الله خان بود. مرحوم رشاد، پوهاند حبيبی را از اعضای رسمی نهضت ويش زلميان بر نمی شمارد اما ميگويد که او از دوستان همراز ويش زلميان بود.[۳]

مرحوم غبار در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ و مرحوم محمدعلم بڅرکی در کتاب "ویش زلیمان" خود از عضویت مرحوم فتح محمد خټګر در این نهضت یاد کرده اند.

مرحوم خټګر، در میان اعضای عمده و سرشناس نهضت ویش زلمیان از محبوبیت خاصی برخوردار بود. دوستان بسیار صمیمی او که همواره به دیدن او می آمدند و ساعتها با او مجلس میکردند، عبارت بودند از: اکادمیسین عبدالشکور رشاد، فیض محمدانگار، عبدالرؤوف بینوا، محمدابراهیم خواخوژی، محمدانور اچکزی، عبدالهای خان توخی، جیلانی خان عارض، پوهاند نوراحمد شاکر، محمدرسول پشتون (والی)، غلام دستگیرجان پوپل، عبدالغنی خان میوندی، پوهاند عبدالحی حبیبی، لعل محمدخان کاکر، غلام جیلانی خان الکوزی، عبدالصمدخان ویسا و یک تعداد دیگر.

خټګر چون فرزند یک کارگر بود و هیچگونه وسیله و واسطه ای برای ارتقا به مقامات مهم دولتی نداشت، مجبور بود به بازوی همت و لیاقت خود متکی باشد.او بر اثر زحمت کشی، پشتکار و خدمات صادقانه اش، ابتدا به حیث مدیر عمومی و سپس به حیث رئیس تعمیرات در پروژه وادی هیرمند تقرر یافت و مدت شانزده سال در این وظیفه صادقانه خدمت نمود. و در پاداش این خدمات خود، دو مدال مطلای صداقت و خدمت در وادی هیرمند گرفت. در سال ۱۳۴۴ ش، وی از ریاست تعمیرات وادی هیرمند به وزرارت داخله تبدیل شد، ابتدا بحیث مدیر عمومی املاک و دو سه سال بعد بحیث رئیس املاک و اسکان آن وزارت مقرر گردید.

مرحوم خټګر، یک انسان بی آلایش و پاک نفس بود و با کمال صداقت از عهده وظایفش بر می آمد. ختگر، با آنکه در یک مقام بسیار حساس و مهم دولتی در وزارت داخله کار میکرد، هرگز از مقامش سوءاستفاده نکرد و دستش به رشوت گیری آلوده نشد، زیرا صاحب عزت نفس و غرور وظیفه شناسی بود. او در این وظیفه نیز به گرفتن مدال مطلای صداقت از حضور ظاهرشاه گردید. ختگر زندگی فقیرانه ولی شرافتمندانه داشت و دوست بسیار مهربان و از خودگذر برای دوستان خود بود.

فتح محمد خټګر، یک خدمتگار صادق وطن و مردمش بود. از واسطه بازی و رشوت خوری بسیار بد می برد. در اینجا بد نیست خاطره یک چشم دید خود را بیان کنم. بیاد دارم که در سال ۱۳۵۰ قحطی و خشک سالی سبب مرگ و میر بسیاری از مردم غور و بدخشان و دیگر مردم ولایات گردیده بود. دولت هیئت بلند رتبه ای را موظف کرد تا به ولایت غور برود و وضعیت را از نزدیک وارسی و کمک های لازم را به مردم چاره کند. فتح محمد ختگر نیز شامل همین هیئت بلند رتبه مرکب از والی کابل (آقای غلام علی آئین) و یک دو نفر دیگر تحت ریاست داکتر صمد حامد بود که بایستی از طریق بامیان به غور میرفتند. در همین فرصت کسی از ملاکان و زمینداران گویا به این دلیل که دعوای زمینش بدون دادن رشوت تصفیه شده بود، مبلغ پنجاه هزار افغانی را در داخل پاکتی گذاشته و در خیرخانه بدست طفل کوچک خټګر داده بود تا به پدر خود بسپارد.

وقتی آقای خټګر از وظیفه به خانه آمد، پاکت را به او دادند و چون پاکت را باز کرد، نوت های هزار افغانیگی را در داخل پاکت دید. از اهل خانه پرسید که این پاکت را کی آورده و نامش چی بود؟ جواب دادند که نمیدانیم ولی شخص مورد نظر چپن در برداشت و فکر میکنیم که از مردم شمال کشور بوده باشد. خټګر قلم و کاغذ گرفت و بعد نمبرنوتهای هزار افغانیگی را یاد داشت کرد و بعد نامه ای به معین وزارت داخله، آقای الکوزی نوشت و سپس تمام پولها را دوباره در پاکت گذاشت و سرپاکت را بست و بدست من داد و گفت فردا صبح به وزارت داخله برو و این پاکت را به معین صاحب، آقای الکوزی بسپار و بگو که من عازم سفر به غور بودم آمده نتوانسم. من چنان کردم و فردا پاکت را به معین صاحب وزارت داخله رساندم و او پاکت را باز نمود، اول نامه خټګر را خواند و سپس با خوشروئی سر تکان داد و به یکی از رؤسای وزارت داخله که حاضر بود گفت: آقای خټګر واقعاً شخص پاک نفسی است. ببین کسی بدون آنکه نام خود را گرفته باشد و یا کار خود را به او اظهار کرده باشد، مبلغ پنجاه هزار افغانی به خانه او بخشش داده است، اما او بجای اینکه این پولها را نوش جان کند، آنرا بدست داماد خود فرستاده و نوشته که یک شخص از روی نادانی این پول ها را بخانه من آورده و به اطفال من داده است، بشما فرستادم تا لطفاً آن را به سره میاشت تحویل بدهید.

فتح محمد خټګر، آدم مهمان نواز و رفیق دوست بود و کرکتر بشاش و با وقار داشت. پس از کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ و تقرر تورن فیض محمد به حیث وزیر امور داخله به تقاعد سوق داده شد. و از همان سال دچار بیماری روماتیزم گردید و تا روز مرگش از اثر این بیماری رنج می کشید. برای تداوی این بیماری خانه پدری خود را در قندهار فروخت و مصرف تدوای خویش کرد، ولی از این مرض بهبودی نیافت. او شبها تا صبح خواب نداشت و از درد مفاصل خود در خود می پیچید، ولی به خانم و اولادهای خود از دردی که داشت شکایت نمیکرد. در اخیر عمر انگشتان دستان او بشکل حیرت آوری کج شده بود و پندیدگی در هر بند انگشتان او، همراه با درد طاقت فرسا، وی را سخت رنج می داد تا اینکه از کابل به لشکرگاه نزد برادران خود رفت و یک سال بعد در حمل ۱۹۹۲ به عمر ۷۳ سالگی در شهر لشکرگاه که خود از تهداب گذاران آن شهر بود چشم از جهان بست و از درد جانسوز رهائی یافت. روحش شاد و یادش گرامی باد!

از فتح محمدختگر یک پسر و سه دختر برجای ماندند که دختر بزرگش خانم نگارنده این سطور است و بقیه یکی زنده و یکی مرده است. پسرش زنکی خټګر، گرچه فاکولته انجنیری کابل را تمام کرده ولی آدم بیکار و بی روزگار در پشاور با خانواده خود چشم به کمک دوستان و خویشاوندان از خارج دارد. یعنی که آن استعداد کار و زحمت کشی که در وجود پدر سراغ میشد، در پسرش سراغ نمی شود. امیدوارم که پسران پسرش نام پدر بزرگ خود را زنده نگهدارند


يادداشت‌ها


يادداشت ۱: این نوشته به تقاضای شخصیت فرهنگی آقای فدامحمد نظری مقیم لندن که ترجمه کتاب ویش زلیمان را از پشتو به دری روی دست دارد، به نگارش آمده است. (سیستانی)



پی‌نوشت‌ها


[۱]- ویش زلمیان، ص ۲۹
[۲]- محترم هوتک صاحب، ضمن ایمیلی، عبدالصمدخان کاکر، را قاضی عبدالصمدخان کاکر معرفی و علاوه کرده که وی از موسسین ویش زلمیان و سالهای متمادی در کابل زندانی سیاسی بود. بنابر این متن مقاله اصلاح شد و از هوتک صاحب بخاطر این تذکرشان تشکر میکنم. (سيستانی)
[۳]- گوربت، شماره ۶، ص ۲۱


جُستارهای وابسته


بڅرکي، محمدعلم، ويښ زلمان


منابع