پژوهش: دکتر وحيد بينش
(دكتورای علوم سياسی، محقق و نويسنده و استاد دانشگاه)
مـقـدمـه
نظريه دولت مشروطه در پی حل مسائل اساسی حاكميت مطلقه بوده و آن، مسأله انتقال حاكميت از يكی به ديگری و تداوم آن است. اين نظريه مبتنی بر مجموعه قواعد و اصولی است كه به موجب آنها دگرگونی ممكن میگردد و بر نهادينه كردن روابط قدرت بسيار تأكيد میشود. ارزش و حيثيت فردی بنياد نظريه دولت مشروطه است. هدف قانون اساسی حفظ حيثيت و ارزش نفس است؛ زيرا اعتماد بر اين است كه نفس ارزش اوليه و غايی است.
بنياد نظريه دولت مشروطه پيش از هر چيز بر مفهوم محدوديت قدرت مبتنی است كه دولت مطلقه نظم سياسی متمركزی را پديد آورد كه انديشه مشروطيت در آن شكل گرفت، انديشه كه حاكميت قانون، تدوين قانون اساسی مكتوب و مدوّن به عنوان مبنای عمل و ميثاق ملی در كانون آن قرار داشت.
جنبش مشروطهخواهی در افغانستان
هدف از برقراری دولت مشروطه تأمين و تضمين تفرّق قدرت، اقتدار سياسی، تسهيل دگرگونی و تغيير نظم در نظام سياسی بود، تا برخی از ارزشها و اصول اساسی مانند آزادی، برابری، حقوق فردی و... محفوظ بماند. تفكيك و تعادل قوا و نظارت بر آنها از جمله مهمترين عوامل نيل به اين هدف شمرده میشد.[١] پس میتوان گفت در سير انديشه سياسی غرب، نظريه مشروطه نيرومندترين نظريه بود كه بخش بزرگی از بنيان انديشه سياسی جديد درباره دولت تا روزگار ما را شكل داده است.
فكر مشروطهخواهی در افغانستان در اوائل قرن بيستم (١٩٠٦م) در زمان حكومت شاه حبيبالله (١٩٠١ـ١٩١٩م) شكل گرفت. حكومت شاه حبيبالله مانند اسلافش قدرت مطلقه و خودكامه بود، همزمان حركتهای مشروطهخواهی در كشورهای اسلامی و همجوار افغانستان مثل ايران، عثمانی، هند، مصر و... جريان داشت. مشروطه طلبان در تكاپوی براندازی نظامهای خودكامه و دست نشانده استعمار بودند. البته ناگفته نبايد گذاشت هدف عمده مبارزات ضد استعماری ملل شرق كه در اين زمان جريان داشت، جنبش مشروطيت بود. مشروطهخواهی در افغانستان نقطه عطف در تاريخ تحولات سياسی ـ اجتماعی اين سرزمين میباشد و از آن به عنوان مرز بين جامعه كهنه و نو، سنتی و مدرن و... تعبير گرديده است. هسته مركزی انديشه مشروطهخواهی در افغانستان را مانند جاهای ديگر، محدود نمودن قدرت سلطنت در چارچوب قانون شكل میداد. مشروطهخواهان خواستار حكومتی بودند كه در آن، اعمال گسترده قدرت مطلقه و خودكامه ناممكن باشد.
نگاهی گذرا به دوره ماقبل مشروطيت به تبيين و تحليل اين جريان كمك خواهد نمود.
ساخت اجتماعی و فكری جامعه افغانستان قبل از دوره مشروطيت
ساخت اجتماعی و فكری جامعه افغانستان مبتنی بر باورها و عادات قبيله و سنتی بوده شاه و قبيله او مملكت را ملك مطلق خود و رعيت را مانند گله گوسفندان، كه بدون چون و چرا از عوامل سلطان اطاعت و متابعت نمايد میدانستند. شاه مانند اميران قبل از خود دارای حس قوم پرستی بوده، مأمورين بزرگ را از بين سران وابسته به دودمان شاهی انتخاب میكرد.[٢]
اختلاف و نفاق شهزادگان سدوزايی و محمدزايی نتايج بسيار ناگواری در پی داشت كه مهمترين آن، عقب نگهداشتن كشور از كاروان ترقی و تمدن بود. در اين دوره برای بهره گيری از ذخاير كشور گرايشی نشان داده نمی شد، منابع مالی بسنده هم وجود نداشت و علاوه بر اينها وضع طبيعی نامساعد و مهمتر از همه بافت اجتماعی قبيله ای، موانع عمده زمينههای نوگرايی و نوسازی بودند.
در زمان شكل گيری نهضت مشروطه، حكومت شاه حبيبالله بخش اعظم بيت المال را خرج حرم سرای شاهی مینمود. به نوشته غبار، شاه حرام سرای مفصل و با شكوهی ترتيب داده كه بيش از صد زن به عناوين حرم، سراری، خدمه و جواری در آن میزيستند. مصارف البسه، زيور، مأكولات، معاشات و حمل و نقل اهالی حرم گزاف بود.[٣] شاه در اثر قدرت بی سرحد و مطلق، به مرور زمان به يك زمامدار خودسر، خشن و بی باك تبديل شد و درباريان از روش او منزجر و ترسان بودند.[۴]
هرچند افغانستان از رهگذر ويژگیهای جغرافيايی ـ استراتژيك خود به گونه مستقيم زير سلطه استعمار قرار نگرفت اما چنانچه ترنزيو (Terenzio) مینويسد: “تهديد هندوستان همواره علت اصلی و پايه هر مسأله را در اين منطقه تشكيل میداد.” به همين دليل افغانستان همواره پهنه چشم و هم چشمیهای انگلستان و روسيه تزاری بود.
برخی از نويسندگان رويارويی افغانها با استعمار انگليس و روس را دليل روی آوردن حكمرانان اين كشور به نوسازی ذكر كردهاند. اما عده از نويسندگان افغانی از جمله فرهنگ و غبار معتقدند حضور استعمار بر گوشه گيری فرهنگی و سياسی مردم افغانستان كمك كرد. سه بار تجاوز انگليس به افغانستان بر تنفر و انزجار مردم از انگليسها و دستاوردهای فنی و مدرن آنان افزود و آنان را بر بافتهای قبيلهای ـ سنتی بيشتر متمايل كرد. به نوشته غبار، علوم جديده كه تا آن وقت، مقدرات ملل گيتی را به طور درخشانی تغيير داده بود، در مملكت ما راه نيافت. در اثر تعرض انگليس محيط اجتماعی كشور را تاريكی فرا گرفت.[۵] فرهنگ مینويسد: در نتيجه تعرض انگليس و خصومت ناشی از آن، حسّ نفرت از اروپائيان و مدنيّت صنعتی كه ايشان از آن نمايندگی میكردند، شدّت يافته، مانع ذهنی بزرگی را درباره تجدد و اصل ساختن كشور و مؤسسات آن فراهم نمود.[٦]
ناگفته نبايد گذاشت كه شاهان سلسله دورانی به دليل عدم ناتوانی در برابر سلطه نظامی حريفان انگليسی و روسی به دادن امتيازات ديپلماسی روی آوردند. اين مسأله زمينه سلطه تجاری و اقتصادی را به بار آورد كه آن هم منجر به تضعيف صنايع دستی گرديده به آشفتگی اجتماعی منتهی گرديد. شاهان افغانستان همكاری با غرب را بر رويارويی ترجيح دادند و به اصلاحات ابزاری و سطحی آن هم در بخش نظامی اقدام نمودند تا دولت را در مقابل جامعه تقويت كنند نه اينكه جامعه را در مقابل دولتهای خارجی.
شيرعلی خان به تشكيل ارتش با يونيفورم مخصوص روی آورد و جزوه به زبان پشتو برای آموزش آنان چاپ كرد. عبدالرحمان سران قبايل هزاره را در تنگنا قرار داده و با همكاری و هماهنگی ارتش قبيله پشتون دست به نابودی آنان زد. شاه حبيبالله به معارف و سيستم قضايی، انتشار نشريه و... پرداخت. اما همه اين اقدامات به گفته فرهنگ، جهت تاج و تخت بود.[٧] و روا معتقد است: "اقدامات اصلاحی آنها ابزاری (Instrumental) بود."[٨]
انگيزه و هدف مشروطهخواهان
در چنين اوضاع و شرايطی مشروطهخواهان حركت خود را شروع كردند، انگيزه و هدف آنان چه بود؟ از مشروطيت چه برداشتی داشتند؟ و مشروطهخواهان چه كسانی بودند؟
غبار مشروطهخواهان را قشر تحصيلكرده معرفی میكند كه در پايتخت حضور داشتند و محور سه مركز گرد آمده بودند.[٩]
- يك: ليبرالهای دربار كه خواهان رفرم در داخل رژيم موجود بودند.
دو: روشنفكران دموكرات كه به علاوه رفرم، تبديل رژيم مطلقا را میخواستند.
سه: روشنفكران منفرد.
مركز تجمع گروه اول، دربار بود. گروه دوم در مكتب حبيبيه، (تأسيس ١٩٠٣م). و گروه سوم خارج از اين دو بود. ولی هر سه گروه باهم رابطه داشتند.[١٠]
سر دسته گروه اول، رجال درباری مانند محمد ولی خان بدخشانی، سرجماعه غلام بچگان خاص دربار امير بود و تعدادی از غلام بچگان با او همراه بودند. اين گروه بعدها با حلقه سياسی دموكراتهای خارج دربار پيوستند. در گروه دوم معلمين و كارمندان و شاگردان مكتب حبيبيه قرار داشتند، در بين معلمين مكتب حبيبيه تعدادی از اساتيد هندوستانی و تركيه هم حضور داشتند. اينها بعداً با روشنفكران خارج از مدرسه متحد گرديده و جميعت سرّی ملی را تأسيس نمودند كه هدف آن به نوشته غبار تبديل حكومت مطلق العنان به يك حكومت مشروطه، تحصيل استقلال سياسی افغانستان و نشر تمدن و فرهنگ جديد بود.[١١]
فكر مشروطهخواهی در گروه اول از طريق نشريات و كتبی كه از خارج به دربار میرسيد رسوخ كرد؛ مانند نشريات فارسی زبان، حبل المتين، صور اسرافيل و اختر استانبول كه به ترتيب در كلكته، تهران و استانبول منتشر میشد. روشنفكران بيرون از دربار كه با درباريان در ارتباط بودند گاه گاهی از اين نشريات بهره میبردند.[١٢] غبار علاوه بر اين، آموزههای سيد جمال در دوران حكومت شيرعلی خان را مقدمه فكر مشروطهخواهی ذكر میكند.[١٣] و حبيبی تأثير مشروطيت در ايران را انگيزه مؤثر قلمداد مینمايد.[١۴]
با مرام و اهداف مشروطهخواهان براساس دو سند میتوان آشنا شد: يكی نامهای كه خود مشروطهخواهان به شاه حبيبالله نوشتند و دومی اصولی كه حبيبی آن را به نقل قول از مشروطهخواهان ذكر كرده است. پس از تشكيل جمعيت "سرّی ملي" يا "جان نثاران اسلام" يا "اخوان افغان" (برای اين تشكّل هر سه عنوان به كار رفته است) دو تن از اعضای جمعيت، ليستی از اسامی مشروطهخواهان تهيه و آن را به شاه حبيبالله تحويل دادند و چنين وانمود كردند كه مشروطهخواهان قصد كشتن امير را دارند.[١۵] مشروطهخواهان وقتی از اين حركت اطلاع حاصل كردند، دور هم جمع شدند و نامه عنوانی شاه ارسال نمودند كه در آن آمده بود:
- "در برخی از كشورها مردم به جبر و قوّت قاهره حكومت را مجبور مینمايند نظام اداری را تابع آرزوی ملت ساخته شكل مشروطه و قانونی بدهد و در برخی پادشاه روشنفكر به ابتكار خود و با نيت خير، قوانين و اصول مشروطه را در مملكت نافذ میسازد. چون سراج الملۀ و الدين پادشاه عالم و ترقی خواه است، چنان تأسيس مكتب حبيبيه و حربيه و نشر سراج الاخبار و كتب و آوردن مطبعه عصری و احداث شوارع و عمارات و غيره از مظاهر لطف و توجه شاهانه و در جهت مجد و اعتلای وطن است، لذا توقع میرود مجاری امور حكومت را نيز براساس قوانين مشروطه استوار سازند تا از احكام خودسرانه و خلاف مقررات اسلامی جلوگيری به عمل آمده، مردم تحت سلطنت قانون و نظام مشروطيت به حيات مرفّه برين گردند."[١٦]
در نامه فوق اهداف مشروطهخواهان به خوبی مشهود است. نامه در مدرسه حبيبيه با حضور برخی از مشروطهخواهان و به رياست مولوی سرور واصف تنظيم گرديد و پس از ارسال نزد امير بلافاصله حكم اعدام چهار تن از مشروطهخواهان و دستگيری ساير اعضا صادر گرديد.
فعالان مشروطيت
غبار اسامی ۴۵ عضو مشروطهخواه را نام برده كه به دستور امير ٧ تن از آنان به شهادت رسيد. مولوی محمد سرور واصف به نوشته مير قاسم خان "يكی از اعضای برجسته مشروطيت" اولين شهيد مشروطهخواه است. او هنگام شهادت نوشت: "در حالی كه به آمنت بالله و ملائكه ايمان كامل دارم به دستور امير كشته میشوم."[١٧]
واصف مرد دانشمند، شاعر و نويسنده بود او همگام با مولوی عبدالرؤوف خاكی در سال ١٩٠۵ از دربار شاه، مجوز انجمن سراج الاخبار را دريافت نمود و نشريه سراج الاخبار كه تنها يك شماره منتشر شد، ارگان نشراتی اين انجمن بود. غبار مینويسد: اين نشريه با اشاره هند بريتانوی تعطيل گرديد.[١٨] انجمن سراج الاخبار را كانون فعاليت روشنفكران و مشروطهخواهان ذكر نمودهاند.
سند دوم در رابطه با اهداف مشروطهخواهان، اصول ده گانه است كه حبيبی آن را ثبت نموده است. به نوشته او اعضای جنبش مشروطيت در هنگام پذيرفتن عضويت انجمن سرّی ملی ابتدا به قرآن و شمشير قسم ياد نموده اصول ده گانه زير را میپذيرفتند.
اصول مشروطيت
- ١. اطاعت از اصول اسلام و تقديس قرآن مجيد و قبولی تمامی احكام اسلامی.
٢. كوشش مداوم در به دست آوردن حقوق ملی و مشروطه ساختن حكومت تحت نظر نمايندگان ملت.
٣. سعی در راه تلفيق عامه به درستی امور و معاشرت و نكوهش عادات رذيله.
۴. آشتی و حُسن تفاهم بين اقوام افغانستان و تحكيم وحدت ملی.
۵. سعی در اصلاح ملت از راه صلح و آشتی و نه دهشت افگنی.
٦. تأمين معارف و مكاتب و وسايل بيداری مردم و مطبوعات.
٧. تأسيس مجلس شورای ملی از راه انتخابات آزاد نمايندگان مردم.
٨. تحصيل استقلال سياسی و آزادی افغانستان و گسترش روابط سياسی و اقتصادی با دنيای خارج.
٩. تأمين اصول مساوات و عدالت اجتماعی.
١٠. بـسـت مـدنـيـت جـديـد از صنعت و حرفت و ساختن شوارع، ابنيه، منابع آب، برق و...
با شهادت واصف و همراهان او و دستگيری ساير اعضای جنبش مشروطيت، پرونده مشروطيت اول به ظاهر بسته شد، ولی پس از شش سال محمود طرزی با كسب مجوز انتشار سراج الاخبار دوباره برای احيای اين جريان همت گماشت.
محمود طرزی
محمود طرزی را پدر مطبوعات افغانستان ياد كردهاند. طرزی ٢٣ سال را در تبعيد از وطن به سر برد، پدر طرزی در زمان حكومت عبدالرحمان به هند تبعيد گرديد و محمود با پدرش به برخی از كشورها مثل عراق، عثمانی و سوريه مسافرت نمود. در جوانی تحت تأثير انديشههای ناسيوناليستی تركهای جوان قرار گرفت. او همچنان با سيد جمالالدين در استانبول ملاقات نموده و خودش در اين باره مینويسد:
- "سيد جمال كه يك معدن عرفانی بود. اين هفت ماه مصاحبت من با او به قدر ٧٠ سال سياست در بر داشت."[١٩]
طرزی در سال ١٣١٩ش به وطن بازگشت و با نزديكی به خانواده سلطنتی (دو دختر طرزی به همسری دو فرزند شاه حبيبالله: شهزاده امانالله و شهزاده عنايتالله درآمد.) توانست فعاليتهای فرهنگی ـ سياسی خود را آغاز نمايد. او در نشريه سراج الاخبار مطلب مینوشت و در بيداری مردم برای كسب استقلال و آزادی نقش بسزا داشت. در اين دوره مسأله تعليم و تربيت ترجيع بند مباحثات ترقی خواهانه بود.[٢٠] توجه به كسب علم و دانش برای تجدد ضروری شمرده میشد. از سال ١٩١١ به بعد با مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار نخبگان ملت به جامعه معرفی شدند.[٢١]
مشروطهخواهان چه برداشتی از مشروعيت داشتند؟
به يقين میتوان گفت برداشت مشروطهخواهان اول از حكومت مشروطه، مقيد نمودن حكومت خودكامه و مستبد در چارچوبه قانون و استقلال از بيگانگان بود. مشروطهخواهان اول، مبانی و جوهر مشروعيت را آن چنانكه در غرب تبيين گرديده است در نظر نداشتند. مشروطهخواهان بعد هم كه با اين مبانی تا حدودی آشنايی داشتند به دليل حكومت استبدادی و شرايط حاكم بر جامعه افغانستان (باورهای سنتي) در تبليغ و ترويج آن، با مشكل مواجه شدند. از همين جهت در آثار و افكار آنان ناسازگاری مشاهده میشود.
محمود طرزی گاهی از فرمانروايی خودكامه ستايش میكرد و اراده ملی را ناچيز میشمرد. مسأله آزادیهای فردی و سرشت خود كامگی دولت كه از اهم مباحث مشروطيت است از ديد او پنهان ماند. طرزی همچنين از انقلاب اكتبر ستايش میكرد و از انقلاب مشروطه ايران خرده میگرفت.[٢٢]
طرزی از اتحاد مسلمانان و پان اسلاميسم حمايت میكرد، اما معنی اتحاد اسلامی از نظر او اينگونه بيان گرديده است: "اگر مقصود از اتحاد اسلامی برانگيختن مسلمانان و نصارا باشد يا مسلمانان هندوستان يا تركستان را بر دولتهای متبوعه شان به قيام و عصيان تشويق و ترغيب نمايد. جنايت بسيار فجيعی شمرده میشود."[٢٣]
در آستانه جنگ جهانی اول حكومت شاه حبيبالله وضعيت دشواری داشت. مردم افغانستان به دليل تجاوزات انگليس و روس، ذهنيت مثبت نسبت به متفقين نداشتند و دولت افغانستان در سياست خارجی هنوز تحت سيطره انگليس بود. روشنفكری مشروطهخواه و مردم از آلمان و عثمانی كه داعيه اتحاد اسلامی سر داده بودند، حمايت میكردند و وايسرای هند شاه حبيبالله را از حمايت آلمان بر حذر و خواستار اخراج آلمانها از افغانستان شد. مشروطهخواهان، حمايت از آلمان و عثمانی را فرصتی در جهت كسب استقلال افغانستان میدانستند، اما شاه به دولت بريتانوی اطمينان داد كه افغانستان در جنگ بی طرف خواهد ماند. همين مسأله مورد نفرت مردم از شاه گرديد. عبدالرحمن نوری يكی از همرزمان محمود طرزی و از مشروطهخواهان راديكال در سال ١٩١٨ گلولهای به طرف امير شليك كرد كه به آماج نرسيد.[٢۴] اما يكسال بعد (١٩١٩) شجاعالدوله تير خلاص را بر مغز او فرود آورد و طومار سلطنت استبدادی را برچيد.
پيروزی مشروطهخواهان
قتل شاه حبيبالله در اثر نقشهای كه مادر شهزاده امانالله طراحی كرده بود، صورت گرفت. شهزاده امانالله در كابل با حمايت مشروطهخواهان زمام امور را به دست گرفت. برخی از روشنفكران مشروطهخواه در دولت جديد به مناصب بالای وزارت، فرماندهی اردو، رياست پليس و امنيت و... دست يافتند.
محمود طرزی به وزارت خارجه رسيد. عبدالهادی داوی وزير تجارت، شجاع الدوله رئيس امنيت و عبدالرحمان لودی رئيس بلديه (شهرداری) و محمد نادر لوی درستيز قوای مسلح. در اولين اشتهاريه (اعلاميه) دولت جديد كه روز ٢١ فوريه ١٩١٦ صادر شده چنين آمده است: من تاج سلطنت اسلاميه افغانيه را به نام استقلال و حاكميت آزادانه داخلی و خارجی افغانستان بر سر نهادهام.[٢۵]
از اولين اقدامات شاه امانالله و روشنفكران مشروطهخواه، طرفداری و بسيج عمومی برای كسب استقلال افغانستان بود، مردم يكپارچه و يكصدا از آن حمايت كردند. شاه داعيه پان اسلاميسم و حمايت از آزادی سر داد و از جنبش خلافت در هند پشتيبانی نمود. بسياری از روشنفكران جهان اسلام از جمله اقبال لاهوری از او تمجيد نمودهاند. شورویها شاه امانالله را در آرمان پان اسلامی اش تشويق میكردند. لنين در نامهای به امانالله خان نوشت: افغانستان تنها كشور مسلمان مستقل جهان است و سرنوشت، مردم افغانستان را مأمور ساخته تا همه مردم به بردگی كشيده شده مسلمانان را پيرامون خويش همساز و همنوا سازند و آنان را به سوی آزادی و استقلال رهبری كنند.
آيا شاه و همفكرانش مبانی تمدن جديد را به درستی درك كرده بودند؟ متأسفانه بر روشنفكران و رهبران فكری مشروطه به جای تعمق و تأمّل در مبانی فلسفی تمدن غرب، نگاهشان بيشتر معطوف به نظم سياسی، اجتماعی اروپا و فناوری پيشرفته اقتصاد غرب بود. روشنفكرانی كه از بيرون به سنت و مؤلفههای آن نظر میافكندند، به توهم دوگانه گرفتار آمدند، از يكسو با پايان عهد سنّت روياروی بودند و از سوی ديگر بازگشت به مظاهر تمدن غرب را به مثابه راه نجات تلقی میكردند و از اين رو انديشه مشروطيت و در رأس آن قانون خواهی بر انديشه نظام مند استوار نگرديد.
نتيجهگيری
مشروطهخواهان، مشروطيت، سكولاريسم و ناسيوناليسم را به عنوان سه ابزار كليدی برای گسستن زنجيرهای سه گانه سلطنت كهنه، سنت و جامعه كهنه و استعمار، تلقی و قصد داشتند با مشروطيت، سلطنت ارتجاعی را مهار و با سكولاريسم به نفوذ سنتی محافظه كاران خاتمه و با ناسيوناليسم ريشههای استعمار را بخشكانند.
روشنفكران بدون تأمل در مبانی انديشه غرب تنها به دنبال چيدن ميوههای آن بودند كه در غرب به بار نشسته بود. روشنفكران افغانی هرچند اصرار زياد بر نوسازی و نوگرايی و تمدن غرب داشتند و برای آن سعی و تلاش نمودند، اما چون سعی شان از روی آگاهی نبود، لهذا مشروطه به سلطنت متمركز و خودكامه تبديل و همه نماد ابزاری كه شاه بر روی ساختارهای سنتی استوار نموده بود، ساختمانی را میماند كه پايههای آن در باتلاق فرو رفته بود و با يك اعتراض سنتی و قومی كه نويسندگان روسی آن را خيزش خود انگيخته دهقانی خواندهاند فروپاشيد.
[۲]- محمدصديق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخير، ورجينيا، ١٩٩٠م، ص ١٩٨. همچنان ن.ك: مير غلام محمد غبار، افغانستان در مسير تاريخ، تهران، آزادی، ١٣٦۴، ص ٧٨٢.
[۳]- غبار، همان، ص ٧١١.
[۴]- همان.
[۵]- غبار، پيشين، ص ٣١.
[۶]- فرهنگ، پيشين، ص ١٩۵.
[٧]- فرهنگ، پيشين، ص ٢٨۴.
[۸]- روا، اليور، افغانستان، اسلام و نوگرايی سياسی، ترجمه سرو مقدم، مشهد، بنياد پژوهشهای اسلامی، ١٣٦٩، ص ٣٨.
[۹]- غبار، پيشين، ص ٧١٦.
[١٠]- همان، ص ٧١٧.
[١۱]- همان.
[١۲]- فرهنگ، پيشين، ص ۴٦۴.
[١۳]- غبار، پيشين، ص ٧١٦.
[١۴]- عبدالهادی حائری، رويارويی روشنفكران ايرانی با دو رويه تمدن بورژوازی غرب، تهران، انتشارات جاويدان، ١٣٦٢، ص ۴٣.
[١۵]- غبار، پيشين، ص ٧١٨.
[١۶]- عبدالحی حبيبی، افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنيای كتاب، ١٣٦٨، ص ١٧.
[١٧]- غبار، پيشين، ص ٣٢۵.
[١۸]- همان، ص ٧٢۴.
[١۹]- مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار افغانيه، گردآورنده؛ دكتر روان فرهادی، كابل، مطبعه كابل، ١٣۵۵، ص ٢٢٢.
[۲٠]- روا، پيشين، ص ٣٣.
[۲۱]- همان.
[۲۲]- حايری، پيشين، ص ٣۴.
[۲۳]- همان.
[۲۴]- همان، ص ١۴٧.
[۲۵]- همان، ص ١۴٧.
جُستارهای وابسته
منابع