اين مقاله زير عنوان "هديه به مناسبت اولین سالگرد شهادت عبدالمجید کلکانی" به قلم برادرش شادروان عبدالقيوم رهبر نگاشته شده و اين اثر در شمارۀ پنجم جریدۀ رهائی (ارگان نشراتی هجاما – هواداران جنبش انقلابی مردم افغانستان) در جوزای سال ۱۳۶۰ ش در آلمان به نشر رسیده است. اين مقاله بوسيلۀ آقای نسيم رهرو مدير سايت رهروان برای دانشنامۀ آريانا ارسال شده است.
افغانستان سرزمین مردان بلاکش و استوار، سرزمین رنج و مبارزه، اکنون قتلگاه ارزشهای بزرگ انسانی و پرورشگاه قهرمانها و حماسههای شگفت انگیز است. مردمی که در روزگاران کهن مدنیتهای بزرگی را در قلب تپندۀ خود پرورش داد و در تلاقی پویای تاریخ در جذب و دفع نیروهای بارور و ویرانگر مهد فرهنگها، ملیتها و زبانهای متعدد بود همزمان با پذیرش دستاوردها و نوآوریها مدافع سرسخت هویت و آزادگی خود بود.
سلطه نابکار ارتجاع و استعمار به ویژه در دو سدۀ اخیر همواره مبارزات دلیرانۀ مردم ما را با آتش و تیغ پاسخ گفت و تاریخ چپاولگریها و دست اندازیهای خویش را بر ملل دیگر و یا قتل هموطنان هزاره و نورستانی و یا وطن فروشی و چاکری خویش را بر در ارباب بیگانه بهعنوان تاریخ ملتی آزاده و زحمت کش به نمایش گذاشت. ولی مردمان سرا پا برهنه و حرمان کشیدۀ ما برای خود تاریخ دیگری دارند: تاریخ رنجها و زنده به گور شدنها، تاریخ مقاومتها و ایستادگی در مقابل بیگانگان و مزدوران بومی آن و تاریخ دفاع از هستی و هویت و ارزشهای متعالی انسانی.
این تاریخ غیر مدون سینه به سینه انتقال مییابد و بیش از هر تاریخ تحریف شدهای برای مردم روح میبخشد و حماسه میآفریند. هر گروه کوچک انسانی و هر ملتی در انعطافات بزرگ تاریخی تمام ظرفیتها و استعدادهای مکنون خود را بیرون میدهد. در لحظات پویا و پر از تحرک و فعالیت کتلههای عظیم انسانیست که بزرگترین و پایدارترين حماسهها آفریده میشود، در این لحظات است که تاریخ واقعی شکل میگیرد و درین فعالیت عمومی و تپش لاینقطع نیروها و یا اشخاص به نمایندگی از آنها خصال و فضایل نیکوی ملت خود را در خود جمع میکنند و از ورای ظواهر پیچیده و درهم و برهم و متضاد، جوهر پاینده و رشد یابندۀ حرکت را تمثیل میکنند. گذشته را هضم میکنند، حال را میگیرند و آتیه را نشان میدهند. اینها با تودههای مردم ارتباط عمیق دارند، بدانها تکیه میکنند، از آنها میآموزند و دست آنها را گرفته به آنها کمک مینمایند و در یک کلمه به آنها آگاهی و سازمان میدهند و بدینصورت رابطه میان مردم و پیشروان شان دهش متقابل و متداومیست که نجوای صامت آنها از خلال تجارب شکستها و پیروزیها و جمعبندی دو جانبه به طور زنده و متحرک شکل میگیرد و تکامل مییابد. هیچ قهرمان واقعی جدا از مردم و خلاف خواست و نیاز آنها وجود نداشته و نخواهد داشت.
کودتای منحوس هفتم ثور به دست چاکران خانه زاد امپریالیسم روس جامعۀ ما را تکان شدیدی داد. این تکانها که از حرکت خود بخودی و محلی مردم آغاز یافت با سرعت شگفت انگیزی در سطح ملی گسترش یافت و بمباردمانها، قتل عامها، زنده به گور کردنها و کشتار بیرحمانۀ زندانیان و مردم بیدفاع، موجی از اعتراض و شورش، قیام و بلآخره مقاومت همه جانبۀ مردم را بر انگیخت. سردمداران کودتای هفتم ثور که به سرانگشت شیادانۀ امپریالیسم روس میرقصیدند، در ظرف دو ماه اول، از سلطۀ ماورای ارتجاعی و خونخوارانۀ خود به سرعت از یک سازمان توطئه گر و مزدور اجنبی به باند جنایت پیشهای سقوط کردند که کاری جز بستن، زندانی کردن و قتل عام و هتک ناموس و غارت و چپاول دارائی مردم چیزی در کارنامۀ ننگین شان نمیتوان سراغ کرد.
جامعۀ ما نیز در جریان " تحول منفی "اش از یک کشور مستعمره به یک مستعمرۀ کامل عیار امپریالیسم روس کتلههای عظیم بشری را در مبارزۀ مرگ و زندگی به میدان کشید و سازمانهای سیاسی نیز هر طرف روئیدند و مردم ما با دست خالی و بدون سازماندهی و آگاهی و تدارک کافی در مقابل ماشین جنگی پرقدرت امپریالیسی روس ایستادند. مقاومت مردم به یقین در تاریخ مبارزات آزادیبخش مردم دربند و اسیر یکی از پرافتخارترين و با عظمتترين نمونههای آن است. مردم سراسر جهان به یاد خواهند داشت که چگونه ملت عقب مانده، کوچک و بی پناه و بی سلاح بدون سازماندهی و آگاهی لازم و پشتیبانی بیدریغ مردم آزاد و ترقی خواه جهان، با وجود توطئهها و دست اندازیهای بیشرمانۀ جهانخواران رقیب امپریالیسم روس و تاجران سیاسی وابسته بدانها استوار و مغرور و پر از ایمان در مقابل یکی از بزرگترین قدرتهای امپریالیستی جهان به مبارزه برخاسته، از آزادی، پیشرفت سالم اجتماعی و سنتهای گرانبها و هویت و هستی خویش دفاع نمود. ملت ما برای مقابله با متجاوزی که از لحاظ مادی و تکنیکی برتری دارد با چنگ زدن به وحدت و آگاهی و تشکیلات و با به دست گرفتن ارزشهای بزرگ انسانی و سنتهای گرانقدر خود، با آفرینش حماسهها و قهرمانها این نقیصه را جبران میکند. ولی درین تحرک عظیم هر چیزی به سرعت مورد آزمایش قرار میگیرد و به زودی تغییر محل میدهد. ارزشهای نوین در جامعه شکل میگیرند و جا باز میکنند و بدینصورت مردم از قهرمانان واقعی خود قهرمانان رنجهای بیکران و مبارزات پرشور خویش یاد میکنند و میآموزند، هزاران قهرمان گمنام که در هر گوشۀ این خاک با آرزوهای نا شگفته خویش در خون خفتند ولی در قلب پر از مهر مردم جاودانه گردیدند.
درین میان ملت مبارز ما در پهلوی دیگر قهرمانان راه آزادی فرزندی آفرید، تربیت کرد و به جاودانگی سپرد که در طی بیست سال زندگی پرشور خود، در زمان آرامش و طوفان، در زمان شاهی و جمهوری در وقتیکه مردم ما از استبداد "دودمان طلائی" رنج میبردند و یا از پاشنۀ آهنین روس اشغالگر، هنگا میکه مردم در مبارزات آگاهانه و هدفمند قدم بر میداشت و یا خیزشهای خود بخودی را سازمان میداد، در پهلوی آنها و در سنگر آنها بود. در شهرهای بزرگ و یا قرا دور دست در میان روشنفکران "قشر منور"، در میا دهقانان و چوپانان پا برهنه در همه جا و در همه وقت نام مجید الهام بخش مظلومان و تهیدستان و آرزومندان بود. کینه و نفرت ارتجاع، استبداد و استعمار کهن و نوین را بر میانگیخت. او کی بود و چگونه شد که وی این همه در دل پر مهر مردم خود جا گرفت، تا جاییکه محبوبترين و بی رقیبترين قهرمان این وطن شد. شمهای از زندگانی سراسر رنج و مبارزۀ او میتواند بهترین هدیهای باشد که در اولین سالگرد شهادت وی به مردم قهرمان خود تقدیم نمائیم:
سر آغاز رنج و مبارزه:
مجید در سال ۱۳۱۸ (۱۹۳۹) در قریه کلکان کوهدامن در یک خانوادۀ متوسطی دیده به دنیا گشود. هنوز شش بهار عمرش نگذشته بود که خانوادۀ وی دستخوش دگرگونی بزرگی شد. پدر و پدر بزرگش توسط هاشم جلاد به دار سپرده شدند، وی با بقیۀ افراد فامیل به قندهار تبعید گردید. زندگانی در تبعید گاه با همه رنج و عذاب آن از مجید شخصیت متکی به خود، آزاده و مخالف استبداد بار آورد. وی که حوادث مرارت آور زندگی را با چشمان باز تعقیب میکرد، در میان همقطاران خود از محبوبیت خاصی برخوردار بود. رفتار آرام موءدبانه، صراحت و قاطعیت او عدۀ زیادی از همسالان وی را به او عمیقاً پیوند میداد تا حدی که اکثر آنها که بیش از یک ربع قرن او را ندیده بودند، از او بهعنوان رفیق صمیمی و خوب خود خاطرهها داشتند، در آخرین سالهای تبعید (۱۳۳۱- ۱۳۳۲) بود که قریحه و استعداد مجید به یکبارگی فوران کرد و بعد از بازگشت به کابل در سه سال موجودیت خود در مکتب نجات، وی نمایندۀ قریحۀ شاعری ذوق و استعداد نویسندگی و حافظۀ خارق العاده بود، ولی از همه مهمتر آشنائی و ارتباط عمیق او با یکی از رهبران دوره هفتم شورا قاضی عبدالظاهر "سامی" بود که علاوه بر روابط خویشاوندی، حیثیت استاد و مربی او را داشت. میتوان گفت که درین دوره بود که مجید از محیط پر آشوب و محرک "خویشتن" خود با دنیای بیکرانه بیرون و یا جامعه ارتباط محکمی برقرار کرد. وی اکنون به روشنی میديد که فاجعه و مصیبت در ابعاد ملی سایه گسترده است و بد بختی و سیه روزی دیگران به هیچوجه کمتر از او نیست. عکس العمل مجید نسبت به این مسائل خیلی سریع و غیر قابل تصور بود. وی بدون اینکه با مربی و معلم خود مشوره نماید افکار خود را پرورش میداد و بدون وقفه هرچه به دسترساش میرسيد، میخواند. اکنون دیگر اشعار شعرای کلاسیک و نامدار عطش تسکین ناپذیر او را سیراب ن میکرد. او در پی چیز دیگری بود، آهسته آهسته وی در میان همقطاران و هم صنفان و رفقای ورزشی خود شروع به کار کرد و حلقۀ کوچکی از روشنفکران را به وجود آورد که باید علیه مظالم اجتماعی مبارزه نمایند، باید متحد شوند و صدای خود را به گوش هموطنان خود برسانند. مجید در آن زمان با وجود جوانی و کم تجربگیش نقش اساسی داشت.
محفل خیلی زود دست به کارهای عملی زد. در اواخر ماه قوس ۱۳۳۵ و اوایل بهار ۱۳۳۶ دو قطعه شبنامه را در مکاتب و لیسههای شهر کابل پخش کرد. تغییر نام محفل از " جمهوریخواهان " به " بینوایان " نشان میدهد که چگونه عنصر ترقی اجتماعی در میان محفل راه باز میکند. اکنون هدف تغییری بود که در آن بینوایان به نوائی برسند. به هرحال این محفل کوچک در میان تاریکی دردناکی دست و پا میزد و راه خود را به طرف روشنائیها باز مینمود. محفل در میزان سال ۱۳۳۶ بنا بر تجربۀ محدود و عدم استحکام درونی و فقدان امکانات در وقتی از هم پاشید که مورد پیگرد پولیس قرار گرفت. عدهای به ایران فرارکردند و یا زندانی شدند و عدۀ دیگری نیز موءقتاً عقب نشینی کردند و مجید که مورد تعقیب دولت بود به زندگی مخفی پناه برد.
زندگی مخفی:
مجید از ابتدای بازگشت از تبعید روابط بسیار صمیمانه با روستانشینان اطراف کابل برقرار نمود. روشنفکران این مناطق او را احترام میگذاردند و جوانان روستائی در شجاعت، صمیمیت و بردباری او را نمونه میتوانستند. در مدت کمی وی بهعنوان یکی از معروفترين جوانان پرشور این مناطق در میان مردم شناخته شد. اشخاص زیادی از هر طرف به دیدن او میآمدند و با او طرح دوستی میریختند. وی در این مدت بارها به مناطق دور دست افغانستان، به طرف شمال، کوهستانهای جنوبی و یا ولایات غرب و هزاره جات مسافرت نمود و هرگاه از سفر چند ماههاش بر میگشت، کوله باری از تجربه و آگاهی را با خود میآورد. درین سفرها بود که وی عمیقاً مردم خود را شناخت و از اوضاع زندگی، سنتها، ارزشها و عرف و عادات مردم و ملیتهای مختلف کشور آگاهی حاصل نمود ولی مهمتر از همه وی به خود سازی انقلابی توجه خاصی داشت. وی به هر جائی سفر کوله بار کوچکی بر دوش داشت که در آن چند جلد کتاب پیچیده بود. وی زندگی دشواری را میگذراند، بارها فقط در روز یکبار غذا میخورد و گاهی نیز مجبور بود دهها کیلومتر راه را با پای پیاده طی نماید و شب دیر با پای پر آبله و خونین نزد دوستی برسد. بزرگترین کار وی در میان روستائیان اصلاح کار و زندگی آنان بود. وی آنها را توصیه میکرد از کارهای عبث و بیهوده دست بردارند، درس بخوانند و چیزی مفید فرا گیرند. وی خود دهها تن از آنها را سواد یاد داد و یا به کارهای موءلد اجتماعی سوق داد که هم اکنونیا شهید راه آزادی اند و یا در سنگر مبارزۀ مسلحانه مردانه میرزمند. وجود و رابطۀ وی با این جوانان مانعی بزرگی در راه فساد بود. وی به جوانان ساده و بی پیرایۀ روستائی اعتماد کامل داشت و حس اعتماد و وظیفه شناسی را در آنها القاح میکرد. وی هیچگاه رسالت اجتماعی خویش را در میان آنها فراموش ن میکرد و از آنها مردان آزادیخواه و مخالف ظلم به وجود میآورد. مجید در واقع پلی بود میان روشن فکران و تودههای جوان دهقانی و وی خود نمونۀ کاملی ازین پیوند بود. وی در ارتباط دو جانبۀ خود در واقع هر دو طرف را " اعادۀ حیثیت " کرد و حس بی اعتمادی و خلای تصنعی را در میان آنها از بین برد. ولی مهمتر از همۀ اینها تغییرات ژرفی بود که در طی مدت شش سال زندگی پر از رنج و درد در شخصیت خود وی به وجود آمد. وی درین مدت دید اجتماعی خود را از ساحۀ شهر به روستاها گسترش داد و "دوزخیان روی زمین" را از نزدیک دید و شناخت و هویت سیاسی خود را با آنها همآهنگ ساخت.
زندان تجربۀ نوین:
توطئه زندانی کردن مجید نتیجۀ سلسلهای از توطئههای دربار بود که از شهرت و محبوبیت، کاردانی و نفوذ مجید در میان مردم هراس داشت. بعد ازینکه همه کوششهای دربار برای گرفتاری وی عقیم ماند و پس ازینکه همه تبلیغات ضد و نقیض وی نتیجه نداد، دست به توطئۀ دیگر زد. قتل رئیس فاکولتۀ شرعیات و اتهام مجید در واقع خفت و درماندگی دربار را نشان میداد. دولت که سالها علیه وی تبلیغ کرده بود، اکنون میخواست او را بهعنوان یک جنایتکار پیش روی محکمه بیاورد. برخورد دستگاه دولت در مورد وی به حدی ناشیانه بود که وی در زمان زندان، وقتیکه در دست خود دولت اسیر بود، دو بار دیگر نیز مورد اتهام قتل قرار گرفت و این خود نشان دهنده اینست که چرا دولت او را میخواست متهم بسازد. وی هشت ماه زندان انفرادی و در مجموع حدود سه سال زندان را با شهامت و سربلندی پشت سر گذاشت و بلاخره بعد از همه این مدت به گفتۀ دولت "چون هیچ دلیلی علیه وی وجود ندارد، باید رها گردد". بعد از یک اعتصاب غذائی چهار روزه وقتی مجید از "کوته قلفی" بیرون شد، مرحله تازهای از فعالیت وی آغاز گردید.
وی به کمک بعضی از دوستان روشنفکر از همان روز اول آغاز کرد به برنامه ریزی و کار منظم برای اینکه محیط زندان را برای خود و دوستان خود به مدرسهای مبدل نماید. وی در زندان توجهی خاصی به جوانان تحصیلکردۀ زندانی مبذول میداشت. اتاق وی محل تجمع همۀ این جوانان بود. وی در تمام مدت موجودیت خود به طور کامل توفیق یافت این جوانان را از انحراف حتمی نجات دهد و همۀ آنها را دست میگرفت و به تحصیل علم و دانش و خود سازی جهت میداد. فعالیتهای اجتماعی او در زندان برای بهبود وضع رقتبار زندانیان برای همیشه، درد سر میآورد. وی باری به خاطر دفاع از حقوق زندانیان و در مقابله با زورگوئی و رشوه ستانی مسئولین زندان به کار شاقه فرستاده شد. داخل شدن کتاب، روزنامه و رادیو در زندانهای کابل برای اولین بار محصول زحمت کشی و مبارزۀ وی بود.
سه سال زندگی وی در زندانهای رژیم ظاهر شاهی، سه سال پر بار و پر ثمری بود که ویرا به واقعیت زندگی عدهای از سیه روزترين مردمان این سرزمین آشنا ساخت. وی در دوران زندان خود مانند انقلابیون بزرگ دیگر به اثبات رسند که میتوان زندان را به مدرسهای برای خود سازی انقلابی مبدل نمود و در آنجا نیز میتوان رسالت اجتماعی خود را به پیش برد.
عدهای از دوستان زندان او تا آخرین رمق به وی و به ایدههای وی وفادار ماندند و در راه مردم شهید شدند و عدۀ دیگر نیز شرافتمندانه در راه پر افتخار او روانند.
راه پیمائی دراز:
رهائی مجید از زندان محصول مبارزه طولانی بود که پایۀ اساسی آنرا استواری و امیدواری بی پایان خود وی برای فرداهای روشن میساخت. عدۀ از دوستان و رفقای وی توانستند او علیالرغم تمام توطئهها و دام افگنیهای ماشین ارتجاعی، سالم بیرون بیاورند. وی ابتدا برای مدت کوتاه در کابل اقامت گزید و درین مدت با عدهای از جوانان انقلابی و پیشرو آشنا شد. وی که بعد از یک مرحلۀ طولانی زندگانی مخفی خود را برای کار تدارکاتی لازم در شرایط نوین آماده میساخت، نتوانست مدت زیادی در کابل بماند. تقاضای مکرر مردم کوهدامن – زادگاه مجید – مبنی بر کاندید وی برای شورای دورۀ دوازدهم، او را دوباره بدانجا انتقال داد. با وجود اینکه یکی از افراد " باب دندان " دربار به شورا رفت، ولی هم مردم و هم دولت درین کاندید میديد که چگونه موج تأئید تودهای مجید را احاطه کرده است و چگونه وی با وجود همۀ توطئهها سه چهارم آرای مردم این خطه را پشت سر خود دارد. ولی دولت وجود او را در پارلمان تحمل نداشت، دربار آرایشگر میخواست نه افشاگر، تقلب در آرا و شکستن صندوقهای انتخاباتی، اولین عکس العمل دولت بود که متعاقب آن دامهای دیگری مقابل وی گذارد. خود میگفت: "اکنون که رژیم نتوانسته مرا توسط حربۀ قانون و نظم از بین ببرد، میخواهد جنگ روانی را علیه من آغاز نماید و مرا عصبی نماید تا مگر بهانهای برای توطئههای بعدی خود بیابد. باید خونسردی را حفظ کرد و استوار به پیش رفت، آینده از آن ماست."
حادثۀ سوم عقرب و پیامدهای آن روشنفکران کشور را تکان داد. مجید که اکنون مبارزات ضد استبدادی ده سالهاش را پشت سر داشت، از معروفیت و محبوبیت وسیعی در میان مردم برخوردار بود. روشن فکران انقلابی او را پشتوانه و همکار خود میتوانستند و تودههای مردم به وی بهعنوان مردی تسلیم ناپذیر و استوار که مراحل مختلف زندگی خود را شرافتمندانه و سرفراز پشت سر گذاشته است، اعتماد عمیق داشتند.
شگوفائی مبارزات روشن فکری درین دوره مجید را متوجه اوضاع جدیدی کرد که باید مبارزات خود را با آن همنوا سازد. ارتباط او با شخصیتهای انقلابی و جوانان پرشور آفاق تازهای را برای مبارزات منظم انقلابی میگشود. مجید که اکنون بار دیگر به زندگی مخفی پناه برده بود، با کوهی از وظایف و مسئولیتها رو برو بود. وی در میان روشنفکران و روستائیان به کار سازماندهی پرداخت. فکر ایجاد سازمان منظبط و پیشتازی که بتواند همه نیروهای انقلابی را در جهت منافع مردم سوق دهد و مبارزات شهر و روستا را بهم پیوند زند و راه را برای آغاز و ادامۀ مبارزۀ مسلحانۀ تودهها باز نماید، همیشه فکر او را به خود مشغول میداشت. فشار روز افزون دولت برای گرفتاری وی و تبلیغات زهرآگین آن برای بدنام کردن وی همه نتیجۀ عکس میداد و وی بیشتر در قلب و ذهن مردم جا میگرفت و بر محبوبیت او افزوده میشد. اگر دولت او را دزد و جانی خطاب میکرد، مزدوران و قره نوکران روس نیز همصدا با آن او را ماجراجو و تروریست میخواندند تا مشاطه گری و مزدوری خود را از انظار پوشیده نگهدارند، ولی آیا میتوان آفتاب حقیقت را با دو انگشت پوشاند؟
بعد ازینکه تلاشهای مذبوحانۀ دولت برای به دام انداختن وی نتیجه نداد و در حالی که دهها تن از دوستان و خویشاوندان به خاطر وی به زندان بودند و مهمتر از همه در زمانیکه رژیم به سرعت به سراشیب سقوط خود نزدیک میشد، دولت تقاضائی به مردم کوهدامن داد که اگر مجید به زندگی عادی برگردد، با وی کاری ندارد. این تقاضا از نظر مجید بهعنوان آتش بس موقت و یکجانبهای بود که رژیم برای پذیرش آن مجبور شده بود. وی به احترام تقاضای مردم و پیشنهاد رفقای همرزمش حاضر شد بدون کوچکترین عقب نشینی از مواضع خویش به زندگی عادی برگردد. وی بدون توجه به هیاهوی شیادانۀ مزدوران روس که تغییر موقعیت او را شکست شعار مبارزۀ مسلحانه میپنداشتند، به طور منظم و آرام به کار مبارزاتی خود مشغول بود و زمزمههای سازش و تسلیم او نیز در برخورد با صخرههای استوار واقعیت به عقب بر میکشت و ناپدید میشد. هنوز چند ماهی از برگشت مجید به زندگی عادی نگذشته بود که رژیم پوسیدۀ شاهی جای خود را به رژیم خود کاوۀ داود داد.
با آمدن رژیم فاشیستی داود، مجید دوباره به زندگی مخفی و همیشگی خود برگشت. دولت داود با شدت و سبعیت بیشتری در پی گرفتاری وی بر آمد، ولی وی خونسرد و آرام به کار خود میپرداخت و بارها میگفت: " اگر فشار و اختناق دولت و کوشش آن برای نابودی وی بیشتر شده است، ولی او نیز به شکرانۀ سازماندهی دقیق کارها و تائید معنوی و فعال مردم بیشتر از پیش توان مقاومت دارد. ولی نقش تصادف را به هیچگونه نمیتوان نادیده گرفت. اکنون من از مرگ هراسی ندارم و در بارۀ آن فکر ن میکنم. آنچه همیشه فکر مرا به خود مشغول میدارد، اینست که چگونه میتوانیم نقش موثری در حرکت پیشروندۀ تاریخ داشته باشیم...."
وی گاهی در میان روستائیان و باغداران مینشست و سیاستهای خانه خرابکن دولت را مورد حوله قرار میداد و زمانی نیز "قانون اساسی داود" را بهعنوان "طناب اسارت خلق" زیر رگبار انتقاد قرار میداد. مجید در زمان داود در وقتیکه جنبش انقلابی کشور در پراگندگی، حیرت و فروکش به سر میبرد، زبان گویا و وجدان بیدار مردم ما و زحمت کشان این خاک بود. وی در دوران تلاشهای مذبوحانه و توحش فاشیستی رژیم داود بحران عمیق اقتصادی – اجتماعی کشور را به خوبی میديد و میتوانست که کشور از دوران تحولات آرام و کند به مرحلۀ تکانهای شدید پا میگذارد. گویا وی میتوانست که دوران مبارزات مسلحانۀ تودهای به سرعت دارد نزدیک میشود. وی در آن دوران سیاه فریاد بر آورد: "باید آمادگی گرفت، آمادگی سیاسی، آمادگی نظامی" ولی این پیشگوئی و فریاد آینده نگر او در ازدحام خردهکاریها گم شد. اما امید خود را از دست نداد و در میان کوهی از مخاطر و مشکلات استوار به سوی قلۀ پیروزی در حرکت بود. او علاوه بر کارهای شاق و عملی و حل پرابلمهای تدارکی انقلاب، دقیقهای فرو نمیگذاشت تا با انقلاب جهانی و مسائل بغرنج تئوریک روبرو شود و آنرا از دیدگاه انقلاب افغانستان مورد ارزیابی قرار دهد. آثار قلمی وی که از این دوره باقی مانده است به حق عالیترین چکیدۀ تفکر انقلابی کشور ماست.
با کشتیهای بزرگ و ناخدایان چیره دست
میتوان از میان توفانها گذشت
کودتای هفتم ثور توسط مشتی وطنفروش، جامعۀ ما را از اعماق تکان داد. مردم میديدند که مقدرات آنها و هستی ایشان بیرحمانه زیر پای استعمارگران روس لگد مال میشود. مردمی که تمام مرارتها و سیه روزیها را با جبین گشاده پذیرفته بودند. مردمی که در مغارهها زندگی میکردند و از تمام وسایل اولیۀ زندگی محروم بودند. مردمی که زیر شلاق استبداد و اختناق ممتد جان میکندند، فقط با این دلخوش بودند که آزاد اند و آزاد میزیند – آزادی پر از رنج و مصیبت. مردم ما که به آزادی خود عشق داشتند اقلاً با این تصور میزیستند که هیچگاه سایه منحوس بیگانه را بر بالای سر خود نپذیرفته بودند. اکنون به یکبارگی چنگال خونین تزاران روسی را بر گلوی خود احساس میکردند. این برای شان قیامتی بود که نمیتوانستند تحمل کنند. ملت رنج کشیدۀ ما درست درین موقع همه رنجها و بدبختیهای خود را که در قلب غمگینش گره زده بود منفجر ساخت و قیام کرد.
مجید در ابتدای کودتای ننگین مزدوران روسی در مقابل نگرش بدبینانه و مأیوسانه ایستاد که هر چیز و هر کسی بی اعتماد و بد بین بود. وی با اتکا به ظرفیتهای بزرگ مردم ما میگفت که کودتای ثور قدرت سیاسی را بهعنوان مسئلهای قابل حل، قابل دسترسی پیشروی مردم قرار میدهد و رژیم ارتداد با خصلت غلیظ وابستگیاش به هیچ صورت نمیتواند منافع مردم را بر آورده سازد. برعکس رژیم مجبور است توقعات مردم را از خلال اغوا گری و طرحهای عوام فریبانه بلند ببرد. اتکا مطلق رژیم کودتا بر یک نیروی خارجی امپریالیسی زمینۀ گستردهای برای مقاومت تودهای و خیزشهای مردم به وجود خواهد آورد، و این درست شرایط انقلابی ایست که نیروهای پیشتاز جامعه میتوانند با تکیه بر آن در میان مردم بروند، آنها را بسیج و سازماندهی نمایند و آگاهی انقلابی را در میان آنها پخش کنند. انطباق این تحلیل با واقعیتهای رشد یابندۀ جامعه و انعکاس آن در ذهن و تفکر نیروهای انقلابی بازتاب عمل خود را در گرایش نیرومند وحدت طلبانه در میان نیروهای انقلابی و پیشرو جامعه داد.
تلاش مجید برای وحدت نیروهای رزمندۀ انقلابی رسوخ و اعتبار و از خود گذری و واقعبینی او استواری و استقامت و ارائه راه درست پیشرفت انقلاب افغانستان بر بستر تجارب گرانبهای گذشته آن محوری بود که انقلابیون کشور ما با اطمینان میتوانستند بر روی آن تکیه کنند و کار شاق و پرعظمت خود را آغاز نمایند. ثمرۀ این تلاشها بنیانگذاری سازمان آزادیبخش مردم افغانستان و جبهۀ متحد ملی بود.
"ساما" نتیجۀ کوششها و افت و خیزهای هزاران تن از بهترین فرزندان این خاک است که هر کدام نقش خود را صادقانه در حرکت پیشروندۀ جنبش ادا کردند. کوشش دامنه دار مجید برای ایجاد فضای سالم میان نیروهای انقلابی جامعه و وحدت آنها به دور "ساما" یکی از بزرگترین دست آوردهای مبارزاتی وی است. وی با دانش ژرف انقلابی و تجارب گرانبهای مبارزاتیاش با دید روشن از اوضاع خط متمایز "ساما" را ترسیم کرد. آثار گرانبهای وی قبل از همه تطبیق خلاقانۀ آن در شرایط بغرنج ملی و بينالمللی کنونی نشان میدهد که تفکر پیشرفتۀ بشری در میان انبوهی از تهاجم و توطئه راه خود را به همت انقلابیون راستین در میان مردم باز میکند و تجارب گرانبهای بشری در آمیزهای با خود ویژگی ملی ما به طور فشرده در دسترس مردم و رهروان راه آزادی قرار میگیرد. اگر ما قابلیت هماهنگی جنبش رشد یابندۀ ساما را با جوشش وسیع مردم ببینیم، اگر ادامه کاری منظم سازمان را در ابعاد مختلف مبارزاتی با وجود ضربات پیهم مشاهده میکنیم و اگر دستاوردهای بزرگ جنبش انقلابی کشور ما بخصوص در سه سال اخیر عمدتاً با نام ساما پیوند خورده است ما در همه حال با نام قهرمان مجید روبرو میشویم، کار شاق عمل تدارکاتی منظم و دائم، واقعبینی سیاسی و تسخیر جسورانه موانع تلفیق و دور اندیشی سیاسی و تهور انقلابی همه آن صفاتیست که مجید با به کار برد آن توانست سازمان آزادیبخش مردم افغانستان را ایجاد و آنرا مرحله به مرحله رهبری نماید.
مجید میتوانست که انقلاب عظیم مردم ما وقتی به پیروزی میرسد که همه نیروهای انقلابی، ملی و اسلامی در یک صف واحد و در زیر یک فرماندهی سیاسی – نظامی گرد آیند. وی خود تجسم این وحدت ملی بود. اعلام موجودیت "جبهه متحد ملی افغانستان" بعد از مدت کوتاهی پس از ایجاد ساما نشاندهندۀ این است که سازمان مسئله وحدت ملی را بهعنوان مبرمترين وظیفه در مقابل خود قرار داده است.
کوشش مجید قهرمان برای وحدت رزمندۀ جبهات داخل کشور و همسوئی و هم آهنگی فعالیت آنها روی مواضع مستقل ملی و در ضدیت با هر نوع ستم ملی و طبقاتی یکی از پر افتخارترين صفحات تاریخ کشور را میسازد.
از مجید بیاموزیم:
مجید که در تمام مدت زندگانی پر افتخارش با رنج زیست و با ستم جنگید، بیست سال زندگی مبارزاتیش پربارترين زندگی یک انسان را نمایش میداد. وی بهعنوان یک سازمانده طراز اول، فرمانده نظامی مقتدر، تئوریسن و مبلغ انقلاب افغانستان بلآخره بهعنوان انسانی که شریفترين خصال ملت رنجدیده و بشریت مترقی را در خود انعکاس میداد، برای همرزمان و پیروانش و برای مردم شریف ما نمونه ایست که از وی میآموزند و راه او را دنبال میکنند.
مجید سازمانده:
وقتی خط سیاسی انقلاب روشن شود همه چیز وابسته به سازماندهی است. هر سازمانی انعکاس مادی یک روش فکری و سیاسی است. مجید در مبارزات ضد استبدادی ضد امپریالیستی خود همواره بر استحکام تشکیلاتی تأکید میورزید. وی در مراحل مختلف مبارزاتیاش توانست با ابتکار و خلاقیت، روشن فکر انقلابی افغانستان را با تودههای پا برهنه این وطن پیوند دهد و مرز میان آنها را بزداید و ایدههای انقلابی را در خدمت مصالح مردم قرار دهد. وی ایمان انقلابی را از راه سازمان پیشتاز در عمل موثر و هدفمند انعکاس میداد و بدینصورت سازمانی مستحکم و رشد یابنده به وجود آورد که از آغاز و انجام خود نیرو میگرفت. تفسیر این مسئله را که ساما با وجود اختناق ممتد بر جامعه و ضربات پیهم از جانب دشمن روز تا روز گسترش مییابد و ریشۀ خود را در میان مردم عمیقتر میسازد باید در همین نکته دید. وی همیشه تأکید میکرد که اگر سازمانی بر تودهها تکیه نداشته و منافع آنها را باز نتابد و خود را بیدریغ در خدمت آنها قرار ندهد و مورد اعتماد و پشتیبانی مردم قرار نگیرد، هرقدر هم از انظباط و استحکام برخوردار باشد، نمیتواند دوام بیاورد. استحکام تشکیلاتی یعنی رفتن در آغوش پر از مهر مردم و بر انگیختن اعتماد و پشتیبانی فعال آنها. وی در تمام مدت زندگی مخفیاش در میان مردم خود بود و از حمایت بیدریغ آنها برخوردار. زندگی وی تجسم واقعی ایدهها و افکار او بود. او افکار و ایدههای خود را از متن زندگی مردم استخراج میکرد و دوباره در میان مردم میبرد. او با توانائی و قدرت، ظرفیتها و استعدادهای همرزمان خود را کشف میکرد و هر کدام را در مناسبترين موقعیتی قرار میداد. همرزمان او به خاطر دارند که در بحرانیترين لحظات انقلاب وی چگونه در آنها اعتماد به نفس و اتکا به خود را بوجود میآورد و پیچیدهترين مسائل را در مقابل رفقای همسنگر خود قرار میداد تا خود رهگشا باشند و استعدادهای مکنون و بالقوه خود را به کار اندازند و بدین صورت انضباط آگاهانه را با ابتکار انقلابی روح میبخشید.
مجید فرمانده نظامی:
مجید از آغاز مبارزات سیاسیش به مبارزۀ مسلحانه بهعنوان شکل دیر پای مبارزه اهمیت زیاد میداد. وی با مطالۀ دقیق تجارب انقلابات دیگر کشورها خیلی زود به این نتیجه رسیده بود که جنگ مسلحانۀ انقلابی، جنگ مردم است نه جنگ گروهی پیشآهنگ و جدا از مردم. وی بارها به گروههای روشنفکری که میخواستند دست به شورش مسلحانه بزنند تأکید کرده بود که بدون تدارک وسیع سیاسی و بدون پشتیبانی فعال مردم شورش مسلحانه نمیتواند تضمین و پایهای داشته باشد و مردم را بدون آمادگی کامل در برابر نیروی برتر ارتجاع قرار میدهد که نتیجۀ آن بلاشک سرخوردگی و دوری از انقلاب خواهد بود. وی با این دید علمی به کار وسیع تدارکاتی برای مبارزۀ مسلحانه پرداخت.
مجید به حق پایهگذار جنگهای چریکی و پارتیزانی مدرن در کشور ما بود. وی مبارزۀ مسلحانه را در قلب دشمن و در مراکز عصبی آن در وقتی آغاز نمود که نیروهای دیگر هنوز به اهمیت سیاسی و نظامی آن پی نبرده بودند، ولی وی از مطلق گرائی و جدائی میان جنگ چریک شهری و مبارزۀ پارتیزانی مسلح در روستا جداً پرهیز میکرد. آغاز مبارزۀ مسلحانه در شهرهای کلیدی و تلفیق، امتداد و گسترش همزمان آن در روستاهای کشور و هماهنگی این دو، یکی از ابتکارات علمی و عملی مجید بود که در گنجینۀ مبارزات مسلحانۀ انقلابی مقام بسزا دارد. در وقتی که شورشهای خود به خودی مردم ما اوج گرفته بود، وی بارها تأکید میکرد که قیامهای تودهای نباید به صورت مجزا و به دور از سیر کلی مبارزات مسلحانۀ مردم و وضع عمومی جنبش سازمان یابد، چه در آن صورت مردم بی دفاع مناطق مورد حملات بی رحمانۀ دشمن قرار میگیرند. وی قبل از همه علیه " جنگ ایله جار " قیام کرد و در مقابل آن طرح جنگ سازمان یافته و هدفمند را مطرح نمود که قدم به قدم سنگرهای تازه را فتح و بر دشمن نیرومندتر از خود پیشی گیرد تا با کمترین تلفات بزرگترین دست آوردها را برای مردم خود کمائی کند.
سازمان دادن مبارزات اعتصاباتی و تظاهرات و قیامهای سنجیده شده در صفوف ارتش و قرار دادن همه آنها در خدمت مبارزات مسلحانۀ مردم نشاندهندۀ آن توانائی بزرگیست که مجید بهعنوان یک فرمانده نظامی در طی زندگی پرافتخارش به ما به میراث گذاشته است.
مجید تئوریسن و مبلغ انقلابی:
کودتای ننگین نوکران روس و تهاجم نظامی سوسیال امپریالیسم بر کشور ما مقاومت سلحشورانۀ مردم ما را با آنچنان گسترش بر انگیخت که نه امپریالیسم غدار روس آنرا پیش بینی میکرد و نه نیروهای انقلابی کشور ما برای آن آمادگی داشتند. موج مبارزات خود بخودی مردم، فاکتورهای ملی و عشایری، تلفات میان مناطق مختلف کشور چه از نگاه اهمیت سوقالجیشی و یا آمادگی مردم برای مبارزات منظم، پراگندگی جبهات نبرد که خود ناشی از خصلت خود جوش مبارزه ایست که بر بستر اقتصاد پراگنده و خود کفائی کشور ما رشد یافته است و به طور کلی عدم توازن انقلاب ما را بازگو میکند، نبودن یک جریان مسلط روشنگر و پیشرو که بتواند با خردمندی و توانائی تمام ظرفیتهای مبارزاتی مردم را در همه ابعاد آن به کار گیرد و... همزمان با موجی از عقبگرائی ظلمت آفرین که با تکیه بر " کمکهای خارجی " و وابستگیهای ظاهر و پنهانی با نیروهای امپریالیستی رقیب روس میخواهند جنبش آزادیبخش ما را از محتوای رزمنده و انقلابی آن تهی سازند، امپریالیسمی را جانشین امپریالیسم دیگر کنند و اختناقی را به جای اختناق کنونی بنشانند... در چنین شرایط و اوضاعی طرح تئوری انقلاب افغانستان از دیدگاه منافع مردم افغانستان و از موقف مردم زحمت کش و رنجدیدۀ کشور ما کاری ساده نیست.
مجید در دوران پرثمر زندگی مبارزاتیاش همواره بر نقش اندیشههای علمی و ره گشائی که بتواند برای مردم سعادت و بهروزی بیاورد و در خدمت آنها قرار گیرد تأکید میکرد. وی در آخرین پیامش به مردم کشور خود نیز فریاد بر آورد: "مرگ بر دشمن دانش، مرگ بر دشمن پیشرفت".
با وجود اینکه همه آثار گرانبهای این مرد بزرگ هنوز جمع آوری نشده است و مقدار زیادی از آن نیز ممکن است هیچگاهی به دست کسی نرسد، ولی از آنچه باقی مانده است عمق تفکر جوشان وی را در مورد بغرنجترين مسائل کنونی میتوان دید. طرحهای سیاسیای که در اسناد معتبر سازمان آزادیبخش مردم افغانستان انعکاس یافته است نشاندهندۀ این است که دانش پیشروندۀ بشری میتواند حتی در سختترين لحظات نیز نقش موثر و روشنگر خود را داشته باشد، به شرط اینکه نیروئی بتواند از منافع بلا فصل مردم حرکت نماید و تلقیات خود را به جای واقعیتها نگذارد چه در آن صورت به چیزی لایعنی مبدل میگردد. خط پیشرو ساما تا کنون در همه ابعاد آن مرهون زحمت کشی مجید قهرمان است. مشی مستقل ملی اتکا به نیروی خود و اعتماد مطلق به تودههای محروم، آن اصول اساسی است که توسط وی در جنبش سامائی تدوین و به یقین سالهای درازی حیثیت قطب نمای حرکی جنبش انقلابی ما را خواهد داشت.
مجید بزرگترین مسائل نظری جنبش ما را با وضوح و روشنی زایدالوصفی در قالب اسلوب فرید خودش میانداخت. اسلوبی که مانند آب زلال اعماق تفکر انقلاب مردم را بیان میداشت. وی گاهی از ضرب المثلهای تودهای و اصطلاحات معمول مردم عمیقترين و اساسیترين معانی آنرا بیرون میکشید و در موقعیت معینی آنرا به کار میگرفت. کلمات قاطع با آن جمله بندیهای محکم که به میناتور زیبائی شباهت دارد، با لحظاتی از طنز مکنون اسلوب نگارشی را به وجود آورده است که تا کنون نیز در ادبیات جنبش سامائی و در مجموع جنبش انقلابی از آن پیروی میشود و به حق میتوان گفت که اکنون اسلوب نگارش و تعبیر وی در ارائۀ مطالب بهعنوان یک روند در ادبیات سیاسی در حال تکوین و تکامل است.
وی نه تنها نویسندۀ چیره دست، متفکر بزرگ بود، بلکه سخنوری بلیغ و بی نظیر بود. وی که سالهای زیاد عمر خود را در میان دهقانان سپری کرده بود، افکار بغرنج و پیچیدۀ سیاسی را با چنان وضوحی برای مردم تشریح میکرد که هیچگونه خلائی در ذهن شنونده باقی نمیگذاشت.
مجید انسان:
بزرگترین حماسۀ مجید در زندگی پر از رنج و مبارزهاش شخصیت او بهعنوان یک انسان بود، انسانی که تمام سجایای اخلاقی یک ملت بلا کشیده را در خود متمرکز ساخته بود و آنرا با عالیترين و پیشرفتهترين خصال انقلابی بشری مزج کرده بود. وی مردی بود که سراسر زندگیاش با دهش و سخاوت توام بود، سخاوت مادی و معنوی. هزاران خانواده و فرد در بحرانیترين لحظات زندگی خود از وی کمک دریافت کردهاند. وی حتی در زندگی مخفی نیز مسئولیت تنظیم زندگی مردم خود را داشت و به آنها یاری میرساند، مشورت میداد و مشکلات شانرا حل مینمود. وی در روابط خود با مردم بی نهایت صمیمی و صادق بود. بردباری و شکیبائی او در مواقع بحرانی زندگی از وی اسطورهای جاودان ساخته بود. وی با همان متانت تا آخر زیست و با همان شهامت شهید شد. او با کهترین مردمان با چنان تواضع برخورد میکرد که همه او را نه معلم و پیشوا بلکه رفیق و همراز و همدرد خود میتوانستند. وی با وجود عظمت و بزرگیش فقط در حدود مردم و با مردم بود نه بلندتر از آنها. صدها تن از همرزمان و یا دوستداران وی که سالها در انتظار دیدن وی بودند با وجود اینکه بارها با وی بر میخوردند ولی هیچ گمان نمیبردند که مجید قهرمان، مجیدی افسانهای و افسانه ساز را دیدهاند.
وی در زندگی مبارزاتیش به کار طاقت فرسا میپرداخت. از کارهای کوچک و پیش پا افتاده تا کارهای بزرگ. وی هیچگاه از کارهای کوچک و بی اهمیت عار نداشت. برای وی مهم این بود که ماشین انقلاب به جلو برود و اینکه وی در لحظۀ معینی به چه کاری اقدام مینماید، هیچ ارزشی نداشت، مهم این است که این ماشین به کار افتد و خوب کار کند. وی نمونۀ کار شاق، مداوم و منظم بود. وی در مدت چند سال زندگی پر بارش از اولین دقایق صبح تا آخرین لحظات شب در کار و تپش بود به همه چیز و همه کس سرکشی میکرد و وارسی مینمود. وی روح سرکش انقلاب ما بود.
فاجعۀ تاریخ و افسانۀ ملت ما:
خبر گرفتاری و شهادت مجید قهرمان موجی از تأثر و انزجار را در میان مردم حماسه ساز کشور ما بر انگیخت. مردم ما در تمام مناطق کشور ازین خبر با خون و آتش استقبال نمودند. رژیم مزدور میخواست با شهادت مجید قهرمان جنبش سامائی و جنبش مقاومت ملی ما را ناتوان و مأیوس سازد ولی جنبش انقلابی و ملی کشور ما با عکس العمل مبارزاتی خود به دشمن نشان داد که ملت بزرگ و پرافتخار افغانستان که فرزندانی چنین را در دامان پر برکت خود زاده و پرورش داده است، ظرفیت این را دارد که فرزندانی برومند و فداکار دیگر نیز تربیت نماید. سلاحی را که مجید قهرمان برداشته بود و شعاری را که او سر داده بود، شعار " یا مرگ یا آزادی " هم اکنون در دست صدها هزار تن دیگر و از حنجره ملیونها انسان آزادیخواه دیگر نیز بلند میشود. اگر جای او امروز در میان جنبش پیشرونده و انقلابی ما خالی است، ایدهها، افکار و قبل از همه روح نوید بخش او مشعل راه آزادگان این ملت است.
دشمن میخواست مجید را از تودههای محروم افغانستان دور سازد ولی شهادت او جنبش انقلابی کشور ما را بیش از پیش به مردم پیوند داد. روس اشغالگر میخواست مجید را نابود سازد، ولی وی با شهادت خود در قلب خونین مردم خود جاودانه شد.
اکنون که یک سال از شهادت این بزرگمرد قهرمان میگذرد، ملت جانباز ما سراسر کشور را به دادگاه بزرگ تاریخی مبدل کردهاند و دیری نخواهد بود که جنایت کاران روسی و مزدوران حقیر او در میان آتشفشان خشم مردم نابود شوند.
بهترین تجلیل از این سرسپردۀ راه مردم راه آزادی و ترقی اجتماعی، این است که از او بیاموزیم، مانند او زندگی کنیم، مثل او به مبارزه بپردازیم و در صورت لزوم مانند او در راه آزادی مردم شهید شویم.
مجید قهرمان!
تو در زندگیت همه هستیات را در راه مردمت نثار کردی. اکنون مردمت راه تو را فروزانتر نگه میدارند و مشعل خونین تو را تا سرزمین زیبای آزادی میبرند.
جُستارهای وابسته
منابع
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>