جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

صفحه‌ی کاربری روح‌افزا عثمان "هستی"

درود. دوستان گرامی، به صفحهٔ کاربری من خوش آمديد!


من و خانوادۀ من همیشه در مسیر توفان مهاجرت‌ها قرار داشتیم.

پدرکلانم ملک محمدوزیر وزیری از وزیرستان جنوبی بود و در مبارزات آزادی خواهی هند نقش انسانی خود را ایفا کرد.

بعد از آزادی هند، با خانوادۀ خود از وزیرستان به ولایت لغمان نقل مکان کرد.

پدرم محمدامیر خان وزیری در سال (١٩۵٨ عسیوی که سال تولد من می‌شود) در ولسوالی امام صاحب که یکی ازولسوالی‌های ولایت قطغن در آن زمان بود زندگی داشت.

محمدامیر خان پدرم مأمور اداری آن ولسوالی بود. من در صبحگاۀ که سیاهی با روشنايی دست و گریبان بود و در پای شهر زولانۀ یخ و زنگوله‌های کریستل مانند بر گوش شاخساران درختان قامت بلند و خمیده گوشواره شده بود به تاریخ (١١ قوس ١٩۵٨عسیوی) در ولسوالی امام صاحب ولایت بغلان به دنیا آمدم.

دوره بکلوریا را در لیسه ملالی و سلطان رضیه مزارشریف به پائین رساندم چند ماه در لابرتوار رنگ آمیزی فابریکه بلخ کار کردم و بعد از دادن امتحان کانکور شامل دانشگاه پولی تخنيک شدم و از دانشکدۀ تکنالوژی کيمیا فارغ و در کالج تخنیکم کابل بحیث استاد کيمیا شروع بکار کردم.

اولین پارچۀ شعر را به یاد یک همصنفم که در ایام مکتب، خواهر و رفیق خوب برای من بود و او در زمان حزب دموکراتیک خلق، در زندان پلچرخی زندانی شده بود، سرودم. در واقع، زندانی شدن آن دختر مبارز سبب شعر گفتن من شد.

بخاطر تهاجم روسها به افغانستان، با خانواده راه مهاجرت در پیش گرفتم. بیت و پنج سال است که به کانادا در آغوش گرم خانواده در شهر گلف آنتریو در یکصد و پانزده کیلومتری شهر بزرگ تورنتو کانادا که در نارت (شمال) آمریکا واقع است با شوهرم "قاضی سید موسی عثمان هستی" و با دو دختر و دو پسر خود زندگی می‌کنم.

با احترام
انجـينر روح‌افــــزا عثمان هستی
شب ١٣ جون عسیوی ١٣٨٠
کانادا

اولین شعری که سروده‌ام بر یاد تو

    تو ای خواهر در این زندان خوفناک[۱]
    به چنگال دیوانگان مست"، وتکایی"[٢]
    صدای ترس در گلویت
    نغمه می‌خواند
    سر و پایت به غسل عرق
    شسته می‌گردد
    به ضرب کیسۀ شلاق می‌روی از خود
    نمی‌دانی چه پیش آمد
    دو چشم خستۀ خود باز می‌سازی
    و لیکن با غرور با خود می‌گویی
    شرافتم چو صخره صما[٣] است
    هرگز با
    مارتول[۴] بی‌شرافتی
    پاشان نمی‌گردم
    مشکل وطن فروشی توست که
    از تاریخ وطن نمی‌دانی
    از سرنوشت "شاه شجاع"[۵] بی‌خبری
    دست در دست خرس قطبی[٦] دادی
    بدان که
    من از نسل شیرانم
    نفرت از قطی نسوار و عینک[٧] دارم
    باداران ترا هم مثل" برهایدن[٨]
    نیم جان می‌سازم، و یا
    در پارچۀ سه رنگ[۹] کفن
    خود را پیچیده
    با خامۀ مرگ شرافتمند
    کلمه مقدس آزادی را
    بر لوحه سنگ مزارم
    درج تاریخ وطن
    همچو ملالی[۱٠] می‌سازم
    تا شما نفرین شده‌های تاریخ[۱۱]
    سبب نفرین بازماندگان
    سرزمین پر افتخار من
    تا ابد باشید

نغمه زنجیر

    به‌گوش مرد و زن خسته
    در آن زندان خوف‌ناک پلچرخی
    که تهداب‌اش به‌دست داوود
    بنیاد گردیده
    صدای نغمه‌ای زنجير می‌آيد
    ز پای آبله امشب
    که در نای شرنگش
    آواز پايمردی‌هاست
    مگر دهليز تنگ است
    يا شرنگ پای اين مرد است
    يا لرزه در اندام زندان است
    که می‌لرزاند
    اين برج‌های پر از وحشت
    چه اسرار است در پای اين زندانی چناری قد
    که می‌خواند سرود سرفرازی هر ميخ کفش پای او
    مگر آن رستم ديروز
    به زنجير است
    و يا است هيبت محمود در تن اين مرد
    و يا آن شهسوار داغگاه غزنه‌ی پار است
    که از سم پای شعر آن اين نغمه در گوش است
    بلی از سر زمين غزنه اين قامت چنار بلند بالاست
    که بر زير پايش قامت زندان می‌لرزد
    سرود هستی و آزادی هر تار موی او می‌خواند
    تو ای خرس قطبی کی توانی بست
    پای اين شيرمرد راه آزادی
    که سر تا پای او سياه سنگ است
    نگردد قامتش محو با داس و چکش هرگز
    که اين است آن چنار قامت بالا
    که از قصر کرملين می‌توانش ديد
    و اين مرديست که در پايش زنجير نغمه می‌خواند
    و از يک گوشه‌ی چشمش زندان می‌لرزد
    مگر کور خواندی که
    رستم بسته‌ی در زنجير
    نمی‌بينی زنجيرها می‌زيبد در بازوی اين مرد بلند قامت
    که در هرنغمه‌ی زنجير
    هزار اسرار آزادی
    هزار اصرار پايمردی
    در جبين پاک اين مرد است
    که چشمان خورشيد می‌بيند
    نه هر کوری که دست او عصا دارد
    و با آن چوب دست خود می‌تازد


ليست مقالات من در اين دانشنامه:


آغنه دوسنه "دوستی"
آغابیگه شاعرۀ افغان
آبش خاتون
آمنه فدوی
مستوره غوری یاحورانسا
مهری هروی












ليست مقالات من در وب سايت‌های ديگر:






پی‌نوشت‌ها


[۱]- زندان خوفناک: زندان مشهور پلچرخی که داوود ديکتاتور آن را ساخت.
[۲]- وتکا: یک نوع شراب روسی است".
[۳]- صما: سخت.
[۴]- مارتول: چکش برگ سنگ شکنی.
[۵]- شاه شجاع: از خانواده درانی شاه نفرین شده افغانستان است که در چنگال انگلیس‌ها بود.
[۶]- خرس قطبی: روس‌های تجاوزگر در افغانستان.
[٧]- قطی نسوار و عینک: شفر شرم‌آور تاریخی است که امیر دوست‌محمد خان به دستور انگلیس‌ها برای وزیر محمداکبر خان پسر خود فرستاد و سبب شکست جنگ غازی‌ها شد.
[۸]- برهایدن: نام يک نفر انگلیسی است که در جنگ افغان و انگلیس نیم جان از جمله شانزده هراز انگلیسی خود را به قشون انگلیس در جلال‌آباد رساند.
[۹]- پرچم سه رنگ: بیرق افغانستان.
[۱٠]- ملالی: دختر مبارز افغانستانی جنگ میوند بود.
[۱۱]- نفرین شده‌های تاریخ: حزب دموکراتیک خلق.




<برگشت به بالا><باز گشت به دانش‌نامه>