عبدالحميد مبارز پير كهنهكار عرصه مطبوعات است؛ از دهه دموكراسی با اشتياق ياد میكند؛ شايد بهترين دورۀ زندگی خود را همان دوره میداند، از خودتان بگوئيد.
■ اينجانب عبدالحميد مبارز فرزند مرحوم دگروال اميراحمد كه در زمان امير امانالله دگروال بود هستم. ٧٦ سال پيش در كابل متولد شدم. از ليسه استقلال فارغ شدم و سپس در فاكولته حقوق و علوم سياسی رفتم، بعداً به شعبه ديپلماسی شامل شدم و بعد از فراغت در آرشيو وزارت خارجه كار كردم.
پدر و مادرم با چند قوم نسبت دارند؛ اما تا حال هيچوقت خود را به يك قوم مشخص منسوب نساخته ام، در ابتدای جوانی به دليل اينكه پدرم يوسفزی تخلص میكرد، منهم يك مدت كوتاه يوسفزی تخلص كرده ام، سپس داكتر عبدالرحمن محمودی تخلص مبارز را بر من گذاشت.
- با عبدالرحمن محمودی چطور آشنا شديد؟
بعد از آن بود كه آشنايی با داكتر محمودی به يك رابطه فاميلی رسيد و زمانی كه ايشان مسئوليت اخبار ندای خلق را به عهده گرفت من بهحيث خبرنگار همكاری میكردم. ما به حدی باهم نزديك شديم كه تخلص مرا هم او أنتخاب كرد.
- از مواقف دولتی و وظايف ژورناليستی خود بگوئيد.
زمانی كه حكومت سردار شاه محودخان استعفا كرد و داكتر يوسف خان حكومت انتقالی خودرا آغاز كرد در آن زمان از مديريت انيس منفك شدم وبهحيث مدير عمومی روابط فرهنگی وسپس بهحيث معاون رياست گرزندوی مقرر شدم وبعد از آن به مدت يكسال به خدمت عسكری رفتم و باعنوان بريدمن پياده فارغ شدم.
در زمانی كه محمدهاشم ميوندوال وزير اطلاعات و فرهنگ بود بنده بهعنوان مدير عمومی ارتباط عامه مقرر شدم كه وظيفه من آن بود كه رابطه وزير را با پارلمان و با مردم تامين میكردم. علاوه بر آن بهحيث منشی مجلس مطبوعات هم موظف شدم.
بعد از آنكه حادثهای بين رئيس آژانس اطلاعاتی وقت با پارلمان دوازدهم رخ داد، حكومت داد مرا بهحيث رئيس آژانس باختر مقرر نمود. بعد از آن دوره، وظيفه مهمتر من مشاوريت وزير اطلاعات و فرهنگ وقت؛ جناب آقای صدقی بود. بعد از آن بهعنوان والی باميان مقرر شدم و مدت دو سال والی بودم، سپس به مدت ٧ ماه والی لوگر بودم و بعد از آن در نيمروز والی شدم.
- شما واقعاً كار ژورناليستیتان را ترجيح میداديد يا آنكه والی باشيد؟
بعد از آنكه به فاكولته آمدم؛ پدرم وفات يافت ومن مجبور بودم كه معيشت فاميل را تأمين كنم. بـاءً برای من يكی از راههای تأمين معيشت نمان بود. از يك طرف بهحيث مظـم حقوق اساسی دركورس مالی واداری فاكولته حقوق شبانه، كار میكردم و از طرف ديگر مدير عمومی انجمن تاريخ بودم و همچنين بهحيث سرمحرر مجله آريانا ايفای وظيفه میكردم.
و از طرفی هم مقالأتی به جريده پامير و انيس و اصلاح و... میدادم تا زندگی خود را تأمين كنم. خود همين احتياج بود كه مرا بيشتر به دنيای مطبوعات وارد ساخت.
حادته مهمتری كه درحيات ژورناليستی من اتفاق افتاد، درصنف سوم فاكولته بودم كه استاد صلاحالدين سلجوقی كه رئيس مستقل مطبوعات وقت بود در روزی كه سردارمحمد داوود در دوره اول حكومت خود در اتاق تجارت كابل يك بيانيه مهم ايراد كرده بود و برای اولين بار در افغانستان خط مشی اقتصادی را تعيين كرده بود، استاد سلجوقی مرا احضار كرد و به من گفت كه يك تبصره در مورد بيانيه نوشته كن! من تا آنوقت از اقتصاد راهنمايی شده كه سردار محمدداوود در بيانيه خود از آن گفته بود؛ غير از آنكه از راديو شنيده بودم، ديگر هيچ نمیدانستم. برای بار اول سوكارنو رهبر اندونيزيا اين كار را كرده بود. معلوماتی را حاصل كردم و يك مقاله نوشته كردم، به استاد بردم، استاد آن را تصحيح كرد و مرا تشويق كرد.
سه روز بعد مرا خواست و گفت كه يك مقاله ديگر به ارتباط "اقتصاد رهنمايی شده با درهای باز" بنويس! كه ما امروز به آن اقتصاد بازار میگوئيم.
تبصره نوشته كردم و همان بود كه همكاری جدیتر من با مطبوعات آغاز شد.
- شما حكومتهای زيادی را ديده ايد؛ خوشايندترين دوره برای كار ژورناليستی شما كدام دوره بوده است؟
ولی دوره هفتم اولين دورهای بود كه شاهی مشروطه تطبيق شد و وكلا از طريق انتخابات آزاد آمدند و يك اكثريت روشنفكر، وارد شورای ملی شدند.
در اين دوره كه يك دوره كوتاه بود؛ از دوره هشتم مانع انتخابات آزاد شدند و يك تعداد، زندانی شدند كه در آن دوره من هم بهعنوان جوانترين زندانی سياسي، به مدت يك و نيم سال محبوس شدم تا اينكه داوودخان روی كار آمد و بعد از آن من رها شدم و كار ژورناليستی خود را ادامه دادم. در دوره اول حكومت سردارمحمد داوودخان، آزادیهای اساسی گرفته شده بود مطبوعات آزاد وجود نداشت و مطبوعات، دولتی بود و ليكن مطبوعات دولتی دو نقش اساسی داشتند مثلاً روزنامه اصلاح را همگی بهحيث روزنامه حكومت میشناختند. ليكن روزنامه انيس را چون مؤسیكش غلاممحی الدين انيس بود اولين روزنامه شخصی در افغانستان بود ولی اجازهاش دست دولت بود. دولت میخواست كه انيس كمی آزادتر باشد و مضامين انتقادی؛ شايعات سرچوك و... را منتشر میساخت.
- شما مشخصاً نگفتيد؛ كدام دوره؟!
- انيسی را كه شما مسئوليت آن را به عهده داشتيد و روزنامه انيس فعلی؛ كداميك را ترجيح میدهيد؟
در عين زمان؛ هدف ما اين بود كه شعور سياسی مردم را بالا ببريم؛ اين كار را از طريق نشر اخبار بين المللی؛خصوصاً كه در آن زمان جنگ سرد بود انجام ميداديم. متن بيانيههای رهبران شرق وغرب را نشر میكرديم. روزهای جمعه به قطع خورد ١٢ صفحه چاپ میكرديم.
ما در دورهای بوديم كه تحت فشار بوديم و در آن زمان ما صدای آزادی را بلند میكرديم. ما رسالتی را كه غلاممحی الدين انيس بر دوش ما نهاده بود انجام داديم وفعلاً هم كه آقای منير اين را به عهده گرفته است اين كار را میكنند. اما برای ايشان فضا بازتر است.
- از وضعيت نشراتی و مطبوعاتی فعلی بگوئيد؟
- با وجود آنكه با سيد مخدوم رهين بسيار نزديك بوديد؛ چرا با او در افتاديد؟
آقای رهين فكر میكردند كه من برای وزير شدن كوشش میكنم، درحالی كه در افغانستان در نقش يك معين؛ آدم احساس آرامش بيشتری میكند چرا كه انسان يك حامی بالای سر خود میداشته باشد. من چنين كوششی را نداشتم. در اواخر او مقالات مرا سانسور میكرد و وقتی ديدم كه كار نمیشود از نظر پرنسيب باسانسور موافق نبودم معينيت را رها كردم.
- يكی از همفكریهايی هم كه شما و آقای رهين داشتيد اين بود كه هيچكدامتان از مجاهدين خوشتان نمیآمد!
در حكومت اول سردارمحمد داوودخان فورمه دادند كه مامور دولت هستی؛ دارايی چه داري؟ زمين و پول و...؟ در آن فورمه دارايیها ثبت میشد و سه سال بعد مطابقت میشد كه در آن چه چيزها اضافه شدهاند، من ميلياردرهای جهاد را انتقاد كردهام و تا امروز هم انتقاد میكنم. میگويم كه آنان هم بايد تحقيق شوند كه قبل از جهاد چه داشتهاند و بعد از جهاد چه دارند؟ هر وقت كه نشان دادند كه ثروتشان از تجارت مشروع آمده است، اينها را هم تائيد میكنم.
- در كنار افرادی كه شما نام گرفتيد از ديگر مجموعهها هم افرادی يك شبه ثروتمند شدهاند!
- اما شما از جمله اولين افرادی هستيد كه واژه جنگ سالار را ترويج كرديد و اين واژه فعلاً به كل مجاهدين اطلاق میشود!
- مسعود از نظر شما چگونه شخصيتی است؟
پینوشتها
جُستارهای وابسته
منابع
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>