|
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
فهرست مندرجات
◉ واژهی افغان، بهروايت دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
واژهی افغان، بهروايت دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
محمدآصف فکرت، محقق، روزنامهنگار، مصحح متون، مترجم و شاعر اهل افغانستان، از چهرههای برجسته قلمرو زبان و ادبیات فارسی دری است که در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در خانوادهای که همه اهل فضل و دانش بودند در شهر هرات زاده شد و در همانجا به مدرسه (مکتب ابتدایی) موفق رفت و دوره شش ساله ابتدایی را در این مدرسه گذراند. سپس، دورهی دبیرستان را در لیسهی سلطان غیاثالدین غوری به پایان برد. پس از آن برای ادامهی تحصیل راهی کابل شد و از دانشگاه کابل، در رشتهی زبان و ادبیات فارسی دری لیسانس دریافت کرد و نیز در رشتهی روزنامهنگاری از دانشگاه هندوستان فوقلیسانس بهدست آورد.
او همزمان با تحصیل دانشگاهی در رادیو کابل هم مشغول فعالیت ادبی و هنری شد و چند سال بهعنوان تهیهکنندهی برنامههای ادبی و هنری به نقد و بررسی آثار مشغول بود. با این حال، در سال ۱۳۴٧، بهشکل حرفهای وارد فعالیت مطبوعاتی شد و اولین کار جدی خود را با همکاری در مجله «لمر» آغاز کرد و در سال ۱۳۴۹ به مزار شریف رفت و در روزنامهی دیدار مشغول فعالیت شد. در سال ۱۳۵۰ خورشیدی که هنوز بیش از ٢٧ سال سن نداشت، از طرف دولت وقت به فاریاب منتقل شد و بهعنوان مدیر مسوول روزنامه «فاریاب» سالهای مداوم و بدونوقفه این روزنامه را در این استان منتشر میکرد.
فکرت، فعالیت و مدیریت در مجلهی «کتاب»، روزنامهی «بیدار»، روزنامهری «انیس»، روزنامهی «جمهوریت» و عضویت در انجمن تاریخ و آکادمی (فرهنگستان) علوم افغانستان را نیز در کارنامهی خود دارد. تاکنون از او دهها کتاب و نزدیک به ۱۰۰ مقاله بهنشر رسیده است.
اَفْغان، به تعبير نوين و عام، نامِ هر يك از شهروندان افغانستان (ه م) از هر قوم و قبيله و دين. اين تعبير در قانون اساسى مصوب ١٣۴٣ ش / ١٩٦۴ م افغانستان (مادهی ١) آمده بود؛ در قانون اساسى مصوب ١٣۵٦ ش / ١٩٧٧ م نيز با تكيه بر اين مطلب همهی شهروندان كشور از نظر حقوق و وظايف در برابر قانون يكسان و برابر اعلام شدند (مادهی ٢١) و پس از آن دولت كاربرد نسبتهای قومى و قبيلهای را درپى نام شهروندان ممنوع كرد. اما افغان، بهتعبير خاص، نامى است كه غيرِ پشتونها، مردمانِ پشتو زبان را به آن مىخوانند، در حالى كه اين مردم خود را پشتون مىنامند. برخى از نويسندگان معاصر خواستهاند كلمهی افغان را برای پشتونهای غربى ساكن در حدود قندهار و هرات، و كلمهی پشتون را تنها برای قبايل ساكن در نواحى كوهستانى مرزهای افغانستان و پاكستان بهكار برند؛ اما اين تقسيم اساس علمى ندارد، زيرا همواره دو كلمهی افغان و پشتون بهيك معنى بهكار رفتهاند. از سوی ديگر عربها، پشتونها را سليمانى مىخوانند كه احتمالاً به اقامت آغازين اين قوم در كوههای سليمان اشاره دارد[۱].
برخى از تاريخنگاران، افغانان را از دودمان بنىاسرائيل شمرده، و نام افغان را منسوب به اوغان پسرِ ارميا، پسر طالوت شاه دانستهاند. نعمتالله هروی در تاريخ خان جهانى و مخزن افغانى[٢] در اين باره به تفصيل بحث كرده، و سلطان محمد درانى[٣] هم آنرا نقل كرده است. نويسندگان و مورخان غربى نيز دليلهايى در موافقت و مخالفت با اين نظر آوردهاند[۴]. در مقدمهی كتاب الفنستون بنىاسرائيلىبودن افغانها ساختهوپرداختهی مورخان دربار حاكمان افغان هند دانسته، و نوشته شده است كه اين مورخان مىخواستهاند برای آن فرمانروايان شجرهنامهای با پيشينهای ديرينه و استوار بسازند[۵]. برخى هم افغان را بهمعنای فرياد و فغان دانسته[٦]، و در وجه تسميهی آن داستانها پرداختهاند[٧]. اما برخى از پژوهشگران معاصر با نگاهى زبانشناسانه به موضوع نگريستهاند و نام افغان را با اَوَجَن، يا اَپَه جَن اوستايى و اَوَهَن، يا اَپه هن سنسكريت بهمعنای كشتن، زدن، افكندن، برانداختن و دفاع كردن مقايسه كردهاند. برپايهی اين بررسیها اسم فاعلىِ اين بن واژهها بايد در اَوستا اَوَغَنه، اَوَغانه، اَپَغَنه، اَپَغانه، و در سنسكريت اَوَگْهْنه، اَوَگْهانه، اَپَگْهْنه و اَپَگْهانه بهمعنای افكننده، دفاع كننده، نبرد كننده و جز آن باشد كه برای مردمى جنگجوی و دلير بهكار مىرود[٨]. نام افغان را در روزگار ساسانيان، يا اندكى پيش از آن و در زمان اشكانيان به مردمى از تيرههای ايرانى نهاده بودند[۹].
در كتيبهای در نقش رستم - كه به زبانهای پهلوی اشكانى (پارتى) و يونانى است - ابگان و پيشاور بهعنوان مرز خاوری شاهنشاهى شاپور اول ساسانى (سال ٢۴١-٢٧٢ م) بهكار رفته است. شاپور اين كتيبه را به ياد پيروزيش بر والريانوس امپراتور روم در ادسا برجای نهاده است. اسپرينگ لينگ پژوهشگر آمريكايى كه نخستينبار اين كتيبه را خوانده، در سال ١٣١٩ ش / ١٩۴٠ م در مقالهای كلمهی ابگان را با افغان يكى دانسته است[۱٠]. وراهه مهيرا[۱۱] ستارههشناس هندی در سدهی ٦ م در برهت - سمهيتا[۱٢] نام تيرهی اَوَگانه را آورده كه احتمالاً همان افغان است. اندكى پس از وی، هيون تسانگ، جهانگرد چينى و راهب بودايى، مىنويسد كه مردم اپئوكين[۱٣]، در بخش شمالى كوههای سليمان زندگى مىكنند[۱۴].
كهنترين مأخذ فارسى موجود كه در آن از افغانان ياد شده، كتاب حدودالعالم (تأليف: ٣٧٢ ق / ٩٨٢ م) است. در اين كتاب شرح ده سَول چنين آمده: «دهى است بر كوه با نعمت و اندرو افغانانند» و همچنين در توصيف شهرِ بنيهار نيز از افغانان نام برده شده است[۱۵]. در تاريخ يمينى به لشكر سلطان محمود غزنوی، هنگام حمله به تخارستان اشاره گرديده، و نوشته شده است كه در آن سپاهيان هندی، خلج و افغان حضور داشتند[۱٦]. در جامعالتواريخ از بسيج سپاه غزنوی برای سركوبِ افغانان ياد شده است[۱٧]. ابن اثير ذيلِ رخدادهای سال ٣٦٦ ق از اطاعت افغانيه و خلج نسبت به سبكتگين ياد مىكند[۱٨]. فرخى در قصيدهای در مدح محمود از سلاحى بهنام شَل - كه ويژهی افغانان بوده - ياد كرده است[۱۹] واژهی «آوگان» در اين بيتِ فردوسى نيز در مقايسه با واژهی افغان قابل تأمل است[٢٠]:
ســـــپـهـدار چـون قـارنِ كـاوگـان | سپهكش چوشيروی و چونآوگان |
نام افغان در بسياری از متنهای تاريخى از جمله تاريخ گرديزی[٢۱] آمده است. ابنبطوطه كه در سدهی ٨ ق / ١۴ م به كابل رفته است، دربارهی آن مىنويسد: در گذشته شهری بزرگ بوده، و اكنون روستايى است و در آن طايفهای از اعاجم كه به آنان افغان مىگويند، ساكنند[٢٢]. منهاج سراج در وصف افغانان مىنويسد كه «هر يك از ايشان گويى ژنده فيلى است با دو غژغاو بر كتف نهاده و يا برجى است...»[٢٣]. عبدالرزاق سمرقندی نيز از افغانان ياد كرده است[٢۴].
در ميان مآخذ نسبتاً كهن بيش از همه، نام افغان و افغانيان و افغانستان با جزئيات و به تفصيل در تاريخنامهی هرات سيفى هروی (د ح ٧٢٢ ق / ١٣٢٢ م) آمده است. سيفى ضمن گزارش رخدادهای سدههای ٧ و ٨ ق / ١٣ و ١۴ م به تكرار از افغانان و دقايق احوال و اخلاق جنگجويان و فرمانداران آنان و قلعههایشان با شرح استحكامات و تدابير دفاعى آنها ياد كرده است. همچنين از برخى رجال آنان چون سامِ افغان[٢۵]، هوبو[٢٦]، المار[٢٧]، شعيب افغان[٢٨] و سندان[٢۹] نام برده، و از خصوصيات اخلاق و رفتارشان سخن رانده است. همو شرح نبردهای پادشاهان آل كرت (ه م) را با سران افغان، و حضور سپاهيان و رجال افغان را در سپاه و دربار آل كرت به تفصيل آورده است[٣٠]. ظهيرالدين محمد بابر هم بارها از افغان و افغانى ياد مىكند و زبان افغانى را از زبانهای رايج در كابل بر مىشمارد[٣۱].
از دورهی صفويان به اين سو نام افغان در كتب تاريخ كاربرد بيشتری مىيابد و در روزگار نادرشاه افشار (مق ١١٦٠ ق / ١٧۴٧ م) به سبب رخدادهای فراوانى كه افغانان در آنها حضور داشتند، نام افغان و افاغنه بسيار بهكار برده مىشود[٣٢].
برخى از غربيان كه در اوايل سدهی ١١ ق / ١٧ م از افغانستان گذشتهاند، در نوشتههايشان به قبايل افغان اشارهكردهاند. مثلاً گوتز[٣٣]، كشيش مسيحى كه در ١٠١١ ق / ١٦٠٢ م از طريق خراسان به هند، و بعد به چين سفر كرده است، مىنويسد: در طول راه ميان كابل و پيشاور، قبايل افغان بر كاروانها مىتاختند و مسافران را غارت مىكردند[٣۴]؛ ١۴ سال پس از آن ريچارد استيل و جان كراتر كه از هند به ايران مىآمدند، مىنويسند: در فاصلهی بين مُلتان و قندهار كاروانشان مجبور شد كه چندبار به قبايل اغوان (= افغان) يا پوتان (= پتهان، پشتون) باج و خراج بدهد[٣۵].
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- كارو، صص ١٦-١۴ ؛ نيز نك: ايرانيكا، ج ١، ص ۴٨١
[٢]- نعمتالله هروی، صص ٨٧-٩١
[٣]- سلطان محمد درانى، صص ١۵-١٨
[۴]- مثلاً نك: الفنستون، صص ١٦٠-١٦٢
[۵]- جاناتا، ص ٢٠
[٦]- نك: برهان قاطع
[٧]- نك: آنندراج
[٨]- جعفری، صص ١٢٦٣-١٢٦۴
[۹]- همو، صص ١٢٦۵
[۱٠]- نك: همو، ص ١٢٦٦
[۱۱]- Varāhamihira
[۱٢]- Brahat-Samhita
[۱٣]- A-p’o-kien
[۱۴]- همو، صص ١٢٦٧-١٢٦٨؛ نيز نك: فوشه، صص ٣٣۵، ٢۵٢
[۱۵]- حدودالعالم، صص ٧١-٧٢
[۱٦]- عتبى، ص ٢٨۵
[۱٧]- رشيدالدين، ج ٢ (۴)، ١۵٢صص ، ١٨٠، ٢٠٩، ٢١٠
[۱٨]- ابن اثیر، ج ٨، ص ٦٨٧
[۱۹]- فرخی، ص ٦٢
[٢٠]- فردوسی، ج ١، ص ١١٠
[٢۱]- تاریخ گردیزی، ص ٢٠۴
[٢٢]- ابنبطوطه، ص ٣٩٢
[٢٣]- منهاج سراج، ج ١، ص ٨٠
[٢۴]- عبدالرزاق سمرقندی، صص ٣٦٣-٣٦۴، ٣٩٠
[٢۵]- سيفى هروی، ص ١٦٣
[٢٦]- همو، ص ٢٦٧
[٢٧]- همو، ص ٢٠۵
[٢٨]- همو، ص ٢٠٨
[٢۹]- همو، ص ٢٢١
[٣٠]- همو، صص ١٦٣، ٢٠٠، ٢٠۵-٢١٦، ٢٢۴، جم
[٣۱]- ظهيرالدين محمد بابر، صص ٢٠۴، ٢٢٧، ۴٧٣، جم
[٣٢]- مثلاً نك: استرابادی، دُرّه...، صص ١٢٧، ١۴١، جم، جهانگشا...، صص ۵، ١١، ١٣، جم؛ نيز نك: دائرةالمعارف آريانا
[٣٣]- Goёz
[٣۴]- نك: گرگوريان، ص ٢٣؛ فرهنگ، ج ١، ص ٧٠
[٣۵]- نك: همانجا
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ فكرت، محمدآصف، سرواژهی «افغان»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ٩، صص ۵٢٢-۵٢۴ (شماره مقاله: ٣٧۵٢)؛ برگرفته از منابع زیر:
□ آنندراج، محمد پادشاه، تهران، ١٣٣۵ ش؛ ابن اثير، الكامل؛ ابنبطوطه، رحلهی، بيروت، ١٣٨۴ق / ١٩٦۴ م؛ استرابادی، مهدی، جهانگشای نادری، به كوشش عبدالله انوار، تهران، ١٣۴١ ش؛ همو، دُرّهی نادره، به كوشش جعفر شهيدی، تهران، ١٣٦٦ ش؛ الفنستون، مونت استوارت، افغانان (گزارش سلطنت كابل)، ترجمهی محمدآصف فكرت، مشهد، ١٣٧٦ ش؛ بابر، ظهيرالدين محمد، بابرنامه، كيوتو، ١٩٩۵ م؛ برهان قاطع، محمدحسين بن خلف تبريزی، به كوشش محمدمعين، تهران، ١٣٦١ ش؛ جاناتا، الفرد، مقدمه بر افغانان (نك: هم، الفنستون)؛ جعفری، علىاكبر، «پشتو»، سخن، ١٣۴۵ ش، شم ١١؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ١٣۴٠ ش؛ دائرةالمعارف آريانا، كابل، ١٣٣۵ ش / ١٩۵٦ م؛ درانى، سلطان محمد، تاريخ سلطانى، بمبئى، ١٢٩٨ ق؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ به كوشش احمد آتش، آنكارا، ١٩۵٧ م؛ سيفى هروی، تاريخ نامهی هرات، به كوشش محمد زبير صديقى، كلكته، ١٣٦٢ ق / ١٩۴٣ م؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدين و مجمع بحرين، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، ١٣۵٣ ش؛ عتبى، محمد، تاريخ يمينى، ترجمهی ناصح جرفادقانى، به كوشش جعفر شعار، تهران، ١٣۵٧ ش؛ فرخى سيستانى، ديوان، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، ١٣٦٣ ش؛ فردوسى، شاهنامه، به كوشش برتلس، مسكو، ١٩٦٠-١٩٧١ م؛ فرهنگ، مير محمدصديق، افغانستان در پنج قرن اخير، مشهد، ١٣٧١ ش؛ گرديزی، عبدالحى، زين الاخبار، به كوشش عبدالحى حبيبى، تهران، ١٣۴٧ ش؛ متن كامل قوانين اساسى افغانستان، قم، ١٣٧۴ ش؛ منهاج سراج، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحى حبيبى، كابل، ١٣۴٢ ش؛ هروی، نعمتالله، تاريخ خان جهانى و مخزن افغانى، ترجمهی محمدبشير حسين، لاهور، ١٩٨٦ م؛ نيز:
□ Caroe, O., The Pathans, London, 1958; Foucher, A., La Vieille route de l'Inde de Bactres H Taxila, Paris, 1947; Gregorian, V., The Emergence of Modern Afghanistan, California, 1969; Iranica.