[۱] «پس چون این معاملات بگذرد، فرا گیرد جهان را تاریکی تا چهل سال که نباشد در آن زندهای به جز خدای تنها، که او راست اکرم و مجد تا ابد»
[۲] «چون چهل سال بگذرد، زنده کند خدای رسول خود را که زود باشد طلوع نماید مثل آفتاب.»
[۳] «پس مینشیند و سخن نمیگوید؛ زیرا زود باشد بشود مانند دیوانه.»
[۴] «هم زود باشد که برخیزاند خدای فرشتگان چهارگانهٔ مقربّان خود را، که آنها رسولالله را سراغ مینمایند.»
[۵] «پس هر وقتی که او را جستند بر چهار سوی آن جا بایستند تا حراست کنند او را.»
[۶] «آن گاه خدای زنده میکند باقی فرشتگان را که مانند زنبور عسل میآیند و به گردِ رسولالله بر میآیند.»
[۷] «آن گاه خدای زنده میکند پس از آن باقی پیغمبران خود را، که زود باشد بیایند همهٔ ایشان پیرویکنان از آدم.»
[۸] «پس دست رسولالله را ببوسند و خودشان را قرار دهند در سایهٔ نگاهبانی او.»
[۹] «آن گاه خدای زنده کند باقی پاکان را که فریاد میزنند: به یاد آر ما را ای محمد،»
[۱۰] «پس به جنبش آید مهربانی در رسولالله از فریاد ایشان.»
[۱۱] «او نظر مینماید در آن چه او را باید کرد از برای خلاص ایشان.»
[۱۲] «آن گاه زنده کند خدای پس از آن هر مخلوقی را که برمیگردد به هستی نخستین خود.»
[۱۳] «زود باشد که علاوه بر این از برای هر یک نیروی نطق باشد.»
[۱۴] «آن گاه خدای زنده کند انداختهشدگان را، کسانی که وقت برخاستن ایشان سایر خلق خدای میترسند به سبب زشتی دیدار آنها»
[۱۵] «انداختهشدگان فریاد میکنند: ای پروردگار ما، وامگذار ما را از رحمت خود.»
[۱۶] «پس از این خدای برخیزاند شیطان را، که زود باشد هر آفریدهای در وقت نگریستن به سوی او مثل مرده شود از ترس هیأت دیدار هولناک او.»
[۱۷] آن گاه یسوع فرمود: «امیدوار به خدای هستم که نبینم این هول را در آن روز.»
[۱۸] «به درستی که رسولالله از این دیدارها نمیهراسد؛ زیرا نمیترسد مگر از خدای تنها.»
[۱۹] «آن گاه فرشته بار دیگر بدمد بوقی را؛ پس همه به آواز بوق او برخیزند و بگوید: ای آفریدگان، بیایید از برای جزا؛ زیرا آفریدگار شما میخواهد جزای شما را بدهد.»
[۲۰] «پس آن هنگام دیده میشود در میان آسمان، بالای وادی یهوشافات، تختی درخشان که بر آن ابر سفیدی سایه اندازد.»
[۲۱] «آن هنگام فرشتگان فریاد کنند: خجسته باد خدای ما. تویی آن که ما را آفریدی و از لغزش شیطان رهانیدی.»
[۲۲] «آن وقت رسولالله هراسان شود؛ زیرا او درک خواهد کرد که کسی نیست تا خدای را چنان که شایسته است دوست داشته باشد.»
[۲۳] «زیرا آن که میگیرد به صرّافی طلاپارهای را، باید که شصت پشیز با او باشد؛ پس هر گاه نزد او یک پشیز باشد نمیتواند آن را صرّافی کند.»
[۲۴] «لیکن هر گاه رسولالله بهراسد پس چه خواهند کرد بدکارانی که پر از شر هستند؟»
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>