جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله‌ی "نام‌های تاريخی افغانستان"

از: مهدی خراسانی


فهرست مندرجات


خدایا، دانش‌ام را از دست نادانان مصون بدار! اربابان ويکی‌پديای فارسی دربارۀ مقاله‌ی "نام‌های تاريخی افغانستان" چه می‌گويند؟ آنجه در زير می‌خوانيد، گوشه‌های از نظرات و داستان سانسور و جعل‌کاری ارباب ايرانی دانش‌نامه آزاد ويکی‌پديای فارسی است.

[] اشاره:

يک اثر تاريخی، آنگاه که بی‌سانسور دولتی يا غير دولتی از يک سو، و خودسانسوری و به دور از بيم "تابو"، از سويی ديگر، پديد می‌آيد، نظر منتقدان راستين، آگاه و منصف را جلب می‌کند. بدون نقد سازنده، هيج اثری به کمال نمی‌رسيد، مورد توجه قرار نمی‌گيرد، و خيلی زود فراموش می‌شود و حتی می‌توان گفت که می‌ميرد.

باری در نقدی بر ويکی‌پديا فارسی نوشتم: "کدام دانشنامه؟ کدام آزاد؟!" اما فراموش کردم که بنويسم: دانش‌نامۀ گشاد! تعجب نکنيد، قصد توهين ندارم. در واقع، عملکرد ارباب ايرانی اين دانش‌نامه، خود بدترين توهينی است که بر دانش، اهل دانش و شعور خوانندگان می‌شود. اما منظور من اين است که درب (دروازه = درش باز است!) اين دانش‌نامۀ گشاد است و هر ايرانی به راحتی می‌تواند مقالات نويسندگان افغانی را دست‌کاری و حتی سانسور کند! بنابراين، خوب است تا اين گشاده‌دستان جعل‌کار را بهتر بشناسيم:

اين يكی دو روزه كه داشتم نقدهای بر مقاله‌ی "نام‌های تاريخی افغانستان" را در دانشنامه‌ی آزاد ويکی‌پديا می‌خواندم و پيشتر از آن متن مقاله را خوانده و آن را خودم، البته با اجازۀ آقای مهديزاده کابلی، در آن دانش‌نامه بارگذاری کرده بودم، همواره اين سوال توی ذهنم شنا می‌كرد كه آيا تاريخ‌نويسی واقعی توی مملكت ايران و به‌ويژه در اين دانش‌نامه (ويکی‌پديای فارسی) دارد به گناه كبيره تبديل می‌شود؟

آيا اصرار نويسنده‌ای چون مهديزاده کابلی بر جعل‌کاری‌های تاريخی ايرانيان، بايد گاه با بی‌رحمی مورد نكوهش قرار گيرد كه مثلا چرا اين نويسنده‌ی افغانی، تاريخ افغانستان را از ديد وهم آلود لبريز از باورهای خرافی ايرانی‌ها نمی‌نگرد؟!

اما عجيب اين است كه ايرانی‌ها با سوءاستفاده از حضور انحصارطلبانه خود در فضای ويکی‌پديای فارسی، دو سوم اين مقاله را حذف می‌کنند! و هيچ كس نيست كه بپرسد چرا؟!

آقای پرويز رجبی می‌نويسد: "يک وقتی نوشتم که ما ايرانی‌ها همه اهل سانسور هستيم و طبيعی است که اگر قدرت داشته باشيم فقط به سانسور قناعت نمی‌کنيم. دروازه تا اعدام باز است!"[۱]

و همو می‌افزايد: "ما دير يا زود ناگزير از شکستن آيينه‌های محدب و مقعری هستيم که بام تا شام خودمان را در آن‌ها به صدگونه تماشا می‌کنيم. در عرصۀ نگاه به گذشته و تاريخ ملی، شيفتگی و نفرت همزادند. و هردو زيانبار...[٢] در تاريخ همواره شيفتگی معاصران يا مورخان سبب گمراهی در قضاوت شده است."[٣]

اما شورختانه اين هشدارها در گوش عوام ايران و به‌ويژه ارباب ويکی‌پديای فارسی کارگر نيست. چنان که آقای به‌آفريد (مهران)[۴]، ديوان‌سالار ويکی‌پديای فارسی، در جای ديگر خود، در وصف امثال خويش می‌نويسد:

    "لابد دیده‌اید کسی را که فکر می‌کند چیزی را می‌داند، و نمی‌داند که نمی‌داند. بعدتر چنین فردی با اعتماد به نفس بالایش نادانسته‌هایش را به فرد ثالث انتقال می‌دهد٬ فرد ثالث هم تصور می‌کند چیزی را درک کرده‌است٬ یا این‌که حداقل اطمینان حاصل می‌کند چیزی که شنیده‌ است درست بوده٬ اگر چه شاید خودش آن را به درستی درک نکرده. چنین فردی مدافع نظرات فرد گوینده می‌شود٬ اگرچه نمی‌داند که شاید او هم درست نمی‌داند چه می‌گوید٬ و ار آنجا که خودش هم مطلب را کامل درنیافته این فرد ثالث خیلی مواقع در مقابل نظرات مخالف تعصب هم به خرج می‌دهد."[۵]

اين تعصب، درست همان چيزی است که او و امثال او در واکنش در برابر مقالۀ "نام‌های تاريخی افغانستان" و نويسندۀ آن از خويش نمايان کردند!


[] در ويکی‌پديای فارسی چه گذشت؟ (سانور به‌جای نقد!)

در ابتدا گفت‌وگوها دربارۀ مقالۀ "نام‌های تاريخی افغانستان" چنين آغاز شد: فردی با نام مستعار آريوبرزن که يکی از اربابان ويکی‌پديای فارسی است، نوشت: "مدرک برای اینکه این نام (آريانا) تنها به افغانستان کنونی اطلاق می‌شده است" چيست؟

پاسخ: آنچه که در متن مقاله آمده، اين است که "نخستين نام سرزمين کهن افغانستان آريانا است." مدرک هم ذکر شده است: رجوع شود به: جغرافيای استرابو، و دائرةالمعارف آریانا، ص ۱۷. اما در هيچ جا ذکر نشده است که "آريانا تنها به افغانستان کنونی اطلاق می‌شده است!"

من در اينجا نيز به نوبه خود، بدون آن که وارد جزئيات شوم، فقط يک نکته را می‌خواهم يادآور شوم که خالی از لطف نيست، و آن اينکه، اين بحث مربوط به جغرافيای تاريخی است و کاری به حدود کنونی و جغرافيای جاری افغانستان ندارد و در اين امر، افغانستان تنها کشور استثنا نيست، بلکه کشورهای زيادی در جهان و منطقه سرنوشت يکسان دارند.

در هر حال، وجود جغرافيای سياسی امروز (جغرافيای جاری) افغانستان نبايد موجب انکار جغرافيای تاريخی آن گردد. به سخن ديگر، حدود و وسعت سرزمين افغانستان با نام‌های مختلف بارها در طول زمان تغيير پذيرفته است. بنابراين، جغرافيای سياسی کنونی اين کشور نبايد و نمی‌تواند، سبب فراموش کردن تاريخ آن شود!

آريو برزن: می‌فرمایید افغانستان در زمان باستان دربرگیرندهٔ سرزمین‌های بیشتری بوده است و امروز تجزیه ‌شده ‌است؟ و آیا با استدلالی که می‌فرمایید جزئیات این مقاله را به مقاله‌های نام‌های تاریخی عراق، نام‌های تاریخی ترکیه، نام‌های تاریخی جمهوری آذربایجان و ... نیز می‌توان تعمیم داد؟

پاسخ: حتی ايران کنونی نيز از اين قاعده مستثنی نيست![٦]

آريو برزن: دربارهٔ ایران می‌فرمایید ایران از چه کشوری و چه سالی مستقل شده ‌است؟ این پرسش را از این رو می‌پرسم که می‌نماید همه‌ٔ کشورهای پیشین تاریخ استقلال و جدایش از کشور دیگری را دارند.

پاسخ: اگر اجازه بفرمائيد، و من درست متوجه شده باشم، منظور جنابعالی اين است که ايران از ابتدای خلقت عالم و آدم، هميشه به همين اسم و رسم و کشور مستقل بوده است؟!

آريو برزن: دربارهٔ اين پرسش‌تان، عرض کنم که شما در آغاز بفرمایید آدم چه سالی زاده ‌شده ‌است تا من هم عرض کنم که در آن زمان ایران مستقل[!] شده ‌بوده یا هنوز هم بخشی از کشور دیگری[!!] شمرده می‌شده ‌است.

پاسخ: من در اين جا با عقايد دينی کاری ندارم! اما خلقت آدم، در واقع نمادی است از پيدايش انسان به روی اين کرهٔ خاکی، که دانشمندان زيست‌شناسی آن را حدود ٤ ميليون سال تخمين می‌زنند! حالا دوست دارم با ذکر منبع مرا راهنمايی بفرماييد که ايران چه زمانی و در کجا پديد آمده است؟

آريو برزن: بفرمایید خودتان مطالعه کنید: تاریخ ایران. منبع هم ریخته‌است، من دم دستم فعلاً تاریخ ایران باستان حسن پیرنیاست.[٧]

پاسخ: آريوبرزن عزيز، من به طور کل، در مورد سلامت تاريخنگاری معاصر، چه در ايران و چه در افغانستان، ترديد دارم که فارغ از احساسات ناسيونالستی و حتی تحريف و دست‌کاری در ترجمه‌ها و تصحيح متون قديم و جديد صورت پذيرفته باشد! البته هميشه استثناها وجود دارد. با اين حال، نظر من حاصل سال‌ها مطالعه‌ی کتاب‌های تاريخی اقغانستان و ايران بوده است. آنچه اينجا می‌نويسم، نتيجه‌ی همين مطالعات است. البته من، جنابعالی را دعوت به شکيبايی می‌کنم تا زمانی که اين مقاله به پايان برسد. البته اميدوارم پاسخ بسياری از پرسش‌های خود را بيابید و يا دستکم به اين نتيجه برسيد که همه مجبور نيستند از تاريخ‌های فرمايشی معاصر شما پيروی کنند. وقتی ما سخن از مدارک و منابع تاريخی می‌گوييم، منظور ما اسناد، مدارک و منابع هم‌دوره با موضوع مورد بحث است؛ نه منابع همچون ويکی‌پديا يا کتاب تاريخ آقای حسن پیرنیا!

با اين وجود، بازهم از منابعی که معرفی فرموده بوديد، يک جهان سپاس. کتاب تاريخ باستان حسن پرنيا را سالها پيش مطالعه کرده بودم، تا آنجا که حافظه ياری‌ام می‌کند، ايشان بيشتر از منابع يونانی استفاده کرده بودند و شوربختانه اکنون آنرا دم دست ندارم تا به آن استناد کنم. اما به آدرس تاريخ ايران در ويکی‌پديا سر زدم و از آن استفاده بردم. آنچه که مهم است، علی‌رغم پاره‌ی اختلاف‌نظرها، چيری که دسنگيرم شد، بطور کل مؤيد اين نظر من بود که "آريانا در عهدباستان بر گستره خراسان بزرگ که افغانستان امروز بخش اعظم آن را تشکيل می‌دهد، اطلاق می‌شده است".

در آنجا آمده، وقتی که سخن از ايران تاريخی می‌رود، منظور از ايران کنونی به‌عنوان يک واحد سياسی، محدود در مرزهای سياسی امروزی نيست، بلکه ايران بزرگ يا ايران‌شهر است که شامل ايران کنونی و افغانستان و ... می‌گرديد.

اما، در اينجا بايد به اين دو نكته مهم نيز اشاره كنم:

نخست آن که، "ايران بزرگ"، اصطلاحی جديدی است که توسط خاورشناسان غربی ساخته و بر بستر تاريخی زبان، فرهنگ و تمدن آريايی [ايرانی] گذارده شده است.

دوم، اين تعبير اروپاييان از کلمۀ ايران، برابر است با مفهوم ايران‌شهر که شايد ساسانيان بر حوزۀ اقتدار خود اطلاق می‌کردند. اما جغرافيای موسی خورنی گواه بر آن است که اين اصطلاح فراتر از قلمرو سياسی ساسانيان بوده و يادبودی است از تمامی سرزمين‌های آرياييان در آن دوران. اما در منابع زرتشتی ماقبل ساسانی، هر جا سخن از ايرينه ويجه (سرزمين ايران) است، اشاره‌ی است به سرزمين اصلی آريايی‌ها که منظور همان خراسان بزرگ يا افغانستان امروز است که مرکز ثقل و هسته اصلی حماسه‌های آريايی و به تعبير ديگر سرزمين مقدس و زادگاه زرتشت بوده است.

و جای ترديد نيست که نام ايران، از قوم آريايی گرفته شده و همواره ويژه‌ی سرزمين آنها بوده است. چنان که با مهاجرت آنها به ايران کنونی، اين نام مفهوم گسترده پيدا کرده است. با اين وصف خود قضاوت کنيد که چگونه اين نام جابجا شده و سرانجام در سال ۱٩۳۵ ميلادی، تنگ‌نظرانه به کمتر از نصف سرزمين‌های آريايی به‌طور رسمی نامگذاری شده است!

اما، مطالعه مطالب دانشمندان نامور ايرانی، اين نظر مرا بيش از پيش تقويت كرده است که "آريانا نام سرزمين افغانستان امروزی در عهد باستان بوده است".

حال توجه جنابعالی را به مقاله‌ی آقای رضا مرادی غياث آبادی، تحت عنوان "ايران، سرزمين هميشگی آرياييان"، (آبان‌ماه ۱۳٨٤، سايت پژوهش‌های ايرانی) جلب می‌کنم: ايشان "نخست، از كوچ هنديان آريايی از پيرامون كوهستان‌های هندوكش به سرزمين‌های تازه خشك شده پنجاب و پيرامون رود سند كه يادمان تاريخی آن در متون كهن "ريگ‌و‌دا"ی هندوان باقی مانده است"؛ ياد می‌کند. و همچنين می‌افزايد: "عبارت "كوهستان‌های شمالی" در داستان‌های هندی كه در سرزمين‌های پيرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی می‌كردند، اشاره آشكاری است به كوچ آنان از كوهستان‌های پـاميـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزی كه از اصلی‌ترين سرزمين‌های ايرانی بوده است."

به عقيده ماکس مولر، نيز سرزمين اصلی آريايی‌ها – که همان "آريا ورته" ريگ ودا به زبان اوستايی "ايرينه ويجه" می‌شود – در دامنه‌های شمالی هندوکش و حوزۀ رود اکسوس يا آمو دريا (جيحون) بوده است. ("ايران در عهد باستان"، نوشتۀ دکتر محمد جواد مشکور، ص ۵٩)

و طبق دائرةالمعارف کمبريج انگليسی، بسياری محققان وطن اصلی آرياها را "بلخ" می‌دانند. ("افغان نامه"، دکتر محمود افشار، ج ۱، ص ۵٨)

با اين مختصر، اميدوارم در قبول واقعيت‌های تاريخی جسور باشيد. اما، در مورد مسايل حاشيه که مطرح فرموده‌ايد، به زودی در مقالۀ جديد، تحت عنوان "سابقه تاريخی افغانستان"، خواهم پرداخت.

آريو برزن: دوست گرامی؛ عرض شود که آنچه در منابع یونانی آریا خوانده‌ شده گویا برگردان نام هری (هرات کنونی) به زبان یونانی بوده‌ است و پیوند چندانی با واژهٔ "آریا" يا "آیریا" نداشته ‌است مگر آنکه خود نام "هری" را از ریشهٔ "آریا" بدانیم که البته دور نیست. پس با این نتیجه آریا در منابع یونانی به هرات و گرداگردش اطلاق می‌شده‌است. آن کتاب غیاث‌آبادی را هم خوانده‌ام، البته اکنون دم دستش ندارم. دربارهٔ ایرانویج هم هنوز اختلاف نظر هست.

پاسخ: البته در بعضی آثار خاورشناسان اروپايی هم ابهام در مورد کاربرد لفظ "آريانا" برای کشور افغانستان ديده می‌شود. نويسندگان غربی گاهی "آريانا" را با "هری" يا "هرات کنونی" که به آن در فارسی باستان "هاريوا Haraiva يا هَره‌ایوه يا هریوا" و به يونانی چنان که هرودوت و ديگران نوشته‌اند، "آريا" می‌گفتند، منطبق دانسته و "آريا" و "آريانا" را به جای هم به کار برده‌اند. گرچه ممکن است اين اشتباه از منابع يونانی که مأخذ آنهاست، سرچمشه گرفته باشد، اما به گفته ريچارد ن. فرای، از دو اصطلاح "آريا" و "آريانا" که يونانيان به کار برده‌اند، می‌توان دريافت که ظاهراً ايشان ميان اين دو قايل به تفاوت بوده‌اند.

آريو برزن: عرض شود که واژگان از زبانی به زبان دیگر تفاوت تلفظی پیدا می‌کنند. در همین زبان فارسی امروز هم که نگاه کنید وامواژگان را ما با تلفظی متفاوت در زبانمان ادا می‌کنیم. این واژهٔ آریا هم البته به هارائیوای پارسی باستان نزدیک‌تر است تا آریانا. دیگر اینکه خود آریا در پارسی باستان آیریا بوده و این آریا که نام قوم آریایی‌است به تلفظ سانسکریت نزدیک‌تر است تا تلفظ پارسی باستانیش. نام کهن ایران هم در پارسی باستان ائیریانه بوده که در پارسی میانه شده اِران یا ارانشهر یا ایرانشهر (و می‌دانید که شهر در گذشته معنای کشور داشته نه این شهر امروزی و البته تفاوت معنایی واژگان هم در زبان‌ها امری عادی است) و در پارسی کنونی ایران. با این گفتهٔ شما که دریغ است که نام کهن ایران را منحصر به مرزهای سیاسی کنونی ایران بدانیم همداستانم، ما واژه‌ای هم به نام ایران‌زمین داریم که بیشتر به سرزمین‌های حوزهٔ فلات ایران و نیز ایران تاریخی گفته‌می‌شود. ولی روی هم رفته در دانشنامه (ويکی‌پديا) اعمال دیدگاه‌های شخصی (هرچند درست) و بی‌مدرک و منبع مستدل و پذیرفته شده (هرچند که به نادرست پذیرفته ‌شده ‌باشد) بدبختانه جایی ندارد.

پاسخ: من با شما موافقم، که نه تنها واژگان از زبانی به زبان ديگر تفاوت تلفظی پيدا می‌کنند، بلکه در يک زبان واحد در طول زمان و يا به سبب تغيير مکان هم دچار تغيير و تحول می‌شوند.

ولی اکنون بحث من مختص روی واژه‌ی آريانا (ايران) است با هر تلقظی که به سبب تغيير از يک زبان به زبان ديگر، يا در يک زبان واحد در طول زمان و يا در اثر جابجايی مکان پذيرفته باشد! اما پرسش اصلی من اين است که ايرانی کيست؟ و ايران کجاست؟

البته، امروزه شايد بديهی به نظر برسد که چنين تعريف کنيم: که منظور از ايران يعنی همين ايران کنونی و مفصود از ايرانی هم همين ملت ايران است، حال با هر تعلقات قومی که هستند. اما به نظر من، مفهوم ايران تاريخی و قوم ايرانی غير از تعريف کنونی ما است و آن را نمی‌توان به يک کشور خاص منطقه منسوب کرد. و برای اثبات اين ادعا به اندازه کافی اسناد و مدارک تاريخی موجود است. اساساً نظر هر کسی ولو فاقد مدرک و سند، به‌عنوان نظر شخصی او قابل احترام هست. اما از لحاظ بحث تاريخی نمی‌توان به آن ارج گذارد.

و می‌خواهم اينجا مطلبی از آقای جواد مفرد را ذکر کنم که من هم با ايشان در اين مورد موافق هستم:

    "در مورد تاريخ کهن و جغرافيای تاريخی ديرين ايران اغلب به نامهايی بر می‌خوريم که معنی لفظی آنها کاملاً روشن و مبرهن می‌نمايد، در صورتی‌که در موارد بسياری کنکاش‌های عميق‌تر و بيشتر به نتايج متفاوت و ديگرگونه‌ای منجر می‌گردند، بنابراين حتی بر بديهيات نيز بايد به ديده شک و ترديد نگاه کرد که در عرصه اجتماع هم آفت دين‌ها و سياست‌های عوام فريب و ابزار جهانخواران در همين جا کمين کرده است. در پهنهً علم هم چنان‌که گفته‌اند شک راهگشای دانش و خرد است."

با اين وصف، ملاحظه می‌شود که پاره‌ی از پژوهشگران ايرانی در صد سال اخير کوشيده‌اند، تاريخ‌سازی را جانشين تاريخ‌نگاری سازند و تلاش ورزيده‌اند تا اين آثار کذب را بر مردم بقبولانند. البته عواطف و احساسات ملی مردم نيز زمينه را برای پذيرش اين تاريخ‌های ساختگی آسان کرده و بدون ترديد، کمتر کسی زحمت تحقيق و تفحص در اين راه را خود هموار نموده است.

و به نظر من بايد تاريخ را آن چنان که بوده، نوشت؛ ولو آن که موافق يا مخالف عواطف، احساسات و نظرات شخصی ما باشد.

اما در مورد ايران و ايران زمين، هر دوی اين واژه برای من يک مفهوم دارد، و بازی با کلمات راهگشا نيست و نمی‌تواند واقعيت‌های تاريخی را کتمان کند.

آريو برزن: با دیدگاهتان دربارهٔ شک‌گرایی و نگرش با تردید به هر چیز هم همداستانم. من هم فکر می‌کنم که هیچ حقیقتی ازلی نیست و هرچه که پیرامون ماست را باید با چشم خود نگریست و با خرد خویش سنجید.

دربارهٔ ایران از قضا من هم پیرو دیدگاه شما هستم که نه این ایران سیاسی با مرزهای کنونی‌ است، ولی همانگونه که پیشتر گفتم در اینجا سر و کار ما با پذیرفته‌ شده‌های جهان امروز است. برای نمونه اگر من و شما بدانیم که زمین مرکز جهان نیست و در همهٔ کتاب‌ها و منابع جهان نوشته شده باشد که زمین مرکز جهان است و من و شما به جز درک و استنباط خودمان راهی برای بیان نظر خود نداشته باشیم، به ناچار اینجا باید به دید غلط عمومی گردن نهیم. حتی نمی‌توانیم به تحقیقات خود تکیه کنیم چرا که با این قانون در تضاد است.

این دربارهٔ ایران، ولی دربارهٔ ملت ایران؛ این مقالهٔ ارزشمندی‌است دربارهٔ مردمان ایرانی ولی خوب داستان این است که خود ملت واژه‌ای ‌است که در زبان ما تازه ‌است و از زمان مشروطه بدین سو این بار معنایی را یافته‌است. پس به آسانی نمی‌توان به منابع تاریخی در این‌باره تکیه نمود.

پاسخ: من به سياست‌های اين دانشنامه احترام می‌گذارم ... اما دو نکته لازم به ذکر است:

  • اول، هیچ حقیقتی ازلی و مطلق نیست و بايد در نظر داشت که دانش بشر نسبی است و عالی‌ترين مرتبه آنرا، ما هم اکنون در جهان دانش شاهد هستيم. اين دانش بشر مطلق نيست. از آنجا که شک و ترديد پايه خرد است و مايه رشد فکری بشر، بنابر اين، انسان برای رفع شک و ترديد خود، همواره به تحقيق و جستجو دست می‌زند.

  • دوم، نظرهای شخصی چه برمبنای نژادپرستی و ملی‌گرايی و چه بر اساس افکار مذهبی و ايدئولوژيک راهگشا نيستند و فقط منطق علمی و اسناد و مدارک تاريخی موثق ملاک داوری است!

با اين توضيح کوتاه، اگر حضرتعالی موافق باشيد، برگرديم به موضوع اصلی و آن را ادامه دهيم تا با همقکری، به يک نتيجه ارزشمند برسيم.

آريو برزن: البته که این بحث و تبادل دیدگاه برای من هم خرسندکننده ‌است. خواهش می‌کنم بفرمایید، چه برای موضوع پیشین چه هر موضوع دیگر حاضر به بحثم.

پاسخ: مقاله "نام‌های تاريخی افغانستان"، به‌عنوان يک مقاله مرجع، برای دانشنامهٔ ويکی پديا، به نگارش درآمده است، تا مقدمه‌ی باشد برای آشنای خواننده فارسی زبان با تاريخ افغانستان. از نظر روش تحقيق تلاش شده تا آنجا که ممکن است منبع هر مطلب به پانويس افزوده شود.

در آغاز اين مقاله آمده است: "نخستين نام سرزمين کهن افغانستان، در ريگ ودا، که به زبان سانسکريت می‌باشد، آريا ورتا (Arya Verta) ياد شده است که به معنای جايگاه و چراگاه آرياهاست. اين نام به زبان اوستايی ايريانه ويجه (Aryana Vaeja) می‌شود و در کتب يونانی به‌صورت آريانا (Aryana) آمده است."

در خواست جنابعالی اين بود که: "مدرک برای اينکه اين نام تنها به افغانستان کنونی اطلاق می‌شده است" چيست؟

اما به نظر من، ظاهرا اينجا برای جنابعالی يک سوءتفاهم ايجاد شده است. زيرا، من هرگز مدعی نشده‌ام که اطلاق نام آريانا در عهد باستان، برای افغانستان کنونی، بدين معنی است که حدود آريانا در آن روزگار، با همين مرزهای سياسی افغانستان امروزی که در قرن نوزدهم مشخص شده است، انطباق دارد. چنان که قبلاً توضيح دادم، شايد هيچ کشوری در جهان يافت نشود، که جغرافيای تاريخی آن با جغرافيای سياسی کنونی‌اش يکسان باشد!

اما، اين که سرزمين افغانستان امروزی، طی قرون متمادی با حدود متفاوت به‌نام‌های آريانا و خراسان ياد می‌شده است، امر مسلم است و منابع فراوان تاريخی و جغرافيای – چه قديم و چه جديد - اين نظر را پشتيبانی می‌کند. به طور مثال، قديمترين متن‌های مذهبی قوم آريايی، يعنی ريگ ودا و اوستا دلالت بر اين موضوع دارند:

۱- ريگ ودا، در زمان مهاجرت پاره‌ای از قبايل آريايی از شمال هندوکش به جنوب آن و سپس جاگزين شدن آنها تا رود سند، نواحی بين آمو دريا و کوه هندوکش را که با شمال افغانستان تطبيق می‌کند، [همچنين سرزمين‌های را که به تازگی در آن‌ها ساکن شده بودند] به‌نام "آريا ورتا" يا سرزمين اصلی آريايی‌ها می‌نامد. گذشته از اين، در اين متن مقدس هنديان، از پاره‌ای شهرها، کوهها، رودها و قبايلی ياد ‌شده است، که نظر به گواهی اکثر خاورشناسان غربی، و مورخان ايرانی و افغانی، اين شهرها، کوهها، رودها و قبايل در سرزمينی قرار داشته‌اند که امروز افغانستان ياد می‌شود.

٢- اوستا، بويژه ونديدات از شانزده سرزمين آريايی ياد می‌کند، که اکثر اين شهرها به گواهی اغلب محققان در افغانستان امروزی موقعيت داشته است.

۳- جغرافي‌دانان يونانی نظير اراتوس تن، استرابون، بطلميوس و ... از افغانستان امروزی صريحاً به نام آريانا ياد کرده‌اند.

بدون ترديد، چنين اسناد و مدارک مهم و موثق به جز افغانستان، در مورد هيچ کشور ديگری که ادعا دارند وطن اصلی آريايی‌ها هستند، وجود ندارد.

با اين تفصيل اميدوارم، دوست عزيز قانع شده باشد، آنچه که در مقالۀ "نام‌های تاريخی افغانستان" نوشته‌ شده است، فقط يک نظر شخصی يا طرح تازه نيست.

آريو برزن: دوست گرامی نخست یک نکته و آن اینکه موضوع فراتر از قانع شدن من است، به دیگر سخن این ابهام ممکن است برای هر خواننده‌ای پدیدآید. پس نوشته باید شفاف و رها از هر ابهامی باشد. شدنی است که خوانندهٔ آن سطر چنین به ذهنش تراود که آریانا نام پیشین افغانستان بوده ‌است و نه ایران و این ذهنیت البته از ناآشنایی به تاریخ تواند سرچشمه گرفتن. ولی دربارهٔ فرمایش شما؛ نخست آنکه ایرانویج که سرزمین نخستین آریاییان است هنوز به درستی آشکار نیست کجاست و همهٔ دیدگاه‌ها دربارهٔ جایگاه آن چیزی فراتر از نظریه نمی‌باشد. این سرزمین را از سیبری تا اسکاندیناوی و از آسیای کوچک تا آسیای میانه پنداشته‌اند. به تازگی هم نظریه درخشانی این سرزمین را بستر خلیج فارس در زمانی که این دریا رودی پرآب بوده انگاشته‌است. پس دربارهٔ یک نظریه نمی‌توان با استواری گفت که ایرانویج همان افغانستان است. می‌توانید بگویید که یکی از نظریاتی که فلان نظریه‌پرداز نامدار گفته‌است چنین است. دربارهٔ آریانا هم که ریخت دیگری از ائیریانه یا ایران است هم باید بگویم نخستین بار گویا در زمان هخامنشیان است که در تاریخ یافت می‌شود و به گمان من با ایرانویج پیوند مستقیمی ندارد. جای شکی نیست که افغانستان کنونی هم بخشی از آن ایران است ولی تعمیم جزء به کل کار درستی نیست، برای نمونه نمی‌توان گفت که انشان یا ماد یا کرمان در گذشته ایران یا آریانا یا ائیریانه نام داشته‌اند، بلکه می‌توان گفت که بخشی از آن سرزمین بوده‌اند.

دربارهٔ مرزهای سیاسی کنونی و اینکه مرزها در گذر زمان در حال دگرگونیند البته من جای شکی ندارم و ایرادم همان بود که در بالا گفتم. ولی موضوعی که هست این است که جدایش سرزمین‌ها گاه به جداسازی نام‌ها نیز می‌انجامد. نمونه‌هایی مانند کره شمالی و کره جنوبی را بیشتر در دورهٔ معاصر می‌توان دید. درگذشته جدایش بخشی کوچکتر از بخشی بزرگتر همراه با پدید آمدن نام تازه‌ای در عرصهٔ تاریخ هم همراه بوده‌است، مانند آفرینش نام پاکستان و جداییش از هندوستان. نام اصلی را همانگونه که گفتم معمولاً سرزمین بزرگتر با خود نگاه می‌دارد مگر اینکه با دگرگونی‌های بزرگ جمعیتی-فرهنگی روبه‌رو شود، مانند آنچه در درازای زمان بر سر ارمنستان آمده‌است.

دربارهٔ نام خراسان عرض کنم که تا پیش از تازش عرب‌ها به معنای مطلق شرق و سرزمین‌های شرقی بوده است. در دورهٔ اسلامی‌ است که به معنای محدوده‌ای جغرافیایی با مرزهای کمابیش مشخص بدان نگاه ‌شده ‌است.

دربارهٔ ریگ‌ودا و اطلاعات داده ‌شده در آن باید گفت که دانشمندان با بیان نظراتی می‌کوشند تا مکان‌ها نامبرده در آن را با مکان‌های کنونی تطبیق دهند و البته تا کنون در حد نظریه ‌است و نظریه را هم همانگونه که گفتم نتوان با قطعیت در جایگاه یک حقیقت نام برد ولی می‌توان این نظریات را با درج منبع و گوینده در متن مقالات گنجاند. این حکم بر اوستا و بخش وندیداد نیز حاکم‌ است. دربارهٔ دیدگاه یونانیان هم پیشتر گفتم که آن آریا منظور هرات کنونی‌ است، دربارهٔ آریانا و حدودش در منابع یونانی من با قطعیت نمی‌توانم چیزی بگویم ولی اگر اطلاعات بیشتری را با ذکر منبع بدهید سپاس‌گذار خواهم بود.

پاسخ: [تا اينجا اين آقا تمام سعی خود را به کار می‌بندد تا تمامی اسناد تاريخی را در حد يک نظريه بی‌اعتبار نشان دهد و بر گردد به همان ادعای پوچ تاريخی ايرانيان که گويا افغانستان بخشی کوچکی از ايران بوده و نام ايران و افتخارات آن تنها مال بخش بزرگتر می‌باشد که ايران کنونی است. در حالی که هرگز روشن نمی‌کند که چنين حقی براساس کدام قانون به تصويب رسيده است! خب به هر حال، چنين قانونی وجود ندارد.]

دوست عزيز، اگر اجازه بفرمايد، من هم يک نکته را خدمت جناب شما صادقانه عرض کنم و آن اين است که مسئله از شفاف بودن يا مبهم بودن اين مقالهٔ فراتر است! و بر می‌گردد به پيشداوری‌های که براساس داده‌های تاريخ‌های ساختگی که در صد سال اخير تدوين گشته‌اند و از سطح مدرسه ابتدايی تا دانشگاه و به‌طور گسترده‌تر در سطح مطبوعات و رسانه‌ها و حتی امروز هم در سطح ايتنرنت و وب‌سايت‌های رنگارنگ ايرانی به خورد مردم فارسی‌زبان داده می‌شود؛ اما خلاف آن، ولو واقعيت‌های تاريخی با پشتیبانی دهها سند و مدرک، نظريۀ مبهم و يا تابو پنداشته می‌شود!!! و به فرموده خودشما، "ناچار اینجا باید به دید غلط عمومی گردن نهاد!!" (در واقع آنچه که مورد سليقۀ ايرانيان است!!)

از آنجايی که پاسخ بسياری ابهام‌های شما را در مورد اين که نام آريانا (ايران) در گذشته بيشتر به افغانستان امروزی اطلاق می‌شده، اصل مقاله داده است، آن‌ها را دوباره تکرار نمی‌کنم. اما در اينجا می‌خواهم به چند مواردی ديگر اشاره کنم که به ادعاهای شما مربوط می‌شود و در نتيجه قضاوت با خوانندگان:

  • اين که شما می‌فرمايد: "نام کهن ایران هم در پارسی باستان ائیریانه بوده که در پارسی میانه شده اِران یا ارانشهر یا ایرانشهر ... و در پارسی کنونی ایران."

    اگر پرسيده شود که منظور شما کدام ايران است؟ ايران کنونی يا ايران تاريخی؟!

    مسلماً به نظر شما مانند نظر اکثريت ايرانيان فرقی ندارد که کدام ايران، چون هر دو يکی پنداشته می‌شود! ولی برمبنای مدارک تاريخی و ادبی زبان فارسی دری، اين دو يکی نيستند. ملاحظه بفرمايد، در اينجا من هم راحت می‌توانم قضاوت کنم که نوشته شما شفاف نيست!

  • گذشته از اين، شما می‌فرماييد که "در پارسی باستان ائیریانه بوده...!" لطفاً می‌توانيد روشن کنيد که کدام مدرک تاريخی اين ادعای شما را پشتيبانی می‌کند؟

  • بازهم می‌فرماييد که "دربارهٔ آریانا هم که ریخت دیگری از ائیریانه یا ایران است هم باید بگویم نخستین‌بار گویا در زمان هخامنشیان است که در تاریخ یافت می‌شود!" آيا می‌توانيد حتی يک سند تاريخی ارائه کنيد که نشان بدهيد، که واژه آريانا، ائیریانه یا ایران در زمان هخامنشیان وجود خارجی داشته است؟

  • و يا اين که مدعی هستيد که آريانا يا ايران "به گمان من با ایرانویج پیوند مستقیمی ندارد!" آيا می‌توانيد بگوييد که برای اين ادعا‌های خود چه مدرک تاريخی در دست داريد؟

اما در اين مورد که "دربارهٔ ایرانویج هم هنوز اختلاف نظر هست." من با شما کاملاً هم نظر هستم. ولی در مورد اين که "ایرانویج که سرزمین نخستین آریاییان است هنوز به درستی آشکار نیست کجاست و همهٔ دیدگاه‌ها دربارهٔ جایگاه آن چیزی فراتر از نظریه نمی‌باشد." من با شما تا حدی اختلاف نظر دارم! و دلايلم را کمی بعدتر بيان خواهم کرد.

باز اين که می‌فرماييد: "این سرزمین را از سیبری تا اسکاندیناوی و از آسیای کوچک تا آسیای میانه پنداشته‌اند. به تازگی هم نظریه درخشانی این سرزمین را بستر خلیج فارس در زمانی که این دریا رودی پرآب بوده انگاشته‌ است." من تا اينجا با شما موافق هستم که چنين نظراتی وجود دارد. ولی ملاحطه کنيد که دانشمندان ايرانی چه می‌گويند:

"دکتر رضا مراد غیاث‌آبادی، امید عطایی، دکتر فریدون جنیدی از جمله پژوهشگرانی‌اند که بر اساس روایت‌های شاهنامه و متون تاریخی ایران فرضیه مهاجرت را رد کرده‌اند. اصولا در مورد انگاره‌ی مهاجرت نژادی به نام آریا به فلات ایران که از سوی غربی‌ها مطرح شده است باید شک کرد. چرا که هیچ منبع موثق و محکم و هیچ دلیل باستان‌شناسی که بتواند انگاره‌ی "مهاجرت" آریایی‌ها را با آن کیفیاتی که خاورشناسان غربی مطرح می‌کنند وجود ندارد."

آن‌ها می‌افزايند: "از سوی دیگر با مراجعه به تواریخ کهن ایرانی از جمله اوستا و شاهنامه می‌بینیم که اشاره به این مهاجرت به صورت دیگری بوده است که در شاهنامه به شکل تقسیم زمین توسط فریدون میان فرزندانش ذکر شده است. می‌توان از این مبدا وارد جستار شد که اگر هم مهاجرتی در کار بوده است در داخل فلات جغرافیایی ایران و یا همان ایران زمین صورت گرفته است و یعنی مهاجرت از یک ناحیه از فلات ایران به نواحی دیگر [يا به تعبير روشن‌تر از افغانستان به ايران کنونی] از طریق راه‌های گوناگون و اقوام مختلف آریایی که امروزه اقوام ایرانی را تشکیل داده‌اند."

اما اين که می‌گويد: "پس دربارهٔ یک نظریه نمی‌توان با استواری گفت که ایرانویج همان افغانستان است. می‌توانید بگویید که یکی از نظریاتی که فلان نظریه‌پرداز نامدار گفته‌ است چنین است." من دلايلم را هم بر اساس متون‌های کهن و هم نظر خاورشناسان مشهور و محققان نامدار می‌توانم ارائه کنم که اين مورد اخير را بيشتر از هر نظر ديگری تقويت می‌کند و بايد يادآور شوم که اگر در اين مورد اشتباهی کرده باشم و شما خلاف آن را ثابت کنيد، صادقانه می‌پذيرم. اما از قبل می‌خواهم بدانم که نزد شما چه منابعی به‌عنوان منابع معتبر مورد قبول است؟

"دربارهٔ آریانا و حدودش در منابع یونانی"، شما را ارجاع می‌دهم به متن مقاله و همچنين کتاب پانزدهم جغرافيايی استرابون، که اخيراً در ايران هم به زبان فارسی ترجمه شده است.

اما در مورد خراسان و نامگذاری‌های معاصر ايران و افغانستان و مسايل نظير وحدت يا جدايی آنها، برای جلوگيری از پراکنده گويی، بعداً بحث خواهم کرد. اميدوارم شما دوست گرامی با اين موضوع موافق باشند.

آريو برزن: نخست دربارهٔ کدام ایران، خوب چه بخواهیم و چه نخواهیم این ایران با این مرزهای سیاسی کنونی نام ایران تاریخی را یدک می‌کشد، آيا جز این است؟

اینکه در پارسی باستان ائیریانه بوده یا نه، هم با مراجعه به منابع می‌توان فهمید. حسن پیرنیا این نام را آیریانام (حالت مضاف‌ الیه صیغهٔ جمع آیریا) آورده‌ است و سپس قید کرده‌است که این نام به گذشت زمان ایران شده‌ است. همو از قول یونانیان که نخستین‌شان اراتستن بوده از آریانا سخن می‌گوید و حدود آن را باز برپایهٔ منابع یونانی و به‌ویژه استرابون از شرق به رود سند، از شمال تا کوه‌های افغانستان شمالی و هندوکش تا دربند کاسپین، از جنوب تا دریای عمان، و از غرب در برگیرنده بخشی از پارت تا مرزهای اصفهان و کرمان و فارس. و باز از قول همان یونانی می‌افزاید که بخشی از ماد و نیز پارس، شمال بلخ و سغد را نیز آریانا می‌گویند. همین نویسنده (پیرنیا) در اثر خود مشخصاً میان آریانا و ایرانویج جدایش قائل شده و ایرانویج را اَئیرانَ‌وَاِجَ (اَئیرانه‌وئجه) می‌خواند و خاستگاه آریاییان. در تاریخ چهار هزارسالهٔ ارتش ایران نوشته معروفی هم نام باستانی ایران را آئیران آورده است. البته باید تصحیح کنم که در بالا منظورم صورت اوستایی این نام بود و نه پارسی باستان.

دربارهٔ نظریه‌های مکان ایرانویج باید بگویم که حتی نیرومندی یک نظریه آن را از قالب نظریه بیرون نمی‌آورد. وانگهی ما اینجا در پی ثابت‌کردن نظریه‌ای هم نخواهیم بود چرا که برپایهٔ قانونی که پیشتر ارائه کردم تحقیق دست اول شمرده شده و در اینجا جایگاهی ندارد. کار ما اینجا بازتاب دیدگاه‌های صاحب‌نظران است و اگر من یا شما هم در این میان صاحب‌نظر باشیم تنها توانایی ارائهٔ نظراتی را که در کتاب‌ها یا مقاله‌ها یا مصاحبه‌هایی که با نشریات معتبر نوشته و داشته‌ایم را داراییم. دربارهٔ اینکه چه منبعی از دید من معتبر است، من اینجا چندان معیار نیستم، پذیرش جامعهٔ ویکی‌پدیا معیار است. ببینید برای نمونه شاید نوشته‌های کسانی چون امید عطائی و غیاث‌آبادی برای من جالب و دربردارندهٔ نکاتی باشند ولی این جامعه نگاهش به مراجع آکادمیک است و دیدگاه‌های نامبردگان و همانندهایشان هنوز به مجامع آکادمیک راه نیافته ‌است.

با چند شاخه نکردن بحث‌ها با شما همداستانم، اگرچه در زندگی روزمرهٔ خودم بسیار از این شاخه به آن شاخه می‌پرم!

پاسخ: من با شما موافقم، که مسايل تاريخی ايران و افغانستان، با آن همه گفتگوهايی که پيرامون آن شده، هنوز به نتيجه قطعی نرسيده است. بنابراين، جای طرح آن هم اينجا نيست.

آريو برزن: نه خواهش می‌کنم من از بحث سازنده لذت می‌برم و ... بحث شما هم نقادانه بود و من از نقد خوشم می‌آید.

پاسخ: از نظر لطف جنابعالی يک جهان ممنون. ... اما نخست می‌خواهم توجه شما را به دو متن بسيار کوچک به زبان انگليسی جلب ‌نمايم و اگر ممکن است شما خود آن را به فارسی برگردان بفرماييد.

Iran "Known as Persia until 1935".

و

"The combination *arya@na@m xæaƒra- is nowhere found in the Old Persian inscriptions of the Achaemenians. In the later Yaæts there is only mention of airiiå and anairiiå daiºha@uuo@ "Aryan" and (unspecified) "Non-Aryan lands." Thus the term EÚra@næahr was evidently an invention of the Sasanians."

آريو برزن: خوب من با انگلیسی ضعیفم چنین برگردان می‌کنم:

ايران "تا ۱۹۳۵ شناخته‌شده به عنوان Persia".

و

"ترکیب اریانام خشثره در هیچ نوشته پارسی باستان هخامنشی یافت نمی‌شود. تنها در یشت‌های متاخر از ائیریا و انئیریا دئیخیوئه -سرزمین‌های آریایی و ناآریایی(نامعین) نام برده می‌شود. بدینسان ظاهراً نام ارانشهر در دورهٔ ساسانیان ابداع شده‌است."

البته شاید در بازنویسی نام‌ها اشتباه کرده ‌باشم، پیشاپیش پوزش مرا بپذیرید.

پاسخ: از ترجمه‌ی شما يک جهان ممنون. به نظر من، راه رسيدن به اطلاعات قابل قبول و بی‌طرف، نقد و نظر مستند ديگران است. گرايشات و علايق شخصی ما با آنکه يک واقعيت است، اما راهگشا نيست. آنچه حرف اول را می‌زند سند، مدرک و منطق علمی است. اما دربارهٔ دو متن کوتاهی که جنابعالی زحمت ترجمهٔ آن را کشيديد: اولی مربوط است به سايت سيا تحت عنوان "کتاب حقيقت جهان" (The World FactBook) و دومی برگرفته از دانشنامهٔ ايرانيکا است.

اين دو منبع در مقالهٔ زير عنوان "ايران" (بخش: "نام ايران")، در همين ويکی‌پديا مورد استفاده قرار گرفته و در مورد اول چنين نقل شده است: "البته [ايران کنونی] از ۶۰۰ سال پیش از میلاد تا ۱۹۳۵ در عرصه بین‌المللی با نام "پرشیا" شناخته می‌شد. (به نقل از: کتاب وقایع سیا)" در حالی که در متن انگليسی عبارت "در عرصه بین‌المللی" وجود ندارد! اما در مورد دوم، با آن که به دانشنامه ايرانيکا ارجاح داده، فقط به ذکر اين مطلب اکتفا شده که "نام ایران در لغت به معنی "سرزمین آریاییان" است و مدت‌ها پیش از اسلام نیز نام محلی آن ایران، اران، یا ایرانشهر بود." اما در مورد اين که "ترکیب اریانام خشثره در هیچ نوشته پارسی باستان هخامنشی یافت نمی‌شود"، سکوت کرده است!!!


[] شاهکار ديوان‌سالار

اين گفت‌وگوها بين من (با همکاری آقای مهديزاده کابلی) و آقای آريوبرزن، از ‏۲ ژوئن ۲۰۰۸ آغاز شد و تا ‏۱۸ ژوئن ۲۰۰۸ ميلادی به صورت آرام و منطقی پيش رفت. اما در ‏۷ اوت ۲۰۰۸، کار شگفتی انجام شد و ناگهنان آقای به‌آفريد، ديوان‌سالار ويکی‌پديای فارسی، دو سوم مقالۀ "نام‌های تاريخی افغانستان" را حذف کرد!

دليل اين کار را، او خود چنين نوشت: "این مقاله بی‌طرف که نیست هیچ، پر از اشتباهات تاریخی‌ است." و افزود:

  • نام ایران در همان اوایل ساسانی به کار رفته‌ است.
  • پایتخت ایران در شاهنامه "پارس" است. یک نمونه مربوط به شاهی کاووس. (به‌آفرید ‏۲۶ ژوئن ۲۰۰۸)

پاسخ سياوش آريا (‏۲۷ ژوئن ۲۰۰۸): اين اشتباه ناشی از خلطی است که فردوسی دو دسته شاهان اساطيری شرق ايران (افغانستان امروز) و شاهان غرب ايران (ايران کنونی) را با هم مرتبط ساخته است و اين اشتباه فردوسی خود از کتابهای پهلوی سرچشمه گرفته است. در اين شعر گرچه او ظاهراً به توصيف کاووس کیانی پرداخته است؛ اما در واقع، چنين می‌نمايد که شايد او يکی از شاهان هخامنشی را توصيف می‌کند!

پاسخ مهدی خراسانی (‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۰۸،): به فرض اينکه "نام ایران در همان اوایل ساسانی به کار رفته ‌باشد" [که اين خود، مبنای استدلال ما در برابر دورغ‌نگاران ايرانی است، آن‌ها مدعی‌اند که نام ايران "نخستین‌بار گویا در زمان هخامنشیان است که در تاریخ یافت می‌شود!". پس لظفاً استدلال ما را عليه خود ما به کار مگيريد. اما]، اين کار (در زمان ساسانيان) با اقتباس از اوستا و از نام "ايرينه ويجه" صورت پذيرفته است و اين خود نشان می‌دهد، وقتی که آيين زرتشت از افغانستان امروزی وارد سرزمين ايران کنونی گرديده است، نام "ايران گسترده شده است". تحقيقات معتبر بسياری از خاورشناسان غربی که تعبير "ايران شرقی" را در مورد افغانستان تاريخی (خراسان بزرگ) و "ايران غربی" را در مورد ايران کنونی يا پارس قديم به‌کار می‌برند، نيز گواه بر اين مدعا (همان گستردگی نام ايران در زمان ساسانيان) است. و اين نام‌گذاری در عصر ساسانیان صدها سال پس از پيدايش نام "ايرينه ويجه" در کتاب "اوستا" يا صورت يونانی آن "آريانا" در کتاب‌های يونانی انجام شده است. اگر شما بيش از اين اصرار به انکار موجوديت افغانستان و نام‌های تاريخی افغانستان و ايران کنونی داريد، می‌توانم با شما به زبان مرسوم ايران‌شناسی که با همين اصطلاحات ساختگی "ايران شرقی" و "ايران غربی" در مورد افغانستان و ايران کنونی اطلاق می‌شود، سخن گويم تا اصل مطلب فهم شود! البته در گفتگوی مسايل تاريخی نبايد مرزهای سياسی امروزی را ملاک داوری قرار داد، زيرا که اين مرزها مانند نامگذاری‌های "افغانستان" و "ايران" برای اين دو "کشور - ملت"، امری کاملاً جديد هستند.

اين که می‌گوييد: "این مقاله بی‌طرف که نیست هیچ، پر از اشتباهات تاریخی‌ است!" کم لطفی می‌فرماييد. بهتر نبود که می‌گفتيد با سليقه ما سازگار نيست! چون اين امر به واقع نزديک‌تر است.

*

ديوان‌سالار با اين کلی‌گويی که "حرف غلط است!" پاراگراف زير را از مقالۀ اصلی حذف کرده است!

    "فردوسی هم، .. ايران داستانی که با توران داستانی جنگ داشته، ميدان جنگ را همان خراسان بزرگ که شامل افغانستان کنونی و سيستان و مازندران بوده می‌شمرده است. او از هخامنشيان که از پارس برخاسته بودند، سخن نميراند الا آن که از دارای کيانی که مغلوب اسکندر شد و همان داريوش سوم هخامنشی باشد، ياد می‌کند. در عصر دارا و اسکندر است که در شاهنامه "تاريخ داستانی" يا "داستان تاريخی" (خراسان بزرگ) با "تاريخ باستانی" (سرزمين پارس) بهم پيوند می‌شود. از زمان ساسانيان است که ايران و ايران‌شهر را که جامع خراسان بزرگ و پارس باشد، ذکر می‌کند.[منبع: افغان‌نامه، ج ۱، ص ۱۴۴]

علی‌رغم آن که پاراگراف فوق مستند (دارای منبع) است، به اين دليل حذف می‌شود که او (به‌آفريد = ديوان‌سالار) می‌گويد: "پایتخت ایران در شاهنامه شهر اسطخر در پارس است". او شعری را از فردوسی دربارۀ دورۀ شاهی کی‌قباد، شاهد مثال می‌آورد:

وزآنجا ســوی پارس اندر کشــیدکه در پـارس بـد گنـج‌ها را کلـید
نشستنگه آن گه به اسطخر بودکیــان را بـدان جــایـگه فخــر بود

پاسخ مهديزاده کابلی: من متاسفم از اين که در جايگاه دانش، ديوان‌سالار ويکی‌پديای فارسی، بجای گفت‌وگوی علمی و منطقی، اين‌گونه جدلی برخورد می‌کند [يعنی چنين کلی‌گونه داوری کردن که "این مقاله بی‌طرف که نیست هیچ پر از اشتباهات تاریخی‌ است" يا "حرف غلط است!"، علی‌رغم توهين‌آميز بودن آن، آيا به نظر شما جدلی نيست؟]. به هر حال، من در اين مورد می‌خواهم پاسخ را به چند نکته خلاصه کنم:

  • نکته اول: از آنجايی که اين مقاله با تاريخ‌سازی‌های صد سال اخير ايران کنونی سازگار نيست و با دروغ نگاری‌های برخی از ايرانيان عزيز تفاوت دارد، هضمش برای بسياری از کسانی که به آن دروغها عادت کرده‌اند، دشوار است و آن را جانبدارانه و پر از اشتباهات تاريخی می‌پندارند.

    گفتنی است، آنچه که در اين مقاله توسط آقای ديوان‌سالار حذف شده است، قسمت‌های را هم در بر دارد که نه‌تنها بديهی‌ترين حقايق درباره تاريخ ايران و افغانستان است، بلکه با استناد به اشعار شاعران دورهٔ اسلامی و همچنان نظراتی دانشمندان و فرهيختگان شناخته شده ايرانی، مانند: شادروان دکتر محمودافشار يزدی و دانشمند گران‌سنگ آقای دکتر احسان یارشاطر نقل قول شده است!! [بيان اين نکته، فقط همان جهل مرکب (اعتقاد جازم غير مطابق با واقع) آقای ديوان‌سالار را به ذهن متبادر می‌کند که او خود نوشته: "لابد دیده‌اید کسی را که فکر می‌کند چیزی را می‌داند، و نمی‌داند که نمی‌داند."]

    از اين رو، شايد به نظر ايشان، اشتباه من، نقل قول از اين بزرگواران بود که به سليقه فردی او درست در نيامده و با صدور يک حکم کلی دست به سانسور زده است!! شايد توقع ايشان آن باشد که من هم همان دروغ‌های را که دانشمندان واقعی از بيان آن شرم دارند، تکرار کنم!! و اگر چنين می‌کردم، شايد اين آقا آن را به‌عنوان حقايق تاريخی می‌پذيرفت!! چنان که نمونه‌های زيادی از اين گونه مطالب دروغ را می‌توان در همين ويکی پديای فارسی يافت که متاسفانه اين آقا و امثال او آن را پذيرفته‌اند!!

  • نکته دوم: سانسور اين چنينی، علی‌رغم آن که می‌تواند خرابکاری مقالات علمی تلقی گردد، نه‌تنها نشان می‌دهد که تحمل و رواداری نامبرده بسيار اندک است، بلکه حاکی از آن است که وی متأسفانه دربارۀ موضوع مقاله اطلاعات کافی هم ندارد! چرا که خود همين سانسور از عدم شناخت وی در مورد تاريخ افغانستان ناشی می‌گردد! بنابراين، چنين فردی صلاحِت حذف مقالات مربوط به افغانستان را ندارد. به‌ويژه آن که پای مصادرهٔ هويت تاريخی افغانستان نيز در ميان است!

  • نکته سوم: به قول معروف، آقای ديوان‌سالار "آب را نادیده موزه (چکمه) را از پا می‌کشد!" يا ظاهراً شنيده که "شاهنامه آخرش خوش است!" از همين رو، فقط دو بيت اول از شعر آخر فردوسی در مورد کی‌قباد را برگزيده است تا حرف خود را به کرسی نشاند و يا به سخن بهتر، "عمل سانسور" خود را توجيه کند! غافل از آن که در اينجا سخن بر سر پايتخت کی‌قباد نيست، بلکه سخن بر سر اين است که ايران فردوسی کجاست. و گرنه همه می‌دانند که بسياری از شاهان درگذشته چندين پايتخت داشته‌اند و حتی اين رسم تا روزگار معاصر هم معمول بود. و باز هم غفلت او در مصرع اول شعر که می‌گويد: "وزآنجا سوی پارس اندر کشید"، اين است که او توجه نمی‌کند که کی‌قباد از کجا سوی پارس اندر کشيد؟! و از اين شعر استنباط می‌کند که "پایتخت ایران در شاهنامه شهر اسطخر در پارس است!" آيا در کجای شاهنامه فردوسی به اين صراحت گفته است که "شهر اسطخر در پارس پایتخت ایران است؟!"

    در حالی که حتی اگر به‌طور تلوحی هم از چهار قطعه شعری قبلی که در مورد کی‌قباد است، استنباد ‌شود، بازهم منظور فردوسی از ايران همين افغانستان امروزی است و کی‌قباد از ايران سوی پارس اندر کشيد.


    به شـاهی نشست از برش کیقبادهمـان تـاج گــوهـر به ســر بـرنهــاد
    هـمــه نــامــداران شــدنـد انجمــنچــو دســـتان و چــون قــارن رزم‌زن
    چــو کشـــواد و خــراد و برزیــن گــوفشـــانـدنـد گــوهــر بــران تـاج نــو
    قبـاد از بــزرگان ســــخن بشـــنویـدپس افـراســــیاب و ســــپه را بــدید
    دگـر روز برداشــــت لشــــکر ز جایخـروشــــیدن آمــد ز پــرده‌ســــرای
    بـپـوشــــید رســــتم ســــلیح نــبردچو پیل ژیان شـد که برخاسـت گرد
    رده بـــر کشــــــیـدنــد ایـــرانـیـــانببـســــتنـد خــون ریـخــتن را میــان
    به یک دســت مهـراب کابـل خدایدگـر دســت گـژدهم جنگی به پای
    بــه قـلـــب انــــدرون قــــارن رزم‌زنابـا گـرد کشـــواد لشـــگر شــــکن
    پـس پشــت‌شــان زال بـا کیــقـبـادبه یک دست آتش به یک دست باد
    بـه پـیش انــدرون کاویــانی درفـشجهان زو شده سـرخ و زرد و بنفش

    در اينجا فردوسی مهراب کابل خدای را در شمار ايرانيان ذکر می‌کند؛ و يا:

    ســــپـهــدار تـرکان دو دیــده پــرآبشــــگفتی فــرو ماند ز افراســـیاب
    یـکــی مــرد بــا هــوش را بــرگــزیدفرســته به ایران چنان چون ســزید

    ...
    ز جــیــحــون و تــا مــاورالنــهــر بـــرکـه جیحــون میانچیســت انـدر گـذر
    بــر و بوم مــا بــود هنــگام شــــــاهنــکـــردی بــــران مــــرز ایــرج نــگاه
    همــان بخــش ایـرج ز ایــران زمــینبــداد آفــریــــدون و کـــرد آفـــریــن

    از اين گذشته، فردوسی در مورد لهراسب می‌سرايد:

    چو لهراسب بنشـست بر تخت دادبه شـاهنشـهی تاج بـر ســر نهـاد
    بــبـود بــيـکار چــنــدی بــــه بــلـــخز دانـش چشــيدند هر شـور و تلخ

    مسعودی هم پايتخت لهراسپ و گشتاسپ را بلخ می‌داند و دقيقی بلخی پيشکسوت فردوسی در سرايش شاهنامه، در گشتاسب‌نامه نيز به اين نکته اشاره دارد که فردوسی آن را چنين نقل می‌کند:

    چو گشتاسب را داد لهراسـب تختفـرود آمـد از تخـت و بربســت رخـت
    به بلــخ گزيــن شــــد بـدان نـوبهــارکـه يــزدان پرســــتان بــدان روزگــار

    و آنگهی، در مورد اساطير باستان آريايی، وقتی کتاب اوستا در دسترس است، ما را چه نيازی به شاهنامه يا خداينامه! شاهنامه فقط ارزش آن را دارد که در زمان خود شاعر، مراد از ايران کجاست و شاهنامه خود گواه است که نزد فردوسی، ايران بيشتر خراسان بزرگ بوده است!

    در غير اين صورت پر واضيح است که فردوسی رواياتش را از متون پهلوی اقتباس کرده است و همه می‌دانند، متون پهلوی که در اواخر عهد ساسانی يا اوايل دورۀ اسلامی نگارش یافته، داستان‌های اوستايی را با تاريخ پارس مخلوط و مغلوط کرده‌اند!

    به هر حال، بنا بر تحقيق اکثر خاورشناسان غربی و دانشمندان نامور ايرانی، شاهان اساطيری پيشدادی و کيانی متلق به شرق فلات ايران هستند، نه به غرب آن. به‌طور مثال: رجوع شود به کتابهای "نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایرانیان" و "کيانيان" نوشتۀ آرتور کریستین‌سن "حماسه‌سرايی در ايران" نوشتۀ دکتر ذبيح‌الله صفا و ...

*

به‌آفرید (‏۲۶ ژوئن ۲۰۰۸): بطلان "منظور از شاه ایران فقط شاه خراسان است"! نظامی گنجه‌ای ممدوحش شروان شاه را شاه ایران می‌خواند. در لیلی و مجنون سبب نظم کتاب:

لیلی و مجنــون ببایــدت گفــتتا گـوهــر قیمتی شــود جفــت
ایــن نــامــه نغــز گفتــه بهـتــرطــاووس جـوانــه جفتــه بهتــر
خاصه ملکی چو شـاه شـروانشروان چه که شهریار ایـران

پاسخ: نظر شما در برابر آن همه شواهد که برای خراسان وجود دارد، نمی‌تواند دلیل استوار باشد! اما در مورد اين شعر: مثنوی لیلی و مجنون شامل ۴۵۰۰ بیت است که به سال ۵۸۴ به‌نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان سروده شده است. اما صحت و سقم اینکه نظامی گنجه‌ای ممدوحش شروان شاه را شاه ایران ‌خوانده باشد، و ممکن است که در متن اصلی کتاب، "شاه اخستان" بوده و بعدها دستکاری شده است. دلایل زیادی در ترديد این ادعا شما ارائه شده ‌است؛ از جمله این که شاید اين کلمه در اصل اران بوده که منظور آذربايجان امروز است، نه ایران. بنابراین این دلیل قاطع کننده نیست. از سوی ديگر، خاقانی معاصر نظامی گنجه‌ای نيز در مدح منوچهر شروان شاه شعر سروده، و حتی در دوره اقامت خود در دربار او صله‌هاى هنگفت و جايزه‌هاى گرانبهايی از آن پادشاه دريافت کرده، اما هرگز او را شاه ایران - ولو به‌عنوان تعارف - هم خطاب نکرده است. او می‌سرايد:

هان ای زمانه دولت شاه اخستان نگرکـافـاق را ز روســـتم زال درگــذشـــت
آمد همـای رایـت شــاهنشــهی پـدیدوز کرکس فلک ز پـر و بـال درگذشــت


پس احتمال دارد که در متن اصلی، "شاه اخستان" بوده که بعدها آن را به "شهريار ايران" تغيیر داده باشند و بعيد هم نيست، چون در ايران کنونی از اين کارها زياد انجام می‌شود!


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدی خراسانی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-رجبی، پرويز، و باز هم دربارۀ کورش بزرگ، روزنوشت‌های پرويز رجبی
[۲]- همان‌جا
[۳]- رجبی، پرويز، ترازوی هزارکفه (استوانۀ کورش ۲)، روزنوشت‌های پرويز رجبی
[۴]- بايد در نظر داشت که نام‌های اربابان دانشنامه‌ی آزاد ويکی‌پديای فارسی همه مستعار و مانند خود آن‌ها عوضی است.
[۵]- مهران، روشنفکری، از نوع ایرانی، وبلاگ پاره سنگ
[۶]-
[٧]- اين پاسخ آقای آريوبرزن مرا به ياد مثل معروف انداخت که از روبا پرسيدند، شاهدت کيست، گفت دمم!
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-



[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [نام‌های تاريخی افغانستان]