فهرست الفبايیفرهنگ واژههای دری
حرف « آ »
آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
[واژهنامهها] [زبان دری]
دری، زبانی که روزگاری در دنیای اسلام زبان دوم بهشمار میآمد و اکنون حداقل در سه کشور افغانستان، ايران و تاجیکستان، بهنامهای «دری، فارسی و تاجيکی»، زبان رسمی است. از لحاظ علم زبانشناسی، اين زبان مربوط به شاخه «ايرانی» شعبۀ زبانهای «هندوايرانی» (آريايی) است که زبانهای «هندوايرانی» خود شاخۀ شرقی زبانهای هندواروپایی است. در فهرست الفبایی زیر برخی از واژههای دری افغانستان که متفاوت از فارسی ایران میباشد، درج شده است.
بحث روی اين که آيا نام اين زبان دری است، يا فارسی، يا تاجيکی و يا فارسی دری، و اين که آيا خاستگاه اين زبان کجاست، در اين مختصر نمیگنجد. اما با وجود اين، بيان ديدگاه چند صاحبنظر در اينجا خالی از لطف نيست.
محمداعظم رهنورد زرياب، داستاننويس افغان، میگويد: «زبان پارسی با گذشتهای درخشان، دايرهای وسيع را تحت سلطهی خود داشته است، چه به لحاظ جغرافيايی و چه به لحاظ فرهنگی. پوشکين - بهترين شاعر روسيه - در بسياری از موارد از ادب پارسی تأثير پذيرفته است. پائولو کوئليو در «کيمياگر» آنچه را گفته است که پيش از او مولانا در «مثنوی معنوی» سروده بود. زبان فارسی ميراث مشترک کشورهای فارسیزبان از جمله ايران، افغانستان و تاجيکستان است.» همو در پاسخ به اين پرسش که چرا زبان «فارسی» را زبان «دری» نيز میگويند، میافزايد: «در دههی ۳۰ خورشيدی، شماری از پژوهشگران افغانستان که به گونهای از آرکاييک علاقهمند بودند، دريافتند که اين زبان را در گذشته «دری» گفتهاند و بهتر است اين واژه را جانشين لفظ «پارسی» کنند، همچنان که فردوسی نيز از لفظ دری درباره اين زبان بهره گرفته است.» به هر حال، به نظر او آنچه مهم است، روح زبان فارسی است. «ما بايد اين روح را تجليل کنيم و از اين روح بزرگ الهام بگيريم. بدون شک فرقهايی بين زبان ما در ايران، افغانســتان و تاجيکســتان وجـود دارد که همهی اينها تفـاوت در لهجههاســت و تفـاوت در زبان محســوب نمیگردد.»[۱]
برای این که دید این تفاوت که آقای رهنورد زریاب عنوان میکند، کدام است، و آیا این تفاوت در گونۀ ادبی زبان فارسی دری رایج در قلمرو سهگانۀ سیاسیِ زبان دری عنوان هست یا نه، ناگزیر به اجزایی که زبان را میسازند، توجه کرد.
بنابر تعریفی که فردینان دوسوسور از زبان کرده است، زبان دستگاهی است خاص انسان سخنورز (ناطق)، و متشکل است از سه زیردستگاه: ۱- دستگاه صوتی، ٢- دستگاه ساختاری یا دستور زبان، و ٣- دستگاه واژگانی.
دستگاه صوتی زبان، از تعدادی صوتها مشخص و معین تشکیل شده است که پارهای از آنها بهوسیلۀ علایم خطی نموده میشود و پارۀ دیگر حین گفتار سخنگویان قابل ملاحظه است. این دستگاه، هر چند بهمرور زمان قابل تغییر و تحول است، اما تغییرات زبانی در این محدوده، نه چندان سریع است و نه آنقدر صریح.
دستگاه ساختاری یا دستور زبان که از آن بهعنوان بافت ساختاری زبان نیز میتوان سخن گفت، هسته آن را «افعال» و دیگر روابط دستوری تشکیل میدهد. در این دستگاه، هر چند میتوان «روساخت»های متفاوت و ناهمگون ررا دید، ولی از «ژرفساخت»های همگون برخوردار است. این دستگاه استحکام خاصی دارد، بهطوری که تغییرات زبانی آن نیز آنچنان که باید، محسوس نیست.
در این میان، از دستگاه واژگانی، جمیع واژگان یک زبان، اعم از مفردات و مرکبات مراد است. این دستگاه در هر زبانی به ارتباط چونی و چندی و چگونگی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و معاملات و ارتباطات بشری، چهرۀ ویژهای دارد. قاموس واژگانی هر زبانی با توجه بهغنا و ثروت فکری و مادی، و بهطور کلی با توجه به تمدن گویندگان آنزبان، کاستی و فزونی میگیرد و میتوان گفت که واژگان یک زبان چنان آیینهای است که جلوهدهندۀ تمدن سخنگویان آنزبان است. این دستگاه بسیار تغییرپذیر است و تغییرات آن نیز مشهود و محسوس.[٢]
ضرورت «فرهنگ واژههای دری»، به نیاز دانشنامۀ آریانا بر میگردد. گاهی به واژههایی بر میخوردیم که دری یا دریشده هستند و کاربرد این واژهها بهصورت روزمره در افغانستان متداول است؛ اما در ایران کاربرد ندارند؛ یا بر عکس و اگر کاربردی هم دارند، معنایش در ایران با معنایش در افغانستان فرق میکند. ما این واژهها را - به ترتیب حروف الفبا - در اینجا گرد آوردهایم.
آ | واژههای دری ردیف « آ » |
---|
دری افغانستان | توضيحات | فارسی ايران |
---|
آبباز | بهصورت عاميانه «او باز» تلفظ میشود. | شناگر، غوّاص |
---|---|---|
آببازی | شناگری؛ غواصی. این واژه، در ایران نیز شناخته شده است. | شنا |
آبله | تاولی که روی پوست بدن بهسبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود.
در ایران، آبله نام مریضی است که در افغانستان چیچک گفته میشود. این مریضی بیشتر در کودکان بروز میکند و علامتش این است که ابتدا تب شدیدی عارض میشود و ستونفقرات درد میگیرد، سپس تاولهای ریز روی پوست بدن پیدا میشود که پس از خشک شدن آنها و ریختن پوستهای خشکشده، ردهای همیشگی روی پوست بدن باقی میماند. (فرهنگ فارسی عمید، ج ۱، ص ۱٠) | تاول |
آبنا | شعبهای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را بههم مربوط میسازد. (فرهنگ فارسی عمید، ج ۱، ص ٦٢٨) | تنگۀ آبی |
آتوبیوگرافی | واژۀ انگليسی autobiography است. شرح حالی که يک شخص برای خودش مینويسد. | خودزیستنامه |
آرتیست | (به فرانسوی: Artiste)، کسی که در یکی از هنرهای زیبا: نقاشی یا موسیقی یا تئاتر استاد باشد. همچنین، کسی که در تئاتر یا سینما بازی کند. این واژه در ایران نیز کاربرد دارد. | هنرپیشه؛ بازیگر. |
آرتینه | این واژه در کابل شناختهشده نیست؛ شاید در هرات کاربرد داشته باشد. این واژه را آقای آصف فکرت بیان داشته است. | دختر نوجوان |
آدرس | (به فرانسوی: Adresse). اما این واژه در زبان دری افغانستان، برگرفته از زبان انگليسی است.
آدرس، بهمعنای نشانی خانه، اداره و مانند آن، و یا عنوان و نام کس یا جایی بر پشت پاکت و مانند آن است. | نشانی |
آرنگ يا آرن | (به انگلیسی: horn)، واژهای دخیل از زبان انگلیسی است.
آرن، دستگاهی در وسایل نقلیه است که با بهصدا درآوردن آن بهدیگران اخطار میدهند. بوق نیز واژهی عربی است که جمع آن ابواق است؛ در فارسی بوغ و برغو هم گفته شده است. | بوق |
آشک | نوعی غذا محلی است که با استفاده از خمير گندم و گندنه (تره) تهيه میشود. | اين غذا در ايران مرسوم نيست. |
آوری | سماق یا دانهیی ترش مانند سماق (آصف فکرت).
در فرهنگ فارسی معین آمده است: «سماق، گیاهی است از ردۀ دو لپهایها که بهشکل درخت یا درختچه دیده میشود. دارای برگهای مرکب و گلهای سفید خوشهای است. میوهاش کوچک و ترشمزه است. گردهی میوهاش جهت چاشنی غذا بهکار میرود، سماک ، تتری.» | سماق |
... | ... | ... |
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين فرهنگ واژهها برای دانشنامهی آريانا توسط جمعی از دانشمندان افغانستان برشتۀ تحرير درآمده است. اعضای شرکتکننده: دکتر اسدالله حبيب، دکتر مهدی خراسانی، دکتر احمد معصومی وفا، هارون يوسفی، ولی احمد نوری، دکتر حشمت حسينی، خليلالله معروفی، خجسته ابراهیمی، صدیق رهپو طرزی و...، زیر نظر مهديزاده کابلی.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- سخنرانی اعظم رهنورد زرياب در جشنواره «قند پارسی»، خبرنامۀ گويا، به نقل از: ايسنا، خبرگزاری دانشجويان ايران، تهران: جمعه ۱۲ آبان ۱۳۸۵
[٢]- رجوع شود به: مانفرد بییرویش، زبانشناسی جدید، ترجمۀ محمدرضا باطنی، صص ٢٣-۱٠٣
[٣]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]