جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

چنگیزخان

از: مهديزاده کابلی


فهرست مندرجات


تموچین (به انگليسی: Temüjin) مشهور به چنگیز خان (به مغولی: Чингис Хаан؛ به انگليسی: Genghis Khan) (زادۀ بین ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ م - درگذشتۀ ۱۸ اوت ۱۲۲۷ م)، سردار جنگی و خان مغول بود[۱] که قبایل متفرق مغول را متحد ساخت و با فتح قسمت زیادی از آسیا شامل چین، روسیه، ماوراءالنهر، خراسان، پارس و خاورمیانه، و حتی اروپای شرقی، امپراتوری مغول را پایه‌گذاری کرد.


[] زندگی‌نامه (از کودکی تا جوانی)

چنگیزخان که اصل نام مغولی او تموچین (به‌معنای آهنگر[٢]) است، در حدود سال ۵۴۹ هجری قمری (بين سال‌های ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ میلادی) در مغولستان به دنیا آمد.[٣] او نخستین پسر یسوجی (يسوکای بهادر)، رئیس و خان قبیله قیات از قبايل مغول، از خاندان برجی‌گین بود.

اجداد چنگيزخان و طوايف مطيع آن‌ها از مدت‌ها پيش از ايام پدر او خراجگزار امپراتوران چين شمالی بودند و با اکراه بسيار به سرداران آن‌ها باج می‌دادند.[۴] در زمان یسوجی و آغاز احوال چنگیز اقوام مغول و تاتار یکی مطیع دیگری نبودند و هر یک از خـود دارای رئیس قبیـله جداگانـه‌ای بودنـد و پیوســته میان ایشــان جنگ و خصــومت بود.[۵]

تموچین در سیزده سالگی پدرش را از دست داد و چون جماعتی از مغول اطاعت او را گردن ننهادند، دچار زحمت شد.[٦] افزون بر اینکه اقوام زیر اطاعت پدرش از وی روی گـرداندنـد، اقـوام دیـگر نیـز با وی و خانـواده‌اش به خصــومت برخاســتند. تموچین در نوجوانی رنج‌های فراوانی را متحمل گرديد و حتی چندین بار گرفتار و زندانی شد. او از همان نوجوانی روحی نا آرام و ماجراجو داشت، از آنجايی که می‌دید، خویش و بیگانه از وی بیزارند درصدد یافتن پشتیبان برآمد تا کسی را بیابد که بتواند موقتاً در زیر سایه وی پناه ببرد، سرانجام به سراغ یکی از دوستان پدرش که اونگ‌خان نام داشت و رييس قبيله‌ی کرائيت بود، رفت. اونگ‌خان، تموچین را به‌پاس دوستی با پدرش بخوبی پذیرفت و در میان قبیله خود برایش جای داد و در وی به چشم عزت و احترام نگریست و چنان نوازشش کرد که بیشتر از آن متصور نبود.[٧]


[] به قدرت رسیدن

چنگیز به واسطه‌ای آشنایی که با اونگ‌خان رهبر یکی از اقوام مغول داشت رو به او نهاد. اونگ‌خان بنابر دوستی که با پدر تموچین داشت از وی به‌خوبی پذیرایی کرد و نهایت احترام را به وی روا داشت. تموچین با اونگ‌خان دل یکی نموده و با دشمنانش جنگها کرد از جمله با برادر اونگ خان که در مقام مخالفت بود جنگید و او را شکست داد. چون قبایل و اقوام تایجوت و سالجوت و قنقرات و جلایر و تاتار تسلط تموچین و دولت‌خواهی او را با اونگ خان مشاهده کردند با یکدیگر برای جنگ با ایشان پیمان بستند و بنابر باورهای دینی خود اسب، گاو و قوچ و سگ آورده کشتند و گفتند که اگر خلاف پیمان کنیم این چنین کشته شویم و در عقیده‌ای ایشان سوگندی ازین عظیم‌تر نیست.

تموچین و اونگ خان از این موضوع آگاهی یافته به دفع آنها شتافته طی جنگ‌های شدیدی بر ایشان پیروز شدند. بدین ترتیب تموچین مدت هفت سال در خدمت اونگ خان بسر برد، تا آنجا که امرای اونگ خان بر وی رشک برده[*] نزد اونگ خان از تموچین بدگویی‌ها نمودند. اونگ‌خان گوش به سخنان بدخواهان تموچین نمی‌داد، مخالفان سنگون پسر اونگ‌خان را نیز با خود همراه ساختند، و چنان سعی کردند که اونگ‌خان را نسبت به تموچین بدبین ساختند، آخر کار به‌دشمنی و جنگ کشید و در جنگ سختی که میان تموچین و اونگ در گرفت اونگ شکست خورد و به بیابان آواره گشت. آخر کار بجایی کشید که اونگ‌خان به‌دست مردان تایانگ‌خان رئیس قوم تایمون رقیب دیرین خود کشته شد. سنگون پسر اونگ از مملکت پدرش آواره گشته به تبت رفت و آخر در کاشغر کشته شد.


[]

"در اواخر سال‌های ۱۱۰۰، مغول جوانی به‌نام تموچین در یک جدال خونین ریاست قبیله‌اش را بدست آورد. کمی بعد او بر مغول‌های دیگر نیز چیره شد.

به این ترتیب، تموچین پایه‌ی حکومتی را در کاراکوروم (قراقورم) در شمال مغولستان بنا نهاد. با این‌حال مغول جوان همیشه در سفر بود. در سال ۱۲۰۶، زمانی که دهه‌ی چهارم زندگیش را می‌گذارند، تموچین خود را “فرمانروای همه‌ی قبایلی که در یورت (خیمه‌ی مغولی) زندگی می‌کنند خواند. همان سال، در گردهم‌آیی روسای قبایل مغولی، به تموچین عنوان چنگیزخان داده شد. به نظر می‌رسد این عنوان به‌معنی "کسی که حیطه‌ی فرمانرواییش به بزرگی اقیانوس است" باشد. نکته‌ی مهم این است که نمی‌دانیم آیا مغول‌ها هرگز اقیانوس را دیده بودند یا خیر. به هر حال، چنگیزخان نقشه‌ی فرمانروایی بر دنیا را داشت.

هر کسی می‌تواند خیال فرمانروایی بر دنیا را در سر بپروراند، اما لااقل مغولی که در یک قبیله‌ی بدوی در گوشه‌ی پرتی از دنیا زندگی می‌کند می‌داند که راه سختی را در پیش دارد. در اولین قدم، چنگیز خان باید برنامه‌ی جهانگشاییش را به مردم خودش می‌پذیراند. برای اینکار، و بخصوص برای اینکه مغول‌ها راضی به زحمت و جان نثاری در راه خان شوند، چنگیز به آسمان متوسل شد. خان مغول "شمن"ی داشت که واسطه‌ی ارتباط او با آسمان بود. قرار بر این شد که شمن اعلام کند که روزی سوار بر اسب خالدارش به آسمان عروج کرده است و با خدای مغول‌ها گفتگو کرده است. به مغولها گفته شد که "آسمان آبی بی‌پایان" تصمیم گرفته است که چنگیز خان فرمانروای جهان شود.

و اینگونه بود که ندا از آسمان رسید و برای مغول‌ها تنها راه ممکن اطاعت از رییس‌شان بود. بعدها چنگیزخان بارها به مغول‌ها یادآوری کرد که او بنابر فرمان "آسمان آبی بی‌پایان" برای حکمرانی بر مردم جهان انتخاب شده است. و اینگونه شد که هرگاه کسی، در هر مکانی، با چنگیز خان مخالفت می‌کرد، در واقع از درِ مخالفت با "آسمان آبی بی‌پایان" در آمده بود و سرش را از دست می‌داد."[ترجمه بخشی از کتاب "داستان انسان" (The Human Story)، نوشتۀ جامز س. داوِيس (James C. Davis)][*]


[] حمله مغولان به ماوراءالنهر و خراسان

[*]

چنگیزخان مغول دح‍ (۶۲۴-۵۴۹ق).// تض‍ [چنگیز] در پاییز سال ۶۱۶ق به طرف ماوراءالنهر حرکت کرد. چنگیزیان در سال ۶۱۸ق شهر مرو را پس از پنج روز محاصره گشودند و نیشابور را که در ردیف مرو و بلخ و هرات بود و یکی از چهار شهر بزرگ خراسان محسوب می‌شد در دهم صفر ۶۱۸ نیشابور را فتح کردند.[لغت‌نامهٔ دهخدا، ج ۶، ص ۸۲۹۳ و ۸۲۹۵]

چنگیزخان مغول تض‍ در زمان سلطان محمد خوارزمشاه در اواخر سال ۶۱۶ ق، بنا به دلایلی به ممالک خوارزمشاهی حمله‌ور شد. چنگیز سپاه خود را چهار قسمت کرد؛ یکی را به دو پسر خود جغتای و اکتای سپرد و آنان را مأمور فتح اترار کرد، دستۀ دوم را به پسر دیگرش جوجی سپرد و مأمور فتح شهرهای کنار رود سیحون نمود و دسته سوم را برای فتح خجند و بناکت روانه ساخت و فرماندۀ دستۀ چهارم را قسمت اعظم سپاه بود بر عهده گرفت و بدین ترتیب از هر طرف شهرهای خراسان را در محاصره گرفت و سراسر آنرا ویران و با خاک یکسان کرد.[لغت‌نامهٔ دهخدا، ج ۱۴، ص ۲۱۲۴۱][*]


[] :

ادوارد تلر در خاطراتش در مورد حمله چنگیزخان مغول به خراسان دوره خوارزمشاهی می‌نویسد: یک نمونه مهم در تاریخ، جنگ‌های چنگیزخان مغول، و به‌ویژه تخریب سرزمین‌های آريايی است. بیش از نصف جمعیت سرزمین تسخیر شده نابود گردید، خراسان و پارس، که همان افغانستان و ایران امروزی هستند، هرگز جلال و ابهت پیشین خود را دیگر باز نیافتند. حمله چنگیزخان مغول چنان دهشتناک و بیرحمانه بود که خیابان‌های نیشابور "که مهد علم و دانش و نوآوری آن زمان بود، تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سران مردان و زنان و کودکان هرم‌هایی ساخته شد، و حتی به سگ‌ها و گربه‌های شهر نیز رحم نکردند." از اینروست که تاریخ‌نگار دیگری می‌نویسد: "شکی نیست که نابودی و ویرانی که در حین خیزش دولت مغول در خراسان به‌وقوع پیوست، و قتل عام وسیعی که در آن زمان رخ داد، در هزار سال هم ترمیم نخواهد گشت، حتی اگر فاجعه دیگری نیز به‌وقوع نپیوندد."

افزون بر این در کتاب‌های تاریخی می‌خوانیم: "حمله چنگیز به خراسان موجب توقف جریان طبیعی و باعث رکود تاریخی – اجتماعی جامعه‌ی آن گردید و با نابودی و کشتار صدها هزار شهری و روستایی و ویرانی شبکه‌های وسیع آبیاری و کشاورزی، خراسان دچار یک یک توقف و درنگ اقتصادی – اجتماعی بزرگی شد. سیاست‌های مالیاتی سختی که "چنگیز" و جانشینان او بر روستاییان تحمیل کردند، یکی از بی‌رحمانه‌ترین شکل‌های بهره‌کشی فئودالی بود که روستاییان را مرتبا فقیر و فقیرتر می‌کرد و امکان احیای کشاورزی را از میان می‌برد.

رشیدالدین فضل‌الله در "جامع التواریخ" می‌نویسد: کلوخ و خاشاک را در نظر حکام و غیرهًم اعتبار بود و رعایا را نه، و خاشاک شوارع (راه‌ها) آن کوفتگی نمی‌یافت که رعیت. این مورخ فئودال در جای دیگر می‌نویسد: روزی "غازان خان" فرمود: من جانب رعیت نمی‌دارم اگر مصلحت است تا همه را غارت کنم، بر این کار از من قادرتر کسی نیست.

در "تحریر تاریخ وصاف" می‌خوانیم: "ایلچیان" هر آنچه در روستاها می‌یافتند به تطاول می‌بردند، آنها بسیار بدنام و غارتگر بودند، بر اثر تاراج و تهاجم ایلچیان، بسیاری از روستاییان از دهات خود فرار کردند و روستاهای فراوانی رو به ویرانی نهاد. همچنین در تاریخ غازانی می‌خوانیم: وسعت تجاوز و تاراج "ایلچیان" در روستاها به اندازه‌ای بود که حتی دزدان و رهزنان خود را "ایلچی" می‌دانستند و به این بهانه، دسترنج روستاییان و چهارپایان متعلق به دهقانان را می‌گرفتند.

به گفته ابن اثیر حدود ۷۰۰۰۰۰ نفر در نیشابور به قتل رسیدند و به‌قول جوینی حتی این رقم به یک میلیون و سیصد هزار نفر، بالغ می‌گردیده است.

مغولان پس از سه بار قتل عام در نبشابور هر کس را که باقی مانده بود بفرمان چنگیز کشتند و حکم شد آن شهر را چنان ویران کنند که در آنجا بتوان زراعت کرد، و حتی سگ و گربه‌ی آن شهر را نیز زنده نگذارند... مغولان نیز چنین کردند، حتی گفته‌اند که سپاهیان "تولی" هفت شبانه روز در "نیشابور" ویران - آب بستند و در سراسر آن جو کاشتند.[تایخ مغول، عباس اقبال]

در مرو نیز نزدیک ۷۰۰۰۰۰ نفر را کشتند و به‌قول "جوینی": به هر یک از سربازان مغول، سی صد الی چهارصد "مروی" برای کشتن رسید و چنان کشتار کردند که گودال‌ها از کشتگان انباشته شد ... در "بخارا" تمامت شهر در آتش سوخت و در "خوارزم" تمامت خلق را بکشتند و آنچه ارباب حرفه و صناعت بود (زیادت از ۱۰۰ هزار نفر) را جدا کردند و آنچه کودکان و و زنان جوان بود، برده ساختند... [تاریخ جهانگشا].


[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]


[ ] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- چنگیزخان، ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۲]- Genghis Khan, From Wikipedia, the free encyclopedia
[۳]- اقبال، عباس، تاريخ مفصل ايران (از استيلای مغول تا اعلام مشروطيت)، تهران: مطبعۀ مجلس، ۱۳۱۲ خ، ج ۱، ص ۱۵
[۴]- همان‌جا
[۵]- چنگیزخان، ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۶]- تاريخ مفصل ايران (از استيلای مغول تا اعلام مشروطيت)، ج ۱، ص ۱۵
[٧]- چنگیزخان، ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]