جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

طلوع ناسیونالیسم افغانی

از: وارتان گریگورین، ترجمۀ: دکتر رسول رحیم

طلوع ناسیونالیسم افغانی

(بخش یکم)


فهرست مندرجات


در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، حبیب‌الله که توسط ناسیونالیست‌های افغان پشتیبانی می‌گردید از جانب جناح ضد بریتانیایی آن در کابل زیر فشار قرار گرفت تا تلاشهایی برای شناسایی بین‌المللی افغانستان و گسترش تماسهایش با جهان خارج به عمل بیاورد. در سال ١٩٠١، اندکی پس از نشستن بر تخت پادشاهی، حبیب‌الله به برادرش نصرالله خان دستور داد که ٢۴ تن از کارمندان بلندپایه دولت را انتخاب نماید تا به سمت نمایندگان وی در انگلستان، روسیه، فرانسه، آلمان، جاپان، چین، امپراتوری عثمانی، مصر، ایران و ایالات متحده امریکا کار کنند[۱]. حبیب‌الله ضمن اقدامی برای به نمایش گذاشتن استقلالش و تعویض موافقتنامه شخصی پدرش با بریتانیای کبیر با یک شناسایی رسمی سلطه میراثی سلاله وی، مذاکرات مجدد درباره شرایط قرارداد میان افغانستان و حکومت بریتانیا در هند را رد نمود. وی همچنان از دعوت دیدار از هند و گرفتن یارانه‌ی بریتانیای کبیر که طبق توافقی به پدرش پرداخته می‌شد، امتناع نمود.

چندین رویداد دیگر موضوع را به بریتانیایی‌ها روشن گردانید که می‌بایست به سرعت مسئله‌ی چگونگی مناسبات آینده‌شان را با افغان‌ها فیصله نمایند. در سالهای ١٩٠١-١٩٠٣ روسها چندین بار کوشش نمودند تا موضوع ایجاد روابط ديپلماتیکی با افغانستان را از سر بگیرند.[٢] آلمانی‌ها سعی نمودند تا در منطقه[٣] دست به توسعه‌جویی اقتصادی بزنند. بریتانیایی‌ها نیز متوجه بودند که نتیجه جنگ روس و جاپان تاثیر روانی زیادی بر نخبگان افغانستان داشته و از نفوذ سیاسی زمامدار غیر دوست افغانستان که می‌تواند در قبایل مرزی اعمال بکند تشویش داشتند.[۴] علاوه بر آن مقامات نظامی هند بنابر تعهد بریتانیا برای دفاع از کشــور علیه تجاوز؛ طـرفدار حضــور "پرمعنی" بریتانیـا و یـا نظـارت نـزدیک وی از افغانســتان بـودند.(I)

بریتانیا ضمن تلاش برای تائید مجدد نفوذ آن کشور در افغانستان و حل اختلافاتی که ممکن است بین دو کشور به‌وجود آمده باشند، هیئتی را به ریاست لوئیس دن Louis Dane دبیر امور خارجی حکومت هند در سال ١٩٠۴ به کابل فرستاد. بنابر داوری یک ديپلمات آلمانی به‌نظر می‌رسید که هدف عمده این هیئت آن باشد تا "نفوذ انگلستان را در افغانستان مسلم گردانیده و امیر را وادار سازد که با استشاره و نظارت بریتانیا چنان تدابیری اتخاذ نماید که پیشروی روس را از طریق افغانستان ناممکن گرداند." بر علاوه ديپلمات مذکور گفته است که دن تمایل داشته است تا تجارت میان هند و افغانستان را افزایش دهد." بنابراين، انگلستان تلاش می‌ورزیده است تا از مساعدت‌هایی که در نتیجه جنگ در شرق دور به‌وجود آمده بود، به‌سرعت به نفع خود استفاده نموده و موقعیتش را در هند برای مدت‌های طولانی در آینده تأمین نماید."[۵]

اهداف اقتصادی هیئت دن در رابطه با موافقت‌نامه گمرکی جدید روس و ایران، از آنهم مهم‌تر بود. این موافقت‌نامه که در سال ١٩٠٣ انعقاد یافته بود، عوارض گمرکی اندکی بر کالاهای روسی و از جمله نفت و شکر وضع نموده و بر کالاهایی مانند چای و پارچه باب که عمدتاً و یا کلاً از بریتانیا یا منابع هندی می‌آمد عوارض گمرکی سنگینی تحمیل کرده بود.[٦] این اقدام علیه تجارت انگلیس و هند در ایران تعبیر شده و عصر جدیدی را در رقابت شدید اقتصادی انگلیس و روس گشوده بود.(II)

بریتانیایی‌ها در جریان سه ماه مذاکرات‌شان نتوانستند کدام امتیاز اقتصادی و یا تعهد سیاسی تازه‌یی از حبیب‌الله به‌دست بیاورند. امیر صرفاً توافق خود را به احترام موافقت‌نامه‌ای پدرش با حکومت هند بریتانیایی ابراز داشت، که در نتیجه آن این پیمان شخصی به یک موافقت‌نامه خانوادگی تحول یافت.[٧] معاهده جدید که به‌نام معاهده دن – حبیب‌الله یاد می‌شود؛ در ٢١ مارچ ١٩٠۵ انعقاد یافته است. این معاهده یارانه سالانه‌یی را که در سال ١٨٩٣ قبول شده بود، مجدداً تأئید نموده و به امیر امکان می‌داد که یارانه‌ی بدون باز پرداخت ۴٠٠.٠٠٠ پوندی به‌دست آورد. همچنان این معاهده حق افغانستان را برای وارد نمودن اسلحه بدون کدام محدویتی تائید می‌نمود.[٨] موافقت‌نامه به‌صورت عام تمامیت ارضی افغانستان را تضمین نموده[۹] و رسماً فرمانروای افغانستان را در مقام "اعلی‌حضرت پادشاه مستقل افغانستان و متعلقات آن" به رسمیت شناخت. پادشاه افغانستان نه‌تنها از واگذاری امتیاز تجارتی به بریتانیا امتناع ورزید بلکه پیشنهاد ایجاد راه آهن در افغانستان را نیز رد نمود.[۱٠] گرچه انگلیسها آن گونه که امیدوار بودند، نتوانســتند حتا حق تاســیس یک نماینـدگی سیاســی را به‌دســت آورنـد، امـا آنهـا کنـترول خـود را بـر روابـط خارجـی افغانســتان ماننـد گـذشــته حفـظ کـردند. ایـن معـاهـده تجدیـد موافقـت‌نامه دیـورند (Durand Agreement[۱۱]) به‌شمار می‌رود.

دیدگاههای بریتانیایی‌ها درباره معاهده دن – حبیب‌الله متفاوت است. برخی بر این نظراند که امیر با تحمیل شرایط خود، به موضع افغانستان به مثابه یک دولت حایل Buffer State پایان داد.[۱٢] دیگران برآنند که این قرارداد گام معقولی بود که منافع حیاتی بریتانیای کبیر را فدای حیثیت محض آن نگردانید. پس از دیدار امیر از هند در سال ١٩٠٧ که موجب تقویت روابط انگلیس و افغانستان گردید، مخالفان این معاهده نیز تا اندازه‌ای تعدیل یافتند و این خود عامل بزرگی در تصمیم امیر برای بی‌طرف ماندن در جریان جنگ جهانی اول شمرده می‌شود.[۱٣] گرچه این معاهده نتوانست به انزوای افغانستان پایان بدهد، مع هذا؛ وجود آن هم، بنابر دلایل سیاسی و هم دلایل روانی، موفقیت ديپلماتیکی برای افغان‌ها بود. این معاهده مقام سلطنت و منزلت شخصی حبیب‌الله را در درون افغانستان بلند برده؛ و دست مدرنیست‌های (تجددطلبان) افغانستان را تقویت می‌نمود که خواهان به‌رسمیت شناخته شدن افغانستان به‌مثابه یک کشور مستقل توسط بریتانیا و مخالف معامله با آزادی‌شان بودند. پیروزی امیر در برابر فشارهای ديپلماتیکی و سیاسی بریتانیا در استدلال آنها برای مدرنیزاسیون از جایگاه برجسته‌ای برخوردار گردید. ایشان تأکید می‌ورزیدند که ضرور نیست نوآوری فنی همچون تحمیل یک چیز بیگانه بر یک کشور فرمانبردار باشد، بلکه برعکس (این امر. م) انتخاب آزادانه‌ای می‌باشد که توسط یک کشور مستقل برای دفاع از سرزمین و ارزشهای اخلاقی و معنوی‌اش صورت می‌گیرد.


[] تاثیر جاپان

معاهدۀ حبیب‌الله – دن، تاثیر دیگری نیزداشت؛ زیرا مصادف با جنگ روس و جاپان بود و شکست یک قدرت امپریالستی بزرگ اروپایی از یک کشور آسیایی واکنشهای بزرگی برانگیخت. مواد ملتهب زیادی را در آسیا و خود روسیه برافروخت. غرور آسیایی‌ها که با امواج پیهم فتوحات غربی‌ها خورد و خمیر شده بود، با پیروزی جاپان دوباره زنده گردید. علاوه برآن این حقیقت که جاپان به‌مثابه یگانه قدرت مشروطه آسیایی، تنها قدرت معظم غیرمشروطه غربی را درهم کوفت؛ اهمیت مشروطه را به‌مثابه "نوشداروی بیماری‌های درونی و رمز قدرتمندی غرب"[۱۴] نشان داد. مدرنیزاسیون یا عصری شدن جاپان و پیروزی‌اش بر امپراتوری روسیه قدرت تصور ناسیونالیست‌ها(ملی‌گرایان) و مدرنیست‌های (تجدد طلبان) آسیایی را مشتعل گردانید. در هند؛ جاپان شورشی نماد امید شد. کا ساری Kasari روزنامه تیلاک Tilakنوشت: "دانش تاریخ و قیام جاپان امید قوی‌یی را برای استقلال ( سوراج) در دل مردم برانگیخت." وی توصیه نمود که باید به واردات کالاهای ساخت جاپان حق تقدم قایل شد. رابیندرانات تاگور، شاعر نوشت: "نمونه جاپان به همه آسیا دل داد. ما دیدیم که زندگی و نیروی آن هنگامی در ما می‌باشد که ار چقهای مرده را دورکنیم." همین‌طور سوامی ویوکانندا Swami Vivekanada (اصلاح طلب بنگالی)، گوپک کرشنا گوخاله Gopak Krishna Gokhale و دیگران دیدگاههای مشابهی ابراز نمودند[۱۵]. در امپراتوری عثمانی ترکهای جوان و اصلاح‌طلبان اسلامگرا برنامه‌ی مدرنیستی (تجددطلبی) جاپان را همچون الگویی که بدون انصراف از سنت‌های ملی تطبیق علوم و فن‌آوری غرب را ممکن می‌گرداند، شادباش گفتند.[۱٦] در مصر مصطفی کامل اندیشه پرداز (ایدئولوگ) سرشناس ناسیونالیسم (ملی گرایی)، کتابی به‌نام "الشمس المشرق" – خورشید طالع – در روشنایی رستاخیز تماشایی جاپان نوشت.[۱٧] در فارس نیز واکنش مشابهی به‌وجود آمده و سه جلد کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ، نخستین قصۀ بلند به سبک غربی، عقب‌ماندگی اقتصادی و اجتماعی فارس را مورد حمله قرار داده و توجه را به جاپان به مثابۀ الگوی توســعه جلب نمود. بســیاری از شــعرا با حـرارت زیـادی پیـروزی جاپـان را اســتقبال نمودنـد[۱٨]. جنگ در روسیه مسلمانان را به پان‌اسلامیسم (وحدت مسلمانان جهان) حساس گردانیده و "و تاثیر ناگواری" بر دماغ جوانان مسلمانان تحصیلکرده روسیه و روشنفکران آسیای میانه به جا گذاشت[۱۹].

واکنش ملی‌گرایان و تجددطلبان افغانستان در برابر جنگ روس و جاپان از جو حاکم محافل ملیگرای کشورهای همسایه تاثیر پذیرفت. پیروزی جاپان مدرن تاثیر عظیمی بر نخبگان حاکمه گذاشت. جاپان هم برای سنتگرایان و هم برای تجددطلبان به‌عین شکل الگویی بود. هردوی (این نیروها) معتقد بودند که جاپان کشوری است که خود را از امپریالیسم غربی آزاد ساخته و فن‌آوری غربی را جذب نموده، بی‌آنکه فرهنگ ملی‌اش را نابود کند و یا از سلطنت منصرف گردد. جاپان نمونۀ بهترین ملت آسیایی بود که که با تحصیل آزادی و استقلال کاملش توانسته بود، وسایل دانش و علوم مدرن را به‌دست آورده و به ترقی اقتصادی و سیاسی نایل آید[٢٠]. ملی‌گرایان و تجددطلبان آرزومند برقراری روابط بین جاپان و افغانستان بودند. برکت‌الله که در ماه مه سال ١٩١٣ از توکیو دیدار نمود، نامه‌ای به سراج‌الاخبار نوشت و پیشنهاد نمود که یک مرکز تبلیغ و تبشیر اسلامی در جاپان تاسیس گردد[٢۱]. وی مدعی بود که تشرف جاپانی‌ها به اسلام می‌تواند همه روند تاریخ بشریت را تغییر دهد.(IV)

تجددطلبان بر این نظر بودند که ایجاد روابط نزدیک اقتصادی با جاپان، سرآغاز خموشانه‌یی برای همکاری‌های آسیایی خواهد شد که به آزادی همه آسیا منجر می‌گردد. راه نجات کشورهای شرق در وحدت، بیداری و پیشرفت آنها است[٢٢]. هر چند آنها بر اصرارشان ادامه می‌دادند که استقلال کامل، پیش شرط ترقی در افغانستان است، و خاطرنشان می‌کردند که جاپان این موقعیت ممتاز سیاسی را صرفاً به‌دلیل آن به‌دست آورده است که فنون عصری را به کارگرفته است. همچنان جاپان تهداب ستبری برای آزادی و استقلال دارد. جاپان آشکارا الگویی بود برای افغانستان.

مقاله‌ای از عبدالرشید افندی در ستایش از دستاوردها و پشتکار مردم جاپان در سراج‌الاخبار انتشار یافت[٢٣]، و چنان که قبلاً تذکار یافت یک تحقیق پنج جلدی در مورد جنگ روس و جاپان توسط محمود طرزی ترجمه گردید. (این ترجمه برای شخص حبیب‌الله تهیه شده بود اما پسان‌تر در معرض استفاده عامه قرار گرفت.[٢۴]) سراج‌الاخبار بارها اشاره می‌کرد که جاپان قدرت آسیایی‌ای بود که فقط اخیراً عصری ساخته شده بود، این کشور چنان قدرت کافی به‌دست آورده است که قدرت معظم مسیحی‌یی مانند روسیه را به حزم و احتیاط واداشته است.

قدرت نظامی حیثیت و اعتبار جاپان عنایت‌الله را به‌طور خاصی تحت تاثیر قرار داده بود. وی ضمن سخنرانی‌ای در مکتب حربیه از "متانت، میهن‌پرستی، و انضباط عساکر جاپانی و غیرت افسران آنها" ستایش نموده و بر عکس از "باده‌نوشی عساکر روسی و حماقت افسران روسی که به‌جای آنکه در موضع و با عساکرشان باشند؛ وقت‌‌شان را به تاب دادن بروتهای‌شان در پورت آرتور سپری می‌کنند" سخن به‌میان آورد[٢۵].


[] تاثیر حوادث سیاسی خارج افغانستان

پی‌جویی تاثیر انقلاب ١٩٠۵ روسیه بر جنبش تجددطلب و ملی‌گرای افغانستان دشوار است. به‌نظر مورخان شوروی، انقلاب ١٩٠۵ تا حدود زیادی مسئوول پیدایش جنبشهای آزادی بخش ملی مترقی، به‌شمول جنبش جوانان افغان در آسیا بوده است[٢٦]. به‌نظر برخی، این انقلاب در آسیا، همان نقش انقلاب فرانسه را در اروپا داشته است[٢٧]. این انقلاب عمیقاً امپراتوری عثمانی، ایران، چین، مغولستان، هند و افغانستان را که "زیر یوغ سرمایه انگلیس"[٢٨] قرار داشتند، مورد تاثیر قرار داد. هر چند دلیل خوبی وجود ندارد که در افغانستان نیز به‌عین ترتیب بوده باشد[٢۹]؛ زیرا افغانستان در سال ١٩٠۵ از لحاظ ديپلوماتیک منزوی بود و کدام موسسۀ مهم آموزشی نداشت (مکتب حبیبیه تازه افتتاح شده بود)، مجله و روزنامه‌ای وجود نداشت. سراج‌الاخبار که تا سال ١٩١١ تأسیس نگردیده بود، کدام مدرکی برای تاثیر انقلاب به‌دست نمی‌دهد، و جنبش جوانان افغان خود در یک بخش بسیار کوچک جامعه محصور بود. بنابراین کدام وسیله‌ای که اخبار و اهمیت تاریخی انقلاب می‌توانست توسط آن انتشار یابد، وجود نداشت.(V)

شاید هیچ حادثه‌ای به اندازه پیمان انگلیس و روس در سال ١٩٠٧ در رشد جنبش ملی‌گرای افغانستان تأثیر نداشته است[٣٠]. با فرمانروای افغانستان هنوز در این مورد مشورتی صورت نگرفته بود، هر چند به‌نظر می‌رسید که پیاده نمودن بخش مربوط به افغانستان مستلزم "تائید" وی باشد[٣۱]. هم شاه و هم ملی‌گرایان تجددطلب هراس داشتند که موافقت‌نامه انگلیس و روس، استقلال افغانستان را تهدید نموده است[٣٢]. آنها در این موافقت‌نامه حذف ممکن رقابت‌های جسورانه عنعنه‌ای را می‌دیدند که در نتیجه آن می‌شد نقشه‌های دو امپراتوری را نظارت نمود، حال این شک برانگیخته شده بود که مبادا این موافقت‌نامه؛ موافقت‌نامه‌های دیگری را به‌زیان افغانستان در پی داشته باشد.

در نتیجه این پیمان، غیرت ملی‌گرایان اصلاح‌طلب و هوادار رستاخیز و احیای مجد را، در فارس و همچنان افغانستان بیشتر برانگیخت[٣٣]. هراس ملی‌گرایان به‌خوبی توسط ملک‌الشعرا بهار، شاعر پارسی که شعری را به این میثاق اختصاص داده است، بیان شده است:

تو بدین دانش، افسوس که چون بی‌خردان
کــردی آن کار جــز افســـوس از وی نـبـری
بر گشــودی در صد ســال فرو بســتۀ هنـد
بــر رخ روس و نـترســـیدی از ایــن دربـدری

***
نه همین زیر پی روس شـــود ایران پســـت
بـلکه افغـانـی ویـران شــــود و کاشــــغـری
ور همــی گویـی روس از ســـر پـیمان نـرود
رو بـه تاریـخ نگــر تـا که عـجـایـب نگـری[٣۴]

شاعر دیگر فارسی ایرج میرزا در مورد این معاهده نوشت: "دکان بقال از توافق موش و گربه به غارت می‌رود"[٣۵]. شدیدترین واکنش ملی‌گرایان در جریده حبل‌المتین کلکته انتشار یافته است که چنین می‌نویسد:

    "در این موافقت‌نامه حلاوت، مهربانی و محبت وجود دارد. حکومت روسیه می‌خواهد به حکومت انگلیس، در منطقه شمالی تحت نفوذش مجال فعالیت‌های تجارتی را بدهد، و حکومت انگلیس از روی مهربانی عین اجازه را در جنوب می‌دهد. روسیه چه حقی دارد که از شمال تا جنوب فارس – که متعلق به ما هست، به کس حقی بدهد و یا ندهد؟ ما آنقدر بچه نیستیم که حامی‌ای بخواهیم، و ما آنقدر دیوانه یا معلول و نیستیم که به کسی نیاز داشته باشیم."[٣٦]

به‌نظر می‌رسد که ترس افغان‌ها در رابطه با تهدید استقلال‌شان هنگامی قسماً به اثبات رسید که دو امپراتوری استعماری بدون توجه به مخالفت امیر افغانستان اعلام کردند که مواد مربوط به افغانستان در این پیمان، قابل اجرا و الزام آوراند[٣٧]. ملی‌گرایان و تجددطلبان افغانستان متقاعد گردیدند که پروژه اصلاحات محدود‌شان را در چهارچوب رئال پولتیک (سیاست واقع‌گرایی که ارزشها را در نظر ندارد. م) اروپایی‌ها تدوین نمایند. بدین ترتیب پیمان انگلیس و روس عمیقاً بر سرشت و روند سیاست تجددطلبانه در افغانستان تاثیر گذاشت. مواضع کسانی را که خواهان یک برنامه جهت تقویت نیروهای نظامی، اقتصاد و مواضع سیاسی افغانستان بودند تقویت کرد. در عین زمان این میثاق ترس نخبگان حاکم افغانستان را در مورد پیامدهای جدی سرمایه‌گذاری خارجی و امتیازدهی به خارجیان افزایش داد که در اثر آن آهنگ اصلاحات بطی شد، و ماهیت برنامۀ آن تحریف گردید.

انقلاب‌های ایران، جوانان ترک و چین که به دنبال جنگ روس و جاپان و در نتیجه پیمان انگلیس و روس به‌وجود آمدند، به توسعه جنبش مشروطه در افغانستان ١٩٠٧-١٩٠٩ دامن زدند. یک اقلیت رزمنده در میان جوانان افغان، به‌منظور تسریع اصلاحات و تجددخواهی از طریق عمل سیاسی؛ روی تاسیس یک شورای مشروطه تاکید می‌ورزیدند که بیشتر بر بنیاد ملی استوار باشد تا قبیله‌ای. (و در این ارتباط. م) عرض حالی خطاب به امیر انتشار دادند. گرچه حبیب‌الله بطور جدی معتقد شده بود که کوششهای وی برای تاسیس یک شورای مشورتی محدود در سال ١٩٠۴ شکست خورده است، زیرا "اعضای آن از امور قانونگذاری بسیار بی‌اطلاع بودند و سی سال دیگر نیاز داشتند تا برای چنین وظیفه‌ای آماده شوند."[٣٨] افزون بر این برداشت وی از حکومت مشروطه، از برداشت پدرش تفاوت نداشت. بدین معنا که حکومت مشروطه از نظر آنان چیزی بیشتر از یک شورای اشراف، سران قبایل (که نماینده مردم پنداشته می‌شدند)، و رهبران دینی که صرفاً در حدود مشورت و استشاره کار می‌کردند، نبود. امیر در نظر نداشت تا قاعده این شورا را توسعه دهد و یا قدرت این شورا را به بهای اقتدار مطلقه خود گسترش دهد. وی به زودی جنبش مشروطیت را سرکوب و رهبرانش را زندانی ساخت[٣۹]، و عرصه را برای یک جناح بسیار بزرگتر و بسیار بانفوذ و معتدل جوانان افغان باز گذاشت که در نظر داشتند اصلاحات اجتماعی اقتصادی را به‌حمایت شاه و به‌سود مقام سلطنت انجام دهند.


[] پان‌اسلامیسم – وحدت کشورهای اسلامی

شکست توهین‌آمیزی که بر امپراتوری عثمانی در جنگ با ایتالیا در سال ١٩١٧ در تری پولی و در جنگ کشورهای بالکان در سال ١٩١٢ وارد گردید؛ عصیان‌هایی را در سرتاسر جهان اسلامی علیه "تجاوز تحریک ناشده امپریالیسم اروپایی و مسیحیت" برانگیخت. تهیج پان اسلامیستی به‌طور خاص در میان آن مسلمانان هند قوی بود که به‌سهم خود در افغانستان نفوذ عظیمی داشتند. در این رابطه اخطار تهدیدآمیز شورای مسلم لیگ علیه ایتالیا در هند و تقاضایش از مسلمانان برای تحریم کالاهای ایتالیایی، اهمیت ویژه‌بی داشت. مجلات اسلامی مهم هند مخصوصاً الهلال، کومراد Comrad، زمیندار و همدرد و مجلۀ انستیتوت علیگره از موضع امپراتوری عثمانی دفاع نموده و روی وحدت و همبستگی مسلمانان تاکید می‌ورزیدند[۴٠]. اقبال؛ فیلسوف و شاعر مشهور نیز در مساجد هند صدای اعتراضش را با خواندن شعری که به مبارزه ترکها درتری پولی اهدا شده بود؛ بلند کرد. طرفداران رستاخیز یا احیای مجد اسلام و تجددطلبان مشابه همدیگر بر عظمت گذشته جهان اسلام افسوس خورده و امیدواری‌شان را برای سرنگونی امپریالیسم اروپایی – که شکل جنگ‌های صلیبی جدید را علیه اسلام گرفته بود - ابراز داشته و معتقد بودند که یک حمله "صلیب علیه هلال"[۴۱] روند بیداری و وحدت مسلمانان را شتاب می‌دهد

در افغانستان ملی‌گرایان و تجددطلبان، ملل باکان و اروپای مسیحی را در مجموع به‌خاطر یورش ناگهانی سیاسی - مذهبی‌شان علیه اسلام تقبیح می‌کردند. آنها معتقد بودند که هدف اروپا عبارت است از محروم ساختن مسلمانان از مزایای تمدن معاصر و فرو ریختن سنگ‌بنای عقاید آنها. این تلاشی بود که می‌خواست قدرت و استقلال دول اسلامی را واژگون سازد.[۴٢] مقالات پرشماری در سراج‌الاخبار انتشار می‌یافتند که بر نگون‌بختی امپراتوری عثمانی اظهار تأسف نموده، پشتیبانی خود را از ترک‌ها علیه مسیحیان ابراز داشته، و بیرحمی‌هایی را که ایتالیایی‌ها و بلغاریایی‌ها مرتکب شده بودند، تقبیح می‌نمودند[۴٣]. این جریده همچنان تصویر "توحش" آن‌ها را انتشار می‌داد. باری روزنامه تصویر یک سرباز بلغاریایی را به نشر سپرد که "که بر سه زن ترکی تجاوز کرده و سرهای‌شان را بریده بود". به‌طور نمونه در جای دیگر یک "وحشی بالکان" را نشان می‌داد که شکم یک زن حامله ترکی را دریده تا طفل تولد نشده را به پدرش نشان بدهد[۴۴]. همین‌طور تصاویر دیگر سربازان و سیاستمداران و روحانیون ارتدکس یونانی را به‌هنگام صرف غذا و نوشیدن شراب در مساجدی نشان می‌دادند که به کلیسا تبدیل شده بودند. سراج‌الاخبار همچنان بر بریتانیا حمله می‌نمود(VI). مقالۀ دیگر "توهین به مساجد و معابد را در هند"، یک درجه فراتر از توحش تفتیش عقاید در اسپانیا می‌دانست[۴۵].

جنگ‌های ایتالیا و دولت‌های بالکان علیه ترک‌ها، معنی تازه‌ای به آموزشهای پان‌اسلامیستی الافغانی (سید جمال‌الدین افغانی – م) داد. تلاشهای ترک‌های جوان برای آوردن اصلاحات و احیای مجدد امپراتوری عثمانی و برای زیرنظر گرفتن رشد ناسیونالیسم" محلی" (Nationalism Parochial) به بخش بزرگ جهان اسلام الهام می‌داد.[۴٦]

ملی‌گرایان و تحول‌طلبان از ترک‌های جوان تجلیل نموده، انور بی رهبر نظامی ترک‌های جوان را به‌مثابه یک "قهرمان اسلام" و "امید نجات جهان اسلام" و مرد عزیزالقلوب هر مسلمان از بلخ تا هرات و هند ستایش می‌نمودند.[۴٧] آنها روی نقش ویژه که باید افغانستان، فارس، امپراتوری عثمانی و کشورهایی که تا هنوز زیر یوغ امپریالیسم اروپایی گردن نگذاشته بودند، تاکید می‌کردند. برای آنکه افغانستان پایگاه دفاع از اسلام گردد، باید عصری ساخته شود.

از نظر تاریخی پان‌اسلامیسم هم تأثیر مترقی و هم تأثیر رجعت‌گرایانه‌یی بر جنبش مدرنیست (تجددگرای) افغانستان داشت است. اصل همبستگی اسلامی، هم برای سنت‌گرایان و هم برای تجددگرایان افغانستان، یافتن زمینه مشترکی را جهت دفاع از میهن و اعتقادات اسلامی ممکن گردانید[۴٨]. بدین ترتیب پان‌اسلامیسم جهت متحد ساختن یک جامعه از نگاه قومی پارچه پارچه، ابزار موفقی برای نیل به استقلال بود. علاوه بر آن، با توجه به اینکه؛ این امر موجب تقویت ناسیونالیسم افغانی گردید، به‌مثابه‌ای وسیله‌ای علیه ادعاهای اریدنتیستی (Irredentist واژه‌ای است معمول در روابط بین‌المللی که منظور از آن الحاق قلمرو یک کشور دیگر به‌خود به‌دلیل یگانگی قومی می‌باشد - م) چون پان‌ایرانی (Pan-Iranian وحدت فارسی زبانان) و پان ترکیسم (Pan-Turkic وحدت ترک تباران) گردید. بلاخره پان‌اسلامیسم زمینه‌هایی را برای مدرنیست‌ها مهیا گردانید که بر مبنای آن نوآوری و اصلاحات خود را توجیه نمایند. مدرنیزاسیون یا تجددطلبی ابزار مشروع تقویت سلطنت و دفاع از افغانستان و اسلام گردید. پهلوی منفی پان‌اسلامیسم عبارت بود از کمک به بیگانه‌ستیزی افغانها، تعصب دینی و تحکیم مواضع کسانی که با اصلاحات در کشور و تماسهای فرهنگی و همکاری سیاسی با خارج مخالف بودند.

تجددطلبان افغانستان امیدوار بودند تا از طریق آموزش بر موانع سنت‌گرایان غلبه حاصل کنند. آنها همچنان امیدوار بودند تا کمک ترک‌های جوان واصلاح‌طلبان مسلمان سرشناس هند را به‌دست آورند. اما این امید آنها به یأس مبدل گشت. تلاش آنها برای پیشبرد مدرنیزاسیون یا تجددطلبی در زیر درفش پان‌اسلامیسم با موانع جدی‌ای در برنامه ترک‌های جوان و بی‌تفاوتی نسبی اصلاح‌طلبان هند در برابر افغانستان رو برو گردید. به‌ویژه تجددطلبان با رفتار عمومی مسلمانان هند از خبط بدر شدند.

اصلاح‌طلبان افغان در یک مقاله سراج‌الاخبار، در رابطه با مسلمانان هند به این موضوع در چندین مورد اشاره کردند. آن‌ها شروع به حمله بر شماری از روزنامه‌نگاران هندی نمودند که اصرار می‌ورزیدند تا سلطنت افغانستان رزمناوی برای نیروهای دریایی امپراتوری عثمانی خریداری نماید. با تذکار این که امیر در جریان جنگ ایتالیا و ترکیه حدود شش هزار لیره طلا به امپراتوری عثمانی کمک نمود، در حالی که مسلمانان هند "هرچند هشتاد ميلیون قوی و دولتمند اند"[۴۹]، کدام رزمناوی برای ترکیه نخریده‌اند، هنوزهم انتظار سخاوت از سلطنت افغانستان را دارند که منابع اقتصادی‌اش بسیار نحیف است. بعداً آنها ضمن یک حمله عمومی گلایه نمودند که پان اسلامیست‌های هند، علی‌رغم ادعاهای بلند بالای‌شان تاکنون آموزگاران و مددگاران مسلمان برای افغانستان این سنگر اسلام تهیه نکرده‌اند. علاوه بر آن ایشان بیان کردند که برداشت‌های منفعل و احتمالاً "خنثی" اسلامیستی هندوستانی‌ها کمکی به گسترش ملی‌گرایی رزمنده که منتج به آزادی هند از "یوغ بریتانیا" شود، نخواهد کرد. دستور الهی همبستگی مسلمانان برای آن نیست که بصورت آشفته و پراگنده رعایت شود، این امر تعهد و عمل می‌خواهد. سراج‌الاخبار رفتار عمومی مسلمانان هند را که می‌توانستند در کنار قطعات بریتانیایی در جزو ارتش مسلمانان هند، کشورهای مسلمانی چون سودان، مصر و افغانستان را مورد حمله قرار دهند زیر سوال قرار داد. آنچه نویسنده از آن ابراز تعجب می‌نمود، موضع هند در رابطه با مصایب گذشته ملت افغان بود. بدین معنی که احساس آنها در رابطه با انقیاد مرو به‌وسیله روسیه و بلوچستان توسط انگلیس چه بوده است؟

در عین مقاله و مقالات دیگر تجددطلبان افغانستان این نکته را روشن گردانیدند که آنها دفاع از امپراتوری عثمانی را یک امر اساسی می‌دانند. این البته نه تنها برای آن بود که امپراتوری عثمانی "روزنه به اروپا"ی جهان اسلام بود، و نه‌تنها برای آن که رأس جهان اسلام و محل اماکن مقدسه اسلامی بود، بلکه همچنان برای آن که دژ تجدد طلبی اسلامی و اصلاحات؛ و یگانه قدرت معظم اسلامی با همه امتیازات تمدن معاصر بود. تجددطلبان افغان که در امپراتوری عثمانی امید تحول همه جهان اسلام را می‌دیدند، مداخله اروپايیان را در امور داخلی این امپراتوری؛ تلاش عمدی برای جلوگیری از تولد دوباره معنوی و سیاسی جهان اسلام می‌دانستند.


[] جنگ جهانی اول

جنگ جهانی اول تاثیر زیادی بر جنبشهای ملی‌گرا و تجددطلب افغانستان داشت. طوری که افغانها شاهد بودند، امپراتوری عثمانی به طرفداری از نیروهای مرکزی داخل جنگ شد و برای دهها ميلیون مسلمان اتباع بریتانیای کبیر، فرانسه و روسیه "در نتیجه گسست میان وجدان و وظیفه آنها" ظاهراً وضع دشواری را به‌وجود آورده بود[۵٠]. برع لاوه جنگ چندین اسطوره را درهم شکست: اسطوره مسیحیت متحد، اسطوره غرب پیکارجو که یورش بر حقی را علیه شرق به راه انداخته است، اسطوره جهان اسلام متحد. تعهد امپراتوری عثمانی به نیروهای مرکزی، اتحاد جاپان با متفقین و شورش عرب که برخی از اصول اساسی پان‌اسلامیسم را پايمال نموده و ضربه‌ای بود علیه همبستگی آسیایی علیه امپریالیسم اروپایی.

ویرانی، نگبت و خونریزی‌یی که توسط "ملل بسیار متمدن"، توسط کسانی که خود را پاسداران تمدن و بقیه بشریت را وحشی[۵۱] می‌پنداشتند، تجددطلبان افغانستان را تکان داد و خبط‌شان را در مورد عظمت و برتری تمدن مدرن متزلزل ساخت[۵٢]. همه‌سوزی در اروپا به دیدگاه کسانی وزنه بخشید که تاکید می‌ورزیدند، تمدن غرب منحط و ماده‌گرا، و تهی از ارزشهای اخلاقی و معنوی است(VII). گرچه دستاوردهای عظیم نوآوری‌های فناورانه (تکنولوژیک) و اسلوب‌های انقلابی در جنگهای مدرن؛ آنها را از وسعت فاصله‌ای که کشورشان از "کاروان ترقی"[۵٣] عقب مانده بود آگاه گردانید.

با اشتعال جنگ، حبیب‌الله بی‌طرفی کشورش را "تا زمانی که عزت، موجودیت، استقلا ل و آزادی افغانستان به‌هیچ طریقی مورد مخاطره و تهدید قرار نگیرد"[۵۴] اعلام داشت. هرچند داخل شدن امپراتوری عثمانی در این منازعه، احساسات پان‌اسلامیستی و ناسیونالیستی گسترده‌ای را برانگیخت (علی‌رغم مقالات رسماً تلقین شده سراج‌الاخبار که به مسلمانان توصیه می‌نمود که می‌توانند بدون کدام تناقضی هم به عقاید دینی خود پابند باشند و هم به حکومت‌های‌شان[۵۵]). اکثریت قریب به اتفاق ملی‌گرایان و تجددطلبان افغانستان هوادار امر ترکیه بودند، هرچند سوألات چندی پیرامون معقولیت حرکت ترکیه و اینکه می‌پنداشتند آلمانی‌ها می‌کوشند پان‌اسلامیسم را همچون ابزار سیاسی[۵٦]یی به‌کار گیرند، پیدا شده بود. اما اکثریت این حرکت را به‌دلیل آن که ترک‌ها انتقام‌شان را از ایتالیایی‌ها، یونانی‌ها و صربها بکشند، و بر انقیاد بیگانه پایان بدهند، موجه می‌دانستند.آنها مدعی بودند که امپراتوری عثمانی ناچار شده است تا در برابر موافقت‌نامه انگلیس و روس که هستی این امپراتوری را تهدید می‌نموده است، با آلمان نزدیگ گردد. از نظر آنها ترس ترک‌ها از روسیه از لحاظ تاریخی موجه بوده، و موافقت‌نامه انگلیس و روس یک علامه کوته‌بینی ديپلوماتیک بریتانیای کبیر بود[۵٧].

سراج‌الاخبار به‌طور گسترده‌یی احساسات جانبداری از ترکیه را در کشور بازتاب داده و بلندگوی کسانی شده بود که آرزومند داخل شدن افغانستان درجنگ بودند. علی‌رغم مشی بی‌طرفی خیرخواهانه حبیب‌الله نسبت به بریتانیا؛ محمود طرزی و برخی از جوانان افغان (که در بدو امر فرآورد لیسه حبیبیه بودند) با روحانیان پان‌اسلامیست سنتی پیوسته، و تهاجم تبلیغاتی را علیه بریتانیا و روسیه به راه انداختند. آنها با انتخاب دقیق مقالات حاوی فرضیات و نشر مجدد مقالات دیگر نشرات اسلامی، سوالات متعددی را در سراج‌الاخبار مطرح می‌کردند. مانند اینکه: آیا بردی در کمک و همکاری دو جانبه افغانستان و آلمان وجود دارد؟[۵٨]، فواید ستراتژیکی و سیاسی آن برای افغانستان چه خواهد بود؟ آیا اگر افغانها بخواهند واقعاً می‌توانند نقش بزرگی در پیشبرد پان‌اسلامیسم بازی کنند؟ طرزی به این آخرین سوأل با تأکید بر اینکه، به‌جای آن که افغانستان بی‌طرف ماندن را انتخاب نماید و ناظر بر مکلفیت‌های مطروحه‌اش در پیمان باشد، امکان آن را دارد که مشعلدار آزادی میلونها مسلمان در بلوچستان، ترکستان، و هند گردد، پاسخ (مثبت – م) داد[۵۹].

سراج‌الاخبار با شور و حرارت در مورد آمادگی ایران برای داخل شدن در جنگ به جانبداری از امپراتوری عثمانی ‌انتشار می‌داد[٦٠] و خواستار ورود افغانستان به جنگ بنابراین دلیل بود که معاهده انگلیس و روس و اتحاد آنها استقلال افغانستان را به مخاطره می‌افگند. در گذشته دست‌اندازی روسیه به هند؛ شاید انگلیس را بدان وادار می‌ساخت که برای حمایت از افغانستان دست به جنگ بزند. مگر با موافقت‌نامه کنونی، افغانستان چنین اطمینانی نداشت[٦۱]. چون ملی‌گرایان افغانستان در جنگ امکانات نابرابری برای تجدید شباب جهان اسلام و انتقام کشیدن از کفار و آزادی از امپریالیسم اروپایی می‌دیدند[٦٢] ؛ آنها شورش عرب را رد کرده، آنرا به‌مثابه عامل بازدارنده‌یی در جهت تحقق آمال مسلمانان و عدم اطاعت از خلیفه تقبیح می‌کردند. آنان از اینکه شریف حسین؛ متولی اماکن مقدس اسلام نه تنها این شورش را تحریم نکرده، بلکه آن را رهبری نیز نموده است، ابراز تکان‌خوردگی و ناباوری کردند[٦٣].

به‌منظور فراهم ساختن زمینه توافق میان تجددطلبان و سنت‌گرایان افغانستان – هرچند این توافق کوتاه مدت بود - جنگ به پیشرفت امر تجددطلبی کمک نمود. تجددطلبان که از مدتها پیش بدین سو تحولات فناورانه (تکنولوژیک) را برای تقویت نظامی و اقتصادی افغانستان امر مهم و اساسی می‌دانستند(VIII)، اکنون حتا سنت‌گرایان به آن شروع کرده بودند که تحولات فناورانه را جزء لایتجزای سیاستی در برابر بریتانیای کبیر و همچون پیش‌شرطی برای آزادی برادران مسلمان‌شان از یوغ کفار بدانند. چنین وضعی به مشروعیت و تطبیق یک سلسله اصلاحات محدود امکان می‌داد.[٦۴]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله که توسط وارتان گریگورین برشتۀ تحرير درآمده و توسط آقای دکتر رسول رحيم به‌فارسی ترجمه شده است، با اجازۀ آقای اسدالله الم مدير محترم وب‌سايت وزين گفتمان در دانش‌نامه‌ی آريانا بازنويس شد.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[۵٠]-
[۵۱]-
[۵۲]-
[۵۳]-
[۵۴]-
[۵۵]-
[۵۶]-
[۵٧]-
[۵۸]-
[۵۹]-
[٦٠]-
[٦۱]-
[٦۲]-
[٦۳]-
[٦۴]- [*]



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

سايت اينترنتی گفتمان


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]