ریشهشناسی و ساختار زبان پارسی
(فصل هشتم)
زبانهای ایرانی میانه
فهرست مندرجات٨- زبانهای ایرانی میانه
٨-۱- زبان پهلوی
٨-۱-۱- گویش پهلوانیک
٨-٢- زبان سُغدی
٨-۱-٢- گویش پارسیک (پارسی میانه)
٨-۱-٣- زبان پارسیک و مانیان
٨-۱-۴- زبان پارسیک و مسیحیان
٨-٣- زبان خوارزمی
٨-۴- زبان ختنی
٨-۵- زبان تخاری
٨-٦- دستهبندی زبانهای ایرانی میانه- يادداشتها
- پینوشتها
- بنمایگان
زبانزد «ایرانی میانه» به زبانهایی گفته میشود که از پایان شاهنشاهی هخامنشی تا آغاز اسلام در سرزمین پهناور ایران بهکار میرفته است. در این نوشتار زبانهای ایرانی میانه بررسی میشوند و یادگارها و ویژگیهای هر یک باز شناسانده میشود.
[٨]- زبانهای ایرانی میانه
زبانزد «ایرانی میانه» به زبانهایی گفته میشود که از پایان شاهنشاهی هخامنشی تا آغاز اسلام در سرزمین پهناور ایران به کار میرفته است. ولی این دامنهی زمانی کمابیشی است زیرا که از یک سو، کهنهترین نوشتههایی که از این دوره مانده است برای پایان سدهی نخست پیش از زادروز مسیح است، (سه سده پس از فروپاشی هخامنشیان) و از سوی دیگر نوشتههایی که از این دورهی زبانهای ایرانی به دست آمده، گاه برای پایان سدهی سوم فرارفت است. گفتنی است که زبانزد «ایرانی میانه» بیشتر، گویای ساختمان زبانهای زیر این نام است نه زمانهی ر واج آنها.
در دنبالهی این نوشتار برجستهترین زبانهای ایرانی دورهی میانه از کارنامهی زبان پارسی بررسی میشود.
[٨-۱]- زبان پهلوی
واژهی «پهلوی» در درازای زمان، چَمهای گوناگونی یافته است. این واژه چهرهی دیگرگون شده و تازهتری است از گوهری کهن که در نوشتههای پارسی باستان به ریخت «پَرثَوَ» آمده و بر بخشی از اپاختر شاهنشاهی ایران و مردمان آن سرزمین گفته میشده که امروزه «خراسان» نامیده میشود و همان سرزمینی است که اشکانیان از آن برخاستند. پس واژهی «پهلوی» میبایست به زبان ر واج مردم سرزمین خراسان گفته شود و چَم گویش اپاختر خاوری ایران از آن برآید.
ولی کارنامهنویسان[۱] و نویسندگان تازی، زبان پس از اسلام این واژه را به گونهی دیگر شناساندهاند. بر پایهی نوشتههای این گونه نویسندگان، «پهلوی» زبان سرزمینهای کُیانی و باختری ایران است نه زبان استان اپاختر خاوری.
در برخی نوشتهها نیز که از زبانهای ایرانی پس از اسلام گفتوگو به میان آمده است بیشتر، «پهلوی» یا «فهلوی» به آن دسته زبانها یا گویشهای بومی گفته میشده است که با زبان رسمی و ادبی پارسی (دری) ناهمسان است.
ولی در سرودههای سخنوران سدههای چهارم و پنجم فرارفت، زبانزد «پهلوی» و «پهلوانی» گویا به چَم «پارسی» یا «ایرانی» در برابر تازی و ترکی به کار رفته است.
پس از آن دوره، واژهی پهلوی یا فهلوی در برابر «دری» و «پارسی» و به چَم گویشهای بومی کیانی و باختری ایران در آمده است.
ولی از چندی پیش که پژوهشگران دست به کار بازخوانی نوشتههای ایرانی میانه شدند، زبانزد «پهلوی» فراگیرانه به زبان نوشتههای زردشتیان، چه دینی و چه نادینی، گفته شد. زبان «پهلوی» اکنون به دو گویش بخش میشود که گویش نیمروز[٢] باختری را «پارسیک» یا پارسی میانه نامیدهاند و گویش اپاختری را «پهلوانیک» خواندهاند.
[٨-۱-۱]- گویش پهلوانیک
آن زبان ایرانی میانه است که گویش اپاختری پهلوی شمرده میشود و آن زبان مردمان «پَرتَوَ» یا «پارت» است که پس از چیرگی یونانیان از سرزمینهای اپاختری خراسان برخاستند و شاهنشاهی بزرگ و پایستهی اشکانی را بر پا کردند.
پس زبان «پهلوانیک» یکی از زبانهای ایرانی میانه است که در دورهی فرمانروایی این شاهنشاهی، از میانهی سدهی سوم پیش از زادروز تا یکچهارم نخست سدهی سوم پس از زادروز مسیح زبان دیوانی[٣] و کشوری بوده است. از این زبان یادگارهای فراوانی که از همان زمان باشد در دست نداریم. از نخستین شاهان اشکانی مارِههای گوناگونی مانده است که روی آنها به دبیرهی یونانی نوشته شده و بَرنام «فیلوهلن» برابر با «یوناندوس» را در آنها به نام شاه ایران افزودهاند.
ولی از نزدیک سال ۵۱ پس از زادروز روی مارِههای اشکانی نوشتههایی به دبیره و زبان خود آن مردم، که پهلوی باشد، دیده میشود. پهلوانیک تا آغاز شاهنشاهی ساسانی ر واج داشته است و شاهان ساسانی برخی نوشتههای خود را به پهلوانیک هم مینوشتهاند. در زیر سنگنوشتهای از شاپور یکم است که به دو گویش پهلوانیک و پارسیک نوشته شده است. برگردان هر رَج به پارسی نو برای آشنایی خوانندگان با چهگونگی فرگشت واژگان نیز آورده شده است.
زبان یا گویش | واژهی ۱ | واژهی ٢ | واژهی ٣ | واژهی ۴ | واژهی ۵ | واژهی ٦ | واژهی ٧ | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
رج یکم | پهلوانیک | پتکر | ام، | مزدیسن | بغ، | شاهپورهر | شاهینشاهِ | اریان |
پارسیک | پتکر | این، | مزدیسن | بغ، | شاهپورهر | شاهینشاهِ | ایران | |
پارسی نو | پیکر | این، | مزداپرست | بَغ (خدایگان) | شاهپور | شاهنشاهِ | ایران | |
رج دوم | پهلوانیک | اوت | اناریان، | کی | چهر | هچ | یزتان |   |
پارسیک | اوت | انیران، | کی | چثر | هچ | یزتان |   | |
پارسی نو | اُ (و) | ناایران، | که او را | چهر (نژاد) | از | یزدان | (است) | |
رج سوم | پهلوانیک | پوهرِ | مزدیسن | بغ، | ارتخشثر | شاهینشاهِ | اریان | کی |
پارسیک | پسِ | مزدیسن | بغ، | ارتخشثر | شاهینشاهِ | ایران | کی | |
پارسی نو | پسر | مزداپرست | بغ (خدایگان) | اردشیر | شاهانشاهِ | ایران | که او را | |
رج چهارم | پهلوانیک | چهر | هچ | یزتان | پوهریپوهر | بغ | پاپکشاه |   |
پارسیک | چتر | هچ | یزتان | نف | بغ | پاپکشاه |   | |
پارسی نو | چهر (نژاد) | از | یزدان (است) | نوه ی | بَغ (خدایگان) | پاپکشاه | (است) |
از آنجا که ساختار فراز نیز کمی دگرگون شده است، این سنگنوشته به زبان پارسی نوی روان چنین است:
- «این پیکرِ خدایگانِ مزداپرست، شاپور، شاهانشاهِ ایران و انیران (است)، کَش (که او را) نژاد از یزدان (است)، پسر خدایگانِ مزداپرست، اردشیر، شاهنشاهِ ایران، کَش نژاد از یزدان (است)، نوهی خدایگان بابک شاه (است).»
برخی از یادگارهای زبان پهلوانیک که زبان رسمی و دیوانی دورهی اشکانیان بوده است، نوشتههای در پیوند با آیین مانی و پیروان اوست. این یادگارها در ویرانههای شهر تُرفان (در ترکستان چین) یافت شده است. این نوشتهها را پیروان آیین مانی در سدههای پیش از آن، در گوشه و کنار نیایشگاههای خود پنهان کرده بودند که سپسترها، ریگ بیابان روی ویرانههای آن نیایشگاهها را پوشانده است.
بخشی از این نوشتهها، به زبان پهلوانیک است و بیشترِ آنها گمان میرود که از پارسیک که زبان پهلوی نیمروز باختری بوده، به دست پیروان آیین مانی به پهلوانیک برگردانده شــده و از ایـن راه کارکـرد گـویشهای دیگـر در واژگان و واژهشــناسـی[۴] و فرازشناسی آنها راه یافته باشد.
این نوشتهها به انگیزهی رویدادهایی که برای مانی و آیین او پیش آمد، در دو دورهی جدا از هم نوشته شدهاند:
۱- دورهی یکم: مانـی در ســالهای ٢۱۵ یـا ٢۱٦ زادروزی در ســرزمیـن میـانرودان[۵] زاده شد. این سرزمین در آن زمان پارهای از شاهنشاهی اشکانی بود که ده سال پس از آن، زیر فرمان ساسانیان در آمد. مانی نسک شاپورگان را برای شاپور یکم ساسانی به زبان پارسیک نوشت. میتوان گفت که مانی خود با زبان پهلوانیک آشنایی نداشته و هنگامی که فراخوانندگان خود را به سرزمینهای خاوری ایران فرستاده است ایشان کوشیدهاند که نوشتههای دینی او را به زبان ر واج آن سرزمین که پهلوانیک بوده، برگردانند. سالمه[٦] همهی نوشتههای پهلوانیک آیین مانی را میتوان تا پایان سدهی چهارم زادروزی دانست. هیچ نوشتهای یافت نشده است که بتوان سالمه آن را بیگمان یا به کمابیش، در سدههای پنجم و ششم زادروزی دانست. پژوهشگران بر این گمان اند که در پایان سدهی چهارم زادروزی، زبان پهلوانیک دیگر ورافتاده بوده و زبان پارسیک، که زبان رسمی شاهنشاهی ساسانیان بوده، در این سرزمین ر واج یافته است. شَوندِ این پدیده را، تازش خیونان از سوی اپاختر خاوری و ساخت پادگان نیرومندی از سپاهیان ساسانی در این سرزمین برای رویارویی و جنگ با تازندگان گفتهاند.
٢- دورهی دوم: در پایان سدهی ششم زادروزی جنبش تازهای در آیین مانی خاور پدید آمد که کُیان آن در سمرکند بود و از آن جا به دیگر جاهای خراسان و استان سُغد گسترده است. در سدهی هفتم هنگامی که ترکان باختری بر استان سند چیره شدند این آیین تازهی مانی که پیروان آن «دیناوری» خوانده میشدند گسترش یافت و آفرینههای دینی تازهای پدید آمد که به همان زبان پهلوانیک نوشته شده بود، ولی گویش پهلوانیک که هنوز در این سرزمینها جان داشته، دگرگون شده بود و به گامهی زبانهای ایرانی نو، نزدیک شده بود و کارکرد این گویش در نوشتههای دورهی دوم آفرینههای آیین مانی به خوبی دیده میشود. شاید نویسندگان نوشتارهای تازه، برای آن که ریشهداری آیین تازهی خود را بیاستوانند[٧] میکوشیدند که به زبان کهن پهلوانیک بنویسند، اگر چه با این زبان که ورافتاده بود آشنایی چندانی نداشتند و از این جاست که برخی واژگان و برخی ساختهای واژهشناسانه و فرازشناسانه از زبان پارسیک یا پهلوی نیمروزی باختری در نوشتههای ایشان راه یافته است.
نمونهی یک سرودهی مانیان (پیروان مانی) به زبان پهلوانیک:
شمارهی رج | پهلوانیک | پارسی نو |
---|---|---|
۱ | هوَیدَگمان چی پَد تو فروَداد | خوشا ما چه به تو فرایافتیم |
٢ | اود پَدِ گرِفت تو وژیهشن | و به گرفتیم تو کیش را |
٣ | شهردار کربککار | شهردار نیکوکار |
۴ | کَر اَبَر اَماه اَخشداگیفت | کن بر ما آمرزش |
۵ | فریشتک چی پدر | فرشتهی پدر |
٦ | کَرید گیانان دُرُشت | کرد جانان را درست |
٧ | او هر و ین دهید شادیفت | او هرکه را دهد شادی |
٨ | اِز گیروید اَنداگ | از او گیرد اندوه |
۹ | درست خوانده نمیشود |   |
۱٠ | بُرز اود ابیوِمند | بُرز و بیپایان، |
۱۱ | پد هو کداژ تار نیاست | به او هرگز تاریکی نیست |
۱٢ | نخشگ هر و ین مانستان | همهی پرستشگاهها والاست |
۱٣ | اود آرام | و آرام، |
۱۴ | چی وِشمَنند پد روشن | چه شادند به روشنی |
۱۵ | اود درد نیذانیند | و درد نمیدانند، |
۱٦ | اود هرو کی اود اَدیهند | و هر که آنجا درآیند |
۱٧ | اَوِشتند یاویدان | ایستند (بمانند) جاویدان |
۱٨ | اوشان کداژ نیتروید | ایشان هرگز درنیابد |
۱۹ | نی ژَخم اود دِژوار | نه زخم و (نه) دشوار |
  | یک رج خوانده نمیشود. |   |
  | ده رج افتاده است. |   |
٢٠ | پَد موژن چی پد موژند | به پوشش چه به پوشند |
٢۱ | کیژ نیکرد پد دست | هیچ نکرده به دست |
٢٢ | همیو پواگ اود نساگ | همیشه پاک و د رخشان |
٢٣ | اود مور پد هوین نیاست | و مور (؟) به آنها نیست |
نوشتهی بالا به پارسی نوی روان چنین است:
- «خوشا ما را که به تو دست یافتیم و کیش تو را بگرفتیم، ای شهردار نیکوکار، بر ما آمرزش کن، فرشتهی پدر، جانها را درست کرد، او به هر که شادی دهد، از او اندوه گیرد، بلند و بیپایان است، به او هرگز تاریکی راه ندارد، همهی پرستشگاههای او والا و آرام است. به روشنی، بسیار شادند و درد نمیدانند و هر که بدان جا درآید همیشه بماند، و هرگز زخم و دشواری نبیند..... چه بپوشند؟ پوششی که با دست نساختهاند و همیشه پاک و د رخشان است و مور (؟) به آن راه نیابد.»
واژهی پارسیک را برای آن که با پارسی و فارسی در هم نشود در این نوشتار به یکی از زبانهای ایرانی میانه گفته میشود که گویش نیمروز باختری ایران (پارس = فارس) بوده است. پیش از این، زبان پارسی باستان را نیز گویش مردمان نیمروز باختری این سرزمین شمردیم. پس از برافتادن خاندان شاهنشاهی هخامنشی دیگر از آن زبان یا گویش هیچ نوشتهای در دست نداریم و نمیدانیم در دگرگونی چه گامههایی را پیموده است. کهنترین نوشتههایی که از زبان پارسی میانه در دست داریم از آغاز شاهنشاهی ساسانی است.
پیش از یابش نوشتههای ترفان این زبان را «پهلوی» میخواندند ولی سپس برای آن که از زبان ایرانی میانهی اپاختری (پهلوانیک) جدا دانسته شود زبانزد «پارسی میانه» بدان گفته شد. دبیرهای که برای نوشتن دو زبان یا دو گویش پهلوانیک و پارسیک به کار میرفته، برگرفته از دبیرهی آرامی است و دبیرهی «پهلوی» خوانده میشود. میتوان گمان کرد که زبانزد «پهلوی» نخست به دبیرهی زمان اشکانیان گفته میشده و زبان پهلوانیک با آن نوشته میشده است ولی سپسترها که آن دبیره با اندکی دگرش برای نوشتن زبان پارسیک به کار رفت، همان نام بر آن ماند و چون در ویر[٨] بیشتر مردم دو اندریافت دبیره و زبان با هم آمیخته میشود، اندریافت واژهی «پهلوی» گسترش یافت و به زبان پارسیک هم گفته شد.
از یادگارهایی که به زبان پارسیک در دست است تنها اندکی در دورهی ر واج و رسمی بودن آن که زمان شاهنشاهی ساسانیان باشد، نوشته شده است که آن هم به چهرهی سنگنوشته، مارِه، مُهر، سنگ گور و آوند است. نسکها و نوشتارهای گوناگونی که اگر چه زمان نوشتن برخی از آنها گمان میرود که پیش از اسلام باشد، همه در سدههای پس از اسلام نوشته شدهاند.
در بارهی نسکهایی که امروزه بدانها دسترسی داریم در زیر روشنگری شده است:
۱- زند اوستا: گمان میرود که نخستین بار اوستا را به دبیرهی پهلوی در آغاز دورهی ساسانیان نوشته باشند. ولی چون دبیرهی پهلوی کاستیمند[۹] بود، و زبان اوستایی دیگر ورافتاده بود برای درستخوانی اوستا نیاز به دبیرهی نیکتری بود. گویا در این زمان که شاهنشاهی خسرو یکم انوشیروان بود با فردید موبدِ موبدان «وهشابوهر» اوستا را به دبیرهای که از همان دبیرهی پهلوی برگرفته است ولی بسیار رساتر و نیکتر است، بازنوشتند. این دبیره یا الفبا از بهترین الفباهای جهان است. پس آن اوستا که بدین روش آگاشته شده و تاکنون رونوشتههای آن به ما رسیده، نمودار چهگونگی واگویش این نوشته در زبان موبدان دورهی ساسانی است.
اوستایی که در زمان انوشیروان فراهم آمد دارندهی بیست و یک نسک بود که امروز بخش کوچکی از آن مانده است. زبان اوستا را در آن زمان تنها موبدان میدانستند. در این زمان سراسر نوشته اوستا به زبان پارسیک (پارسی میانه) برگردانده شد. گاهی نیز گزارشهایی بدان افزوده میشد. این برگردانها و گزارشها «زند» خوانده میشود. این واژه برابر «تفهیم» یا «تفسیر» تازی باشد.
زندِ اوستا بزرگترین بخش بازمانده از زبان و ادب پارسیک است و آن برگردان فراز به فراز اوستا به زبان پارسیک است که در پی هم نوشته شدهاند و گاهی برای روشنگری چیزهایی بر آن افزودهاند.
گستردهترین آنها، نوشتهی پارسیکِ «وندیداد» است. دیگر زندها چنین اند: یسن، بهرام یشت، اوهرمزد یشت، وشتاسپ یشت، هادخت نسک، نیرنگستان. ولی برجستهترین نسکهای دینی زردشتی، جز زندِ اوستا، دینکرد، بندهش و ارداویرافنامه است.
٢- دینکرد: که به چَم نامهی کارها و خویشکاریهای دینی است. این نسک را میتوان دانشنامهی آیین زردشتی دانست که اکنون دارندهی شش بخش است. دو بخش نخستین و آغاز بخش سوم نابود شده است. این نسک را به دو گردآورنده برمیبندند؛ یکی آذر فرنبغ فرخزادان که موبد موبدان پارس در زمان عباسیان بوده است. (۱۹٨ تا ٢۱٨ فرارفت) و آن دیگری آذرباد امیدان است که پس از فرنبغ فرخزادان، دینکرد را بازنوشته است و پوشنهی واپسین را بر آن افزوده است.
٣- بندهش: که زندِ آگاهی نیز خوانده میشود و دو نگارش دارد. یکی بندهش بزرگ یا ایرانی است که گستردهتر است و دیگری که چکیدهی آن است و بندهش هندی خوانده میشود. برجستهترین نوشته از این نسک، از سدهی سوم فرارفت بر جای مانده است. این نسک سه زمینهی بنیادی را در بر دارد: ۱) آفرینش جهان ٢) سرشت جانوران زمین ٣) کارنامهی شاهان کِیانی تا اسفندیار.
۴- ارداویرافنامه: زمینهی این نسک یک افسانهی دینی است و چکیدهی آن این که، پس از تاخت و تاز اسکندر در آیین زرتشت پراکندگیهایی پیش آمد و موبدان که میخواستند از گوهر راستین دین آگاه شوند و به این آشفتگی پایان دهند در آتشکدهی «آذرفرنبغ» پارس گرد آمدند و بر آن شدند که کسی برود و از آن جهان آگاهی بازآورد، تا گمانها از میان رود؛ برای این کار یکی از پاکان و نیکان را که ارداویراف یا ارداویراز نام داشت برگزیدند. ارداریراف بیهُشانه خورد و از خود بیخود شد و به جهان دیگر رفت و در بهشت و دوزخ گشت و پس از چندروز به هوش باز آمد و از آن جهان و آیین درست آگاهی آورد.
نسکهای دینی دیگر چنین اند: داتستان دینیک، که گردآیهای از داتها[۱٠] و پرسمانهای دادیکی دورهی ساسانی است، «بازگفتهای پهلوی» و «شکند گمانیک ویچار» (گزارشی برای گمانشکنی)، «مینوی خرد»، «گجستک ابالیش»، «جاماسب نامگ»، « ماتیکانِ یوشت فریان»، «شایست نیشایست» و...
به جز ادب دینی که در بالا بازآورده شد نوشتههایی نیز به زبان پارسیک در دست است که در دنباله در بارهی هر کدام روشنگری خواهد شد.
۵- اندرزنامهها: نوشتههای گوناگونی به زبان پارسیک هستند که زمینهی آنها منش، پند و اندرز و متلها و داستانکهاست. این نوشتهها به شاهان و بزرگان و خردمندان بربسته میشوند.
٦- کارنامه و داستان: آنچه از این دست مانده است، «ایاتکار زریران = یادگار زریران» و «کارنامک ارتخشیر پاپکان = کارنامهی اردشیر بابکان» است. یادگار زریران داستان جنگ گشتاسب است با خیونان بی دین، بر سر ر واج و پذیرش دین زردشت، که در آن زریر برادر گشتاسب با همهی دلیریها کشته میشود. کارنامهی اردشیر بابکان نیز داستانی کهن آمیخته با افسانه است دربارهی سرگذشت و جنگها دلاوریهای بنیانگذار خاندان ساسانی است.
نسکهای دیگری هم در دست است که چکیدهوار چنین اند: «درخت آسوریک» گفتمانی است میان خرمابن و بز بر سر آن که کدام سودمندتر اند. نسک «خسرو ک واتان اُ ریدک = خسرو پسر قباد و پیشکار او» که در آن از بهترین خوشیهای آدمی گفتوگو میشود. « ماتیکان چترنگ = نسک شترنگ» و «شهرستانهای ایران» و «فرهنگ پهلویک» از دیگر نسکهای در دست است.
در زیر یک نوشتهی پارسیک (پارسی میانه) از بخش پنجم نسک دینکرد آورده شده است:
پارسیک یا پارسی میانه (پهلوی) | پارسی نو |
---|---|
[از] چه پیداگ هستیی یزد اود آن همبدیک. | از چه پیدا هستیی ایزد و آن همپدید؟ |
از کو آمد آن همبدیک. | از کجا آمد آن همپدید؟ |
اود پِد چه چَم آمد | و به چه چَم آمد؟ |
اود پد چه ویهان اُ گومیزشن کوشد. | و به چه جهان به آمیزش کوشد؟ |
پد چه رای پیش نه مد. | به چه را پیش نیامد؟ |
اود یزد اوی همبدیک اباز داشتن شایید ایاپ نه. | و ایزد آن همپدید، بازداشتن شایید یا نه؟ |
اگر ابازداشتن شایید | اگر بازداشتن شایید، |
چه رای اگ اباز نه داشت. | چهرا پس باز نداشت؟ |
چَم اندر هِشت. | چرا اندر هِشت؟ |
اود وَزند اُ دامان چَم پذیرفت؟ | و گزند به دامان چرا پذیرفت؟ |
اُ اگر اِگ اباز داشتن نه شایید | و اگر پس بازداشتن نشایید، |
پس افدم اباز داشتن | پس افدم (سرانجام) |
چیگون شایید | بازداشتن چهگون شاید؟ |
اوش پد چه نیروگ اباز افگند | او را به چه نیرو بازافکند؟ |
اوش اباز آمدن توان ایاپ نه | او را باز آمدن تواند یا نه؟ |
اود اگرش نه توان چَم نه توان؟ | و اگر او را نتواند چرا نتواند؟ |
اگرش توبان چم نه آیید. | اگر او تواند چرا نهآید. |
اود یزد این دین چه رای پد اوازی | و ایزد این دین چه را به آوازی |
اناشناگِ نهفتگِ ابستاک نام گفت. | ناشناسِ نهفتهی اوستا نام گفت. |
اود چه رای پد نپشتگ نه بوندک هنگارد | و چه را به نوشته رسا نکرد؟ |
به پد گُوِشن ورم کردن فرمود | به گویش از بر کردن فرمود |
اُ چم یزد دین اِواز اُ ایرانشَهر فرستاد | و چرا ایزد، دین، تنها به ایرانشهر فرستاد |
اوش اپاریک پد آموگ اِ دیوان بههشت. | دیگران را به آموزِ دیوان بهشت. |
اپاریکان یزد پد ارزانیک نه دارد | دیگران، ایزد به ارزانی ندارد |
ا یابش نمودن نه توان. | یا او نمودن نتواند |
چم نماز نه اِواز اُ یزد برا اُ چ خورشید | چرا نماز نه تنها به ایزد، به خورشید |
اود اباریک چ وس روشنان برشن. | و دیگران نیز بسیار روشنان بردن |
چم اَیهویهِست کوستیک رفتن پد وناه داریهید. | چرا بی کوستی رفتن به گناه دارید؟ |
اود برسم اود درون اود اباریک یزشن چه رای؟ | و برسم و درون و دیگر یزشن چه را؟ |
اود یزد از یزشن اود پرستش چه سود. | و ایزد از یزشن و پرستش چه سود. |
اود تن کا مُرد چه رای ریمنتر کو کا زیندگ | و تن که مُرد چه را ریمنتر کجا که زنده |
نوشتهی بالا به پارسی نوی روان:
هستی ایزد و آن همپدید از چه پیداست؟ آن همپدید از کجا آمد؟ چرا آمد؟ چرا به آمیزش با جهان کوشد؟ چرا پیشتر نیامد؟ ایزد توانست آن همپدید را بازدارد یا نه، اگر توانست پس چرا بازنداشت؟ چرا او را رها کرد؟ و چرا گزند به آفریدگان پذیرفت؟ و اگر او را بازداشتن نتوانست سرانجام چهگونه تواند؟ او را به چه نیرویی بازافگند؟ تواند باز آید یا نه؟ اگر نتواند چرا نتواند، اگر تواند چرا نهآید؟ چرا ایزد این دین به آوازِ ناشناسِ نهفتهی اوستا نام، گفت؟ چرا به نوشته رسا نکرد. تنها به از بر کردن فرمود. چرا ایزد دین را تنها به ایرانشهر فرستاد و دیگران را به آموزش دیوان نهشت؟ دیگران را شایسته نداند یا ایشان را نمودنِ خود نتواند؟ چرا باید نه تنها به ایزد که به خورشید و بسیار روشنانِ دیگر نیز نماز بُرد؟ چرا بی کُستی رفتن را گناه داند؟ بَرسَم و درون و دیگر یَزشَن برای چیست؟ ایزد را از یزشن و پرستش چه سود است؟ تن چون بمیرد چرا ریمنتر (پلیدتر) از زمان زندگی است؟
[٨-۱-٣]- زبان پارسیک و مانیان
نوشتههایی که از مانیان (پیروان مانی) در ویرانههای شهر ترفان (ترکستان چین) پیدا شده به سه زبان ایرانی میانه است: یکی سغدی که زبان مردمان همان سرزمین بوده، دیگر پارسیک و سوم پهلوانیک؛ این دو، زبان دینی پیروان مانی شمرده میشده است.
از این دست یادگارها، یکی نسک «شاپورگان» است که مانی برای فراخوانی شاپور یکم ساسانی به دین تازهی خود نوشته بود. دیگر از نوشتههای پرآوازهی مانی، نسک «انگلیکون» است. این واژه برابر با «نوید یا مژده» است که همان واژهی «انجیل» است. از این نسک نیز پارههایی به زبان پارسیک یافت شده است.
برگههایی از نسک «دیوان» مانی نیز در دست است که نامههایی بوده است که مانی برای فراخوانی مینوشته است. «وزرگان آفریوان» که برابر است با «نیایش بزرگان» نیز نیایشها و نمازهایی را دربردارد که خود مانی آنها را نوشته و پارههایی از آن به زبان پهلوانیک و پارسیک و سُغدی در دست است.
[٨-۱-۴]- زبان پارسیک و مسیحیان
شاید تنها نوشتهی ادبی دینی که به زبان پارسی میانه نوشته شده و برای دو دین زردشتی و مانی نیست برگردان پارههایی از مزامیر داوود باشد که به دبیرهی پهلوی است و در ترفان یافت شده است. این دبیره نشان میدهد که مسیحیان ایرانی در نوشتههای دینی خود دبیرهی پهلوی را نیز به کار میبردهاند.
[٨-٢]- زبان سُغدی
استان سغد یکی از استانهای شاهنشاهی هخامنشی در اپاختر خاوری سرزمین ایران بوده که شهر سمرکند پایتخت آن شمرده میشده است. نام این استان در سنگنوشتههای داریوش به چهرهی «سُگُدَ» و نام مردم آن در نوشتههای کارنامهنویسان و گیتیشناسان[۱۱] یونانی به چهرهی «سُگدُیی» یاد شده است. در نگارههای تخت جمشید چهرهی نمایندهی این استان هست که ریشی دراز و شلواری بلند و گشاد و جامههای دوخته دربردارد. در اوستا نیز واژهی «سُغد» به چَم نام همین استان و مردمان آن، و واژهی «سُغدوشی نَ» به چَم «جایگاه سغدیان» آمده ولی چیزی در بارهی آن یاد نشده، جز آن که آسیب باران ملخ بر آن فرو ریخته است.
در سالهای ۱۹٣٠ تا ۱۹٣٣ زادروزی در ویرانهی کلاتی بر کوه مغ (نزدیک دهکدهی خیرآباد در سرزمین زحمتآباد تاجیکستان) در ۱٢٠ هزار گزی سمرکند چندین نوشته که روی چرم و کاغذ چینی و چوب بود به دست آمد. بسیاری از این نوشتهها با نام «دیواشتیج» شاه سغد و شهریار سمرکند در پیوند است و او، که نامش را در بنمایگان عربی نیز میتوان یافت، همان کسی است که چندی در برابر تازش تازیان پایداری کرد.
از همهی این نوشتهها بهخوبی میتوان دریافت که مردم سرزمین سغد دارای فرهنگ د رخشانی بودهاند و در شهریگری[۱٢] نیز پیشرفته بودند. بازرگانان و جهانگردان سغدی، مغولستان و چین را مینوردیدند. بخشی از نوشتههای سغدی در پیوند به دین بودایی و بخشی دیگر برای آیین مانی است. سغدیان مانیآیین، فرارسانندهی این آیین تا دور دستترین سرزمینهای خاور آسیا بودهاند.
گذشته ازین، پارههای ادبی زیبایی میان یادگارهای زبان سغدی میتوان یافت که پیوند نزدیک فرهنگ این مردم را با مردمان دیگر ایرانی نشان میدهد، از آن دست است بخشی از داستان رستم و بخشهایی از نسک «کلیله و دمنه» مانند داستان «بازرگان و مزدوری که مروارید میسفت»، «سه ماهی» و «روباه و میمون».
[٨-٣]- زبان خوارزمی
زبان خوارزمی را تنها از روی واژگان و فرازهایی که در نوشته یا کنارهی نسکهای عربی آگاشته شده است و به دبیرهی «عربی-فارسی» است میشناسیم و نوشتهی جداسری از این زبان در دست نداریم. خوارزمی زبان روای استان خوارزم بوده است. ابوریحان بیرونی که از مردم همین استان بوده یکی از فرگردهای نسک «الاثار الباقیه عن القرون الخالیه» را به یاد از جشنها و گاهنامهی خوارزمیان ویژه کرده است.
نگارشی نیز از نسک پرآوازهی «مقدمه الادب» زمخشری به زبان خوارزمی (زبان مادری نویسنده) به دست آمده که دربردارندهی بسیاری از واژگان زبان خوارزمی است.
همهی یادگارهای زبان خوارزمی به دبیرهی عربی-فارسی و نوشته در سدههای پس از اسلام است. ولی زبانی که در این نوشتهها به کار رفته، از دیدگاه گامههای دگرگونی و فرگشت[۱٣] زبان، باید در ردهی زبانهای ایرانی میانه شمرده شود. دانشمندان و کارنامهنویسان اسلامی تا چند سده پس از اسلام از این زبان یاد کردهاند.
[٨-۴]- زبان ختنی
ختنی یکی دیگر از زبانهای گروه خاوری ایرانی میانه است که در کشور خُتن و نیمروز خاوری به آن سخن میگفتهاند و یادگارهای فراوانی از آن مانده است. نوشتههایی که از زبان ختنی به دست آمده است به دبیرهی «برهمایی» است و زبانی که در آنها به کار رفته جاورهای گوناگون گامههای دگرگونی زبانهای ایرانی خاوری را نشان میدهد. این نوشتهها دو جاور ناهمسان برای زبان ختنی میآشکارند: یکی کهنه و دیگری کمی نوتر. ختنی کهن زبانی گشتاری و ساختمان آن نزدیک به زبانهای باستانی است که در آن هفت جاور گشتار نام باشنده است و در گشتار پویه دارای گفتارهای پرشمار و گوناگونی است. در ختنی نو، گشتار نام بسیار کمتر شده و در دستگاه واجها نیز دگرشهای فراوانی روی داده است. برگردان یکی از نوشتههای ختنی کهن چنین است:
«بهار آمد. زمین را گرمی آمد. گلهای رنگارنگ بر درختان شکفتند. پیچکها غنچه آوردند. شاخههای آنها از باد میجنبد، وزانهای از درختان بوی شیرین میآورد. آبگیرهای نیلوفر و چشمهسارها، مردابها و تپهها همه شکفتهاند. مرغان نغمههای دلاویز سر دادهاند. آبها از چشمه بر چمنزار روان است. روزها ابری است، ولی زندگان سخت گرم اند.»
[٨-۵]- زبان تخاری
تُخارستان نامی است که از کهنترین زمان بر یکی از خاوریترین استانهای ایرانینشین گفته میشده که هممرز استانهای باختری چین بوده است. زبانی که اکنون «تخاری» خوانده میشود یکی از زبانهای ایرانی است که در سدههای دوم و سوم فرارفت در استان تخارستان که اکنون ترکستان چین خانده میشود راوج داشته و با زبان ختنی پیوند نزدیک دارد؛ چنان که برخی از دانشمندان آن را شاخهای از ختنی دانستهاند و به هر روی، این هر دو را باید از دستهی سکایی میانه دانست.
تیرههای سکایی و تخاری و خیونان که در آغاز سدهی دوم زادروزی به آسیای میانه و افغانستان کنونی خلیدند[۱۴] ایرانی زبان بودند. نوشتههای زبان تخاری به دبیرهای که از یونانی برگرفته شده، نوشته شدهاند.
برای آن که این زبان با زبان تخاری که یکی از زبانهای جداسر هندواروپایی بوده است یکی دانسته نشود برخی از دانشمندان پیشنهاد کردهاند که این یک، «زبان بلخی» خوانده شود.
[٨-٦]- دستهبندی زبانهای ایرانی میانه
زبانهای ایرانی میانه را از دیدگاه نزدیکی و همسانی ویژگیهای ساختمان به دو گروه باختری و خاوری بخش باید کرد که هر گروه دارای شاخههایی است:[۱۵]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- کارنامهنویسان: تاریخنویسان، مورخان
[۲]- نیمروز: جنوب
[۳]- دیوانی: اداری
[۴]- واژهشناسی: صرف
[۵]- میانرودان: بینالنهرین
[۶]- سالمه: تاریخِ روزشمار
[٧]- بیاستوانند: اثبات کنند
[۸]- ویر: (Vir) ذهن
[۹]- کاستیمند: ناقص
[۱٠]- داتها: قوانین، قانونها
[۱۱]- گیتیشناسان: جغرافیدانان
[۱۲]- شهریگری: تمدن
[۱۳]- فرگشت: تکامل
[۱۴]- خلیدند: نفوذ کردند
[۱۵]- ریشهشناسی و ساختار زبان پارسی (فصل هشتم)، زبانهای ایرانی میانه، وبگاه پارسیمان
[↑] بنمایگان
□ نوشتارها - زبان و ادب، وبگاه پارسیمان، برگرفته از:تاریخ زبان فارسی، آفریدهی پرویز ناتل خانلری؛ ویرایش دوم؛ تهران: فرهنگ نشر نو، ۱٣٨٢. فارسیِ باستان: دستور زبان، متون، واژهنامه، آفریدهی رولاند ج. کنت؛ برگردان و پژوهش از سعید عریان؛ ویراست دوم؛ تهران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری (پژوهشگاه)، پژوهشکدهی زبان و گویش، ۱٣٨۴.
[برگشت به بالا]