نقش قندهار در روابط ايران و هند
(صفويان و گورکانيان)
(قسمت اول)
فهرست مندرجات
- مقدمه
- موقعيت جغرافيايی و اهميت نظامی قندهار
- اهميت ارتباطی و تجاری قندهار
- قندهار در اواخر دوره تيموريان
- تحولات سياسی – نظامی قندهار در زمان شاه طهماسب
- پناهنده شدن همايون شاه به دربار ايران و تصرف قندهار
- تحولات سياسی و نظامی قندهار در دوره پادشاهی اکبر شاه و شاه طهماسب
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قندهار] [قسمت دوم]
[↑] مقدمه
مقاله حاضر، نقش قندهار را در روابط دو دولت صفويه و گورکانيان (از زمان جلوس شاه اسماعيل اول تا جلوس شاه عباس اول) با توجه به موقعيت جغرافيايی و اهميت نظامی و تجاری اين شهر و بر اساس رويارويی نظامی و مذاکرات سياسی ميان صفويه و گورکانيان،مورد بررسی قرار میدهد.
تشکيل دولت صفويه، نه تنها برای ايران و کشورهای همجوار، بلکه برای اروپاييان نيز يک رويداد مهم تاريخی به حساب میآمد. در آستانه به قدرت رسيدن “شاه اسماعيل اول”، ايران به صورت حکومتهای محلی اداره میشد و هر يک از شاهزادگان يا اميران در نقطهای از اين کشور به صورتهای گوناگون ادعای حکومت داشته و مستقل عمل میکردند. بيشتر اين حکومتهای محلی، قدرت چندانی نداشتند و نتوانستند در برابر شاه اسماعيل مقاومت جدی از خود نشان دهند و پادشاه صفوی در مدت کوتاهی توانست رقبا و مدعيان را از ميان بردارد و حکومت متمرکز و واحدی تشکيل دهد. تنها منطقهای که در اين زمان از حمله و تهاجم شاه اسماعيل مصون مانده بود، نواحی شرقی ايران، يعنی خراسان بود. از آن جا که شاه اسماعيل اول به خاندان تيموری احترام میگذاشت و “سلطان حسين بايقرا” نيز با فرستادن سفير و نامه، شاه اسماعيل را راضی نگاه میداشت، شاه اسماعيل قصد تصرف خراسان نکرد، اما با انقراض خاندان تيموری و تصرف نواحی شرقی ايران توسط “شيک خان ازبک”، شاه اسماعيل چارهای جز تصرف اين منطقه و سرکوبی ازبکها نداشت و توانست در جنگ مرو، آنان را شکست دهد و سراسر خراسان را تصرف نمايد.
پيش از تأسيس سلسله گورکانی در هند، قندهار به عنوان کانون مهمی در سياست دو کشور ايران و هند شناخته شده بود، زيرا هر دولتی که قندهار را در اختيار داشت، بر استحکامات و توان نظامی و دفاعی آن میافزود و آن را به صورت دژی تسخير ناپذير درمی آورد. هر چند که قندهار در زمان حيات "ظهيرالدين محمد بابر" اهميت زيادی در روابط دو کشور نداشت، اما در زمان جانشينان وی، از عهد “همايون” به بعد، به عاملی اختلاف برانگيز در روابط عمومی دو کشور تبديل شد و روابط سياسی دو کشور، اعزام سفرا و رفت و آمد هيأتهای دو طرف، حول محول قندهار چرخ زد و زمامداران وقت دو کشور، به محض به دست آوردن فرصت، برای تصرف آن جا اقدام میکردند.
[↑] موقعيت جغرافيايی و اهميت نظامی قندهار
قندهار در ٦۴ /٦٨ درجه و ٨/ ۵۱ دقيقه و ۱٠/ ۱٢ ثانيه طول شرقی و ٣۴/ ٢۹ درجه و ۱٣ /۱٢ دقيقه و ٢۵/ ٢٠ ثانيه عرض شمالی، ميان اراضی “وادی توتک” واقع شده و از دريای توتک با دامنه يک سلسله کوه جدا میشد. اين کوهها، قسمت پايين تر وادی را به دو بخش تقسيم کرده بود که آن را “فورکان” يعنی “سنگ سياه” میناميدند. قندهار از سه طرف به وسيله دامنه کوههای بلند احاطه شده بود، اما وادی آن فوقالعاده حاصلخيز و دارای باغها و تاکستانهای بینظير بوده است.[۱] ولايت قندهار از نظر تقسيمات کشوری و جغرافيايی سياسی ايران در عهد صفوی، جزء خراسان محسوب میشد. اين شهر دارای قلعهای مستحکم و استراتژيک بود که از جنبه نظامی بر اهميت اين شهر میافزود. مورخان ايرانی، هندی و اروپايی، بر اين امر اعتراف داشتهاند. “مرعشی” در کتاب “مجمع التواريخ”،آن را مستحکمترين قلعه مشهور عالم معرفی نمود. صاحب “شاه جهان نامه” نيز قلعه قندهار را از “حصون منيعه” باختر زمين که از حصانت ضرب المثل است، میدانست. “لاهوری”، نيز اين قلعه را از قلاع مشهور میداند که به “متانت و دشوارگشايی”، شهرت ويژه دارد. “تاورنيه”، سياح معروف، اين شهر را از نظر استحکامات نظامی، نخستين قلعه ايران میناميد.[٢]
قلعه قندهار در دوران پيش از صفويه، از استحکامات چندانی برخوردار نبود، اما پس از اين که بين پادشاهان صفوی و سلاطين گورکانی هند بر سر اين شهر نزاع و اختلاف افتاد، اين قلعه از مستحکم ترين قلعهها گرديد. زمانی که پادشاهان صفوی يا گورکانی، قلعه را به تصرف خود در میآوردند، کوشش بسياری برای محکم تر کردن اين قلعه انجام میدادند. به اين ترتيب، قلعه به يکی از قلاع مشهور آسيا تبديل گرديد. “قزوينی” در اثر خود، "عباسنامه"، اين قلعه را چنين توصيف کرده است: “اين قلعه گردون آسا که مشتمل بر هفت قلعه وسيع الفضا است، در دامن کوه “لکی” که از غايت رفعت و اعتلا، با گنبد خضرا، لاف همتا میزند، واقع شده است. تيغ آن کوه منيع، محصور به حصاری رفيع و عريض [است] که ارتفاع آن شش زرع میتواند باشد. در آن حصار وسيع، زمين مرتفعی است که قلعه حاکم نشين آن موسوم به “ارگ” است، بر بالايی واقع شده؛ از ديوار شمالی قلعه، حصاری مشتمل بر سنگ انداز عريض که به ديوار ارگ کشيده شده و در زمينهای ديوار مذکور که متصل به ارگ است، دو ديوار يکی "شيرحاجی" و ديگری "بدن"، مخاذی هم در نهايت استحکام، و خندق عريض و عميق به ديوار شرقی اتصال يافته و از رکن قبلی ارگ نيز به همين هيأت، ديوار متصل به ديوار جنوبی قلعه سرانجام يافته و ديوار غربی ارگ که کوه لکی در آن سمت واقع شده، مشتمل بر سه ديوار متين و عريض است که به محاذات يکديگر به فاصله بسياری کشيده شده، چنان که مابين هردو ديوار، قلعه وسيع عريضی، صورت يافته و هر يک از جدار مزبور، هفت قلعه متين محکم که هر يک از ديگری مغرور و نهايت استحکام موصوف است، به هم رسيده و در هر يک از قلاع مزبوره، برکههای آب که ساکنين و رهگذران استفاده کنند، کشيده [و] مهيا باشد."[٣] "قلعه قندهار مشتمل بر هفت قلاع بزرگ و مستحکم بوده. قلاع منيعه و رفيعه گرديده، بينندگان از مشاهده آن حيران و عقل از اصفاء آن در باديه، سرگردان".[۴]
مرعشی هفت قلعه قندهار را به شرح زير نام برده است:
- ۱- حصار دور شهر که آن را “بند حاجی” میگويند.
٢- قلعهای که هنديان آن را “دولت آباد” و ايرانيان آن را قلعه “بدن” مینامند.
٣- قلعه مندوی
۴- قلعه ارگ
۵- قلعه فراز کوه قتيل
٦- حصاری که “علی مردان” آن را وضع کرده بود.
٧- کوه "چهل زينه" که بين شــمال و شــرق قلعـه قندهـار قـرار داشــته اســت.[۵]
قلعه قندهار دارای پنج دروازه به شرح زير بود:
- ۱- دروازه “ماشوری” که در غرب قندهار قرار داشت.
٢- دروازه “بابا” که در سمت شرق واقع بود.
٣- دروازه “خواجه اويس” که در شمال قرار داشت.
۴- دروازه “خواجه خضر” که در سمت جنوب واقع بود.
۵- دروازه “علی قايی”.
برجهای مشهور قلعه قندهار به سه دسته تقسيم میشد که عبارت بودند از:
- ۱- ”برج ستانه درويش مجنون قتال”.
٢- ”برج خاکستر”.
٣- ”برج دده” و “برج امير” که از پست ترين برجهای قلعه محسوب میگرديد و برجهای هفت گانه قلعه قندهار، متجاوز از پنجاه برج بود.[٦]
بنابراين، فرماندهی توانا میتوانست شهر قندهار را برای مدت طولانی در اختيار خود نگهدارد. قندهار، قلعهای مستحکم بود که دفاع نيروی انسانی و طبيعت، آن را تا اندازه زيادی، تسخير ناپذير میساخت و تصرف اين قلعه با حملهای ناگهانی، مشکل بود. “اسفزاری” درباره استواری اين قلعه، نوشته است: “شهر بر روی کوه، بندی عظيم و استوار دارد و يکی از حالات غريبه آن است که هر گاه لشکری آن شهر را محاصره کرد، در نظر ايشان، شهر و بند او، بلندتر از آن مینمايد که معمور است و بسيار وقتها اين صورت را ملاحظه کردهاند".[٧] قندهار در محل به هم رسيدن راههای منتهی به کابل و هرات واقع شده بود و بر تمامی افغانستان غربی حکومت داشت و دارای موقعيت استراتژيکی بسيار مهمی بود که به آسانی قابل دفاع بود و به راحتی به آب دسترسی داشت که اين خود عامل مهمی در جنگهای شرقی محسوب میشد. اين قلعه برای مغولان هند اهميتی بسزا داشت[٨] و به قدری مهم بود که به عنوان ناموس سلطنت از آن ياد میکردند.[۹] با قرار گرفتن کابل، غزنه و قسمتی از بلوچستان در قلمرو حکومت امپراتوری مغولان هند، قندهار برای ايشان اهميت بيشتری يافت. خط کابل، غزنه و قندهار، نيروی استراتژيک مهمی را تشکيل میداد. آن سوی کابل و خيبر، هيچ خط دفاع طبيعی وجود نداشت. همچنين، تصاحب قندهار، کنترل قبايل افغان و بلوچ را آسان میساخت. هنگامی که “بابر” در سال ۹۱٠ ق / ۱۵٠۴ م. قدم به کابل گذاشت، به اين قلعه چشم دوخت و اين قلعه مهم و نيرومند، نتوانست چشمان زيرک و آشنا به فنون نظامی وی را از خود منحرف سازد. او ادعا کرد که: “قندهار بخشی از غزنه است و غزنين در قلمرو حکومت او قرار داشت. بنابراين، اين قلعه را تصرف نمود، اما به زودی آن را از دست داد، با اين حال، به علت اهميت اين قلعه، حمله ديگری را برای تصرف آن تدارک ديد.
ازبکان نيز در اين زمان به اهميت و موقعيت قلعه قندهار پی برده بودند و برای تصرف آن به تکاپو افتادند. “شيبک خان» ازبک که خبر تصرف قلعه مستحکم قندهار را به وسيله بابر شنيد، بلافاصله دست به کار شد و در همان سال (۹۱٣ ق / ۱۵٠٧ م) به اين شهر يورش برد و آن جا را تصرف نمود.[۱٠]
صفويان، هرات و قندهار را ميراث خود میدانستند. قندهار برای ايران، نه تنها اهميت حراستی و حفاظتی داشت، بلکه پايگاهی اساسی در يک سيستم دفاعی محسوب میگشت. اما ملاحظات ديگری موجب شده بود که ايرانيان، بيش از مغولان به اين قلعه توجه نمايند. “شجاع بيگ”، فرزند “ارغون”، که به کمک شيبک خان ازبک، دوباره قندهار را به دست آورده بود، به امر شاه اسماعيل صفوی دستگير شد. گويا مهم ترين دليل اين اقدام پادشاه صفوی، درک وی از اهميت حياتی قندهار برای حفظ هرات و نگرانی او از ماندن اين شهر در دست شاهزادگان ضعيف و نيمه مستقل و آگاهی از تمايل بابر برای تصرف قلعه قندهار بود.[۱۱]
[↑] اهميت ارتباطی و تجاری قندهار
اين شهر در سدههای ۱٦ و ۱٧، در سيستم ارتباطی و راههای تجاری ايران و هند، موقعيت بسيار مهمی داشت و به مدت دو سده، محل نزاع و کشمکش بود. صاحب “آيين اکبری” در اين زمينه نوشته است: “خردپژوهان باستان، کابل و قندهار را دروازه هندوستان برشمردهاند” از يکی به توران روند و از ديگری به ايران و از اين دو به هندوستان. از بيگانه ايمن يابد و نيز جهان بدين دو راه، سزاوار".[۱٢]
بابر در خاطرات خود نوشته است: “در ميان هندوستان و خراسان، به راه خشکی، دو بندر است: يکی کابل و ديگری قندهار. از راه فرغانه، ترکستان، سمرقند، بخارا، بلخ، حصار و بدخشان، کاروان به کابل و از خراسان به قندهار میآيد. ميان خراسان و هندوستان، واسطه اين ولايت است. بسيار سودا خانه خوب است. اگر به روم و ختا روند، نهايت همين قدر سود بتواند کرد. هر سال هفت هشت هزار اسب به کابل میآيند و از جانب هندوستان هم پانزده بيست هزار خانه وار کاروان به کابل میآيد."[۱٣] کاروانهای عرب، هندی و بازرگانان يهودی در مسير اين راهها، به قندهار رفت و آمد میکردند. تاورنيه نوشته است: "راه اصفهان به قندهار که راه معمولی است، تجار اغلب آن راه را ترجيح میدهند که در آن راه، همه جا آب است و برای مسافر چندان زحمت و اشکال پيش نمیآيد."[۱۴] اين کاروانها، کالاهای ارزشمند و گران بهای هندی، مانند: ادويه جات، شکر، عاج و جواهرات را بدون زحمت به اين شهر میآوردند و اقلام عمده تجاری مانند: قالی، پوست، اسب، قاطر و انواع ميوه نيز از افغانستان و از راه قندهار به هند میرفت. از جمله اجناسی که ايران به هند صادر میکرد، “روناس” بود که برای ساختن رنگ قرمز به کار میرفت و در اطراف اردبيل به دست میآمد و مقدار زيادی از آن، از راه قندهار، به هند صادر میشد. مقدار زيادی از ابريشم خراسان که برای صدور به اروپا نامناسب بود، از راه خشکی (قندهار) به هند صادر میشد. مس که برای ساخت انواع ظروف به کار میرفت و پرتغالیها تجارت آن را ممنوع کرده بودند، به ميزان زيادی از راه خشکی (قندهار) و از هند، وارد ايران میشد.
عبور و مرور در طول جادههای اصلی که به قندهار میرسيد، بيشتر به صورت کاروانهای بزرگ بود که بعضی مواقع به وسيله نگهبانان مسلح محافظت میشد. کالاهای تجاری در قزوين و اصفهان بار شتر شده و مسافران سوار اسب میشدند و يا به صورت کاروان با قافله حرکت میکردند. عبور کاروانها از نواحی کم جمعيت، بی آب و مناطق قبيله ای، بدون خطر نبود. يکی از وظايف حاکم قندهار، تامين امنيت و جلوگيری از دستبردهای قبايل غارتگر و محافظت از مسافران و بازرگانان بود، اما وی هميشه نمیتوانست اين امنيت را تامين نمايد و وظيفه خود را به درستی انجام دهد. بعضی مواقع، حاکمان قندهار از عبور يا توقف کاروانها در شهر، سود سرشاری به دست میآوردند. تاورنيه درباره ثروتی که “علی مردان خان”، حاکم صفوی
قندهار، در اين شهر به دست آورده بود، نوشته است: “سبب عمده ثروت بی پايان علی مردان و اسلافش، حمله و دستبردی بود که بر کاروانهای تجارتی میبردند. چون آن موقع، رفت و آمد تجار، بيشتر از راه قندهار بود، وقتی قافلهای میرسيد، علی مردان خان پذيرايی شايانی از آنها میکرد. چند روزی آنها را مشغول مینمود و ارائه مال التجاره را به تعويق میانداخت و هر وقت میتوانست، اسباب تاخير حرکت آنها را فراهم میساخت. پس از اين که کارشان تمام میشد، میخواستند از قندهار باربندند، ... قبل از حرکت، به تجار پيغام میداد: “من مکرر شما را مهمان کردم و منتظر بودم که شما هم مرا مهمان کنيد". تجار هم چنين خواهش مودبانه[ای] را رد نمیکردند."[۱۵] بعضی از پادشاهان صفوی، توسط حاکمان منصوب خود در قندهار، عوارض گمرکی را به عنوان حق ترانزيت از کالا میگرفتند، به طوری که يکی از سياحان انگليسی، پس از تصرف قندهار به وسيله "شاه عباس دوم"، نوشت: "شاه ايران، حقوق گمرکی زيادی از قندهار دريافت میکند، چون از راه “سند”، راه ديگری وجود ندارد که از راه زمينی، هند را از قسمت شمالی مولتان و ساير نواحی به ايران متصل سازد."[۱٦]
در سال ۱٠٢۴ ق / ۱٦۱۵ م. دو نفر تاجر انگليسی که از قندهار میگذشتند، نوشتند: "شهر قندهار به دليل رفت و آمد زياد کاروانها، وسيع تر شده و حومه آن، بزرگ تر از خود شهر گرديده است. در اين دو سال که راه هرمز به دليل جنگ ايران و پرتغال بسته شده، همه کاروانهايی که در بين راه ايران و هند در رفت و آمد هستند، مجبورند در اين شهر اقامت گزينند. آنها در قندهار برای سفر به هند، شتر کرايه میکنند و موقع بازگشت به ايران هم اين کار را انجام میدهند. تجارت اين جا محلی نيست، بلکه گاه اتفاق میافتد که بازرگانان هند، ايران و ترکيه که خواهان سود بيشتر از بيست درصد هستند، در اين جا با يکديگر ملاقات میکنند." در اواسط سده هفدهم ميلادی، راههای خشکی بين ايران و هند تا اندازهای اهميت پيشين خود را از دست داد، اما به کلی متروک نشد و برخی از کاروانها در اين راه رفت و آمد میکردند.
تاورنيه که در اواخر دوره صفوی به ايران مسافرت کرد، دراين زمينه نوشت: "در راه هندوستان، از جانب قندهار، راهی بس قديمی است و سابق بر اين، قبل از اين که پرتغالیها مالک هرمز شوند، از آن جا خيلی بيشتر از اين زمان رفت و آمد میشد. از وقتی که کشتیهای فرنگيان که هر سال به بندرعباس میآيد، راه مسافرت بحری را ميان ايران و هند تسهيل کردهاند، آن تقريبا متروک شده است. قبل از آن، در دريای بندرعباس، هيچ گونه کشتی جز چند تا قايق ناچيز، ديده نمیشد و کفايت حمل و نقل مال التجاره فراوانی که از هندوستان خارج میشد را نمیکرد، اما با وجود سهولت [مسافرت] با کشتی، بعضـی از تجـار، از راه خشــکی مســافرت مینماينـد و پارچـههای ظـريف و اعلای هندوســتان از آن راه بـه ما میرسـد."[۱٧] تعدادی از کاروانهای تجاری، با همه جذابيت راههای دريايی در سراسر سده هفدهم، از راه خشکی بين ايران و هند در حال حرکت بودند و فقط در زمان بروز جنگ بر سر قندهار، حرکت کاروانها متوقف میشد. در اوايل سده دوازدهم هجری قمری، بر اثر حملههای بلوچها و اغتشاشهای ناشی از تهاجم افاغنه، راهها نا امن شد و حجم تبادل اجناس و کالا کاهش يافت.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- خانبان ميانی، تاريخ نظامی ايران در دوره صفويه، تهران: انتشارات ستاد بزرگ ارتشتاران، ۱٣۵٣: صص ۹-۴٣٨؛ شيخ ابوالفضل علامی، آيين اکبری، تصحيح ايچ بلخمن. ام. ای، لکنهو: مطيع نول کشور، ۱٨٦۹، صص ٧-۵٨٦.
[۲]- محمدخليل مرعشی نجفی، مجمع التواريخ، تصحيح عباس اقبال آشتيانی، تهران: طهوری، ۱٣٦٣، ص ۱٠؛ محمدصالح گنبد لاهوری، عمل صالح شاه جهاننامه، بنگال: بینا، ۱۹٢٣، ج ٢، ص ٢٨۵؛ عبدالحميد لاهوری، پادشاهنامه، تصحيح مولوی کبيرالدين احمد و مولوی عبدالرحيم معلمين، ج ۱، ص ٣٧۴؛ ژان باتيست تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نوری، تصحيح حميد شيرانی، تهران: کتابخانه سنايی، ۱٣٣٦، ص ٦۹٨.
[۳]- محمدطاهر بن حسين وحيد قزوينی، عباسنامه، تصحيح ابراهيم دهگان، اراک: داودی، ۱٣٢۹، صص ٨-۱٢٧.
[۴]- پيشين، ص ۱٢٨.
[۵]- پيشين، صص ٨-۱٢٧.
[۶]- محمدخليل مرعشی نجفی، پيشين، صص ٣-۱٢.
[٧]- معينالدين محمد اسفزاری، روضاتالجنات فی اوصاف مدينه هرات، تصحيح سيد محمدکاظم امام، تهران: دانشگاه تهران، ۱٣٣۹، ص ٣۴٠.
[۸]- رياضالاسلام، تاريخ روابط ايران و هند، ترجمه محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، تهران: امير کبير، ۱٣٧۴، ص ٢٦۴.
[۹]- معتمدخان بخشی، اقبالنامه جهانگيری، تصحيح مولوی عبدالحی و مولوی احمدعلی صاحبان، کلکته: کالج، ۱٨٦۵، ص ۱۹۹.
[۱٠]- ظهيرالدين محمد بابر، بايرنامه، ترجمه خان خانان بيرام خان، بیجا، ملک الکتاب، ۱٣٨٠، ص ٨۱ .
[۱۱]- ژان باتيست تاورنيه، پيشين، ص ٦۵۹.
[۱۲]- پيشين، ص ٦٨۹.
[۱۳]- دانشگاه کمبريج، تاريخ ايران دوره صفويه، ترجمه يعقوب آژند، تهران: جامی، ۱٣٨٠، ص ٢٦۵.
[۱۴]- تاورنيه، پيشين، ص ٦۵۹.
[۱۵]- فضلالله روزبهان خنجی، مهماننامه بخارا، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران: بنگاه نشر و ترجمه کتاب، ۱٣۵۵، ص ۱٨۴؛ مجهول المؤلف، جهانگشای خاقان، اسلامآباد: ويپ پرنترز – راولپندی، ۱۹٨٦، صص ٨-٣۴٧.
[۱۶]- رياضالاسلام، پيشين، ص ٢٦۴.
[۱٧]- شيخ ابوالفضل علامی، پيشين، ص ۵۹٢.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ نشريه پايگاه نور، شماره ٢۵
[برگشت به بالا]