- نژاد و خاستگاه هیتیها
- تاریخ هیتیها
- سلطنت قدیم
- امپراتوری
- دولتهای نو - هیتیایی
- زبان هیتیها
- خط هیتیها
- دین هیتیها
- اعتقادات مذهبی و ساختار اجتماعی
- هنر هیتیها
- معماری هیتیها
- شهرهای هیتیها
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[اقوام باستانی] [هیتیها]
نـــامهــای شـــــاهــان هـیـتـیهـا ایـرانــی هـســــــتـنــد، نــامهــای آرتــاتــامــا (Artatama) و توشراتا (Tushrata) و میتواسا (Mitwasa) دست کم، بخشی ایرانی هستند[۱] به باور نگارنده[یزدان صفایی]، نام نخست که از دو جز "آرتا" و "تاما" ساخته شده بهمعنی "تخمهی آرتا" یا "تخمهی آشا" است.
نامهای "عاد" و "هود" با "هات" و "هیت" میتوانند در پیوند باشند.[٢]
هیتیها در کتاب عهد عتیق بیشتر بهصورت یکی از چند طایفهای دیده میشوند که اسرائیلیان آنها را در فلسطین دیدند و نام ایشان چندبار در تورات میبینیم.[٣]
[↑] نژاد و خاستگاه هیتیها
گارستانگ J.Garstang،باستانشناس انگلیسی نقش برجستههایی را از زمان هیتیها در بخش جنوب شرقی آسیای صغیر و سوریه شمالی شناسایی کرده است که گسترش و نفوذ فرهنگ هیتیهارا مشخص میکند.[۴] جنوبیترین محلی که از آن بقایای آثار معماری هیتیها کشف شده است حاما (Hama) نام دارد، یک هیأت باستانشناسی از دانمارک بهسرپرستی اینگولد (Ingold) از سال ۱۹٣٢ تا ۱۹٢٨ در حاما به کاوش پرداخت و دوزاده طبقه فرهنگی را شناسایی کرد که طبقههای E-G که تاریخی برابر ٧٠٠-۱۵۵٠ قبل از میلاد را نشان میدهد مشخص میکنند که هیتیها از آغاز امپراتوری خود تا پایان از این محل بهعنوان آخرین قلمرو جنوبی خویش استفاده میکردهاند.[۵]
دولتهای هیتیایی شاید تا اندازهای احساس پیوستگی نژادی یا فرهنگی با "اورارتو" میکردند.[٦]
[↑] تاریخ هیتیها
هاتّیها قبل از ورود هیتیها – حدود سال ٢٠٠٠ پیش از میلاد، به این سرزمین، در آسیای صغیر مرکزی زندگی میکردهاند و هیتیها بهتدریج فرهنگ هاتّیها را پذیرفتهاند. ولی بعد از چند قرن خود هیتیها وارث فرهنگ هاتّیها شده و تا سال ۱٢٠٠ پیش از میلاد که از فریگیها شکست خوردند در آسیای صغیر حکومت کردهاند.[٧] آثار یافت شده در گل تپه نشان میدهد که اقوام آریایی هیتی در زمانی نزدیک به ٢۵٠ تا ٣٠٠ سال پیش از پایهگذاری دولت هیتی وارد سرزمینهای آسیای صغیر شدند و پس از یک اقامت چند صد ساله در فاصله سالهای ۱٨٠٠-۱٧۵٠ پیش از میلاد دولت هیتی را پایهگذاری کردند.[٨]
[↑] سلطنت قدیم
پادشاهان متآخر هیتی، خود را از نسل پادشاهی بهنام لابارناس (Labarnas) میدانستند، و بنابراین گفته میشود که تاریخ هیتیها با او آغاز میگردد، هیچ کتیبه موثقی از این پادشاه باقی نمانده است، ولی در مدرکی تأیید میشود که بر طبق آن، وی دولت آرزاوا (Arzawa) را بهتصرف در آورد، هر چند محل دقیق آن مورد بحث است. از جانشین لابارناس بهنام هات توسی لیس (Hattusilis) اول، در دورههای بعد، بهعنوان شاه کوسارا نام برده میشده، بهنظر میرسید که هات توسی لیس در آغاز با دولت مترقی یامهاد (Yamhad)، که پایتخت آن در حلب (به هیتیایی حلپ) (Halap) بود، در افتاد. یامهاد شکست خورد و خراجگزار دولت هیتی شد.[۹]
در نزدیکی شهر باستانی کادِش که امروزه به آن تل نبی (TellNebi) گفته میشود، در سال ۱٨٢٦ پیش از میلاد جنگ سختی بین هیتیها و مصریان اتفاق افتاد و بعد از کشتار زیاد از طرفین، در نهایت مصریها پیروز شدند[۱٠]
بعدها مورسی لیس اول به دولت بزرگ اموری در بابل حمله برد[۱۱] هیتیان تا بابل هم به تاخت و تاز پرداختند و آن شهر را تصرف و غارت کردند. در هر حال فتحی بیفایده بود، چه آنها نتوانستند پیروزی خود را تعقیب کنند، و بلافاصله عقب نشستند.[۱٢] و هیتیان با غنیمت و اسیر بازگشتند[۱٣] بر طبق نظریه محتملی، تصرف بابل بهدست هیتیها بعد از ۱٦٠٠ پیـش از میـلاد روی داده اســت. مـورســی لیـس (Mursilis) پادشــاه هیتـی، پس از بازگشــت از بابـل، بهدســت هانتـی لیـس (Hantilis) بهقتل رسید،[۱۴] در دوره او، قلمـرو هیتـیها از فـرات تـا حلـب میرســید[۱۵] و یک دورهی غمانگیز کشتار توطئهای آغاز شد و وضعی برای آن دولت پیش آورد که کمتر از هرج و مرج نبود. از ویژگیهای سلطنت هانتی لیس، شکستهای خارجی او بود. که از آن میان میتوان به شکست از هوریان اشاره کرد.[۱٦]
هیتیها پس از ضعف موقت، در نیمهی دوم هزاره یدوم پیش از میلاد، مجدداً قدرت بسیار بهدست آورند و در نتیجه عدهای از دول همجوار را از بین بردند، از جملهی آنها پادشاهی هوریان (Hurrites) است.[۱٧] این دوره رشد هیتیها با به سلطنت رسیدن تلی پینوس (Telipinus) در ۱۵٢۵ پیش از میلاد، آغاز شد. او اعلامیهای در مورد یک قانون دقیق جانشینی، و مقرراتی برای رفتار پادشاه و اعیان وضع کرد. بهنظر میرسد قوانینی که بهاین ترتیب اعلام شد، تا آخرین روزهای امپراتوری هیتی مراعات گشت. شـاید از ویژگیهـای پادشـاه مزبـور ایـن بـود که نخسـتیـن کسـی بـهشـمار مـیرفـت کـه بـا یـک دولـت خـارجـی عهدنـامه بسـت. او را آخـریـن پـادشـاه سـلطـنـت قـدیـم مـیداننـد. از میـانـههـای سـلطـنـت او تـا تـودهالیـاس (Tudhaliyas) دوم منابع تاریخی در دست نیست. از این دوره قبالههای زمین با امتیازات ویژه که داری مهر شاه است، بهجای مانده که نشاندهنده تدوام سلطنت در این دوره است.[۱٨]
[↑] امپراتوری
امپراتوری هیتیایی بهوسیله رهبر نظامی بزرگ، سوپی لولیوماس، که در حدود ۱٣٨٠ پیش از میلاد بر تخت نشست، ایجاد شد. وی که مستقمیاً از اعقاب تلی پینوس از پادشاهان “سلطنت قدیم” بود، بیشتر بهوسیله چند نام شخصی از نوع هوریانی و سلطنت قدیم معلوم میشود. ولی پیوستگی آنها قطعی نیست، در این دوره، نامهای خود پادشاهان هنوز اساساً بهشیوه هیتیایی بود. ولی بسیاری از موارد، نامهای مزبور را پادشاهان پس از نشستن بر تخت بر خود مینهادند، و هوریانیها نیز چنین رسمی داشتند.[۱۹] بهعبارت دیگر، که اعضای خاندان سلطنتی هیتیان، نامهای هوریایی روی خود میگذاشتند و پس از رسیدن بهسلطنت، نام هیتیایی بر روی خود میگذاشتند.[٢٠]
چگونگی جلوس سوپیلولیوماس در ۱٣٨٠ پیش از میلاد، بهنظر غیر عادی میآید، هرچند وی فرزند تود هالیاس سوم بود و در بعضی جنگها همراه پدرش شرکت کرده بود.[٢۱]
هیتیها توانستند بر میتانیها پیروز گردند.[٢٢] سوپی لولیوماس طی جنگهایی برواسوکانی Wassukanniپایتخت میتانی، دست یافته و آن را بهباد غارت داد واز فرات گذشت و وارد سوریه شد و میخواست که رود اورونتوس (Uruntes) را بهصورت مرز قلمرو خود در آورد. پادشاه قادش (kadesh) از هیتیها شکست خورد وارثش هیتیایی تا جنوب یعنی آبینا (Abina)، نزدیک دمشق نفوذ کرد و لبنان را مرز قلمرو خود ساخت. در نتیجهی این لشگرکشی درخشان، حلب و آلالاخ (Alalakh)، (عطشانه) جزو متصرفات هیتی شد. سوپی لولیوماس نگاهداری سوریه را به فرزند خود، تلی پینوس “کاهن” سپرد، و هنگامی که در ۱٣۵۴ پیش از میلاد به آنجا بهمنظور تکمیل کار خویش بازگشت، تنها در یک محاصرهی هشت روزه کافی بود که قلعه کرکمیش (Carchemish) را بهتصرف در آورد و سوریه از فراتتا دریا، تابع دولت هیتیایی شد. تلی پینوس بهعنوان پادشاه حلب و پیاسیلیس (Piyasiitis) بهعنوان پادشاها کرکمیش، منصوب شدند. سرانجام، دولت سلطنتی کیزوواتنا، که در این هنگام تنها مانده بود، حاصر بهصلح شد و بهعنوان یک دولت دوست و بر پایهای برابر بهرسمیت شناخته شد.[٢٣]
چنانکه ذکر شد قدرت ایشان بهطور عمده در سالهای ۱٣۴٨-۱٣٨٦ پیش از میلاد، افزون شد[٢۴] هنگامی که سوپی لولیوماس، و اندکی بعد، فرزند ارشدش آرنووانداس (Arnuwandas) دوم، بر اثر یک بیماری واگیردار در گذشتند، و تاجوتخت بهمورسی لیس دوم که جوانی بیتجربه بود، انتقال یافت، فرمانروایان حلب و کرکمیش بهاو وفادار ماندند، ولی دولت نیرومند آرزاوا اکنون دوباره با ذولتهای تابع خود یعنی میرا (Mira)، کووالیا (Kuwalya)، هاپالا (Hapalla) و سرزمین رود سحا (Seha) سر بهشورش برداشت، ولی از دولت هیتیایی شکست خورد و پادشاه آن بهقتل رسید. مورسی لیس، برای فرزند و جانشین خود بهنام موواتالیس (Mewatallis)، کشوری بر جای نهاد که بهخوبی مستحکم شده و پیرامون آن را چندین دولت تابع فرا گرفته بودند. در طی سلطنت او، حکومت استانهای شمال شرقی قلمرو او، تحت فرمانروایی هات توسی لیس برادر با کفایت و جاهطلب پادشاه بود، و بعد از او، اورحی – تسحوب (Urhi – Teshub) فرزند جوان موواتالیس که در حدود ۱٢۹٦ پیش از میلاد جانشین او شد. این پادشاه هیچگونه کتیبهای بر جای ننهاده و جزییات سلطنت کوتاه او بهکلی ناشناخته است. از مدارک بر میآید که اورحی – تسحوب با کودتایی که توسط هات توسیلیس انجام گرفت در شهر ساموحا (Samuha) (نزدیک ملطیه) بهاسارت در آمد و بهیک استان دوردست در سوریه بهنام نوهاسی (Nuhasi) تبعید شد، و بعد از او هاتتوسی لیس سوم در ۱٢٨۹ پیش از میلاد بهحکومت رسید. در ابتدای سلطنت او با مصر اختلافی پیش آمد، که علت آن معلوم نیست، و پادشاه کاسی بابل بهنام کاداشمان – تورگو (Kadashman – Turgu)، قول داد که در صورت وقوع جنگ، بهکمک هات توسی لیس بشتابد، اما اختلاف بهطور مسالمتآمیزی حل شد و در سال ۱٢٨۴ پیش از میلاد، عهدنامهی مشهوری بهامضا رسید که صلح و امنیت را در سراسر کرانهی خاوری مدیترانه بر قرار ساخت و این قرارداد بر اثر ازدواج شاهزاده خانمی هیتیایی با رامسس فرعون مستحکمتر شد. در زمان حیات هاتتوسی لیس، پایتخت به هات توساس بازگردانده شد. پس از مرگ او، تودهالیس چهارم، بهسلطنت رسید. در زمان سرزمین آسووا (Asuwa) جز متصرفات هیتیها شد. اما از حیات امپراتوری هیتیها مدت زیادی باقی نمانده بود و در زمان آرنووانداس سوم، پادشاه بعدی، وضع بهسرعت رو بهخرابی نهاد و پس از او برادرش، سوپی لولیوماس بهحکومت رسید.[٢۵]
فریژیان، ارمنیان، تراکیان، میسیان و اقوام بالکان بهشاهنشاهی ختی در آمدند و آن را تخریب کردند.[٢٦] و بهروایتی دیگر بر اثر حمله فنیقیها، دولت هیتی منقرض شد.[٢٧]
[↑] دولتهای نو - هیتیایی
با وجود این، در استانهای جنوب شرقی امپراتوری هیتی، فرهنگ هیتیایی درخشش شگفتانگیزی داشت که پنج قرن ادامه یافت و در بسیاری از آنها یادمانهایی سنگی با کتیبههای طولانی بهخط هیروگلیفی هیتیایی بر پا شده است. در مدارک آشوری سخن از سوریه و توروس بهعنوان سرزمین “حاتی” بهمیان میآید. بههمین ترتیب، از این پادشاهان سوری، در تورات بهعنوان “پادشاهان حتی” یاد شده است. تیگلت پیلسر اول در سال ۱۱۱٠ پیش از میلاد در میلید (ملطیه) به دولتی برخورد که آن را “حتتی بزرگ” نامید، همو در اواخر سلطنت به مدیترانه رسید و در بازگشت مورد تکریم پادشاه حاتی قرار گرفت. سالها گذشت تا سلسلههای هیتیایی تل - بارسیپ (Til – Barsip) و یائیدیه (Ya diya) و آرپاد (Arpad) منقرض شدند.[٢٨]
هیتیان در طول امپراتوری خود بهغرب آسیای صغیر چندان توجهی نکردهاند.[٢۹] مردم آسیای صغیر در نیمهی نخست هزاره دوم پیش از میلاد با آشور مبادله تجاری و بازرگانی برقرار کرده بودند.[٣٠]
نخستین دولت بزرگ شرقی، که در آن رسم گرفتن خراج، پرداخت مرتب مالیات سالیانه از سوی شاهزادگان شکست خورده، بهتدریج بهصورت سازمان اداری اهمیت یافت، کشور هیتی بود که بهاین منظور قراردادهایی بسته میشد و مقدار خراج در آنها مشخص میگشت. از سده ۱۵ پیش از میلاد، رسم گرفتن خراج در دیگر کشورها نیز دیده میشود.[٣۱] هیتیان همچنین نخستین قوم تاریخنویس در شرق بهشمار میروند، تاریخنویسی آنان در حقیقت دادن گزارش وقایع بهخدا بوده است و بهنظر میرسد این رسم تاریخنویسی را آشوریان از آنها گرفته و ادامه دادهاند[٣٢].
[↑] زبان هیتیها
خصوصیت هندواروپایی زبان هیتی قطعی است[٣٣] زبان ایشان با زبانهای پیرامون دریای مازندران خویشاوند است. وجود اعداد آریایی در متون آخایی، حضور اقوام آریایی را در میان رودان، در هزارهی دوم در زمانهای قدیم در آسیای صغیر، ثابت میکند. معروفترین و مهمترین نوشته بهزبان آخایی، که در آن اعداد و مفاهیم و واژگان آریایی دیده شدهاند، متنی دربارهی تربیت اسب است. همچنین شباهت واژگان آخایی از دیدگاه ریشهی واژگان هیروگلیف با واژگان هندی، برای نمونه شباهت واژه آخایی “پاده (Pade)” با واژه هندی “pad، Pes، Pedis” بهمعنی پا، نکته قابل توجهی است. این واژه شبیه واژه “پا” در فارسی امروزی نیز هست.[٣۴] امروزه در این باره i هیچ نوع ابهام و تردیدی باقی نیست که زبان هیتی از زبانهای آریایی است که از قدیمیترین ایام، از سایر زبانهای این خانواده جدا شده است.[٣۵]
در امپراتوری هیتی، چند زبان دیگر از جمله پیش – هیتیایی(Proto – Hittite)، آکدی، لوویایی (Luwian)، پالایی (Palaic)، هوریانی (Hurian)، زبان آریایی فرمانروایان میتانی (Mittani)، و سومری بهکار میرفته است.[٣٦]
زبان پیش – هیتیایی در شماری از مذاهب، که بسیاری از آنها مربوط به خدایان برجستهی هیتی بود، مورد استفادهی کاهنان قرار میگرفت،اما مطالب آنها به اندازهای مختصر و مواد به اندازهای غیر کافی است که نمیتوان تصویری روشن از ساختار یا واژگان زبان بهدست داد. نام پیش – هیتیایی از آن لحاظ انتخاب شده است که آن را با هیتی رسمی اشتباه نکنند، زیرا حاکی از یک مرحلهی زبانی پیشتر است و با زبان نو – هیتیایی فرق دارد. زبان لوویایی دقیقاً وابسته بهزبان هیتیایی بود و بهچندین گویش تقسیم میشد که یکی از آنها “هیروگلیفی” بود و دیگری بهصورت لوکیایی (Lycian) باستانی در آمد. درباره زبان پالایی که تنها در مراسم پرستش خدایی بهنام زیپاروا (Ziparwa) دیده میشود اطلاعات کمتری وجود دارد. از پژوهشهای اخیر چنین بر میآید که این زبان، مانند هیتیایی و لوویایی، بهخانوادهی زبانهای هندواروپایی وابسته بوده است. متونی به هوریانی در تل حریری، ماری (Mari) باستانی، در ناحیه وسطای فرات، و نیز در رآس شمرا (Ras Shamra) در اوگاریت (Ugarit)، در ساحل سوریه کشف شد. چندین کلمات پراکنده، گواه بر آن میباشد که بهزبان میتانی در روزگار هیتیها تکلم میشده است. زبان اکدی در میان هیتیها، بهزبان بابلی معروف بود. این زبان در مکاتبات سیاسی و اسناد بینالمللی بهکار میرفت و دولت هیتی ضمن مکاتبه با همسایگان جنوبی و شرقی خود، از همین شیوه پیروی میکرد. استفاده از زبان سومری بهمنزلهی نوعی “تندنویسی” و ”دیگرنویسی” مورد استفادهی بسیار دبیران دانشمند هیتیایی قرار میگرفت.[٣٧]
[↑] خط هیتیها
نخستین آثار خط در گل تپه پیدا شد و بهنظر میرسد که ساکنان آناتولی خط میخی بابلی و آکدی را از بازرگانان آشوری که از حدود سالهای ٢۵٠٠ پیش از میلاد، بهآسیای صغیر آمده بودند، گرفته و سپس بهصورت خط خود تکامل داده باشند. تاکنون در بغازکوی ٢۵٠٠٠ لوح بهدست آمده که متعلق بهآرشیو سلطنتی هیتیان بوده است. با وجودی که آنها برای نوشتن متون بهزبان خودشان، از خط میخی آکدی استفاده میکردند، اما در کنار آن خط تصویری مستقل خودشان را هم حفظ کرده بودند و بهنظر میرسد این خط تصویری را با خود از خاستگاه نخستینشان آورده باشند. این خط که ممکن است مهاجران آریایی هزاره سوم با خود آورده باشند، برای اور مذهبی بهکار میرفت. یک مُهر چرخی (Rollsiegel) که در هند پیدا شده، شبیه این خط تصویری حک شده است.[٣٨]
در نتیجه کشفیات باستانشناسی، آشکار شده است که هیتیها اسناد تاریخی و الواح گلی خود را بهخط میخی و بهزبان هیتیها مینوشتهاند.[٣۹] چند سال بعد از کشفیات کانتر، روستاییان لوحههایی خطی پیدا کردند و بهدنبال آن وینکلر (H. Winckler) و ماکریدی (Th. Makridy) دو نفر از دانشمندانِ فرهنگشناس شرق باستان، از اروپا رهسپار هاتوشاش شدند و بهکاوشهای علمی باستانشناسی پرداختند. این کاوشها از سال ۱۹٠٧ تا ۱۹۱٢ طول کشید و در نتیجه هزاران لوح گلی که بهخط میخی بهزبان هیتیها نوشته شده بود در دو اتاق بایگانی کشف گردید[۴٠] با اقدام هروزنی (F. Hrozny) در سال ۱۹۱۵، مهمترین کار علمی در رابطه با خواندن خط هیتیها در محافل باستانشناسی انجام شد و منجر به بازگشایی کرسی هیتیتولوژی گردید.[۴۱] هروزنی (F. Hrozny) در سال ۱۹٢٣ در نتیجهی کاوشهایی در کول تپه بهانبارهایی پر از لوحههای گلی با خط میخی برخورد.[۴٢]
در قسمت بالایی تپهی علیشار آثار فرهنگی هیتیها همراه با خط هیروگلیف یافت شده است.[۴٣]
پنج دانشمند با نامهای بوسرت (Bossert) (آلمانی)، فورر (Forrer) سویسی، گلب (Gelb) آمریکایی، هروزنی (Herozny) چک و مریجی (Meriggi) ایتالیا با استفاده از نام جاها و اشخاص، جداگانه و بهطور مستقل بهتحقیق پرداختند و درباره یارزشهای علائم صوتی بهتوافق رسیدند و ساختار کلی زبان را معین کردند. اما تنها کشف یک کتیبهی طولانی دو زبانه در قرهتپه در ۱۹۴٧ بود که کلید معمای اندیشهنگاری بیشماری را بهدست داد و کشف رومز را بهمرحلهی کنونی رسانید که در آن همهی کتیبهها، بهجز قدیمترین آنها، کمابیش قابل فهم شده است.[۴۴]
[↑] دین هیتیها
ادیان هوریان و هیتیان برروی هم اثر متقابلی داشتند.[۴۵] بخش عمدهای از خدایانی که در یازیل کایا (Yaziilkaja) باقی مانده است، مطابق خدایان هوری اند، از ٦٦ خدای نقش شده یاین حجاری که در ٢ ردیف روبهروی هم جای گرفتهاند، یک ردیف خدایان زن و یک ردیف خدایان مرد هستند.[۴٦]
الواح بغازکوی تنها ما را از نام خدایان و مراکز پرستش آنها آگاه میسازد. این خدایان بهطرق زیر شناخته میشوند:
الف) با توجه بهنوع سلاح یا ابزار دیگری که در دست راست خود گرفتهاند؛ ب) با نشانی که در دست چپ دارند؛ ج) با بالها یا ضمائم دیگر؛ د) با جانور مقدس که غالباً بر روی آن ایستادهاند[۴٧]
اهمیت خدایان هیتی را میتوان از کلاهخود نوک تیز آنان دریافت، خدایان درجه پایینتر در کلاهخود خود فقط یک جفت شاخ و یک علامت بیضی دارند که با خط قطع شده است. هر چه مقام خدا بالاتر باشد بر شمار شاخها افزوده میشود، چنان که خدای جو (Wettergott) پنج شاخ دارد.[۴٨]
پادشاه در مقام کاهن اعظم، رسم سرکشی بهمراکز مذهبی و رهبری جشنهای عمده را بر عهده داشت. نگهداری از پرستشگاهها از وظایف فرماندهان محلی و استانداران بود. امور عالی دولتی، میبایستی تحت ضمانت رسمی همهی خدایان و الهههای کشور قرار گیرد. بدین ترتیب، دبیران هیتیایی فهرستهایی از همه خدایان محلی برای استمداد از آنها، در عهدنامهها و فرامین سلطنتی تهیه میکردند.[۴۹]
هیتیان نیز مانند دیگر اقوام آریایی، گاو را گرامی میشمردند.[۵٠] و همچنین خدایان آنها، مظاهر نیروهای طبیعت اند و سلطنت موهبتی است که این خدا (خدایان) بهافراد میعنی اعطا میکند.[۵۱] که بهدید نگارنده [یزدان صفایی] قابل مقایسه است با فره ایزدی در اوستا.
نمونه این باور این است که آنیتا شاه درباره پیروزیهایش میگوید: “او مورد علاقهی خدای جو آسمان بود و از آنجا که که او مورد علاقه خدای آسمان بود شاه نشا اسیر شاه کوشاره شد.” شاه هیتیایی، شویی لولی یوما (Shuppiluiuma) در قراردادهای سیاسی خود بهزبان هتی، خود را خدای خورشید معرفی میکرد و مینوشت من خورشید... مورشی لی دوم نیز خود را خدای خورشید، شاه بزرگ، خورشید لقب میداد. توتخالیای چهارم (Tuthalia) نیز خود را خدا دانست. ادعای این شاهان درباره خدا و نماینده خدا بودن، مانند ادعای پادشاهان هلتمتی، شهرهای جنوبی میانرودان، بابل و میتانی است.[۵٢] خدای اصلی، خدای جو بود.[۵٣]
خدای ویژهی آناتولی در زمان هیتیها خدای آب و هواست. زیرا بر خلاف دشتهای گرم بینالنهرین، این منطقه، سرزمین ابر و توفان است. یادمانهای فراوانی وجود دارند که این گونه خدایان را مجسم میسازند. در هنر سوری، او را اغلب تنها میبینیم که تبریبا صاعقهای نمادین در دست دارد. در خود آناتولی، این خدا ارابهای را میراند که آن را تعدادی گاو میکشند. مشهورترین پرستشگاههای خدای آب و هوا در منطقهی توروس و دشت شمال آسیا قرار دارد، که اینجا بخشی از امپراتوری هیتیایی بود.[۵۴]
باور بهدوگانگی در اعتقادات هیتیان وجود داشته است که در آن اثر ادیان کهن آریایی آشکار است.[۵۵]
[↑] اعتقادات مذهبی و ساختار اجتماعی
اعتقادات مذهبی و ساختارهای اجتماعی هیتیها، در موارد بسیاری، تداوم یافتهی دوران هاتّیها است برای نمونه، پیکرکهای گاوها که بیشتر در دوران نوسنگی و مس–سنگ نیز مشاهده گردیده، در دورهی هاتّیها و هیتیها نیز سمبل یا حیوان مقدس خدایان و قدرت محسوب میشده است.[۵٦] این پیکرکهای هنری بهاحتمال روی تیرکهایی تعبیه میشده و کاهنان در مراسم مذهبی آنها را حمل میکردهاند. شاد هم برای نظم بخشیدن بهحرکت دستهجمعی، هر گام را صدای زنگ حلقههای مرتعشکننده صفحات تنظیم میکردهاند و احتمالاً چنین صدایی برای تعیین آغاز و پایان یک آیین مذهبی یا حرکت یک دسته بوده است.[۵٧]
آیینهای هوریان بهکشور هیتیها نفوذ کرده بود، در آیینهای هیتیان اغلب نیایشها، مناجاتهای دستهجمعی و ساحری هوریان بهچشم میخورد. غالباً آوازخوانان هوریایی در آیینهای مذهبی و نیایشهای هیتیان آواز میخواندند.[۵٨]
نظام سلطنتی هیتیها، بهصورت انتخابی بوده است. بدین صورت که پادشاهان برای جلوگیری از بحران میکوشیدند که در طی حیات خود، شخصی راعلناً بهجانشینی خود برگزینند. بر این اساس، انتصاب ولیعهد در برابر اجتماع اشراف، بهمنزلهی یک تقاضای رسمی جهت موافقت آنان با انتصاب ولیعهد بوده و بدون آن، عمل مزبور قانوناً، معتبر بهشمار نمیرفته است.[۵۹]
پادشاه در عین حال، فرماندهی کل قوا، مرجع عالی قضایی و کاهن بزرگ بود. همچنین بهعنوان رئیس کشور، مسئولیت روابط خارجی را بر عهده داشت. بهنظر میرسد که تنها وظایف قضایی او بهطور عادی بهزیر دستانش محول شده باشد. از او انتظار میرفت که وظایف نظامی و مذهبی خود را شخصاً انجام دهد. پادشاهان هیتیایی را اغلب در مقام کاهن بر روی یادمانها میبینیم.[٦٠]
دو فرمان شاهانه از پادشاهان “سلطنت قدیم” باقی مانده است که اطلاعات گرانبهایی دربارهی ترکیب ملت هیتی در ادوار پیشین در اختیار ما میگذارد. معلوم است که خویشان پادشاه، معروف به “خانوادهی بزرگ” از امتیازات ویژهای برخوردار بودند. دربارهی مرم عادی، نسبتاً اطلاعات کمی در دست است. بیشتر آنها کشاورزانی بودند که بر روی زمین کار میکردند. اما یک طبقهی صنعتگر نیز وجود داشت که بیشتر در شهرها میزیست و بهظاهر ”ابزارمند” نامیده میشد. بهویژه از معماران، بافندگان، چرمکاران، کوزهگران و فلزکاران نام برده شده است.[٦۱]
[↑] هنر هیتیها
از دوره “سلطنت قدیم” هات توساس، چیزی جز ظروف سفالین در دست نداریم. تندیسسازی با امپراتوری آغاز میشود، ولی با فروپاشی آن، پایان نمییابد. برعکس، از دولتهای بعدی، همگی بر اثر وجود کتیبههای صخرهای بسیار، تندیسها و نقوش برجستهای که جدا از تندیسسازی هات توساس نیست، آگاهی داریم.[٦٢]
در طبقهی سوم علیشار، سفالهای هیتیها دیده میشود که عموماً با لعاب قرمز و قهوهای و نقوش هندسی و با استفاده از رنگهای سفید و قهوهای ساخته شده است. هیتیها افزون بر این نوع سفال، از سفالهای قرمزرنگ براق با جدارهی بسیار نازک نیز استفاده میکردهاند.[٦٣]
پیکرکهای سمبولیک که با حلقه هیا گل احاطه شده، پیکرهی وسط آن بهشکل گاو یا گوزن است و در قسمت پایین نیز دو شاخ گاو آن را کامل میکند. این مجسمههای فلزی از ارزش والای هنری برخوردارند که از آنها میتوان بهعنوان علم یادکرد[٦۴]
از هیتیان حجاریهای فراوانی در زمینه مذهبی باقی مانده است که نامدارترین آنان، نقش برجسته دستهجمعی خدایان در یازیل کایا (Yaziilkaja) است.[٦۵] که در آن، هر یک از خدایان رسمی بر طبق مشخصات خود او نشان داده شده و بهوسیلهی سلاحی که حمل میکنند و علامتی که روی دست پیش آمدهی او نقش شده و جانوری که بر روی آن ایستاده، متمایز گشته است.[٦٦] در هنرهیتیان تصویر خدای جو را با تبرش که میدرخشد زیاد میبینیم، ایستادن خدایان روی حیوانات مقدس نیز زمینهای هنری است که بعداً در هنر آشوری و اورارتویی ظاهر میگردد.[٦٧]
در آلاجاهویوک، کاوشگران ترک، شماری گور کشف کردهاند که بههزارهی سوم پیش از میلاد باز میگردد و حاوی مجموعه جالب توجهی از اشیا است. بعضی از این اشیا، دارای شکل گوزن است. زیرا گوزن جانور مقدس خدایی بود که در آناتولی در روزگار هیتیها، و در بسیاری از نقاط مورد پرستش بود.[٦٨]
داشنمندانی چون گوتربروک (Guterbrock) و چند تن دیگر، هنر هیتیان و هوریها را یکی میدانند و مطرح میکنند که تفاوتی که امروزه بهنظر میرسد، ظاهری است. در مهرهای یافت شده در بغاز کوی، زمینه هنری هوریان موجود است بازتابهای تصویری (Bildgedanken) هوریان در شکل خدایان هیتی دیده میشود. موجود افسانهای مرکب با سر و پاهای گاو نر (باشخاف کمر پهن، بالاتنه انسانی، و دستهای انسانی که بالا گرفته شدهاند) شباهت کامل با نقوش حجاری هوریان دارند، که در تل حلف موجودات افسانهای (ترکیب گاو نر با انسان) خورشید بالدار را روی سر خود نگاه داشتهاند[٦۹].
با آغاز سلطنت جدید، نقوش برجستهی عظیم بر روی سنگ، که اغلب همراه با خط هیروگلیفی است، ناگهان پدیدار شد. این نقشها را با روی قطعات عظیم سنگ،که بخش پایین دیوارهای قصرها و پرستشگاههای هیتیایی را تشکیل میداد، یا بر روی قطعات سنگهایی در نقاط مختلف کشور، حک میکردند. همهی اینها بدون تردید، تجلیات نیروی مرکزی هیتیایی بهشمار میرفتند و بهفرمان مستقیم پادشاه کندهکاری میشدند. در بسیاری از آنها، خود پادشاه را میبینیم که بهصورت کاهن، مشغول پرستش خدای خویش است.[٧٠]
هنر هیتیان با آثار هنری میان رودان نیز در پیوند بوده است. هنر ایشان از یک سوی، ترکیبی است از هنر جنوب و شمال میان رودان با کاپادوکیه و از سویی دیگر هنر شرق (میتانی) [و هوری] با غرب (آسیای صغیر) که بهآن هنر محلی نیز افزوده میشود. اثر هنر هلتمتی را نیز در این هنر میتوان نشان داد.[٧۱] قلمزنی و حکاکی روی جواهر، که در بین آثار هنری هیتیها بهچشم میخورد، پیوستگی زیادی با هنر مهرهای استوانهای بینالنهرین ندارد. ولی هنر قلمزنی وحکاکی روی جواهر، در نزد هیتیها، پس از سقوط هات توساس از رواج افتاد. پساز سقوط هات توساس، در سرزمین میلید (ملطیه) بود که سنت هیتیایی بهبهترین وجه محفوظ ماند. بر روی یک سلسله نقوش برجستهی آن محل، مناظری از جرعهافشانی بر خاک بهافتخار خدایان، دیده میشود.[٧٢]
هیتیها تندیس های شیرهای خشمگین را با چهرههای عبوس در مدخل قلعهها و قصرها و معابد خود قرار میدادند.[٧٣] پیدایی ناگهانی هنر تندیسسازی از سنگ، در آغاز دولت جدید هیتیایی، ناگزیر پرسشی دربارهی اصل الهام آن بهوجود آورده است. گفته شده که هنر هیتیایی بهطور کلی، هیتیایی نیست بلکه هوریانی است.[٧۴]
[↑] معماری هیتیها
حدود یک قرن پیش از این کارلس تکسیر (Charles Texier) و ویلیام هامیلتون (WilliamHamilton) در مسافرتهای خود بهآسیای صغیر بهویژه در بخش مرکزی آن بقایای آثار معماری هیتیها را از نزدیک مشاهده کردهاند و در نوشتههای خود از آنها سخن گفتهاند. تکسیر در سال ۱٨٣۴ در دهکدهی بوغازکوی بقایای یک شهرو تصاویر زیادی را بهصورت حجاری شده، در صخرهای که از طرف اهالی محل به یازیلی کایا (Yazilikaya) معروف است کشف کرد و گمان میکرد این همان شهری است که هرودوت در کتاب خود از آن بهعنوان پتریا (Pteria) یاد کرده است. یکسال بعد از آن ویلیام هامیلتون طی مقالهای از “بوغازکوی” بهنام تاویوم (Tavium) پایتخت گالاتیا تروکمر (Galatia Trocmer) سخن بهمیان آورده و در ادامهی بررسیهای خود طی بازدید از آلاجاهویوک (Alacahiyuk) شعر هیتیها، یعنی دروازهی اسفنکس را کشف کرده است. از سال ۱٨٣۴ بهاین طرف شهرهای بوغازکوی و آلاجاهویوک پیوسته مورد توجه سیاحان و باستانشناسان قرار گرفتهاند و هومان (O. Humann) و پوچستین (O. Pichetein) در معرفی و شناساندن این شهرها قدم بزرگی برداشتهاند.[٧۵]
هومان سال ۱٨٨٢ از طرف موزه برلین مأمور کپیبرداری از نقش برجستههای “یازیلی کایا” و مشخص کردن کرونولوژی واقعی پایتخت هیتیها یعنی بوغازکوی شد. کانتر (E. Chantre) در سال ۱٨۹٣ از بوغازکویو یازیلی کایا و تپههای اطراف آن دیدن کرد و اسناد تاریخی هیتیها را کشف کرده است و بدین وسیله اسم قدیمی بوغازکوی را که در این اسناد تاریخی از آن بهنام هاتوشاش (Hausas) یاد شده بود شناسایی کرد.[٧٦] نام هاتوشاش از”هاتّی” اقتباس شده شده است.[٧٧]
.در سال ۱۹٠٧ از طرف مؤسسه باستانشناسی آلمان یک هیأت باستانشناس متشکل از پوچستین کرنکیر (D. Krencker)، کوهل (H. Kohl)، و کورتییوس (l. Curtius) به هاتوشاش اعزام شدند و در نتیجهی کاوشهای خود غیر از حضارِ شهر، پنج معبد را که همهی آنها مربوط بهزمان امپراتوری هیتیها میباشد کشف کردند. گارستانگ (J. Garstang)،باستانشناس انگلیسی نقش برجستههایی را از زمان هیتیها در بخش جنوب شرقی آسیای صغیر و سوریه شمالی شناسایی کرده است.[٧٨]
باستانشناسان آلمانی برای پی بردن بهتمدن هیتیها “هاتوشاش” را انتخاب کردند و گروهی بهسرپرستی کورت بیتّل (K. Bittel) در سال ۱۹٣۱ حفریات علمی را در این شهر شروع کرد. این هیأت غیر از بوغازکوی در یازیلی کایا نیز بهبررسیها و کاوشهای باستانشناسی پرداخته و چند معبد در رابطه با معتقدات مذهبی هیتیها کشف کرده است.[٧۹]
در کشور هیتیها، بقایای ساختمانهایی نیز پیدا شده است که شبیه آن در هند یافت شد.[٨٠]
ماکریدی در سال ۱۹٠٧ در یکی دیگر از شهرهای هیتیها بهنام آلاجاهویوک واقع در شمال بوغازکوی بهبررسی باستانشناسی پرداخت و دروازهی اسفنکس دار این شهر را کشف کرد. در سال ۱۹٣۵ رمزی اوئوز آریک (R. OArik)، کاوشهای ماکریدی را پیگیری کرد و موفق به کشف یازده طبقه فرهنگی متعلق بهدوران هیتیها در آلاجاهویوک گردید.[٨۱]
گلد من (M.H.Goldman) در سال ۱۹٣۵ از دانشگاه “هاروارد” در حوالب شهر ساحلی تارسوس (Tarsus) در تپهی گوزلوکله کاوشهایی ار در طول چند فصل انجام داده و بخشی از یک کاخ هیتیها را از زیر خاک بیرون آورده است. جورج اسمیت در سال ۱٨٧٦ در حوالی فرات علیا موق به کشف یکی از مهمترین شهرهای هیتیها بهنام کارکمیش (Karkemis) شد. سپس هیأت باستانشناسی از طرف موزه انگلیسی به کارکمیش اعزام شد و از سال ۱٨٧٨ تا ۱٨٨۱ بهکاوشهای باستانشناسی پرداخت. در سال ۱۹۱۱ هوگارت (D. G. Hogart) دوباره در این محل بهکاوش پرداخت.[٨٢] بعد از وی، وولی (Sir L. Wooly) سرپرستی کاوش را تا سال ۱۹٢٠ بهعهده گرفت و در نتیجه دو استقرار از زمان هیتیهای قدیم و جدید را روشن کرد. بین سالهای ۱٨٨٨-۱۹٠٢ همومان، کولدوی (R. Koldewy) و لوشان (F. V. Luschan) کاوشهای باستانشناسی را در زنجیرلی (Zincirli) انجام دادند و بهیک کاخ و یک معبد که اطرافشان با حصاری گرد محصور شده و در زمان امپراتوری هیتیها ساخته شده بود، دست یافتند. با توجه بهکتیبههای یافت شده از این محل اسم قدیمی زنجیرلی، سامال (Samal) ذکر گردیده است. گارستانگ در سال ۱۹٠٨ در حوالی شهرهای زنجیرلی و ساکچاگوزو که از زمان هیتیها تا بهامروز باقیمانده است، در پنج تپه باستانی کاوش کرد و در یکی از آنها در رابطه با دورهی جدید هیتیها، یعنی از قرن هشتم پیش از میلاد کاخی را از زیر خاک درآورد که در دو طرف ورودی این کاخ مجسمههای سنگی جلب توجه میکند. گرداگرد این کاخ را همانند سایر کاخهای هیتیها دیوار دفعی در بر میگیرد. این کاخ به دورهی جدید هیتیها یعنی قرن هشتم پیش از میلاد تعلق دارد.[٨٣] شهر باستانی کادِش در تل نبی توسط کولدوی کشف شد[٨۴]
در طبقات عصر آهن دَگیرمن تپه، بقایای یک قلعهی کوچگ از نوع قلاع هیتیها بهدست آمده است.[٨۵]
[↑] شهرهای هیتیها
پایتخت کشور هیتی، شهر شاتوش (Chattusch) یا بغازکوی Boghazkoi امروزی در خم رودخانهی هالیس (قزل ایرماق امروزی) جای داشت.[٨٦]
شهرهای هیتیها مانند “نسا” و “آرینا” آشکارا نامهایی ایرانی دارند. همچنین میتوان از شهر سَلَم (salam) یاد کرد که یادآور سلم پسر فریدون است. شاید اورشلیم نیز بهمعنی شهر سلم باشد.[٨٧]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط یزدان صفایی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣۹-٢۴۱.
[۲]- ایران بزرگ، رویه ٨٧.
[۳]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢۱۹.
[۴]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٧.
[۵]- همانجا، رویه ٢٢.
[۶]- هیتیها، الیور گرنی، بهنقل از ایران بزرگ، رویه ٨٧.
[٧]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٧٠.
[۸]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٦.
[۹]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٣.
[۱٠]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٨.
[۱۱]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٣.
[۱۲]- ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵٠.
[۱۳]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢۴٣.
[۱۴]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٣.
[۱۵]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٦.
[۱۶]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٣.
[۱٧]- ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵٠.
[۱۸]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٣-٢٢۴.
[۱۹]- همانجا، رویه ٢٢۴.
[٢٠]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٢۴-٢٢۵.
[٢۱]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢۴.
[٢۲]- ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵٠.
[٢۳]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢۴-٢٢۵.
[٢۴]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٣.
[٢۵]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢۵.
[٢۶]- ایران از آغاز تا اسلام، رویه ٦۵.
[٢٧]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢۴٣.
[٢۸]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٦.
[٢۹]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱۵
[۳٠]- همانجا، رویه ۱٨.
[۳۱]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٧.
[۳۲]- همانجا، رویه ٢٣٨.
[۳۳]- پادشاهی ماد، رویه ۹۴.
[۳۴]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٣.
[۳۵]- تاریخ ملل آسیای غربی، احمد بهمنش، بهنقل از ایران بزرگ، رویه ٨٧.
[۳۶]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٠-٢٣۱.
[۳٧]- همانجا، رویه ٢٣٠-٢٣۱.
[۳۸]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٦-٢٣٧.
[۳۹]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٧.
[۴٠]- همانجا، رویه ۱٧.
[۴۱]- همانجا، رویه ۱٨.
[۴۲]- همانجا، رویه ۱٨.
[۴۳]- همانجا، رویه ۱٢۹.
[۴۴]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢۱.
[۴۵]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٢۵.
[۴۶]- همانجا، رویه ٢٣٨.
[۴٧]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٣.
[۴۸]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٨.
[۴۹]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٣.
[۵٠]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٨.
[۵۱]- همانجا، رویه ٢٣٨.
[۵۲]- همانجا، رویه ٢٣٨-٢٣۹.
[۵۳]- همانجا، رویه ٢٣۹.
[۵۴]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٣-٢٣۴.
[۵۵]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢۴۱.
[۵۶]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٧۱.
[۵٧]- همانجا، رویه ۱٧۱.
[۵۸]- پادشاهی ماد، رویه ۹٢.
[۵۹]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٢٧.
[٦٠]- همانجا، رویه ٢٢٧-٢٢٨.
[٦۱]- همانجا، رویه ٢٢٨.
[٦۲]- همانجا، رویه ٢٣٦.
[٦۳]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٦٢.
[٦۴]- همانجا، رویه ۱٧۱.
[٦۵]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٨.
[٦٦]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٧.
[٦٧]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣۹.
[٦۸]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٧.
[٦۹]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢۴۱-٢۴٢.
[٧٠]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٧.
[٧۱]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢۴٢.
[٧۲]- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ٢٣٧.
[٧۳]- همانجا، رویه ۱۱٧.
[٧۴]- همانجا، رویه ٢٣٨.
[٧۵]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱٦.
[٧۶]- همانجا، رویه ۱٧.
[٧٧]- همانجا، رویه ۱٧.
[٧۸]- همانجا، رویه ۱٧۱.
[٧۹]- همانجا، رویه ۱٨-۱۹.
[٨٠]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٧.
[٨۱]- باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ٢٠.
[٨۲]- همانجا، رویه ٢٠.
[٨۳]- همانجا، رویه ٢۱.
[٨۴]- همانجا، رویه ٢٢
[٨۵]- همانجا، رویه ۱٣۵.
[٨۶]- جامعه بزرگ شرق، رویه ٢٣٣.
[٨٧]- ایران بزرگ، رویه ٨٧.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ فیروزمندی شیرهجینی، بهمن، باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، انتشارات سمت، ۱٣٨٢.
□ عطایی فرد، امید، ایران بزرگ، انتشارات اطلاعات، ۱٣٨۴.
□ بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، انتشارات طهوری، ۱٣٨٦.
□ ساسانی، شاپور، جامعه بزرگ شرق، انتشارات شمع، ۱٣٧٠.
□ گیرشمن، رومن، ترجمه محمد معین، ایران از آغاز تا اسلام، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱٣۵۵.
□ علیاف، اقرار، پادشاهی ماد، انتشارات ققنوس، ۱٣٨۹.
[برگشت به بالا]