- مقدمه
- از ورود اسلام تا دورۀ مغولان
- از استقرار مغول تا پیدایش دولت صفوی
- نتیجهگیری
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[ماوراءالنهر]
این پژوهش، اوضاع سیاسی ماوراءالنهر را در قرون اولیه اسلامی تا تشكیل دولت صفوی در ایران مورد بررسی قرار میدهد. روند تأسیس دولتهای مستقل و نیمه مستقل و پیدایش نیروهای محلی در شرق فلات ایران به تشكیل دولت صفوی و ایجاد دولت واحد كمك شایانی كرد[رجوع شود به: يادداشت ٢]. از سوی دیگر تحولات سیاسی ماوراءالنهر به پیدایش دولت تیموریان و اندكی بعد ازبكان در آن منطقه انجامید. تحولات درونی و حیات سیاسی و مذهبی تیموریان و ازبكان و رویارویی عقیدتی و سیاسی آنان با دولت صفویه در حوادث سدههای نهم و دهم هجری / پانزدهم و شانزدهم میلادی، تأثیر زیادی داشته است.
[↑] | مقدمه |
---|
خراسان و ماوراءالنهر در حیات سیاسی و اجتماعی خویش و در گذر زمان منشأ تحولات و دگرگونیهای بسیاری بودهاند. پیدایش دولتهای مستقل و نیمه مستقل متعدد در این نواحی و رونق و شكوفایی فرهنگی در ادواری از تاریخ و بروز ویژگیهای دیگر در دورانهای مختلف، این منطقه را از كانونهای مهم فلات ایران ساخته است. به ویژه آنكه منطقه خراسان و ماوراءالنهر معبری برای تهاجمات به ایران بودهاند. بدنبال فروپاشی دولت ساسانی و استقرار خلافت اسلامی نخستین دولتهای مستقل ایرانی ظهور یافتند. دستگاه خلافت بغداد تحت تأثیر قرار گرفته و تهاجم تركان غزنوی و سلجوقی آغاز شد. به این ترتیب دولتهای ترك در این مناطق جغرافیایی شكل گرفته و تعمیم یافتند.
با اضمحلال حكومت مغولان و تشكیل سلسلههای محلی در ایران، این سرزمین همچنان یكی از كانونهای فرهنگی با هویت ایرانی اسلامی بود كه از شكوفایی ادبی و هنری ویژهای برخوردار گردید. دربار تیموریان، مجمع اهل ادب و هنر میشد كه از نواحی گوناگون گرد آمدند. بدنبال افول قدرت تیموریان در ماوراءالنهر، اقوام بیابانگردی كه از خاستگاه خود در دشتهای قبچاق جدا شده بودند به سوی ماوراءالنهر و خراسان حركت كردند و آخرین ضربات را بر پیكر فرتوت جانشینان تیمور وارد ساختند و دولت ازبكان را در ماوراءالنهر پینهادند. این دولت، دارای روحیات رزمندگی و توسعهطلبانه و اندكی بعد احساسات مذهبی نوپایی شد كه در سراسر قرن شانزدهم میلادی و دهم هجری در مرزهای شرقی ایران، مناسبات سیاسی ایرانیان و ازبكان را تحت تأثیر قرار داد.
این پژوهش، اوضاع سیاسی ماوراءالنهر را در قرون اولیه اسلامی مورد بررسی قرار داده و شرایط این منطقه را تا قرن دهم هجری تبیین مینماید.[۱]
[↑] | از ورود اسلام تا دورۀ مغولان |
---|
بعد از سقوط دولت كوشانیان، در این سرزمین، فرمانروایی واحد یا حاكمیت فردی كه از جانب پادشاهی بیگانه منصوب شده باشد، وجود نداشته است. هر چند روایات تاریخی، از تشكیل حكومت ساسانی در ماوراءالنهر حكایت دارند. در دورۀ اسلامی در آغاز فتوحات فقط حملاتی به ماوراءالنهر صورت میگرفت و فاتحان به مقر زمستانی خود در خراسان باز میگشتند. بنابر قول طبری، شاهزادگان محلی هر ساله در یكی از شهرهای مجاور خوارزم گرد آمده و با حل منازعات خویش برای عملیات جنگی علیه اعراب متحد میشدند.[٢] با انتصاب قتیبۀ بن مسلم باهلی در سال ٨٦ ق / ٧٠۴ م به سمت والی خراسان، سلطۀ اعراب مسلمان در ماوراءالنهر بیش از گذشته استوار شد. قتیبه با بهرهگیری از دوگانگی بومیان و اختلافات آنان از سمت شمال تا شاش و از جنوب شرقی تا كاشغر در مرز امپراطوری چین پیش رفت و در بخارا و سمرقند مساجدی ساخت.
با كشته شدن قتیبه در سال ۹٧ ق / ٧۱۵م بخشهایی از ماوراءالنهر از دست رفت. مشكلات اعراب در ماوراءالنهر با مداخلههای تركان پیچیدهتر شد. در قرن ششم میلادی، خانهای ترك، سراسر آسیای مركزی را به تصرف خویش در آورده و امیدوار بودند با یاری دولت بیزانس، ساسانیان را تار و مار كنند؛ اما ضعف بیزانس مانع از اجرای این نقشه گردیده بود. دولت تركان متلاشی و به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد.
قتیبه با استفاده از وضع دشوار تركان آنان را از سغد بیرون راند. تركان حاضر نبودند به آسانی از ماوراءالنهر بگذرند. تحریكات آنان همراه با شیوه حكومت امویان و افزون طلبی حكام آنان و اخذ باج و خراج، گاه عكسالعملهایی را موجب میگردید. زیرا از نو مسلمانان نیز خراج دریافت میكردند.
در زمانی كه اختلافهای قبیلههای عرب در خراسان و ماوراءالنهر شدت مییافت، بومیان غیر مسلمان از این هرج و مرج استفاده كرده، در برخی از نقاط نفوذ یافتند و تركان نیز به موفقیتهای مقطعی نائل گردیدند. اگر چه در این هنگام عباسیان با فعالیتهای سیاسی خود در خراسان حكام اموی را به خود مشغول كرده بودند، نصر بن سیار توانست به موفقیتهایی در ماوراءالنهر دست یابد. حملههای پی در پی به كانون تركان، آنها را از حوضه سیردریا عقب راند و خطر صحرانشینان را موقتاً رفع كرد.
با روی كار آمدن عباسیان و هرج و مرج آغازین، ماوراءالنهر هم زمان با درگیریهای داخلی، در معرض خطر عظیم دشمن خارجی نیز قرار گرفت. امپراطوری تركان غربی در تركستان ساقط شده بود، اما چینیان در صدد برآمدند از سقوط تركان استفاده كرده و قدرت خویش رادر كشوری كه از دیرباز با چین ارتباط داشت، استوار سازند، بنابر درخواست حكام محلی ماوراءالنهر، عباسیان لشكریان چین را شكست دادند. این جنگ اهمیت فوقالعادهای داشت، زیرا مشخص شد كه كدام فرهنگ و تمدن - چینی یا اسلامی - میبایست در این سرزمین حكمفرما باشد. از این زمان رقابت در ماوراءالنهر میان چین و ایران شكل نوینی گرفت و چینیان به تحریك بومیان پرداختند. با استقرار ابومسلم خراسانی در ماوراءالنهر، حكام نواحی مختلف انتخاب شدند. به دلیل اهمیت خراسان، خلفای عباسی گاه فرزندان خود را به حكومت این سرزمین میفرستادند. بعد از عقبنشینی دولت تركان و شكست چینیان در مرز ماوراءالنهر دو دولت تأسیس شد: بخش شرقی سیردریا (هفت آب) را قارلیغان در سال ۱۴۹ ق / ٧٦٦ م در تصرف داشتند و در بخش سفلای سیر دریا یا سیحون دولت غزان تشكیل یافت.[٣]
در اوایل قرن سوم هجری ٢٠٦ ق / ٨٢۱ م طاهر ذوالیمینین از طرف مأمون عباسی حاكم خراسان شد. او با حذف نام خلیفه، استقلال خویش را در برابر دستگاه خلافت بغداد اعلام داشت. سامانیان حتی پیش از طاهریان به قدرت رسیده بودند، ولی سمت آنان تنها مقامات حكومتی ماوراءالنهر و تابع والی خراسان بود. به این ترتیب كه از طرف والی خراسان و بنابر میل مأمون خلیفه عباسی، نوح به سمت فرمانروایی سمرقند و احمد به همان سمت در فرغانه و یحیی به فرمانروایی شاش و الیاس به حكومت هرات منصوب شد.[۴] سامانیان نتوانستند حكومت خویش را در هرات استوار سازند. در اخبار خروج صفاریان در سیستان و ناحیه هرات، سخنی از سامانیان نیست. در عوض، سامانیان در ماوراءالنهر فرمانروایان موروثی آن سرزمین شدند. تابعیت كامل و نهایی ماوراءالنهر از حكومت اسلامی نیز در همین دوران صورت گرفت. لیكن باید توجه داشت كه طاهریان و سامانیان هنوز از تأیید و یاری دولت بغداد برخوردار بودند. بزرگان بومی ماوراءالنهر در دربار خلافت حضور داشتند و این امر نشان میدهد كه در زمان طاهریان هنوز خلفا در امور آن منطقه دخالت داشتند.
طاهریان و سامانیان میكوشیدند حكومت و قدرت خود را استوار كرده و آرامش را در كشور برقرار سازند. بدین سبب با حمایت از طبقات پایین، از فرهنگ و ادب طرفداری میكردند. به طوری كه فقیرترین كودكان روستایی به شهرها روی میآوردند تا تحصیل كنند.[۵]
صفاریان در پایان قرن سوم هجری كوشیدند تا حكومت خویش را به سوی ماوراءالنهر گسترش دهند. صفاریان بعد از استقرار حكومت خویش در سیستان، حدود حكومت خود را به دره كابل و سند و مكران بسط دادند و هرات و پوشنگ - زادگاه طاهریان - را تصرف كردند. در سال ٢۵٨ ق / ٨٧۱ م یعقوب به فرمان خلیفه به ولایت بلخ و طخارستان منصوب شد. در مقابل قدرت فزاینده یعقوب، فرمان واگذاری خراسان و طبرستان و جرجان و ری و فارس و سالاری لشكر بغداد به وی واگذار شد.
مبارزه میان امیران عرب و حكام خوارزم به تقسیم این منطقه منجر شد: بخش جنوبی به انضمام شهر كاث در دست خوارزمشاهیان باقی ماند و بخش شمالی با شهر گرگانج در تصرف امیران قرار گرفت. میان این دو بخش برخوردهایی وجود داشت تا این كه در اواخر قرن چهارم ٣٧۵ ق / ۹٧٠ م امیران گرگانج متصرفات خوارزمشاهیان را مسخر ساختند و لقب ایشان به فاتحان رسید و درگیریها پایان یافت. تجارت و بازرگانی با صحرانشینان اهمیت فراوانی داشت و خوارزمشاهیان بیشترین سود را از تجارت با آنان كسب كردند. بنابر قول اصطخری، رفاه و عمران سرزمین ایشان منحصراً مبتنی بر مناسبات بازگانی با تركان بوده است.[٦] كاروانها از این نواحی به خراسان رهسپار میشدند. دولت ایلك خانان ترك به سیادت سامانیان پایان داد. از چگونگی تشكیل و تكوین دولت قراخانیان اطلاعات چندانی در دست نیست. بنا بر نوشته ابن اثیر، اسلام آوردن آنان را میتوان در سال ٣۴۹ ق / ۹٦٠ م دانست.[٧]
در حیطۀ مناسبات سیاسی سامانیان و تركان در قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، سامانیان لشكری به دشت[٨] فرستادند تا تركان را مطیع سازند. در سال٢۹٢ ق / ۹٠۴ م لشكر بزرگی از تركان به ماوراءالنهر حمله كردند، كه در پی آن رانده شدند. دولت سامانی به نفوذ در سرزمین تركان پرداخت. از سوی دیگر، صحرانشینان به مصنوعات كشور متمدن و با فرهنگ احتیاج داشتند. ولی از آن جا كه قدرت سامانیان مانعی در غارت اجناس و مصنوعات مزبور بود، صحرانشینان به روابط تجاری با شهرهای مرزی روی آوردند.
دستهای از غزان در بخشی از ماوراءالنهر كه با روحیات صحرانشینی هماهنگ بود، با تعهد دفاع از مرزها در برابر مهاجمین مستقر شدند. شاخه دیگری از تركمنها تحت ریاست سلجوق، از هم قبیلههای خویش در بخشهای سفلای سیر دریا جدا شدند.
قراخانیان، ماوراءالنهر را تصرف كردند و نواحی جنوبی آمودریا در قلمرو حكومت سامانیان باقی ماند. در واقع، متصرفات سامانیان تقسیم شد. سامانیان برای حفظ خود با سبكتگین - كه در غزنه امارت داشت و از غلامان آلپ تگین بود - متحد شده، به جنگ با مخالفان پرداختند. سبكتگین در هجوم قراخانیان پیمان صلحی با آنها منعقد كرد و سراسر حوضۀ سیردریا یا سیحون در محدودۀ قلمرو قراخانیان باقی ماند. سبكتگین فرمانروای مطلق جنوب آمودریا بود و امیران سامانی چندان نقشی نداشتند. با مرگ سبكتگین در سال ٣٨٧ ق / ۹۹٧ م و نصب بگتوزون به سپهسالاری خراسان، محمود میبایست از آن جا میرفت. لیكن محمود غزنه را در دست گرفت و در اندیشه ولایت خراسان بر آمد. او سپس وارث قلمرو دولت سامانیان در جنوب آمودریا گردید. بقایای حكومت سامانی در ماوراءالنهر بدست ایلك نصر قراخانی و محمود باقی ماند. محمود با فرمان خلیفه القادر بالله در خراسان بر تخت نشست. آمودریا مرز میان دو مملكت، مسیر حركت اعلام گشت. هر چند قراخانیان به دستاندازی در خراسان پرداختند، اما در جنگ نهایی در سال ٣۹٨ ق / ۱٠٠٨ م در نزدیكی پل شرخیان شكست خورده و تهاجم آنان به خراسان خاتمه یافت. تصرف خوارزم در سال ۴٠٨ ق / ۱٠۱٧ م برتری محمود را در برابر قراخانیان مسلّم كرد. محمود غزنوی با بهرهگیری از اغتشاش قلمرو قراخانیان در سال ۴۱٦ ق/۱٠٢۵ م از طریق آمودریا راهی هندوستان شد. خلیفه در سال بعد منشور نواحی مفتوحه را برای محمود فرستاد. لذا محمود خود را جانشین حقیقی سامانیان و فرمانروای كل سرزمین شرقی معرفی كرد. بنابر نوشتۀ گردیزی، محمود، قراخانیان را رعایای خویش نامید و واسطه ارتباط خلیفه با آنان بود.[۹]
خوارزم تحت اطاعت غزنویان بود. خوارزمیان و سلجوقیان در دورۀ سلطان مسعود متحد شده و نام سلطان غزنوی را از خطبه حذف كردند. اما قراخانیان بار دیگر با مسعود غزنوی متحد شدند، هر چند این مناسبات دوستانه باقی نماند.
سلجوقیان نیز از اوضاع نابسامان و درگیریهای قراخانیان و غزنویان و خوارزم بهره بردند و به تدریج قدرت یافتند. لشكركشی ناموفق مسعود در سال ۴٣٠ ق برای سركوبی سلجوقیان و جنگهای مكرر دیگر بر اهمیت آنان افزود. پیروزی پی در پی سلجوقیان در خراسان و پیكار دندانقان در سال ۴٣۱ ق / ۱٠۴٠ م سلطنت غزنویان را در خراسان پایان داد.
در تاریخ ماوراءالنهر، دوران قراخانیان یعنی عهد نخستین دودمان ترك كه مستقیماً در سراسر آن سرزمین حكم راندند، اهمیت بسیاری دارد. اما اخبار مربوط به آن، اندك و مختصر است و دگرگونیهایی كه در نظام دورۀ سامانیان پدید آورده بودند، روشن نیست. تأسیس امپراطوری سلجوقی برای ماوراءالنهر نیز اهمیت داشت. زیرا خوارزم و خوارزمشاهیان نیز جزء امپراطوری مزبور بودند و ایشان كه در قرن هفتم هجری، ماوراءالنهر را به زیر فرمان در آوردند، در آغاز، ولات دست نشانده سلجوقیان شمرده میشدند.
خوارزمشاهیان كه در خدمت سلاجقه بودند، به حكومت خوارزم رسیدند. انوشتگین و سپس پسرش قطبالدین محمد از وفاداران سلجوقیان بودند. آتسز در سال ۵٢۱ ق / ۱۱٢٧ م جانشین آنان شد. او مؤسس واقعی دودمان خوارزمشاهیان بوده است. آتسز صحرانشینان همسایه را تابع خوارزم كرد، نیروی جنگی را با مزدوران ترك تقویت نمود و عملاً دولتی مستقل ترتیب داد. جانشینان وی نیز در همان جهت كار كردند و زمانی كه به موانع غیر قابل رفع برخورد میكردند، به طور موقت از اجرا و تعقیب مقصود امتناع كرده و با به دست آوردن نخستین فرصت و امكان بدان باز میگشتند.
درگیری و شكستهای سلجوقیان از قراختائیان در ماوراءالنهر به سود خوارزمشاهیان تمام شد. در اواسط قرن ششم هجری، خوارزمشاهیان از انحطاط قدرت سلجوقیان استفاده كردند، همانگونه كه غوریان نیز از این ضعف استفاده كرده و سلطنتی مستقل تشكیل دادند و در خراسان رقیب خوارزمشاهیان شدند. در نهایت خوارزمشاهیان پیروز شدند و سپاهیان خلیفه را شكست دادند و علاوه بر خوارزم، غرب ایران را نیز در اختیار گرفتند. دشمنی میان عباسیان و خوارزمشاهیان از دلایل نابودی هر دو دودمان بوده است.
خوارزمشاهیان با حمایت و كمك قراختائیان بر رقبا پیروز شدند. اما با قدرتی كه پیدا كرده بودند نمیتوانستند تابع كافران قراختائی باشند. سلطان محمد خوارزمشاه به صحرانشینان دیگر یعنی قبچاقیان پیروز و متصرفات سغناق بر قلمرو دولت خوارزمشاه ضمیمه شد. سلطان محمد در لشكركشی بر ضد قبچاقیان در دشت قرقزستان با لشكریان چنگیزخان درگیر شد (٦۱٧ ق / ۱٢۱۵ م).
خوارزمشاهیان در اثر اختلافات داخلی دچار سستی بودند و مسائل درونی، بنیان آن دولت را تهی كرد. سرانجام نیز ضربه نهایی را از مغولان خوردند. بدین ترتیب ماوراءالنهر و سپس نقاط مركزی ایران و بخش عمدهای از شرق، تحت حكومت مغولان در آمد. مغولان در سال (٦۱٧ ق / ۱٢٢٠ م) بر ماوراءالنهر چیره شده و بر آن حاكمی گماشتند. گرگانج در مقابل مغولان مقاومت كرد و جوجی و جغتای، شهر را محاصره كردند. اما اختلافات آنان از موفقیتهای بعدی جلوگیری كرد. جوجی بر آن بود كه شهر ثروتمندی كه از متصرفات اوست، مصون بماند. در نهایت با فرماندهی اوگتای شهر تصرف شد. در سال ٦۱٨ ق/۱٢٢۱ م مغولان از جیحون گذشتند و به تصرف این نواحی پرداختند. آنان به شهرهای، بلخ، طالقان و خراسان حمله كردند. پیكار قطعی در سال ٦۱٨ ق / ۱٢٢۱ م در كرانه سند اتفاق افتاد و خوارزمشاهیان شكست خوردند. چنگیزخان سپاهیانی برای تصرف شهرهای خراسان فرستاد. وی مرو، نیشابور و هرات را گرفت ولشكریانی به نواحی مختلف گسیل داشت. اما در سال ٦٢٢ ق / ۱٢٢۵ م راهی مغولستان شد.
پسران چنگیزخان به اتفاق پدر به شرق بازگشتند، اما جوجی در متصرفات وسیع خویش باقی ماند. گرایش و كوشش بارز جوجی به منظور تأسیس دولتی مستقل كه تابع مراكز امپراطوری نباشد، به برخورد و كدورت میان پدر و پسر منجر شد. چنگیزخان در صدد فرستادن لشكری برای سركوبی جوجی برآمد لیكن در سال ٦٢۴ ق / ۱٢٢٧ م خبر مرگ وی را دریافت كرد.
از اعقاب جوجی تا برقراری حكومت آنان به دست فرزندان ازبك خان در قرن دهم هجری پس از این سخن خواهیم گفت. اما شعبه جغتای از خاندان چنگیزخانی نیز در این سرزمین پهناور دولتهای مقتدری تشكیل دادند. دولت جغتائیان به حیات خود ادامه داد و سرزمینهای جوجیان و هلاكوئیان را مطیع ساخت. جغتائیان آخرین سلطنت مقتدر این خاندان یعنی دولت تیمور لنگ را بنیان نهادند.[۱٠] اندكی بعد، در اوایل قرن دهم هجری، دگرگونی قدرت در این نواحی شكل گرفت و با تشكیل پادشاهی ازبكان در ماوراءالنهر، تفوق شیبانیان از شعبه جوجی بر تیموریان از شعبه جغتای تحقق یافت.
[↑] | از استقرار مغول تا پیدایش دولت صفوی |
---|
[۱]- مغولان در ماوراءالنهر
چنگیزخان در زمان حیات خود به هر یك از چهار پسرش یك "اولوس" یعنی تعدادی از قبایل یا یك "یورت" یعنی اقطاعات ارضی و مساحتی از مرغزار كه برای زندگانی شبانی آن قبایل كافی باشد و یك «اینجو» یعنی درآمدی كه متناسب با احتیاجات دربار و اطرافیان آنها باشد، داده بود. بنا بر سنن و حقوق مغولی كه به فرزند ارشد، حكومت دورترین ایالات پدری را واگذار میكند، سرزمینها و مناطق زیر جزو متصـرفات خانـدان جوجـی قـرار گرفـت: دشـتهای واقـع در مغـرب "ایرتیـش" یعنـی سـمی پالاتینسـك، آق مولینسـك، تـورگای و اورالسـك، آواج و خـوارزم اصـلی (خیـوه).[۱۱] پس از مرگ جوجی، این اراضی به پسران وی و به ویژه به دومین پسر او "باتو" واگذار شد.[۱٢] بر طبق وصیتنامه چنگیزخان، فقط چهارهزار نفر مغولی الاصل در خدمت باتو بود و مابقی لشكریان او از تركان بودند. وجود قبیلههای مختلف ترك باعث شد كه خانات جوجی با سرعت بسیاری ترك شوند و خلق و خوی ترك در آن جا رسوخ یابد. یكی از برادران باتو موسوم به "اورده" - فرزند ارشد آن خاندان محسوب میشد - قزاقستان كنونی را به عنوان تیول و اقطاع مالك شده و با دنیای شهرنشینان در تماس قرار گرفت. آخرین جانشین اورده موسوم به "توقتمش" در سال ٧٧٦ ق / ۱٣٧٦ م شهرهای سنغاق و اترار را تصرف كرد. خانات باتو در تاریخ بنام خانات قبچاق و "التون اردو" یا اردوی زرین شناخته شده و خانات اورده بنام "آق اردو" یا اردوی سپید نامیده شد. یكی دیگر از برادران باتو موسوم به "شیبان" كه در سال ٦٣۹ ق / ۱٢۴۱ م هنگام لشكركشی به مجارستان خدماتی كرده بود، صاحب سرزمینهای شمال اقطاعات اورده شد. این سرزمین در مشرق و جنوب شرقی اورال جنوبی قرار داشت. شیبانیان در دورههای بعد متصرفات خود را به سمت سیبریه غربی گسترش دادند.[۱٣]
جنگهای اروپا كه در آنها نمایندگان تمام شعبههای خاندان چنگیزخان شركت داشتند، جملگی به نفع باتو پایان یافت. در نتیجه آخرین تركان قبچاق محو و مضمحل شدند و شاهزادهنشینهای روس نزدیك دو قرن، دست نشانده اردوی زرین ماندند. بین تاریخ خانات قبچاق و تاریخ سایر خانات چنگیزخان تفاوت عمیقی وجود داشت. زمانی كه مغولان در چین و ایران با ملل مغلوب مانوس شدند و خصلت و خوی آنان را گرفتند، خانات قبچاق یعنی وارثان قبایل و اقوام ترك چنین نبودند و زندگانی تركان بدون درخشندگی ویژهای، ادامه یافت.
با مرگ باتو در سال ٦۵٣ ق / ۱٢۵۵ م، خان بزرگ، منگوقان، سرتاق را به سمت خان قبچاق منصوب كرد. با مرگ سرتاق و اندكی بعد اولاقچی، بركا، برادر باتو، خان قبچاق شد و سلطنت بركا شكل دیگری به خانات قبچاق داد. تمایل وی به مذهب اسلام در سیاست خارجی او مؤثر بود. بدین جهت با توجه به نكاتی كه بارتولد دریافته است آغاز مسلمان كردن خانات قبچاق را باید از نتایج همین سیاست خارجی دانست.[۱۴]
خان قبچاق، از نابودی دستگاه خلافت به دست هلاكو شكایت داشت و استقرار هلاكو را در آذربایجان به منزله غصب و تجاوز به اقطاعات خاندان جوجی میدانست. در نهایت، خاندان جوجی به خاندان بركا در حدود قفقاز حملهور شد و پیشروی هر دو آنها و به ویژه هلاكو به طرف شام و سوریه متوقف شد. نتیجه منازعات خاندانهای چنگیزی - به ویژه هلاكو و بركا - آن شد كه هلاكو دستور داد تمام تجار و كسبه قبچاق مقیم ایران كشته شوند. بركا نیز فرمان به قتل رساندن كسبه و بازرگانان ایرانی مقیم قبچاق را صادر كرد.
بركا، شهر «سرای» را بنا كرد و به پایتختی برگزید. بركا و جانشینان او به ویژه خانهای ازبك و جانی بیك، علماء و فقهای اسلام را به شهر سرای دعوت نمودند. حضور این علمای شافعی و حنفی باعث شد تا دین اسلام در آن حدود رونق و وسعت بیشتری پیدا كند.[۱۵]
با مرگ بركا در سال ٦٦۴ ق / ۱٢٦٦ م به ترتیب منگو تیمور، تو دامنگو، تولابوقا و سپس توقتای با كمك توقای بر تخت نشست.[۱٦] بعد از وی، ازبك كه برادرزاده توقتای بود جانشین او شد (٧۱٣-٧۴۱ ق / ۱٣۱٢-۱٣۴٠ م). تمایل مذهبی وی نسبت به اسلام، رؤسای مغول را آزرده كرد. بدین ترتیب او را از جانشینی توقتای، بر حذر داشتند. لیكن ازبك با نیروی نظامی بر تخت نشست و با تزویج شاهزاده خانم چنگیزی به زوجیت الناصر، از سلاطین مملوك، صمیمیت خود را با اسلام ثابت كرد. جانی بیك خان پسر و جانشین ازبك (٧۴۱-٧۵٨ ق / ۱٣۴٠-۱٣۵٧ م) از هرج و مرج سقوط ایلخانان استفاده نمود، تا آرزوی دیرین خاندان خود را جامه عمل بپوشاند. لذا در سال ٧۵٦ ق / ۱٣۵۵ م آذربایجان و تبریز را تصرف كرد و اشرف چوپانی را كشت. پسرش "بردی بیك" را نایب السلطنه در تبریز گذاشت و به دشت قبچاق برگشت. بردی بیك پس از وقوف بر بیماری پدرش به دشت قبچاق رفت و جلایریان آذربایجان را تصرف كردند.[۱٧]
بعد از دوران كوتاه پادشاهی بردیبیك (٧۵۹-٧٦۱ ق / ۱٣۵٧-۱٣۵۹ م) "ممای" قدرت را در اردوی زرین بدست گرفت. در اردوی سپید، توقتمش با كمك تیمور بر اوروس غلبه كرد و سپس با بهرهگیری از كشمكش اردوی زرین باریها، ممای را شكست داد و بر تخت خانی اردوی زرین نشست. بدین ترتیب وحدت متصرفات جوجی یعنی سرزمینهای آق اردو و التون اردو را برقرار ساخت.
توقتمش با شكست دادن شاهزادگان روس و برقراری سیادت مغول، عظمت خانات قبچاق را برقرار كرد و حتی كوشید ماوراءالنهر و ایران را تسخیر كند. اما در ماوراءالنهر، تیمور فرمانروایی میكرد و توقتمش به یاری وی توانسته بود به اوج عظمت برسد. در سال ٧٧٦ ق / ۱٣٧٦ م توقتمش برای قیام بر ضد اروس خان ـ فرمانروای اردوی زرین از تیمور كمك خواست. تیمور، شهرهای اترار و صبران و سغناق را به او داد و در نهایت توقتمش در اردوی سپید و اردوی زرین بر تخت نشست (٧٨۱ ق / ۱٣٨٠ م).
با تصرف آذربایجان به دست تیمور، اتحاد آنان از هم پاشید زیرا توقتمش كه اینك خود را وارث چنگیز میشمرد، دیگر برای تیمور اهمیت چندانی قائل نبود. هر چند تیمور در جنگ با خان قبچاق پیروز شد، لیكن از پیام وی كه "رابطه ما پدر فرزندی است" چنین بر میآید كه اصل مشروعیت خاندان چنگیزخانی هنوز مهم بوده است.
دوری تیمور از ماوراءالنهر و حملات اردوی سپید به این سرزمین موجب شد تیمور در صدد دفع آنان برآید. به رغم پیامهای دوسـتانه توقتمـش، تیمـور مقـر سـلطنـت جوجـی را تصـرف كـرد، خانـات قبچـاق را بـه دشمنـان توقتمـش واگـذار نمـود و بـه ماوراءالنهـر بازگشـت. لیكـن توقتمـش بار دیـگر حكـومت یافـت و بر متصـرفات تیمـور تاخـت.[۱٨] جنگ میان تیمور و توقتمش در فاصله سالهای ۱٣٨٧ م تا ۱٣۹٨ م ادامه یافت تا سرنوشت امپراطوری مرغزاران مشخص شود. تیمور در سال ٧۹۱ پیروز شد. اما در نزاعهای درونی، قتلغ تیمور بر توقتمش پیروز شد و اطاعت تیمور را پذیرفت. مرگ تیمور مانع از حمایت توقتمش گردید و او سرانجام به دست شادی بیك - جانشین قتلغ تیمور - كشته شد (٨٠۹ ق / ۱۴٠٦ م).
[٢]- تیموریان در ماوراءالنهر
تیمور در سال ٧٣٦ ق / ۱٣٣٦ م در كش از بلاد ماوراءالنهر به دنیا آمد. در این هنگام، غزان سلطان خان از نسل جغتای خان پادشاه ماوراءالنهر بود. اندكی بعد، امیر قزغن از امرای غزان سلطان خان بر وی شورید و او را از میان برداشت. بعد از كشته شدن عبدالله فرزند امیر قزغن، در تركستان و ماوراءالنهر هرج و مرج راه یافت و در هر شهری امیری علم استقلال برافراشت: امیر بیان سلدوز در سمرقند، امیر حاجی برلاس در شهر كش، امیر با یزید جلایر در خجند، اولجایبوغاء سلدوز در بلخ و محمد خواجه اپردی در شبرغان. تغلق تیمور، خان جغتائی، از این آشفتگی استفاده كرد و ماوراءالنهر را متصرف شد. حاجی برلاس نیز كه از عهده پیكار برنیامد از كش به خراسان گریخت. در این زمان، تیمور، برای بیرون آمدن از گمنامی و جانشینی عموی خود حاجی برلاس فرصت را مغتنم شمرد. او با درایت و شجاعت، مورد توجه تغلق تیمور (تو علقتمورخان) قرار گرفت و به حكومت كش منصوب شد.[۱۹] بنابر نوشته شریف الدین علی یزدی، امیر تیمور گفته است كه:
او خود را به قیمت هر بلائی كه بر سرش نازل شود تسلیم خواهد نمود. او جان و عمر خود را فدای خیر و مصلحت عامه میكند نه اینكه مانند عم خود بگریزد و خاندان و قبیله و قوم خود را در معرض هلاكت و نیستی قرار دهد.[٢٠]
تغلق تیمور با فتح مجدد ماوراءالنهر، خواجه الیاس را بر آن نواحی گماشت و تیمور را مشاور او قرار داد. امیر تیمور، امیدوار بود كه در دستگاه جغتائیان مقام اول را بیابد، لیكن در دستگاه خواجه الیاس مقام اولی به امیر بكجیك داده شد. بدین جهت تیمور راهی دستگاه امیرحسین بن امیر مسلا برادرزادۀ امیر عبدالله شد. او سرانجام در ماوراءالنهر سپاه جغتائی را شكست داد. بدین ترتیب در سال ۵-٧٦۴ ق / ۱٣٦٣ م ماوراءالنهر از تصرف مغولان خارج شد لیكن مشروعیت سلطنت از طریق انتساب به خاندان چنگیزخان هنوز وجود داشت. به همین سبب كابل شاه، از خاندان چنگیزخانی را بر تخت نشاندند، كه البته جز نامی از او نبود. اما تا این حد مفید بود كه الیاس خواجه پادشاه جغتائی حق مداخله در امور ماوراءالنهر را نداشت.
با رهایی ماوراءالنهر، میان تیمور و امیرحسین نزاعی در گرفت كه به گریز تیمور به سمت خراسان منجر شد. امیرحسین كه حكومت بلخ و قندوز و خلم و كابل را در دست داشت، از اتحاد تیمور با مغولان منطقه ایلی ـ جغتای ـ به هراس آمد و با او مصالحه كرد.[٢۱] لیكن توافق شد كه ماوراءالنهر در دست تیمور قرار گیرد. اما تیمور، با شكست دادن امیرحسین در بلخ، مالك ماوراءالنهر شد (٧٧۱ ق / ۱٣٧٠ م).
مقدمات سروری تیمور در ماوراءالنهر فراهم شده بود. اتحاد میان امیرتیمور و امیر حسین در برابر تهاجمات پادشاه جغتای شكننده بود. سرانجام امیرحسین مورد حمله تیمور قرار گرفت و از گردونه رقابت خارج شد. بنابر نوشته ظفرنامه، تیمور، همچنان خود را وارث و ادامه دهنده خاندان چنگیزخان دانست و بنابر نقل تاریخ رشیدی، با قتل كابل شاه متحد امیرحسین،[٢٢] برای این كه از حمایت و اطاعت سلاطین محلی و امداد ماوراءالنهر برخوردار باشد و سلطنت خود را مشروعیت دهد، یكی از اولاد چنگیزخان بنام سیورغتمش را جانشین خود كرد. بعد از مرگ وی، فرزندش موسوم به محمود خان را، خان ماوراءالنهر تیموری قرار داد. در تمام فرامین دولت تیموری از فرزندان و اعقاب گرچه قدرتی نداشتند با احترام یاد شده است. میرزا محمد حیدر دوغلات مینویسد:
در این عصری كه ما زندگی میكنیم با سلاطین ما در سمرقند مانند زندانیان سیاسی رفتار میشود.[٢٣]
تیمور به جای امپراطوری مغول، امپراطوری ترك را ایجاد كرد. لیكن مشروعیت مغولان را رها نكرد. امپراطوری تیمور از لحاظ فرهنگی، تركیبی بود از ترك و ایرانی و از لحاظ تشكیلات حكومتی بنایی بود: ترك و چنگیزی، و از لحاظ سیاسی و مذهبی: مغولی و عربی.[٢۴]
تیموریان از غرب و شمال و جنوب و شرق به هجوم پرداختند و مانعی در راه آنان نبود: خاناتی در ایران وجود نداشت؛ اردوی زرین در شمال غرب دچار انحطاط شده بود؛ مغولستان فرتوت و سلطنت دهلی دچار ضعف بود. لذا این ترك و مغولان سلطنت نشین خراسان بزرگ، فرصت قدرت نهایی را پیدا كردند. تصرف و تسخیر خوارزم از طرف امیرتیمور، سلطنت ماوراءالنهر را تكمیل كرد (٧٨٠ ق / ۱٣٧۹ م).
تیمور، علماء، فضلا، مهندسان و هنرمندان را از نواحی مفتوحه به ماوراء النهر كوچ میداد. در آغاز، به فتح بلاد و امصار تركستان و مغولستان و خوارزم و توابع آن پرداخت.[٢۵] سپس در سال ٧٨٢ ق از توران به ایران شتافت و در سال ٧٨٣ ق تمام خراسان را فتح كرد. در سال ٧٨۵ ق سیستان و قندهار را گرفت و در سال بعد، استرآباد، و در سال ٧٨٨ ق به عراق و فارس و آذربایجان رفت و از یورش سه ساله، به جانب دشت قبچاق بازگشت. در سال ٧۹٣ ق با توقتمش خان جنگ كرد و اولوس جوجی را غارت نمود.
در سال ٧۹۴ ق برای یورش پنج ساله از توران به ایران تاخت. در این سفر جنگی مهم، حكام مازندران و آل مظفر و سایر ولات عراقین و دیار بكر را مطیع كرد. در سال ٧۹٧ ق به دشت قبچاق رفت و بار دیگر با توقتمش جنگید. در سال بعد به آذربایجان آمد و آن را به میرزا میرانشاه تفویض كرد. در سال ٧۹۹ ق ولایت خراسان را به شاهرخ سپرد و سپس با انگیزۀ غارت و در پوشش مذهبی راهی سرزمین ثروتمند هند شد. با بهرهگیری از انحطاط سلطنت در دهلی، امیر تیمور بر تخت هند نشست.
تیمور در سال ٨٠٢ ق برای یورش هفت ساله از توران به ایران آمد. وی، از جانب شرق نزدیك، دو قدرت در مقابل داشت: سلطنت مملوكها و امپراطوری عثمانی، در سال ٨٠٣ ق سپاه پادشاه مصر را در نزدیكی دمشق شكست داد و شام را گرفت. در هنگام تصرف شام، بنابر پارهای اقوال، مورخ تونسی، ابن خلدون را به حضور پذیرفت. تیمور در بازگشت از دمشق، هنرمندان و ارباب قلم را به سمرقند برد، از جمله آنها طفل دوازده سالهای بود كه بعدها مورخ معروفی به نام ابن عربشاه شد. در این هنگام بغداد را از جلایریان منتزع ساخت و به ایران بازگشت. رویارویی نهایی با عثمانیان در آنقره صورت گرفت. تیمور در سال ٨٠۴ ق عزم بایزید عثمانی كرد. در این زمان بایزید از سلطان احمد جلایر و امیر قرایوسف قراقویونلو حمایت مینمود. در جنگ آنقره، با هزیمت عثمانیان، بایزید اسیر گشت، اما ظاهراً مورد تفقد قرار گرفت. این حادثه مهم در آنقره موجب شد كه بیزانس عمر دوبارهای بیابد و پنجاه سال دیگر به حیات خود ادامه دهد. زیرا بایزید با شكست دادن قوای صلیبی در نیكوپولیس، بیزانس را در محاصره گرفته بود. تیمور در سال ٨٠٦ ق متوجه گرجستان مسیحی شد و جزیۀ آنان را پذیرفت. عیسوی بودن آنان، رنگ جنگ مقدس مذهبی گرفت. تیمور در واپسین سالهای حیات خویش، دراندیشۀ فتح چین بود اما به هنگام گردآوری سپاه در اترار رنجور شد و در گذشت. بدین ترتیب از سرحد ختا تا اقصاء شام و از اقصاء هند تا ناحیه فرنگ را در قلمرو دولت تیموری قرار داد.
بعد از مرگ تیمور، سلطنت ماوراءالنهر دستخوش منازعات میان پسران و نوادگان تیمور شد. امیر غیاث الدین جهانگیر، فرزند ارشد وی در حیات پدر درگذشت و تیمور فرزندش پیر محمد را ولیعهد قرار داد. اما پس از مرگ نا به هنگام تیمور میان شاهزادگان تیموری چنان وضع آشفتهای پدید آمد كه سلطان خلیل پسر میرانشاه در سمرقند بر تخت نشست، هر چند سلطنت او كوتاه بود و امر به شاهرخ قرار گرفت.
دوره شاهرخ، دورۀ شكوفایی ادبی و هنری بود. این دوره، دورۀ طلایی "رنسانس تیموری" و "دورۀ احیاء علم و دانش" نامیده شده است.[٢٦] شاهرخ تیموری بر ایران شرقی حكومت داشت و ایران غربی در نزاع درونی تیموریان باز به دست جلایریان و قراقویونلوها افتاد. شاهرخ در مقابل قدرت فزاینده قراقویونلوها و تصرف نواحی چون عراق عجم و سلطانیه و قزوین، فرمان نیابت سلطنت آذربایجان و در واقع شناسایی حكومت تركمانان به این نواحی را در سال ٨٣۹ ق / ۱۴٣۵ م صادر كرد.[٢٧] با شكست جهانشاه قراقویونلو از اوزون حسن آققویونلو، ایران غربی به دست تركمانان افتاد.
با مرگ شاهرخ و جانشینی پسرش الغ بیگ - فرمانروای ماوراءالنهر - مغولان اردوی شیبان حمله شدیدی به ماوراءالنهر انجام دادند.[٢٨] آنان در ایالات واقع در سیبری و تركستان سكونت داشتند. در این هنگام، الغ بیگ به دست پسرش عبداللطیف كشته شد. این یورش نخستین ازبكان نبود، در گذشته نیز به استرآباد و سایر نواحی حمله میكردند و شاهرخ هر ساله یكی از فرماندهان خود را برای سركوبی آنان میفرستاد. قدرت تیموریان رو به افول بود و نزاع شاهزادگان برای رسیدن به سلطنت، این روند را سرعت میداد. قدرت نوین ازبكان و حركت آنان به سوی متصرفات تیموری نشان از دوره جدیدی در تاریخ ماوراءالنهر و خراسان داشت. دخالت ابوالخیرخان - پادشاه منطقۀ سیحون تا سغناق و اوزگند - در نزاعهای تیموریان و سپس بهرهگیری محمد خان شیبانی از پریشانی اوضاع در همین محدودۀ زمانی، به انقراض دولت تیموری و استقرار حكومت ازبكان در ماوراءالنهر منجر شد.
منابع تاریخی و تواریخ محلی اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری از دخالت ازبكان در منازعات درونی تیموریان اطلاعاتی در اختیار ما قرار میدهند.[٢۹] زمینه این مداخلات در اختلافات داخلی بعد از مرگ الغ بیگ، فراهم شد. عبدالله میرزا پسر ابراهیم سلطان، پادشاه سمرقند و ماوراءالنهر شد و بابر میرزا پسر بایسنقر به پادشاهی هرات وخراسان رسید. بنابر نوشتۀ خواندمیر، میرزا سلطان ابوسعید، نوه میرانشاه، كه در ولایات تركستان، ماوراءالنهر، بدخشان، طخارستان، زابلستان، سیستان، خراسان و مازندران به رعیت پروری مشغول بود، در صدد تصرف سمرقند برآمد. او از یاری ابوالخیر خان ازبك استفاده كرد و میرزا عبدالله كشته شد. اندكی بعد، ابوسعید، از ازبكان ترسید و به ابوالخیرخان و امرای ازبك پیام داد تا به منازل خویش باز گردند و "ابوالخیرخان به اضطرار به دشت قبچاق رفت".[٣٠]
مسئله دیگری كه در حكومت ابوسعید مورد توجه قرار گرفت، مسائل ایران غربی بود. قدرت جهانشاه قراقویونلو كه به معارضۀ با تیموریان آمده بود و حتی هرات را متصرف شده بود، نگرانی سلاطین شرقی ایران را برانگیخت. بدین جهت تیموریان و آق قویونلوها اتحادیۀ دفاعی بستند و سرانجام اوزون حسن آق قویونلو با شكست دادن قراقویونلوها قدرت خود را در قسمت غربی ایران تحكیم كرد. اما اوزون حسن لشكریان ابوسعید تیموری را در آذربایجان شكست داد و او را به قتل رسانید.
از این زمان شاهزادگان تیموری در خراسان و ماوراءالنهر به صورت حكام محلی در آمدند، اما خصومت همچنان ادامه یافت: احمد سلطان - فرزند ابوسعید - در ماوراءالنهر سلطنت كرد، عمر شیخ نیز صاحب فرغانه بود و بعد از وی پسرش بابر حاكم فرغانه شد. او بعدها امپراطوری گوركانی هند را تأسیس كرد. با كشته شدن سلطان احمد، میان شاهزادگان تیموری نزاع برخاست و برادرش محمود، و فرزندانش بایسنقر و علی هر یك مدتی كوتاه سلطنت كردند.
محمد خان شیبانی، رئیس طایفه ازبك، از پریشانی تیموریان استفاده كرد و در سال ۹٠٦ ق / ۱۵٠٠ م بخارا را در اختیار گرفت. محمدخان سپس سمرقند را نیز در اتحاد و تبانی با مادر سلطان علی،[٣۱] پادشاه تیموری، تسخیر كرد و در ماوراءالنهر بر تخت نشست.
در این دوران، سلطان حسین بایقرا در خراسان امارت داشت. سلطنت سلطان حسین، دورۀ درخشان ادبی و روزگار اوج مكتب هرات است. سالهای پایانی حكومت وی با شاه اسماعیل اول مقارن بود. روابط سلطان بایقرا و شاه اسماعیل دوستانه بوده است. گرچه در ابتدا تیموریان با پناه بردن شاهزادگان و سرداران آققویونلو و اقدامات تحریكآمیز آنان، در مكاتبهها، رسم ادب را به جای نیاوردند و شاه جوان صفوی را رنجاندند، اما بعد از این كه سپاهیان قزلباش دربار هرات را لرزاندند، تیموریان با فرستادن نمایندگان و اظهار دوستی از آنچه گذشته بود، عذرخواهی كردند. اسماعیل بنا بر سوابق دیرینه و ارادت پیشین تیموریان نسبت به مشایخ صفوی، با آنها به روش پدر و فرزندی سلوك كرد و این وضع تا پایان دولت تیموری برقرار بود.
در سال ۹۱۱ ق سلطان حسین به عزم جنگ با ابوالفتح محمد خان شیبانی كه بر ممالك ماوراءالنهر چیره شده بود، از هرات حركت كرد، اما در راه درگذشت. بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین میرزا پسرانش به طور مشترك در هرات به سلطنت پرداختند. دیگر شاهزادگان تیموری در خراسان سر به طغیان برداشتند. در داخل، اختلاف و نفاق بود و در بیرون، خان ازبك چشم طمع به خراسان داشت. ازبكان، با آگاهی از مرگ سلطان حسین و اختلافات درونی خراسان تا حدود رود مرغاب را غارت كردند. به رغم مقاومت متحدانۀ شاهزادگان تیموری، محمدخان شیبانی در باباخاكی در كنار رود مرغاب، تیموریان را در سال ۹۱٣ ق / ۱۵٠٧ م شكست داد و خراسان را بر متصرفات خویش در ماوراءالنهر افزود. بدین ترتیب، با گذشت یك قرن، اولاد چنگیزخان بطور قطع فرزندان امیر تیمور را مغلوب كردند.
[٣]- شیبانیان در ماوراءالنهر
در بررسی پیشینۀ تاریخی ازبكان، اولوس جوجی و تحولات آن را در دشت قبچاق تا قرن چهاردهم میلادی مرور كردیم. در بحث متأخر ازبكان، از شیبان تا ابوالخیرخان و به ویژه از این دوران تا تشكیل دولت ازبك در ماوراءالنهر به دست محمدخان شیبانی، دارای اهمیت است. شیبان از نوادگان چنگیزخان بود. اقطاعات وی پس از مرگ چنگیزخان شامل سرزمینهایی بود كه از شرق و جنوب شرقی به اورال جنوبی و مخصوصاً قسمت مهمی از ایالت تورگای و آقتیو بینسك محدود میشد. این سرزمینها، امروزه محل سكونت قرقیزهاست. شیبان در جنگهای اروپایی مغولان در مجارستان شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد. بنا بر نوشته رشید الدین فضل الله همدانی، اگر مغولان در آن سرزمین میماندند، حكومت آنجا را به شیبان واگذار میكردند.[٣٢]
تا اواخر قرن چهاردهم میلادی، اردوی شیبانی با اردوی سپید مجاورت داشت و در آن نواحی ییلاق و قشلاق میكردند. با ادغام اردوی زرین و اردوی سپید در زمان توقتمش، سپید اردو به جنوب روسیه مهاجرت كرد. این نواحی تحت تصرف شیبانیان بوده است. قبایل و طوایف مطیع شیبانیان از اواسط قرن چهاردهم میلادی ازبك نامیده شدهاند.
ابوالخیرخان، مؤسس قدرت و شوكت ازبكان شیبانی بوده است. او در هفده سالگی (٨٣٢ ق / ۱۴٢٨ م) به طور رسمی، خان و پادشاه یورت و اردوی شیبانی در كنار رود تورا در سیبریه اعلام گردید. ابوالخیرخان به سرزمینهای اولوس جوجی در شرق شط اورال و شمال سیحون حمله كرد و آن مناطق را گرفت. در حدود سال ٨٣۴ ق / ۱۴٣۱ م خوارزم را گرفت و در سال ٨۵۱ ق / ۱۴۴٧ م نواحی سغناق تا اوزگند در كنار سیحون را از تیموریان گرفت و سغناق را پایتخت خود قرار داد. در همین زمان نزاعهای نوادگان تیمور به ابوالخیر خان فرصت داد تا به ماوراءالنهر وارد شود. ابوالخیرخان در اواسط قرن پانزدهم میلادی مورد حمله مغولان شرقی (قبیله اویرات) قرار گرفت و شكست خورد. در نتیجه، دو تن از خانهای شعبه جوجی به نام قرائی و جانی بیگ از ابوالخیرخان جدا شدند و از طرف خان جغتای ییسن بوقای ثانی در مرز مغولستان صاحب ملك گردیدند. در سالهای حدود ٧۱-٨٧٠ ق / ۱۴٦٦-۱۴٦۵ م طوایف صحرا نوردی كه مطیع ابوالخیرخان بودند، نزد قرائی و جانی بیگ رفتند و با آنها زندگانی مستقلی نمودند و قزاق - یا قرقیزقزاق - شناخته شدند. لشكركشی ابوالخیرخان برای مطیع ساختن آنان به كشته شدن او در سال ٨٧٢ ق / ۱۴٦٨ م انجامید. سه سال بعد، خان مغولستان یعنی یونس خان بقیۀ ازبكهای وفادار را پراكنده ساخت، اما ازبكهای یاغی، قرقیز - قزاق، دولتی صحرانورد تشكیل دادند و بعد از مرگ آنها، برندوق (پسر قرائی) و قاسم (فرزند جانی بیك) به سلطنت رسیدند؛ ولی خلق و خصلت صحرانوردی را هم چنان حفظ كردند.
رنه گروسه، در نتیجهگیری از حكومت ابوالخیرخان بر آن است كه وی كوشید روحیه بیابانگردی را با نوعی پادشاهی نیمه مقیم هماهنگ سازد ولی این تجربه به شكست و سقوط او انجامید.[٣٣] او در سرزمینی پهناور، طوایف و قبایل را گردآورد و در منازعات تیموریان ماوراءالنهر به حل اختلافات كمك كرد، اما به طور ناگهانی در برابر حملات دیگر صحرانوردان و برخی از ایلات خودش، كه از یكجانشینی به تنگ آمده بودهاند، از هم پاشید.
شاه بوداق پسر ابوالخیرخان، در همان سال وفات پدرش، بدست امیریونس، خان جغتائی مغولستان، كه به كمك قرقیز ـ قزاق آمده بود، در میان تاشكند و تركستان در سال ٨٧٢ ق / ۱۴٦٨ م كشته شد. محمد شیبانی، پسر بوداق، زندگانی پرحادثهای را آغاز كرد. خواندمیر، شرح مبسوطی از دوران زندگانی وی به دست میدهد.[٣۴] او در دوران طفولیت تحت تربیت جدش ابوالخیرخان، قراچین بیك قاسم سلطان قرار گرفت. محمد خان شیبانی كه از فرمانروایی دشت قبچاق محروم مانده بود، مدتی نزد امیران و بزرگان قبایل ترك و مغول آمد و شد كرد و توانست برخی را به هواخواهی خود برانگیزد. با این همه، از فعالیتهای خود نتیجهای نگرفت. ناگزیر به بخارا آمد و به سلطان احمد میرزای گوركانی پیوست و در سمرقند صاحب قوت و قدرتی شد. با مرگ سلطان احمد وآگاهی از ضعف شاهزادگان تیموری، وی تصمیم گرفت كه در مسائل سیاسی ماوراءالنهر دخالت كند. نزاعهای شاهزادگان و امیران از جمله اختلافات سلطان علی میرزا و خواجه یحیی زمینه موفقیت خان ازبك را فراهم ساخت. محمد خان شیبانی با بهرهگیری از آن و اغفال سلطان علی و مادرش، شهر سمرقند را تصرف كرد و در نهایت با شكست دادن تیموریان و بابر در سال ۹٠٦ ق/۱۵٠٠م بر سریر سلطنت ماوراءالنهر نشست. بعد از تصرف سمرقند و برافراشتن علم استقلال، بخارا و قرشی و شهر سبز و غیره را میان خویشان خود تقسیم كرد و به هر یك حكومت و ولایتی بخشید.
اندكی بعد، ازبكان متوجه تصرف نواحی خراسان شدند و به زودی خوارزم (خیوه) را از تسلط سلطان حسین بایقرا بیرون آوردند و به سوی خراسان و هرات رهسپار گردیدند. خراسان و هرات در این زمان در اختیار بدیع الزمان میرزا پسر ارشد سلطان حسین بایقرا بود. خان ازبك از معبر كركی گذشت و در سال ٣-۹۱٢ ق / ٧-۱۵٠٦ م بلخ را تصرف كرد. بنابر نوشتۀ میرخواند، سلطان حسین میرزا از آن اهمال و تغافل كه در باب امداد سلطان بدیع الزمان میرزا كرده بود پشیمان شد.[٣۵]
هرات، پایتخت تیموریان، در سال ۹۱٣ ق / ۱۵٠٧ م به دست شیبك خان افتاد. خواندمیر، مورخ این دوران كه خود شاهد این حوادث بود و نامهای از طرف سادات و بزرگان هرات مبنی بر اطاعت و انقیاد، برای محمدخان شیبانی فرستاده است، از مطالبات و تحمیلات ازبكان بر مردم و اكابر هرات انتقاد میكند.[٣٦]
به رغم منابع ایرانی دورۀ تیموری و صفوی، كه فقط چهرۀ غارتگرانه ازبكان را تصویر كردهاند، برخی برآنند كه محمد خان شیبانی، رنسانس ادبی و فرهنگی ترك و ایرانی تیموریان را در سمرقند توسعه داد و بزرگان این نهضت ادبی و فرهنگی را تشویق كرد. فرنان گرنار معتقد است:
وی با اینكه یك ازبك تام و تمام بود معهذا مردی بود مفتون شعر و ادب و دارای كمال و دانش، چنان كه زبان فارسی و عربی را خوب میدانست و به زبان تركی چكامه سرایی میكرد و با كمال گشاده دستی به شعراء و هنرمندان كمك مینمود.[٣٧]
محمدخان شیبانی، گرچه محمودخان، خان مغولستان را در پیكار آقشی شكست داد و اندكی بعد به قتل رسانید، اما دختر وی را به ازدواج فرزندش درآورد و بدین ترتیب در اولاد خود دو شاخۀ خاندان چنگیزخانی - شعبه جغتایی و شعبه جوجی - ایجاد كرد.
اوج قدرت ازبكان بهعنوان مهمترین دولت خراسان بزرگ تا سرزمینهای تركستان غربی و ماوراءالنهر و فرغانه با تشكیل سلسله صفویه در ایران مقارن شد. رویارویی این دو دولت جوان و نوپا حتمی بود، چنانكه براثر آن دولت صفوی توانست خراسان را از تصرف ازبكان خارج سازد و بعد از چهار قرن و نیم، ایران واحدی به وجود آورد. تفاوتهای اساسی میان این دو دولت نوظهور و جوان یعنی صفویه و ازبكان وجود داشت: صفویه ایرانی بودند، ازبكها آمیختهای از مغولی و ترك. صفویه شیعی متعصب بودند، و ازبكها سنی متعصب. اختلافات نژادی، حالت و صورت مذهبی یافت. شهرنشینی صفویان و برخورداری آنان از رونق و شكوفایی فكری و فرهنگی مبتنی بر پشتوانههای تاریخی، با صحرانشینی و بیابانگردی ازبكان كه از سابقه تمدنی بهرهای نداشتند، تلاقی دو نوع حیات فكری و اجتماعی بود.
محمدخان شیبانی، به عنوان قهرمان تسنن و به عنوان فرزند چنگیزخان در نامهای به پادشاه صفویه اخطار كرد كه دست از اندیشۀ شیعی بردارد، در غیر این صورت با شمشیر، او را از كفر به مذهب حق وادار خواهد كرد. او اصل و منشأ صفویان را مورد تردید و حتی تمسخر قرار داد وكشكول درویشی هدیه فرستاد تا به پیشه اجداد خود باز گردند و سلطنت را به خاندان چنگیزخان واگذار نمایند.
با پیدایش دو دولت نوبنیاد، دو قدرت با ویژگیهای متفاوت در مقابل یكدیگر صفآرایی كردند. افزون بر روحیه توسعه طلبی، تعارضات عقیدتی و اختلافات مذهبی در شعلهور شدن منازعات مؤثر بود. این اختلافات مذهبی از سوی روحانیون مذهبی به ویژه علمایی ایجاد شد كه بعد از تشكیل دولت صفوی و برقراری نظام شیعی در ایران به ماوراءالنهر مهاجرت كرده بودند. برجستهترین این افراد، فضلالله روزبهان خنجی است. با ادامه بحران نظامی در مناسبات ایران و ازبكان، استناد به دلایل تاریخی بروز یافت. موروثی بودن خراسان برای ازبكان بهعنوان وارثان چنگیزخان و سپس تیموریان بهروشنی بیان شده است. در مقابل، صفویان بهعنوان جانشینان دولتهای باستانی ایران، این سرزمین را ملك موروثی خواندند.
در این میراث خواهی نوین، سلاطین ماوراءالنهر، پادشاهی ایران را به عراق و آذربایجان محدود كردند تا در جغرافیای سیاسی دولت آققویونلو قرار گیرد. بدین گونه كسب مشروعیت تاریخی، در كنار توجیه مذهبی بروز یافت. محور مجادلات در قالب مباحث مذهبی در سطور اسناد و مأخذ تاریخی هم چنان وجود داشت. در رویارویی عقیدتی ایران و ازبكان، به حوادثی كه در تاریخ اسلام به پیدایش شكاف در جهان اسلام منجر شده بود، دوباره بازگشتی صورت گرفت تا هر یك در اثبات عقیده خویش و بطلان نظریات دیگری توفیق یابند. این مجادلات عقیدتی و تاریخی، به سه جنگ عمده و سرنوشتساز یعنی مرو، جام و رباط پریان منتهی شد كه هر كدام میتوانست تمامیت ارضی ایران و اندیشه دینی صفویان را در مخاطره قرار دهد. سرانجام این جدال خونین در آغاز قرون جدید، حاكمیت ازبكان بر شرق ایران را در اوایل سده یازدهم پایان داد. شاه عباس اول، نه تنها حاكمیت ایران را بر مرزهای شرقی و خراسان احیاء كرد، بلكه در نزاعهای درونی سلاطین ازبك نقش مهمی برعهده گرفت. به طوری كه برخی از خوانین ازبك برای باز یافتن قدرت در ماوراءالنهر به پایتخت ایران روی آوردند. در واقع، برای نخستین بار در این دوران، نفوذ سیاسی ایران در ماوراء النهر برقرار گردید.
[↑] | نتیجهگیری |
---|
اوضاع سیاسی ماوراءالنهر و بسترهای فرهنگی ایرانی - اسلامی آن، در پیدایش نیروهای محلی در ایران و تاسیس سلسلههای مستقل و نیمه مستقل نقش مهمی داشت. این مناطق، معبری برای حملههای متعدد به ایران بوده است؛ این یورشها، به تشكیل دولتهایی از اقوام مهاجم در جغرافیای سیاسی و فرهنگی ایران انجامید. ازبكان، آخرین نماینده این حملات در اواخر سده نهم هجری و در بامداد تشكیل دولت صفویان بودند كه دورهای از رویارویی عقیدتی و سیاسی را با صفویان، در قالب تجدید تئوری خلافت، در آغاز سده دهم هجری شكل دادند. در واقع، پیروزی ازبكان بر تیموریان و تشكیل پادشاهای ازبكان در ماوراءالنهر به منزلۀ برتری شیبانیان از شعبه جوجی بر تیموریان از شعبه جغتای بود. البته، تیمور، بهرغم برقراری امپراطوری ترك، مشروعیت مغولان را رها نكرد و امپراطوری تیموری، از لحاظ فرهنگی، تركیبی ایرانی - ترك بود؛ و از لحاظ تشكیلات حكومتی، بنایی تركی - چنگیزی داشت؛ و از لحاظ سیاسی - مذهبی، ماهیتی مغولی و اسلامی یافت. در دوره بعد از تیمور، ایران شرقی، در دست اعقاب وی دست بهدست گشت و در ایران غربی، حكومت تركمانان پدیدار شد.
قدرت نوین مغولان اردوی شیبان، و حركت آنان بهسوی متصرفات تیموری، نشان از دوره جدیدی در تاریخ ماوراءالنهر و خراسان داشت. این حركت، در كنار دخالت آنان در نزاعهای درونی تیموریان، به انقراض دولت تیموری و استقرار حكومت ازبكان در ماوراءالنهر منجر شد. اوج قدرت ازبكان، مقارن با تشكیل سلسله صفویه در ایران بود. رویارویی این دو دولت پر حرارت، اجتنابناپذیر بود. اندیشه تشكیل دولت واحد در ایران با صبغۀ مذهبی شیعی، در برابر توسعهطلبی ارضی و اندیشه تجدید خلافت در دستگاه بخارا قرار گرفت.
اجمال سخن اینكه، آن هنگام كه جدال مذهبی ایرانیان و ازبكان به بن بست نظامی كشیده شد، میراثخواهی تاریخی پا بهعرصه ظهور نهاد. از حصول به مشروعیت عقیدتی (ادعای خلافت) در توسعهطلبی سیاسی و مذهبی آغاز شد و با ادعاهای تاریخی (وراثت سلسلههای پیشین) برای حكمفرمایی بر سرزمینهای اسلامی به اتمام رسید.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله که برگرفته از فصلنامۀ تاریخ اسلام (شماره ٣٢ - زمستان ۱٣٨٦) است، برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
يادداشت ۲:
[↑] پینوشتها
[۱]- بارتولد در تحقیقات خود در مورد تركستان و ماوراءالنهر، بهویژه در “چهار بررسی درباره آسیای مركزی” مواد فراوانی گرد آورده است. هر چند دسترسی به آن ممكن نشد، لیكن از اطلاعات پراكنده منابع مانند نوشتههای رنه گروسه، سود جستم.
[۲]- طبری، تاریخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات اساطیر، ۱٣٦٨) ج ۹، ص ٣٨٠٦ - ٣٨٠۴.
[۳]- بارتولد، تحت عنوان “آسیای میانه قبل از قرن دوازدهم میلادی” به تفصیل از آن بحث میكند. ر. ك: بارتولد، تركستاننامه، ترجمه كریم كشاورز (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱٣۵٢).
[۴]- میرخواند، تاریخ روضۀ الصفا، (تهران، كتابفروشی خیام، ۱٣٣۹) ج ۴، ص ٣٠.
[۵]- ابوسعید گردیزی، تاریخ گردیزی (زینالاخبار)، با مقدمه محمد قزوینی (تهران، بینا، ۱٣٢٧) ص ۴٧-۱۵.
[۶]- اصطخری، المسالك و الممالك، تحقیق محمدجابر عبدالغال الحسینی، (قاهره، مطبع دارالقلم، ۱۹٦۱) ص ٣٠۵.
[٧]- ابن اثیر، الكامل فی التاریخ (بیروت، دار صادر، دار بیروت، ۱۹٦٦) ج ٨، صص ۵٣٢-۵٣۱.
[۸]- منظور از دشت، سرزمینهایی است كه در شمال ماوراءالنهر قرار داشت و مسكن اقوام ترك بود و شامل تركستان چین كنونی است.
[۹]- گردیزی، پیشین، ص ۵٨؛ نقل از: بارتولد، تركستاننامه، پیشین، ج ۱، ص ٦٠۵.
[۱٠]- البته در انتساب تیمور به دودمان جغتای تردید هم وجود دارد.
[۱۱]- در كتاب جامعالتواریخ این متصرفات عبارتند از: ایبیر - سپبیر پولار و دشت قبچاق و باشغر دو روس و چركس تا دربند خزر كه مغولان آن را تیمور قهلقه میگویند. ر.ك: رشیدالدین فضلالله همدانی، جامعالتواریخ، تصحیح بهمن كریمی (تهران، اقبال، بیجا) ج ۱، ص ۵۱٣.
[۱۲]- در مورد فرزندان جوجی، ر. ك: همان، ص ۵٢٠ - ۱۵؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، با مقدمه جلالالدین همائی (تهران، انتشارات كتابخانه خیام، ۱٣٣٣) ج ٣، صص ٧٧-۱۵.
[۱۳]- شیبانیان در حدود سال ۱۴٨٠، خانات سیبریه “تیومن” یا “سیبیر” را مطیع خود ساختند. با لشكركشی توقتمش خان در سال ۱٣٨٠ میلادی به اردوی زرین و فتح آن و سفر به اروپا، اقطاعات “اورده” واقع در سیحون سفلی بدست شیبانیان افتاد. پادشاه شیبانیان موسوم به ابوالخیرخان كه از سال ۱۴٢٨ در ناحیه تورا در سیبریه غربی به سلطنت پرداخت، منطقه بالكاش تا اورال را تصرف نمود و مركز فرمانروایی خود را شهر سغناق واقع در ساحل سیحون قرار داد. نوۀ او در بخارا و سمرقند پادشاهی ازبك را تأسیس نمود.
[۱۴]- رنه گروسه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین مكیده (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱٣۵٣) ص ٦۵٠.
[۱۵]- میرخواند، پیشین، ج ۵، ص ٢٢٢؛ بارتولد در دائرۀالمعارف اسلامی در ذیل مدخل منگوتیمور، ص ٢٦۱. در این مورد بحث میكند. نقل از: گروسه، پیشین، ص ٦۵٦.
[۱۶]- برای بحث تفصیلی در دورۀ سلطنت منگورتیمور، تودامنگو، تولابوقا و توقتای، رك: گروسه، پیشین، صص ٦٦٣-٦۴٣.
[۱٧]- قاضی احمد غفاری، مورخ دورۀ صفوی كه همزمان با حسن روملو صاحب احسنالتواریخ میزیسته، در مورد لشكركشی جانی بیك خان اطلاعاتی در اختیار ما قرار میدهد: “در آذربایجان دفع شر اشرف كرد و بردی بیك را با سپاهی در آذربایجان گذاشت”. ر. ك: تاریخ جهان آراء، (تهران، كتابفروشی حافظ، ۱٣۴٣) صص ٢٠٣-٢۱٠.
[۱۸]- در مورد تیمور و توقتمش، ر. ك: ابن عربشاه، عجایب المقدور فی اخبار تیمور، به اهتمام كبیرالدین احمد (كلكته، بینا، ۱٢۹۹) صص ۱٧-۱۵.
[۱۹]- خواندمیر، پیشین، ج ٣، ص ٣۹٨.
[٢٠]- برای بحث تفصیلی ر. ك: شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، تصحیح محمد عباسی (تهران، امیركبیر، ۱٣٣٦) ج ۱، صص ٣٧-٣۴.
[٢۱]- همان، ص ٣۹٨.
[٢۲]- تاریخ رشیدی تألیف میرزا حیدر گوركانی از منابعی است كه مطالب مهمی از دوره تیموری و صفوی در بر دارد. این كتاب در سال ۹۵٢ ق تألیف شده است. رنه گروسه، نقل قول بسیاری از این اثر آورده است.
[٢۳]- رنه گروسه، پیشین، ص ٦٨٣.
[٢۴]- همان، ص ٦٨۴.
[٢۵]- فهرست اجمالی لشكركشی تیمور از خواندمیر اقتباس گردیده است. ر. ك: خواندمیر، پیشین، ج ٣، صص ٣۹٨-٣۹۵.
[٢۶]- رنه گروسه، پیشین، ص ٧۵٨.
[٢٧]- شرح لشكركشیهای شاهرخ در كتاب خواندمیر به تفصیل آمده است. ر. ك: خواندمیر، پیشین، ج ٣، ص ۴٦٨.
[٢۸]- حسن روملو، در این مورد اطلاعاتی در بردارد. ر. ك: احسنالتواریخ، تصحیح عبدالحسین نوائی، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ج ۱۱، ۱٣۴۹) ص ٢٠٢.
[٢۹]- دخالت ابوالخیرخان در نزاعهای تیموریان در منابع متعددی آورده شده است. ر. ك: معینالدین محمد الزمچی اسفزاری، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، تصحیح سید محمدكاظم امام (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱٣٣٨) ج ٢، ص ۱٦٨؛ ابوبكر طهرانی، دیاربكریه، تصحیح نجاتی لوغال - فاروق سومر (تهران، كتابخانه طهوری، ۱٣۵۵) ص ٣۱۴؛ خواند میر، پیشین، ج ۴، ص ۵٠.
[۳٠]- خواند میر، پیشین، ج ۴، ص ۵٠.
[۳۱]- محمد خان شیبانی با مادر سلطانعلی باب مكاتبه گشود و او را با وعده ازدواج تطمیع كرد. بدین جهت وی فرزند خویش را به تسلیم شدن دعوت كرد. ر. ك: خورشاه بن قباد الحسینی، تاریخ قطبی، به كوشش سید محمد مجاهد حسین زیدی، (دهلی، جامعه ملیه اسلامیه نئی دهلی، ۱۹٦۵) ص ۵۴٣.
[۳۲]- در مورد شیبان و فرزندانش و متصرفات آنان ر. ك: جامعالتواریخ، ج ۱، صص ۵۱٧-۵۱۵.
[۳۳]- رنه گروسه، اطلاعات گستردهای درباره تاریخچۀ ازبكان گرد آورده است. در مورد برداشت كلی وی از حكومت ابوالخیرخان ر. ك: امپراطوری صحرانوردان، پیشین، ص ٧٨٨.
[۳۴]- خواندمیر، پیشین، صص ٢٧٦-٢٧٣.
[۳۵]- میرخواند، پیشین، ج ٧، ص ٢٣٣.
[۳۶]- خواندمیر، پیشین، ج ۴، ص ٣٧٨.
[۳٧]- نقل از: رنه گروسه، پیشین، ص ٧۹٠.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج ٨، بیروت، دارصادر، ۱۹٦٦ م.
□ ابن عربشاه، عجایب المقدور فی اخبار تیمور، به اهتمام كبیرالدین احمد، كلكته، بینا، ۱٢۹۹.
□ اسفزاری، معینالدین محمد الزمچی، روضاتالجنات فی اوصاف مدینه هرات، تصحیح محمدكاظم امام، ج ٢، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱٣٣٨.
□ اصطخری، المسالك والممالك، تحقیق محمدجابر عبدالغال الحسینی، قاهره، مطبع دارالقلم، ۱۹٦۱ م.
□ بارتولد، تركستاننامه، ترجمه كریم كشاورز، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱٣۵٢.
□ خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، با مقدمه جلالالدین همایی، ج ٣، تهران، انتشارات كتابخانه خیام، ۱٣٣٣.
□ خورشاه بن قباد الحسینی، تاریخ قطبی، تصحیح سید جاهد حسین زیدی، به كوشش سید محمد مجاهد حسین زیدی، دهلی، جامعه ملیه اسلامیه نئی دهلی، ۱۹٦۵ م.
□ روملو، حسن، احسنالتواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، ج ۱۱، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱٣۴۹.
□ طبری، تاریخ رسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۹، تهران، انتشارات اساطیر، ۱٣٦۹.
□ طهرانی، ابوبكر، دیاربكریه، تصحیح نجاتی لوغال، فاروق سومر، تهران، طهوری، ۱٣۵۵.
□ قاضی احمد غفاری، تاریخ جهان آراء، تهران، كتابفروشی حافظ، ۱٣۴٣.
□ گردیزی، ابوسعید، تاریخ گردیزی (زین الاخبار)، با مقدمه محمد قزوینی، تهران، بینا، ۱٣٢٧.
□ گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میكده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱٣۵٣.
□ همدانی، رشید الدین فضلالله، جامعالتواریخ، تصحیح بهمن كریمی، ج ۱، تهران، اقبال، بیتا.
□ میرخواند، تاریخ روضۀالصفا، ج ۴، تهران، كتابفروشی خیام، ۱٣٣۹.
□ یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه، تصحیح محمد عباسی، ج ۱، تهران، امیركبیر، ۱٣٣٦.
[برگشت به بالا]