جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

ایران‌شناسی

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[...][...]


ایران‌شناسی (به انگلیسی: Iranian studies) بخشی از خاورشناسی (مطالعات شرقی) است[۱] که به مطالعه تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات شاخه‌ی ایرانی قوم آریایی می‌پردازد[٢].


[] تعریف

البته نمی‌توان دقیقاً تعریفی از ایران‌شناسی ارائه کرد که جامع باشد اما می‌توان به تعاریفی دست یافت که بتوان حوزه مطالعات ایران‌شناسی را با آن تشریح کرد[٣].

مطـالـعــات ایــران‌شــــناســی گســــترده‌تـر و متـمـایـز از مطـالـعــات فـارســـی (Persian studies) است[۴]. مطالعات فارسی، به‌طور خاص، فقظ شامل مطالعه‌ی ادبیات و زبان فارسی باستان و مدرن[۵] می‌شود. اما رشته مطالعات ایران‌شناسی بر روند گسترده‌ای از فرهنگ، تاریخ، زبان و جنبه‌های دیگری از مردم ایرانی (ایرانیان تاریخی و معاصر)، مانند: پارس‌ها، پشتون‌ها، بلوچ‌ها، کردها، سکاها، پارت‌ها، سغدیان، باکتریان، و غیره را در بر می‌گیرد. از این روی، ایران‌شناسی محدوده جغرافیایی کشورهای امروزی ایران، افغانستان ازبکستان و تاجیکستان را شامل می‌شود[٦]. حتی برخی از ایرانی‌ها دست‌کم آسیای میانه و قفقاز را نیز در حوزه‌ی ایران‌شناسی به‌شمار می‌آورند[٧].


[] تاریخچه‌ی ایران‌شناسی

از حدود دو سده پیش باستان‌شناسی به‌ویژه در شرق بسیار نیرو گرفت و به‌یکی از مهم‌ترین بازوهای دانش خاورشناسی تبدیل شد. در سده بیستم خاورشناسی تخصصی‌تر شده و دانشمندان و آکادمی‌ها بهتر دیدند خاور را روشن‌تر تعریف کنند و به‌همین دلیل بسیاری از انستیتوهای خاورشناسی، “خاور دور” و “خاور نزدیک” یا میانه را از هم جدا کردند و در این میان دانشی میان رشته‌ای به‌نام “ایران‌شناسی” شکل گرفت.

از قرن دوازده ميلادی آمدوشدهای تجاری و سياسی و دينی از باختر به خاور اوج بيشتري گرفت و كسانی مانند "كارپينی" و "ماركوپولو" نقش مهمی در شناساندن خاور به باختر ايفا كردندۀ پيدايش هسته‌های اوليه صنعت و رشد آن‌ها در اروپا يافتن بازار مواد اوليه را ضروری می‌ساخت و در پی آن تب سفر و شناخت هر چه بيشتر سرزمين‌های بكر خاور نزديك نيز بالا گرفت. در سده‌های شانزده و هفده به ترتيب در فرانسه و انگليس نخستين كتاب‌های عربی به چاپ رسيد و همراه آن آموزش زبان عربی، فارسی، تركی و چينی در مراكز دانشگاهی اروپا رواج می‌يابد. سفرنامه‌های مهم كسانی مانند شاردن، آدام الئاريوس، پيتردالاواله، تاورنيه انتشار می‌يابند و دانشگاه ليدن، پاريس و آكسفورد در گردآوری و فهرست‌نويسی كتاب‌های شرقی نخستين گام‌ها را بر می‌دارند.

در سده‌های هفدهم و هجدهم در محافل خاورشناسی غرب گرايشی نو پديد می‌آيد كه به‌خلاف جريان مغرضانه و منفی حاكم بر ديدگاه خاورشناسان گذشته، با نگرشی مثبت به ارزش‌های خاورزمين توجه می‌كند، در اين دوران بسياری از انديشمندان مغرب‌زمين ، در تعارض با ارزش‌های موجود در اروپا، در جستجوی ارزش‌هايی متفاوت به خاورزمين چشم دوختند و به خلق آثاری تحت تأثير فرهنگ شرق پرداختند. از نيمه دوم قرن هيجدهم و اوايل قرن نوزدهم خاورشناسی با پشت‌سر گذاشتن گام‌های اوليه به‌تدريج به‌روش و چارچوب علمی كنونی خود دست می‌يابد. شناخت زبان‌های شرقی و بررسی علمی سنگ‌نوشته‌ها با كوشش آغاز می‌شود... شبكه‌ای از انجمن‌های خاورشناسی همچون انجمن آسيايی بنگال، پاريس و لندن ايجاد می‌شوند كه در مواردی نيز به‌صورت بازوی تحقيقاتی و سياسی دولت‌های استعمارگر عمل می‌كنند. از سال ۱٨٧٣ به بعد كنگره‌های جهانی خاورشناسی به تناوب برگزار و به محلی برای تبادل اطلاعات ميان خاورشناسان تبديل می‌شود. همراه آن نشريات وي‍ژه‌ی خاورشناسی نيز اطلاعات و نتايج پژوهش‌های انجام شده را در دسترس خوانندگان قرار می‌دهند.[٨]

ايران‌شناسی چه در مرحله تكوينی خود كه در انحصار شرق‌شناسی اروپايی بود و چه امروز كه دانشمندان ايرانی با شوق و همتی تازه به آن روی آورده‌اند به صور گوناگون و آگاهانه يا ناآگاهانه با سياست ارتباط داشته است. آنچه در گذشته به ايران‌شناسی جنبه سياسی داد، پيوستگی‌اش به تاريخ استعمار بود و آنچه امروزه ايران‌شناسی را به عرصه مناقشات سياسی می‌كشاند از يك سو فزونی آگاهی و بيداری قومی و از سوی ديگر گسترش روزافزون دامنه نفوذ و قضاوت دولت‌هاست كه كم‌وبيش سراسر پهنه زندگی اجتماعی را فرا گرفته و يكی از مشخصات عصر ماست. دولت‌های استعمارگر به‌همان اندازه كه به كارشناسان نظامی و اقتصادی نيازمند بوده‌اند، دانشمندانی نيز لازم داشته‌اند كه از فرهنگ و زبان و سرشت و خوی مردم سرزمين‌های تابع و موردنظرشان خوب آگاه باشند تا كار اداره و بهره‌برداری از اين سرزمين‌ها را آسان كنند. نظير اين گونه داوری در باره شرق‌شناسی به‌طور عام از جنگ جهانی دوم به اين طرف از جانب روشنفكران بيشتر كشورهای آسيايی و افريقايی كه پسشتر مستعمره دولت‌های غربی بوده‌اند، ابراز می‌شده است.[۹]

سابقه سلسله تحقیقات ایرانی و پیشینه ایران‏شناسی به‌مفهوم جدید علمی آن‏که خود شعبه‏ای دیگر از خاورشناسی است، چندان دور و دراز نیست و پس از جنگ جهان‏گیر دوم رنگ و رویی تازه یافته است. از این زمان توجه به مطالعات ایرانی در اکثر دانشگاه‌ها و مؤسسه‏های پژوهشی تقویت شد و عواملی چون انجام پژوهش‌های دانشمندان ایرانی، طبع و نشر آثار کهن، فهرست‏نویسی نسخه‏های خطی کتابخانه‏های ایران و خارج، تخصیص پژوهانه‏های تحصیلی در دانشگاه تهران برای دانشجویان علاقه‏مند به این رشته را می‏توان از علل اصلی رونق و پیشرفت این شاخه از معارف به حساب آورد. برخی از دول غربی با عنایت بسیار به این رشته اعتباراتی ویژه به تحقیق و تتبع مسائل آن تخصیص دادند و حتی به ایجاد کرسی‌های تدریس زبان و فرهنگ و دین ایران همت گماشتند. به موازات گسترش آموزش زبان‌های شرقی، شور و شوق آشنایی با مواد مکتوب اعم از کتیبه‏ها، نسخه‏های خطی و دیگر اسناد روشنگر گذشته پرماجرا امّا تیره و تار تمدن خاورزمین بیشتر شد و در اثر این تلاش‌ها برخی نکته‏های تازه و آثار دلچسب فراموش شده از پرده گمنامی به در افتاد و به بازار آمد. برای نمونه، آشنایی خاورشناسان با ادبیات اوستایی و فرهنگ زردشتی و خواندن کتیبه بیستون موجب تدوین تاریخ گمشده تمدن ایرانی شد[۱٠]. در ایران نیز نزدیک به هشتاد سال پیش دانشمندان این سامان به "ایران‏شناسی" یا در واقع به "خودشناسی" آغازیدند. از میان این نامداران و دانشمندان محمد قزوینی و سید حسن تقی‏زاده دو پیشگام نامور و گزیده این راهند. پس از آنان، ابراهیم پورداود، علی‌اکبر دهخدا، محمدعلی فروغی، محمدتقی بهار، عباس اقبال، احمد کسروی، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، عبدالعظیم قریب، احمد بهمن‌یار و حسن پیرنیا از جمله در گذشتگانی بشمارند که گام‌هایی استوار در این مسیر برداشته‏اند[۱۱]. ایرج افشار دوران‌های تاریخی مطالعات ایران‏شناسی را به بررسی نشسته، آن‌ها را به پنج دوره متمایز، به شرح زیر، تقسیم کرده است:

    "اول- دوره ابتدایی ارتباطات تجاری و سیاسی.

    دوم- دوران استعمار انگلیس در هند و تأسیس کمپانی هند شرقی که امحای زبان فارسی در آنجا نتیجه نفوذ سیاسی آن دولت است. طرفه آن‌که در عین حال تحقیق در زبان فارسی و انتشار متون این زبان از کارهایی بود که به وسیله محققان آن‌ها عملی می‏شد.

    سوم- دوره آغاز شدن تحقیقات علمی درباره ایران خصوصا در زمینه‏های زبان‏شناسی و جغرافیایی و تاریخی و دینی همراه با کشفیات و حفریات باستان‏شناسی

    چهارم- ورود چند تن از ایرانیان به فرنگ (سید حسن تقی‏زاده، محمد قزوینی)[۱٢]

    ابراهیم پورداور) و آشنا شدن آنان با روش تحقیق جدید و کسب اطلاع از مستشرقان و دست یافتن بر مراجع علمی فرنگ. در دنبال آن‌ها عده‏ای چون عباس اقبال، سعید نفیسی، مجتبی مینوی و دیگران در ایران به‌کار تحقیق و تجسس به‌روش غربی پرداختند و شاگردان برجسته‏ای زیر دست آن‌ها در دانشگاه تهران بالیده شد.

    پنجم- دوره توسعه تحقیقات ایران‏شناسی و تجربه کامل آن از رشته‏های دیگر شرق‏شناسی با این اختصاص که توجه روشن‏تر و مستقیم‏تری به مسائل اجتماعی معطوف شد. در این دوره همکاری تحقیقاتی و مدخلیّت ایرانیان به‏طور وضوح قابل ذکر است."[۱٣]


[] ایران‌شناسی در غرب

آشنايی انگليسی‌ها با ايران: اولين تماس انگلستان و ايران به‌عصر صفوی باز می‌گردد. ايرانيان و انگليس‌ها اين عصر را نقطه آغاز مراودات جدی و مختلف بازرگانی، سياسی و فرهنگی می‌دانند. در اين دوران سفرا، فرستادگان و تجار انگليسی از دربار صفوی در اصفهان بازديد كردند. در اوايل قرن هفدهم ميلادی دو برادر آنتونی و رابرت به‌عنوان فرستاده به‌دربار شاه عباس اعزام شدند.

در اواخر قرن هفدهم هم جهانگردان معروفی مانند شاردن كه فرانسوی و پروتستان اما اهل انگلستان بود به‌ايران سفر كرد و سفرنامه مهمی در مورد ايران نوشت: درست در همين دوران است كه ايران‌شناسی در دانشگاه‌های انگليسی مورد توجه قرار گرفت. بسياری از اساتيد دانشگاه‌های آكسفورد و كمبريج كه ابتدا عرب‌شناس بودند، به‌زبان فارسی و فرهنگ ايرانی علاقه‌مند شدند و كتبی از فارسی به‌انگليسی ترجمه شد.

علاقه اروپاييان به‌ ايران و ارتباط با دربار صفی، در ابتدا انگيزه‌های سياسی داشت: صفويان شيعه بودند و اروپاييان قصد داشتند ايرانيان را عليه ترك‌های عثمانی بشورانند. شايد "كليله و دمنه" اولين كتابی باشد كه از متون ايرانی به‌همه زبان‌های اروپايی ترجمه شد. اما اولين ترجمه منتشر شده از ادبيات ايران در قرن هفده ميلادی صئرت گرفته است. ديوان اشعار آثار منثور سعدی، حافظ و نظامی اولين كتبی بودند كه از سوی اروپاييان علاقه‌مند به ‌فراگيری زبان و فرهنگ ايرانی مطالعه می‌شد. در قرن هيجدهم، مطالعه زبان، ادبيات، تاريخ و فرهنگ ايران به‌طور جدی در بريتانيا آغاز شد. با اين مطالعات بود كه علاقه به ‌تمدن ايران در انگلستان رو به‌افزايش گذاشت.

علاقه‌مندی انگلستان به ‌ايران كه ابتدا انگيزه سياسی داشت، رفته رفته انگيزه‌های اقتصادی يافت. در قرون هفدهم و هيجدهم مهم‌ترين كالايی كه از ايران به‌غرب می‌رفت، ابريشم بود. تجار ارمنی ساكن جلفای اصفهان عهده‌دار اين تجارت بودند؛ اما غربی‌ها از وجود واسطه‌های ارمنی راضی نبودند و مايل بودند مستقيماً با ايران معامله كنند. علاقه‌مندی انگلستان به‌ اتحاد با ايران عليه عثمانی پيوسته انگيزه‌های سياسی و ديپلماتيك را مقدم بر انگيزه‌های ديگر قرار می‌داد. فراموش نكنيم كه حكومت عثمانی در آن ايام دشمن بزرگ اروپای مسيحی تلقی می‌شد.

مهم‌ترين شخصيت انگليسی كه هم به‌خاطر مطالعات ايرانی و هم به‌خاطر مطالعات سانسكريت شهرت دارد، سر ويليام جونز است. او قاضی بود و در آغاز حضور انگليسی‌هادر هند، در چارچوب فعاليت كمپانی هند شرقی كار می‌كرد. كمپانی هند شرقی در آغاز با مقاصد تجاری، و سپس با انگيزه‌های توسعه ارضی در بنگال واقع در اوتارپرادش و بعد از آن، در بقيه هند به‌وجود آمد. انگليسی‌ها برای اداره اين سرزمين از عوامل خود استفاده می‌كردند.

در بخش مسلمان‌نشين بنگال در شمال هند، فرهنگ ايرانی غالب بود. كتب حقوق، سازمان اداری، نظام مالياتی و قوانين هند قبل از اشغال توسط بريتانيا، همه به‌زبان فارسی نوشته شده بود. مقامات انگليسی برای درك اين موازين بايد زبان فارسی را فرا می‌گرفتند. لذا اين نقطه، آغاز شناخت عملی از زبان فارسی در انگلستان است كه از طريق هند و به‌وسيله مقامات نظامی و غير نظامی كه در تماس با تمدن ايرانی در بخش مسلمان‌نشين هند بودند، صورت گرفت.

هند دروازه مهمی برای اين شناخت بود. كتب اوليه تاريخ ايران به‌خصوص بخش‌های مربوط به‌فتح هند، از اين دروازه به‌غرب و انگلستان رسيده است. افسران ارتش هند و مقامات دولتی هند اين كتاب‌ها را ترجمه می‌كردند و در كلكته انتشار می‌دادند. اولين جامعه شرق‌شناسی اروپاييان در اواخر قرن هيجده ميلادی در كلكته احداث شد كه "انجمن سلطنتی شرق‌شناسی كلكته" نام داشت.

اولين علاقه به‌فرهنگ و تمدن ايرانی ابتدا در هند تحت تسلط انگليس به‌وجود آمد و اين به‌دليل تماس مستقيم مقامات كمپانی هند شرقی با ميراث تمدنی ايرانی موجود در هند بود. انگيزه اين علاقه هم سياسی و هم حقوقی بود. تمدن ايران در هند تا پايان قرن نوزدهم به‌خصوص در بخش اسلامی هند زنده بود. زبان دربار مغول در هند فارسی بود. زبان جامعه متمدن و اشراف هند و زبان ادبی اين كشور نيز زبان فارسی بود. سبك هندی در ادبيات فارسی از گونه‌های خاص ادبيات ايرانی است كه در هند تكوين يافته است.

قرن نوزدهم، عصر طلايی ايران‌شناسی در انگلستان به‌حساب می‌آيد. اين دوره طلايی بعد از ترجمه كامل و مبسوط رباعيات خيام به‌وسيله ادوارد فيتز جرالد و ترجمه ديگر آثار به‌وسيله ادوارد براون به‌نقطه اوج خود رسيده است. از سال ۱٨۲۹ به‌بعد، مقامات انگليس و حتی سربازان انگليسی شاغل در هند كتاب‌های ديگری را در زمينه ادبيات و تاريخ ايران به‌چاپ رساندند كه عمدتاً شامل تاريخ ايران، ادبيات و دستور زبان فارسی است.

تبديل شدن ديپلمات‌ها به ‌ايران‌شناسان و عرب‌شناسان يك فرايند هميشگی بوده است. مأموران دولتی با شناختی كه از منطقه‌ای پيدا می‌كردند، بهترين محققان دانشگاهی از آب در می‌آمدند. پس از پايان مأموريت‌های ديپلماتيك با دانش كافی و همه‌جانبه كه به‌دست می‌آوردند، پا به‌عرصه پژوهش علمی می‌گذاشتند. اگرچه امروز مكتب ايران‌شناسی انگلستان از مكاتب ايران‌شناسی ديگر در آلمان، فرانسه، روسيه، شبه قاره هند و حتی امريكا متمايز است، اما روی هم رفته، خود ايران‌شناسان انگليسی به‌وجود چنين مكتبی قائل نيستند. علت آن هم كم بودن تعداد اين ايران‌شناسان و محدود بودن حوزه‌های پژوهشی و آثار به‌جا مانده از آنان است. روی هم رفته، تعداد اين ايران‌شناسان محدود است، اما می‌توان با قاطعيت گفت كه ايران‌شناسان انگليسی عمدتاً به‌تصوف و عرفان علاقه‌مند بوده‌اند.[۱۴]


[] ایران‌شناسی در شرق



[] ایران‌شناسان برجسته



[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]- البته منظور از زبان فارسی مدرن یا فارسی نو همان زبان فارسی دری است که کوشش می‌شود ایرانی‌های امروزی آن را به‌عنوان "فارسی" و یا "پارسی" به بومیان بشناسانند.
[۶]- فرهنگ روس: ویژه‌نامه‌ی معرفی ایران‌شناسان روس (بخش اول، از قرن ۱۷ تا ۱۹)، شماره ۳۴، فروردین ۱۳۹۰، ناشر: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه، برگردان به فارسی: فرزانه شفیعی و مهدیه تاری
[٧]- فرهنگ روس: دسته‌گل رایزنی فرهنگی، شهر براز
[۸]- سحاب، ابوالقاسم: ص ۴۵، ۲۵٣٦
[۹]- (حميد عنايت: سياست ايران‌شناسی، راهنمای كتاب، س ۱۵، ش ٧ و ۸، صص ۹-۵۳۸
[۱٠]- ایرج افشار، "ایران‏شناسی"، راهنمای کتاب، ۱۱، ٧، مهر ۱۳۴٧، ص ۳۴٦.
[۱۱]- ایرج افشار، "ایران‏شناسی در ایران امروز"، راهنمای کتاب، ۱۴، شماره‏های ۴، ۵، ٦، تیر و شهریور ۱۳۵٠، ص ۱۹۵.
[۱۲]- مشکو‌ة، شماره ۱٨، ص ۱٦۹
[۱۳]- افشار، پیشین، صص ۳۴٧-۳۴٨.
[۱۴]- علی‌اكبر رشيدی: ۱۳٨٧، صص ۱٨-۱۴
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]