[تاریخ اسلام] [مسیحیان عرب]
ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه، همسر محمد پیامبر اسلام بود که بر کتابهای مقدس تورات و انجیل احاطه داشت. وی مسیحی بود، و روایت شدهاست که او انجیل را به عربی یا آرامی برگردانده است. هرچند منابع دیگری ترجمه انجیل و تورات را مربوط به زمان هارونالرشید میدانند.[۱]
روایتهای اسلامی چنیـن گفتـهانـد: هنـگامی که محمـد ادعـای پیامبـری کـرد ورقـه پیـامـبری او را تصـدیق کـرد و اظهـار نمود که او همان پیـامـبر بشـارت داده شـده اسـت.[٢]
[↑] زندگینامه
ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی، پسرعموی خدیجه همسر پیامبر اسلام، از قبیلهی قریش و از دانایان و حکیمان دورهی جاهلیت بود. کتابهای ادیان مختلف را خوانده بود و میتوانست زبان عربی را با حروف عبرانی بنویسد. قبل از اسلام از بتها دوری میکرد و گوشت حیواناتی را که برای بتها ذبح میشد نمیخورد[٣]. در واقع، از جزییات زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست. روایات مسلمانان در بیان شرح حال او دچار اختلاف و آشفتگی زیادی هستند.
محمد ابن اسحاق میگوید: "چهار تن پیش از بعثت پیامبر اسلام از قریش برخاستند و ترک بتپرستی کردند و در طلب دین حق سر در جهان نهادند و برفتند و آن چهار تن ورقة ابن نوفل، عبیدالله ابن جحش، عثمان ابن حویرت و زید ابن عمرو ابن نَفیل بود"[رفیعالدین اسحاق ابن محمد همدانی، سیرت رسولالله (ترجمهی سیرت ابن اسحاق)، از روایت عبدالملک ابن هشام، ویرایش جعفر مدرس صادقی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول - ۱٣٨٣ خ، ص ۱٠٧]
در یکی از اعیاد قریش مردم به دور بتی جمع شده در برابر آن تعظیم میکردند. ورقه و سه نفر که به علم و دانش معروف بودند، در گوشهای جمع شدند و از بتپرستی آنها انتقاد کردند.
به گفتۀ ابن اسحاق، هر یک از آنان، بهر طلب دین حق، از مکه بیرون رفتند و هر کسی روی به طرفی نهاد. در این میان، ورقة ابن نوفل عزم شام کرد و برفت و دین نصارا گرفت و دین ترسایی میورزید و در علم "انجیل" رنج بسیار میکشید، تا آنچه مقصود او بود از علم حاصل کرد و باز به مکه بازگشت و همچنان دین ترسایی میورزید تا محمد - پیامبر اسلام - ظاهر شد و برفت و به او ایمان آورد.[همانجا، ص ۱٠٧]
در اواخر عمر پس از خواندن انجیل و تحقیق دربارهی دین مسیحیت، به آیین مسیحیان گروید. وی بر اساس این کتاب و کتب دیگر درباره آینده و نیز پیامبر آخرالزمان پیشگویی میکرد؛ از جمله مکرر میگفت: مردی از میان قریش از طرف خدا برای هدایت مردم برانگیخته میشود و با یکی از ثروتمندترین زنان قریش ازدواج میکند. از این لحاظ گاهی به خدیجه میگفت: روزی فرا رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت کنی! هر گاه از پیامبران و خدا سخن به میان میآورد، با خشم ابوسفیان مواجه میشد که از بتها دفاع میکرد و میگفت که احتیاجی به چنین خدا و پیامبرانی نداریم.
در جریان ازدواج پیامبر با خدیجه، پس از این که ابوطالب عموی پیامبر خطبه خواند و از فضایل محمد سخن گفت، ورقه از سوی خدیجه به پا خواست و ضمن خطبهای گفت: کسی از قریش منکر فضل شما نیست. ما از صمیم دل میخواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم.
با وجود این، میگویند که پس از رسالت، پیامبر را درک نکرد.[٣]
ورقه بن نوفل که از حاميان سرسخت آئين ابراهيم بود، جوانى خود را در را دستيابى به حقيقت سپرى كرد. و او همان كسى است كه پس از گزارش غلام خديجه دربارهى ديدار راهب با پيامبر اسلام و شنيدن سخنان وى و ماجراى آنچه كه در سفر تجارى محمد اتفاق افتاده بود، نويد ظهور پيامبر آخرالزمان و اينكه اين احمد امين كسى جز همان پيامبر آخرالزمان نيست را به خديجه داده بود. زيرا او از علماى يهود و نصارى و واقفين به اخبار، خبر نزديك بودن ظهور خاتمالنبيين را شنيده بود. و نيز او همان كسى است كه وقتی پيامبر اسلام به رسالت رسيد، خديجه با مراجعهى به وى و بيان وقايع اتفاق افتاده به رسالت محمد يقين پيدا كرد و آرام گرفت. دربارهى شخصيت ورقة آوردهاند كه او از شرابخوارى، قمار و ربا گريزان بوده و عبادات خود را بر اساس آئين ابراهيميان انجام مىداده است، با زنده بگور كردن دختران به مخالفت برخاسته و حتی گاه با پرداخت مبلغى به پدران آنان، دختران را از مرگ نجات داده و سرپرستی آنها را به عهده مىگرفته است.
ورقه پسر عموى خديجه يكى از افرادى است كه بتپرستی را نمىپسنديد و از مدتها قبل در صدد تحقيق و كنجكاوى بودند تا دين حق را بيابند در يكى از عياد كه قريش به عبادت مشغول بودند او با سه نفر ديگر جلسه سرى تشكيل دادند و دربارهى مردم به بحث و كنجكاوى پرداخته و عقيدهشان به آنجا رسيد كه در عبادت بتها سخت در اشتباهند و دين ابراهيم را از دست دادهاند و بتهایى را مىپرستيدند كه نه مىشنوند و نه مىبينند و هيچ نفع و ضررى ندارند سپس تصميم گرفتند در شهرها متفرق شوند تا دين واقعى ابراهيم را بيابند. (سيره، ص ٢٣٧)
عالم بزرگ ورقه از دانشمندان بود، وقتی كه بر پيغمبر وحى نازل شد و جريان نزول جبرئيل را براى خديجه شرح داد خديجه براى بررسى قضيه نزد پسر عمويش ورقه رفت جريان را برايش عنوان كرد و از حادثه تازه جويا شد.[*]
پارهای از مسلمانان معتقد هستند که ورقة بن نوفل از کاهنان عرب بوده است[*]، چنانکه نوشتهاند از کتابهای اديان پيشين اطلاع داشت. چون رسول اکرم بههنگام نزول نخستين دستههای وحی مضطرب گرديد، خديجه او را نزد ورقه، برد.
ورقه پس از آنکه از او پرسشهایی کرد به خديجه مژده داد که او پيغمبر اين امت خواهد بود[بلاذری، انساب الاشراف، ص ۱٠٦ و مصادر ديگر].
برخی از شیعیان بر استواری این داستان، دچار تردید شده و آن را بیپایه خواندهاند؛ از جمله محمدهادی معرفت مینویسد:
- "ورقة بن نوفل از عموزادگان خديجه و فردى با سواد اندك و كم و بيش از تاريخ انبياى سلف با خبر بود. در وصف او گفتهاند: "و كان قارئا للكتب و كانت له رغبة عن عبادة الاوثان" مىگويند: او بود كه پيامبر اسلام(ص) را از نگرانی - كه در آغازبعثت برايش رخ داده بود - نجات داد بخارى، مسلم، ابن هشام و طبرى شرح واقعه را چنين گفتهاند:
آنگاه كه محمد(ص) در غار حرا با خداى خود خلوت كرده بود، ناگهان ندايی به گوشش رسيد كـه او را مىخواند سربلند كرد تا بداند كيست، با موجودى هولناك مواجه گرديد وحشتزده بههر طرف مىنگريست همان صورت وحشتناك را مىديد كه آسمان را پر كرده بود از شدت وحشـت و دهشـت از خود بیخود شد و در اين حال مدتها ماند خديجه كه از تاخير او نگران شـده بود، كسـى را به دنبال او فرستاد ولی او را نيافت، تا آن كه پيامبر(ص) بهخود آمد و به خانه رفت، ولى باحالتی هراسـناك و خودباخته خديجه پرسيد: تو را چه مىشود؟
گفت: "از آنچـه مىترسـيدم بر سـرم آمد پيوسـته در بيم آن بودم كه مبادا ديوانه شوم، اكنون دچار آن شدهام!" خديجه گفت: هرگز گمان بد بهخود راه مده تو مرد خدا هستى و خداوند تو را رها نمىكند حتما نويد آينده روشنی است. سپس براى رفع نگرانى كامل پيامب(ص)، او را به خانه ورقـة بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت ورقه پرسشهايی از پيامبر(ص) كرد، در پايان به وى گفـت: نگران نباش، اين همان پيك حق است كه بر موسى كليم نازل شده و اكنون بر تو نازل گرديده اسـت و نبوت تو را نويد مىدهد. گويند اينجا بود كه پيامبر اكرم(ص) احساس آرامش كرد و فرمود: اكنون دانسـتم كه پيامبرم: "فعند ذلك اطمان باله و ذهبت روعته و ايقن انه نبي".
اين داسـتان يكى از دهها داسـتان ساخته شده كينهتوزان دو قرن اول اسلام است كه خود را مسلمان معرفى نموده، با ساختن اينگونه حكايتهاى افسانه آميز، ضمن سرگرم كردن عامه، در عـقايد خاصه ايجاد خلل مىكردند و تيشه به ريشه اسلام مىزدند در سالهاى اخير نيز دشمنان اسـلام اين داسـتان و داستانهاى مشابه را دستآويز خود قرار داده، بر سستی پايههاى اوليه اسلام شاهد گرفتهاند."[معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: موسسه فرهنگی تمهید قم، ۱٣٧٨]
از نظر تاريخی موارد فراوانی وجود دارد كه نشان میدهد، علاوه بر اينكه محمد و اعراب از اديان توحيدی يهودی و مسيحی اطلاع داشتند بلكه آشنايی زيادی با آنها داشتند و با يهوديان و مسيحيان رابطه تجاری داشتند. حتی برخی اعراب به مسيحيّت و احياناً به يهوديت گرويده بودند. سایت اندیشه قم نمونههايی از آن موارد را چنین ذكر میكند:
- "حتی با نگاهی گذرا به منابع تاريخی كه عصر بعثت را مورد مطالعه قرار دادهاند، میتوان پی برد كه هم علمای يهود و نصاری (مسيحيان) از آمدن پيامبر آخرالزمان (محمد - صلّی الله عليه و آله -) خبر میدادند، (بقره آیۀ ۱٧۴ و اعراف آیۀ ۱۵٧)، و هم اعراب از آن اديان اطلاع كامل داشتهاند. حتی برخی مثل "ورقة بن نوفل {پسر عموی خديجه همسر پيامبر} كشيش بوده است. همه خاندان و آبای پيامبر هم مسلمان و از مؤمنان اصلی به دين عيسی بودهاند. حضرت خديجه هم در اين باره اطلاعات زيادی داشته و پيش از ازدواج ايشان را شناخته است"[حلبی، علی بن ابراهيم، السيرةالحلبية، بيروت، دارالمعرفه، ج ۱، ص ۹٣]. زيرا علاوه بر اينكه در خاندان خديجه اهل كتاب (مسيحی) زياد است، خديجه خود در مسافرتهای تجاری به اين اقوام (يهودی و مسيحی) كاملاً آشنا بوده است.
"مسيحيان در عصر نزديك به بعثت به مكه مهاجرت داشتند. يعنی كشيشها و عالمان آن روز، آستانه ظهور را نزديك میديدند و برای اينكه حضور او (محمد - صلّیالله عليه و آله -) را درك كنند به مكّه رفته بودند. و بر اساس تفاوت برداشتهايشان از تورات و انجيل نقاطی را كه بر میگزيدند، متفاوت بود"[تبار انحراف، قم، مؤسسه اطلاع رسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، ۱٣٨٣، ص ٢٠٧]. نتيجه اين مهاجرتها و مسافرتها آشنايی اعراب و كسب اطلاعات زياد در مورد اقوام يهودی و مسيحی بود."[*]
شیعیان نیز در نقل داستان ورقة بن نوفل بر مبنای روایات رتویان صدر اسلام، دچار آشفتهگوییهای فراوان شدهاند؛ چنان که سید هاشم رسول محلاتی، داستان مژدهای نبوت پیامبر اسلام را قبل از ازدواج خدیجه و محمد میداند. او مینویسد:
- "خدیجه ... آنگاه بهنزد ورقة بن نوفل که پسر عموی او بود و بهدین مسیح زندگی میکرد و مطالعات زیادی در کتابهای دینی داشت، رفت و داستان مسافرت محمد(ص) را بهشام و آنچه را دیده و شنیده بود همه را برای او تعریف کرد.
سخنان خدیجه که تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت: ای خدیجه اگر آنچه را گفتی راست باشد بدانکه محمد پیامبر این امت خواهد بود، و من هم از روی اطلاعاتی که بهدست آوردهام منتظر ظهور چنین پیغمبری هستم و میدانم که این امت را پیامبری است که اکنون زمان ظهور و آمدن او است.
این جریانات که بهفاصله کمی برای خدیجه پیش آمده بود او را بیش از پیش مشتاق همسری با محمد(ص) کرد..."[*]
محمد ابن اسحاق پس از داستان "بازرفتن محمد به سفر شام و حدیث تزویج خدیجه" چنین روایت میکند: "چون خدیجه به خانهی سید رفت، یک روز برخاست و بر ورقة ابن نوفل شد و احوال سید و آن کرامتها که میسره در راه شام از وی بدیده بود و آن سخنها که راهب [مسیحی] بگفته بود در حق وی، جمله با وی بگفت.
ورقة گفت: بشارت باد تو را ای خدیجه که این وصف که تو مرا کردی، وصف پیغامبر آخرالزمان است و شوهر تو پیغامبر حق خواهد بود و سید همه عالم وی باشد و او را دولتها روی خواهد نمودن که در فهم و وهم کس نیاید."[سیرت رسولالله (ترجمهی سیرت ابن اسحاق)، از روایت عبدالملک ابن هشام، ص ۹٠].
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- University of Tennessee, Knoxville. Marco Institute for Medieval and Renaissance Studies. Symposium, Thomas J. Heffernan, Thomas E. Burman. 2005.Scripture and pluralism: reading the Bible in the religiously plural worlds of the Middle Ages and Renaissance. Brill، 43.[۳]- ورقة بن نوفل، دانشنامه رشد؛ برگرفته از: اعلام زرکلی، ج ۳٠، ص ۱۱۳۴؛ فروغ ابدیت، ص ۱۹٧
[۲]- New Light on the Life of Muhammad. Manchester University Press ND، 29–21.
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]