- دیدگاه مسیحیان نسبت به انجیل
- نگاه قرآن به انجیل
- مقایسهای بین قرآن و انجیل
- انجیل عصر پیامبر
- تحریف انجیل و بشارت عیسی به آمدن پیامبر اسلام
- بیان پیامبری محمد از طریق عیسی
- نام احمد در انجیل
- کتب مقدس و نقد تاریخی
- معاد در تورات و انجیل
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[انجیل]
[↑] دیدگاه مسیحیان نسبت به انجیل
عقیده به آوردن وحی توسط عیسی به گونهای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در مسیحیت جایی ندارد. آنان عیسی را تجسم وحی الاهی میدانند و به عقیدۀ آنان وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است.[۱]
توماس میشل (کشیش مسیحی) معتقد است: "در واقع مسیحیان انجیل را سرگذشت زندگی عیسی میدانند. به عقیدۀ مسیحیان تا ۳۰ سال پس از به صلیب رفتن مسیح کتابی وجود نداشت؛ بلکه سخنان و کارهای مسیح بهصورت شفاهی نقل میشد. آنها معتقدند که این روحالقدس بود که از طریق الهام نویسندگان انجیلها را برای نوشتن این کتب و ثبت برگزیده سخنان و کارهای بسیار زیاد عیسی در آنها رهنمون شد."[٢]
عبارات این کشیش مسیحی بسیار برای ما راهگشا است. این که وی عقیده دارد که این اناجیل بخشی و برگزیدهای از سخنان و کارهای حضرت عیسی است، این احتمال را ایجاد میکند که برخی از مطالبی که قرآن از حضرت عیسی نقل کرده است، جزو همان سخنانی باشد که در اناجیل ذکر نشده است.
بنابر این از دیدگاه مسیحیان انجیل کتاب آسمانی نیست، بلکه کتاب مقدس است که مسیحیان آن را از روی رفتار و گفتار حضرت مسیح تدوین کردهاند.
[↑] نگاه قرآن به انجیل
بر اساس آیۀ: ”... وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ”[٣] انجیل (بهمعناى بشارت) یک کتاب بوده و بر عیسى بن مریم(ع) نازل شده و وحیى بوده مختص به آن جناب، چون فرموده: "و أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ"[۴] و نفرموده انجیل های چهار گانه، پس این انجیلهاى چهارگانه: متى، مرقس، لوقا و یوحنا کتابهایى هستند که بعد از جناب عیسى(ع) تألیف شدهاند.[۵]
پس قرآن کریم اجمالا (نه صد در صد) این تورات و اناجیل موجود را قبول دارد و در آیۀ شریفه: "... ولى بخاطر پیمانشکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان (خدا) را از موردش تحریف مىکنند و بخشى از آن چه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آنها آگاه مىشوى، مگر عده کمى از آنان ولى از آنها درگذر و صرفنظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد!"[٦]، به وقوع تحریف، شهادت داده شده است.[٧]
[↑] مقایسهای بین قرآن و انجیل
در این گفتار بیشتر در پی رفع شبههای که بیان میدارد قرآن از کتابهای آسمانی بهویژه انجیل گرفته شده، هستیم.
ممکن است برخی ادعاهای زیادی داشته باشند، اما آن چه مهم و قابل استناد است داشتن دلیل و برهان بر این ادعاها است و ادعای بدون دلیل هیچ ارزشی ندارد؛ مثلاً شاید برخی ادعا کنند که قرآن رونوشتی از کتب آسمانی گذشته و انجیل است، اما با توجه به متون و محتوای کتب آسمانی برای کسی که کمترین آشنایی با آن کتب را دارد شکی باقی نمیماند که این ادعا یک گزافی بیش نیست، علاوه بر این باید پرسید؛ مثلاً در مورد شباهت با اناجیل، رونوشت کدام انجیل است؟ آیا کدام انسان عاقلی میپذیرد که قرآن مجیدی که امروزه در دسترس همگان است رونوشت یکی از انجیل های موجود باشد؟ امروزه مقایسه و تطبیق آن کار مشکلی نیست، با اندکی انصاف کذب و بطلان چنین ادعایی ثابت میشود. اما اگر گفته شود قرآن رونوشت انجیل اصلیای است که امروزه در دسترس ما نمیباشد، در حقیقت به تحریف انجیلهای فعلی اذعان و اعتراف شده است، پس وظیفه همگان است بهدستورات قرآن ایمان آورده و بر طبق آن عمل نمایند.
در این فرض این پرسش مطرح میشود که چه کسی قرآن را از روی انجیل رونوشت کرده است؟ اگر چنین اتفاقی افتاده باشد باید توسط پیامبر اسلام چنین کاری صورت گرفته باشد در حالی که خود تاریخ و قرآن به امی بودن (یعنی کسی که مکتب نرفته و نیز خواندن و نوشتن را نمیدانسته است) پیامبر اسلام، شهادت میدهند. با این حال چطور این پیامبر توانسته است چنین رونوشتی تهیه کند؟!.
اگر گفته شود: پیامبر(ص) قرآن را از دانشمندان مسیحی ،دهان به دهان آموخته است؟ در جواب گفته میشود: این همان شبههای است که مشرکان عصر پیامبر(ص) مطرح کردند. در آیۀ ۱۰۳ سورۀ نحل میفرماید: ”ما مىدانیم که آنها مىگویند: این آیات را انسانى به او تعلیم مىدهد!" و سپس در رد این سخن میفرماید: “در حالى که زبان کسى که اینها را به او نسبت مىدهند[٨] عجمى است[۹] ولى این (قرآن)، زبان عربى آشکار است!!![۱٠]”
پس اگر منظور از این تهمت این است که شخصی که عربی نمیداند و از اسلوب بلاغت آن چیزی ندارد این قرآن را به پیامبر(ص) تعلیم داده است، حرفی در نهایت سفاهت است؛ زیرا چگونه ممکن است چنین کتابی که بزرگان لغت و فصاحت عرب در مقابل آن اعتراف به عجز کردهاند و خود قرآن نیز بارها دیگران را در آوردن سورهای مانند یکی از سورههای خود تحدی کرده است و حتی چند آیه نیز نیاوردند، توسط کسی که عربی نمیداند تعلیم داده شده باشد.
و اگر قصدشان این است که بگویند: محتوای قرآن توسط یک معلم خارجی و غیر عرب به پیامبر(ص) تعلیم داده شده است، رد چنین تهمتی از اولی آسانتر است، چرا که محتوای قرآن در چنین قالب فصاحتی و بلاغتی از الفاظ ریخته شده است که تمام فصحا و بلغأ عرب در برابر بلاغتش سر تعظیم فرو آوردهاند، پس این مطلب بدان معنا است که کسی توانسته است چنین فصاحت و بلاغتی بیاورد که در قدرت بیان بر هر انسانی چیره است و چنین کسی جز خداوند نمیتواند باشد که پاک و منزه است از آن چه همتاى او قرار مىدهند![۱۱]
مضافاً بر این که بسیاری از مطالب که در قرآن به آن اشاره شده است بهعللی نمیتواند از انجیل اخذ شده باشد، از جمله آیاتی که دربارۀ یک موضوع خارجی در زمان پیامبر(ص) صحبت میکند؛ آیاتی که از پیروزی قریبالوقوع امپراطوری روم بر امپراطوری ایران خبر میدهد. از طرف دیگر بین اسلام و مسیحیت در مسائل کلیدی و مهم اختلافات اساسی وجود دارد، در بحث توحید، اسلام اسلام قضیۀ تثلیث را به شدت رد میکند در حالی که مسیحیت به شدت بر آن اصرار میکند. اسلام قضیۀ ”فداء” و به صلیب کشیده شدن مسیح را رد و مسیحیت بر این نکته اصرار دارد. اینها نمونههایی از اختلاف قرآن کریم با انجیل است.
بنابر این چنین ادعایی از اساس باطل بوده و مدعیان آن در صورت داشتن دلیل، میبایست صادقانه بیان نمایند و یا حداقل مواردی از تطبیق دستورات دو کتاب را بهعنوان شاهد ارائه کنند.
[↑] انجیل عصر پیامبر
ابتدا باید گفت این که حضرت عیسی(ع) از پیامبران اولیالعزم و صاحب کتاب آسمانی است، مورد اتفاق همۀ مسلمانان است و در این مسئله اختلافی نیست.
همچنین بحثی نیست که این کتاب آسمانی همانند سایر کتب آسمانی غیر از قرآن، مورد تحریف قرار گرفته است و منظور از انجیل، کتاب آسمانى است که قرآن کریم آن را نازل بر عیسى(ع) مىداند، نه این کتابى که فعلاً در دست است و بهنام انجیل نامیده مىشود، چه این انجیل حقیقى و آسمانى نیست، بلکه مجموعهاى است که دست تحریف به این صورتش در آورده است.[۱٢]
ضمناً از جملۀ “أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ” بر مىآید که تورات و انجیلى که در دست یهود و نصارا در آن عصر (عصر پیامبر) بود، تمام تورات و انجیل اصلى نبود، بلکه احتمالا تنها قسمتى از آن بود و قسمت بیشتر از این دو کتاب آسمانى، از میان رفته یا تحریف شده بود.[۱٣]
اما باید توجه داشت که آیات مختلفى از قرآن گواهى مىدهد که نشانههاى پیامبر اسلام(ص) و آیین او در همان کتابهاى تحریف شده که در دست یهود و نصارا در آن زمان بوده، وجود داشت؛ زیرا مسلّم است که منظور از تحریف این کتب آسمانى، این نیست که تمام کتابهاى موجود باطل و بر خلاف واقع است، بلکه قسمتى از تورات و انجیل واقعى در لابلاى همین کتب وجود داشته و دارد، و نشانههاى پیامبر اسلام، در همین کتب و یا سائر کتابهاى مذهبى که در دست یهود و نصارا بوده، وجود داشته است (و الان هم بشاراتى در آنها هست).
به این ترتیب ظهور پیغمبر اسلام(ص) و کتاب آسمانى او عملاً تمام آن نشانهها را تصدیق مىنموده؛ زیرا با آن مطابقت داشته است.
بنابراین معناى تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل این است که صفات و ویژگیهاى پیغمبر(ص) و قرآن با نشانههایى که در تورات و انجیل آمده مطابقت کامل دارد”.[۱۴]
اما بحثی در اینجا مطرح میشود که منظور قرآن (در آیۀ ۴۷ از سورۀ مائده و آیات دیگر) از انجیلی که خدا نازل کرده است چیست؟
اولاً: در این آیۀ شریفه میفرماید: به اهل انجیل (پیروان مسیح) گفتیم باید به آن چه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند. پس بحث از عمل کردن نیست.
ثانیاً: بیانهای متعددی در این زمینه وارد شده است که ما بهبعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱- شک نیست که منظور از جملۀ بالا (به آن چه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند)، این نیست که قرآن به پیروان مسیح(ع) دستور میدهد که هم اکنون باید به احکام انجیل عمل کنند؛ زیرا این سخن با سایر آیات قرآن و با اصل وجود قرآن که اعلام آیین جدید و نسخ آیین قدیم میکند، سازگار نیست، بلکه منظور این است، که ما پس از نزول انجیل بر عیسى(ع) به پیروان او دستور دادیم که به آن عمل کنند و طبق آن داورى نمایند (در حقیقت همانطور که بسیارى از مفسران گفتهاند در این جا جمله “قلنا” در تقدیر است و مفهوم آیه چنین مىشود “و قلنا لیحکم اهل الانجیل ...”).[۱۵]
۲- شک نیست که منظور از برپا داشتن تورات و انجیل، آن قسمت از تورات و انجیل واقعى است که در آن زمان در دست آنها بود، نه قسمتهاى تحریف یافته که کم و بیش از روى قراین شناخته مىشد، و منظور از “ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ” همۀ کتاب هاى آسمانى و دستورات الاهى است؛ زیرا این جمله مطلق است، و در حقیقت اشاره به این است که نباید تعصبهاى قومى را با مسائل دینى و الاهى آمیخت. کتابهاى آسمانى عرب و یهود مطرح نیست. آن چه مطرح است دستورهاى الاهى است. با این بیان قرآن مىخواهد تا آنجا که ممکن است از تعصب آنها بکاهد و راه را براى نفوذ در اعماق جانشان هموار سازد.[۱٦]
۳- باید دانست همانطور که گفتیم خداى تعالى در انجیل تصدیق تورات و شرایع آن را نازل کرده، مگر بعضى از چیزهایى را که چون نسخ شده انجیل نازل بر عیسى(ع) آنها را استثناء کرده، چون بعد از آنکه انجیل تورات را در شرایع و احکامش تصدیق کرد و بعضى از چیزها که در تورات حرام بود حلال کرد، قهراً عمل به سایر دستورات تورات یعنى عمل به غیر آن چه انجیل حلال کرده عمل به احکامى خواهد بود که خدا در انجیل نازل کرده و این خود روشن است.[۱٧]
بههر حال بعضی از آیات قرآن خالى از دلالت بر این معنا نیست که “تورات و انجیلى که عصر پیامبر در دست یهود و نصارا بوده، همهاش تحریف شده نبوده، بلکه پارهاى از مطالب آن همان تورات و انجیل واقعى بوده، که بر موسى و عیسى(ع) نازل شده، اما همۀ آنها آیاتى که از طرف خدا نازل شده باشد نبوده، بلکه دست خوش سقط و تحریف شده است”.[۱٨]
انجیل عیسی(ع) بر اساس آن چه در قرآن آمده است، کتابی آسمانی است که مشتمل بر مطالبی است که به عیسی(ع) وحی شده است، ولی آن چه که امروز به نام انجیل وجود دارد کتابهایی است که بعد از عیسی(ع) توسط دیگران نوشته شده و هیچ یک انجیل عیسی(ع) نیست، هر چند ممکن است برخی مطالب آن از انجیل عیسی(ع) گرفته شده باشد. و همانطور که مسیحیشناسان اذعان دارند تشخیص مطالب انجیل عیسی(ع) یا گفتههای وی از آنچه دیگران افزودهاند، بر اساس منابع مسیحی ممکن نیست و راهی جز مراجعه به قرآن که “مهیمن” بر کتابهای الاهی است وجود ندارد.
[↑] تحریف انجیل و بشارت عیسی به آمدن پیامبر اسلام
قرآن مجید میفرماید: “و (به یاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: “اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیقکنندۀ کتابى که قبل از من فرستاده شده [تورات] مىباشم، و بشارتدهنده به رسولى که بعد از من مىآید و نام او احمد است!” هنگامى که او [احمد] با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحرى است آشکار”.[۱۹]
با یک مطالعه اجمالى انجیلهای موجود روشن میشود که این کتاب مجموعهاى است از مطالبی که به وسیلۀ یاران آن حضرت یا افرادى که بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتهاند، جمع آوری شده و تألیف یافته است. که قسمتى از تعلیمات حضرت عیسى(ع) و بخشی از محتواى کتب آسمانى آنها در ضمن گفتههاى پیروانشان، به این کتابها انتقال یافته است. همین روش در مورد تورات نیز صادق است، به همین دلیل نمىتوان همۀ آن چه را در عهد قدیم (تورات و کتابهاى وابسته به آن) و عهد جدید (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است پذیرفت، و نه همۀ آن را انکار نمود، بلکه مخلوطى است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشههاى دیگران.
بنابر این اگر در کتابهاى انجیل موجود بشارت به ظهور پیامبر اسلام(ص) نیامده، اما این دلیل بر نبودن آن در انجیل واقعی و در تعالیم حضرت عیسی(ع) نیست .علاوه بر این که در همین انجیلهای موجود نیز با تعبیرات فراوانى بشارت به ظهور شخص بزرگى آمده است که نشانههاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبیق نمىکند، اما همان طور که مسیحی شناسان اذعان دارند، تشخیص مطالب انجیل عیسی(ع) یا گفتههای وی از آنچه دیگران افزودهاند، بر اساس منابع مسیحی ممکن نیست و راهی جز مراجعه به قرآن که (مهیمن) بر کتابهای الاهی است وجود ندارد[٢٠].
اما حضرت عیسی جمله دارد در انجیل که میفرماید: فقط به من ایمان بیاورید تا وارد بهشت شوید، باید توجه داشت که هر پیامبری مأمور دعوت نمودن مردم زمان خود به دینی است که خود از طرف خداوند برای هدایت مردم زمان خود آورده است و برای این منظور باید اجر و پاداش معنوی انان را تضمین نماید. علاوه بر این، معنای چنین کلامی این است که: کسانی که در زمان حضرت عیسی(ع) واقعاً به آن حضرت ایمان آورده باشند و به همۀ دستورات آن حضرت عمل کرده باشند به بهشت وارد خواهند شد. شکی نیست که ایمان کامل و واقعی به حضرت عیسی(ع) به معنای ایمان به تمام آموزهها و دستوراتی است که در جهت ادای رسالت خود به مردم ابلاغ فرمودهاند، از جمله بشارت به آمدن پیامبری به اسم “احمد “که همان پیامبر اسلام(ص) است.[٢۱]
[↑] بیان پیامبری محمد از طریق عیسی
برای تبیین و توضیح موضوع، این مبحث را در چند محور مورد بررسی قرار میدهیم. ۱- دیدگاه قرآن ۲- شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص) ۳- دلیل بر عدم تحریف قرآن
[↑] اول- دیدگاه قرآن:
طبق آیات قرآن حضرت عیسی(ع) به نبوت حضرت محمد بشارت داده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین میگوید:” آیات قرآنى دلالت دارد بر این که تورات و انجیل آمدن خاتم الانبیاء(ص) را بشارت دادهاند و مىفرماید: “کسانى که پیروى مىکنند رسول درس نخواندهاى را، که نامش را در کتاب آسمانى خود تورات و انجیل مىخوانند و مىیابند.”[٢٢].
آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت، اشاره دارند:
- الف- “کسانی که به ایشان کتاب دادهایم، همان گونه که فرزندان خود را میشناسند، او (حضرت محمد) را میشناسند.”[٢٣]
ب- “کسانی که بدیشان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.”[٢۴]
ج- “عیسى(ع) فرمود: اى بنى اسرائیل من فرستاده خدا به سوى شمایم و تورات را که قبل از من نازل شده است، تصدیق میکنم و من این بشارت را آوردهام که بعد از من رسولى مىآید به نام احمد.”[٢۵]
از این موارد مورد الف و ب، اشارهای به این که اهل کتاب پیامبر را میشناختهاند، وجود ندارد. بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد. بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد. البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد،[٢٦] اما مورد ج و آیهای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در این مورد گفته شده است که حضرت عیسی بشارت به آمدن حضرت محمد داده است و در مورد دیگر گفته شده است که از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است. مورد ج تنها این را اثبات میکند که حضرت عیسی بشارتی به آمدن حضرت محمد داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است.
مورد دیگر نیز تنها این را اثبات میکند که از پیامبر اسلام در تورات سخن گفته شده است. اما این به صورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان.
البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیلهای موجود، دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیلهای چهار گانه ای که امروزه در دسترس است همۀ مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را در بر ندارند. و نیز علمای یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت موسی(ع) نازل شده بود مفقود شد و بعد از سالهای زیاد توراتی که در قلبها محفوظ مانده بود دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن دهها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز میرسد، در سال ۳۲۵ م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند).
[↑] دوم- شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد:
برخی از محقّقین برآنند مراد انجیل یوحنا که حضرت عیسی آمدن “فارقلیط” را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده،[٢٧] حضرت محمد(ص) است؛ زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده شده (محمد) تلقّی کردهاند گرچه مسیحیان این کلمه را بهمعنای تسلیدهنده گرفتهاند.[٢٨]
به جز این مورد در هیجده مورد در تورات و انجیل دربارۀ پیامبر اسلام سخن گفته شده است.[٢۹] ما در این جا به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱- “بنا به نقل تورات، حضرت موسى به قوم اسرائیل مى گوید: “یهـوه، خـدایـت، نبـیاى را از میـان تـو از بـرادرانـت مثـل مـن بـراى تـو مبعـوث خـواهـد گـردانیـد او را بشـنویـد”[٣٠].
و نیز خدا به موسى مىگوید:
- “نبىاى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آن چه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کس که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.”[٣۱]
شکى نیست که این دو فقره، آمدن پیامبرى را بشارت مىدهند. این پیامبر ویژگىهایى دارد؛ از جمله این که مانند موسى است و دیگر این که از میان برادران قوم اسرائیل برخواهد خواست. هیچ یک از انبیاء بنىاسرائیل ادعا نکردهاند که مانند موسى هستند. بدون شک مهمترین ویژگى نبوت حضرت موسى این است که شریعتى خاص آورده است و وقتى گفته مىشود “نبىاى مانند موسى” حتماً باید این ویژگى در نظر گرفته شود. هیچ یک از انبیا ادعا نکردهاند که شریعتى خاص آورده است و حتى حضرت عیسى به گفته اناجیل همان شریعت موسى را اجرا مىکرده و مأموریتش براى همین بوده است: “گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم... پس هر که یکى از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود، اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد”[٣٢].
نکته دیگر این است که برطبق این دو فقره آن پیامبر “از میان برادران” بنىاسرائیل است و مشخص است که برادران بنىاسرائیل، بنىاسماعیل هستند. و این قید با وضوح نشان مىدهد که این پیامبر از بنىاسرائیل نیست.
در عهد جدید آمده است: “و این است شهادت یحیى در وقتى که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستى که معترف شـد و انـکار ننمـود بلـکه اقـرار کـرد که مـن مسـیح نیسـتم. آن گاه از او سـؤال کـردنـد پس چـه، آیـا تـو الیـاس هسـتی؟ گفـت: نیسـتم. آیـا تـو آن نبـی هسـتی؟ جـواب داد که نى”[٣٣].
حضرت یحیى(ع) معاصر حضرت عیسى است و اندکى قبل از آن حضرت به پیامبرى مبعوث شده است. یهودیان مىخواهند هویت او را بشناسند، پس کاهنان را نزد او مىفرستند. کاهنان یهود ابتدا از یحیى مىپرسند که آیا تو مسیح هستى؟ جواب منفى مىدهد. سپس سؤال مىکند آیا تو الیاس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مىدهد. سپس سؤال مىکند که آیا تو “آن نبى” هستى؟ باز یحیى جواب منفى مىدهد.
این فقره صریح در این است که سؤال کنندگان مسیح را غیر از آن پیامبرى که در انتظارش بودهاند، مىدانستهاند. در این باره چند نکته قابل ذکر است:
- ۱- مفسرانِ کتاب مقدس عبارت “آن نبى” را اشاره به همان پیامبرى مىدانند که در سفر تثنیه باب ۱۸ حضرت موسى وعده داده بود.[٣۴]
۲- آن پیامبر در بین یهودیان چنان معروف بوده که اشارۀ کوتاه “آن نبى” براى انتقال به آن کافى بوده است. به گفتۀ برخى، آنان منتظر پیامبرى بودهاند که سید انبیا و بزرگترین آنان بوده است.[٣۵]
۳- کسانى که از حضرت یحیى سؤال مىکردهاند، کاهنان قوم و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان، یعنى اورشلیم، بودهاند.
۴- شکى نیست که این مسئله، یعنى انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطایى در این باره داشتهاند، حضرت یحیى مىباید آنان را متوجه خطایشان بگرداند؛ نه این که خطاى آنان را تأیید کند. از حضرت یحیى سؤال شده است که آیا تو مسیح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مىپرسند که آیا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسیح همان نبى بوده است باید حضرت یحیى پاسخ دهد که این دو یکى هستند، و نه این که پاسخ دهد که نه، آن هم نیستم.
۵- در فقره دیگرى از انجیل یوحنا کسانى حضرت عیسى را مصداق آن نبى دانستهاند[٣٦]، اما در موارد دیگرى بین مردم اختلاف شده است که آیا این فرد (عیسى) مسیح است یا آن پیامبر: “آن گاه بسیارى از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسیح است… پس دربارۀ او در میان مردم اختلاف افتاد”[٣٧]. از این فقره برمى آید که همۀ کسانى که در آن مکان حاضر بودهاند، مسیح را غیر از آن نبى مىدانستهاند؛ زیرا وقتى یک دسته گفتهاند او آن نبى است، اگر در نظر دسته دوم، که او را مسیح مىدانستند، مسیح با آن نبى یکى بود، پس نباید اختلافى در کار باشد.
۶- در موردى دیگر در قسمتهاى عهد جدید، کسانى عیسى را همان نبى دانستهاند[٣٨] که البته اعتبار دیگر قسمتهاى عهد جدید نزد مسیحیان بهاندازه اناجیل نیست و اعتبار سخن دیگران بهاندازه سخن حضرت یحیى نیست و بر فرض که اختلاف باشد، براى اثبات سخن قرآن همان تأیید حضرت یحیى کافى است.
از مجموع این دو فقره عهد قدیم و جدید مىتوان استفاده کرد که در تورات و اناجیل فعلى فقراتى وجود دارد که آمدن پیامبرى را با اوصافى که بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت دادهاند. همین که فقرهاى از این دو کتاب با سخن قرآن منطبق باشد، براى تبیین آن کافى است.”[٣۹]
[↑] سوم- دلیل بر عدم تحریف قرآن:
دانشمندان دلایل زیادی بر عدم تغییر و تحریف قرآن بیان نمودهاند که ما در این جا تنها برخی از ادله عقلی آن را بیان میکنیم:
- ۱- قرآن از هنگام نزول دارای خصوصیاتی؛ مانند نظم بدیع، عدم اختلاف بین آیات، اخبار غیبی و... بوده است و هم چنان آن خصوصیات را دارد و هنوز هم کسی نتوانسته حتی یک سوره مانند آن بیاورد. پس قرآن ۱۴ قرن گذشته با قرآن امروز فرقی ندارد.
۲- اگر دینی بخواهد آخرین دین باشد، اولاً: باید کامل باشد (بر خلاف دینهای غیر خاتم که کامل نبودند) و ثانیاً: هیچ تحریف و تغییری در طول تاریخ نداشته باشد، و با فقدان هر یک از این دو ویژگی، عقل خواهد گفت این دین خاتم نیست. البته باید توجه داشت که از بارزترین امور دین که نباید تغییر و تحریف در آن راه یابد، کتاب آن دین است. پس میگوییم قرآن کتاب اسلام است و دین اسلام هم دین خاتم، پس قرآن، کتاب دین خاتم است و از آن روی که کتاب دین خاتم باید مصون از تغییر و تحریف باشد، پس نتیجتاً قرآن مصون از تحریف و تغییر است.
۳- قرآن کتابی است که مسلمانان همیشه در نمازها، مساجد، خانه، میدان جنگ، به هنگام روبه رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده میکردند و هیچ گاه از آن جدا نبودهاند، و با چنین حضوری، جایی برای تحریف آن وجود نخواهد داشت.
۴- اگر کسی در کیفیت جمع قرآن به صورت یک مجموعه و با همین شکل فعلی در عصر خود پیامبر(ص) با دیگری اختلاف داشته باشد، در این شکی ندارد که نه کلمه ای به قرآن اضافه شده و نه کلمه ای از آن کم شده است؛ زیرا از آن زمان تا کنون مسلمانان سخت به یاد گرفتن و حفظ آن اهمیت میدادند. حافظان و قاریان و معلمان قرآن در زمان پیامبر اکرم(ص) آن قدر زیاد بودند که تنها درحادثۀ ” بئر معونه” حدود ۷۰ نفراز آنان شربت شهادت نوشیدند در زمانهای بعد از پیامبر اکرم(ص) تا امروز در تمامی کشورهای اسلامی همواره عده زیادی حافظ و قاری و معلم قرآن بودهاند که با این وصف حتی احتمال تحریف آن وجود نخواهد داشت.[۴٠] بنابراین امکان هیچ گونه تحریفی در قرآن وجود ندارد.
حضرت مسیح بشارت به آمدن “فارقلیط” داد. این واژه یونانی و در اصل “پرکلیتوس” است (به کسر پ و ر) چون معرب شد “فارقلیط” شد. پرکلیتوس کسی است که نام او بر سر زبانها باشد و همه کس او را ستایش کنند، و معنای “احمد” همین است. حتی معنای تفضیلی که در “احمد” (یعنی ستودهتر) است و در “محمد” نیست، از کلمه “پرکلیتوس” یونانی نیز فهمیده میشود. مسیحیان امروز بهجای این کلمه در ترجمههای انجیل “تسلیدهنده” میآورند و خوانندگان هر جا این کلمه را دیدند بدانند در اصل انجیل بهجای آن کلمه “فارقلیط” است و به عقیده مسیحیان کلمه “پرکلیتوس” (به فتح پ و ر) است. گفتهاند اگر به کسر این دو حرف بود بهمعنای “احمد” بود چون به فتح است بهمعنای تسلیدهنده است؟ و به عقیده ما ترجمه اول صحیح است و در قرآن فرمود: “و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد”.[۴۱]
در نسخ انجیل آن زمان “پرکلیتوس” (به کسر پ و ر) بهمعنای احمد نوشته بود نه “پرکلیتوس” (به فتح آن دو حرف) بهمعنای تسلیدهنده، و کاتبان نسخهها آن را به تصحیف نوشتند.
نصارا معتقدند فارقلیط روح القدس است و مسیح(ص) وعده داد او بر حواریین نازل شود، ولی ما دلایل فراوان داریم بر این که مراد از فارقلیط مردی معیّن است که پس از مسیح آید، نه روحالقدس:
- ۱- این که مترجمین قدیم (فارقلیط) را علم خاص انسانی دانستند، لذا عین لفظ آن را در ترجمه آوردند، و اگر تسلی دهنده فهمیده بودند ترجمه آن را میآوردند.
۲- تواریخ مختلفه که هر یک مؤید دیگری است دلالت دارد بر این که مسیحیان پیش از اسلام آن را منطبق با مردی معیّن میکردند؛ مثلاً یکی از پرهیزکاران و پارسایان نصاری در قرن دوم میلادی نامش منتنس بود در آسیای صغیر دعوی کرد من فارقلیطم و جماعتی بدو گرویدند.
۳- در فصل ۱۴ آیه ۱۶ گوید: “من از پدر میخواهم که به شما فارقلیط دیگر فرستند”.
مفاد کلام این است که من خودم فارقلیطم و پس از من فارقلیط دیگر میآید، اگر فارقلیط بهمعنای احمد باشد یعنی ستوده و آن که نامش بر زبانهااست و همه کس او را به نیکی یاد کنند، این عبارت را میشود چنین معنا کرد: یعنی من خود مردی خوش نامم و از پدر میخواهم مردی نیکنام دیگر برای شما بفرستد.
اما اگر فارقلیط بهمعنای تسلیدهنده باشد نمیتوان گفت عیسی خود تسلیدهنده بود و محمد(ص) یا روحالقدس تسلیدهنده دیگر است؛ چون حواریین از صعود حضرت مسیح(ص) اندوهناک بودند، و حضرت مسیح پس از صعود خودش نبود تا سبب تسلی آنها گردد و روحالقدس تسلیدهنده دیگر باشد.
۴- در همان فصل آیه ۲۶ گوید: “او هر چیز را به شما خواهد آموخت آن چه من برای شما گفتم به یاد شما خواهد آورد”.
این عبارت دلالت دارد که خطاب حضرت عیسی(ص) با همۀ امّت است تا آخر دنیا؛ و میفرماید شما امت من سخنان مرا فراموش میکنید و فارقلیط بهیاد شما میآورد؛ چون آنها کلام آن حضرت را فراموش نکرده بودند، اما چون مدتهاگذشت و عقاید بتپرستان با کلام حضرت مسیح(ص) آمیخته شد و سخنان آن حضرت را فراموش کردند، او را خدا و پسر خدا گفتند و به تثلیث قائل گشتند، خداوند فارقلیط؛ یعنی محمد بن عبدالله(ص) را فرستاد تا کلام مسیح(ص) را به یاد آنها آورد که او بنده خدا بود.
۵- باز در همان فصل در آیه ۳۰ میگوید: “الان پیش از آن که واقع شود برای شما گفتم تا وقتی واقع شود ایمان آورید”.
هنگامی که روحالقدس بر دل کسی نازل شود خصوصاً حواریین شک نمیکنند و گرنه باید انبیا هم پس از نزول وحی در صحت آن شک کنند و حال این که چنین نیست، پس حواریین محتاج نبودند که حضرت عیسی خبر از روح القدس بدهد، تا وقت نزول او باور کنند، و مقصود از فارقلیط پیغمبری است که مردم در صدق او شک میکنند و حضرت عیسی(ص) از پیش خبر داد تا شک نکنند.
۶-۷- در باب ۱۵ آیه ۲۶ گوید: “او درباره من شهادت میدهد و شما نیز شهادت میدهید برای آن که از نخست با من بودید”.
از این کلام صریحاً استفاده میشود که منکران حضرت عیسی او را رنجاندند لذا میفرماید: فارقلیط میآید و شهادت به حقانیت من میدهد و شما هم که معجزات مرا دیدید شهادت میدهید و این دو شهادت یک دیگر را تأیید میکنند و حجت بر منکران تمام میشود. و اینها با نزول روح القدس بر حواریین هیچ مناسبت ندارد؛ زیرا که شهادت روحالقدس به حقانیت حضرت مسیح(ص) برای حواریین که خودشان از نخست با او بودند و معجزات او را دیدند چه احتیاج بود و چه ضرورت داشت؟ و این که میفرماید: “او شهادت میدهد و شما هم شهادت میدهید”؛ – یعنی یک دیگر را تأیید میکنید- در مقابل منکران است و الا شهادت روحالقدس را غیر حواریین نمیشنوند و هیچ یک تأیید دیگری را نمیکند.
۸- در باب (۱۶: ۷) گوید: “اگر من نروم فارقلیط نمیآید”.
این عبارت بر روحالقدس که بر حواریین فرود آمد منطبق نمیشود؛ چون در عهد حضرت عیسی هم روحالقدس بر آنها نازل شده بود، به نص انجیل آن گاه که حضرت مسیح آنها را به شهرهای اسرائیل فرستاد.
۹- در آیه ۸ گوید: “او وقتی بیاید عالم را بر گناه و صدق و عدل ملزم خواهد ساخت”.
بنابر این، فارقلیط بر پیغمبر ما(ص) صدق میکند؛ چون او با جهانیان سر و کار داشت، اما روحالقدس در باطن بود و بر دل حواریین نازل شد و با جهانیان سر و کار نداشت.
۱۰- در آیه ۱۳ گوید: “او از پیش خود سخن نمیگوید، بلکه هر چه بشنود همان را میگوید و از آینده خبر میدهد”. این فقره هم منطبق با انسانی است و روحالقدس بهعقیده عیسویان با خدا یکی است و این کلام که “هر چه بشنود همان را میگوید” معنا ندارد.
هم چنین در آیه ۱۴ و ۱۵ گوید: “او مرا بزرگ میکند برای آن که از چیزهایی که مال من است میگیرد و به شما خبر میدهد، و هر چه از آن پدر است از آن من است، از این جهت گفتم از چیزهایی که از آن من است میگیرد و به شما خبر میدهد”. مواردی که بیان شد هیچ یک بر روحالقدس منطبق نمیشود.
در عبارات انجیل شبهاتی وارد کردهاند که از این قرار است:
شبهه اول: در تفسیر “فارقلیط” روح راستی سه جا و روح پاک یک جا آمده است و آن با مدعای مسلمانان منطبق نمیشود، پس مراد روحالقدس است.
پاسخ: در اصطلاح یوحنا بسیار کلمه روح آمده است و از آن پیغمبر اراده شده است، پس روح راستی یعنی پیغمبر حق، و روح پاک یعنی پیغمبر پاک، نه اقنوم سوم که عیسویان اختراع کردهاند؛ چنان که در رساله یوحنا (۴: ۱-۶) میگوید: “ای دوستان هر روحی (پیغمبری) را تصدیق نکنید، بلکه روحهارا آزمایش کنید که آیا از جانب خدا هستند، برای آن که پیغمبران دروغ گو بسیارند و به جهان بیرون آمدهاند. روح خدا (پیغمبر مبعوث از جانب خدا) را به این بشناسید، هر روحی که به عیسای مسیح اعتراف کند که در جسم آمد او از طرف خدا است… ما از خداییم پس هر کس خدا را شناسد به سخن ما گوش دهد. از این جا میشناسیم روح راستی و روح گمراهی را (یعنی پیغمبر حق و باطل را).
هم چنان که این جا روح راستی به معنای پیغمبر بر حق است در تفسیر فارقلیط نیز به همین معنا است، و در آن جا گفتیم که کلمه روحالقدس را برای تغلیط در ترجمه آوردهاند و باید بگویند روح مقدس یعنی پیغمبر پاک.
شبهه دوم: آن فقره که میگوید: “جهان طاقت او را ندارد برای آن که او را نمیبیند و نمیشناسد و شما میشناسید برای آن که نزد شما مقیم است و در شما ثابت است”. میگویند این عبارت با پیغمبر اسلام منطبق نمیشود؛ زیرا که حواریین در عهد پیغمبر اسلام نبودند و او را ندیدند.
پاسخ: خطاب انبیا به جمیع امت است، نه به همان عده خاص که حاضر بودند، چنان که حضرت موسی(ص) به جماعت حاضر خبر داد پیغمبری از میان برادران شما مبعوث میشود؛ و زمان بعثت آن پیغمبر که موسی(ص) وعده داد آن مردم نبودند، هنگام آمدن فارقلیط هم حواریین نبودند.
شبهه سوم: اشکال دیگر این است که مسیح فرمود: “جهان او را نمیبیند و نمیشناسد” و او روحالقدس است که دیده نمیشود و پیغمبر اسلام را همه میدیدند!
پاسخ: مقصود دیدن مقام نبوت و شناختن پیغمبری است، نه دیدن جسم و شناختن نسب؛ نظیر آن که در انجیل متی (۱۱: ۲۷) میگوید: “هیچ کس پسر را نمیشناسد، مگر پدر و هیچ کس پدر را نمیشناسد مگر پسر و کسی که…”.
و در یوحنا (۸: ۱۹) میگوید: “شما مرا نمیشناسید و پدرم را هم نمیشناسید و اگر مرا میشناختید پدر را هم میشناختید”. و در (۱۴: ۷) میگوید: “اگر مرا شناخته بودید پدر مرا هم شناخته بودید و از اکنون او را میشناسید و او را دیدید…”.
پاسخ این اشکال نیز این است که مقصود از دیدن در همه اینها معرفت و شناخت است نه دیدن با چشم.
شبهه چهارم: در حق فارقلیط گفت: “او نزد شما مقیم است و با شما ثابت میماند” و آن روحالقدس است که در حواریین بود و پیغمبر اسلام بعد از آنها آمد و جدا بود از آنها!
پاسخ: مراد آن است که بعد از این مقیم خواهد شد، برای آن که پیش از آن فرموده بود: “من از پدر خواهم خواست فارقلیط دیگر برای شما فرستد” و در آن وقت نبود و فرمود: “تا من نروم او نزد شما نمیآید”.
و نیز در (۱۴: ۱۱) میگوید: “او تا به ابد با شما نخواهد ماند” و مقصود از “شما” خصوص حواریین نیست؛ چون حواریین تا به ابد نماندند و مقصود از ماندن، ماندن ایمان و محبت در قلوب است چنان که در (۱۴: ۱۸) میگوید: “من در پدر خود هستم و شما در من و من در شما” و جسم آن حضرت در امتش نیست، بلکه ایمان و محبت او هست، هم چنین فارقلیط “احمد”(ص) ایمان و معرفتش در دلهاهست تا به ابد.
توجه به این نکته ضروری است که ما منکر این نیستیم که روح القدس پس از حضرت مسیح(ص) بر حواریین نازل شده و حضرت مسیح هم به آن وعده داده باشد، اما میگوییم: آن وعده دیگر است و وعده آمدن فارقلیط وعده دیگر؛ و حضرت مسیح(ص) وعده بسیار داد، یکی وعده روح القدس، و یکی وعده آمدن خود او، و یکی وعده ملکوت خدا، یعنی این که مردم جهان از بت پرستی به خداپرستی میگرایند و خداپرستی غالب میشود، و وعده این که حواریین رنج بسیار در راه دین میکشند و آزار و شکنجه میبینند؛ و یکی از آن وعدههاهم آمدن فارقلیط یعنی پیغمبر آخرالزمان(ص) است.[۴٢]
بنابراین اینها همه دلایل صریح و روشنی بر بشارت پیامبر اسلام(ص) در انجیل است.
[↑] کتب مقدس و نقد تاریخی
از قرن هیجدهم میلادی و پس از پیدایش نهضت روشنگری نگرش جدیدی نسبت به کتب مقدس و از جمله انجیل صورت گرفت. این نگرش به نقد تاریخی کتاب مقدس معروف است. رهآورد این نگرش آن بود که کتاب مقدس به آزمایش گاه تجربی برده شد و مانند سایر پدیدههای تاریخی مورد نقد و بررسی تجربی قرار گرفت. برای مثال نقادان کتاب مقدس با مطالعات و بررسیهای دقیق، تاریخ درست نگارش و نویسندگان کتب مقدس را به طور جدی زیر سؤال بردند. در مورد انجیل یوحنا که مدتهامورد علاقه مسیحیان سنتی بود، گفته شد که توسط یوحنای دمشقی نوشته نشده و جنبه تاریخی آن خیلی قوی نیست. یا معلوم شد که سه انجیل اول مدتها پیش از انجیل یوحنا نوشته شده و بسیار معتبرتر است. مهمتر از همۀ اینها این بود که همۀ جزئیات کتاب مقدس مورد شک و تردید قرار گرفت.[۴٣]
بنابر این با توجه به مطالب مطرح شده مسلم است که اولاً: انجیلهای موجود کلام و وحی خداوند متعال نیست. ثانیاً: انجیلهای موجود (چه کتابی بهصورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی از مسیحیان باشد) همۀ کلمات حضرت عیسی را در برندارد. ثالثاً: در همین انجیل های موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.
[↑] معاد در تورات و انجیل
در کتاب مقدس به امر معاد کم پرداخته شده است، لذا در مسیحیت و یهودیت نیز بدین امر کم اشاره شده است؛ بالتبع، منابع در این زمینه نیز کم میباشد. لازم به ذکر است که برخی از منابع ذیل، فقط چند صفحهای بدین امر پرداخته است که به آن اشاره میکنیم.
- ۱- گنجینهای از تلمود، ابراهام کهن، امیر فریدون گرگانی، انتشارات اساطیر، فصل دوازدهم.
۲- الهیات مسیحی، هنری تیسن، مترجم ط. میکائلیان، انتشارات حیات ابدی، قسمت هشتم، آخرتشناسی.
۳- الهیات سیستماتیک، پل تیلیخ، حسین نوروزی، ج ۳، انتشارات حکمت، تهران، موسسه انتشارات حکمت، بخش نجم، ملکوت خدا و فرجام تاریخ.
۴- باورها و آیینهای یهودی، آلن آنترمن، رضا فرزین، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۵٫
۵- نظام التعلیم فی علم الاهوت القویم، ج ۲، الجزء الثالث، الباب الثانی عشر، الجزء الرابع، الباب الاول، الباب الثالث، الباب الرابع، الباب الخامس، الباب السادس.
۶- معاد در قرآن، تورات و انجیل، سمیه کلهر، قم، اشک یاس.
۷- شناخت مسیحیت، عباس رسولزاده، جواد باغبانی، قم، انتشارات موسسه امام خمینی(ره)، ۱۳۸۹، فصل دوازده و سیزده.
۸- درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد، انتشارات اشراق، معاونت امور و اساتید و دروس معارف اسلامی.
۹- آفرینش و مرگ در اساطیر، مهدی رضایی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۳٫
۱۰- تاریخ ادیان بزرگ، عبدالعظیم رضایی، ج ۳، انتشارات علمی.
۱۱- یهودیت، مسیحیت و اسلام، اف. ئی. پیترز، حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴٫
۱۲- آئین کاتولیک، جورج برانتل، حسن قنبری، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱٫
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص ۴۹، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، ۱۳۷۷٫
[۲]- همان، ص ۵۰؛ محمدجواد مغنیه نیز در تفسیر کاشف به این مسئله توجه داشته است و با ارائه نظرات خود مسیحیان این نکته را به اثبات رسانده است که نهایت چیزی که میتوان نسبت به انجیل گفت این است که این کتاب مانند روایات در سنت اسلامی هستند.
[۳]- آل عمران، ۴ "و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، مىآموزد...".
[۴]- آل عمران، ۴ "و پیش از این تورات و انجیل را برای هدایت انسانها نازل کرد".
[۵]- طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۳ ص ۳۶۵، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم.
[۶]- مائده، ۱۳٫ "وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ … وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ … وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى، أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ، فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ".
[٧]- تفسیر المیزان ،ج ۳، ص ۱۰٫
[۸]- یلحدون از ماده” الحاد” به معنى انحراف از حق به باطل است و گاهى به هر گونه انحراف نیز گفته مىشود، و در اینجا اشاره به این است که افتراگران، تمایل داشتند که قرآن را به بشرى نسبت دهند و او را معلم پیامبر(ص) بخوانند.
[۹]- اعجام و عجمه در اصل به معنى ابهام است و اعجمى به کسى گفته مىشود که در بیان او نقصى باشد، خواه، عرب باشد یا غیر عرب، و از آنجا که عربها اطلاعات ناقص از بیان غیر داشتند، دیگران را عجم خطاب مىکردند!.
[۱٠]- نحل، ۱۰۳
[۱۱]- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۴۰۹، مدرسه امام على بن ابى طالب، قم، ۱۴۲۱
[۱۲]- طباطبائی، محمدحسین، المیزان، موسوی، محمدباقر، ج ۶، ص ۵۲
[۱۳]- مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۸۴
[۱۴]- همان، ج ۱، ص ۲۱۱
[۱۵]- همان، ج ۴، ص ۴۰۰
[۱۶]- همان، ص ۴۵۴
[۱٧]- المیزان، ج ۵، ص ۵۶۸، ۵۶۹
[۱۸]- همان، ج ۳، ص ۱۰
[۱۹]- وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ.
[٢٠]- اقتباس از سؤال شماره ۲۶۶۴ (سایت: ۲۸۶۲)، نمایه: انجیل عصر پیامبر.
[٢۱]- فخر الاسلام مؤلف کتاب "انیس الاعلام" که خود یکى از کشیشان معروف مسیحى بوده، و تحصیلات خود را نزد کشیشان مسیحى به پایان رسانیده است و به مقام ارجمندى از نظر آنان نائل آمده، در مقدمۀ این کتاب ماجراى عجیب اسلام آوردن خود را چنین شرح مىدهد:”... بعد از تجسس بسیار و زحمات فوقالعاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والا مقامى رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقۀ کاتولیک از سلاطین و غیره سؤالات دینى خود را به او مراجعه مىکردند، من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارا را فرا مىگرفتم، او شاگردان فراوانى داشت، ولى در میان همه به من علاقۀ خاصى داشت. کلیدهاى منزل ... همه در دست من بود، فقط کلید یکى از صندوق خانهها را پیش خود نگاهداشته بود ...در این بین روزى کشیش مزبور را عارضهاى رخ داد به من گفت به شاگردها بگو: حال تدریس ندارم. وقتى نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحث اند، این بحث منجر به معناى لفظ "فارقلیطا" در سریانى و "پریکلتوس" به زبان یونانى ... جدال آنها به طول انجامید، هر کسى رأیى داشت ...پس از بازگشت، استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟! من اختلاف آنها را در لفظ "فارقلیطا" براى او تقریر کردم ... گفت: تو کدام یک از اقوال را انتخاب کردهاى؟گفتم مختار فلان مفسر را اختیار کردهام.کشیش گفت: تقصیر نکردهاى، و لکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است؛ زیرا حقیقت این را جز راسخان در علم کسی نمىدانند، از آنها هم تعداد کمى با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معناى آن را برایم بگوید، وى سخت گریست و گفت: هیچ چیز را از تو مضایقه نمىکنم ... در فرا گرفتن معناى اسم اثر بزرگى است، ولى به مجرد انتشار آن، من و تو را خواهند کشت! چنان چه عهد کنى به کسى نگویى این معنا را اظهار مىکنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم که نام او را فاش نکنم، پس گفت: این اسم از اسمای پیامبر مسلمانان است و به معناى "احمد" و "محمد" است.پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور، کتابها را نزد او آوردم، این دو کتاب به خط یونانى و سریانى پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.در هر دو کتاب لفظ "فارقلیطا" را بهمعناى، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه کرد: علمای نصارا قبل از ظهور او اختلافى نداشتند که "فارقلیطا" بهمعناى "احمد و محمد" است، ولى بعد از ظهور محمد(ص) براى بقاى ریاست خود و استفاده مادى، آن را تأویل کردند و معناى دیگر براى آن اختراع نمودند و آن معنا قطعاً منظور صاحب انجیل نبوده است.سؤال کردم در باره دین نصارا چه مىگویى؟ گفت با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود پس گفتم:در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم ... کدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد(ص).گفتم: آیا تابعان او از اهل نجات اند؟ گفت: آری و اللَّه (سه بار تکرار کرد) ... سپس استاد گریه کرد و من هم بسیار گریستم گفت: اگر آخرت و نجات می خواهى البته باید دین حق را قبول نمایى ... و من همیشه تو را دعا مىکنم، به شرط این که در روز قیامت شاهد باشى که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم، ... هیچ شکى نیست که امروز بر روى زمین دین اسلام دین خدا است ..."! چنان که ملاحظه مىکنید طبق این سند علماى اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام(ص) به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانههاى او را طور دیگرى تفسیر و توجیه کردند. (اقتباس با کمى اختصار از ”هدایت دوم” مقدمه کتاب “انیس الاعلام”)، تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۱۴[٢۲]- اعراف، ۱۵۷، “الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ”.
[٢۳]- بقره، ۱۴۶، “الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون”؛ انعام ، ۲۰، “الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُون”.
[٢۴]- انعام ،۱۱۴، “وَ الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالحَْقِّ…”.
[٢۵]- صف، ۶، “وَ إِذْ قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمََ یَبَنىِ إِسْرَ ءِیلَ إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِین”.
[٢۶]- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره ۱۶
[٢٧]- وحنا، ۱۶: ۵–۱۵ و یوحنا، ۱۴: ۲۵–۲۶ و یوحنا، ۱۴: ۱۵–۱۷
[٢۸]- ر. ک. به: سلیمانی اردستانی، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره ۱۶، ص ۵۱–۵۶
[٢۹]- رشید رضا، محمد، المنار، ج ۹، ص ۲۳۰–۳۰۰ بیروت، دارالمعرفة، ۱۳۴۲هـ.ق
[۳٠]- تثنیه ۱۸: ۱۵
[۳۱]- تثنیه ۱۸: ۱۸-۱۹
[۳۲]- متى ۵: ۱۷-۱۹
[۳۳]- یوحنا ۱: ۱۹-۲۱
[۳۴]- جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدس، ج ۱، ص ۴۵۳ و ج ۵، ص ۲۳۵؛ السنن القویم فى تفسیر اسفار العهد القدیم، ج ۲، ص ۴۲۵؛ تفسیر العهد الجدید؛ شرح بشارة یوحنا، ولیم بارکلى، ص ۱۰۹
[۳۵]- تفسیر العهد الجدید، شرح بشارة یوحنا، ص ۱۰۹٫
[۳۶]- یوحنا ۶: ۱۴
[۳٧]- یوحنا ۷: ۴۰-۴۳
[۳۸]- اعمال ۳: ۲۲ و ۷: ۳۷
[۳۹]- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره ۱۶
[۴٠]- برای تفصیل بیشتر ر. ک. به: نمایه شمارۀ ۴۸۶ در سایت اسلام کوست.
[۴۱]- صف، ۶
[۴۲]- اقتباس از راه سعادت (اثبات نبوت)، شعرانی، ابوالحسن، ص ۲۴۱-۲۵۱، با دخل و تصرف، چاپ سوم، کتابخانه صدوق، تهران، ۱۳۶۳ ش.
[۴۳]- سلیمانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، ص ۴۶–۴۹، انجمن معارف اسلامی ایران، ۱۳۸۲٫ همچنین در این مورد ر. ک. به: راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن، ترجمه ط طهوس میکائلیان، ص ۳۸، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ انجیل، سایت اسلام پدیا: ۷ اسفند ۱۳۸۹
[برگشت به بالا]