سلیمان لایق یکی از سیاستمداران پیشین افغانستان است. او از اعضای جناح پرچم بود که در زمان حکومت تحت حمایت شوروی سابق در پستهای کلیدی از جمله وزارت اقوام و قبایل کار کرد.
بعد از سقوط رژیم دکتر نجیبالله به یکی از کشورهای غربی پناهنده شد و بعد از ایجاد حکومت منتخب در کابل که به گفته آقای لایق زمینه بازگشت سیاستمداران گذشته به افغانستان مهیا شد، به کابل باز گشت و فعالیت سیاسی را از سر گرفت تا «دین خود را نسبت به مردمش ادا کند.»
آقای لایق که اخیراً به پاکستان سفر کرده بود در گفتگو با عبدالحی سحر از خاطرات و تجربههای سالهای گذشته و برنامههای کنونیاش گفته است:
[↑] ما غلامان کشته شده باستانیم
با توجه به نزدیکی انتخابات، گفتگو را از همین مساله شروع میکنیم، برخورد شما و دوستانتان در حزب وطن با مساله انتخابات چگونه است؟ آیا بهمعنای دقیق کلمه حزب وطن حالا وجود دارد؟
□ نه حزب وطن به آن معنی که شما در گذشته میشناختید دیگر وجود سیاسی ندارد. در حال حاضر بیشتر از بیست جناح از این حزب جدا شده و در وزارت عدلیه بهحیث احزاب جداگانه ثبت شدهاند و اکثریتشان هنوز به سازمانهای کوچک سیاسی هم تنظیم نشدهاند و بیشتر اعضای دیروزی حزب انتظار دارند تا در وقت و فرصت لازم و زیر یک چتر دوباره دور هم جمع شوند.
آیاعدم موجودیت کشوری بهنام اتحاد شوروی سبب پراکندگی در میان حزبی شده است که بهشدت به آن وابسته بود؟
□ حزب به آن مفهوم «عقیده و عمل» دیگر وجود ندارد اگر چنین حزب موجود هم باشد، تکیه گاه بینالمللی ندارد. شما میدانید که در گذشته اتحاد شوروی وجود داشت و تمام احزاب چپ یا دموکرات حتی احزاب ملی، همه تکیه میکردند بهحمایت از اتحاد شوروی، چیزی که دیگر وجود ندارد.
افزون براین فکر نمیکنید آنچه در نهایت سبب شکست حزب شد اشتباههای رهبران حزب بود، اگر شما چنین چیزی را قبول دارید بهنظر شما چه اشتباههایی صورت گرفت؟
□ بزرگترین اشتباه ما این بود که به زبان مردم سخن نگفتیم و ایدیولوژی و اهداف و مقاصدی را برای مردم پیشنهاد کردیم که اصلا نه قابل قبول بود، نه قابل درک بود و نه با ضرورتها و نیازهای مردم منطبق بود.
نمیتوان در شورهزار بذر گندم پاشید. ما در اواخر دوران حاکمیت حزب، یک نشست مخفی در مسکو داشتیم و در این نشست مخفی، رهبر اتحاد شوروی پیشنهاد میکرد که جنگ در افغانستان دیگر بینتیجه است و ما نیروهای خود را از افغانستان باید بیرون کنیم، زیرا مردم از ما میپرسند که شما برای چه اهدافی فرزندان ما را در جنگ افغانستان به کشتن میدهید؟ اگر میخواهید جمهوری شانزدهم اتحاد شوروی را در افغانستان ایجاد کنید، چرا به روشنی در این مورد حرف نمیزنید و اگر این کمک برادرانه است و یا یک کمک به کشور سوسیالیستی دیگر است، بالاخره تا کی باید ادامه یابد دیگر کافی نیست؟ این حرفهای بود که از زبان گورباچف بیرون شد. رهبر ما در جواب به این سخنان گرباچف به او گفت من به بازگشت سربازان شما از افغانستان موافق نیستم. گرباچف دوباره گفت این حرف شما به این معنا است که مردم ایدیولوژی شما را قبول ندارد و شما میخواهید به زور آن را به مردم تحمیل کنید.
از دیگر اشتباهات ما اجرای برنامه اصلاحات اراضی، و دخالت در بعضی مسایل فرهنگی مانند کم کردن «مهرزنان» و برنامههای از این قبیل بود که بدون شک اهداف ما خوب و نیک بودند ولی به گفته خواجه عبدالله انصاری، عیب ما در آن است که از وقت پیش میخواهیم و از حق بیش.
حالا که حرف از آن دوران شد کمی از خاطرات آن دوران و آن سالها بگویید.
□ در زمانی که در وزارت اقوام و قبایل کار میکردم، خواستم در جرگه بزرگ دو طرف خط دیورند بهعنوان نماینده دولت افغانستان شرکت کنم ولی حکومت وقت، اجازه نمیداد و گفت شاید کشته شوی و یا هم به پاکستانیها تحویلت دهند من مجبور شدم از مشاورین روسی یک هلیکوپتر بگیرم و در این جرگه اشتراک کنم. یک مشاور روسی اصرار کرد که باید او را نیز با خود در این جرگه ببرم. من برای او لباس محلی آماده کردم و رفتیم وقتی به جرگه رسیدیم اعلام کردم که من مسلح نیستم و اگر مرا دستگیر کنید و تحویل دیگران دهید، این عمل مطابق فرهنگ قبایلی نیست.
ولی دیدم آنها بسیار با مهربانی رفتار میکردند. در پایان جرگه یک تن از بزرگان قومی برخاست و از من سوال کرد "لایق صاحب! شما به پایین تپه نگاه کنید زنان ما نمیتوانند از ترس این دوستان شما (روس ها) که شما آوردهاید، از خانههای خود بیرون آیند موجودیت اینها در افغانستان شرمآور و ننگین است، شما خجالت نمیکشید؟ من از قانون جرگه خبر داشتم که اگر در جرگه خاموش باشی و جواب نداشته باشی، گویا دیگر باخت از تو خواهد بود.
من گفتم، این شما بودید که ابتدا دوستانی را از کشورهای دیگر به افغانستان آوردید و ما مجبور شدیم برای راندن آنها از دوستان مان کمک بگیریم.
روش آمریکا و غرب در قبال افغانستان چگونه است همان اشتباهات اتحاد شوروی سابق را در افغانستان دنبال میکند و یا تفاوتهای وجود دارد؟
□ از جلالالدین اول تا جلالالدین حال | فـرق بـاشـــد از بلـوریـن تـا ســفـال |
در تاریخ بعضی شباهتهایی وجود دارد، آمریکای دیروز، آمریکای امروز نیست، دیگر اتحاد شوروی وجود ندارد. مردم افغانستان چه مجاهدش چه سرخش چه وسطش همه قربانی بازیهای استراتیزیک دو ابر قدرت شدند که بر سر هژمونی سیاسی در این منطقه بازی میکردند.
حرف مرحوم پاچاخان «خان عبدالغفار خان» یادم میآید او یک پدر روحانی من بود، وقتی قیام ما در هفت ثور (اردیبهشت) صورت گرفت مرا رفقای حزبی ما نزد پاچاخان فرستادند تا باشد پیروزی مان را تبریک بگوییم ولی اولین حرف پاچاخان برایم این بود که پسرم! جنگ، جنگ آمریکا و روس است. شما به ناحق وارد این جنگ شدهاید، شما همه در داخل این جنگ خواهید سوخت. راست بگویم این حرف پاچاخان همان لحظه خوشم نیامد، ولی حالا میدانم که او، عمیقترین مطلب را درک کرده بود. او به تجربه دریافته بود و میدانست که این جنگ جنگ ما نیست. حالا ما نیز از کوره آتش بیرون آمدیم و پیر مردهای پخته شدیم.
شما عملکردهای پاکستان را در مبارزه علیه آنچه تروریسم خوانده شده، چگونه ارزیابی میکنید؟
□ در ظاهرش عیب نمیبینم و از باطنش غیب نمیدانم سیاست همیشه دارای چند پوسته است در سطح چیزی است دیگر و در درون چیزی دیگر، من پاکستان و افغانستان را مقصر نمیدانم تصمیم گیرندهها دیگرانند.
اگر قرار باشد شما بهعنوان یک سیاستمدار با تجربه توصیهای برای مقامهای آمریکایی داشته باشید؟ چه خواهد بود؟
□ من به آمریکاییها پیشنهاد میکنم که راه جنگ - چه در افغانستان و چه در پاکستان یک راه وحشتناک و طولانی است زیرا جامعه از آنها دفاع میکند شاید از نظر آمریکاییها آنها تروریست باشند ولی از نظر قوم و منطقه آنها مدافعین آزادی و مدافعین اسلام هستند. مردمان مناطق قبایلی شیوه خاص خودشان را دارند ذهنیت قبایلی تا ذهنیت یک آدم متمدن و شهری و باسواد بسیار متفاوت است.
افزون بر فعالیتهای سیاسی شما را بهعنوان شاعر نیز میشناختند آیا فعالیتهای فرهنگی را هنوز ادامه دادهاید؟
□ خوشبختانه بله آخرین اثری که هنوز تکمیل نشده، داستانی است بهنام "مردی از کوهستان"، من در آن همه حوادث سالهای انقلاب را ثبت کردهام و از سال پنجاه نه خورشیدی آغاز کردهام و تا حال ادامه دارد و یک رمان منظوم است. دو مجموعه شعر فارسی وپشتو برای چاپ آماده است بهنامهای "سرودها در جادههای آتش گرفته" و دیگری بهزبان پشتو به "نام سرود غلامها" در سرود غلامها که مجموعه شعر پشتو است با این بیت آغاز میشود:
- ما گوسفندان قربانی عید نیستیم
که بدون فریاد قربانی شویم
و برای کسی از دوزخ راه جنت را بگشاییم
ما غلامان کشته شده باستانیم
که بهخاطر انتقام خویش برخاستهایم
و خونی که از رگهای ما جاری است همان خونی است
که اسپارتاکوس قهرمان تاریخی رم
بر روی شهر رم
پاشید.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- عبدالحی سحر، گفتگو با سلیمان لایق «ما غلامان کشته شده باستانیم»، وبسایت فارسی بی بی سی: پنج شنبه ۱۴ مه ٢٠٠۹ - ٢۴ اردیبهشت ۱٣٨٨
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بی بی سی