جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

رایان کابلی

از: احمدعلی کهزاد

رایان کابلی

(بخش دوم)


فهرست مندرجات

[قبل][بعد]



[] رتبیل، رای، پاله:

مفهوم لغوی کلمۀ رتبیل را در مقالۀ رتبیل شاهان که در سالنامه ۱٣٢۱ و بصورت رساله جداگانه طبع شده، شرح دادم. در آنجا به این نتیجه رسیده بودم که قرار نظریۀ پروفیسور (ولسن) این نام غالبأ هندویی بود. برای تائید مطالبی که بالا درین محبت ذکر شد، یعنی برای روشن ساختن ارتباط میان رتبیل شاهان و هندوشاهان نظریاتی را که در رساله رتبیل شاهان اظهار نموده‌ام، تایید کرده و چند سطر دیگر هم به آن علاوه می‌کنم.

پیش از اینکه به شرح ترکیب کلمۀ رتبیل و معنی لغوی آن پرداخته شود، می‌خواهم در اطراف دو کلمۀ دیگر یعنی (رای) و (پاله) که بیشتر به مطالعات حاضره ربط دارد، چیزی بنویسم. قراری که مأخذ فارسی و سانسکریت قرن‌های ٣ و ۴ هجری و مؤرخین دربار غزنوی، مانند محمد عوفی و محمد الجبار العتبی شرح می‌دهند، برهمن شاهان یا هندوشاهان کابلی را به لقب (رای) و ملکه‌های‌شان را (رانه) می‌گفتند.[۱] این دولقب عمومأ در مورد شاهان هندو یا برهمنی و زنان شان استعمال می‌شد. در حقیقت امر این دو کلمه اصلأ عنوان یا لقب مخصوص کدام شاه نبود بلکه در یکی از پراکریت‌های این عصر (رای) و (رانه) شاه و ملکه را می‌گفتند و درین کلمات ریشۀ قدیم سانسکریت ویدی (راجان) داخل است. درین شبهه‌یی نیست که این القاب در مورد شاهان هندو یا برهمنی این وقت‌ها بصورت عام آمده ولی در مورد هندوشاهی‌های کابل و احفاد ایشان هندوشاهی‌های «ویهند» سابقه تاریخی دارد و کاملأ تطبیق میشود. این دو کلمه نه تنها در نثر بلکه در نظم فارسی افغانستان و سانسکریت هم استعمال شده و دو مثال برجسته یکی اشعار ملک الجبال علاؤالدین جهانسوز و دیگر هم اشعار مؤرخ و شاعر کشمیر کلهنه است. پیشتر به ریشه آریایی این دو کلمه در عصر ویدی اشاره نمودیم. مربوط به آن متذکر می‌شویم که کنیشکا مؤسس دومین خاندان کوشانی‌های بزرگ افغانستان در بعضی مسکوکات به رسم‌الخط یونانی خود را «راو نانو راو»[٢] یعنی «شاه شاهان) خوانده است. این زبان را مدققین لهجه‌یی از السنه آریائی تعبیر کرده‌اند. در اینجا هم بوضوح دیده می‌شود که «راو» یعنی (شاه) و «راو نانو راو» (شهنشاه) در قرن دوم مسیحی رواج داشت و آهسته آهسته در مرور چند قرن دیگر (و) آخر کلمه به (ی) مبدل شده و (رای) در مورد برهمن شاهی‌ها یا هندوشاهی‌های کابل و ویهند و سایر شاهان هندویی معاصرشان در هندوستان استعمال شده است. این مطلب هم بی‌تذکر نماند که پیش از برهمن شاهی‌ها پادشاهان «کوشانو یفتلی» که مؤرخین عرب آنها را عمومأ رتبیل خوانده و از نطقه نظر آیین چیزی بودایی و بیشتر هندو یا برهمن بودند، هم به لقب (رای) یاد می‌شدند. چنانچه محمد عوفی در جوامع الحکایات رتبیل شاه کابلی را که با یعقوب لیث صفاری مقابله کرده است، به این لقب یاد نموده. مثلی که گفتیم در کلمۀ (رای) ریشه قدیم سانسکریت و ویدی موجود و در اکثر لهجه‌های آریایی امروزی تا حال باقی مانده است[٣].

کلمه دیگر که مختصر شرح می‌خواهد، کلمه «پاله» است. تا اندازه‌یی که از روی مسکوکات زبان برهمنی یا هندویی کابل و احفادشان (رایان ویهند) معلوم می‌شود، نام‌های ایشان عموما به دو کلمه «پال» و «دیوه» تمام می‌شود. اولی را (پاله) و دومی را (دیوی) هم تلفظ کرده‌اند. پال یا پاله را مدققین اسم یکی از خاندان‌های هنود تعبیر کرده و حتی «الیوت» انگلیسی میگوید که ظهور آن تغییری در خاندان شاهی وقت وارد نمود.[۴] حالا که مفهوم و مورد استعمال (رای) و (پال) تا اندازه‌ئی معلوم شد، به تعقیب و تائید نظریه‌یی که پارسال در رسالۀ رتبیل شاهان اظهار نمودیم، متذکر می‌شویم که «رتبیل» اسمی است هندویی یا از کدام اسم خاص مثل (رتن ـ پال) یا (رتن ـ پاله) تحریف شده و یا از ترکیب (رای) و (پال) یعنی اسم عام شاه و نام خانواده به میان آمده است. (رای پال) در نگارشات مؤرخین عرب اشکال مختلفی به‌خود گرفته که معروفترین صورت آن (رتبیل) است.

به این ترتیب می‌توانیم که میان پادشاهانی که از روی عرق کوشانو یفتلی و از روی آیین بودایی و بیشتر هندو یا برهمنی بودند و آنهایی که بطور اخص به صفت برهمن شاهان کابل یاد شده‌اند و مرکزشان در حقیقت در اثر ظهور دولت صفاری و غزنوی از کابل کنار اتک مستقل شد، چنان ارتباطی قایم بود که حتی به‌یک عنوان «شاهی‌های کابل» یا «رایان کابلی» می‌گنجند. چون شاهی‌های کابل را به دو دسته (ترکی شاهی) و (هندو شاهی) تقسیم نموده‌اند، مقصد از اولی چنانچه بیشتر مشرح ذکر شد، عرق «کوشانو یفتلی» و از دومی بالاخص آیین برهمنی یا هندویی است. چون صفت «کوشانو یفتلی» یا «خیونی» از فهم عمومی کمی دورتر است و تسمیۀ «رتبیل» تا اندازۀ زیاد در تاریخ مملکت ما عام شده، خاندان اولی را به عنوان «رتبیل شاهان» و خاندان دومی را به لقب «رایان کابلی» می‌خوانیم.


[] مرکز سلطنت و تغییر محل آن بطرف شرق: کابل - ویهند:

اگرچه زمانی که هیوان تسنگ زایر چین در سال ٦٣٢ مسیحی از جنوب هندوکش می‌گذرد مرکز سلطنت محلی علاقه‌های هندوکش شرقی شهر «کاپیسی» (بگرام) بود. چنانچه خود او هم پادشاه را در اینجا دیده و تقریبأ یکماه اول بهار را در معبد «شالوکیا» (معبد پوزۀ شترک در پای کوه پهلوان مقابل صدق آباد ریزه کوهستان) اقامت داشت ولی پایتخت رتبیل شاهان و رایان برهمنی شهر موجودۀ کابل بود. انتقال پایتخت از کاپیسی به کابل موضوعی است علیحده که تحقیق بیشتر بکار دارد. آنچه عجالتأ مورد بحث است این است که پایتخت رتبیل شاهان و برهمن شاهان شهر موجودۀ کابل بود و این مسئله از روی شهادت منابع موثق تاریخی ثابت می‌شود.

تا جایی که این موضوع به رتبیل شاهان تعلق دارد در سالنامه ۱٣٢۱ شرح یافته است. اینجا همینقدر می‌نگارم که آخرین پادشاه ایشان بعد از ملاقات رومانتیک با یعقوب لیث صفاری و شکست فاجعه ناک، کابل را گذاشته و به‌حصار گردیز پناه برد. بدون اینکه اینجا وارد مسئله انتقال سلطنت از رتبیل شاهان به رایان هندو شویم به این می‌پردازیم که مرکز اصلی و اولی برهمن شاهی‌ها هم کابل بود.

داکتر ساشو در جلد دوم ترجمه الهند البیرونی در انگلیسی (صفحه ٣۹۴) در ضمن یادداشت‌های خویش راجع به کابل می‌نگارد: «جزئیات تاریخ کابل که اینجا بدان اشاره شد جز از نگارشات بلاذری از منابع دیگر بدست نمی‌آید. در عصر خلفای بنی امیه، کابل و سجستان دلاورانه در مقابل مسلمانان جنگیدند. در بعضی سال‌ها این جاها مطیع و حتی باجگذار شده بود ولی کابل مابقی وقت به‌دست شاهان هنود یا برهمنی خاندان «پاله» بود. زمانی که مامون خلیفه عباسی آن را فتح و جزء قلمرو امپراطوری خود ساخت حکمران مسلمانی برای کابل مقرر کرد ولی شاه هندو در پهلوی حکمران مذکور حضور می‌داشت. این طور حکومت مشترک در خوارزم هم معمول بود. در حوالی ۹۵٠-۹۵٧ مسیحی اهالی کابل مسلمان بودند ولی در حوش و حول آن هندوها زندگانی داشتند. همانطوری که شاهان خاندان (هوهن زلرن) در پروس در شهر کوینسبرگ تاج شاهی بر سر می‌گذاشتند، کابل هم شهری بود که تاج پوشی رایان هندو یا برهمنی در آنجا به‌عمل می‌آمد.»

رنجیت سیترام پندت مترجم (راجا ترانگینی) در ضمیمه اول ترجمه خود تحت عنوان گندهارا[۵] نگارشات داکتر «ساشو» را نقل کرده و بران این جمله را علاوه می‌کند: که «خاندان شاهی هندو حتی در زماین که در کابل اقامت هم نداشتند و مرکز خود را به اودبهانده Udabhanda (ویهند) نقل داده بودند بازهم در شهر کابل تاجپوشی می‌نمودند.»

از بیانات فوق واضح معلوم می‌شود که پایتخت اصلی رایان هندو، کابل بود. این شهر در نزد هندوان و برهمن‌ها مقام متبرک داشت و رایان خاندان پاله وغیره در اینجا تاجپوشی می‌نمودند. در خود شهر کابل و در حوش و حول آن بتکده‌های هندو، معابد آفتاب پرستی برهمنی، سنگرمه‌ها استوپه‌های بودایی همه آباد بود.

نظر به اکثر احتمالات کابل تا حوالی سال‌های ٨٧٠-٨٧۹ مسیحی مرکز شاهی‌ها، اعم از رتبیل شاهان و رایان برهمنی بود و به یقیین قریب‌تر بعد از فتح یعقوب لیث صفاری مرکز کابلشاهان آهسته آهسته بطرف جنوب (گردیز) و بطرف شرق جانب لغمان و باز کنار سند در (اودبهانده) یعنی (Ohind اوهند) یا (ویهند waihind) در سواحل غربی اندوس (رود سند) منتقل شد چنانچه خرابه‌های این شهر در ۵٠ میلی بالاتر از اتک موجود است.[٦] کابلشاهان چه احفاد کوشانی‌های خورد که از روی آیین چیزی بودایی و چیزی هندویی بودند (رتبیل‌ها) و چه رهمن شاهی‌ها یا هندوشاهی‌ها که ایشان را بصفت رایان یاد می‌کنیم، تا زمانی که مرکز سلطنت‌شان کابل بود، دامنه قلمرو آنها بطرف غرب تا‌هامون سیستان انبساط داشت. این موضوع در مقاله رتبیل شاهان شرح داده شده است. بعد از اینکه مؤسس سلالۀ صفاری شهر کابل را فتح کرد دولت صفاری و سامانی یکی بعد دیگر مقتدر شده و نفوذ رایان کابلی را بیش از پیش از جانب غرب و شمال محدود کردند و تنها جنوب و شرق برای آنها باقی ماند. ار روی فتح سکاوند (لوگر) و بتکدۀ معروف آن بدست عمرولیث صفاری چنین معلوم می‌شود که نفوذ رایان کابلی از طرف جنوب هم محدودتر شده باشد. در اثر این عوامل قهرأ متوجه شرق شده که مرکز سلطنت‌شان در گندهارا در حوالی اتک در ویهند منتقل شد و دایرۀ قلمرو دولت آنها بیشتر بطرف پنجاب پیش رفت. قراری که داکتر ناظم می‌نویسد درین وقت دایرۀ حدود قلمرو هندوشاهی‌ها از لغمان تا رود پنجاب و از دامنه‌های کهستانی جنوب کشمیر تا حدود سلطنت ملتان انبساط داشت[٧] ظهور غزنویان قدم به قدم ایشان را از صفحات شرق افغانستان کشید و تعقیب آنها راه فتوحات هند را برای دولت غزنوی بازنمود.


[] مؤسس سلالۀ برهمن شاهی

سلاله‌هایی که از عرق «کوشانویفتلی» از اوائل قرن هفت مسیحی به بعد در علاقه‌های مختلف جنوب هندوکش به سلطنت رسیده‌اند منابع چینی و عربی و سانسکریت و فارسی آنها را به نام‌ها و القاب متمایزی یاد کرده‌اند که پیشتر شرح آن گذشت و با تفصیلی که داده شد تعبیرات مذکور هرچه باشد اصل حقیقت موضوع را از نظرها پنهان داشته نمی‌تواند.

سلاله‌های «کوشانویفتلی» جنوب هندوکش را البیرونی به اصطلاح خود که در نفس امر به نظریات ما موافق است به دو دسته تقسیم نموده یکی «ترکی شاهی» و دیگری «برهمن شاهی». این تقسیم در حقیقت از نطقه نظر عرق و نژاد مفهومی ندارد بلکه از روی القاب و دیانت بعمل آمده زیرا بعضی از پادشاهان «کوشانو یفتلی» جنوب هندوکش به واسطه نفوذ زیاد توکیوها (ترکان غربی) در آسیای مرکزی و حتی فتوحات‌شان در شمال هندوکش القاب «ترکی» مثل «تگین» «ته له» اختیار نموده اند و شاخه از رتبیل شاهان می‌باشند که در گندهارا امارت داشتند و به شهادت منابع عربی و فارسی مجموع ایشان را به اسم و لقب رتبیل شاهان خوب تر می‌شناسیم.

چون رتبیل شاهان از طبقه «کشاتریا» یعنی «شوالیه‌های» جنوب هندوکش بودند، وزرای خود را معمولأ از طبقه برهمن که به دیوان و قلم و دفتر بیشتر سروکار داشتند، انتخاب می‌کردند و به این ترتیب آخر سلطنت از خاندان «کشاتریا» به دودمان «برهمن‌ها» انتقال نمود.

آیا سلطنت کشاتریا (رتبیل‌ها) چه وقت ختم و حکومت «برهمن شاهان» (رایان کابلی یا کابلشاهان برهمن) بکدام تاریخ شروع شده است؟ کلمۀ رتبیل به مفهومی که عربها استعمال کرده‌اند درین مورد روشنی افگنده نمی‌تواند. از عنوان «کابلشاه» که بلاذری و بعضی مأخذ فارسی مثل جوامع الحکایات استعمال نموده‌اند چیزی به‌دست نمی‌آید زیرا این القاب به هر دو سلاله هم تطبیق شده و می‌شوند.

از روی تذکار یک نفر نماینده کاپیسا که در ٦۴٢ به دربار «‌هان‌های» چین رفته چنین برمی‌آید که درین وقت دوازدهمین شاه ترکی شاهی شاخه‌ئی از کشاتریا‌ها یا رتبیل شاهان مرسوم به هوهی تلی Ho –hie -teli در کاپیسا و اودیانه سلطنت داشت. این همان شاخه’ رتبیل شاهان است که در گندهارا امارت آنها دوام نموده است. مؤسس این دودمان در مأخذ چینی «هنگ یه» Hing- ye خوانده شده و تا ٧۱۹-٧٣۹ و حتی ٧۴۵ مسیحی هم در علاقه‌های فوق الذکر سلطنت داشتند و دارای عناوین (ته له Te-le) (ته ـ له ـ تی Te – le- ti) و تگین Te-kein بودند.

ملتفت باید بود که لقب اخیرالذکر یعنی (تگین) در اخیر نامِ برها تگین Baratakin هم ذکر شده و این شخص را البرونی در کتاب (الهند) خود اولین شاه سلسله’ ترکی شاهی میداند. از روی خط سیر (اوکانگ au -kang) چینی و یادداشتی راجع به «کی پن» (کاپیسا) که شاوان فرانسوی مدقق ماخذ قدیم چین داده و ذکر آن بالا گذشت، چنین معلوم میشود که امارت تگین شاهی‌ها تا حوالی ٧۴۵ مسیحی یعنی تقریبأ تا یکصد سال بعد از ظهور عربها در سیستان (٣٠ هجری مساوی ٦۵٠ مسیحی) در کاپیسا و بعضی حصص شرقی آن (گنداهارا) حتی اودیانه دوام نموده است و این وقتی است که مأخذ عربی از رتبیل شاهان کابلی و اقتدار آنها در جنوب هندوکش صحبت می‌نماید.

حالا که سررشته به دست آمد، فهمیده شد که مقصود از ترکی شاهی‌هایی البیرونی و تگین شاهان ماخذ چین و رتبیل‌های منابع عربی کیست، به حکایت مؤلف کتاب «الهند» رجوع می‌کنیم:

ابوريحان البيروني اولين پادشاه «ترکی شاهی» را (یرها تگین) و آخر آنها را بنام (لکه تورمان) ذکر میکند و میگوید که وزیر اخرالذکر موسوم به (کلر) که مرد برهمنی بود، خزانه مخفی یافته و پول باعث تزیید نفوذ و قدرت او شد. از طرف دیگر چون لکه تورمان با مردم بدرفتاری می‌کرد، اهالی از او رنجیده و پیوسته به « کلر» وزیر شکایت می‌کردند. وزیر برهمنی از نفوذ و اعتبار شخصی و آزرده گی مردم استفاده نموده لکه تورمان را محبوس کرد و خود بر تخت شاهی جلوس نمود. با وجودیکه اسم «لکه تورمان» و باقی نظریات البیرونی شرح و تفصیل می‌خواند عجالتأ از این صرف نظر نموده به مقصد اصلی متوجه می‌شویم که عبارت از تعیین مؤسس دودمان «برهمن شاهی» و تاریخ جلوس او میباشد. قرار نوشته‌های ابوریجان البیرونی مؤسس سلاله هندوشاهی «کلر» برهمن بود که در دربارآخرین پادشاه ترکی شاهی کابل سمت وزیر داشت. راجع به تاریخ جلوس این برهمن برتخت سلطنت و تشکیل دولت جدید نظریه‌یی از متن الهند البیرونی به دست نمی آید و معلوم نمی‌شود که به کدام تاریخ سلاله ترکی شاهی قطع و خاندان برهمن شاهی شروع شده است.

کلهته مورخ و شاعر معروف کشمیر که کتابش «راجاترابگینی» (رودخانۀ شاهان) راجع به شاهان کشمیر و برخی از هندوشاهیان و تعلقات فی مابین‌شان یگانه مأخذ معتبر سانسکریت بحساب می‌آید موسس سلالۀ هندوشاهی را بنام «کلر» طوری که ابوریحان بیرونی ذکر کرده بکلی نمی‌شناسد. بلکه شخصی دیگری بنام «للیه» (Lalliya) را موسس این خاندان می‌شمارد. این للیه معاصر «سنگره‌ورمان» (Sankaravarman) (٨٨٣-۹٢٠) شاه کشمیر بود. و چنین می‌نماید که در ۹٠٢-۹٠۴ زمانی که «گویاله ورمن» در کشمیر سلطنت می‌کرد، وفات نموده باشد.[٨] بعض مدققین مانند گننگهم «کلر» البیرونی (و للیۀ) مورخ کشمیر را عبارت از یک شخص می‌دانند.

سر اورل ستن که «راجاتر انگینی» را ترجمه و حاشیه نموده می‌گوید که مورخ کشمیر (اللیه شاهی) را شخص مقتدر و معروف تصویر کرده و این تذکار با بیانات البیرونی موافقت عجیب دارد؛ زیرا مشارالیه موسس سلالۀ هندوشاهی را مرد مقتدر می‌خواند. پروفیسر (سیلبولد) این اختلاف را ناشی از رسم‌الخط عربی می‌داند و می‌گوید که (کلر) همان (للی) یا (للیه) است که غلط خوانده شده است.

به این ترتیب، قرار نظریۀ این چند نفر مدقق باید (کلر) و (للیه) موسس سلسلۀ رایان برهمنی یک شخص باشد ولی یک چیز است که للیه را مورخ کشمیری سر سلسلۀ برهمن شاهی از وقتی می‌داند که مرکزشان در ویهند مستقر شد و (کلر) از روی نوشته‌های البیرونی طوری معلوم می‌شود، که پادشاهی را از «لکتو رهمن» در کابل گرفته باشد. شاید «کلر» برهمنی و (الیه) دو نفر علیحده هم باشند و در فاصلۀ ۱۱٨ سالی که میان تاریخ نگارش راجاتر نگینی (تالیف کلهته) و الهند البیرونی واقع است، چیزهائی واقع شده باشد که مورخ کشمیر از آن خبر ندارد. به این ترتیب، موافق به نظریات مورخین غزنه و کشمیر می‌توان گفت که «کلر» وزیر برهمن موسس سلالۀ برهمن شاهی‌های کابل و «للیه» یکی از شاهان آنها است که بعد از انتقال مرکز شاهی از کابل به ویهند به سلطنت رسیده و یا موسس خاندان آنها در ویهند می‌باشد.

* * *

بهر حال، در تبصره‌های امروزی عموماً این دو نام را یکجا می‌نویسند و هر دو را یک شخص و موسس دودمان رایان برهمنی می‌خوانند که از گندهارا تا رود چناب سلطنت داشتند. اگرچه البیرونی اسم وزیر برهمنی (کلر) و صورت رسیدن او را به تخت شاهی نقل می‌کند ولی از نوشته‌های او تاریخ جلوس برهمن شاه معلوم نمی‌شود.

در صورتی که او عبارت از (للیه) متذکره مورخ کشمیر باشد، تعیین این تاریخ هم تا اندازه‌یی آسان می‌شود؛ زیرا مشارالیه معاصر یک نفر شاه کشمیر موسوم به (سان کرۀ ورمن) بوده که از ٨٨٣ تا ۹٠٣ مسیحی سلطنت کرده است. به این ترتیب از یک طرف گفته می‌توانیم که (للیه) در نیمۀ دوم قرن نهم می‌زیست و از جانب دیگر این را هم می‌توانیم که رتبیل‌ها تا حوالی وسط قرن نهم مسیحی در درۀ کابل سلطنت داشتند. بهر حال جزئیات امر هر چه بوده دو واقعۀ بزرگ یکی پیشرفت عرب‌ها بوادی کابل و فتوحات یعقوب و عمر لیث صفاری در زابل و کابل و دیگر ظهور خاندان کار کوتس (Karkotos) در کشمیر نفوذ رتبیل شاهان را در غرب و جنوب غرب و شمال شرق کاسته انقلابی چنان در اوضاع اجتماعی و اداری وارد کرده است که در سقوط آنها و ظهور برهمن شاهی‌ها تأثیر زیاد نموده است. «الیوت» به اساس منابع کشمیری سقوط ترکی شاهی (رتبیل‌های کوشانی) و ظهور دودمان هندو شاهی کابل را در حوالی ٨۵٠ یعنی وسط قرن نهم حدس می‌زند[۹]. اچ. سی. ری (H. C. Ray) پروفیسر تاریخ و سانسکریت یونیورسیته کلکته به اساس نوشته‌های «الیوت» و مطالعات خودش بتاریخ فوق موافق است.


[] سری سامنته دیوه

مؤس سلالۀ برهمن شاهی کابل هر که باشد، «کلر» یا «للیه» دومین شاه این سلسله را البیرونی «سامند» (Samand) می‌خواند و مدققین در میان مسکوکاتی که بیشتر از افغانستان و چیزی هم از شمال هند پیدا شده مسکوکات شاهی را یافته‌اند که روی آن اسمی بصورت «سامنته دیوا» و در روی پشت سکه شکل نر گاو و سوارکاری دیده می‌شود[۱٠]. چون (دیوا) یا (دیوی) اسم خانوادگی از آخر این نام برداشته شود، «سامنته» باقی ماند که بنام «سامند» متذکرۀ البیرونی قریب است. بنأ علیه مدققین مسکوکات مذکور را سکه‌های «سامند» دومین شاه برهمنی جنوب هندوکش می‌دانند و چون مسکوکات او بیشتر از افغانستان پیدا شده، واضح می‌شود که قلمرو سلطنت او بیشتر خاک‌های افغانستان جنوب شرقی را در بر می‌گرفت. (سر هانری الیوت) کلمۀ (سامنته) را جنگجو، سوارکار رشید، سالار سپاه، هم ترجمه کرده است. بهر حال، (سری سامنته دیوا) قرار ترتیبی که ابوریحان بیرونی در ذکر جانشینان «کلر» مراعات نموده دومین (رای) خاندان برهمن شاهی است. (اچ. سی. ای.) او را معاصر گویاله درمن (۴-۹٠٣ م) شاه کشمیر می‌داند.


[] کملو یا کلمو




[] بهیمه یا بهیمه پاله




[] جیپال




[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- در جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات نسخۀ قلمی موزۀ کابل. ترجمه بعضی حصص آن در «انشنت اندیا»(Ancient India) جلد دوم ترجمه البوت. ترجمه انگلیسی تاریخ یمینی به انگلیسی. جلد دوم (انشنت اندیا) ترجمه الیوت.
[٢]- بعضی آنرا (شاو نانو شاو) هم خوانده‌اند.
[٣]- در زبان ایتالوی شاه را (رهُ) و در فرانسوی (روا) گویند. (راجا) هم از همین ریشه‌ها ساخته شده است.
[۴]- صفحه ٧۹ خاندان‌های شاهی شمال غرب هند تالیف (ری)
[۵]- صفحه ٦۱۹ ترجمه راجاترانگینی به انگلیسی از طرف رنجیت سیترام پندت.
[٦]- صفحه ۱٧٠ یادداشت‌های رنجیت سیترام پندت ترجمه کتاب راجاترانگینی.
[٧]- صفحۀ ۱۹۴ سلطان محمود متن انگلیسی
[٨]- صفحۀ ٧۵ تاریخ سلاله‌های شاهی شمال غرب هند تألیف ری.
[۹]- صفحۀ ۱٣ الهند البیرونی ترجمۀ انگلیسی سا - شو
[۱٠]- «ونست سمیت» می‌گوید که روی مسکوکات او شکل (فیل و شیر) نقش است.
[۱۱]- ورق ۱۴۹ جوامع‌الحکایات نسخۀ قلمی موزۀ کابل.
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها