فهرست مندرجاتنقد کتاب مقدس
کتاب مقدس در نگاه اندیشمندان غربی
http://www.blogger.com/img/blank.gif
- کتاب مقدس
- خاستگاه کتاب مقدس
- نویسندگان کتاب مقدس
- نویسندگان عهد جدید
- نابایستههای کتاب مقدس
- ناسازگاری عهد جدید با عهد قدیم
- ناسازگاری آیات کتاب مقدس
- ناسازگاری آیات با علم
- ناسازگای آیات با باورها و اعتقادات
- انجیلهای همانند یا همسو
- تحریف کتاب مقدس
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[کتاب مقدس]
چکیده: به باور مسلمانان، انجیل کتاب آسمانی حضرت عیسی(ع) و تورات کتاب آسمانی حضرت موسی(ع) وحی الهی میباشد و پس از حضرت ابراهیم از سوی خداوند نازل شده است.
- «وقفّینا علی آثارهم بعیسی بن مریم مصدقا لما بین یدیه من التوراة و هدی وموعظة للمتقین» (مائده: ۴٦)
«وانزل التوراة والانجیل من قبل هدی للناس» (آل عمران: ٣-۴)
«وقفّینا بعیسی بن مریم و آتیناه الانجیل» (حدید: ٢٧)
«وما انزلت التوراة والانجیل الا من بعده» (آل عمران: ٦۵)
در برابر اعتقادات و باورهای قرآنی مسلمانان، گروهی از اندیشهوران غربی نگاهی انتقادی به کتاب مقدس دارند. این نگاه که از اهمیت و ارزش بسیاری برای سایر دینداران بهخصوص مسلمانان برخوردار است دریچهای نو فراروی آنها میگشاید و ایشان را با کاوشهای جدید انجیلشناسانه آشنا میسازد و حقانیت قرآن و دین اسلام را هرچه بیشتر روشن مینماید.
نوشتار پیشرو که با این هدف سامان یافته و شکل گرفته است، در پی آن است که خوانندگان محترم را با بخشی از مباحث کتاب مقدس آشنا سازد.
[↑] کتاب مقدس
مجموعهای از کتابها، نامهها و رسالههای دینی که از قداست و ارزش بسیاری برخوردارند، کتاب مقدس نامیده میشوند.
کری ولف میگوید: بهباور کلیسای مسیحی کتابها و نوشتههایی که مقدس خوانده میشوند کتاب مقدس نام دارند[۱] این کتاب ۱۱٨۹ باب و در حدود ٣۱٠٠٠ آیه دارد[٢]
آفرینش عالم، عمل خدا، تقدیس و رفتار خدا نسبت بهانسان، نیازمندیهای دینداران چون خبرهای آینده و راهنماییها و نصایح دینی و ادبی از جمله موضوعات و مسائل مطرح شده در این کتاب است [٣]
اندیشمندان مسیحی کتاب مقدس را بهدو بخش تقسیم میکنند:
- ۱- عهد قدیم Ancin tament
٢- عهد جدید mouveau Testament
عهد قدیم یا عتیق مجموعه کتابهای دینی یهودیان است. این کتابها که حجمهای متفاوت و انواع گوناگون دارند در مدت نُه قرن براساس سنن شفاهی بهزبانهای گوناگون نوشته شدهاند. بسیاری از این کتابها در رابطه با حوادث خاص و در زمانهای مشخصی که گاه بسیار از یکدیگر فاصله دارند، تصحیح و تکمیل شدهاند.
نوشتههای عهد قدیم را بهسه دسته میتوان تقسیم نمود:
الف - تورات، کتاب آسمانی حضرت موسی(ع) است. این کتاب از پنج نوشته زیر شکل گرفته است: ۱- سفر آفرینش ٢- سفر خروج ٣- سفر لاویان ۴- سفر اعداد ۵- سفر تثنیه.
ب - کتوبیم، آثار نویسندگان یهود در زمینه تاریخ، تحولات اجتماعی و عقیدتی یهودیان پس از وفات موسی(ع) است.
ج - نبوئیم، مجموعه کتابهای انبیاء بنیاسرائیل است. پیامبران بنیاسرائیل با در نظرگرفتن حضرت موسی(ع) چهل و هشت نفر هستند که از این تعداد شانزده نفر صاحب کتاب اند.
در تعداد نوشتهها و کتابهای عهد عتیق، میان پروتستانها و کلیسای یونان اختلاف است؛ پروتستانها عهد عتیق را دربردارنده سی و نه کتاب میدانند، اما کلیسای یونان پنجاه و سه کتاب را در شمار کتابهای عهد عتیق ذکر مینماید.[۴]
دومین قسمت کتاب مقدس عهد جدید نام دارد. علت نامگذاری این قسمت بهعهد جدید آن است که شریعت نو یعنی شریعت حضرت عیسی(ع) در برابر دیانت یهود قرار گرفت. این واژه در لغت یونانی بهمعنای آخرین وصیت یا عهد و پیمان بهکار میرود.[۵]
عهد جدید بیست و هفت کتاب، نامه و رساله را در خود جای داده است. نویسندگان عهد جدید در صورتی که «رساله بهعبرانیان» را از آثار پولس رسول بدانیم هشت نفر میباشند، و اگر این رساله را از نوشتههای پولس بهشمار نیاوریم تعداد نویسندگان عهد جدید نُه نفر میباشند.
عهد جدید از دو قسمت تشکیل شده است:
قسمت اول: اسفار تاریخی است. در این بخش زندگی و سرگذشت حضرت عیسی، یاران و حواریون او بیان شده است. انجیل متی، مرقس، لوقاو یوحنا در شمار نوشتههای تاریخی قرار میگیرند؛ چنان که کتاب «اعمال رسولان» که شرح حال پیروان عیسی را پس از جدا شدن وی از آنها بیان مینماید و بر خدمات پولس رسول تأکید فراوان دارد از سری کتابهای تاریخی خوانده میشود. بنابراین از بیست و هفت نوشته عهد جدید، پنج نوشته در شمار کتابهای تاریخی قرار میگیرند.
قسمت دوم: نوشتههایی هستند درباره اصول عقاید، باورها و اندیشههای مسیحیت که در اصطلاح بهاین گونه از نوشتهها «تعلیمی» میگویند. مانند: رسالههای پولس رسول بهرومیان، قرنتیان اول، قرنتیان دوم، غلاطیان، افسسیان، فیلپیان، کولسیان، تسالونیکیان اول، تسالونیکیان دوم، رساله بهعبرانیان، رساله بهیعقوب، رساله اول پطرس، رساله دوم پطرس، رساله یهودا، رساله اول یوحنا.[٦]
بیشتر نوشتههای فوق بهصورت نامه بهکلیساها نوشته شده و هدف نویسندگان، آموزش کلیساها در اصول ایمان، عقاید و اخلاق مسیحی میباشد و از آن میان تنها «رومیان» بهجهت بحث و استدلال رسمی نوشته شده است.[٧]
تعداد دیگری از نوشتههای عهد جدید، شخصی هستند، مانند تیموتاؤس اول و دوم، تیطس، فلیمون، رساله دوم و سوم یوحنا، این نامهها معمولاً برای افراد نوشته شده است نه گروهها، ولی چون دریافت کنندگان نامه از بزرگان کلیسا بودند این نامهها که جنبه تربیتی و نصیحت داشتند جزء کتاب مقدس آورده شدند. تقسیم نوشتههای عهد جدید بهتاریخی و عقیدتی بهآن معنی نیست که در لابه لای کتابهای تاریخی از مسائل عقیدتی یاد نشده باشد. برای نمونه در برخی نوشتههای تاریخی مطالبی درباره نبوت ذکر شده است.
[↑] خاستگاه کتاب مقدس
دیدگاههای گوناگونی درباره خاستگاه کتاب مقدس وجود دارد. گروهی از مسیحیان، کتاب مقدس را وحی الهی نمیدانند و عده دیگری آن را وحی الهی میخوانند. کسانی که معتقد بهوحی الهی اند بهدو گروه تقسیم میشوند:
۱- گروه اول معتقد بهوحی میکانیکی میباشند آنها میگویند کلمه کلمه و حرف حرف کتاب مقدس املاء روح القدس است. در سفر خروج میخوانیم: «پس موسی تمام سخنان پروردگار را نوشت»[٨] و در کتاب ارمیا آمده است: «کلام و سخنی که از سوی پروردگار بهارمیا رسید درحالی که ارمیا میگفت: چنین سخن گفت پروردگار»[۹]
ریچارد بوش مینویسد:
- «الفاظ و واژههایی که در کتاب مقدس بهکار رفته است عین همان کلماتی است که از جانب خداوند فرود آمده و بر نویسندگان کتاب مقدس الهام شده است. این دیدگاه که نظریه الهام تمام و کمال نام دارد، کتاب مقدس را نوشتهای میداند که تمام واژگان آن سخنان خداوند است و لفظ لفظ آن از طریق افرادی که مأمور رساندن پیام خداوند بودند و خود هیچ گونه نقشی و تأثیری در آن نداشتند بهما رسیده است.»
کولز یکی از نویسندگان «جهان بیبل» میگوید:
- «کتاب مقدس را باید کتابی الهی دانست که هرچه در آن است کلمات و سخنان خداست و از بیان و قلم نویسندهای که بهاو این کلمات و آیات الهام شده هیچ اثری در کتاب وجود ندارد.»
به باور او نویسندگان کتاب مقدس از عقل خویش برای درک آیات و کلام خدا استفاده کرده و در سایر زمینهها مانند ابزاری بیاراده بهنوشتن آیات الهی پرداخته و آیات را روی کاغذ مینوشتند؛ بنابراین کلمه کلمه کتاب مقدس کلام الهی است و در آن سخن و تفکر بشری نمیتوان یافت.[۱٠]
برابر دیدگاه این گروه آیات کتاب مقدس با وجود ناسازگاریهایی که با یکدیگر دارند قداست و ارزش خود را حفظ کردهاند و موجب سلب آرامش کسانی که بهآن کتاب ایمان دارند، نمیشوند.
٢- گروه دوم معتقد بهوحی دینامیکی یا فکری میباشند. براساس این نظریه واژگان آیات کتاب مقدس واژگانی بشری هستند، اما حقیقت و واقعیت کتاب مقدس الهام الهی است، یعنی معانی از سوی خداوند بر نویسندگان کتاب مقدس الهام شد و ایشان آن معانی را در قالب کلمات و جملات بشری در آوردند.
لوتر مینویسد:
«روح القدس نویسندگان را بهآنچه سزاوار است انبیاء بیان کنند ارشاد مینمود و آنها نیز معانی را با الفاظی که خود میساختند عرضه میکردند.»[۱۱]
کلاید تارنر کتاب مقدس را وحی الهی میخواند و در تعریف وحی مینویسد:
«پطروس میگوید: کتاب مقدس سخن بندگان خدا با الهام از روح القدس است، اما نوشتههای کتاب مقدس از نظر اهمیت و اعتبار در یک سطح نمیباشند؛ بعضی نوشتهها اعتبار فراوانی دارند و برخی دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند.»[۱٢]
کری ولف در این باره مینویسد:
«بنابر تعلیم کلیسا، انجیلها کتابهایی هستند که از خداوند الهام گرفته شدهاند. نویسندگان انجیلها با الهام از روح القدس انجیلها را نوشتهاند و اراده شخصی ایشان هیچ تأثیری در نگارش انجیلها نداشته است. هرآنچه در انجیلها آمده واقعی و خدشه ناپذیر است و اشتباه، ابهام، ناسازگاری در آنها بهچشم نمیآید.»[۱٣]
مسترهاکس آمریکایی نیز دیدگاه کلیسا را میپذیرد. او میگوید:
«کتاب مقدس بر مبنای وحی واحد بنا شده است و دستورالعملی است که هرگز کهنه و منسوخ نمیشود و همیشه و همه جا برای تمام افراد قابل استفاده است.»[۱۴]
در برابر این گروه از مسیحیان که از باورهای کلیسایی حمایت میکنند گروهی از فلاسفه غرب و دانشمندان غربی کتاب مقدس را وحی الهی نمیدانند و قداست و ارجی که برای وحی باور دارند، برای کتاب مقدس قائل نیستند. افزون بر این، نویسندگان کتاب مقدس بهویژه نویسندگان عهد جدید را از حواریان حضرت عیسی(ع) بهشمار نمیآورند.
بولتمان کتاب مقدس را وحی نمیدانست و انجیلها را از نظر تاریخی غیرمعتبر و آمیخته با اساطیر معرفی میکرد.[۱۵]
کری ولف نیز مانند بولتمان حکایات و داستانهای (قرن اول میلادی) کتاب مقدس را نامعتبر و ناشایسته برای اعتماد میدانست. او معجزاتی چون دمیدن نطفه عیسی(ع) در مریم توسط روح القدس، شفای بیماران، زنده ساختن مردگان و عروج عیسی را که در کتاب مقدس بیان شده است از افسانههای اساطیر میخواند.[۱٦]
همو در صفحه دیگری خاستگاه انجیلها را مانند سایر کتابهای مقدس بشری و انسانی و خلاصه این جهانی میخواند.[۱٧]
تئودور المبسوستی از مدرسه انطاکیه برخی از نوشتههای عهد عتیق را بشری میدانست.[۱٨]
تولستوی یکی از شخصیتهای معروف و سرشناس مسیحیت، ناسازگاری آیات کتاب مقدس را دلیل وحیانی نبودن آن میخواند:
- «تورات عدالت را توصیه مینماید «چشم بهجای چشم»، «دندان بهجای دندان» در صورتی که عدالت انجیل آن است که (در برابر شرور مقاومت نکنید اگر گونه راست شما را سیلی زدند گونه چپ را پیش آورید، و اگر جامه شما را ربودند شنل خود را بدهید.»
با این ناسازگاری میان آیات امکان ندارد کتاب مقدس را الهام و وحی الهی بخوانیم. او بههمین جهت پیشنهاد میکند کلیسا از عهد جدید و قدیم یکی را بهعنوان وحی الهی معرفی نماید و از ایجاد سازش و سازگاری میان آیات آن دو اجتناب ورزد.[۱۹]
بوئر یکی از فیلسوفان هگلی نیز از جمله فلاسفهای است که وحی بودن تورات و انجیل را باور ندارد. او که سالهای آخر عمر خود را وقف بررسیهای تاریخی و انتقادی کرد، کتابی بهنام نقادی انجیلشناسانه تاریخ یوحنا نگاشت.[٢٠]
فیلسین شاله دانشمند و محقق معروف فرانسوی در کتاب «تاریخ کوچکی از مذاهب بزرگ» انجیلها را از ساختهها و دستاوردهای بشری میخواند و وحی بودن آنها را ناممکن میداند.[٢۱]
کری ولف معتقدات انجیلی را معجونی از تناقضات و ناسازگاریها میداند؛ او مینویسد:
- «اگر نویسندگان انجیلها این مطالب را با الهام از روح القدس نوشته باشند پس نتیجه میگیریم روح القدس نیز در تألیف چنین کتابهای بیاعتباری همدست آنهاست.»[٢٢]
اندیشمندانی که وحیانیت کتاب مقدس را باور ندارند بهدو گروه تقسیم میشوند:
- ۱- پژوهشگرانی که از ناسازگاری آیات و سایر کاستیهای کتاب مقدس بهاین نتیجه رسیدهاند که عهد قدیم و جدید وحی الهی نیستند و نوشتههایی مانند سایر نوشتههای بشری هستند.
٢- دانشمندانی که بهدیده انکار بهمعجزات پیامبران و سایر امور خارق العاده مینگرند و دلیل وحیانی نبودن کتاب مقدس را ذکر معجزات و امور خارق العاده میدانند. برای نمونه کری ولف در شمار این اندیشمندان است. او که نگاهی مادی و پوزیتویستی را دنبال میکند و بهآیات عهدین از همین دریچه مینگرد، معجزات حضرت عیسی را انکار میکند و آنها را افسانههای اساطیری میخواند. بنابراین هرچند کری ولف کتاب را وحی الهی نمیداند و آن را مانند دیگر نوشتههای بشری معرفی میکند، اما اگر آن را وحی الهی نیز بخواند در نگاه او معجزات عیسی(ع) افسانه است.
نتیجه اینکه دیدگاهها و نقطه نظرات این گروه از دانشمندان دارای ارزش و اعتبار برای دینداران و آنان که معجزات و سایر امور غیرمادی را باور دارند، نیستند.
[↑] نویسندگان کتاب مقدس
نویسندگان کتاب مقدس را بهدو گروه میتوان تقسیم کرد: ۱- نویسندگان عهد عتیق ٢- نویسندگان عهد جدید.
بسیاری از مسیحیان، نویسندگان عهد عتیق را پیامبران یهودی میدانند. پیامبرانی که از دوران موسی(ع) تا زمان حضرت عیسی(ع) با اراده خداوند بهنگارش کتاب و رساله و… مشغول بودند.
هاکس آمریکایی سفر پیدایش را که اولین کتاب عهد عتیق است از نوشتههای موسی(ع) میخواند:
- «اولین کتاب عهد عتیق مانند سایر کتابهای مقدس با الهام الهی نگارش یافته است.»[٢٣]
همو کتاب دوم عهد عتیق را که سفر خروج نامیده میشود از نوشتههای موسی(ع) و دنباله داستان سفر پیدایش میداند.[٢۴]
سومین کتاب عهد عتیق یعنی سفر لاویان نیز از کتابهای موسی(ع) بهشمار میآید، هرچند برخی احتمال میدهندهارون، موسی را در نگارش این کتاب یاری کرده است.[٢۵]
به اعتقادهاکس، سفر اعداد و سفر تثنیه نیز از نوشتههای حضرت موسی(ع) است.[٢٦]
در برابر این گروه از مسیحیان که نویسندگان عهد عتیق را پیامبران میدانند و نوشتههای ایشان را وحی الهی میخوانند، برخی از اندیشمندان غرب این کتابها را نوشته بزرگان یهود میدانند. برای نمونه اسپینوزا بهدلایل زیر، اسفار خمسه یعنی سفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه را نوشته موسی(ع) نمیخواند، بلکه اثر شخصی بهنام ابن عزرا معرفی میکند:
۱- در برخی از این اسفار اخبار داستانهای متفاوتی از موسی(ع) نقل شده است مانند: سخن گفتن خدا با موسی(ع)، ارتحال موسی(ع)، فزونی صبر موسی(ع) بر دیگران و نیامدن پیامبری پس از او.[٢٧] چه اینکه اگر موسی(ع) این اسفار را نوشته بود از این اخبار گوناگون که درباره خود او میباشد چیزی نمینوشت.
٢. در این کتابها از فوت موسی(ع)، دفن او، اندوه سی روزه عبرانیان و از نیامدن پیامبر دیگری پس از موسی(ع) سخن رفته است.
- «پس موسی(ع) بنده خداوند در آنجا بهزمین (موآب) برحسب قول خداوند از دنیا رفت. او را در زمین موآب در برابر بیت فَعُور در دره دفن کردند و هیچ کس محل دفن او را تاکنون نمیداند. موسی چون وفات یافت صد و بیست سال عمر داشت و از بینایی و توانایی او کاسته نشده بود و بنیاسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند».[٢٨]
در آیه دیگری میخوانیم:
- «و پیامبری مانند موسی(ع) تاکنون در اسرائیل برنخاسته است که خداوند او را از روبرو شناخته باشد.»[٢۹]
پرواضح است این اخبار، نوشته موسی(ع) نیست.
٣- در این اسفار نامهایی بهکار رفته است که پس از فوت موسی(ع) وضع شده و رایج گردیده است. اما در زمان زندگی موسی(ع) این اسامی وجود نداشته است و بهکار نمیرفته است؛ برای نمونه در سفر تکوین چنین آمده است
- «چون ابرام از اسیری برادر خویش اطلاع یافت سیصد و هجده تن از خانه زادان کار آزموده خود را بیرون آورده و بهدنبال ایشان تا (دان) تاخت.»[٣٠]
نام قدیم شهر دان، لاییش بود و پس از ارتحال موسی(ع) و با گذشت زمان زیادی از مرگ یشوع، لاییش بهدان تغییرنام پیدا کرد.
۴- این کتابها رویدادهایی را بیان میکنند که پس از موسی(ع) رخ داده است و موسی از آنها بیاطلاع بوده است برای نمونه در سفر خروج چنین آمده است:
- «و بنیاسرائیل مدت چهل سال منّ میخوردند تا بهزمین آباد رسیدند، یعنی تا وقتی بهسرحد زمین کنعان داخل شدند، خوراک ایشان منّ بود.»
در صورتی که این واقعه سالها پس از ارتحال موسی رخ داده است، چه اینکه در صحیفه یوشع میخوانیم:
- «و در فردای آن روزی که از حاصل زمین خوردند منّ موقوف شد و بنیاسرائیل دیگر منّ نداشتند و در آن سال از محصول زمین کنعان میخوردند.»
لازم بهذکر است که صحیفه یوشع را یکی از خادمان مخصوص موسی(ع) در سال ۱۴٢٧ قبل از میلاد نوشته است.[٣۱]
اسپینوزا پس از ذکر این دلیلها میگوید:
- «از آنچه گفتم بهروشنی پی میبریم اسفار خمسه نوشته موسی(ع) نیست، بلکه این کتابها را فردی دیگر بهنام ابن عزرا چند قرن پس از وفات موسی(ع) نوشته است.»[٣٢]
سایر کتابهای عهد قدیم نیز از سوی اسپینوزا و دیگران مورد نقد و بررسی قرار گرفت که برای نمونه تنها سخن اسپینوزا را درباره اسفار پنجگانه بیان کردیم.
[↑] نویسندگان عهد جدید
به اعتقاد مسیحیان هیچ یک از کتابها، نامهها و حتی انجیلهای چهارگانه در عهد جدید بهصورت نوشته شده از سوی خداوند فرود نیامده است، چنان که هیچ یک از نوشتههای عهد جدید، تألیف عیسی(ع) نیست.[٣٣]
لاون تولستو از بزرگان مسیحیت میگوید:
- «کسی که انجیل را میخواند باید بداند که عیسی مسیح در تمام مدت عمر خویش کتابی ننوشت، عیسی را نمیتوان مانند بلاتون، فیلون و بامارک فریلی دانست؛ حتی او مانند سقراط که تعالیم خود را بهشاگردان روشنفکر و مستقل القاء میکرد نیز نبود، زیرا شاگردان مسیح عدهای افراد ساده و در عین حال نادان بودند که با مسیح(ع) زندگی میکردند. آنها در زمان عیسی(ع) آنچه را از او آموخته بودند ثبت نکردند، اما پس از گذشت زمانی نسبتاً طولانی که تقریباً در حدود صد سال طول کشید، آنها بهفکر ثبت و ضبط آموختههای خود برآمدند و اقدام بهنگارش سخنان مسیح(ع) نمودند.»[٣۴]
ولیم ادی یکی از مفسران انجیل، هیچ یک از کتابها و نامههای عهد جدید را اثر عیسی(ع) نمیداند او میگوید:
- «به یقین عیسی(ع) هیچ یک از این کتابها و نامهها را ننوشته است در روزهای نخست و اوایل ظهور مسیحیت، عهد جدید، زبان بهزبان فرا گرفته میشد و تا بیست سال پس از صعود عیسی هیچ یک از این نوشتهها وجود نداشت.»[٣۵]
جان ناس نویسنده کتاب (تاریخ جامع ادیان) مینویسد:
- «روشن است که عیسی(ع) تعالیم و درسهای خود را تحریر نکرد، بلکه بهشاگردان خاص خویش اعتماد نمود و آنها را بهاطراف جهان فرستاد تا اندیشهها و باورهای او را برای دیگران بیان کنند.»
همو در ادامه این بحث از سخن تاریخ نویسان سود میبرد و میگوید:
- «تمام مورخان بر این باورند که تعدادی از نوشتههای عهد جدید از سوی شاگردان مسیح(ع) و پس از ارتحال وی تهیه شده است.»[٣٦]
چنان که گفته شد، هیچ یک از مسیحیان، عیسی(ع) را نگارنده انجیلها و نوشتههای عهد جدید نمیدانند، اما با این وجود درباره کسانی که کتابهای عهد جدید را نوشتهاند اختلاف دارند که برای نمونه بهبیان دیدگاههای برخی از اندیشمندان درباره انجیلها میپردازیم، چه اینکه انجیلها در میان کتابهای مقدس در بالاترین مقام قرار دارند و سند اصلی مسیحیت بهشمار میآیند، و همه سازمانها و نهادهای مسیحیت بهچهار انجیل معروف بهعنوان منبع اصلی دین خویش استناد میکنند، تا آنجا که تعدادی از مسیحیان جز انجیلهای چهارگانه بهقداست هیچ کتاب و نوشته دیگری معتقد نیستند.[٣٧]
براساس تعالیم کلیسا انجیلها وحی الهی خوانده میشوند و نویسندگان آنها که از شاهدان و ناظران اعمال مسیح(ع) بودند، هنگام نگارش انجیلها با روح القدس ارتباط داشتند و با الهام از او بهثبت آیات میپرداختند.
در برابر تعالیم کلیسایی و اعتقاداتی که کلیسا تبلیغ میکند، کری ولف تعالیم کلیسایی را نمیپذیرد. او میگوید:
- «اگر انجیلها با الهام از روح القدس نوشته شدهاند، هیچ ضرورتی ندارد که نویسندگان انجیلها را از شاهدان و ناظران اعمال مسیح بخوانیم، زیرا آنچه آنها نوشتهاند با الهام از روح القدس بوده؛ بنابراین نیازی نیست که آنها ناظر و شاهد اعمال مسیح باشند.»[٣٨]
به نظر میرسد ولف تأکید و اصرار کلیسا را برای اثبات آن که نویسندگان انجیلها شاهد و ناظر اعمال مسیح بودند، تنها در صورتی صحیح و درخور توجه میداند که انجیلها را نوشته بشری بدانیم و بهآنها بهچشم نوشته آدمیان بنگریم.
اندیشههای کلیسایی از سوی عده دیگری از اندیشمندان غربی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
دیبلوس، ایزلروکارناک با بررسی اختلافات و بینظمیهای کتاب مقدس بهاین نتیجه میرسند که این نوشتهها بهوسیله روحانیون کلیسا تنظیم شده و نزدیکان و حواریون عیسی(ع) هیچ نقشی در تهیه و تنظیم آن نداشتهاند.[٣۹]
کارل کائوتسکی انجیل نویسان را افرادی سخت نادان میخواند که نظریات آنها درباره بسیاری از مسائل غلط از آب درآمد.[۴٠]
همو مینویسد:
- «امروزه ثابت شده است که انجیلها و هیچ یک از آثار مسیحیت از سوی معاصران عیسی(ع) نوشته نشده است.»[۴۱]
به اعتقاد اسپینوزا عهد جدید و بخصوص انجیلها وحی الهی نمیباشند. او میگوید: پولس در نامهای که بهاهالی کورنثه نوشت میان دو نوع و دو صورت از تبشیر فرق نهاد: ۱- تبشیری که برخاسته و برگرفته از وحی است. ٢- تبشیری که برگرفته از معرفت انسانی است. بنابراین، این سؤال در مورد نوشتههای عهد جدید پیش میآید که حواریون بهچه اعتبار سخن میگفتند؟ آیا بهاعتبار آن که بر ایشان وحی میشود، یا بهاین اعتبار که در شمار فقها قرار داشتند.
در باور اسپینوزا نویسندگان عهد جدید صاحب وحی نبودند. چه اینکه انبیا و یا صاحبان وحی هنگامی که سخن میگویند گفتههای خود را سخن خداوند معرفی میکنند. مثلاً میگویند: این کلام پروردگار است. اما حواریون چنین روشی ندارند و سخن خود را کلام خداوند معرفی نمیکنند؛ برای نمونه پولس در نامه اول خود بهقرنتیان که از نوشتههای عهد جدید است بارها بهمخاطب خود یادآور میشود که آنچه من میگویم نظر شخصی من است نه خدا. «زن تا زمانی که شوهر او زنده است حق ندارد با مرد دیگری ازدواج کند، اما زمانی که همسر او فوت کرد میتواند با دیگری ازدواج کند. البته این حکم خداوند است اما نظر شخصی من آن است که در صورتی هم که همسر او مرد بهعقد او باقی باشد و با مرد دیگری ازدواج نکند.»[۴٢] و از سوی خداوند در این مسئله نزد من چیزی نیست.[۴٣]
هرگاه یکی از حواریون بگوید: «نزد ما از سوی خداوند حکمی است» مقصود او از این جمله آن نیست که خداوند بهمن وحی کرده است بلکه او میخواهد مطلب خویش را مستند بهمسیح کند و آن را از تعالیم مسیح بهشمار آورد.[۴۴]
افزون بر این، صاحبان وحی بههنگام بیان آیات الهی استدلال نمیکنند، اما حواریون همیشه با استدلال، گفتههای خویش را زینت میبخشند.[۴۵]
به باور اسپینوزا انجیلها وحی الهی بهشمار نمیآیند. او بهصورت استفهام انکاری میگوید:
- «کدام یک از ما میتوانیم باور کنیم خداوند اراده کرده داستان و قصه عیسی(ع) را بیان کند و آن را چهار بار برای بشر تکرار نماید؟!»[۴٦]
انجیل متی
مورخان کلیسا این انجیل را نوشته «متی» یکی از شاگردان مسیح(ع) میدانند. بهاعتقاد آنها متی در تمام داستانها و رخدادهایی که در انجیل خود ذکر میکند در کنار مسیح(ع) قرار داشته و آیات را براساس دیدهها و شنیدههای خود در سال ٣٨ میلادی، یا چنان که عدهای معتقدند، بین سالهای ۵٠ تا ٦٠ میلادی ثبت کرده است.[۴٧]
انجیل مرقس
این انجیل، اولین انجیلی است که برای بیان تاریخ زندگی مسیح(ع) نوشته شده[۴٨] و نویسنده آن مرقس شاگرد برنابا میباشد. هرچند مرقس از حواریون حضرت عیسی نبود، ولی انجیل خود را با نظارت و اشراف پطرس[۴۹] در حدود سال ٧٠ میلادی تصنیف نمود.[۵٠] اما انتشار این انجیل پس از وفات پطرس و پولس صورت پذیرفت.
انجیل لوقا
این انجیل، نوشته لوقا از پیروان، همراهان و هم سفران پولس است. او که در بیشتر سفرها پولس را همراهی میکرده، انجیل خود را با هدایت و ارشاد پولس در حدود سال ٦٣ میلادی برای یکی از اشراف یونان و یا از بزرگان روم بهنام تیوفلس نوشته است.[۵۱]
انجیل یوحنا
این انجیل پس از انجیل متی، مرقس و لوقا توسط یوحنای رسول در اواخر قرن اول میلادی نوشته شده است. بیشتر مسیحیان این انجیل را اثر یوحنای رسول میدانند و معتقدند یوحنا انجیل مرقس و لوقا را دیده و از انجیل مرقس بسیار سود برده است، اما از انجیل لوقا مانند انجیل مرقس سود نبرده است.
در برابر این گروه از مسیحیان متعصب، عده دیگری از پژوهشگران مسیحی نویسندگان انجیل را ناشناخته و زمان نگارش انجیلها را نامعلوم میدانند.
کری ولف میگوید:
- «انجیل متی نوشته «متی» نمیباشد، زیرا در زمانهای گذشته نویسندگان برای آن که ارزش و اعتبار بیشتری بهکتاب خود بخشند، آن را بهنام یکی از پیامبران یا قدیسان انتشار میدادند. در مورد انجیلها نیز این واقعه رخ داده است. با این تفاوت که نام گذاری انجیلها از سوی دست اندرکاران کلیسا انجام پذیرفته است، نه از سوی نویسندگان آنها.»
کریزوستوم یکی از روحانیان مسیحی که از بزرگان کلیساست، معتقد است: نامهای نویسندگان انجیلها را در پایان قرن دوم میلادی بر آنها گذاشتهاند. در آن زمان انجیلها را بهشاگردان عیسی(ع) نسبت میدادند، تا از این راه بتوانند مردم را بهباور آن سرگذشتها و قصههای ساختگی متقاعد کنند.
افزون بر این، کری ولف زمان نگارش انجیلها را سالهای پس از درگذشت و رستاخیز عیسی میداند. او بر این باور است که اولین انجیل تقریباً در حدود سال ۱۵٠ میلادی نوشته شده است، چه اینکه در «رسالات» که از سوی افراد و شخصیتهای پیش از سال ۱۵٠ میلادی نوشته شده، هیچ اشارهای به انجیلها وجود ندارد. همچنین در رسالۀ «دیداخه» (Didakhe) یا «طریقت حواریون اثنیعشر» که بین سالهای ۱٣٠ تا ۱۴٠ میلادی نوشته شده، نامی از انجیلها به میان نیامده و مطلبی از آنها نقل نگردیده است. تنها رسالهای که از انجیلها سخن میگوید «ایرنه» (Irenee) است که در سال ۱٨٠ میلادی نگارش یافته است؛ بنابراین، میتوان نتیجه گرفت اولین انجیل، کمی پیش از سال ۱۵٠ میلادی نگارش یافته است و همین انجیل تا زمان «ایرنه» باقی مانده است.[۵٢]
همو انتساب انجیل یوحنا را به یوحنای حواری باور ندارد:
- «این اسم نیز ساختگی است و پژوهشهای جدید نشان میدهد این انجیل قبل از دیگر انجیلها نوشته شده است، نه پس از آنها چنان که بسیاری معتقدند.»
هانری دولافوس اندیشمند فرانسوی در سال ۱۹٢۵ در تحقیقی با عنوان «انجیل چهارم» پس از بررسیهای بسیار به این نتیجه رسید که انجیل یوحنا توسط یکی از شاگردان مارسیون مرتد نوشته شده و چند سال بعد یکی دیگر از پیروان مارسیون باب بیست و یکم و موعظۀ عیسی(ع) در «صحن مقدس» را بر آن افزوده است. این انجیل در نهایت از سوی یکی از پیروان مسیح بین سالهای ۱٠٧ تا ۱٧۵ تنظیم شد و برای آن که اعتبار بیشتری یابد آن را به یوحنا نسبت دادند و به «انجیل یوحنا» مشهور گشت.[۵٣]
عده دیگری از مسیحیان، انجیل یوحنا را اثر یوحنای شیخ میدانند نه یوحنای رسول[۵۴] و بعضی دیگر یکی از پیروان یوحنای رسول یا یوحنای پیر را نویسنده انجیل یوحنا میخوانند. بر اساس این دیدگاه، انجیل یوحنا نوشته یوحنای پیر است، اما پس از گذشت زمانی نه چندان طولانی مسیحیان یوحنای پیر را با یوحنای رسول اشتباه گرفتند.[۵۵]
[↑] نابایستههای کتاب مقدس
ناسازگاریهای آیات کتاب مقدس با یکدیگر و با یافتهها، دستاوردهای علمی و باورها و اعتقادات دینی از سرس مسایل مطرح شده در این موضوع است.
[↑] ناسازگاری عهد جدید با عهد قدیم
از آن زمان که عهد جدید بهعهد قدیم ضمیمه شد و کتاب مقدس شکل گرفت، گروهی از اندیشمندان مسیحی برخی از آیات عهد جدید را ناسازگار با آیات عهد عتیق یافتند و وحیانیت کتاب مقدس را زیر سؤال بردند.
مارسیون، یکی از فلاسفه غرب، ناسازگاری بزرگی میان خدای عهد عتیق با خدای عهد قدیم میدید و بر همین اساس خدای این دو کتاب را یکی نمیدانست.[۵٦]
تولستوی نیز میان تورات که از نوشتههای عهد عتیق است با انجیل که از سری کتابهای عهد جدید است ناسازگاری میدید، و بههمین جهت تورات و انجیل را وحی الهی بهشمار نمیآورد. او معتقد بود از این دو کتاب یکی وحی است و دیگری نوشته بشری. وی مینویسد: تورات و انجیل با یکدیگر ناسازگارند. تورات عدالت را «چشم بهجای چشم» و «دندان بهجای دندان» معرفی میکند، اما در آیات انجیل، قانون عدالت آن است که «در برابر شرور مقاومت نکنید؛ اگر بهگونه راست شما سیلی زدند گونه چپ خویش را پیش آورید» و «اگر جامه شما را ربودند شنل خود را نیز بدهید» بنابراین چگونه امکان دارد هر دو تعریف و برداشت از عدالت، الهام الهی خوانده شود؟ بهاعتقاد تولستوی نباید اشتباه کلیسا را مرتکب شد و در صدد ایجاد سازگاری میان آیات عهد جدید و عهد قدیم برآمد، چه اینکه از این دو یکی وحی الهی است و دیگری نوشته بشری.[۵٧]
آنتونی کالینز در کتابی بهنام «بحث درباره پایهها و دلائل دین مسیحیت» مینویسد:
- «پیش گوییهای عهد عتیق مناسبت چندانی با مسیح ندارد و تفسیرهایی که در عهد جدید در مورد این پیش بینی صورت گرفته صحیح نمینماید.»[۵٨]
بوکای نویسنده فرانسوی ناسازگاریها میان عهد عتیق و انجیلها را در مسأله پیدایش انسان و … یادآور میشود و این گونه ناسازگاریها را ضعف بزرگ کتاب مقدس میخواند.[۵۹]
[↑] ناسازگاری آیات کتاب مقدس
درجای جای کتاب مقدس بهآیاتی بر میخوریم که با دیگر آیات ناسازگار مینماید. برای نمونه در مورد شجرهنامه عیسی میان انجیل متی و لوقا همخوانی وجود ندارد؛ هر دو انجیل پدر عیسی را یوسف نجار معرفی میکنند:
- «یوسف نجار در سنین پیری با مریم که از «روحالقدس» باردار بود ازدواج کرد.»
حال این سئوال مطرح میشود که اگر پدر واقعی عیسی یوسف نجار نیست و مریم از روح القدس باردار شده، پس چرا در شجرهنامه عیسی او را پدر عیسی معرفی میکنند و اگر یوسف نجار پدر واقعی عیسی است، پس داستان باردار شدن مریم از روحالقدس چه معنی و مفهومی دارد؟ از سویی دیگر اگر یوسف در تولد عیسی نقشی نداشته باشد باید انجیلها عیسی را فرزند خدا معرفی کنند، نه آن که شجرهنامه عیسی را بیان نمایند و اثبات کنند عیسی از خانواده داودشاه بوده است.[٦٠]
افزون بر این، شجرهنامه عیسی در انجیل متی با شجرهنامه او در انجیل لوقا تفاوت بسیاری دارد؛ در انجیل متی پدر بزرگ عیسی یعقوب است، ولی در انجیل لوقا پدر بزرگ اوهالی خوانده شده است. در انجیل متی درباره اجداد عیسی چنین میخوانیم:
- «یوسف پسر یعقوب پسر متان، ایلعازر پسر ایلیهوو و پسر یاکین، پسر صادوق پسر عازور.»
در صورتی که انجیل لوقا در این باره میگوید:
- «یوسف پسرهالی پسر متان پسر لاوی، پسر ملکی، پسر نیا، پسر یوسف، پسر متاتیا پسر آموس و…»
انجیل متی از ابراهیم تا عیسی چهل و دو نفر را در سلسله نسب ذکر میکند، ولی انجیل لوقا پنجاه و شش نفر را در سلسله نسب ذکر میکند. در همین راستا آرتوردروز دانشمند آلمانی و مسیحی در شجرهنامه انجیلی عیسی میگوید:
- «بررسی جزئیات این شجره نامه امکان پذیر نیست، زیرا نویسندگان انجیلها از پیش خود این شجرهنامهها را بیان میکنند.»[٦۱]
نمونه دیگر: در انجیل متی و یوحنا هیچ ذکری از صعود عیسی بهآسمان وجود ندارد، اما در انجیل لوقا صعود در همان روزی رخ داده که عیسی از قبر خارج شده، و همین صعود در اعمال رسولان، چهل روز پس از برخاستن و خروج عیسی از قبر اتفاق افتاده است و بهخلاف این دو کتاب در انجیل مرقس زمان صعود تعیین نشده است.[٦٢]
[↑] ناسازگاری آیات با علم
در آغاز مسیحیت، بزرگان مسیحی هماهنگی میان کتاب مقدس و علوم را یکی از عناصر ضروری برای اثبات اصالت یک متن میخواندند و سنت اگوستین نیز در نامه شماره هشتاد و دو خود بر این اصل مهر تأیید زد، اما پس از آن که علوم بهصورت چشمگیری گسترش یافتند و بشر بر کشف نایافتههای توانا شد، ناسازگاریها میان آیات کتاب مقدس و مطالب علمی و یافتههای جدید آشکار گردید، بهناچار بزرگان کلیسا از تصمیم سابق خویش که تطبیق و مقایسه میان آیات کتاب مقدس و علوم بود دست کشیدند.[٦٣]
در برابر موضع کلیسا، گروهی در پی کشف ناسازگاریها برآمدند. پورفیر، نقاد مسیحیت در عهد کهن یک سلسله تناقضات و سخنان باور نکردنی از کتاب مقدس نقل میکند.[٦۴]
روند کشف ناسازگاریهای کتاب مقدس با یافتههای علمی همچنان ادامه داشت و دینداران نظریات جدید علمی را نوعی معارضه با وثاقت و اعتبار کتاب مقدس میانگاشتند، ولی لوتر و حتی کالون این گونه سخت گیر نبودند؛ بهاعتقاد آنها وثاقت و منشأ اعتبار وحی در نص ملفوظ [= کتاب صامت] نبود، بلکه در شخص مسیح و مخاطب وحی بود.
اما از آغاز قرن هفدهم بسیاری از پروتستانها کتاب مقدس را چون مخزن معارف لدنی، معصوم یا مصون از خطا، از جمله شامل مسائل علمی که از جانب خداوند صادر شده تلقی کردند، یعنی بهجای آن که کتاب مقدس را روایت رویدادهایی بدانند که طی آنها خداوند خود را متجلی ساخته است، آن را مجموعه معارف بیخدشه و خطاناپذیری در نظر آوردند که گزارش گونه یا گزارش گویانه، لفظ بهلفظ از سوی خداوند نازل شده است. این عده که چنین نگاهی بهکتاب مقدس داشتند با نظریه کوپرنیک مخالفت میکردند، چه آن را با نصوص کتاب مقدس که بر زمین مرکزی دلالت داشت معارض مییافتند.
مدتها پیش از داروین، دانش علمی ـ از اخترشناسی کوپرنیکی گرفته تا زمینشناسی جدید ـ سایه تردیدی بر نص [ترک تأویل] کتاب مقدس افکنده بود. افزون بر این، تحلیل علمی نصوص کتاب مقدس ـ تحقیقات تاریخی و ادبی که بهانتقاد برتر مرسوم شده بود ـ بهدلایل بهکلی متفاوتی، رفته رفته خطاناپذیری و مصونیت از خطای متون مقدس را مورد چون و چرا قرار داده بود؛ بدین سان مایه تعجب بود که بخشی از شور و غوغای مردم علیه تکامل تغییر جهت داده و بهمعارضه با وثاقت و اعتبار کتاب مقدس تبدیل شده بود. یک علت آن این بود که برای نخستین بار اصول عقاید مهم کتاب مقدس ـ هدف داری جهان، شأن و اشرفیت انسان و نمایش شکوهمند آفرینش انسان و هبوط آدم ـ دستخوش تردید و تهدید شده بود و بسیاری از مسیحیان تنها یک راه برای دفاع از این باورها و اعتقادات داشتند و آن اعتقاد بهمعصومیت و خطاناپذیری کتاب مقدس بود که ویژه دوره اسکولاستیک پروتستان بود. اما از نظر نص گرایان که بهظاهر آیات استدلال میکردند، هیچ نوع سازش با نظریه تکامل امکان پذیر نبود و سفر پیدایش آفرینش انواع را بههمین هیئت کنونی که یکباره انجام گرفته شرح میدهد.[٦۵]
در برابر این گروه که از تعصب شدیدی برخوردار بودند، عدهای ناسازگاریهای آیات کتاب مقدس با یافتهها و مسائل علمی را موجب از بین رفتن قداست کتاب مقدس نمیدانستند و در پی کشف ناسازگاریها بودند.
ییکی از اسقفهای آفریقا که با ریاضیات آشنایی کامل دارد، بهبررسی نقادانه کتاب مقدس میپردازد. او میگوید:
بر اساس برخی مقررات که در اسفار پنج گانه عهد عتیق وجود دارد، کشیشان اولیه عبرانی باید هر کدام روزانه دقیقاً هشتاد و پنج عدد کبوتر را میل میکردند و در هر دقیقه چهارصد تا هزار و پانصد گوسفند را قربانی کرده باشند.[٦٦]
پیاتی گورسگی در این باره مینویسد:
- «در انجیلها چه از جهت تاریخی و چه از لحاظ جغرافیایی مطالب نادرست فراوان بهچشم میخورد، و نویسندگان متون مقدس بیتردید از مکانهایی که توصیف کردهاند اطلاع نداشتهاند؛ مثلاً «متی» از گردبادی وحشتناک حکایت میکند، در صورتی که منظور او از این گردباد، دریاچه کوچک «ژنزارهم بوده است.
در انجیل مرقس و انجیل متی از رمههای بزرگ خوک یهودیان که در حدود ٢٠٠٠ رأس بوده و در فلسطین میچریدهاند، سخن بهمیان آمده است. با اینکه یهودیان خوک را نجس میدانستند و از گوشت آن استفاده نمیکردند، و بهپرورش آن نمیپرداختند.
در انجیل متی بوته خردل گیاهی فصلی و بزرگ تر از سبزیهای خوردنی معرفی شده است و متی بر این باور بوده که این گیاه بهاندازه درختان رشد میکند و قد میکشد و پرندگان بر شاخههای آن آشیانه میسازند.»[٦٧]
بر اساس انجیل لوقا، یوسف در زمان سرشماری در امپراطوری روم همراه با مریم از ناصره بهبیت اللحم سفر کرد و عیسی در آنجا دیده بهجهان گشود، در صورتی که در دوران امپراطوری آگوست اصلاً سرشماری انجام نگرفت و یهودیه نیز تا پس از زمان فرضی تولد عیسی بهامپراطوری روم ضمیمه نگردید، بلکه سرشماری در سال هفتم صورت پذیرفت و آمارگران تنها بهمحل سکونت اهالی منطقه رفتند، و ضرورتی نداشت که بهبیت اللحم وارد شوند.[٦٨]
ناسازگاریهای عهد عتیق با یافتهها و دستاوردهای علمی بهاندازهای زیاد و در خور توجه است که بوکای میگوید:
- «در مورد عهد عتیق نیازی نبود از کتاب نخست آن یعنی سفر پیدایش پا فراتر نهم تا بهتأکیداتی آشتی ناپذیر و غیرقابل توجیه با معلومات قطعی علمی روبرو شوم.»[٦۹]
بر اساس انجیل، عیسی بهجهان آمد تا بنیآدم را از عواقب گناه اولیهای که آدم و حوا مرتکب شدند رهایی بخشد. این باور که اساس تمام معتقدات انجیلی خوانده میشود، در نگاه کری ولف قابل فهم نیست، زیرا در تمام جهان هستی کسی نیست که بالا دست خدا قرار گیرد؛ بنابراین خداوند که پسر خویش را برای بازخرید آدمیان فدا میکند، این فداکاری را در قبال چه کسی مینماید و در برابر چه کسی مسئول است و قربانی خود را بهچه کسی تقدیم میکند؟[٧٠]
برتراند راسل فیلسوف معروف پس از نقل این سخن عیسی «در برابر کسی که با شما بدرفتاری میکند مقاومت نورزید و بهعکس اگر کسی بهگونه راست شما سیلی زد گونه چپ خود را نیز در معرض سیلی او قرار دهید»[٧۱] میگوید:
این دستورالعمل تازگی ندارد و لائوتسو پنج یا شش قرن پیش از عیسی آن را مطرح کرده است و افزون بر این کسی بهاین دستور عمل نمیکند، هر چند مسیحی کاملاً ًمعتقدی باشد.[٧٢]
به اعتقاد راسل بعضی آیات انجیل ناسازگار با عقل مینماید، مانند اینکه عیسی تصور میکرد که رجعت یا ظهور دوم در میان ابرهایی از حشمت پیش از اینکه زندگان از دنیا بروند انجام خواهد گرفت، چه اینکه او میگوید: شما هنوز از شهرهای اسرائیل گذر نکرده اید که فرزند انسان ظهور خواهد کرد… بسیاری از افرادی که اینجا حضور دارند پیش ازنظاره بازگشت و حکومت پسر جلال فرزند انسان از دنیا نخواهند رفت.
راسل مینویسد:
- «بر اساس برخی جملهها میتوان نتیجه گرفت: عیسی میپنداشت دومین ظهورش در زمانی است که مخاطبانش در قید حیات باشند. وقتی عیسی میگفت برای روز بعد نگران نباشید، قصد او این بود که تصور میکرد ظهور دوم او بهزودی رخ خواهد داد و در نتیجه امور و مسائل مربوط بهزندگی دنیوی اهمیت و ارزش خود را از دست میداد.»[٧٣]
یکی دیگر از معتقدات انجیلی مسأله تثلیث است؛ یعنی خدای پدر (أب)، خدای پسر (ابن) و خدای روح القدس. مسأله تثلیث از جمله مطالبی است که مورد تأیید عقل قرار نمیگیرد و همه خداپرستان در این مسأله سرگردان میباشند، چه اینکه بر اساس تعالیم کلیسا خدا واحد و یگانه است. اما در عین حال در وجود سه شخص یا سه صورت تجلی میکند: أب، ابن و روح القدس. این سه شخص نیز از هم جدایی ناپذیرند، زیرا تثلیث غیرقابل تقسیم است، و با این وجود هر یک از اجزای تثلیث بهصورت مستقل درخارج وجود دارند؛ مثلاً وقتی که روح القدس بر مریم عذرا ظاهر شد تا عیسی را برای او بهوجود آورد، بیتردید جدای از آن دو فرد دیگر آمده است، بنابراین تثلیث غیرقابل تقسیم شده است؟
انجیلها نقل میکنند که پس از آن که عیسی دهها سال بر زمین زیسته است. آیا او در این مدت از خدای پدر جدا بوده و یا در حالی که شکل آدمی داشته غیرقابل تقسیم و لاینفک باقی مانده است. اگر جدا بوده پس تثلیث غیرقابل تقسیم است و مسیحیان سه خدا را میپرستند نه یک خدا را، و اگر در آن مدت از آن دو جدا نبوده پس خدای پدر (أب) و روح القدس نیز با او بهصورت انسان بوده، تازیانه خورده، محاکمه شده و بهصلیب کشیده شدند. بنابراین خدای پدر نه تنها پسر خود، بلکه روح القدس را نیز خدا کرده است. بهجهت همین اشکالات است که مبلغان مسیحی فهم و درک مسأله تثلیث را ناممکن میدانند.
[↑] انجیلهای همانند یا همسو
هر چند میان انجیلها ناسازگاری و ناهماهنگی بسیار بهچشم میآید و از این جهت آنها را در معرض شک و تردید قرار میدهد، اما همانندیهایی نیز میان انجیلها وجود دارد. لغت و واژگان بهکار رفته در سه انجیل متی، لوقا و مرقس تا حد زیادی به یکدیگر شباهت دارند، تا آنجا که خواننده آنها را سه انجیل نمیبیند، یا اگر سه انجیل ببیند سه انجیل متشابه میبیند؛ بنابراین، این گونه مشابهتها نیز انجیلها را مورد اشکال قرار میدهد.
فلوید فیلون مینویسد:
- «انجیل متی و لوقا تشابه زیادی با یکدیگر دارند. در این دو انجیل، حوادث و گفتارهای انجیل مرقس کاملاً تکرار شده است و تا حدود زیادی لغتهای یونانی بهکار رفته در سه انجیل متحد و یکدست است. بههمین جهت این سه انجیل را «انجیلهای متشابه» نامیدهاند.»[٧۴]
تفاوتهایی که میان انجیلها وجود دارد با شباهتهای کامل در ترتیب و محتوا و جمله بندی متعادل میگردند. وقایع بسیاری از زندگی مسیح در هر چهار انجیل ذکر شده است و چون این وقایع نسبت بهیک فرد مشخصی است، طبیعی است که هماهنگی و سازگاری فراوانی میان مطالب و شرح اصول کردار عیسی(ع) وجود داشته باشد، اما با این وجود پرواضح است که میان سه انجیل متی، لوقا و مرقس از جهت محتوا و روش بیان، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بههمین جهت این سه انجیل، انجیلهای هم نظر یا متشابه خوانده شدهاند.
در این بحث در واقع سؤال اساسی چنان که (مریل. سی. تنی) میگوید این است که اگر سه انجیل متشابه از جهت اصل و شیوه تدوین کاملاً مستقل از دیگری بودهاند، پس چرا این اندازه شباهت میان این سه انجیل وجود دارد تا آنجا که بعضی موارد و کلمات بهکار رفته در انجیلها یکی باشند؟ برای نمونه شفای مبروص در انجیل متی[٧۵] انجیل مرقس[٧٦] و انجیل لوقا[٧٧] ذکر شده است. در هر سه انجیل بهیک رخداد اشاره شده است، چه اینکه در هر سه مورد عملی که انجام شده یکی است و مکالمات صورت گرفته تقریباً شبیه یکدیگرند، هر چند جملاتی که برای بیان اتفاق مورد استفاده قرار گرفته بهجهت برابری با متن کلی با یکدیگر متفاوتند. اما سخنان عیسی در هر سه انجیل کاملاً شبیه یکدیگرند. این یکی بودن کلمات را چگونه توجیه کنیم؟!
چرا سه نفری که گفته میشود بهصورت مستقل از یکدیگر بهنوشتن انجیل مشغول بودند، از کلمات و واژگانی استفاده میکنند که شبیه یکدیگرند؟! آیا نویسندگان انجیلها نوشتهها و یا انجیلهای خود را از روی یکدیگر نوشتهاند و یا از منبع مشترکی استفاده نمودهاند و یا اینکه در نگارش انجیلها با هم همفکری داشتهاند؟ برای حل این مشکل نظریهها و فرضیههایی از سوی متفکران مسیحی ابراز شده است:
۱- برخی از صاحب نظران فرضیه (منابع شفاهی) را مطرح میکنند. بر اساس این فرضیه نویسندگان انجیلها یا از کارها و تعالیم عیسی(ع) اطلاع شخصی داشتهاند و یا اینکه محتوای موعظههایی را که بارها از رسولان شنیده بودند بهرشته تحریر درآوردهاند. برابر این فرضیه حقایق مربوط بهعیسی مسیح جمع آوری و مرتب گردید و سپس بهخاطرهها سپرده شد و در نهایت بهصورت شفاهی و تقریباً ثابت موعظه درآمد.[٧٨]
٢- فرضیه دوم فرضیه استفاده از یکدیگر است. صاحبان این نظریه معتقدند که دو انجیل از مطالب انجیل دیگر استفاده کردهاند.
٣- نظریه سوم که مشهورترین نظریه است استفاده از منابع کتبی نام دارد. بنابر این فرضیه، متی و لوقا انجیلهای خود را بر اساس انجیل مرقس و مجموعهای از فرمایشات عیسی بهنام (Q) نوشتهاند. این حرف مخفف کلمه آلمانی (Quelle) بهمعنای منبع میباشد. [٧۹]
تمام مورخان بر این باورند که پس از مرگ عیسی تعدادی از شاگردان وی کلمات و سخنان او را بهرشته تحریر درآورند و یادداشتهای تاریخی بر آن افزودند، و در نتیجه یک سند بلکه یک سلسله اسناد در مسائل این دین بهوجود آمد که ایشان از آن بهحرف (Q) تعبیر میکنند. این مجموعه در اثر اعمال مسیحیان رنگهای خاصی بهخود گرفته و بعضی از اقوال بر آن افزوده شده و بهسهو و اشتباه آنها بهعیسی منسوب گشته است، ولی با این وجود مجموعه (Q) بهصورت یک سند محکم و قابل اطمینان است.
فرضیه سوم بر این اساس مطرح شده که انجیل پژوهان با وجود هماهنگی و همخوانی انجیل متی و لوقا در محتوا و ترتیب مطالب، تمام محتویات انجیل مرقس را در این دو انجیل یافتهاند تا آنجا که برخی میگویند: ۹۵% مطالب انجیل مرقس تقریباً کلمه بهکلمه در انجیل متی وجود دارد و در حدود ٦٠% انجیل مرقس در انجیل لوقا کلمه بهکلمه بهکار رفته است.[٨٠] و هر چند متی و مرقس گاه مطالبی ذکر میکنند که در انجیل لوقا نشانی از آنها وجود ندارد، وگاه لوقا و مرقس مطالبی بیان میکنند که در متی وجود ندارد، ولی انجیل متی و لوقا بر خلاف انجیل مرقس چیزی نمیگویند. بنابراین بهنظر میرسد که متی و لوقا بدون اینکه از یکدیگر خبر داشته باشند، هر دو ازمرقس استفاده کردهاند.
کارل لاخان بر این باور بود که متی و لوقا از انجیل مرقس سود بردهاند. این نظریه نخستین بار در قرن نوزدهم میلادی پیدا شد و پس از سال ۱٨٦٠ مورد پذیرش گروهی قرار گرفت. این نظریه امروزه نیز از طرفداران زیادی برخوردار است.[٨۱]
از سوی دیگر برخی ازمطالب مربوط بهگفتارها، مانند موعظه مسیح بر فراز کوه، در انجیل متی و لوقا یاد شده است، اما در انجیل مرقس اثری از این رخداد نمیتوان یافت. افزون بر این، مجموعههایی از سخنان عیسی (ع) بر روی پاپیروس متعلق بهدوره آغاز مسیحیت پیدا شده که همزمان با انتشار انجیل مرقس بوده است و این خود حکایت از وجود منبع دیگری بهنام (Q) دارد.[٨٢]
بارنت استریتر هنگامی که متوجه شد برخی از مطالب انجیل لوقا تنها در این انجیل یافت میشود و در انجیل مرقس و (Q) و متی وجود ندارد و همچنین برخی از مطالب انجیل متی اختصاصی است مانند تمثیل ملکوت آسمان بهمردی که تخم نیکو در زمین کاشت، پیشنهاد کرد که تعداد منابع چهار عدد باشد: ۱- منبع مرقس ٢- منبع (Q) ٣- منبع (M) ۴- منبع (L) که دو منبع اخیر دربردارنده مطالب خاص انجیل متی و مطالب خاص لوقا هستند. او میگوید: (L) نتیجه تحقیقات شخصی لوقا میباشد و (M) نتیجه تحقیقات شخصی متی.[٨٣]
بر اساس فرضیه سوم، ارتباط میان انجیلها و منابع بهاین شکل قابل ارائه است.
در نگاه انجیل پژوهان انجیل مرقس در حدود سال ٧٠ میلادی نگارش یافته است و انجیل متی بین سالهای ٨٠ تا ۱٠٠ نوشته شده است، هر چند بیشتر انجیل پژوهان سال ٨۵ میلادی را سال نگارش این انجیل معرفی میکنند. انجیل لوقا بین سالهای ۹٠ تا ۹۵ بهرشته تحریر درآمد. بنابراین دو انجیل لوقا و متی امکان دارد از انجیل مرقس گرفته شده باشند.[٨۴] و چون داستانهای کودکی عیسی و بسیاری دیگر از قصهها در انجیل لوقا آمده، اما در سایر انجیلها نیامده، در مییابیم که انجیل لوقا از یک منبع خاص سود برده است و سایر انجیلها از آن منبع بیبهره بودند. همچنین در انجیل متی فرازهایی وجود دارد که در سایر انجیلها اثری از آن نمیتوان یافت؛ مانند تمثیل ملکوت آسمان بهمردی که تخم نیکو در زمین کاشت.
[↑] تحریف کتاب مقدس
ناسازگاریهای کتاب مقدس با اصول و قوانین قطعی علمی، ناسازگاری آیات با یکدیگر و… گروهی از پژوهشگران مسیحی را بهاین نتیجه رسانده که کتاب مقدس تحریف شده است.
تولستوی یکی از محققان پرتلاش مسیحی که مطالعات گستردهای درباره انجیلها داشته آنها را از جمله کتابهایی میداند که پس از ارتحال مسیح نوشته شده و آنها را پر از نقص، عیب و تحریف شده میخواند. بهباور تولستوی، انجیلها منابع آلودهای هستند که مورخ نمیتواند جز با دقت و زحمت بسیار بهآیین مسیح دست یابد. بههمین جهت باید چشم را بر روی این کتابها بست و از آنها سود نبرد.[٨۵]
بوکای نویسنده فرانسوی نوشتههای عهد عتیق را در آمیخته با وحی میداند و نویسندگان آن را افرادی میداند که در رابطه با الزامات و ایجابات دوره خویش در آنها دستکاری و تصرف کردهاند.[٨٦]
سلز یکی از فلاسفه که متهم بهپیروی ازنظریات اپیکور است و اصول عقاید مسیحی را مورد نقد و بررسی قرارداده، با لحنی تند و خشن میگوید:
- «بعضی از مؤمنان در حالتی شبیه مستی سه چهار بار و حتی بیشتر متن اصلی انجیلها را برای زدودن اتهام از آنها تغییر دادهاند، اما در عین حال انجیلهای کلیسایی با وجود تحریفهای بسیار و دست کاریهای فراوان هنوز هم پر از تناقض است.»[٨٧]
آنتونی کالینز در کتاب «گفتار درباره آزاداندیشی» که دنباله فکر خداپرستی خالص بود گفت:
- «معانی و مطالب کتاب مقدس بهوسیله کشیشان دنیامدار تحریف شده است.»[٨٨]
اعتقاد بهتحریف کتاب مقدس آن چنان در میان مسیحیان رواج یافته که مونتگمری وات میکوشد دلالت آیات قرآن بر تحریف کتاب مقدس را محدود نماید. او با پذیرش این نکته که آیات زیر دلالت بر تحریف کتاب مقدس دارد، مینویسد: این آیات دلالت بر تحریف کلی کتاب مقدس ندارد.[٨۹] آیات مورد نظر او از قرار زیرند:
- «أفتطمعون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام اللّه ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» (بقره: ٧۵)
آیا طمع دارید یهودیان بهدین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و بهدلخواه خویش تحریف میکنند با آن که در کلام خدا تعقل کرده و معنای آن را دریافتهاند.
- «من الذینهادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا» (نساء: ۴٦)
گروهی از یهود کلمات خدا را از جای خود تغییر داده و گویند فرمان خدا را شنیده و از آن سرباز زدیم.
- «یحرّفون الکلم عن مواضعه» (مائده: ۱٢)
بنی اسرائیل کلمات خدا را از محل خود تغییر میدادند.
- «یحرّفون الکلم من بعد مواضعه یقولون إن اوتیتم هذا فخذوه و ان لم تؤتوه فاحذروا» (مائده: ۴۱)
گروهی کلمات حق را بعد از آن که بهجای خود مقرر گشت، تغییر دهند و گویند اگر حکم قرآن این گونه آورده شد، بپذیرید و گرنه از آن دوری کنید.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[٣٠]-
[٣۱]-
[٣٢]-
[٣٣]-
[٣۴]-
[٣۵]-
[٣٦]-
[٣٧]-
[٣٨]-
[٣۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴٢]-
[۴٣]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴٦]-
[۴٧]-
[۴٨]-
[۴۹]-
[۵٠]-
[۵۱]-
[۵٢]-
[۵٣]-
[۵۴]-
[۵۵]-
[۵٦]-
[۵٧]-
[۵٨]-
[۵۹]-
[٦٠]-
[٦۱]-
[٦٢]-
[٦٣]-
[٦۴]-
[٦۵]-
[٦٦]-
[٦٧]-
[٦٨]-
[٦۹]-
[٧٠]-
[٧۱]-
[٧٢]-
[٧٣]-
[٧۴]-
[٧۵]-
[٧٦]-
[٧٧]-
[٧٨]-
[٧۹]-
[٨٠]-
[٨۱]-
[٨٢]-
[٨٣]-
[٨۴]-
[٨۵]-
[٨٦]-
[٨٧]-
[٨٨]-
[٨۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□