هاروت و ماروت از واقعیت تا افسانه
فهرست مندرجات
- مقدمه
- طرح مسئله
- سؤالهاى تحقیق
- فرضیات تحقیق
- تعاریف و مفاهیم واژگان تحقیق
- هاروت و ماروت در کتابهاى غیر اسلامى
- اسامى اصلى هاروت و ماروت از نظر ثعلبى
- هاروت و ماروت، دو فرشته الهى
- آیا هاروت و ماروت انسان و پادشاه بودند؟
- داستان پادشاهى هاروت و ماروت
- مأموریت هاروت و ماروت از زبان قرآن و ائمه
- افسانه منقول درباره هاروت و ماروت
- بابل کجاست؟
- همزمانى هاروت و ماروت با دوران پیامبرى سلیمان یا پس از او
- زهره چه کسى بود؟
- اسامى دیگر زهره
- راویان افسانه هاروت و ماروت
- عبدالله بن عمر
- کعب الاحبار
- افسانه هاروت و ماروت در منابع یهود و یونان قدیم
- دلایل نادرستى افسانه هاروت و ماروت
- نتیجه کلى بحث
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[داستانهای قرآن] [هاروت و ماروت]
چکیده: پس از رحلت نبى مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) و گرایش برخى از علماى اهل کتاب بهدین مبین اسلام و نیز رواج اسرائیلیات، داستانها و مطالبى از منابع یهود و یونان باستان وارد تفاسیر مسلمانان شد که از جمله آنها میتوان بهافسانه هاروت و ماروت اشاره کرد.
از نظر قرآن کریم، هاروت و ماروت براى آموزش سحر بهمردم، از جمع فرشتگان انتخاب و بهزمین آمدند تا مردم در پرتو آگاهى از سحر، در مقابل سحر ساحران و شیاطین ایستاده، با آنها مبارزه کنند.
اما در تفاسیر، ذیل آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره، داستانى در مورد هاروت و ماروت نقل شده که اختلافات فراوانى دارد. در این میان، معروفترین آنها این است که زمانى که عصیان بنى آدم افزون شد، فرشتگان بهعصیان بنى آدم بهمحضر خداوند اعتراض کرده و خداوند بهایشان دستور داد که از میان خود چند فرشته را انتخاب کنند که آنان هاروت و ماروت را برگزیدند. سپس آن دو بهزمین آمدند و مرتکب گناهانى شدند. هاروت و ماروت پس از ارتکاب این گناهان، بهدستور خداوند، مخیّر بهانتخاب بین عذاب دنیوى و اخروى شدند که در نهایت، عذاب دنیوى را اختیار کردند و در چاهى بهنام بابل آویزان شدند و عذاب آنها هم چنان ادامه دارد.
در این مقاله، براى بررسى داستان هاروت و ماروت بهنقلهاى گوناگون موجود اشاره شده، سپس با معرفى راویان اصلى داستان، آن را بر اساس دلایل نقلى و عقلى در بوته نقد مینهیم.
[↑] مقدمه
قرآن کریم کتاب انسانساز الهى نکتههاى پرمحتوا و مفید براى بشریت دارد و آیات آن نیازمند تفسیر دقیق براى فهم بیشتر است.
گاهى برخى مفسران بزرگوار در تفسیر برخى آیات، بهداستانها و احادیثى استناد کردهاند که راویان موثّقى ندارند. بهعلاوه متن برخى از آنها با نص قرآن کریم در تناقض آشکار است که از آن جمله میتوان بهافسانه هاروت و ماروت اشاره کرد که در کتابهاى تفسیرى شیعه و سنى در تفسیر آیه ۱۰۲ سوره بقره آمده است. افسانه نقل شده با آن چه در آیه یاد شده آمده، اختلاف فراوانى دارد. هدف از نگارش این مقاله، یافتن پاسخ سؤالاتى است که در مورد این داستان بهذهن میرسد؛ پاسخى مستدل و علمى.
- وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ وَما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هاروت وَمارُوتَ وَما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بهبَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَما هُمْ بِضارِّینَ بهمِنْ أَحَد إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ وَیَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاق وَلَبِئْسَ ما شَرَوْا بهأَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ؛[۱] و آنچه را که شیطان [صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروى کردند. و سلیمان کفر نورزید، لیکن آن شیطان [صفت]ها بهکفر گراییدند که بهمردم سحر میآموختند. و [نیز از] آنچه بر دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند]، با این که آن دو [فرشته] هیچکس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آن که [قبلا بهاو] مىگفتند: «ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم، پس زنهار کافر نشوى.» و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى میآموختند که بهوسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند. هرچند بدون فرمان خدا نمیتوانستند بهوسیله آن بهاحدى زیان برسانند. و [خلاصه] چیزى میآموختند که برایشان زیان داشت، و سودى بدیشان نمیرسانید. و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هرکس خریدار این [متاع] باشد، در آخرت بهرهای ندارد. وه که چه بد بود آنچه بهجان خریدند، اگر میدانستند.
در مورد این ماجرا داستانها و اقوال گوناگونى مطرح شده که در تعارض آشکار با یکدیگرند.
از نظر قرآن کریم هاروت و ماروت براى آموزش سحر بهمردم از جمع فرشتگان انتخاب و بهزمین آمدند تا مردم در پرتو آگاهى از سحر، در مقابل سحر ساحران و شیاطین ایستاده، با آنها مبارزه کنند.
برخى گفتهاند که آن دو در ابتدا ارواح طبیعت بودهاند، سپس بهصورت فرشته درآمده و آدمیان باستان آنها را پرستش میکردهاند.
برخى دیگر «مَلَکَیْن» (با فتح لام) را که در آیه مورد بحث آمده «مَلِکَیْن» (با کسر لام) خوانده و آن دو را بهعنوان دو پادشاه حاکم بابل معرفى کردهاند که در میان مردم، مشغول ترویج سحر و جادو بودهاند. برخى دیگر نیز گفتهاند که آن دو، نه فرشته بودهاند و نه پادشاه، بلکه دو موجود با ظاهرى زیبا، ولى شیطان صفت بودهاند.
اما در این میان، افسانه معروفى نیز وجود دارد که گفته شده زمانى که عصیان بنى آدم افزون شد، فرشتگان از عصیان بنى آدم، بهمحضر خداوند اعتراض کردند و خداوند بهایشان دستور داد که از میان خود چند فرشته[٢] را انتخاب کنند و آنان هاروت و ماروت را برگزیدند. سپس آن دو بهزمین آمدند و مرتکب گناهانى همچون قتل نفس، شرب خمر، سجده بر بت و زنا شدند که سبب این گناهان، زنى زیبارو بهنام زهره بود که او نیز پس از فراگرفتن نام اعظم خداوند بهآسمانها رفت و بهصورت ستاره زهره فعلى مسخ گردید. هاروت و ماروت نیز بهدستور خداوند، مخیر به انتخاب بین عذاب دنیوى و اخروى شدند که در نهایت، عذاب دنیوى را اختیار کردند و در چاهى بهنام بابل آویزان شدند و عذاب آنها همچنان ادامه دارد.
[↑] سؤالهاى تحقیق
با توجه بهآن چه گفته شد، در این جا چند پرسش مطرح است:
- ۱- آیا این سخن که هاروت و ماروت، معصیت خدا کردند پشتوانه روایى دارد یا خیر؟
۲- هاروت و ماروت، فرشته بودهاند یا پادشاه؟
۳- با فرض صحت فرشته بودن این دو، آیا انجام معصیت توسط ایشان با عصمت فرشتگان منافاتى ندارد؟
- ۱- هاروت و ماروت دو فرشته از فرشتگان الهى بودهاند؛
۲- افسانه نقل شده درباره هاروت و ماروت خرافى و جعلى است.
هاروت و ماروت: «الفاظ هاروت و ماروت اصلا آرامى و معنى آنها شرارت و سرکشى است».[٣]
در کتاب واژههاى دخیل در قرآن مجید آمده است که: «مارگلیوث گمان میبرد که ریخت و هیأت این نامها دلیل بر اصل آرامى آنهاست و آنها را مظهر و تجسّم آرامى، شرارت و عصیان میداند».[۴]
امّا لفظ ماروت در زبان سریانى هم آمده است، و در این زبان بهمعناى شاهنشاهى است.[۵]
در مورد عربى یا غیر عربى بودن این اسمها، اغلب مفسران گفتهاند که این دو واژه، غیر منصرف هستند، چون علاوه بر غیر عربى بودنشان، معرفه نیز میباشند.[٦]
برخى نیز گمان میکنند که این دو واژه از «هَرت» و «مَرت» گرفته شدهاند.[٧] امّا اگر هاروت و ماروت از این دو ریشه باشند، باید منصرف میشدند و این خود دلیلى بر نادرست بودن این نظریه است.[٨]
از نظر Sant clair tisdalle، نام هاروت و ماروت، ایرانى الاصل است.[۹]
در این مقاله، مراد از هاروت و ماروت، دو فرشته از فرشتگان خداوند متعال است که خداوند براى ابطال سحر، ایشان را بهزمین فرستاد تا بهمردم، طریقه ابطال سحر را آموزش دهند و چون هاروت و ماروت در آیه شریفه سوره بقره «وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هاروت وَمارُوتَ»[۱٠] مفتوح آمده، در حالى که بایستى مکسور میآمد، غیر منصرف اند و لغت غیر عربى میباشد.
مَلِک: «شاهى، کشور (ملک) پادشاه».[۱۱]
ملائکه (جمع مَلَک): «فرشتگان، پیام رسانندگان یا از (مُلک نیرو) و از آن جایی که فرشتگان بهمفهوم نیروئیها میباشند که در همهچیز و همهجا وجود دارند و علت بالیدگى و حفظ و کمال اشیاء میشوند.»[۱٢] در این مقاله، منظور از مَلِک، پادشاه و مراد از مَلَک، فرشته میباشد.
جَعْل در تعریف لغوى، عوض کردن چیزى از حالت و معناى اصلى آن است و در اصطلاح، مطلبى را نادرست و دروغ ادا کردن است.
[↑] هاروت و ماروت در کتابهاى غیر اسلامى
الفاظ هاروت و ماروت طبق گفته مورخان در کتابهایى مثل کتابهاى ارمنى، اوستا، کتابهاى تاریخىِ مصر و در متن اسلاونى خنوخ و... با تغییر قابل ملاحظهای آمده است.
Sant clair tisdalle، با نام هوروت بهمعناى حاصل خیزى، و موروت بهمعناى بیمرگى در یک کتاب ارمنى برخورد کرده که این دو لفظ نام دو خدا از خدایان کوه مازیس یا آرارات میباشد.[۱٣]
وتس نلد در یک افسانه مصرى که خود او آن را ترجمه کرده، بهدو نام «هورواناتى» و «آمه رکاتى» برخورد کرده است که شبیه اسامى هاروت و ماروت هستند. وى خواستار منطبق کردن هاروت و ماروت بر آنها شده است.[۱۴]
در اوستا نیز الفاظى بهچشم میخورد که بهلغات هاروت و ماروت بیشباهت نیستند. آرتور جفرى در کتاب واژههاى دخیل در قرآن مجید مینویسد:
- لاگارد آنها را با هئوروتات[۱۵] و امرتات[۱٦] در اوستا که بعداً در فارسى جدید بهصورت خرداد و مرداد درآمدهاند، یکى دانسته است.[۱٧]
این مطلب با اندکى تغییر در کتابهاى اعلام قرآن و فرهنگ کامل لغات قرآن آمده است.[۱٨] هم چنین در متن اسلاونى خنوخ (باب ۳۳، آیه ۱۱، ب)، هاروت و ماروت بهصورت اریوخ[۱۹] و ماریوخ[٢٠] آمدهاند.[٢۱]
[↑] اسامى اصلى هاروت و ماروت از نظر ثعلبى
ثعلبى، فرشتگانى را که بهزمین آمدند، سه تن میداند: «عزا، عزایا و عزربائیل». عزربائیل از همان روز نخست، پشیمان شد و از درگاه الهى درخواست کرد که بهآسمان برگردد. خداوند نیز دعاى او را اجابت کرد. ولى دو تن دیگر معصیت کردند و پس از ارتکاب گناه، نامشان از عزا و عزایا بههاروت و ماروت تغییر کرد.[٢٢]
[↑] هاروت و ماروت، دو فرشته الهى
قرآن مجید در آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره از هاروت و ماروت بهعنوان دو فرشته نام برده است. در کتابهاى متعددى نیز بیشتر با همین دو عنوان از آنها یاد شده است، با این تفاوت که پس از ذکر نام ایشان و اشاره بهفرشته بودنشان، بهانجام معصیت و عذاب شدنشان اشاره شده که درباره صحت و سقم این مسئله بحث خواهیم کرد.
اکنون سخن افرادى را که بهفرشته بودن هاروت و ماروت و عذاب شدن ایشان اشاره کردهاند، نقل میکنیم:
از نظر علامه سیل[٢٣]، مترجم و مفسر قرآن، آن دو طبق نوشته مغان ایران، دو فرشته بودند که نافرمانى خداوند کرده، از این رو بهفرمان خدا در چاه بابل آویزان شدند.[٢۴] کلبى نیز بیان میکند که این دو، دو فرشتهاند که در بابل آنها را عذاب میکنند.[٢۵]
در کتاب ترجمان القرآن درباره تعریف هاروت، ذیل این واژه آمده است: «فرشتهای است آویخته نگونسار در چاه بابل».[٢٦] همین تعریف نیز ذیل واژه ماروت آمده است.[٢٧]
البته در برخى کتابها پس از معرفى هاروت و ماروت، اشارهای بهمعصیت آنها نشده است. براى مثال در العقد الفرید آمده است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند که پس از آمدن بهبابل، بهمردم آموزش سحر دادند.[٢٨] این مطلب در تفسیر کابلى و لسان العرب نیز آمده است.[٢۹]
غیر از مطالب گفته شده، نقل دیگرى وجود دارد که میگوید:
- اینها در ابتدا ارواح طبیعت بودند، و سپس بهصورت فرشتگان درآمدند، و ارمنیان باستان آنها را بهعنوان دو خدا ستایش میکردند.[٣٠]
قول ضعیف دیگرى نیز وجود دارد که میگوید هاروت و ماروت همان جبرئیل و میکائیل میباشند.[٣۱]
ضعف این قول بهاین دلیل است که خداوند متعال در چند آیه قبل از آیه ۱۰۲ سوره بقره، (در آیه ۹۸)، صراحتاً الفاظ «جبرئیل» و «میکائیل» را بهکار برده و بهجاى آنها از الفاظ دیگرى استفاده نکرده است. علاوه بر این، جبرئیل در قرآن با نامهاى دیگرى همچون «روح القدس» و «روح» نیز معرفى شده است و غیر از اینها نامهاى دیگرى براى جبرئیل ذکر نشده است.
[↑] آیا هاروت و ماروت انسان و پادشاه بودند؟
عدهای نیز لفظ «مَلَکینِ» در آیه شریفه را «مَلِکینِ» خواندهاند که برخى از آنها عبارت اند از: ابن عباس، ابن أبزى، ضحّاک و حسن بصرى.[٣٢]
دلیل ابن عباس این است که وى میگوید چطور ممکن است دو نفر انسان بیدین را فرشته بنامیم، پس آنها دو پادشاه بودهاند.[٣٣]
عدّهای دیگر، هاروت و ماروت را دو مرد مثل مردم دیگر دانستهاند.[٣۴] و عدهای نیز آن دو را دو مرد سخت و نیرومند و قوى و بیایمان دانستهاند.[٣۵] برخى دیگر نیز گفتهاند که مراد از هاروت و ماروت، دو پیامبر الهى یعنى داوود و سلیمان است.[٣٦]
[↑] داستان پادشاهى هاروت و ماروت
در کتاب ترجمه تفسیر طبرى آمده است که هاروت و ماروت دو پادشاه بودند از بین مردمان که پادشاهى زمین را بر عهده داشتند و از زمانى که خداوند متعال این جهان را بهآدم سپرد و ابلیس را لعنت کرد، بعد از آن بههیچ فرشتهای در روى زمین پادشاهى نداد و این هاروت و ماروت هم از فرزندان آدم بودند که خدا آنها را بهوسیله گناه، امتحان کرد.[٣٧]
اشکال داستان یاد شده این است که شیطان، فرشته نبود، بلکه از جنیان بود که از فرمان خدا مبنى بر سجده بهحضرت آدم(علیه السلام)در زمان خلقت آدم، سرپیچى کرد و خداوند متعال او را لعنت کرد و از درگاه خویش راند.[٣٨]
[↑] مأموریت هاروت و ماروت از زبان قرآن مجید و ائمه اطهار(ع)
در قرآن مجید آمده است که دو فرشته نازل شده بهسوى مردم، یعنى هاروت و ماروت، بهمردم سحر آموزش میدادند، نه براى این که مردم از آن در جهت کارهاى خلاف و از جمله تفرقه بین زن و شوهر استفاده کنند، بلکه در جهت مقابله با سحرِ شیاطین و ساحران آن را بهکار بندند.[٣۹]
زجاج از حضرت على(علیه السلام) روایت میکند که حضرت فرمودند: هاروت و ماروت، دور شدن از سحر را بهمردم یاد میدادند، نه آمدن بهسمت سحر را.[۴٠]
امام رضا(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
- هاروت و ماروت دو فرشته بودند که بهمردم سحر آموختند تا از سحر جادوگران پرهیز کنند و آن را باطل نمایند، و بههرکس چیزى در این باره میآموختند و بهاو میگفتند: «إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ؛[۴۱] ما، وسیله آزمایش تو هستیم، کافر نشو»، ولى گروهى با بهکارگیرى چیزى که دستور داشتند از آن دورى کنند، کافر شدند و بهوسیله آن چه میآموختند بین زن و شوهر جدایى میانداختند.[۴٢]
امام جعفر صادق(علیه السلام) و امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز درباره مأموریت هاروت و ماروت، فرمایشى دارند، و جالب این جاست که کمترین اختلافى در این دو حدیث دیده نمیشود. در کتاب تفسیر جامع بهنقل از امام جعفر صادق(علیه السلام) آمده است که حضرت میفرمایند:
- پس از نوحِ پیغمبر، سحر و عقیده و موهومات زیاد شده بود. خداوند دو فرشته هاروت و ماروت را نزد پیغمبر آن زمان فرستاد که عملیات ساحران را براى او بیان نموده و ضمناً براى ابطال سحر و رد کردن حیله و نیرنگ آنها اطلاعاتى بهاو بدهد. پیغمبر مزبور از آن دو فرشته، تعلیماتى فراگرفت و بهامر خدا بهمردم یاد داد که سحر جادوگران را شناخته و براى باطل نمودن آنها از دانستنىهایى که بهدست آورده بودند، استفاده کنند و بهایشان تأکید و امر شد که خودشان سحر نکنند.[۴٣]
مطلب بالا با اندکى تغییر بهنقل از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز بیان شده است. حضرت میفرمایند:
- بعد از نوح(علیه السلام)جادوگران و فریب کاران، بسیار شده بودند، لذا خداوند عز و جل دو فرشته را بهسوى پیامبر آن زمان فرستاد و بهآن دو مأموریت داد که سحر و چگونگى ابطال آن را بهآن پیامبر بیاموزند، او نیز آن مطالب را از آن دو فرشته دریافت کرده و بهفرمان خدا آن را بهمردم آموخت و بهآن دو دستور داد تا بهاین وسیله در مقابل سحر ایستادگى کرده، آن را باطل نمایند.[۴۴]
از مطالب گفته شده چنین برمى آید که مأموریت و وظیفه هاروت و ماروت آموزش سحر بهمردم بهمنظور ایستادگى و مقابله با سحر ساحران و ابطال آن بود.
[↑] افسانه منقول درباره هاروت و ماروت
در این بخش، افسانه نقل شده و جنجال برانگیز درباره هاروت و ماروت را بیان میکنیم. البته این داستان تقریباً در اکثر کتابها شبیه بههم نقل شده است، اما سعى بر آن بوده که این داستان از کتابهاى متعددى نقل شود تا قسمتهاى مورد اختلاف نیز مشخص شد و از این طریق بهنتیجهای کلى درباره این داستان برسیم. در کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) آمده است:
- یوسف بن محمد بن زیاد و على بن محمد بن سیّار از پدران خود (که راویان این حدیث هستند) نقل کردهاند که آن دو بهامام عسکرى(علیه السلام) عرض کردند: عدّهای نزد ما گمان میکنند که هاروت و ماروت دو فرشته بودند که وقتى که عصیان بنى آدم زیاد شد، خداوند آن دو را از بین ملائکه برگزید و با ملَک دیگرى بهدار دنیا فرستاد، و آن دو مجذوب زهره شدند و خواستند با او زنا کنند و شراب خوردند و آدم کشى کردند و خداوند آنان را در بابل عذاب فرمود و جادوگران، از آن دو، سحر و جادو میآموختند و خداوند آن زن را مسخ کرده و بهصورت این ستاره (یعنى ستاره زهره) درآورد.[۴۵]
در تفسیر احسن الحدیث آمده است:
- نقل شده: هاروت و ماروت دو فرشته بودند، از دیدن کارهاى بدکاران بهدرگاه خدا شکایت کردند. خدا بهآنها قوه شهوت داده بر زمین فرستاد، آنها پس از آمدن، زنا کردند، خمر خوردند، بهبت سجده کردند و قتل نفس نمودند، خداوند آنها را در هوا معلّق کرد و تا قیامت، معذّب خواهند بود.[۴٦]
در کتاب اعلام قرآن این داستان بدین صورت نقل شده است:
- فرشتگان بهبنى آدم بهدیده حقارت نظر افکندند. خداوند بهایشان گفت: اگر شما بهجاى آدمیان بودید و قواى نفسانى آنها را داشتید بهتر از ایشان رفتار نمیکردید. فرشتگان از خدا خواستار آزمایش شدند و خداوند براى آزمایش، دو تن از آنان را بهنام هاروت و ماروت بهزمین فرستاد و بهایشان فرمان داد که از گناهان عظیم من جمله شرک و زنا و قتل نفس و باده نوشى خوددارى کنند. چون فرشتگان بهزمین آمدند بهزودى فریفته زن زیبایى شدند و در حالِ عملِ نامشروع، گرفتار گردیدند و مزاحم خود را کشتند. خداوند بهفرشتگان فرمان داد که بهحال هم جنسان خویش در زمین، نظر افکنند. فرشتگان ماجرا را دیدند و بهحکمت خدا پى بردند. هاروت و ماروت میان عذاب دنیوى و اخروى مخیّر گردیدند و ایشان عذاب دنیوى را اختیار کردند، لذا در بابل محبوس شدند تا کیفر کامل گناه خود را تحمل کنند.[۴٧]
در تفسیر الجامع لاحکام القرآن علاوه بر موارد بالا آمده است:
- زهره (زنى که هاروت و ماروت بهوسیله آن بهفتنه افتادند) از هاروت و ماروت درباره اسمى که بهوسیله آن بهآسمان میروند، سؤال کرد و آن دو، آن اسم را بهاو آموختند و زهره پس از گفتن آن اسم بهآسمان رفت و سپس بهصورت یک ستاره مسخ گردید.[۴٨]
در کتاب ترجمه تفسیر طبرى نیز آمده است:
- وقتى هاروت و ماروت بهزمین آمدند، زنى را دیدند که بسیار زیبارو بود و هاروت و ماروت، آن زن را بهسوى خود خواندند و آن زن سه شرط بر جلوى آنها قرار داد و گفت: اگر میخواهید که من از شما اطاعت کنم باید این کودک بیگناه را بکشید یا این قرآن کلام خدا را بسوزانید و یا این شراب مست کننده را بخورید. هاروت و ماروت از بین آن سه شرط، شراب خوردن را انتخاب کردند تا بعد از خوردن آن،توبه کنند. اما وقتى شراب خوردند، مست شدند و کودک را کشتند و کلام خدا را سوزاندند. سپس بهزهره گفتند که ما هر سه شرط تو را انجام دادیم، تو نیز بهفرمان ما عمل کن. زهره گفت که نام مهین خدا را که با آن بهزمین میروند و بهآسمان بازمى گردند، بهاو بیاموزند و آنها آن اسم را بهاو آموختند و او آن اسم را خواند و بهآسمان رفت و از آنها اطاعت نکرد و خدا هاروت و ماروت را در بابل و در کوه دماوند در زیر زمین در چاهى عذاب میکند و آنها را در آن چاه آویختهاند و آنها از تشنگى زبانشان بدر افتاده، ولى نمیتوانند آب بخورند با این که بین آنها و آب، فاصلهای بهاندازه یک تیغ شمشیر است.[۴۹]
در کتاب قصص قرآن مجید عتیق نیشابورى آمده است:
- عزا و عزایا (هاروت و ماروت) بهزهره گفتند که ما تو را از شوهرت جدا میکنیم و تو بهدرخواست ما پاسخ مثبت بده و زهره نیز قبول کرد. هاروت و ماروت که روزها میان مردم حکم میکردند و شبها در آسمان، خدا را عبادت میکردند، حکم ناحق دادند و زهره را از شوهرش جدا کردند. زهره از آنها خواست تا شوهرش را بکشند و آنها چنین کردند. زهره گفت که چون من بت پرستم، شما نیز باید بت بپرستید، آنها قبول نکردند. زهره بهآنها پیشنهاد شرب خمر را داد و آنها که دلشان پیش آن زن بود، قبول کردند و پس از مست شدن نام مهین خدا را بهاو یاد دادند و پس از بیدارى دیدند که چه گناههایى را انجام دادهاند.[۵٠]
هم چنین در کتاب قصص قرآن مجید آمده است:
- وقت نماز عصر، هاروت و ماروت را در چاهى آویزان کرده و عذاب میکنند تا روز دیگر. و خداوند متعال دعایى را بهآنها در ثناى خویش تلقین کرده و آنها آن دعا را میخوانند و عذاب براى آنها آسانتر میشود.[۵۱]
طبق یکى از احادیث، هاروت و ماروت از پیغمبر معاصر خود، حضرت ادریس(علیه السلام)خواستند که براى آنها دعا کند و در نتیجه دعاى حضرت، آن دو بین عذاب دنیوى و عذاب اخروى مخیّر شدند.[۵٢]
[↑] بابل کجاست؟
با نگاهى بهاقوال ذکر شده در مبحث پیشین درمى یابیم که لفظ «بابل»، یعنى جایى که هاروت و ماروت در آن جا عذاب شدهاند، در تمامى آنها بهچشم میخورد. در این مورد هرچند برخى مستقیماً جایى مشخص را بهعنوان منظور خود از بابل تعیین کردهاند، ولى بابل طبق نظر صاحب نظران سه جاست:
- ۱- برخى گفتهاند منظور از بابل، شهر «بابل» عراق است؛
۲- بعضى نیز گفتهاند که منظور، «بابل» دماوند است؛
۳- برخى دیگر، منطقه وسیعى از نصیبین تا رأس العین را بهعنوان بابل مطرح کردهاند.[۵٣]
در آیه ۱۰۲ سوره بقره، از هاروت و ماروت در کنار نام حضرت سلیمان(علیه السلام) یاد شده است، با این حال، برخى معتقدند این مسئله بهزمان بعد از حضرت سلیمان برمى گردد. در برخى احادیث نیز آمده است که ماجراى هاروت و ماروت پس از دوران نوح(علیه السلام) بود که سحر و موهومات زیاد شده بود. برخى دیگر نیز معتقدند که این ماجرا در دوران پیامبرى حضرت ادریس(علیه السلام)بوده است. البته هیچ کدام از این دو قول اخیر، صحیح بهنظر نمیرسد، زیرا زمان این دو پیامبر بزرگوار(علیهما السلام)، بسیار جلوتر از حضرت سلیمان(علیه السلام) بوده است و با توجه بهآیه نقل شده، این مطلب بعید مینماید و قول مربوط بههمزمانى هاروت و ماروت با حضرت سلیمان(علیه السلام)یا پس از آن حضرت، صحیحتر است.[۵۴]
[↑] زهره چه کسى بود؟
درباره زهره آمده است که زنى عادى بود که با شوهرش اختلاف داشت و براى قضاوت، نزد هاروت و ماروت آمدند[۵۵] و هاروت و ماروت برخلاف حکم الهى قضاوت کردند بدین صورت که زهره را بهسمت خود دعوت کردند، زهره اسم اعظم خداوند را از آنان پرسید و ایشان این اسم را بهوى آموختند و او با گفتن اسم اعظم بهآسمان رفت، ولى خدا آن اسم را از خاطر زهره برد و او را بهصورت ستاره زهره مسخ کرد.[۵٦]
عبد بن حمید و حاکم و صححه از ابى عبّاس نقل میکنند که زهره زنى بود که در قومش بهاو «بیدَخت» میگفتند.[۵٧]
[↑] اسامى دیگر زهره
براى زهره، زنى که هاروت و ماروت بهوسیله وى بهفتنه افتاده و آزمایش شدند اسامى گوناگونى ذکر شده است. برخى او را «بیدَخت» معرفى کردهاند که همان «ونوس» است و در مدراش، نام زهره بهصورت «استهار» آمده است.[۵٨]
نام این زن در زبان تازى «زهره» و در زبان فارسى «ناهید و بیدخت» میباشد.[۵۹]
در تفسیر الجامع لاحکام القرآن آمده که نامش در تازى «بیدَخت» و در زبان فارسى «ناهیل» و بهزبان عربى «زهره» است. هم چنین در این کتاب، اشاره شده که در بعضى از نسخههاى اصلى، نام وى بهصورت «ناهید» آمده است.[٦٠] نام این زن در داستانهاى یهودى «نعما» آمده است که بهمعناى زن نرمتن میباشد.[٦۱] در کتاب قصص قرآن مجید آمده است که این زن از فرزندان حضرت نوح(علیه السلام) بوده است.[٦٢]
ابن راهویه و ابن مردویه از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نقل میکنند که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
- خدا لعنت کند زهره را که باعث بهفتنه افتادن هاروت و ماروت شد.[٦٣]
افسانه هاروت و ماروت را بسیارى نقل کردهاند که بیشتر این افراد، از عبدالله بنعمر دریافت و نقل کردهاند. سعید و ابن جریر و خطیب از نافع از ابن عمر، سعید بن منصور از مجاهد از ابن عمر، بیهقى از موسى بن جبیر از موسى بن عقبه از سالم از ابن عمر، اسحاق بن راهویه و عبد بن حمید و ابن ابى الدنیا و ابن جریر و ابوشیخ و حاکم و صححه از على بن ابى طالب(علیه السلام)، موحّد بن عبدالرزّاق و ابن ابى شیبه و عبد بن حمید و ابن ابى الدنیا و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و بیهقى از ثورى از موسى بن عقبه از سالم از ابن عمر، حاکم و صححه از سعید بن جبیر از ابن عمر، ابن ابى حاتم از مجاهد از عبدالله بن عمر، ابن منذر و ابن ابى حاتم و حاکم و صححه و بیهقى از ابن عباس، ابن ابى حاتم از ابن عباس، ابن جریر از ابن عثمان هندى از ابن مسعود از ابن عبّاس، عبدالرزّاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر از زهرى از عبیدالله بن عبدالله، سعید بن منصور از خصیف، ابن جریر از ابن عبّاس، ابن جریر از ربیع، ابن ابى حاتم از ابن عباس، ابن جریر و ابن ابى حاتم از مجاهد، این افسانه را نقل کردهاند.[٦۴]
اما افراد معروفى که این افسانه بهنقل از ایشان آمده است، حضرت على(علیه السلام)، ابن مسعود، ابن عباس، عبدالله بن عمر، کعب الاحبار، سدّى و کلبى میباشند.[٦۵]
امام احمد بن حنبل در مسندش این داستان را از یحیى بن ابى بکیر از زهیر بن محمد از موسى بن جبیر از نافع از عبدالله بن عمر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است.[٦٦]
ابوحاتم بن جبّان در صحیحش این داستان را از حسن بن سفیان از ابوبکر بن ابوشیبه از یحیى بن ابى بکیر نقل کرده است.[٦٧]
عبدالرزاق در تفسیرش این داستان را از ثورى از موسى بن عقبه از سالم از ابن عمر از کعب الاحبار نقل کرده است.[٦٨]
این افسانه در منابع شیعى تنها از طریق محمد بن قیس از اباجعفر امام محمدباقر(علیه السلام) نقل شده که امام در پاسخ بهسؤال عطا بهبیان این داستان پرداختهاند.[٦۹]
هرچند گفته شده که عبدالله بن عمر این داستان را از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است، ولى همان گونه که ابن کثیر نیز در تفسیرش بیان کرده صحیحتر آن است که عبدالله بن عمر این داستان را از کعب الاحبار نقل کرده است، نه از پیامبر(صلى الله علیه وآله).[٧٠]
در نقل عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، دو نکته قابل توجه وجود دارد:
- ۱- داستان نقل شده، با آیات و روایات معتبر درباره هم زمانى هاروت و ماروت با حضرت سلیمان(علیه السلام) یا دوران پس از آن حضرت در تناقض آشکار است، زیرا در این جا دارد که هاروت و ماروت هنگام خلقت آدم(علیه السلام) و پس از اعتراض فرشتگان بهخلافت بنى آدم، بهزمین هبوط کردند و مرتکب آن گناهان شدند، در حالى که قرآن کریم نام هاروت و ماروت را در کنار نام حضرت سلیمان(علیه السلام) قرار داده است.
۲- راویان داستانِ نقل شده از ابن عمر که آن را از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بیان میکند، از دیدگاه رجالیون و مفسران اهل سنت همگى ثقه و از رجال صحیحین (بخارى و مسلم) هستند، البته جز موسى بن جبیر که او را موثق و مورد اطمینان نمیدانند.[٧۱]
شیخ تسترى، عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل قرشى عدوى را در زمره اصحاب و یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شمرده است.[٧٢]
امیر مؤمنان على(علیه السلام) در وصف عبدالله بن عمر فرموده است:
- همانا سعد بن مالک و عبدالله بن عمر، حق را یارى نمیکنند و باطل را نابود نمیسازند.[٧٣]
همچنین حضرت در جاى دیگرى میفرمایند:
- همانا او آن گونه که من میدانم در بین کوچک و بزرگ مردم، زشتترین و قبیحترین است.[٧۴]
همچنین حضرت در پاسخ بهنصیحت ابن عمر براى برگرداندن انتخاب خلیفه بهشورا، بهوى فرمود:
- واى بر تو! آیا من نسبت بهخلافت، طمعى داشتم؟ ...ای احمق! از نزد من برخیز که سزاوار نیست تو این سخنان را بر زبان جارى سازى![٧۵]
نقل شده که ابن عمر براى فرار از بیعت با امیرالمؤمنین على(علیه السلام) بهسوى مکه گریخت و حضرت دستور تعقیب وى را صادر کردند تا این که ام کلثوم شفاعت او را نزد پدرش کرد، آنگاه حضرت فرمود:
- رهایش کنید تا هرکارى که دلش میخواهد بکند.[٧٦]
عــمر، خلیفه دوم، پس از سخن مردى در مورد خــلافت عبدالله بن عمر پس از او، گــفت:
- خدا تو را بکشد!... واى بر تو! چگونه کسى را جانشین خود سازم که از طلاق دادن زنش عاجز است؟[٧٧]
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، عبدالله بن عمر این روایت را از کعب الاحبار دریافت کرده است نه از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)،[٧٨] بنابراین، روایت نقل شده، از لحاظ رجالى، معتبر و قابل اعتماد نیست.[٧۹]
[↑] کعب الاحبار
نام اصلى او کعب بن ماتع حِمْیَرىّ، کنیهاش ابواسحاق و معروف بهکعب الاحبار است.[٨٠] وى دوران جاهلیت را درک کرده، در زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ایمان نیاورده، بهروایتى در زمان ابوبکر و بهروایتى دیگر در زمانعمر بن خطاب اسلام آورده است.[٨۱]
کعب الاحبار از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بهصورت مرسل، و از عمر، صهیب و عایشه روایت نقل کرده است.[٨٢]
کعب الاحبار از منظر علما و رجال شناسان، ثقه و مورد اعتماد نیست و افسانه هاروت و ماروت را از کتابهاى یهود نقل کرده است.[٨٣]
با این نکته میتوان جعلى بودن این حدیث را از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه شد، زیرا کعب الاحبار در زمان پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مسلمان نشده و کسى که در زمان ایشان مسلمان نشده باشد، احادیث او همان گونه که بیان شد، مرسل است و حدیث مرسل از منظر رجال شناسان، در زمره احادیث ضعیف قرار میگیرد.[٨۴]
[↑] افسانه هاروت و ماروت در منابع یهود و یونان قدیم
علامه سیدمحمد حسین طباطبایى در تفسیر المیزان مینویسد که داستان هاروت و ماروت، مطابق افسانههایى است که یهودیان در مورد این دو فرشته میگویند و بیشباهت بهخرافات یونانیان قدیم در مورد ستارگان نیست![٨۵]
علاوه بر این در نامه دوم پطرس حوارى باب دوم، این افسانه را میبینیم که میگوید:
- زیرا هرگاه خدا بر فرشتگانى که گناه کردند شفقت ننمود، بلکه ایشان را بهجهنّم انداخته بهزنجیرهاى ظلمت سپرد تا براى داورى نگاه داشته شوند.[٨٦]
همینطور در رساله یهودا سطر ششم آمده است:
- فرشتگانى را که ریاست را حفظ کردند، بلکه مسکن حقیقى خود را ترکنمودند و از زنجیرهاى ابدى در تحت ظلمت بهجهت قصاص یوم عظیم نگاه داشته است.[٨٧]
با توجه بهمطالب گفته شده، نتیجه میگیریم که این داستان در زمانهاى قبل از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده و کعب الاحبار نیز آن را از کتابهاى بنى اسرائیل نقل کرده است.
[↑] دلایل نادرستى افسانه هاروت و ماروت
[۱]- عصمت ملائکه از زبان امام حسن عسکرى(علیه السلام)
امام حسن عسکرى(علیه السلام) پس از شنیدن داستان هاروت و ماروت، فرمودند:
- به خدا پناه میبرم از این سخنان! زیرا ملائکه معصوم هستند و از کفر و کارهاى پلید بهلطف خداوند در امان اند.[٨٨]
امام(علیه السلام) پس از این که با استناد بهآیات قرآن ثابت میکنند که این دو، خلیفه و پادشاه نبودهاند، میفرماید:
- اگر اینها خلیفه و جانشین خدا بر روى زمین بودند، در واقع همچون انبیا و ائمه بودند. پس آیا از ائمه و انبیا(علیهم السلام) قتل نفس و زنا سر میزند؟
آنگاه میفرماید:
- طبق آیات قرآن، پیغمبران و امامان(علیهم السلام) از جنس بشر بودهاند و خداوند در سوره یوسف میفرماید: «وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى؛[٨۹] ما قبل از تو (اى پیامبر) هیچ رسولى سوى مردم نفرستادیم مگر مردانى بودند از اهالى شهرها که بهآنان وحى میکردیم.» پس خداوند، خود فرمودهاند که ملائکه را بهعنوان امام و حاکم و خلیفه بهزمین نفرستاده است و آنها فقط بهسوى انبیا فرستاده میشدند.[۹٠]
سپس امام حسن عسکرى(علیه السلام) براى اثبات عصمت ملائکه بهآیه ۶ سوره تحریم استناد میفرماید:
- لا یَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛ خداوند را در دستوراتش نافرمانى نمیکنند و هر آن چه را دستور دارند انجام میدهند.[۹۱]
هم چنین امام حسن عسکرى(علیه السلام) براى عصمت ملائکه بهآیات ۱۹ و ۲۰ سوره انبیاء نیز استدلال میفرماید:
- وَلَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُونَ * یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ لا یَفْتُرُونَ؛ و براى اوست آن کسانى که در آسمانها و زمین هستند و ایشان که نزد اویند (یعنى ملائکه) از عبادت او سر باز نمیزنند و خسته نمیشوند؛ شبانه روز در تسبیح اویند و بازنمى ایستند.[۹٢]
آیات ۲۶ ۲۸ سوره انبیاء نیز دلایل دیگر امام عسکرى(علیه السلام) براى عصمت ملائکه و رد این داستان است که میفرماید:
- بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ؛ بلکه بندگان گرامى خدا هستند که در گفتار از خداوند سبقت نمیگیرند و بهدستور او کار میکنند، علم خداوند بهآنها احاطه دارد و جز براى کسانى که مورد رضایت خداوند هستند، شفاعت نمیکنند و از خوف و خشیت الهى در ترس و نگرانى هستند.[۹٣]
ابى حیان اندلسى در تفسیر البحر المحیط با استناد بهآیه ۶ سوره تحریم و آیات ۱۹ و ۲۰ سوره انبیاء، این داستان را رد کرده است.[۹۴]
[۲]- ردّ این داستان توسط امام رضا(علیه السلام)
حضرت امام رضا(علیه السلام) در پاسخ بهسؤال مأمون، درباره زهره فرمودند:
- خداوند دشمنان خود را بهصورت انوارى درخشان که تا پایان جهان، باقى و برقرار باشند، مسخ نخواهد کرد و مسخ شدگان بیش از سه روز، زنده نمیمانند و تولید مثل نیز نمیکنند، و امروزه در روى زمین هیچ جانور مسخ شدهای وجود ندارد، و حیواناتى مثل میمون، خوک و خرس و امثال آنها که بهعنوان مسخ شده شهرت پیدا کردهاند، خودشان مسخ شده نیستند، بلکه شبیه آن چیزهایى هستند که خداوند کسانى را که بهخاطر انکار توحید و تکذیب پیامبران، لعن و نفرین و غضب فرموده، بهآن اَشکال مسخ نموده است.[۹۵]
[٣]- نادرستى این داستان از دیدگاه مفسران قرآن
بسیارى از مفسران عظیمالشأن شیعه و سنى ذیل آیه ۱۰۲ سوره مبارکه بقره در ردّ این افسانه سخن گفتهاند.
علامه طباطبایى(رحمه الله) در تفسیر المیزان، این داستان را مجعول و خرافى میداند که در آن بهفرشتگان خدا که قرآن بهپاکى و طهارت آنها تصریح کرده، نسبت معصیت داده شده است؛ آنهم شرک و معصیتهاى بسیار شنیع و ونیع.[۹٦]
قرطبى نیز در تفسیرش این داستان را ضعیف دانسته و آن را نقض قانون ملائکه که امین خدا در وحى و سفیران خدا بهپیامبرانش میباشند، معرفى کرده و نقل چنین داستانى را از ابن عمر و دیگران بعید دانسته است.[۹٧] هم چنین وى سخن فرشتگان را بهخدا که «ما را سزاوار نیست» بهمعناى قادر نبودن خدا بهآزمایش فرشتگان برداشت کرده و از نسبت دادن سخن کفر بهفرشتگان پاک الهى، بهخداوند پناه برده است.[۹٨]
امام فخر رازى در تفسیر الکبیر در ردّ این داستان بهاین نکته اشاره داشته که سخن مفسّران در رابطه با انتخاب بین عذاب دنیوى و اخروى توسط هاروت و ماروت صحیح نیست، زیرا خداوند متعال، مشرکى را که در طول عمرش بهخداوند شرک ورزیده، مخیّر کرده که از میان توبه و عذاب یکى را انتخاب کند، پس چگونه ممکن است بههاروت و ماروت بگوید که بین عذاب دنیوى و اخروى یکى را اختیار کنند و این (نعوذ بالله) بخل خداوند را میرساند.[۹۹]
علامه طباطبایى(قدس سره) نیز حدیثى را که مورد اتفاق میان شیعه و سنى است، نقل میکند و آن حدیث این است که هرچه با کتاب خداوند (قرآن) مطابقت کرد، بگیرید و آن چه با آن مخالفت کرد، رهایش کنید. و این میزانى کلى براى سنجش روایات پیامبر و اولیاى اوست.[۱٠٠] حال اگر بر اساس این حدیث پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بخواهیم در مورد داستان هاروت و ماروت قضاوت کنیم، میبینیم با عصمت ملائکه که در قرآن آمده، مخالف است، پس آن را رها میکنیم.
[۴]- آفرینش زهره هنگام آفرینش آسمانها
در تفسیر آیه ۴۰ سوره یس آمده است: هنگامى که آسمان خلق شد، در آن آسمان، هفت چرخان زحل، مشترى، بهرام، عطارد، زهره، خورشید و ماه نیز خلق شد.[۱٠۱] و این معناى آیهای است که میفرماید: «وَکُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ؛[۱۰۲] و همه آنها در یک مدار میگردند».
[۵]- پاک بودن زهره از لحاظ خلقت
علامه طباطبایى(قدس سره) در تفسیر المیزان میگوید:
- خنده دار است که ستاره زهره را زن بدکاره مسخ شده بدانیم، در حالى که میدانیم او از لحاظ آفرینش، پاک است و خدا نیز بهآن قسم یاد کرده و فرموده است: «الْجَوارِ الْکُنَّسِ؛[۱۰۳] قسم بهستارگان حرکت کنندهای که پوشیده میشوند». و گفتهاند که منظور از این ستارگان، مریخ، مشترى، زهره، زحل و عطارد میباشد.[۱۰۴]
بر اساس آن چه گفته شد، نتیجه آن است که حدیث نسبت داده شده بهپیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) درباره لعن و نفرین زهره، صحیح نیست.[۱۰۵]
[↑] نتیجه کلى بحث
علاوه بر دلایلى که از قرآن و ائمه معصومین(علیهم السلام) و از زبان مفسران بزرگ قرآن ارائه شد، دلایل دیگرى نیز بر ردّ این قضیه وجود دارد که بهآنها اشاره میکنیم:
- ۱- کسانى که هاروت و ماروت را دو انسان و پادشاه دانستهاند، پشتوانه روایى از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) یا ائمه معصومین(علیهم السلام) ندارند و همان گونه که اشاره شد هم خود پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و هم ائمه(علیهم السلام) در روایاتشان بهفرشته بودن هاروت و ماروت اذعان داشتهاند.
۲- اگر این داستان، راوى موثّق یا پشتوانه روایى داشت، نباید بهاَشکال گوناگون نقل میشد یا این که دست کم با اختلاف اندکى نقل میشد. از این رو، اختلافات بسیار در این داستان بر آن خدشه وارد میسازد. براى مثال در یک نقل، شخص مقتول توسط هاروت و ماروت کودکى است بیگناه و در نقل دیگر، مقتول، شوهر زهره است. یا گناهان گفته شده در یک نقل، زنا، شرب خمر، سجده بر بت و قتل نفس میباشد و در نقلهاى دیگر، علاوه بر چهار مورد مزبور، اجراى حکم ناعادلانه و آموختن اسم اعظم خدا بهزهره نیز در زمره این گناهان قرار گرفته است. هم چنین فراوانى اقوال گوناگون در مورد بابل که گفته شده محل عذاب ماروت و هاروت است، از دیگر اختلافات موجود در این داستان میباشد.
۳- این که گفته شده فرشتگان در مورد عصیان بنى آدم بهدرگاه خدا شکایت کردند، نمیتواند درست باشد، زیرا فرشتگان بر اساس آیات قرآن و احادیث، فقط یک بار بهخداوند اعتراض کردند که آن هم زمان خلقت آدم بود. با توجه بهاین که فرشتگان هنگام خلقت جمله «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛[۱۰٦] من چیزى میدانم که شما آن را نمیدانید» را از خداوند متعال شنیدهاند، آیا بحث و مخالفت با خدا، دلیلى جز عناد فرشتگان میتواند داشته باشد؟ در حالى که ما فرشتگان را معصوم میدانیم و این گونه گناهان را براى آنان که همواره بهعبادت خدا مشغول اند، نسبت و اتهامى بیپایه و اساس میشماریم.
۴- در یکى از این کتابها آمده است که زهره بههاروت و ماروت پیشنهاد سوزاندن قرآن (کلام خدا) را داد. در این جا اگر منظور از قرآن، قرآن پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) باشد که بعید مینماید، زیرا این ماجرا در دوران پس از حضرت سلیمان(علیه السلام) و قبل از نبوت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) اتفاق افتاده است، اما اگر قرآن بهکتاب پیامبر الهىِ آن زمان اطلاق شده باشد، مسئله دیگرى است، هرچند بههیچ کدام از کتابهاى آسمانى (جز کتاب پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) «قرآن» اطلاق نشده است.
۵- راویان غیر معتبر این داستان، خود دلیلى بر رد این داستان است. اوّلین آنها کعب الاحبار است که بر اساس مدارک ارائه شده، وى این داستان را از کتابهاى بنى اسرائیل و یهود نقل کرده است و از لحاظ وثاقت، از نظر شیعه، موثّق و قابل اعتماد نیست.
از افراد غیر موثّق دیگر، عبدالله بن عمر است که بر اساس فرمایشات امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) شخصیتى متزلزل داشته و مورد تأیید ایشان نبوده و از طرفى این داستان را از کعب الاحبار نقل کرده، نه از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از این رو، روایت نقل شده، قابل اعتماد نیست. هم چنین محمد بن قیس و موسى بن جبیر دیگر راویان این داستان نیز از منظر رجالیون، افرادى ضعیف هستند.
بنابراین با استناد بهآیات قرآن کریم و روایات نقل شده از ائمه اطهار(علیهم السلام) و نیز استدلالهاى عقلى، ثابت میشود که هاروت و ماروت دو فرشته الهى بودند که مرتکب گناهى نشدهاند نه دو پادشاه، و افسانه نقل شده در مورد این دو، خرافى، جعلى و بهنقل از کتابهاى بنى اسرائیل و از اسرائیلیات است.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- بقره (۲)، آیه ۱۰۲٫
[٢]- در برخى کتابها، سه فرشته عنوان شده است.
[٣]- عباس مهرین شوشترى، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۶۸، ذیل واژههاى هاروت و ماروت.
[۴]- آرتور جفرى، واژههاى دخیل در قرآن مجید، ص ۴۰۹، ذیل واژههاى هاروت و ماروت.
[۵]- محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۶، ذیل واژههاى هاروت و ماروت.
[٦]- ابوعبدالله محمد بن احمد انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۳٫
[٧]- ابوحیان اندلسى، تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۴۹۸.
[٨]- امام فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۲۰٫
[۹]- محمد خزائلى، همان، ص ۶۵۵، ذیل واژههاى هاروت و ماروت.
[۱٠]- بقره (۲)، آیه ۱۰۲٫
[۱۱]- عباس مهرین شوشترى، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۳۳، ذیل واژه مَلِک.
[۱٢]- همان، ص ۴۲۷، ذیل واژه ملائکه.
[۱٣]- محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۵، ذیل واژههاى هاروت و ماروت.
[۱۴]- همان، صص ۶۵۵-۶۵۶.
[۱٧]- آرتور جفرى، واژههاى دخیل در قرآن مجید، ص ۴۰۸، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[۱٨]-محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۵ و عباس مهرین شوشترى، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۶۸، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[٢۱]- آرتور جفرى، همان، ص ۴۰۹، بهنقل از کتاب لیتمان، ص ۸۳٫
[٢٢]- محمد خزائلى، همان، ص ۶۵۳ ۶۵۴، ذیل واژگان هاروت و ماروت.[٢٣]- SALE.[٢۴]- عباس مهرین شوشترى، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۶۸، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[٢۵]- ابوبکر عتیق نیشابورى، قصص قرآن مجید، ص ۱۶٫
[٢٦]- میر سید شریف جرجانى، ترجمان القرآن، ص ۹۵، ذیل واژه هاروت.
[٢٧]- همان، ص ۸۱، ذیل واژه ماروت.
[٢٨]- احمد بن عبد ربهاندلسى، العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴٫
[٢۹]- محمود حسن دیوبندى، تفسیر کابلى، ج ۱، ص ۸۴ و ابوالفضل جمالالدین محمد بن مکرم بن منظور افریقى مصرى، لسان العرب، ج ۶، ص ۳۲۴٫
[٣٠]- آرتور جفرى، واژههاى دخیل در قرآن مجید، ص ۴۰۸٫
[٣۱]- شریف ابى القاسم على بن الطاهر ابى احمد حسین، امالى سید مرتضى، ج ۲، ص ۸۰؛ فخر رازى، التفسیر الکبیر،ج ۳، ص ۲۱۸ و شیخ ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۱
[٣٢]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، جلد ۲، ص ۵۲ و ابوالفداء اسماعیل بن کثیر قرشى دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۱۷۳
[٣٣]- امالى سید مرتضى، ج ۲، ص ۸۱٫
[٣۴]- همان و طبرسى، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۱
[٣۵]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۲٫
[٣٦]- همان.
[٣٧]- محمد بن جریر طبرى، ترجمه تفسیر طبرى، ج ۱، ص ۹۸
[٣٨]- کهف (۱۸)، آیه ۵۰
[٣۹]- بقره (۲)، آیه ۱۰۲
[۴٠]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۴
[۴۱]- بقره(۲)، آیه ۱۰۲
[۴٢]- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۵۶
[۴٣]- سید ابراهیم بروجردى، تفسیر جامع، ج ۱، ص ۲۲۷
[۴۴]- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۴۸
[۴۵]- همان، ص ۵۵۲
[۴٦]- سید على اکبر قرشى، تفسیر احسن الحدیث، ج ۱، ص ۲۰۴
[۴٧]- محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۳، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[۴٨]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۲
[۴۹]- طبرى، ترجمه تفسیر طبرى، ج ۱، صص ۹۶-۹۷
[۵٠]- ابوبکر عتیق نیشابورى، قصص قرآن مجید، ص ۱۷
[۵۱]- همان.
[۵٢]- محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۴، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[۵٣]- طبرسى، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۱
[۵۴]- ر.ک: محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۴ و انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۱
[۵۵]- محمد خزائلى، همان، ص ۶۵۴، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[۵٦]- همان.
[۵٧]- جلال الدین سیوطى، الدر المنثور فى التفسیر المأثور، ج ۱، ص ۱۸۶
[۵٨]- محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص ۶۵۴، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[۵۹]- ابوبکر عتیق نیشابورى، قصص قرآن مجید، ص ۱۶
[٦٠]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۱
[٦۱]- محمد خزائلى، همان، ص ۶۵۴، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[٦٢]- ابوبکر عتیق نیشابورى، همان، ص ۱۶
[٦٣]- جلال الدین سیوطى، الدر المنثور فى التفسیر المأثور، ج ۱، ص ۱۸۶
[٦۴]- همان، صص ۱۸۵-۱۹۰
[٦۵]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۱
[٦٦]- ابن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۱۷۴
[٦٧]- همان.
[٦٨]- همان.
[٦۹]- ابونصر محمد بن مسعود بن عیّاش سلمى سمرقندى، تفسیر العیاشى، ج ۱، ص ۷۱
[٧٠]- ابن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۱۷۴
[٧۱]- ر.ک: همان.
[٧٢]- شیخ محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج ۶، ص ۵۳۸
[٧٣]- عبدالحمید ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۱۴۷
[٧۴]- تسترى، همان، ج ۶، ص ۵۳۹، بهنقل از: تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۴۲۸
[٧۵]- ابن ابى الحدید، همان، ج ۴، باب ۵۳، ص ۱۰
[٧٦]-ر.ک: همان، ص ۱۱
[٧٧]- تسترى، قاموس الرجال، ج ۶، ص ۵۴۰، بهنقل از: تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۲۲۷
[٧٨]- ابن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۱۷۴
[٧۹]- ر.ک: تسترى، همان، ج ۶، ص ۵۴۱
[٨٠]- شهاب الدین ابوالفضل احمد بن على بن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۴۳۸
[٨۱]- همان.
[٨٢]- همان.
[٨٣]- ابن کثیر دمشقى، همان، ص ۱۷۵
[٨۴]- ر.ک: صبحى صالح، علوم حدیث و اصطلاحات آن، ص ۱۲۷
[٨۵]- سید محمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۳۲۴
[٨٦]- عباس مهرین شوشترى، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۶۹، ذیل واژگان هاروت و ماروت.
[٨٧]- همان.
[٨٨]- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۵۲
[٨۹]- یوسف (۱۲)، آیه ۱۰۲
[۹٠]- شیخ صدوق، همان، ج ۱، ص ۵۵۳
[۹۱]- همان، ص ۵۵۲ و تحریم (۶۶)، آیه ۶
[۹٢]- همان و انبیاء (۲۱)، آیههاى ۱۹ و ۲۰
[۹٣]- همان، ص ۵۵۳ و انبیاء (۲۱)، آیههاى ۲۶ ۲۸
[۹۴]- ابو حیان اندلسى، تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۴۹۸
[۹۵]- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۵۵ و ۵۵۶
[۹٦]- سید محمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۳۲۴
[۹٧]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۲
[۹٨]- همان.
[۹۹]- فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۲۰
[۱٠٠]- سید محمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۳۲۵
[۱٠۱]- انصارى قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص ۵۲
[۱٠٢]- یس (۳۶)، آیه ۴۰
[۱٠٣]- تکویر (۸۱)، آیه ۱۶
[۱٠۴]- سید محمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۳۲۴
[۱٠۵]- ابوحیان اندلسى، تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۴۹۸
[۱٠٦]- بقره (۲)، آیه ۳۰
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سیّد على حسینی فاطمى، هاروت و ماروت از واقعیت تا افسانه، ۱۵-تاریخ در آیینه پژوهش، زمستان ۱۳٨۵، شماره ۱۲؛ برگرفته از منابع زیر:۱- قرآن مجید.
۲- ابن ابى الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات کتابخانه آیتالله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ ق.
۳- ابن بابویه قمى، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ترجمه و تصحیح حمیدرضا مستفید و على اکبر غفارى، تهران، نشر صدوق، ۱۳۷۲٫
۴- افریقى حصرى، ابوالفضل جمالالدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، جلد ۶، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۷ م.
۵- اندلسى، ابوحیان، تفسیر البحر المحیط، ج ۱، بیروت، دار الکتب العلمیّه، ۱۴۱۳ ق.
۶- اندلسى، احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفرید، ج ۸، عبدالمجید ترحینى، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۷ ق.
۷- انصارى قرطبى، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۲، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق.
۸- بروجردى، سید ابراهیم، تفسیر جامع، ج ۱، تهران، کتابخانه صدر، ۱۳۶۲٫
۹- تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرّجال، جلد ۶، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، ۱۴۱۴ ق.
۱۰- جرجانى، میر سید شریف، ترجمان القرآن، ترتیب داده عادل بن على بن عادل حافظ، بهکوشش محمد دبیر سیاقى، تهران، چاپخانه حیدرى، ۱۳۳۳٫
۱۱- جفرى، آرتور، واژههاى دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدرهاى، تهران، انتشارات توس، ۱۳۷۲٫
۱۲- خرّمشاهى، بهاءالدین، قرآنپژوهى، تهران، نشر فرهنگى مشرق، ۱۳۷۲٫
۱۳- خزائلى، محمد، اعلام قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۱٫
۱۴- دیوبندى، محمود حسن، تفسیر کابلى، ج ۱، زیر نظر هیئتى از علماى افغانستان، تهران، نشر احسان، ۱۳۷۵٫
۱۵- سادات ناصرى، سید حسن و دانش پژوه، منوچهر، هزار سال تفسیر فارسى: سیرى در متون کهن تفسیرى پارسى با شرح و توضیحات، تهران، نشر البرز، ۱۳۶۹٫
۱۶- سلمى سمرقندى، ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش، تفسیر العیاشى، ج ۱، تصحیح و تعلیق سیدهاشم رسولى محلاتى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۱ ق.
۱۷- سید مرتضى، امالى، ج ۲، سید محمد بدرالدین نعسانى حلبى، قم، کتابخانه آیتالله العظمى مرعشى نجفى، ۱۴۰۳ق.
۱۸- سیوطى، جلالالدین، الدر المنثور فى التفسیر المأثور، ج ۱، بیروت، دار الکتب العلمیّة، ۱۴۱۱ ق.
۱۹- صالح، صبحى، علوم حدیث و اصطلاحات آن، ترجمه و تحقیق دکتر عادل نادرعلى، تهران، انتشارات اسوه، ۱۳۸۳٫
۲۰- طباطبایى، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، [بى جا]، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، ۱۳۶۴٫
۲۱- طباطبایى، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، ۱۳۷۵٫
۲۲- طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ۱، ترجمه آیات، تحقیق و نگارش على کرمى، تهران، انتشارات خوارزمى، [بى تا].
۲۳- طبرى، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبرى، ج ۱، گردآورنده ابوعلى محمد بلعمى، بهتصحیح و اهتمام حبیب یغمائى، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷٫
۲۴- عتیق نیشابورى، ابوبکر، قصص قرآن مجید، بهاهتمام یحیى مهدوى، تهران، انتشارات خوارزمى، ۱۳۷۰٫
۲۵- عسقلانى، احمد بن على بن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۸، بیروت، دار صادر، ۱۳۲۶ق.
۲۶- فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج ۳، بیروت، دار احیاء التراث العربى، [بى تا].
۲۷- قرشى دمشقى، اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۱۵ ق.
۲۸- قرشى، سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج ۱، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۴٫
۲۹- مهرین شوشترى، عباس، فرهنگ کامل لغات قرآن، تهران، انتشارات گنجینه، ۱۳۷۴٫