جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

لشکرکشی ابرهه به مکه به‌روایت تاریخ و قرآن

از: حمید آریان (دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث)

لشکرکشی ابرهه به مکه به‌روایت تاریخ و قرآن

(بخش دوم)


فهرست مندرجات




[] اسباب و انگیزه‌های حمله به مکه

چنان که گذشت از نظر تاریخی وقوع لشکرکشی ابرهه به مکه امری مسلم است. شهر مکه در آن هنگام مرکز دینی مردم عرب و مورد توجه همه اقوام و قبایل آن سامان بود. در همان سال‌ها و زمان‌ها نیز ابرهه حبشی در آن حدود می‌زیست و بخشی از کارهایش در کتیبه‌ها ثبت است، زیاده‌طلبی و کامجویی‌های ابرهه و جسارت‌هایش هم که زبان زد تاریخ است، روایات اسلامی هم جزئیات حادثه را که قابل تطبیق با وضع زمان و مکان است، بیان کرده‌اند[۱] اما سؤال این است که سبب لشکرکشی ابرهه به مکه چه بود؟ او با چه انگیزه‌ای سپاهی مجهز بیاراست و آهنگ هجوم به شهر و بنای مقدسی نمود که تا آن روز از تیررس هجمه‌های نظامی حبشه و روم و ایران دور مانده بود؟

اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برای این اقدام متهورانه و بد فرجام از سوی تحلیل‌گران تاریخ عربِ دوره جاهلی ذکر شده که در خور تأمل و بررسی است.


[] انگیزه مذهبی

در غالب روایاتی که ماجرای این حمله و اسباب آن گزارش شده، از برپایی کلیسایی با شکوه در صنعأ به‌نام قُلَّیس[٢] در زمان حاکمیت ابرهه یاد می‌شود که به دستور و زیر نظر او بنا نهاده شد؛ معبدی با عظمت که به‌عنوان نماد آیین مسیحی و مظهر نشر و ترویج آن در عربستان جنوبی شناخته می‌شد. این کلیسا ظاهراً به قصد تثبیت پایه‌های مسیحیت در خطه جنوبی شبه جزیره بر پا شد، اما به زودی در تقابل با کعبه مرکز دینی مقدس دیرینه عرب در قسمت مرکزی جزیره قرار گرفت. بنا به برخی اخبار، ابرهه اعراب نواحی جنوب و مرکزی جزیره را از حج به سوی مکه منع کرده، به آیین مسیحی و زیارت قُلّیس و عبادت در آن فرا خواند.[٣] محیط و بستر دینی ایجاد شده در یمن و علایق مذهبی شخص ابرهه به آیین مسیحی و انگیزه او برای گسترش آن تا حد زیادی این مطلب را تأیید می‌کند. قزمای سیاح[۴] اوضاع دینی یمن را حدود سال ۵٣۵ میلادی (اندکی پس از استقرار ابرهه) گزارش کرده است. او از تعداد زیاد کلیساها و کثرت اسقف‌ها و مبلغان مسیحی و ترویج مسیحیت در بین حمیریان و نبط و بنی جرم و کلیساهای نجران و صنعاء و ظفار که حبشی‌ها بنا کرده بودند، و حضور اسقف جرجنسیوس، مشاور و معاون نجاشی و صاحب کتاب شرایع حمیریان برای اشراف بر کار کلیساها، سخن به میان آورده است.[۵] از سوی دیگر، ابرهه بر حسب شواهد تاریخی و اشارات کتیبه‌ها و روایات، در کار دینش، سخت گیر و سخت کوش بود و برای خود در نشر و تبلیغ دین مسیحی مأموریتی قائل بود. او مسیحی به‌ظاهر متدین و متعصبی بود که درست در جهت سیاست روم و حبشه، گسترش و پیشرفت مسیحیت را سرلوحه برنامه خود ساخته بود و هر مانعی را در این راه سرکوب می‌کرد تا مردم یمن و سایر نقاط عرب آن زمان همه مسیحی شوند. درست در همین جهت اگر مکه به تصرف او در می‌آمد و کعبه ویران می‌شد مسئله مهمی در تاریخ عرب از نظر آنان حل شده بود.[٦] واقع‌بینی و جاه‌طلبی او هم همین را اقتضا داشته است.

سیاست حبشه و روم نیز هم سو، بلکه محرّک و مشوّق چنین انگیزه‌ای می‌توانست باشد، چرا که اگر تمام مناطق عربی و شبه جزیره تحت سیطره مسیحیت در می‌آمد منافع همگی در طرد و دور نگه داشتن نفوذ حکومت ایران بر بلاد عرب تأمین می‌شد.[٧] بنابراین، درهم شکستن مرکزیت دینی مکه و سلب اعتبار آن به‌منظور جلب و جذب مردم جزیره به قُلَّیس می‌توانست به‌اندازه لازم انگیزه و عزم تصرف این شهر و تخریب کعبه را در ذهن و اندیشه حاکم متعصب و جاه طلب یمن به خلجان اندازد.

اما نسبت دادن منشأ این تصمیم بزرگ و پر خطر به عواملی چون آلوده ساختن قُلَّیس از سوی فردی از تیره بنی فقیم[٨] یا وقوع آتش‌سوزی در آن به عمد یا از روی بی‌احتیاطی گروهی از قریش و اهالی مکه،[۹] یا کشته شدن محمد بن خزاعی فرستاده ابرهه برای تبلیغ مسیحیت و دعوت قبایل عرب به حج قُلّیس توسط فردی از قبیله هذیل[۱٠] و امثال آن، حتی اگر به لحاظ تاریخی این امور خود حقیقت داشته باشند، هیچ‌گاه برای توجیه چنین اقدام خطیری از ناحیه ابرهه کافی نمی‌باشند. لذا جواد علی نیز با تأکید بر کم اهمیتی این گونه عوامل می‌نویسد: قصه آلوده ساختن قلیس خواه حقیقت باشد یا اسطوره و افسانه، در هر صورت معقول نیست که عامل اصلی و مستقیمِ بر انگیخته شدن ابرهه برای لشکرکشی به مکه قلمداد شود، بلکه باید سبب و عاملی مهم‌تر و بالاتر از این موضوع در کار بوده، آن چنان که با فتح مکه راهی در پیش روی ابرهه باز کند که ارزشش بسی والاتر از تخریب کعبه باشد؛ راهی که برقراری ارتباط یمن را با شام موجب شود تا مناطق عربی غرب و جنوب، همه تحت حکمرانی دولتی مسیحی قرار گیرند و از این ره گذر، روم و حبشه که دارای دیانت مسیحی اند، گرچه با دو گرایش مذهبی، منفعت ببرند.[۱۱]

اهتمام ابرهه به‌نشر مسیحت را در مأموریتی که به محمد بن خزاعی برای گردش در بلاد عرب و خواندن مردم به زیارت قلیس، داده بود، با فرض صحت روایت آن، نیز می‌توان به‌خوبی مشاهده کرد.


[] انگیزه اقتصادی

صرف نظر از انگیزه مذهبی که در تحریک ابرهه برای هجمه آوردن به مکه نقش اساسی داشت از عوامل دیگری نیز می‌توان در شکل‌گیری این تصمیم یاد کرد. به اعقتاد بعضی پژوهشگران، موقعیت اقتصادی و بازرگانی مکه ابرهه را برای چنان کاری برانگیخت. آن چه سبب شد که ابرهه در صدد انهدام کعبه برآید علت اقتصادی و بازرگانی داشت. او تصمیم گرفت برای انتقال مرکز تجارت بین‌المللی از مکه به شهر صنعاء واقع در جنوب عربستان، کعبه‌ای اما به شکل کلیسا (زیرا عیسوی بود) در صنعأ بسازد. آن کعبه ساخته شد و تاریخ نام معمار و چند تن از بناها و سنگ تراشان آن را ضبط کرده است، ولی بعد از آن که کعبه ابرهه به شکل کلیسا بنا گردید، مرکز بازرگانی بین‌المللی از مکه به جنوب منتقل نشد، لذا ابرهه تصمیم گرفت که کعبه را در شهر مکه ویران کند تا مرکز تجارت بین‌الملل به صنعاء منتقل شود. پس اقدام ابرهه برای ویران کردن کعبه، علت اقتصادی داشته نه مذهبی یا لااقل علت اصلی اقدام او یک منظور اقتصادی بوده است.[۱٢]


[] موقعیت اقتصادی مکه

شهر مکه از دیرباز باراندازی تجاری برای قافله‌هایی بود که از یمن به‌سوی شام یا بالعکس در حرکت بودند. این شهردر مسیر و میانه جاده بسیار مهم بازرگانی یمن-شام، یعنی اصلی‌ترین مسیر بازرگانی منطقه که بیشترین کالاهای مصرفی بازارهای منطقه از آن عبور می‌کرد، قرار داشت و با شبکه‌ای از بازارها و لنگرگاه‌های بازرگانی در ارتباط بود و از این رو، اهمیت و شهرت ویژه‌ای یافته بود.[۱٣] در اوایل قرن ششم، مکه به مرکز تجاری و مالی مهمی تبدیل شد که در روابط تجاری و داد و ستد کشورها و بلاد منطقه، نقشی اساسی ایفا می‌کرد، به گونه‌ای که زمام بازرگانی سرزمین‌های عربی را در دست داشت. در این شهر و اطرافش بزرگ‌ترین بازارهای داد و ستد و کانون‌های شعر و ادب در موسم حج بر پا می‌شد و قافله‌های تجاری آن تا اطراف شبه جزیره و خارج از آن در فعالیت و رفت و آمد بودند.[۱۴] این موقعیت خطیر، هم به لحاظ وجود کعبه که به دست حضرت ابراهیم و اسماعیل بنا شده بود و قداستی ویژه نزد مردمان آن سرزمین داشت، و هم به جهت نقش راهبردی مکه در ارتباطات مواصلاتی و پیوند تجاری بین شمال و جنوب بود. ایجاد جاده‌ای بازرگانی در این منطقه به چند قرن قبل از میلاد بر می‌گشت. چه، دولت سبأ در یمن (٧۵٠-۱۱۵ قبل از میلاد) ناچار از ایجاد راهی خشکی بین یمن و شام در حوالی ساحل غربی جزیره شد که از مکه و بتراء عبور می‌کرد و از آن جا به مصر و شام و بین النهرین و یمامه انشعاب می‌یافت.[۱۵]

بنابراین، دست‌یابی و تسلط بر این شهر به لحاظ اقتصادی اهمیت زیادی داشت و می‌توانست در وضع تجاری مناطق شمال و جنوب جزیره بسیار تأثیرگذار باشد. ممکن است فکر دست‌یابی به عایدات عظیم اقتصادیِ حاصل از کنترل وضع بازرگانی و بازارهای مناطق مرتبط به این مسیرِ مواصلاتی مهم، ابرهه را برای حمله و لشکرشی به مکه مصمم کرده باشد.


[] ارزیابی

اما به نظر می‌رسد که موقعیت مهم اقتصادی-تجاری مکه نمی‌توانست علت اصلی و هدف اول لشکرکشی ابرهه به این شهر باشد، زیرا اگر این موقعیت به لحاظ واقع شدن مکه در مسیر شاه راه تجاری جنوب به شمال شبه جزیره و تأثیرگذاری جدی آن بر بازارهای منطقه بوده باشد، مسلماً تسلط بر چنین نقطه مهمی از سوی هر قدرت سیاسی می‌توانست منافع اقتصادی زیادی را برای او رقم بزند، اما این موقعیت خاص که تابع وضع اقلیمی و شرایط جغرافیایی ویژه‌ای است، قابل انتقال به مکان دیگر، از جمله صنعاء نبود. در این گونه موارد معمولاً نیروهای مهاجم پس از اشغالِ منطقه مورد نظر، منافع آن را در راستای اهداف و سیاست‌های خود مصادره می‌کنند، اما اصل مزیت یا موقعیت اقتصادی آن را سلب نمی‌کنند. بنابراین اگر انگیزه اول ابرهه اقتصادی بود، پس چرا قصد ویران سازی کعبه را نموده بود؟و اگر کعبه در شهرت، اعتبار و مرکزیت تجاری مکه نقش اساسی داشته باشد، آیا هنوز می‌توانستیم حمله یک سیاست مدار کارکشته و متعصب حبشی را به این شهر برای تخریب کعبه، به دلایل صرفاً اقتصادی یا در درجه اول اقتصادی تحلیل و تعلیل نماییم؟ وآیا ابرهه از اهمیت کعبه در ایجاد آن شرایط و موقعیت برای مکه غافل بود و نمی‌دانست که قداست و مکانت دینی کعبه با موقعیت تجاری و اقتصادی مکه پیوندی ناگسستنی دارد؟ این مشکلات دست کم راه را بر منحصر کردن انگیزه حمله در اسباب و علل صرفاً اقتصادی می‌بندد یا استیلاجویی اقتصادی را در رتبه‌ای متأخّر از بعضی علل دیگر قرار می‌دهد.


[] انگیزه سیاسی

مکه و نواحی داخلی عربستان حدود سال ۵٧٠ میلادی (زمان حمله ابرهه)

برخلاف سایر قسمت‌های شبه جزیره، خارج از دست رس و نفوذ بیگانگان بود و استقلال خودش را حفظ کرده بود، اما نواحی شمالی عربستان و نیز سوریه و فلسطین و مصر تحت سلطه امپراطوری روم بود. سواحل خلیج فارس و بین النهرین و قسمت‌های جنوبی شبه جزیره مقهور حکومت پادشاهان ایران بود و قسمتی از سواحل دریای سرخ تا جنوب مکه مطیع پادشاهان مسیحی حبشه بود.[۱٦]

به اعتقاد جواد علی عامل اصلی حمله به مکه هر چه باشد با سیاست و اهداف سیاسی پیوند دارد، زیرا این لشکرکشی از نوع نقشه‌های بزرگ سیاسی و جهانی آن روز بود که آن را پیش تر، قدیم‌ترین سیاست مداران عالم برای سیطره بر راه‌های مواصلاتی، آب‌های گرم و اراضی حاصل خیز دارای محصولات استراتژیک، پیشنهاد کرده بودند.[۱٧] شاید دولت روم محرّک ابرهه برای هجوم به مکه و غیر آن بود تا مناطق عربی غربی تماماً در سیطره مسیحیت قرار گیرد، و از این طریق، منافع روم در دور نگه داشتن حاکمیت نفوذ ایران بر بلاد عرب، تأمین شود. رومیان بارها در جهت قانع ساختن حبشی‌ها در اجرای این طرح و شرکت آنان در جنگ علیه ایران تلاش کرده بودند. اینان همان کسانی بودند که حبشه را تحریک و تشویق به فتح یمن کرده و با کشتی‌ها و کمک‌های مالی خود آنان را پشتیبانی نمودند و فرستاده‌ای به نام جولیانوس را در ایام قیصر یوستی نین برای متقاعد ساختن نجاشی و سمیفع اشوع به‌سوی آن دو گسیل داشتند تا نظر آنان را به‌دلیل داشتن اشتراکات و ارتباطات دینی، برای هم پیمانی با روم و تشکیل جبهه‌ای واحد و همکاری هنگام اعلام جنگ بر ضد ایران، جلب نمایند.[۱٨]

برخی دیگر از محققان نیز در گفتاری مشابه، بر انگیزه‌ای چند وجهی تأکید کرده. بر این اساس قصد فتح مکه هر چند انگیزه مذهبی نیز داشته، ولی در اساس بیشتر به رابطه یمن با شمال مربوط می‌شد تا تمام سرزمین عرب زیر نفوذ مسیحیت و به‌دنبال آن، تحت سیطره و حکومت سیاسی روم قرار گیرد. تحقق این هدف، پیروزی سیاسی-اقتصادی مهمی بود که اگر چنین می‌شد روم از پرداخت عوارض سنگینی که ساسانیان می‌گرفتند رها می‌شد، کالای سیلان و هند بدون واسطه بدان‌ها می‌رسید، کشتی‌های رومی به آسانی و آسودگی خاطر، سراسر دریاهای عربی را تا سیلان و هند و دورتر می‌پیمودند و مهم‌تر از این‌ها قدرت رقیب در شرق، سخت به‌مخاطره افتاده و آسیب‌پذیر می‌شد.[۱۹]

و به قول نولدکه طرح و نقشه‌ای که ابرهه برای استیلای بر مکه در سر داشت و به سرعت با ناکامی رو به رو شد، تداعی کننده ناکامی آلیوس گالیوس[٢٠] در اجرای نقشه اش بود. طرحی که ابرهه در سر داشت بسیار خطیر و مهم بود که اگر تحقق یافته بود امپراطوری روم را به سرزمین هم پیمانان و دوستان حبشی اش در یمن متصل می‌کرد و رؤیای اسکندر و آگوست و همه کسانی که پس از آن دو، اندیشه سیطره بر بخش بزرگی از جهان را در سر می‌پروراندند، به حقیقت می‌پیوست و بی شک وضع سیاسی شبه جزیره دگرگون می‌شد.[٢۱]

به نظر می‌رسد نتوان برای این لشکرکشی پرطمطراق، انگیزه واحدی را تعیین کرد، این حرکت گسترده اهدافی چند سویه را در امتداد هم تعقیب می‌کرد: هم مذهبی، هم اقتصادی و هم سیاسی که بر اساس نقشه‌ای به ظاهرسنجیده طراحی شده بود. جوانب این طرح به گونه خاصی در ارتباط با یکدیگر دیده شده بود؛ نه می‌توان گفت صرفا منافع اقتصادی مد نظر ابرهه بود، و نه می‌توان هدفش را در سلطه سیاسی بر تمام عرب منحصر نمود، و نه می‌توان اهداف یاد شده را از مقاصد دینی او جدا کرد. به یک معنا در طرح او هیچ یک از این جوانب سه گانه مغفول واقع نشده بود؛ نقشه و طرحی که شاید با تصرف مکه و تخریب کعبه آغاز می‌شد و در مرحله بعد با تسلط بر جاده تجاری یمن-شام و بازارهای مرتبط با آن و سپس انتقال مرکزیت دینی شبه جزیره به صنعاء ادامه می‌یافت و در نهایت با دست اندازی به سرزمین حیره و متصرفات دولت ساسانی در بین النهرین و پیوستن به مرزهای روم پایان می‌گرفت. اگر این نقشه، پیاده می‌شد هر سه هدف مذهبی، اقتصادی و سیاسی را باهم تأمین می‌کرد. اما در این میان، انگیزه دینی خود او، و اقدامی که چنان انگیزه‌ای را می‌توانست محقق کند، اهمیت و حساب ویژه‌ای داشت.

چنین به‌نظر می‌رسد که نقطه اصلی و عنصر کانونی درتصمیم گیری ابرهه برای یورش به سمت مکه، انگیزه مذهبی بوده و انگیزه‌های دیگر، تابع یا فرعِ بر آن بوده‌اند، چرا که اگر او می‌توانست به هر نحو مردم مناطق مرکزی و شمالی شبه جزیره را با مرکزیت مکه که از سلطه دولت‌های دیگر آزاد بودند، از نظر عقیده و دین با خو د همراه و هم کیش کند، به آسانی می‌توانست بر شریان اقتصادی منطقه هم دست یابد و اراده سیاسی دولت صنعاء را هم بر تمامی ساکنان شبه جزیره تحمیل نماید، مرزهای امپراطوری ساسانی را تهدید کند و تا سرحدات روم هم به پیش رود. چون در شکل طبیعی قضیه، تنها با فرض گسترش مسیحیت و تحوّل دینی مردم و قبایل منطقه، آن اهداف سیاسی و اقتصادی با کمترین هزینه و ضریب بالای موفقیت، بر آوردنی بود، ولی اگر تغییر مذهبی اساس قرار نمی‌گرفت، معلوم نبود که این لشکرکشی چه دست آورد سیاسی یا اقتصادی مهمی را رقم زند، کمترین پیامدهایش هم احتمالا مقاومت و ستیز قبایل با مهاجمان و انتظار ناامنی دائم در آن مناطق بود. این بود که تهاجم به مرکزی که کانون اتصال روحی و نماد پیوستگی قومی عرب در شبه جزیره بود؛ یعنی کعبه، در مرحله اول واساسی این طرح قرار گرفت تا با درهم شکستن آن، نظام فکری و رشته پیوستگی روحی قبایل مختلف ازهم گیسخته شود و به دنبال ایجاد خلأ معنوی و بحران عقیدتی، آیین مسحیت بر آنان عرضه و تحمیل شود و در پس آن، اهداف دیگر دنبال شود. بنابراین، انگیزه دینی، نقش محوری و اساسی را در این حمله حایز بود و درکنار آن، سایر انگیزه‌ها آنقدر کلیدی یا مهم نبودند که بتوانند خطرپذیری چنین تصمیم گستاخانه‌ای را برای ابرهه موجّه کنند، و به دلیل همین ایده ویران‌گر بود که به سرنوشتی آن چنان دهشتناک گرفتار آمدند. به قول نولدکه چیزی اتفاق افتاد که در حساب نیامده بود و مکه‌ای که ابرهه قصد ویرانی‌اش را داشت، دودمان پادشاهی او و جانشینانش را در یمن بر باد داد؛ نه تنها آنان، که امپراطوری بیزانس را در بلاد شام، و پادشاهی ساسانی را در عراق و هر جای دیگر درهم کوبید.[٢٢]


[٢]- چگونگی شکست و هلاکت ابرهه

مسئله بسیار مهم و اساسی دیگر در ماجرای حمله اصحاب فیل به مکه، چگونگی شکست و عقب نشینی آن‌هاست. تمام پژوهشگرانی که لشکرکشی ابرهه را به مکه به عنوان واقعیتی تاریخی در معرض بحث گذاشته‌اند، در این نکته، اتفاق نظر دارند که این اقدام با ناکامی و بدفرجامی روبه رو شد، حتی بعضی خاورشناسان یا نویسندگانی هم که اصرار دارند قضیه را طبق اشاره پروکوپیوس بر موضوع حمله به ایران تطبیق کنند، از انصراف و عقب نشینی فوری سپاه ابرهه سخن به میان آورده و دلیل آن را هم وجود خطرها و پایان ناگوار ذکر کرده‌اند. امّا این لشکرکشی چرا و چگونه متوقف شد و عاقبت سرنوشت ابرهه به کجا انجامید؟

همان گونه که قبلاً گفتیم متأسفانه در منابع غربی درباره این تهاجم و سرانجام آن و حتی پایان حکومت و سرنوشت ابرهه چیزی یافت نمی‌شود، به همان دلایلی که ذکرش رفت. اما خوشبختانه، اصل واقعه و بعضی از جزئیات آن به تواتر از سوی شاهدان عینی صحنه، یعنی مردم مکه برای نسل بعد بازگو و نقل شده و اندکی بعد در کتاب‌ها و نوشته‌ها ثبت گردیده است. عظمت، خارق العادگی و دهشتناکی حادثه از یک سو، و گره خوردنش با تاریخ اسلام به علت تقارن آن با میلاد پیامبر اسلام از سوی دیگر، خاطره آن را برای همیشه در یاد مسلمانان در طول قرن‌ها جایگزین و تثبیت نمود،[٢٣] و اهتمام آنان را در حفظ و نقل آن مضاعف کرد.[٢۴] اگر چه ممکن است پیرایه‌هایی به آن راه یافته باشد یا گوشه‌هایی از آن، دست مایه قصه پردازی‌ها شده باشد، آن گونه که مقتضای همه رخدادهای ناگهانی و عظیم است، اما این نارسایی‌ها آن قدر زیاد نیست که اصل حادثه را تغییر شکل داده یا آن را به گونه‌ای دست خوش تحول کرده باشد که به زعم برخی از خاورشناسان در ردیف داستان‌های عامیانه‌ای در آمده باشدکه به دل خواه به شخصیتی مشهور ارتباط داده شده باشد.[٢۵] اصل حادثه به حدی روشن است که نیاز به اثبات ندارد. گذشته از این‌ها، سندی که اولین منبع مدوّن برای تاریخ عرب عصر جاهلی است وحتی از نظر تاریخی بالاترین اعتبار را در این زمینه دارد؛[٢٦] یعنی قرآن، چگونگی آن را به خوبی بازگفته است.

به هر حال با وجود مسکوت گذاشته شدن گزارش حادثه در منابع غربی و شرح و توضیح نسبتاً مفصل آن در منابع اسلامی و عربی و نیز با توجه به تصویر اجمالی آن در قرآن، پاسخ‌های داده شده به سؤال از چرایی و چگونه توقف و شکست لشکرکشی اصحاب فیل را به مکه از یک نظر، ذیل دو دیدگاه کلی می‌توان دسته بندی کرد:

الف - به اعتقاد بیشتر مورخان، مفسران و محققان تاریخ اسلام و عرب، کشتی جنگی ابرهه تا ساحل مکه پیش رفت، اما در آن جا به گل نشست و به قول نولدکه چیزی اتفاق افتاد که در هیچ محاسبه‌ای نیامده بود.[٢٧] دست قدرت خداوند پرده‌ای از مجازات و عذاب را برای آنان به نمایش گذاشت که سابق بر آن، تنها قوم لوط را بدان گرفتار و هلاک کرده بود.[٢٨] البته مأموران الهی این بار پرندگانی بودند که فوج فوج، از سوی دریا (غرب مکه) پیاپی برآمدند و با گلوله‌های آتشین سجیل، انبوه سپاه ابرهه را سنگ باران نمودند[٢۹] و در زمانی اندک آنان را به شکلی خارق العاده درهم شکستند: «وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ * تَرْمِیهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّیل * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْف مَأْکُول»در برخی روایات در توضیح جزئیات واقعه آمده است: این سنگ‌ها به هر عضوی از بدن که اصابت می‌کرد موجب دریده شدن و درهم شکستن آن می‌شد یا موجب بروز تاول‌های شدیدی می‌گردید[٣٠] و سپس آن زخم‌های تاول زا منجر به مرگ مجروحین می‌شد.[٣۱] نیز در برخی نقل‌ها آمده است: آنان پس از آن که در اثر سنگ باران از پای در آمدند خداوند سیلی توفنده فرستاد و اجسادشان را به دریا افکند[٣٢] یا کسانی که از صحنه گریخته بودند در مسیر بازگشت یک به یک ساقط می‌شدند[٣٣] و یا این که در مسیر راه به سیل گرفتار آمدند و از بین رفتند.[٣۴] سر کرده آنان یعنی ابرهه نیز مورد اصابت قرار گرفت، اما او را از صحنه مهلکه بدر بردند. او با وضع فجیعی به صنعاء رسید و آن جا هلاک شد.[٣۵]

در هر صورت، آن چه به وقوع پیوست و در ساعاتی کوتاه بساط قدرت نمایی لشکری عظیم را برچید، چیزی جز عذاب الهی نبود؛ معجزه‌ای بود که به دست قدرت خدا ظاهر شد، حتی از جنس عذاب‌هایی نبود که امت‌های پیشین را بدان نابود کرده بود، همچون زلزله و بادهای کشنده که در طبیعت، اصل آن را می‌توان سراغ گرفت؛ در طبیعت هرگز چنین پدیده‌ای را نمی‌توان سراغ گرفت که دسته‌ای از مرغان با حمل سنگ ریزه‌هایی به سر قوم خاصی، و نه غیر آنان، درآیند و با سنگ باران نابودشان کنند.[٣٦]

ب - در مقابل، تعدادی از خاورشناسان و نویسندگان شرقی و مسلمان مایل اند شکست و ناکامی سپاه فیل را در پیوند با عوامل طبیعی و اسباب عادی، همچون امراض مسری، جنگ یا صلح بین ایران و روم و امثال آن، تحلیل و تفسیر کنند. این دیدگاهِ طیفی از نویسندگان وحتی مفسران اسلامی را شامل می‌شود که همگی در انتساب منشأ و عامل شکست و نابودی سپاه فیل به عوامل طبیعی و عادی هم داستانند، اما در چگونگی گرفتار آمدن آنان در چنگ این بلایا آرا و بیان‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند.

۱- تعدادی از این پژوهشگران علت شکست ابرهه را یک بیماری ساری پنداشته‌اند. برای نمونه، کارادووو، بلاشر،[٣٧] محمد عبده،[٣٨] فرید وَجدی[٣۹] و حتی استاد جواد علی[۴٠] چنین نظری دارند.

۱-۱: به گمان بعضی بازگشت و بد فرجامی حرکت سپاه ابرهه به وبای سال ۵۴٢ یا ۵۵۴ میلادی شهر پلوز مربوط می‌شود که پروکوپیوس بدان اشاره کرده است[۴۱] و بعضی از نویسندگان شرقی نیز همین مطلب را تأکید می‌کنند[۴٢] و حتی از انتشار این بیماری در اسکندریه و فلسطین و سراسر جهان سخن به میان آورده‌اند،[۴٣] و یا طاعون سال ۵٦۹ میلادی در قسطنطنیه را بر اساس گزارش پروکوپیوس با این شکست مرتبط می‌دانند و آن را با تاریخ لشکرکشی ابرهه به مکه قابل تطبیق می‌دانند.[۴۴]

در ارزیابی آرای فوق می‌توان گفت که گزارش پروکوپیوس از طاعون یا وباء، مربوط به سال‌های ۵۴٢ و ۵۴٦ میلادی است، نه ۵٦۹. بنابراین، فاصله زمانی بین عام الفیل (حدود ۵٧٠) و تاریخ وقوع طاعون‌های یاد شده بسیار زیاد است و طبیعتاً نمی‌توان بین آن‌ها ارتباطی برقرار کرد.[۴۵] علاوه بر آن، اصولاً وقوع یک بیماری در نقطه‌ای از جهان، مثل اروپا با فرسنگ‌ها فاصله، چگونه سر از صحرای عربستان و اردوگاهی نظامی درآورده و فوری دامنگیر انبوه سپاهیان آن جا شده است؟ معلوم نیست طبق کدام سند تاریخی این طاعون به اسکندریه و فلسطین سرایت کرده و بعد هم سراسر جهان را گرفته است؟! و عجیب این است که این سخن به منابعی نسبت داده شده که چیزی دال بر این مطلب را در آن‌ها نمی‌توان یافت. پروکوپیوس هم که سال ۵٦۹ میلادی زنده نبوده تا گزارشی از طاعون قسطنطنیه بدهد.[۴٦]

۱-٢: جمعی دیگر با عنایت به واژه ابابیل یا بر حسب برخی روایات، عامل بروز آشفتگی و سپس از هم پاشیدگی لشکر ابرهه را شیوع بیماری آبله یا حصبه (سرخچه یا سرخک) در میان آنان دانسته‌اند.

در این میان، برخی برای این ادعا به توجیهات لغوی روی آورده و بین ابابیل (در سوره فیل) و آبله ارتباط برقرار کرده‌اند. آرتور جفری درباره ابابیل می‌نویسد: بورتن از سرگرد پرایس نقل می‌کند که واژه ابابیل هیچ ربطی به پرندگان ندارد، بلکه نام بلایی است. و گذشته از آن، این کلمه از ابیله به معنای تاول گرفته شده است. پیش‌تر اشپرنگل در ۱۹٧۴ میلادی میان این واژه و بیماری آبله رابطه‌ای حدس زده بود و آن را مشتق از «اب» به معنای پدر به اضافه «ابیل» به معنای نوحه و ندبه می‌پنداشت و می‌گفت ایرانیان واژه ابیله را به معنای آبله به کار می‌برند. این نظریه را روایات موجود که می‌گوید لشکریان ابرهه به بیماری آبله دچار شده و نابود شدند تأیید می‌کند. سپس جفری اضافه می‌کند: اما مشکل سخن اشپرنگل یا بورتن، اثبات فارسی بودن آبله است، زیرا آبله در زبان فارسی خود دخیل از عربی است و بی تردید از همین آیه گرفته شده است. جفری سپس ادامه می‌دهد: کارادووو حدس می‌زند که اصل واژه ابابیل فارسی باشد و می‌گوید طیراً ابابیل قرائت نادرست «تیربابیل» به معنای « تیر بابلی » است که مایه انهدام لشکر ابرهه گردید. حدس کارادووو در خور توجه است، اما متقاعد کننده نیست، زیرا در هیچ کجا ما از این تیرهای بابلی اطلاعی به دست نمی‌آوریم![۴٧]

برخی محققان زبان شناس و عربی دان در نقد این مطالب آورده‌اند: ریشه سازی اشپرنگل همان گونه که جفری هم اشاره کرده است، تهی از هرگونه ارزش علمی است، و حدس کارادووو به جهت عنایت نداشتن به متن و محیط تاریخی-لغوی، شایسته توجه نیست و از نظر قوانین تعریب نیز اشکال‌های متعددی دارد. اما قول یک افسر نظامی چگونه آن قدر اعتبار یافته که برتن و جفری بدان استناد کرده‌اند هم از عجایب است.[۴٨]

مقاله یکی از نویسندگان به آشفتگی بیشتر موضوع در این زمینه افزوده است. او می‌نویسد: اکنون به نوشته دکتر جفری دو یادداشت زیر را می‌توان افزود: ۱- آبله واژه‌ای فارسی است و صورت پهلوی آن ابلک و ابلق هنوز در فارسی زنده است، به معنی دارای پیس و لک و هر چیز دو رنگ. و ابابیل، جمع معرب آبله است و شاید خود ابرهه صورت دیگری از این واژه باشد. ٢- آبله بیماری واگیردار معروف است و طیراً ابابیل نوعی مخصوص از این بیماری، و ترجمه آن آبله مرغان فارسی است.[۴۹]

اما این احتمال جدید هم از نظر علمی پایه‌ای ندارد، زیرا ظاهراً بین آبله و ابلک، رابطه‌ای وجود ندارد. آبله واژه‌ای کهن و به معنای تاول و بیماری آبله است و به کرّات در متون فارسی آمده است و در زبان پهلوی هم به صورت آبلگ وارد شده است. در عوض، ابلک اگر نشانی از آن در زبان‌های کهن فارسی یافت شود باید با «ابلق» قیاس گردد که یکی از واژه‌های معروف جاهلی است.[۵٠] به هر حال، این سخنان فاقد هر گونه ارزش علمی است و بی سر و سامانی پژوهش‌ها در این باب (واژه شناسی ابابیل و امثال آن) موجب این احتمالات تازه شده است.[۵۱]

مشابه احتمالات فوق را در آثار برخی دیگر از نویسندگان ایرانی می‌توان یافت. به عقیده یکی از این نویسندگان، ابابیل جمع آبله است و مؤید این عقیده، روایتی است که به موجب آن هلاک قوم ابرهه به وسیله وبای جدری که همان آبله باشد صورت گرفته است، لکن وجود کلمه طیر در آیه سوم سوره فیل موجب آن شده است که طیور عجیب دریایی سنگ‌ها به کف و منقار بگیرند و به جنگ ابرهه و لشکریان فیل سوار او بیایند، در صورتی که ممکن است کلمه طیر در این آیه، چنان که در کتب لغت هم مضبوط است، به معنای ناگهان و سریع باشد و به عبارت ادبی، طیر در این آیه مصدر به معنای فاعل است و در معنای مجازی به عنوان حال استعمال شده، البته بر ذوالحال مقدم گردیده است.[۵٢]

مشکل این سخن هم آن است که در زبان عربی یا فارسی برای چنین ادعایی مستند و ریشه‌ای یافت نمی‌شود. در منابع لغوی معتبر، مفرد ابابیل، اباله، ابول و ابیل ذکر شده است یا به اعتقاد بعضی محققان، ابابیل مفردی از جنس خود ندارد.[۵٣] در هر صورت، ابابیل به معنای جماعات یا دسته جات یا گروههایی است که پشت سر هم وپیاپی حرکت کنند،[۵۴] بنابراین، نمی‌توان آبله را مفرد ابابیل یا ابابیل را جمع آبله دانست. گذشته از آن، اصلاً آبله در زبان فارسی اسم برای بیماری خاصی است نه در زبان عربی؛ عرب از آن بیماری به جدری تعبیر می‌کند.[۵۵] تأویل طیر به معنای مجازی سرعت و ناگهان هم نیازمند پشتوانه کاربردی برای این معنا در زبان عربی است که ظاهراً این گونه استعمالی یافت نمی‌شود.

۱-٣: دسته‌ای دیگر از پژوهشگران با عنایت به روایاتی که شکست و ناکامی اصحاب فیل در آن‌ها به عامل جدری و حصبه پیوند خورده، از انتشار آبله در میان سپاه مهاجم سخن به میان آورده و سبب اصلی از پای درآمدن آن‌ها را همین بیماری‌ها دانسته‌اند.[۵٦] بعضی نویسندگان تلویحاً نابودی معجزه آسای سپاه ابرهه را انکار کرده و با توجه به همین روایات و اخبار، از این بیماری به «وباء» یا «وبای جدری» تعبیر کرده‌اند.[۵٧] استاد جواد علی معتقد است که ابرهه با ناکامی سریع رو به رو شد، او و لشکرش دچار وبایی شدید گردیدند، نوعی بیماری پوستی که موجب بازشدن پوست و زخم و چرکی شدن اندام‌ها می‌گردید یا وبایی که حصبه و جدری نام دارد. وی در ادامه می‌نویسد: اولین چیزی که به حبشی‌ها اصابت کرد وباء بود، از نوع همان وباهایی که در گذشته، بشریت را جارو کرده بود و زمانی برچیده می‌شد که هزاران نفر را در کام خود می‌کشید.[۵٨]

به نظر می‌رسد این گروه از نویسندگان، دقت لازم را در این روایات نکرده باشند، زیرا چه در کتاب‌های امثال ابن اسحاق، ازرقی، ابن هشام و طبری و چه در روایات مذکور در منابع دیگر، بین نابودی اصحاب فیل به واسطه سنگ باران پرندگان و بروز تاول و آماس بر بدن آن‌ها تفکیکی صورت نگرفته، و اصلاً این روایات سبب جدری را اصابت آن گلوله‌های آتشین سجیل شمرده‌اند. و مقصود از آن دو هم آثاری بود شبیه تاول و جوش‌های آبله و سرخک، که در اندامشان پیدا شد، نه این که واقعاً این دو بیماری آن‌ها را مبتلا کرده باشد. مثلاً طبری در تاریخ خود به نقل از ابن عباس آورده است: فاقبلت الطیر من البحر ابابیل، مع کل طیر منها ثلاثه احجار حجران فی رجلیه و حجر فی منقاره، فقذفت الحجاره علیهم، لا تصیب شیئاً الاّ هشمته، و إلاّ نفط ذلک الموضع؛ هر جایی که سنگ بر آن اصابت می‌کرد آن را در هم می‌شکست و گرنه آن موضع تاول می‌زد». و بعد در ادامه می‌گوید: «فکان ذلک اول ما کان الجدری و الحصبه... فاهمدتهم الحجاره، و بعث اللّه سیلا اتیا، فذهب بهم فالقاهم فی البحر»[۵۹] یا در روایت کافی دارد:«فجعلت ترمیهم بها حتی جدرت اجسادهم فقتلهم...[٦٠] بنابراین، با تمسک به گوشه‌ای از روایات و اخبار رسیده در یک موضوع و نادیده گرفتن بخش‌های دیگر آن، نمی‌توان درک و تلقی درستی از قضیه‌ای تاریخی به دست داد. ضمناً اگر اصابت این سنگ‌ها به نیروهای مهاجم موجب پیدا شدن تاول‌های شدید و کشنده در پیکرهای آنان شده باشد، به سادگی نمی‌توان از آن، بروز بیماری آبله در میان سپاه ابرهه یا آغاز شیوع آن را در سرزمین‌های عربی نتیجه گرفت زیرا این دو بیماری عامل و منشأ خاص خود را دارند و هیچ دلیلی در دست نداریم که آثار پیدا شده بر اندام قشون ابرهه ناشی از این گونه عوامل بوده باشد. نیز بسیار بعید می‌نماید که در فاصله بسیار ناچیزی از مکه، دفعتاً یک بیماری واگیر و مهلک چنان گسترش پیدا کند که لشکری را ببلعد، اما اثری از آن در شهر مکه یا میان قبایل اطراف دیده نشود، به ویژه اگر این بیماری طبق گفته برخی، از نقاط دیگر دنیا وارد این اردوگاه نظامی شده باشد.علاوه برآن، چگونه آبله و حصبه، لشکری را ناگهان در یک روز و با این سرعت از هم پاشاند و بساطش را برچید؟ هیچ بیماری‌ای هر چند هم که مسری و کشنده باشد هرگز در چند ساعت نمی‌تواند انبوه عظیمی از افراد را مبتلا سازد یا از پای در آورد.[٦۱]

نکته دیگر این است که در لغت عرب، جدری به معنای تاول و آماس است، البته بعدها درمعنای آبله هم کاربرد یافته و نیز بر هر بیماری واگیر عام البلوی اطلاق شده است. و حصبه نیز اسم برای بیماری سرخک یا سرخجه است.[٦٢] بنابراین، نمی‌توان از آن‌ها به بیماری وباء به معنای طاعون تعبیر کرد، زیرا، «وبا» بیماری گوارشی است و با مختل کردن سیستم گوارش جان بیمار را می‌گیرد، اما پوست بدن را دچار عارضه و تاول یا فساد نمی‌کند. در این صورت، آسیب دیدگی پوست و پیدا شدن زخم و عفونت در آن، و حتی جدا شدن بند بند اجزای بدن[٦٣] به تعبیر این روایات با فرض درستی آن‌ها، هرگز با علائم و لوازم بیماری وبا قابل توجیه نیست.[٦۴] مگر این که بگوییم مراد شان از کلمه وبا هر نوع بیماری عام و فراگیر بوده نه طاعون.

۴-۱: در آثار تعدادی دیگر از پژوهشگران تاریخ عرب یا کسانی که در صدد تفسیر سوره بر آمده‌اند ماجرا به گونه‌ای تصویر شده که هم تأویلی در ظاهر آیات صورت نگیرد و هم وقوع حادثه از مجرای طبیعی و عادی توجیه و تبیین گردد.

عبدالعزیز سالم به تبع احمد یوسف معتقد است سنگ ریزه‌هایی که بر سر اصحاب فیل ریخته شد نوعی گل چسبنده آمیخته به ذرات ماسه به‌اندازه عدس بود که پرندگانی آن را از منطقه‌ای وبا زده در سرزمین‌های عربی یا مکانی دیگر به اردوگاه سپاه ابرهه منتقل کردند و بر سر آنان فرو ریختند و این سنگریزه‌های آلوده، منجر به شیوع بیماری وبا در بین سپاه ابرهه شد.[٦۵]

نویسنده تفسیر نوین نیز پس از طرح این سؤال که «آیا مورخان دانشمند اروپا عموماً جاهل یا مغرض بوده‌اند که گفته‌اند لشکریان ابرهه با آبله هلاک شدند؟» تلاش می‌کند بین سنگ باران قشون ابرهه و بروز آبله در میان آنان و نیز روایات وارده در کتاب‌های سیره، مبنی بر رؤیت آبله و حصبه برای نخستین بار در سرزمین عرب در عام الفیل جمع کند، اما چیزی شبیه فرض یوسف احمد مصری را پیشنهاد می‌کند:

    پس می‌توان فرض کرد این گل‌های چسبیده به پنجه‌های پرندگان، آلوده به میکروب آبله بوده و در جمعیت متراکم قشون به سرعت انتشار یافته است. آن چه در سوره مبارکه ذکر شده کیفیت عذاب است و آن چه تواریخ اروپا یا دیگران گفته‌اند آثار و نشانه‌های آن است. با این فرض، منافاتی بین سنگ انداختن مرغان بر لشکر ابرهه و گرفتاریشان به آبله موجود نیست، و به این ترتیب می‌شود آن دو را با هم جمع کرد.[٦٦]

شاید دغدغه پژوهشگرانی مثل عبدالعزیز سالم و احمد یوسف تا حدی قابل درک باشد، زیرا آن‌ها در برابر موج سنگین علم گرایی و علم زدگی‌ای که در مصر و برخی کشورهای اسلامی به راه افتاده بود، به همراهی و همگرایی با آن چندان بی میل نبوده، لذا تفسیری طبیعت گرایانه از این حادثه ارائه کرده‌اند اما به کدام دلیل تاریخی یا روایی می‌توان این ادعا را مدلل کرد که سنگ ریزه‌هایی که پرندگان حمل می‌کردند حتماً آلوده به میکروب و عامل بیماری آبله یا حصبه بوده‌اند؟ این در حالی است که قرآن از آن به سجیل یاد می‌کند، همان که بر سر قوم لوط فرو بارید و آن‌ها را هلاک کرد.

اما تعجب بسیار از نویسنده دانشمند تفسیر نوین است که از یک سو، امثال شیخ محمد عبده و فرید و جدی را به باد انتقاد گرفته که چرا درصدد تأویل و توجیه تعبیر قرآن برآمده‌اند تا با گفتار اروپاییان سازگار شده و برای مسلمانان غرب زده قابل قبول باشد، و تأکید می‌کند که خود تلاش دارد به این تأویلات تکلف آمیز دچار نشود یا قرآن را تابع نظر دیگران نسازد[٦٧] اما از سوی دیگر تفسیری را ارائه می‌نماید که از گرفتار شدن در ورطه آن پرهیز داده است. ایشان توجه نکرده‌اند کسانی که شیوع بیماری آبله و امثال آن را باعث از هم پاشیدگی سپاه ابرهه دانسته‌اند، فی الواقع درصدد القای این نکته بوده‌اند که اصولاً معجزه و مجازات خارق العاده‌ای از سوی خدا رخ نداده، بلکه شکست و عقب نشینی اصحاب فیل، امری عادی و طبیعی بوده است، مانند همه بلاهای بزرگی که گاه و بیگاه در گوشه و کنار جهان جان هزاران نفر را در کام مرگ می‌کشد و این هم یکی از آن حوادث بوده است، نه این که خداوند با سنگ‌های سجیل و ارسال پرندگان به صورت خارق العاده جلوی پیشروی سپاه ابرهه را گرفته و آنان را تار و مار و متلاشی کرده باشد. بر این اساس، آیا وجه جمع یاد شده خود مؤید نظر غربی‌ها و مستلزم انکار معجزه بودن حادثه نیست؟ آیا این تناقض نیست که از یک سو بگوییم برخی غرب زدگی را به جایی رسانده‌اند که اگر حتی اختلافی بین گفته‌های آنان (غربی‌ها) با قرآن کریم باشد، العیاذ بالله سخن آن‌ها را بر گفتار پروردگار ترجیح می‌دهند،[٦٨] اما خود در تلاش برآییم که حادثه را بر وجهی حمل کنیم که عدول از ظاهر، بلکه صریح قرآن باشد و با سخن غربی‌ها سازگار درآید؟ قرآن صراحتاً اعلام می‌کند که خدا به واسطه پرندگان و با سنگ‌های سجیل (همان کاری که با قوم لوط کرده بود)، آن جماعت عظیم نظامی را به صورت کاملاً غیر متعارف پراکنده و نابود کرد، با این حساب، به میان کشیدن پای عواملی، چون آبله و امثال آن چه معنایی دارد؟ آیا این غیر از سوق دادن وقوع مسئله به مجرایی عادی و طبیعی است؟

مشکل دیگر، فقدان هرگونه شاهد یا دلیل تاریخی بر آلودگی این گل‌های چسبیده به پنجه‌های پرندگان به میکروب آبله است، آن زمان این بیماری در کجا شیوع داشته که به اردوگاه لشکر ابرهه منتقل شده است؟

۱-۵: در مکتوبات تفسیری بعضی از عالمان مسلمان سده اخیر، شکست و هلاکت اصحاب فیل با رویکردی علم گرایانه و تجربه محور، تحلیل و تعلیلی متفاوت یافته است. محمد عبده و به تبع او برخی دیگر[٦۹] مسئله را این گونه تفسیر کرده‌اند. وی بنابر بعضی روایات، ابتدا قضیه را چنین تصویر می‌کند:

    روز دوم اقامت سپاه ابرهه در نزدیکی مکه ناگهان بیماری آبله و حصبه در میانشان درگرفت. بنابر نقل عکرمه آبله برای نخستین بار در سرزمین عرب، همان سال عام الفیل مشاهده شده است. این بیماری واگیر با پیکرهای آنان چنان کرد که کمتر مثل آن اتفاق می‌افتد، به گونه‌ای که گوشت از اندامشان جدا شده و می‌ریخت. این بود که آنان رو به فرار و بازگشت نهادند. بلاء دامنگیر ابرهه نیز شد و به همان نحو اجزاء و گوشت بدنش قطعه قطعه و بند بند فرو ریخت تا به صنعا رسید و هلاک شد.[٧٠]

وی سپس می‌افزاید:

    این مقدار، مورد اتفاق روایات است و اعتقاد به آن نیز صحیح است و در سوره مبارکه فیل هم بیان شده که این آبله یا حصبه از سنگ‌های خشکی بود که بر سر افراد لشکریان توسط گروه‌های عظیمی از پرندگان فرو ریخته شد. این پرندگان را خدا به وسیله باد به آن جا فرستاد. بنابراین می‌توان معتقد بود که این پرندگان از جنس مگس یا پشه بوده‌اند که حامل و ناقل میکروب بعضی از امراض و بیماری‌ها هستند. و «حجاره»ای که در سوره آمده، از گل سمی خشک شده‌ای بوده که بادها آن را جابه جا می‌کنند. ذرات این گل مسموم به پای آن حشرات چسبیده و معلق بوده است. این ذرات آلوده هر گاه به بدن و جسم کسی برسد، از منفذهای زیرپوست وارد بدن او شده و زخم‌هایی را در آن عضو بدن ایجاد می‌کند و منجر به فاسد شدن و فرو ریختن گوشت آن می‌شود. وقتی خداوند هلاکت کسی را اراده کرده باشد، بسیاری از این حشرات ضعیف از بزرگ‌ترین لشکریان خدا محسوب می‌شوند. و این موجودات کوچکی که از آن به میکروب تعبیر می‌شود، در شمار جنود الهی اند. میکروب‌ها دارای گروه‌ها و دسته جاتی هستند که مقدار و تعدادشان را فقط خدا می‌داند.[٧۱]

و در ادامه اضافه می‌کند:

    لازم نیست مأموریت مجازات طغیان گران توسط پرندگانی، با حجم و اندازه بزرگ و عجیب و غریب یا با سنگ‌های خاص به گونه‌ای ویژه صورت پذیرد، بلکه هر موجودی می‌تواند لشکر خدا باشد. همه نیروها و قوای طبیعت تسلیم خدایند و در این جا هم آن طغیان گری که می‌خواست خانه خدا را ویران کند خداوند حشره‌ای به سوی او فرستاد تا عامل آبله یا حصبه را به او منتقل کند و او را همراه لشکرش قبل از داخل شدن به مکه نابود سازد...»[٧٢] و در انتها تأکید می‌کند: این مطلب همان چیزی است که در تفسیر سوره می‌توان بدان اعتماد کرد و غیر آن را نمی‌توان پذیرفت؛ مگر این که دست به تأویل بزنیم، تازه اگر روایت صحیحی برای آن داشته باشیم».[٧٣]

تأویل این آیات به گونه یاد شده از سوی عبده و برخی شاگردانش اختصاص به این مورد ندارد، بلکه در موارد دیگری هم با آیات دال بر اعجاز چنین برخوردی داشته‌اند.[٧۴] این رویکرد، انتقاد بسیاری از محققان و مفسران بعدی را برانگیخته است. برخی آن را تأویلات خنک،[٧۵] بعضی نظریه‌ای مخالف با صریح آیات قرآن،[٧٦] کسانی هم آن را تأویل و توجیه آیات و تعبیرات قرآنی برای سازگار شدن با گفتار اروپاییان[٧٧] و امثال آن دانسته‌اند. بعضی مفسران نیز ارائه چنین تفسیری از آیات سوره فیل را نیازمند دلیل قطعی یا عینی و حسی دانسته و گفته‌اند که در غیر این صورت چنین تفسیری نه مفید علم است و نه می‌تواند صادق و درست باشد. به همین دلیل بر اخذ به ظاهر و پرهیز از تأویل و فهم و روش مسلمانان صدر اول در مواجهه با این آیات، تأکید کرده‌اند[٧٨]

در این میان سیدقطب نویسنده و مفسر پرآوازه مصری ضعف‌های این نگرش را با تفصیل بیشتری ذکر می‌کند. سیدقطب ابتدا به این گونه رویکرد در تفسیر انتقاد کرده و می‌نویسد: کسانی که مایل به تنگ و محدود کردن دایره امور خارق‌العاده و غیبی هستند و تمایل دارند سنت‌ها و قوانین الهی را در طبیعت آن گونه بینند که به صورت عادی و متعارف عمل کند، معتقدند که تفسیر این گونه حوادث به وقوع یک بیماری واگیر، مثل آبله یا حصبه اقرب و اولی به واقعیت است. اینان طیر را در آیه به معنای مگس یا پشه‌ای که میکروب‌ها را منتقل می‌کند و به مطلق هر آن چه که پرواز می‌کند می‌گیرند!![٧۹]

سید قطب در ادامه، تمام مطلب عبده را عیناً نقل می‌کند و بعد به بررسی و ارزیابی آن پرداخته می‌نویسد: به اعتقاد ما وقوع حادثه آن گونه که عبده تصویر کرده با وصفی که در بعضی روایات آمده مبنی بر این که خود سنگ‌ها آنان را درهم می‌شکست و متلاشی می‌کرد، هیچ تفاوتی از جهت دلالت بر قدرت خدا یا اولی به تفسیر بودن ندارند؛ هر دو از نظر ما از حیث امکان وقوع و دلالت بر قدرت و تدبیر الهی، مثل هم هستند. هر دو در چارچوب سنت الهی است... به اعتقاد ما جریان امور بر اساس سنت معمول و مألوف و طبیعی، ارزش و دلالتش کمتر از جریان وقوع آن به صورت خارق العاده نیست. مسلط کردن موجودی پروازکننده و حامل ذرات آلوده به میکروب آبله یا حصبه و انتقال آن به مکانی خاص و ابتلای لشکری به آن بیماری هم امری خارق العاده است، و کمتر از این نیست که خداوند پرندگانی را بفرستد که سنگ‌هایی مخصوص با خود حمل کنند و بر پیکر آنان بنوازند و نابودشان کنند. اما خود این حادثه (مورد بحث) به نظر ما به صورت خارق العاده و غیر مألوف و معمول اتفاق افتاده و خداوند پرندگانی را به صورت پی در پی بر آنان فرستاد (البته در این جا لازم نیست روایاتی که این پرندگان را به شکل خاصی توصیف کرده‌اند بپذیریم) که سنگهایی غیرمعهود را حمل می‌کردند و آن‌ها را بر سپاه ابرهه فرو ریختند و آن سنگ‌ها کاری با پیکر آنان کرد که نامتعارف و نامعهود بود. این تفسیر، به سوره و فضای حاکم بر حادثه نزدیک‌تر و واقعی‌تر است، چرا که خداوند این خانه را برای کاری مهم در نظر داشت؛ او اراده کرده بود که آن را حفظ کند تا محل اجتماع و امان مردم باشد. مرکز و نقطه عزیمت برای عقیده جدیدی باشد که از آن جا آزادانه به پیش رود، از سرزمینی آزاد و رها، دور از سلطه دیگران، بیرون از سیطره هر نوع حکومتی که قادر بر محاصره این دعوت جدید در زادگاهش باشد؛ خداوند خواسته بود این حادثه را عبرتی آشکار برای همه ناظران و آگاهان در تمامی نسلها قرار دهد. پس آن چه با جو و فضای سوره تناسب و تناسق دارد این است که حادثه و تمام مقومات و اجزائش به صورت غیرعادی و غیرمعمول اتفاق افتاده باشد، و هیچ داعی و دلیلی وجود ندارد که به رغم یگانه و نادر بودن حادثه-با توجه به شرایط و فضای حاکم بر آن-باز در جهت رجحان و برگزیدن صورت عادی و شکل طبیعی وقوع آن تلاش شود.[٨٠]

سید قطب در ادامه چند اشکال دیگر را هم برابر این گونه تفسیر می‌نهد: علائم و آثار بیماری آبله و حصبه با آثاری که در اندام‌های ابرهه و لشکریانش پیدا شد سازگار نیست، زیرا آبله یا حصبه موجب جدا شدن اعضای بدن یا شکافتن سینه او نمی‌شوند، آن گونه که در روایات آمده است، و اشاره قرآن، با تعبیر « کعَصْف مأکول» درباره آثار حادثه، بسیار نزدیک‌تر به واقع و عینی‌تر است.

روایت عکرمه یا حدیث یعقوب بن عقبه هم نمی‌گفت که آبله به سپاه ابرهه رسید، بلکه فقط در این حد بود که در شبه جزیره در آن سال برای نخستین بار آبله ظاهر شد. علاوه بر این‌ها گرفتارشدن ابرهه و سپاه او و عدم ابتلای عرب‌ها، مردم مکه و اطراف به بیماری یاد شده در آن زمان، آن گونه که استاد عبده تصویر کرده، خود با وجه خارق العاده و غیر مألوف قضیه می‌سازد. و وقتی چنین باشد چه اصراری بر حمل و حصر آن بر صورتی است که برای ادراک بشر مألوف و شناخته شده باشد.[٨۱]

به نظر می‌رسد خارج شدن از دایره دلالت‌های لفظی بدون وجود دلیل عقلی یا نقلی معتبری بر خلاف ظاهر، و دست زدن به تأویلات فاقد پشتوانه لغوی، ادبی، تاریخی یا روایی نه تنها تفسیر نیست، بلکه اصولاً نمی‌توان بدان هیچ گونه اعتمادی کرد. عجیب این است که عبده درست عکس این نکته را در پایان گفته است. وی تلقی خود را تنها تفسیر قابل اعتماد می‌داند و غیر آن را تأویل نامقبول می‌شمارد!

٢- بعضی نویسندگان با طرح این پرسش که تضلیل اصحاب فیل چگونه محقق شد، آیا تنها با ارسال پرندگانی از سوی خدا و سنگ باران آنان یا از طرق دیگری هم؟ در پاسخ گفته‌اند: به نظر می‌رسد آیه «الم یجعل کیدهم فی تضلیل»، اشاره به حادثه دیگری دارد که مفسران ذکر نکرده‌اند، از جمله این که آنان شاید به امراض کشنده‌ای دچار شده باشند یا نزاع و دعوایی بین آن‌ها در گرفته باشد یا راه را گم کرده باشند یا فیل‌های آنان به سبب اختلاف آب و هوا و شرایط جوّی دچار مرضی شده باشند. بعضی از این قضایا به اشاره در روایات آمده است. البته بی شک مهم‌ترین بلایی که بر سر آن‌ها آمد و جلوی حمله آن‌ها را سد کرد سنگ باران پرندگان ناشناخته‌ای بود که از سوی دریا برآمدند و به آن‌ها حمله کردند.[٨٢]

ظاهراً تلاش این نویسنده، آن است که به گونه‌ای بین همه عوامل محتمل جمع کند، اما به این نکته توجه نکرده است که چگونه می‌توان هم قضیه را امری خارق العاده تلقی کرد که از جانب خدا برای تأمین اهدافی خاص رخ داده و هم به صورت عادی در قالب حوادث و جریان‌های ناگوار طبیعی تحقق یافته باشد. احتمالاتی هم که ایشان ذکر کرده‌اند نه پشتوانه تاریخی دارد و نه روایی، تنها در بعضی از روایات آمده است که پس از حادثه، سیلی توفنده جاری شد و بقایا و اجساد هلاکت شدگان را با خود به دریا برد که ایشان ذکر نکرده‌اند.[٨٣] اما برای سایر موارد به جز رویت جدری و حصبه در سرزمین عرب در عام الفیل، مستندی نمی‌توان یافت.

بر خلاف نظر وی، همان گونه که قاطبه مفسران هم گفته‌اند آیه سوم و چهارم این سوره، بیان کیفیت تضلیل کید مذکور در آیه دوم است، با این حال نادیده گرفتن این ارتباط بین آیات و سبب تراشی‌های بی اساس برای چگونگی وقوع حادثه، به رغم صراحت آیات بر وقوع معجزه آسای آن، تلاشی بیهوده است.

٣- بعضی نیز عامل عقب نشینی و بازگشت سپاه ابرهه را به موضوع صلح ایران و روم در سال ۵۴٦ میلادی پیوند زده‌اند.[٨۴]

اما این سخن هم پذیرفتنی نیست، چون-همان گونه که در محور اول گفتیم-اساساً حمله ابرهه به مکه با سال‌های ۵۴٦ و ۵۴٧ (تاریخ کتیبه دوم ابرهه) سازگار نیست؛ صلح ایران و روم مربوط به سال‌ها پیش بوده و طرفین هم هیچ کدام بدان پای بندی چندانی نشان نداده‌اند، علاوه براین، رابطه ایران و روم حدود سال ۵٧٠ میلادی و وضع سیاسی آن ایام، نشان می‌دهد که در حال جنگ بوده‌اند؛ سن جیبو به تحریک روم به ایران حمله می‌کند و ملوک حیره (هواه خواهان ایران) به غسانیان (هواخواهان روم) حمله می‌برند، و اغتشاشاتی در ارمنستان پیش می‌آید که موجب جنگ تازه‌ای بین ایران و روم در ۵٧۱ میلادی می‌شود و تا سال‌ها ادامه پیدا می‌کند.[٨۵]

۴- نظر یکی از نویسندگان در مقوله شکست و هلاکت سپاه ابرهه به کلی متفاوت از سایرین است. او از یک سو معتقد است که ابابیل جمع آبله است و بنابراین، سبب هلاکت آنان را وبای جدری یا آبله دانسته[٨٦] و از سوی دیگر، آیه «ترمیهم بحجارة من سجیل» را به جنگ ایران با یمن مربوط می‌داند:

اگر سجیل را معرب سنگ و گل بدانیم باید معتقد شویم که آیه ناظر به لشکر کشی ایران به یمن در سال ۵٧٠ یا ۵٧٦ میلادی است و مغلوبیت ایشان به وسیله لشکر انوشیروان، انتقام حمله و جسارت ایشان به کعبه بوده است و خداوند به وسیله انوشیروان، پیروان جسور ابرهه و فرزندان او را کیفر داده است. در صورتی که سومین آیه از سوره فیل اشاره به لشکر کشی ایرانیان باشد، دور نیست که طیر با تیار و تیاره که بر لشکریان ساسانی اطلاق می‌شده، رابطه‌ای داشته باشد، در این صورت، آیه چهارم (ترمیهم بحجارة من سجیل) با نوع جنگ ایرانی آن زمان تناسب دارد، زیرا مسلماً ایرانیان از قلل جبال یمن استفاده کرده و با منجنیق آنان را سنگ باران کرده‌اند و یا با منجنیق و سنگ، حصارهای ایشان را به تصرف در آورده‌اند. مطلبی که رابطه سوره فیل را با جنگ ایران و یمن تأیید می‌کند نظر بعضی از مفسرین است که سوره لإیلاف قریش را تا آخر-که فعلا در قرآن سوره مستقلی است-جزء سوره فیل می‌دانند و می‌گویند لإیلاف متعلق به کیف فعل می‌باشد.[٨٧]

واقعاً چگونه می‌توان بین گرفتاری سپاه ابرهه به آبله در نزدیکی مکه و سنگ باران آنان در جنوب یمن توسط ایرانیان از نظر تاریخی ارتباط ایجاد کرد و آن را ابتدا و انتهای حادثه‌ای واحد به حساب آورد به گونه‌ای که سوره‌ای از قرآن، با طرح استفهام تقریری، رؤیت یا آگاهی به آن را نزد اهل مکه مسلم تلقی نموده و آنان را به عبرت گیری از آن تهدید کند؟ علاوه برآن، حدس و گمان‌های نویسنده درباره ارتباط سجیل با منجنیق، رابطه طیر با تیار یا تیاره، وحدت سوره فیل وقریش با جنگ ایران و یمن، و پیش از این‌ها رابطه ابابیل با آبله، و طیر با سرعت و امثال آن از آشفتگی خاصی در مواجهه او با مفاهیم و آیات قرآنی حکایت دارد، زیرا ایجاد چنین ارتباطاتی فاقد هر گونه مؤید ادبی یا لغوی و یا تاریخی است، بلکه بیشتر، جنبه خیال پردازی دارد. در کتاب‌های تاریخ و سیره و نیز روایات، داستان حمله وهریز، سردار ایرانی به یمن با جزئیات و تفاصیلش ذکر شده، اما هیچ یک از مراحل و جزئیاتش با ادعا و تحلیل نویسنده تطبیق ندارد.[٨٨]


[] هلاکت اصحاب فیل، ارهاص برای نبوت پیامبر اسلام

باتوجه به چگونگی شکست لشکر متجاوز ابرهه هلاکت خارق العاده اصحاب فیل و تقارن این حادثه عظیم با ولادت آخرین پیامبر الهی حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه وآله آیا بین این دو موضوع ارتباطی بوده است؟ آیا شکست معجزه آسای یک سپاه عظیم که به قصد تصرف مکه و ویران سازی کعبه تا آستانه این شهر پیش آمده بود با ظهور و بعثت پیامبر اسلام در این شهر و کنار کعبه درآینده نزدیک، رابطه‌ای می‌توان یافت؟ چه نوع رابطه‌ای و چگونه؟

این مسئله مورد توجه متکلمان قرار گرفته و نوعاً در مقام بحث از معجزات پیامبر اسلام بدان پرداخته‌اند. این حادثه را بیشتر متکلمان و مفسران از معجزات پیامبر اسلام بر سبیل ارهاص دانسته‌اند که قبل از بعثتِ آن حضرت رخ داده است. اما ارهاص چیست و چه ارتباطی با اعجاز و معجزات دارد؟ وچگونه با نبوت پیوند می‌خورد؟

ارهاص برگرفته از رهص به معنای چینه بن دیوار است.[٨۹] اما در اصطلاح کارهای خارق العاده‌ای است که پیش از نبوت از سوی پیامبران انجام می‌پذیرد و حکایت از نبوت آنان در آینده می‌کند.[۹٠] در کشاف اصطلاحات الفنون آمده است: [ارهاص] شرعاً نوعی از خارق عادت است که پیمبران را پیش از برگزیده شدن به پیمبری از جناب حق تعالی عطا می‌شود و سبب تسمیه آن به ارهاص این است که در لغت ارهاص به معنای بنای خانه است که این خارق عادت، اعلام به بنای خانه پیمبری می‌باشد.[۹۱] بنابراین، وقوع امور خارق عادت و عجیب پیش از بعثت و نبوت پیامبری بر سبیل ارهاص، در واقع آماده کردن اذهان و تنبیه آن‌ها برای شنیدن دعوت آن پیامبر است. اما آیا این مسئله اساساً ممکن است یا خیر؟

دسته‌ای از متکلمان، همانند جمعی از معتزله که اظهار کرامت به دست انبیا یا اولیا را قبول ندارند، منکر این گونه معجزات قبل از دعوت و بعثت هستند، اما اکثر متکمان شیعه وسنی (اشاعر وتعدادی از معتزله) براین باورند که وقوع معجزات قبل از بعثت انبیا ممکن است و این امر در مورد پیامبر اسلام فراوان واقع شده که از آن جمله حادثه هلاکت اصحاب فیل است.

معجزه در این جا به معنای کارهای غریب و خارق العاده‌ای است که از طاقت و توان بشر خارج است و بر فضیلتی در صاحب آن، دلالت دارد، و معجزه‌ای که برای اثبات نبوت است، منظور نیست، چه، این نوع معجزه پس از نبوت و همراه با دعوی نبوت و برای اثبات صدق آن دعوی است. شاید هم به همین جهت باشد که علامه شعرانی معتقدند ارهاص، لطف است وشرط نیست که معجزه باشد، گرچه معجزه نوعی ارهاص است.[۹٢]

محقق طوسی برای جواز ظهور معجزه بر سبیل ارهاص، به وقوع معجزات پیامبر اسلام قبل از نبوت استدلال کرده است «و معجزاته علیه السلام قبل النبوه تعطی الارهاص» سپس علامه حلّی مواردی از این ارهاصات را شمرده است، همانند شکاف برداشتن طاق کسری، خشک شدن دریاچه ساوه، خاموش شدن آتشکده فارس و نابودی و شکست اصحاب فیل که همگی مقارن با ولادت آن حضرت اتفاق افتاده است، و نیز سایه افکندن ابری بر سر آن حضرت و حرکت آن همراه با او و نیز سلام کردن سنگ‌ها بر او، و امثال آن.[۹٣]

به تعبیر علامه شعرانی پی در پی اتفاق افتادن حوادث در بلاد فارس موجب شد که آنان فال زنند بر این که دولتشان زوال خواهد یافت و این نوعی آمادگی بود برای قبول دین اسلام.[۹۴] اما شاهدی که درآن نمی‌توان شک کرد قصه اصحاب فیل است که در سال ولادت پیغمبر ما صلی الله علیه وآله اتفاق افتاد و در قرآن صریح آمده است، و آن هنگام که این قضیه در قرآن آمد هنوز کسانی که آن واقعه را دیده بودند از دنیا نرفته و آن را به خاطر داشتند... و وقوع این امر قریب پیش از نبوت موجب آمادگی مردم برای دیدن خوارق عادت و اعتقاد به قدرت پروردگار و عنایت او به تعظیم کعبه است[۹۵] و برای احتجاج، قصه اصحاب فیل کافی است.[۹٦]

بنابراین، وقوع حادثه فیل در مرئی و منظر مردم مکه، زمینه ساز و طلیعه پرداز حادثه عظیم دیگری بود که در همین شهر و دربین همین مردم در شرف وقوع بود و بنا بود که از این مبدأ و با نماد همین بیت و خانه، عالم گیر شود، و به تعبیرمرحوم رامیار لشکر جراری که به یغما و ویرانی کعبه آمده بود به ناگهان پراکنده و نابود شد. این یکی از نشانه‌های ظهور پیامبری بزرگ بود، این یک ارهاص بود، هشداری بر نزدیکی ظهور خاتم پیمبران.[۹٧]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ر.ک: همان، صص ۱٣٧-۱٣٨.
[٢]- ظاهراً برگرفته از Ekklesia یونانی به‌معنای معبد است، ولی برخی از لغت‌شناسان عرب این نام گذاری را به بلندی بنا و عظمتش مربوط می‌دانند (ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، مدخل القلیس).
[٣]- ر.ک: محمد بن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، صص ٦٠-٦۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴٣ و محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱ صص ۵۵٠-۵۵۱، جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٠٠.
[۴]- Cosmas indicopleustes نویسنده کتاب‌های تقویم مسیحی و دریاهای هند (ر.ک: رامیار، همان، ص ۵٣).
[۵]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٠٦، نیز محمود رامیار، ص ۱۴۵.
[٦]- ر.ک: محمود رامیار، در آستانه سامرا و پیامبر، صص ۹٧-۹٨ و ۱٢٣.
[٧]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵۱٨-۵۱۹
[٨]- ماجرای آلوده کردن قلیس، در منابع مختلف تاریخی و تفسیری نقل شده است، از جمله ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص ٦۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴٣؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۵۵۱؛ الزرقی، ج ۱، ص ۱۴٠. صالح احمد العلی این قصه را هذل و شوخی تلقی می‌کند و این اشکال را مطرح می‌کند که ابرهه چگونه می‌توانست مشرکان عرب را به زیارت کلیسایی نصرانی دعوت و مجبور نماید و اصولاً او در خارج از منطقه تحت حاکمیت خود چگونه می‌توانست این ایده را عملی کند. مسیحیان که علاقه‌ای به کعبه و مکه نداشتند پس با احداث قلیس از اعتبار مکه چیزی کم نمی‌شد تا یک شخص از اهالی مکه اقدام به آلوده کردن قلیس نماید (ر.ک: صالح احمد العلی، محاضرات فی تاریخ العرب، ص ٢٦٢).
[۹]- ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج ۴، ص ۵۴۹؛ جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵۱٠ و محمود رامیار، همان، ص ۱۱٦.
[۱٠]- این مطلب را طبری در تاریخ خود (ج ۱، ص ۵۵۱) و تفسیرش (ج۱٢، ص ٣٨٧، روایت ٢۹۴٠٢) به نقل از ابن اسحاق آورده است. اصل خبر را ابن اسحاق بدون ذکر نامی از محمدبن خزاعی با تعبیر رجلا من بنی سلیم، اجمالا در کتاب السیر و المغازی (ص ٦۱) مورد اشاره قرار داده، ولی در گزارش ابن هشام از کتاب ابن اسحاق نیامده است. البته تعجب از استاد جواد علی است که این خبر را عامل بسیار مهمی برای اتخاذ چنان تصمیمی از سوی ابرهه تلقی می‌کند و می‌نویسد: شاهد این که عامل اصلی لشکرکشی ابرهه آلوده کردن قلیس و امثال آن نبوده (بلکه منافع توسعه طلبانه اقتصادی و سیاسی بوده است) خبری است که راویان نقل کرده‌اند و آن این که ابرهه محمد بن خزاعی را تاج امیری بخشید و به سوی قبیله مضر فرستاد و به او فرمان داد که مردم را به حج قلیس فراخواند، اما در سرزمین کنانه شخصی از بنی هذیل او را کشت و خبر به گوش ابرهه رسید. او در غضب شد و تصمیم به نابودی بنی کنانه و انهدام کعبه گرفت. در ادامه، می‌نویسد: کشته شدن محمد بن خزاعی ابرهه را بر این مرکب خشن نشاند. طبیعتاً این برآشفتگی نه به خاطر قتل یکی از عوامل و کارگزارانش بود، بلکه به دلیل مخالفت با ایده و رأی او و در افتادن با مقاصد توسعه طلبانه اش در تحمیل اراده دولت یمن و همپایانانش بر اهل مکه و مردم کنانه و مضر و غیر آن بود. در عالم سیاست، این گونه مخالفت‌ها نوعاً موجب اتخاذ تصمیم‌های قساوت بار می‌شود. (ر.ک: المفصل، ج ٣، ص ۵۱٨) اما جالب این است که او پس از نقل خبر و تحلیلی که بر اساس آن ارائه داده است از کتاب المحبر ابن حبیب نقل می‌کند که محمد بن خزاعی به قتل نرسیده بود، بلکه هنگام حمله ابرهه به مکه در میان لشکریان او بود (همان، ج ٣، ص ۵۱۹).
[۱۱]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵۱٧
[۱٢]- ر.ک: کنستان ویرژیل گئورگیو، محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص ۱٨-۱٧.
[۱٣]- ر.ک: خضیر عباس جمیلی، قبیلة قریش و اثرها فی الحیاة العربیه قبل الاسلام، ص ۱٠۵.
[۱۴]- ر.ک: همان، ص ۱۱٣.
[۱۵]- ر.ک: همان، ص ۱٠۵.
[۱٦]- ر.ک: جان دیون پرت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص ٣.
[۱٧]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، صص ۵۱٢-۵۱٣.
[۱٨]- ر.ک: همان، ج ٣، صص ۵۱٨-۵۱۹.
[۱۹]- ر.ک: محمود رامیار، همان و جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵۱٨، سهیل زکار نیز اهداف حمله ابرهه را نشر مسیحیت در اطراف شبه جزیره، دست یابی به ثروت و تجارت مکه و فشار آوردن بر امپراطوری ساسانی یاد می‌کند (ر.ک: کتاب السیرو المغازی با تصحیح سهیل زکار، پانوشت، ص ٦۱)
[٢٠]- در سال ٢۴ یا ٢۵ پیش از میلاد مسیح آلیوس گالیوس با لشکری به جنوب عربستان حمله برد و در مدت چند روز خود را به مأرب رساند و در حجاز تا وادی نجران پیش رفت، اما به زودی در اثر دست رسی نداشتن به آب و مشکلات دیگری که برای او پیش آمد، مجبور به عقب نشینی شد. (ر.ک: سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱٢).
[٢۱]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٠٣.
[٢٢]- ر.ک: همان.
[٢٣]- ر.ک: محمود رامیار، همان، صص ۱٣٨-۱٣۹.
[٢۴]- ر.ک: همان، صص ۱۹٧-۱۹٨.
[٢۵]- ر.ک: ا. ف. ل. بیستون (A.F.L.Beeston)، دانشنامه ایران و اسلام، حرف الف ج ۱، ص ٣٦۹-٣٧٠، مدخل ابرهه. متأسفانه این طرز تلقی نادرست را در برخی نوشته‌های اخیر فارسی که در منابع دایرةالمعارفی هم درج شده می‌توان به وضوح دید (ر.ک: کاظم برگ نیسی «مدخل ابرهه»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی).
[٢٦]- ر.ک: سید عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب فی عصر الجاهلیه، ص ۱٨.
[٢٧]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٠٣.
[٢٨]- در آیات ٨٢ سوره هود و ٧۴ سوره حجر به این موضوع اشاره شده است: «وامطرنا علیها حجارة من سجیل»، «و امطرنا علیهم حجارة من سجیل».
[٢۹]- ر.ک: ابن اسحاق، کتاب السیروالمغازی، ص٦٣-٦۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۵-۵٦؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج ۱، ص ۵٧٧؛ الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۴٦، طبری، جامع البیان فی تأویل‌ای القرآن، ج ۱٢، صص ٣٨۵ و ٣۹٠-٣۹۱.
[٣٠]- ر.ک: طبری، جامع البیان، ج ۱٢، ص ٣٨۵، شماره ٢۹۴٠۱ و ٢۹۴٠٢.
[٣۱]- ر.ک: کلینی، کافی، ج ٨، ص ٨۴، روایت ۴۴؛ نیز صدوق، علل الشرایع، ج ٢، ص ۵٢۱، روایت ٢.
[٣٢]- ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۵۵٧.
[٣٣]- ر.ک: الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۴٧ و طبری، جامع البیان، ج ۱٢ ص٣۹۱.
[٣۴]- ر.ک: کلینی، کافی، ج ٨، ص ٨۴، روایت ۴۴ به نقل از:ابن اسحاق و قتاده.
[٣۵]- ر.ک:ابن اسحاق، همان، ص ٦۴؛ ابن هشام، همان، ج ۱، صص ۵۵-۵٦ ؛الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۴٧ و طبری، جامع البیان، ج ۱٢، ص ٣۹۱.
[٣٦]- ر.ک: محمّد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج ۱٠، ص ۴۱۱؛ نیز طبرسی، مجمع البیان با حاشیه مرحوم شعرانی، ج ۱٠، ص ۵۴٣.
[٣٧]- ر.ک: آذرتاش آذرنوش، «مدخل ابابیل»؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ٢.
[٣٨]- ر.ک: محمد عبده، الاعمال الکامله، ج ۵ صص ۵٠۴-۵٠۵؛ همو، تفسیر القرآن الکریم، جزء عم، ص ۱۵٧؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، جز٣٠، ص ٢۴٣.
[٣۹]- ر.ک: محمد فرید وجدی، دایرةالمعارف القرن الرابع عشر-العشرین، ج ۱، صص ٣٣-٣۴، مدخل ابل.
[۴٠]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، صص ۵۱٦-۵۱٧.
[۴۱]- ر.ک: کاظم برگ نیسی، «مدخل ابرهه»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۵٦۹، نیز سید عبدالعزیزسالم، تاریخ العرب فی عصرالجاهلیه، ص ۱٦٨ (وی این را به نقل از کتاب المحمل والحج احمد یوسف، ص ٧٧، چاپ قاهره ۱۹٣٧، آورده است).
[۴٢]- ر.ک: سید حسن تقی‌زاده، همان، ص ۱۱۱.
[۴٣]- ر.ک: کاظم برگ نیسی، «مدخل ابرهه»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
[۴۴]- السید عبدالعزیز سالم، همان، ص ۱٦٨.
[۴۵]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱٣٣.
[۴٦]- ر.ک: همان.
[۴٧]- ر.ک: آرتور جفری، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‌ای، صص ۹٨-۹۹.
[۴٨]- ر.ک: آذرتاش آذرنوش، «مدخل ابابیل»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ٢.
[۴۹]- ر.ک: همان، و نیز آرتور جفری، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‌ای، ص ۹۹ پاورقی (این احتمال مربوط به دکتر محمد مقدم استاد زبان شناسی دانشگاه تهران در دهه ٢٠ است که در مجله سخن سال اول شماره ٧ و ٨ بهمن و اسفند ۱٣٢٢ درج شده است).
[۵٠]- ر.ک: آذرتاش آذرنوش؛ «مدخل ابابیل»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
[۵۱]- ر.ک: همان.
[۵٢]- ر.ک: محمد خزائلی، اعلام القرآن، ص ۱۵۹.
[۵٣]- ر.ک: آذرتاش آذرنوش، همان.
[۵۴]- ر.ک: همان، نیز خلیل بن احمد، کتاب العین، ماده ابل و نیز فیروزآبادی، القاموس المحیط، ماده ابل.
[۵۵]- ر.ک: خلیل بن احمد، کتاب العین؛ ابن منظور، لسان العرب؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل ماده جدر.
[۵٦]- این روایات در: ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص ٦۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۵۵٧ و همو تفسیر جامع البیان، ج ۱٢، ص ٣۹۱ شماره ٢۹۴٠٦ و ٢۹۴٠٧ ابن هشام، همان، ج ۱، ص ٣۵؛ الزرقی، همان، ج ۱ ص ۱۴٦؛ تقی‌زاده، همان، ص ۱۱۱؛ کلینی، همان، ج ٨، ص ٨۴، روایت ۴۴؛ مجلسی همان، ج ۱۵، ص ۱٣٨؛ زمحشری، تفسیر کشاف؛ فخر رازی، تفسیر کبیر؛ طبرسی، مجمع البیان، تفسیر قمی و اکثر تفاسیر ذیل سوره فیل به این مطلب اشاره کرده‌اند.
[۵٧]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، صص ۵٠۴ و ۵۱٦-۵۱٧ ؛صالح احمد العلی، محاضرات فی تاریخ العرب، صص ٢٦٣-٢٦۴.
[۵٨]- ر.ک: جواد علی، همان.
[۵۹]- ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۵۵٧.
[٦٠]- ر.ک: کلینی، همان، ج ٨، ص ٨۴، روایت ۴۴.
[٦۱]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱۹۹.
[٦٢]- ر.ک: کتاب العین، لسان العرب، معجم مقائیس اللغة و القاموس المحیط، ذیل ماده جدر و حصب. باید توجه داشت که امروزه حصبه عنوان برای بیماری دیگری است و نباید با معنای حصبه در زبان عربی در گذشته اشتباه شود. در زبان عربی طبق کتب لغت معتبر و قدیمی، مثل کتاب العین خلیل و معجم مقاییس اللغه، حصبه جوش ودانه‌های خاصی بوده که روی پوست ظاهر می‌شده است (ذیل ماده حصب)، اما در فارسی، حصبه مرضی است واگیر که به واسطه میکروب مخصوصی به نام باسیل ابرت تولید می‌شود. این میکروب از راه جهاز هضم با خوردن آب یا سبزی یا میوه آلوده وارد روده می‌شود و سپس از کبد عبور کرده داخل خون می‌گردد. عوارض آن دردسر،، تب شدید، اسهال، استفراغ، نفخ شکم و خونریزی روده‌هاست.
[٦٣]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵۱٧.
[٦۴]- عوارض و با عبارت اند از: قی، اسهال شدید، سنگینی در قلب و معده، کبود شدن لب‌ها و گونه‌ها، انقطاع بول، احساس برودت شدید و عطش مفرط و... که هیچ کدام در جریان هلاکت اصحاب فیل گزارش نشده است.
[٦۵]- ر.ک: سید عبدالعزیز سالم، همان، ص ۱٦٨.
[٦٦]- ر.ک: محمدتقی شریعتی، تفسیر نوین، صص ٣٣۵-٣٣٦.
[٦٧]- ر.ک: همان، ص ٣۴۱.
[٦٨]- ر.ک: همان.
[٦۹]- ر.ک: احمد مصطفی مراغی، تفسیر مراغی، جزء ٣٠، ص ٢۴٣ و محمد فرید وجدی، دایرةالمعارف قرن الرابع عشرة-العشرین، ج ۱، صص ٣٣-٣۴.
[٧٠]- ر.ک: محمد عبده، تفسیر القرآن الکریم، جزء عم، صص ۱۵٧-۱۵٨ و نیز الأعمال الکاملة، ج۵، صص ۵٠۴-۵٠۵.
[٧۱]- ر.ک: همان، ص ۱۵٨ و ج ۵، ص ۵٠۵.
[٧٢]- ر.ک: محمد عبده، همان.
[٧٣]- ر.ک: همان.
[٧۴]- ر.ک: همان و رشید رضا، تفسیر المنار، ج ۱، صص ٣۴٨-٣۵۱؛ ج ۱، ص ٣٢٢؛ ج ٢، ص ۴۵٧ به بعد و ج ٣، صص ۵٣-۵۹. هم‌چنین ر.ک: علی اوسط باقری، «المنار و تفسیر آیات بیان‌گر معجزات»، مجله معرفت، شماره ٨٣.
[٧۵]- ر.ک: مممد الصادقی، تفسیر الفرقان، جزء ٣٠، ص ۴٦۱.
[٧٦]- ر.ک: محمد ابوزهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابری، ج ۱، صص ۱۹۱-۱۹٢.
[٧٧]- ر.ک: محمدتقی شریعتی، تفسیر نوین، ص ٣۴۱.:
[٧٨]- ر.ک. محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج ٧، ذیل سوره فیل؛ و نیز طه حسین، مرآة الاسلام، ص ٣٠.
[٧۹]- ر.ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج ٦، ص ٣۹٧٦.
[٨٠]- ر.ک: همان، ص ٣۹٧٧.
[٨۱]- ر.ک: همان، ج ٦، صص ٣۹٧٧-٣۹٧٨.
[٨٢]- ر.ک: محمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، ج ۱٨، ص ٣۵٦.
[٨٣]- ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۵۵٧ و کلینی، همان، ج ٨، ص ٨۴، روایت ۴۴.
[٨۴]- ر.ک: سید حسن تقی‌زاده، همان، ص ۱۱۱.
[٨۵]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱۹۹.
[٨٦]- ر.ک: محمد خزائلی، همان، ص ۱۵۹.
[٨٧]- ر.ک: همان، صص ۱۵۹-۱٦٠.
[٨٨]- ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، صص ۵٦٢-۵٦۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ٢، ص ٨٦-٨٧ و محمود رامیار، همان، صص ۱٧۱-۱۹۵.
[٨۹]- ر.ک: الخلیل بن احمد، کتاب العین، ابن منظور، لسان العرب و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل ماده رهص. در منتهی الارب، ارهاص به معنای آماده چیزی شدن و نیز دیوار و حائط آمده است (ر.ک: منتهی الارب و لغت‌نامه دهخدا).
[۹٠]- ر.ک: مدخل «ارهاص» در دایره المعارف تشیع (که به نقل از شرح تجرید قوشجی و تلخیص المحصل آورده‌اند)، نیز تعریفات جرجانی مدخل ارهاص.
[۹۱]- ر.ک: کشاف اصطلاحات الفنون، مدخل ارهاص.
[۹٢]- ر.ک: ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص ۴۹٢.
[۹٣]- ر.ک: حسن بن مطهر حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، صص ٢۵٢ و ٢۵٣ و نیز: ابان بن عثمان، المبعث و المغازی، صص ٣۴-٣۵.
[۹۴]- ر.ک: ابوالحسن شعرانی، همان، ص ۴۹٢.
[۹۵]- ر.ک: همان، ص ۴۹۱.
[۹٦]- ر.ک: همان، ص ۴۹٢.
[۹٧]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱٣.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

حمید آریان، لشکرکشی ابرهه به مکه به‌روایت تاریخ و قرآن، تاریخ در آیینه پژوهش، پاييز ۱٣٨۴ - شماره ٧، صص ٢۵-٨٢؛ برگرفته از:

    ۱- آذرنوش، آذرتاش، مدخل ابابیل، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ٢، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چ اول: تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱٣٧٠.
    ٢- آلوسی، محمود الشکری، تاریخ الارب فی معرفة أحوال العرب، تحقیق محمد بهجة اثری، بیروت، دارالکتب العلیمه، [بی تا].
    ٣- ابان بن عثمان، المبعث والمغازی و الوفاه و السقیفه و الرده، تحقیق رسول جعفریان، چ اول، قم، مکتب الأعلام الاسلامی، ۱۴۱٧ ق.
    ۴- ابن اسحاق، محمد، کتاب السیر و المغازی، تحقیق سهیل زکار، چ اول، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱٣٦٨.
    ۵- ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر، بیروت، موسسة الأعلمی، ۱٣۹۱ ق / ۱۹٧۱ م.
    ٦- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، موسسة التاریخ العربی، ۱۴٠٨ ق.
    ٧- ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقاء و دیگران، چ هشتم: بیروت، دارالوفاق، ۱٣٧۵ ق.
    ٨- ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابری، چ اول: مشهد، آستان قدس رضوی، ۱٣٨٠.
    ۹- الرزقی، ابوالید محمد بن عبداللّه، اخبار مکه و ماجاء فیها من الآثار، تحقیق رشدی صالح ملحس، چاپ دوم: مکه المکرمه، دارالثقافه، ۱٣٨۵ ق.
    ۱٠- برگ نیسی، کاظم، «مدخل ابرهه»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ٢، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چ اول: تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱٣٧٠.
    ۱۱- پیگولوسکایا، ن. و. اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم و ششم میلادی، ترجمه عنایت الله رضا، چ اول: تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱٣٧٢.
    ۱٢- تقی‌زاده، سید حسن، تاریخ عربستان و قوم عرب از اوان ظهور اسلام و قبل از آن، چ اول: تهران، انتشارات فردوس، ۱٣٧۹.
    ۱٣- جفری، آرتور، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‌ای، چ اول، انتشارات توس، ۱٣٧٢.
    ۱۴- جمیلی، خضیرعباس، قبیلة قریش و أثرها فی الحیاه العربیه قبل الاسلام، عراق، المجمع العلمی، ۱۴٢٢ ق.
    ۱۵- حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن‌زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴٠٧ ق.
    ۱٦- خزائلی، محمد، اعلام القرآن، چهارم: تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، ۱٣٧۱.
    ۱٧- دقر، عبدالغنی، معجم النحو، قم، مکتبة القیام، [بی تا].
    ۱٨- دیون پرت، جان، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، تهران، اقبال، ۱٣۵۵.
    ۱۹- رامیار، محمود، در آستانه سالزاد پیامبر، چ دوم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱٣٦۵.
    ٢٠- راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، قم، موسسه امام مهدی (عج)، ۱۴٠۹ ق
    ٢۱- رشید رضا، محمد، و عبده، محمد، تفسیر القرآن الحکیم (الشهیر بالتفسیر المنار)، بیروت، دارالمعرفه، ،[بی تا].
    ٢٢- سالم، سیدعبدالعزیز، تاریخ العرب فی عصر الجاهلیه، بیروت، دارالنهضه العربیه، [بی تا].
    ٢٣- سید قطب، فی ظلال القرآن، چ پانزدهم: بیروت، دار الشروق ۱۴٠٨ ق / ۱۹٨٨ م.
    ٢۴- شریعتی، محمدتقی، تفسیر نوین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، [بی تا].
    ٢۵- شعرانی، ابوالحسن، ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، چ چهارم: تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱٣٦٦.
    ٢٦- شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، چ نهم: تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱٣٦۹.
    ٢٧- شهیدی، سید جعفر، مقاله «از ولادت تا بعثت»، در کتاب محمد خاتم پیامبران، چ دهم: تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، ۱٣٦٣.
    ٢٨- صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، بیروت، موسسة الوفاء، ۱۹٨۵ م.
    ٢۹- صالح، احمدالعلی، محاضرات فی تاریخ العرب، موصل، دارالکتب فی جامعه الموصل، ۱۹٨۱ م.
    ٣٠- صدوق، ابی جعفربن محمد بن علی، علل الشرایع، قم، مکتبه الداوری.
    ٣۱- صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین، قم، دار الکتب الإسلامیه، ۱٣۹۵ ق.
    ٣٢- صفی پور، عبدالرحیم، منتهی الارب فی لغة العرب، تهران، سنائی، [بی تا].
    ٣٣- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، چ پنجم: بیروت، موسسة الاعلمی، ۱۴٠۹ ق / ۱۹٨۹ م.
    ٣۴- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل‌ای القرآن، بیروت، دارالفکر، ۱۴٢٠ ق / ۱۹۹۹ م.
    ٣۵- طوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چ اول: قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴٠۹ ق (افست از روی چاپ بیروت، داراحیاء التراث العربی).
    ٣٦- عبده، محمد، الاعمال الکامله، چ اول: بیروت، دار الشروق، ۱۴۱۴ ق / ۱۹۹٣ م.
    ٣٧- عبده، محمد، تفسیرالقرآن الکریم جزء عم، نشر ادب الحوزه (افست از روی چاپ ۱٣۴۱ ق. مصر).
    ٣٨- علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، چ دوم: بیروت و بغداد، دارالعلم للملایین، مکتبة النهضه، ۱۹٧٨ م.
    ٣۹- فرید وجدی، محمد، دائرةالمعارف القرآن الرابع عشر-العشرین، بیروت، دار الفکر، [بی تا].
    ۴٠- کراجکی، ابوالفتح، کنز الفوائد، قم، انتشارات دار الذخائر، ۱۴۱٠ ق.
    ۴۱- کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، ۱٣٧٢.
    ۴٢- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱٣٦۵ ق.
    ۴٣- گئورگیو، کنستان ویرژیل، محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، ترجمه ذبیح الله منصوری، چ اول: تهران، انتشارات زرین، ۱٣٧٦.
    ۴۴- مدرسی، محمدتقی، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، ۱٣٧٧.
    ۴۵- مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، چ چهارم: بیروت، دارالعم للملایین، ۱۹۹٠ م.
    ۴٦- نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس رزیاب خویی، تهران، ۱٣۵٨.
    ۴٧- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، قم، موسسه نشر فرهنگ اهل البیت (افست از روی چاپ دار صادر بیروت).