جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

لشکرکشی ابرهه به مکه به‌روایت تاریخ و قرآن

از: حمید آریان (دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث)

لشکرکشی ابرهه به مکه به‌روایت تاریخ و قرآن

(بخش اول)


فهرست مندرجات



چـکیده: حمله اصحاب فیل به مکه، که سوره‌ای از قرآن هم بدان اختصاص یافته، به لحاظ واقعیت تاریخی و کیفیت وقوع میان پژوهشگران تاریخ عرب قبل از اسلام، مورد بحث و گفتگوست. برخی خاورشناسان و نویسندگان شرقی، آن را بر مفاد کتیبه دوم به‌جای‌مانده از ابرهه مربوط به سال ۵۴۷ میلادی (Ry 506) و اشاره پروکوپیوس مورخ بیزانسی قرن ششم میلادی درباره لشکرکشی ابرهه به ایران و انصراف و بازگشت سریع او، تطبیق کرده‌اند. غالب محققان، اعم از شرقی و غربی، این حمله را به حدود سال ۵۷٠ میلادی مربوط دانسته‌اند که جدای از پیکار مندرج در کتیبه Ry 506 است. در این مقاله با اشاره به ضعف‌ها و مشکلات دیدگاه اول، بر صحت دیدگاه دوم در سایه شواهد و قراین تاریخی تأکید شده، آن‌گاه در محور دوم مقاله از چگونگی شکست و نابودی اصحاب فیل سخن به‌میان آمده و دیدگاهی که مسئله هلاکت سپاه ابرهه را ناشی از شیوع بیماری وباء، آبله و حصبه یا عوامل طبیعی دیگر دانسته، نقد و بررسی و کاستی‌های آن مطرح شده است. هم‌چنین در پرتو قراین تاریخی و با توجه به‌برخی ضوابط دانش تفسیر و نیز اهداف نزول سوره، بر معجزه بودن کیفیت وقوع حادثه، تاکید شده است. در پایان مقاله، به تقارن زمانی هلاکت سپاه ابرهه با ولادت پیامبر اسلام پرداخته و از زمینه‌ساز بودن وقوع معجزه‌آسای این حادثه برای ظهور رسالتی آسمانی در آینده نزدیک یاد شده است.


[] مقدمه

رخدادهای تاریخی در متون مقدس دینی با دید و نگرش خاصی بازتاب یافته و از جایگاه قابل توجهی برخوردارند. نظری اجمالی به قرآن به‌خوبی این نکته را روشن می‌سازد که تعداد زیادی از آیات آن به وقایع تاریخی مربوط است. در سوره‌های مختلف قرآنی احوال افراد، جامعه‌ها و امت‌های پیشین و نیز برخی قضایا و جریان‌های جامعه عصر نزول، با پردازشی ویژه، منعکس شده است. پاره‌ای از این رخدادها به لحاظ زمانی و مکانی فاصله چندانی با بعثت پیامبر اسلام و مهبط وحی قرآنی نداشته‌اند. حادثه سیل عَرِم،[۱] قتل اصحاب اُخدود[٢] و ماجرای اصحاب فیل[٣] در شمار این حوادث اند. از این میان، یورش ابرهه به مکه به قصد ویران ساختن کعبه که سوره‌ای مستقل در قرآن بدان اختصاص یافته، نزدیک‌ترین آن‌ها به مبعث بوده و نزد قریش و ساکنان مکه و اطراف در شمار مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین حوادث قبل از ظهور اسلام تلقی شده است.

بررسی و تحلیل جریان این هجوم سنگین و سهمگین، شناخت زمینه‌ها و بسترهای آن، پی جویی انگیزه‌ها و اهداف مهاجمان، ترسیم اجزا و زوایای حادثه و تصویر آثار و پیامدهای مختلف آن، از منظر تاریخ و مقایسه آن با نگاه و روایت قرآن، می‌تواند، هم به دریافت عمیق‌تر پیام سوره فیل کمک نماید و هم پاره‌ای از ابهام‌ها یا شبهه‌ها و تردیدهایی را که خواه از سر پرسش‌گری و حقیقت‌جویی یا از روی تعصب و غرض‌ورزی مطرح شده، مرتفع سازد. نزدیک شدن به فضای تاریخی یاد شده و تحلیل آن با نیم نگاهی انتقادی به دیدگاه‌ها و آرا در این زمینه، وجهه همت این نوشتار است. اما پرسش‌های اساسی این مقال عبارت اند از:

۱- تاریخ، لشکرکشی ابرهه را به مکه چگونه گزارش کرده است؟ برخی بر این باورند که هجوم ابرهه و سپاه فیل به مکه، واقعیت تاریخی ندارد یا دست کم آن گونه که در منابع اسلامی آمده، نبوده است. از سوی دیگر، قرآن با صراحت تمام از یورش اصحاب فیل و در هم کوبیده شدن آنان از سوی خدا با سنگ باران گروه‌هایی از پرندگان، سخن به میان آورده و در منابع تاریخی و روایی نیز شرح و تفصیل ماجرا آمده است.

٢- چه زمینه‌ها و شرایطی به لحاظ سیاسی - اقتصادی و مذهبی یا از نظر روابط بین قدرت‌های بزرگ آن روز، برای توجیه این لشکرکشی وجود داشته است؟

٣- انگیزه‌ها و اهداف مهاجمان از حمله به مکه چه بوده است؟ آیا مقصد نهایی این تهاجم دست اندازی به شهر بی دفاع مکه و تخریب کعبه بوده یا علاوه بر آن، اهداف دیگری مانند تسلّط بر راه مهم بازرگانی شمال - جنوب جزیره و بازارهای تجاری منطقه یا تهاجم به مرزهای امپراطوری ساسانی در شمال شرقی جزیرة العرب هم در دستور کار بوده است؟

۴- یاد و خاطره حادثه در چشم و دل ساکنان مکه چه‌اندازه باقی ماند و از زبان شاهدان و شاعران دوره جاهلی چگونه منعکس شده است؟

۵- بازتاب حادثه در روایات عربی و اسلامی با تاریخ‌های بیزانسی و رومی و نیز روایات مسیحی و حبشی آن چه تشابهات و تفاوت‌هایی دارد؟

٦- وقتی آیات سوره فیل نازل شد موضع و عکس‌العمل مشرکان و معارضان پیامبر در تأیید یا انکار قضیه چگونه بود؟

٧- علت و چگونگی بازگشت و شکست یا نابودی سپاه ابرهه چه بود؟ آیا بر اثر شیوع بیماری و حوادث و بلایای طبیعی از پای در آمدند یا معجزه‌ای الهی به وقوع پیوست و با قدرت نمایی خداوند در هم کوبیده شدند؟

٨- این حادثه با ولادت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) چه ارتباطی داشت و چگونه می‌توان آن را به بعثت آن حضرت پیوند زد؟

مقاله حاضر تلاشی علمی در جهت یافتن پاسخی‌هایی مستدل و مناسب برای این پرسش‌هاست که در دو محور سامان یافته است: محور اول، درباره واقعیت یورش ابرهه به مکه و بررسی احتمالات مختلف، همراه با سنجش زمینه‌ها و انگیزه‌ها، و وارسی جوانب و جزئیات مهم آن می‌باشد. در محور دوم، پس از تصویر چگونگی شکست و هلاکت اصحاب فیل، دیدگاه‌های مختلف در این باره، بررسی و نقد شده و تا حد امکان روایات تاریخی در مقایسه با نظر قرآن ارزیابی می‌شود و در پایان، از مقوله ارهاص، سخن به میان آورده و ارتباط هلاکت خارق‌العاده سپاه فیل و زمینه‌ساز بودن آن را برای حادثه‌ای بزرگ‌تر به‌نام به‌عثت و نبوت آخرین پیامبر الهی اجمالا توضیح داده‌ایم.


[۱]- حمله ابرهه به مکه، افسانه یا واقعیت؟

لشکرکشی ابرهه به مکه در زمان عبدالمطلب و ناکامی و هلاکت وی و سپاهیانش موضوع مهمی است که بحث‌ها و سؤال‌های فراوانی را در اذهان پژوهشگران تاریخ عرب و اسلام برانگیخته است. از یک سو مهم‌ترین و نزدیک‌ترین منبع و مأخذی که در این باره وجود دارد و ماجرای این لشکرکشی و سرانجام آن را نمایانده، قرآن مجید است. در سوره فیل به اجمال از تضلیل کید و خنثی‌سازی توطئه اصحاب فیل و چگونگی درهم کوبیده شدن آنان از جانب خداوند سخن به‌میان آمده است. از سوی دیگر، در قرآن اسمی از ابرهه برده نشده و نیز از زمان، نقطه عزیمت و دیگر جزئیات این هجوم هم‌سخنی به‌میان نیامده است، اگرچه روایات تفسیری و تاریخی، جزئیات ماجرا را تحت عنوان حمله ابرهه، حاکم حبشی یمن به مکه برای تخریب کعبه تفصیلا بیان کرده‌اند، اما صرف‌نظر از این روایات تا چه میزان می‌توان اصل مسئله لشکرکشی ابرهه را به مکه واقعیتی تاریخی تلقی نمود؟


[] ظهور ابرهه

در منطقه جنوبی شبه جزیره عربستان سرزمینی خوشبخت[۴] و برخوردار از طبیعت حاصل خیز و خرم قرار دارد که به یمن موسوم است. این سرزمین که از دو سو با آب‌های دریای سرخ و خلیج عدن (دریای عرب) احاطه شده از نظر بازرگانی و مواصلاتی موقعیتی ممتاز داشته و از گذشته‌های بسیار دور پیوسته دست خوش تحولات سیاسی بسیاری بوده است. امپراطوری بیزانس و همسایه غربی این سرزمین در آن سوی ساحل دریای سرخ، یعنی حبشه، همواره به این منطقه به‌چشم طمع می‌نگریسته و بارها بدان دست اندازی نموده بودند. این دست اندازی‌ها با انگیزه‌های سیاسی و عمدتاً اقتصادی همراه بود. اما از زمانی که حبشه دین مسیحی را رسماً پذیرفت و رابطه آن با روم نزدیک‌تر شد، هم کیشی آن دو، انگیزه مذهبی ترویج مسیحیت در سرزمین یمن را بر انگیزه‌های سابق افزود. روانه شدن هیئتی از امپراطوری روم به یمن در اواسط سده چهارم میلادی و تأسیس کلیساهایی را در طفار و عدن[۵] باید در جهت تحقق چنین انگیزه‌ای ارزیابی نمود.

کشتاری که ذو نواس،[٦] آخرین بازمانده ملوک حمیر در نجران یا مناطق دیگر یمن از مسیحیان به راه‌انداخت و انعکاس این خبر به دربار حبشه و روم، عکس العمل قیصر و نجاشی را برانگیخت، به گونه‌ای که بر اساس کتیبه حصن غراب، موسوم به 621 CIH مکتوب به تاریخ ٦۴٠ سبئی برابر با ۵٢۵ میلادی حبشی‌ها با لشکری گران به سرزمین یمن هجوم آورده و بخش‌هایی از نواحی ساحلی آن را تصرف کردند.[٧] از این سنگ نوشته بر می‌آید که نبرد حمیریان با مهاجمان به مدت هفت سال به درازا کشیده[٨] و سرانجام به سقوط ذونواس و تسلط کامل حبشی‌ها بر یمن انجامیده است.

نام ابرهه و پیچیدن آوازه اش در تاریخ با همین لشکرکشی حبشیان به یمن پیوند خورده است. چگونگی به قدرت رسیدن او در روایات تاریخی چه در منابع رومی و حبشی و چه منابع عربی ـ اسلامی به گونه‌های متفاوت حکایت شده است.[۹]

در گزارش پروکوپیوس قیساری (قیصریه ای) مورخ رومی، آمده است که هلستیائوس،[۱٠] پادشاه حبشه پس از لشکرکشی به یمن و پیروزی بر حمیریان، مردی از میان آنان به نام ازیمیفائوس[۱۱] را که مسیحی بود برایشان پادشاه ساخت و گروه زیادی از حبشیان در آن جا ماندند و به حبشه بازنگشتند. این گروه همراه جمعی دیگر اندک زمانی بعد بر ضد ازیمیفائوس برخاستند و او را دست گیر و زندانی کردند و شخص دیگری موسوم به آبراموس[۱٢] را به جای وی به پادشاهی برگزیدند.[۱٣] در ادامه گزارش پروکوپیوس آمده است که چون پادشاه حبشه از این داستان آگاه شد به قصد تنبیه آبراموس و سرکوبی شورشیان سه هزار سپاهی را به سرداری یکی از بستگانش به آن جا گسیل داشت، اما سپاهیان او به آبراموس پیوستند و سپهسالار خود را کشتند و در همان جا ماندگار شدند.[۱۴]

در روایت محمد بن اسحاق، ابرهه جزئی از لشکریان حبشی بود که نجاشی به سرداری اریاط به یمن فرستاد. او ذونواس را کشت و سال‌ها بر یمن حکم راند، آن گاه ابرهه در کار حبشیان یمن با وی به مخالفت برخاست و تفرقه در میان سپاهیان حبشی افتاد که در نهایت، ابرهه به او پیشنهاد جنگ تن به تن داد و در این نبرد او را بفریفت و به دست غلامش او را کشت و سپاه ارباط به ابرهه پیوستند و حبشیان به دور او گرد آمدند.[۱۵]

اما ابن کلبی چنین نقل می‌کند که نجاشی لشکری را با هفتاد هزار جنگ جو و با دو سردار که یکی از آن دو ابرهه الاشرم بود، به جنگ ذونواس فرستاد. آنان بر ذونواس چیره شدند و ابرهه حاکم صنعاء شد و چیزی هم برای نجاشی نفرستاد. سپس نجاشی سپاهی به سرداری اریاط برای سرکوبی ابرهه به یمن فرستاد. پس از ورود سپاه به یمن، ابرهه پیشنهاد جنگ تن به تن به حریف خویش داد، اما نیرنگ زد و غلام خود را در کمین او نشاند و آن غلام در موعد مقرر، از پشت سر اریاط در آمد و او را از پای درآورد.[۱٦]

ادامه ماجرا را پروکوپیوس چنین گزارش کرده است: پادشاه حبشه پس از آگاه شدن از واقعه مرگ اریاط به خشم آمده، سپاه دیگری برای سرکوبی ابرهه فرستاد، لکن این لشکر هم پس از روبه رو شدن با آبرامیوس و مردانش تلفات سنگینی را متحمل شد و باقی ماندگان به حبشه بازگشتند، از آن پس پادشاه ترسید و سپاه دیگری بر ضد آبرامیوس نفرستاد تا کمی پس از درگذشت هلستیائوس، آبرامیوس متعهد شد که خراج سالانه‌ای به پادشاه جدید حبشه بپردازد و بدین ترتیب پادشاهی خود را در یمن تقویت کند.[۱٧]

این قسمت از داستان در روایت ابن اسحاق و ابن کلبی تقریباً به گونه‌ای دیگر حکایت شده است و صحبت از فرستادن نامه‌ای از سوی ابرهه برای نجاشی همراه با موی سر و کیسه‌ای از خاک یمن و اظهار بندگی و فرمانبرداری از اوست و سپس خوشنودی نجاشی از این کار و ابقای ابرهه در سرزمین یمن.[۱٨]

در روایت‌های سریانی و یونانی نیز تا حدی شبیه این مطالب، از لشکرکشی پادشاه حبشه به یمن و پیروزی بر ذونواس و سپس روی کار آمدن ابراهام یا آبرامیوس سخن به میان آمده است.[۱۹]

بنابراین، گر چه روایات رومی و حبشی با گزارش‌های تاریخ نگاران مسلمان در جزئیات و برخی جوانب مسئله تا حدی با هم متفاوت اند یا احتمال می‌رود بخش‌هایی از ماجرا به افسانه آمیخته باشد، اما به لحاظ تاریخی این مقدار مسلم است که شخصی به نام ابرهه در سپاه حبشه وجود داشته و همراه آنان برای سرکوبی ذونواس حمیری به یمن اعزام شده و پس از یک نزاع داخلی بین حبشیان، به قدرت رسیده است.


[] یمن و رقابت قدرت‌های بزرگ سیاسی

سواحل جنوبی شبه جزیره و منطقه یمن از گذشته‌های دور در معرض کشمکش قدرت‌های بزرگ آن روزگاران بوده است. در سده‌های پنجم و ششم میلادی دو دولت ایران و بیزانس منافع خود را در گرو گسترش هر چه بیشتر نفوذشان در شبه جزیره عربستان می‌دیدند. ایران که از دیر باز انحصار بازرگانی ابریشم را در دست داشت بر کالاهای بازرگانی تعرفه‌های سنگین می‌بست و به ویژه در زمان جنگ از رسیدن ابریشم به کارخانه‌های بیزانس جلوگیری می‌کرد.[٢٠] از آن رو بیزانس بر آن بود هر طور شده، راه‌های زمینی و در یایی را از اقیانوس هند به مدیترانه از طریق دریای سرخ تأمین کند و حمیریان را از دست اندازی به کشتی‌های رومی باز دارد و سر انجام از ره گذر گسترش نفوذ سیاسی-دینی خود در میان عرب‌ها آنان را به ایستادگی در برابر ایران برانگیزد.[٢۱]

پیشرفت نفوذ ایران در سواحل جنوبی خلیج فارس و زیر نفوذ گرفتن تجارت شرقی روم و توسعه نفوذ در میان اعراب، سخت مایه نگرانی روم شده بود. این بود که حبشه به یمن هجوم برد تا آن سرزمین را تصرف کند و بدین تربیب جلوی نفوذ بیشتر ایران سد شود ودر نتیجه، حبشه علاوه بر توسعه مسیحیت و تصرف سرزمین آباد و تازه، دریانوردی خود را نیز توسعه دهد و از این به بعد محصولات هندوستان (جزایر سراندیب) را کشتی‌های حبشه برای رومیان حمل می‌کردند.[٢٢]

حمله حبشه به یمن به تصرف دائمی این سرزمین و در نهایت، روی کار آمدن ابرهه انجامید. ابرهه نیز پس از فائق آمدن بر حریفان و اوضاع، حکومت جدید حبشیان را در یمن پایه ریزی کرد. از تاریخ‌های بیزانسی و کتیبه‌های حبشی بر می‌آید که استقرار دولت ابرهه در یمن حدود سال ۵٣۱ میلادی بوده است.

در کتیبه اول به جای مانده از ابرهه CIH 541 سطور ٨٨-۹٣ آمده است که در اثنای اقامت وی در مَأرِب فرستادگانی از جانب نجاشی، قیصر روم، پادشاه ایران و نیز رسولانی از سوی منذر، ملک حیره و حارث بن جبله، ملک غسانیان نزد ابرهه آمدند. جواد علی هدف اصلی آمدن این هیئت‌های سیاسی را به رقابت موجود بین ایران و روم پیوند می‌زند و معتقد است که اعزام این فرستادگان نزد ابرهه تنها برای تهنیت یا تسلیت و یا حسن رابطه و امثال آن نبود، بلکه دلایل و مقاصد دیگر و مهم تری داشت و آن کشاندن ابرهه به یکی از دو اردوگاه امپراطوری ساسانی یا بیزانس بود که از این طریق کفّه یک قدرت بر دیگری فائق می‌آمد و مسیر تجارت دریای سرخ به نفع یکی توسعه و به ضرر دیگری، تضییق می‌یافت و آثار آن در زیان اقتصادی و تجاری روم یا رسیدن سود سرشار به آنان (بیزانس) ظاهر می‌شد، زیرا در آن عصر نیز جهان چون روزگار ما به دو بلوک تقسیم شده بود، بلوک غرب و بلوک شرق (روم و ایران) و هر یک از این دو ابرقدرت، دولت‌های تابعی را میان کشورهای کوچک‌تر و رؤسای قبایل داشتند که برای آن‌ها طبل و شیپور می‌نواختند وخوشنودی و نگرانی و پاداش وعقوبتشان تابع وضعیت جبهه قدرتی بود که بدان تعلق داشتند. روم تمام قوای سیاسی خود را برای سیطره بر جزیرة العرب و دور نگه داشتن آن از نفوذ ایران به کار می‌گرفت و در مقابل، ایران نیز از این دولت‌های تابعه در جهت تضعیف جبهه مقابل و حامیان آن‌ها و جلوگیری از ورود کشتی‌های آنان به اقیانوس هند و تجارت آنان با بلاد عرب استفاده می‌کرد. هم چنین هر یک از آن دو ابرقدرت از هیچ تلاشی در جهت نشر ابزارهای تبلیغاتی و به دست گرفتن صحنه تبلیغات و فکر برای تأثیر گذاری بر افکار و عقول مردم کوتاهی نمی‌کرد، چنان که هر دو طرف از نشر مسیحیت به عنوان حربه‌ای برای اهداف کاملاً سیاسی (نه مذهبی) در این راه استفاده می‌کردند.[٢٣]

رقابت و کشمکش دائمی این دو امپراطوری برسر منطقه حساس و بسیار مهم اقتصادی و تجاری یمن، منشأ ابراز این دیدگاه در بین برخی دانشمندان غربی و به تبع آن‌ها بعضی از پژوهشگران عرب و مسلمان شده است که لشکرکشی ابرهه به شمال عربستان در سال‌های بعد، در واقع بخشی از سناریوی نزاع یاد شده بود که به نفع امپراطوری بیزانس و علیه پادشاهی ساسانی راه‌اندازی شد، و اساساً یا حمله‌ای توسط ابرهه به مکه صورت نگرفته و یا مکه در سر راه حمله او به شمال عربستان و منطقه حیره بوده است.


[] ابرهه و لشکرکشی به شمال عربستان

مهم‌ترین اسناد تاریخی‌ای که از لشکرکشی ابرهه به مناطق شمال و شمال غربی جزیرة العرب در دست است، یکی گزارش پروکوپیوس، مورخ دربار امپراطوری بیزانس در کتاب جنگهای ایران و روم است که در سال‌های ۵۴۵-۵۵۴ میلادی به رشته تحریر در آورده، و دیگری کتبیه‌ای است که از ابرهه بر جای مانده و در سال ۱۹٣۵ میلادی توسط ریکمانس[٢۴] بر صخره‌ای در نزدیکی چاه مریغان در شرق وادی تثلیث علیا یافته شد و به Ry 506 معروف است.[٢۵]

نظر به این دو سند مهم، آرا و تفاسیر مختلفی از سوی پژوهشگران درباره لشکرکشی ابرهه ابراز شده است. به اعتقاد بعضی از خاورشناسان و پژوهشگران تاریخ عرب هر دوسند به یک موضوع مربوط است. آن چه پروکوپیوس در کتاب خود به اشاره نوشته که «ابرهه تنها یک بار به لشکرکشی دست زد، ولی به محض حرکت، متوجه خطر و پایان ناگوار آن شد و بی‌درنگ راه بازگشت در پیش گرفت»، همان است که در کتیبه Ry 506 شرح و تفصیلش آمده است. و حمله‌ای را که نزد مورخان و راویان عرب و مسلمان از آن به حمله عام الفیل یاد می‌شود باید در چارچوب همین لشکرکشی گنجاند و بر آن تطبیق کرد. اما به گمان برخی دیگر از پژوهشگران آن چه در کتیبه ریکمانس آمده به حمله ابرهه به مکه ارتباطی ندارد، زیرا حمله به مکه در سال‌های بعد (۵٦٣-۵٧٣) اتفاق افتاده است.

البته باید توجه داشت نظریات و تفاسیری که درباره این مسئله ارائه شده، گاه تفاوت‌های زیادی با هم دارند، اما به طور کلی همه آن‌ها قابل ارجاع به یکی از دو دیدگاه فوق می‌باشد. لازم است قبل از پرداختن به این دو دیدگاه وطرح و بررسی آن‌ها، ابتدا مفاد دو سند یاد شده را مرور کنیم.

پروکوپیوس در گزارش خود آورده است: ... در زمانی که هلیستائوس پادشاه حبشه بود و ازیمیفائوس بر حمیریان سلطنت می‌کرد امپراطور یوستی نین[٢٦] فرستاده‌ای به نام ژولیانوس[٢٧] را نزد آن‌ها فرستاد و پیغام داد که چون مردم حبشه و یمن هر دو دارای یک کیش هستند، صلاح در آن است که با رومی‌ها متحد شده و با ایرانی‌ها بجنگند. ضمناً به حبشی‌ها خاطر نشان کرد که اگر آن‌ها از هندوستان ابریشم بخرند و به رومیان بفروشند، هم خود سود هنگفتی خواهند برد و هم از ریختن پول رومی‌ها به جیب دشمنان ایشان، ایرانی‌ها جلوگیری خواهند کرد. از ملک حمیر نیز خواست که قیس را به ریاست اعراب معدّ برگزیند و با لشکری بزرگ از مردم خود و معدّ به خاک ایران بتازد... دو پادشاه مذکور هر دو وعده دادند که درخواست‌های یوستی نین را انجام دهند و فرستاده او را مرخص کردند، لکن هیچ یک به قول خود وفا نکردند؛ یعنی در واقع هیچ کدام نتوانستند کاری از پیش ببرند، زیرا در موضوع تجارت ابریشم چون ایرانی‌ها به هند نزدیک ترند همیشه بار کشتی‌هایی را که از آن جاده می‌آیند در بنادر زودتر می‌خرند و دیگر مجالی برای حبشی‌ها باقی نمی‌گذارند. و در مورد لشکرکشی به خاک ایران نیز این کار به کلی از عهده حمیریان بیرون بود. چه، میان سرزمین ایشان و کشور ایران صحرای وسیع و بایری وجود دارد که مسافرت در آن بسیار دشوار است و فرصت بسیاری می‌خواهد. و گذشته از آن، رفتن به جنگ مردمی بود که بسیار از خودشان دلیرتر بودند... بعدها وقتی ابرهه اساس پادشاهی خود را کاملاً مستقر ساخت و قدرت واعتباری حاصل کرد، چندبار به یوستی نین وعده کرد که به خاک ایران حمله نماید، اما تنها یک بار رو به راه نهاد که متوجه خطرهای مسافرت شد و فوراً به کشور خویش مراجعت نمود.[٢٨]

مفاد کتیبه دوم ابرهه موسوم به Ry ۵٠٦ چنین است:

    به یاری و نیروی خدای رحمان و مسیح او، ملک ابرهه ز یبمان پادشاه سبأ، ذوریدان، و حضرموت و یمن و اعراب طود و تهامه، این کتیبه را نگاشت، آن گاه که با معدّ در فصل بهار، ماه ذوالثبات جنگید. و چون بنی عامر شورش کرده بودند، پادشاه (ابرهه) ابوجبر را به همراهی قبیله کنده، و قبیله عل و بشربن حصن را همراه با قبیله سعد به جنگ بنی عامر فرستاد. و این دو سردار به سرعت حرکت کردند و سپاهیان خود را به سوی دشمن گسیل داشتند. سپس کنده و عل با.. و قبیله مراد جنگیدند و قبیله سعد در وادی‌ای که به منطقه تربن ختم می‌شود، با بنی عامر جنگیدند و آنان را به اسارت گرفتند و غنایم از ایشان ستاندند. اما پادشاه (ابرهه) در حلبان جنگید و معدّ را شکست داد و آنان گِروهایی نزد او نهادند، و بعد از آن، عمرو بن منذر از سر گفت و گو با پادشاه درآمد و از فرزندان خود گروهایی را فرستاد و فرزندش را جانشین خود معرفی نمود و ابرهه هم حکم منذر را در این باره تنفیذ کرد و پیروزمندانه از حلبان با نیروی خدای رحمان بازگشت در تاریخ ٦٦٢.[٢۹]

اکنون به طرح و بررسی دو دیدگاه کلی یاد شده باز می‌گردیم.


[] دیدگاه اول

به زعم گروهی از خاورشناسان، ابرهه یک بار بیشتر دست به لشکرکشی به شمال جزیره نزد و این پیکار همان است که کتیبه Ry 506 به یاد بود آن از سوی ابرهه نقر شده و پروکوپیوس در کتاب خود بدان اشاره نموده است. این گروه معتقدند این نبرد که ماجرای آن در کتیبه محل پیکار آمده، بنا به خواهش یوستینیانوس (یوستی نین) توسط حمیریان (ابرهه) علیه ایران صورت گرفت. کتاب جنگهای ایران و روم پروکوپیوس هم تنها به شرح یک لشکرکشی ابرهه پرداخته است که به محض حرکت، متوجه خطر و پایان ناگوار آن شد و بی درنگ راه بازگشت در پیش گرفت. حمله ابرهه به معدیان را که تابع ایران بودند باید به عنوان اقدامی نظامی علیه ایران، و مداخله منذر را به عنوان دفاع از منافع ایرانیان توسط اعراب حیره تلقی کرد. پروکوپیوس از لشکرکشی دیگری یاد نکرده است. وی نمی‌توانست از پیکار دیگری سخن به میان آورد، و دلایل بسیاری برای این احتمال وجود دارد که کتیبه ۵۴٧ میلادی و کتاب جنگهای ایران و روم هر دو مربوط به یک رویداد هستند.[٣٠]

این لشکرکشی ابرهه را می‌توان با جنگ‌های ایران و روم در سال‌های ۵۴٠-۵۴٦ میلادی مربوط دانست. طی این جنگ حمیریان (ابرهه) هوادار امپراطوری روم شرقی بودند. آنان با لخمیان حساب خاص خود را داشتند، زیرا اراضی تصرف شده از سوی معدیان درعربستان مرکزی بخشی از جاده عطریات (طریق الطیب) بود که لخمیان از طریق معدیان تابع حیره بر آن نظارت داشتند. نفع امپراطوری روم شرقی و نیز حمیریان در آن بود که همه راه‌های بازرگانی کرانه‌ها و آب‌های دریای سرخ را در دست خود داشته باشند و ایرانیان را که ملوک حیره با آنان مرتبط بودند از آن ناحیه، دور نگاه دارند. ارتباط و نزدیکی معدیان با لخمیان مربوط به زمان‌های پیشین بود.[٣۱]

در جریان حمله، حمیریان به دو بخش تقسیم شدند. بخشی کندیان و آلیت رها بودند زیر فرمان ابجر، و سردار دیگر به نام بشر علیه بنی عامر که سر به شورش برداشته بودند، در غرب مریغان و کرانه دریای سرخ پیکار کردند. در رأس بخش دیگری از لشکریان حمیری ابرهه خود قرار داشت. لشکر زیر فرمان ابرهه نزدیک حلبان در محلی واقع در ۴٢٠ کیلومتری شمال مریغان و مسیر حیره با معدیان به نبرد پرداختند.[٣٢]

هدف ابرهه از این لشکرکشی سرکوبی و تابع کردن قبایل معدّ و بنی عامر بود که سر به شورش برداشته بودند. بنا بر متن کتیبه، معدیان نه تنها با لخمیان رابطه‌ای نزدیک داشتند، بلکه تابع حیره بودند. آن‌ها که از ابرهه شکست یافته بودند ناگزیر شدند گروگان‌هایی در اختیار وی بگذارند. این نکته از سوی عمرو، فرستاده و فرزند منذر سوم، ملک لخمیان با ملک حمیر (ابرهه) مطرح شد و مورد موافقت قرار گرفت.[٣٣]

بدیهی است که ابرهه به اراضی ایران (پرسیدا) حمله نکرد، ولی دو سردار ابرهه و نیز خود او به سرزمین‌هایی که منطقه نفوذ لخمیان تابع ایران به شمار می‌رفت، حمله بردند. در این لشکرکشی اعراب تابع ایران صدمه دیدند و در نتیجه، موجبات ضعف و تهدید دولت شاهنشاه (ساسانی) فراهم گردید. حمیر در راه منافع مشترک خود با امپراطوری بیزانس که در واقع راه بازرگانی بود تلاش و مبارزه کرد. از این راه بازرگانی، عطریات و ابریشم حمل می‌شد.[٣۴]

بر اساس این دیدگاه، امپراطوری بیزانس دولت‌های حبشه و یمن را به جنگ با رقیب قدرت مند خود، ایران، تحریک نمود تا از یک سو دامنه قدرت و نفوذ خود را بر تمام جزیره ازسواحل دریای سرخ تا اقیانوس هند گسترش دهد و بر همه راه‌های دریایی و زمینی، کاروان‌های تجاری بین یمن و شام که از مکه عبور می‌کرد، تسلط یابد.[٣۵] و از سوی دیگر با سرکوب قبایل مخالف داخل جزیره یا جلب آن‌ها از جانب حکومت یمن، ازآنان برای بسیج علیه ایران استفاده کند.[٣٦]

اما سؤالی که به صورت جدی در این جا مطرح می‌شود این است که طبق این دیدگاه، لشکرکشی ابرهه در سال ۵۴٧ میلادی به ایران، که البته به سرکوبی برخی قبایل در محدوده عربستان مرکزی انجامید، با عام الفیل و حمله به مکه چه نسبت و ارتباطی پیدا می‌کند؟ در پاسخ، آرا و تحلیل‌های مختلفی ارائه شده است.

عده‌ای بر آنند که این لشکرکشی ممکن است با واقعه‌ای که بنابر روایات منابع عربی در عام الفیل اتفاق افتاده، یکی باشد، منتها این واقعه از سال ۵۴٧ میلادی به ۵٧٠ میلادی، سال تولد پیامبر اسلام تغییر یافته است،[٣٧] چون به دشواری می‌توان پذیرفت که سلطنت ابرهه تا سال ۵٧٠ میلادی ادامه یافته باشد.[٣٨]

به گمان بعضی دیگر این دو، قابل تطبیق هستند؛ یعنی عام الفیل همان سال ۵۴٧ میلادی است که کتیبه Ry 506 وقایع آن را می‌نمایاند، زیرا طبق برخی روایات، ولادت پیامبراسلام، نه در عام الفیل، بلکه ٢٣ سال بعد از عام الفیل واقع شده است.[٣۹] بر این اساس، وقتی از ولادت پیامبر که در سال ۵٧٠ میلادی بوده ٢٣ سال به عقب برگردیم بر تاریخ کتیبه یعنی ۵۴٧ منطبق خواهد شد.[۴٠]

یکی از خاورشناسان به نام روسینی[۴۱] در این باره، نظری کاملاً متفاوت با بقیه دارد. او معتقد است که آن چه در منابع عربی با عنوان حمله عام الفیل از آن یاد شده واقعیت تاریخی ندارد، بلکه حمله فیل تحریفی از حمله افئیل (افیلاس) پادشاه حبشی پایان سده سوم میلادی است، زیرا استفاده از فیل در راه‌های ناهموار و بیابان‌هایی که حتی شتر به سختی آن‌ها را می‌پیماید کاری شدنی نیست، و از آن جا که این فیل در گزارش عربی، نامی انسانی به خود گرفته است (محمود)، می‌توان گفت که نام شاه افئیل در گذر زمان به فیل تبدیل شده است.[۴٢]

در بررسی این دیدگاه چند نکته قابل ذکر است:

۱. در تاریخ پروکوپیوس که مأخذ اساسی قائلان این دیدگاه برای تطبیق مفاد کتیبه Ry 506 بر لشکرکشی ابرهه به ایران است، تنها به صورت کلی و سربسته با این جمله بسیار کوتاه از مسئله سخن به میان آمده است که «هنگامی که ابرهه بنیاد فرمانروایی خود را استوار کرد به یوستینین وعده داد که به خاک ایران بتازد اما چون رهسپار شد دشواری کار و پایان ناگوار این لشکرکشی را دریافت و بی درنگ بازگشت». اما همان گونه که بعضی محققان نوشته‌اند این مورخ به منطقه مورد هجوم و مکان‌های اقامت و استقرار ایرانیان اشاره‌ای نکرده است و مشخص نمی‌دارد که آیا مقصود او از این سخن، حرکت ابرهه جهت فتح مکه و شهرهای دیگر حجاز بوده تا از آن جا به عراق و مرزهای امپراطوری ایران حمله کند و بدین ترتیب، راهی برای پیوستن به روم به دست آورد؟ یا منظور، حمله به ایران از مناطق جنوب جزیرة العرب یا سواحل خلیج بوده است؟[۴٣]

از سوی دیگر، دلایل و شواهد کافی هم برای این ادعا وجود ندارد. در کتاب مورخ بیزانسی حداکثر از تحریک ابرهه توسط امپراطور روم و بعد وعده ابرهه به امپراطور برای حمله به ایران و سپس عزیمت او و بعد هم بازگشت فوری اش به دلیل وجود خطرها و عواقب ناگوار سخن رفته است، اما بی هیچ شرح و توضیحی؛ یعنی این که ابرهه چه زمانی حرکت کرد، با چه تجهیزاتی به کدام سمت و سو، تاکجا، آن خطرها چه بود، از کجا بود، ایرانیان در چه وضع و موضعی بودند و موضوعات بسیار دیگری که هیچ یک در این گزارش نیامده است، در حالی که کتیبه Ry 506، از ابرهه به عنوان فرمانده‌ای قوی با افتخار از پیروزی‌هایی که بر معدیان، بنی عامر و مراد داشته سخن به میان آورده و به هیچ خطر یا عاقبت ناگواری هم اشاره نکرده است؛ بالعکس، متن کتیبه گویای آن است که او خطرها را از پیش رو برداشته است. بنابراین تنها مستند اساسی این دیدگاه با تردیدها و ابهام‌های زیادی روبه روست که ادعای یاد شده را به شدت تضعیف می‌کند و بسیار محتمل است که آن چه پروکوپیوس از آن به عنوان لشکرکشی به ایران یاد می‌کند در زمان دیگری و احتمالا پس از ۵۴٧ میلادی، واقع شده باشد، اما به دلایلی، از جمله توجه به عواقب و خطرهای این کار خطیر و پرهزینه از تصمیم خود منصرف شده است.

طرفداران دیدگاه فوق مشخص نمی‌دارند که ابرهه تا چه زمانی بعد از پیکار سال ۵۴٧ میلادی زنده بود، کجا و چگونه وفات یافت و به چه دلیل همه حوادث و رویدادهای سیاسی و نظامی مهم دوران او باید به سال ۵۴٧ میلادی ختم شود؟ چرا این همه اصرار و جمود بر گزارش مبهم مورخ دربار بیزانس و اصل و پایه قرار دادن آن برای تحلیل وقایع اواسط قرن ششم میلادی جنوب شبه جزیره عربستان دیده می‌شود؟ و دلیل نادیده گرفتن فرضیات دیگر با وجود شواهد و مدارک بسیار چیست؟ به نظر می‌رسد برای اسم گذاری این شیوه‌های برخورد با تاریخ نتوان تعبیری جزمکابره یافت.

اگر رابطه امپراطور روم تا این حد با ابرهه نزدیک بوده که ابرهه چندین بار وعده هجوم به ایران را به امپراطو می‌دهد، این انتظار بسیار طبیعی خواهد بود که در چنین شرایطی، اوضاع و حوادث یمن نیز به صورت جزئی‌تر به قسطنطنیه گزارش شود. و توسط مورخ رسمی دربار امپراطوری با تفصیل، ثبت و ضبط گردد، اما چگونه به رغم گستردگی قضیه پیکار ابرهه در منطقه مریغان و حلبان و موفقیت چشم گیر و بازگشت پیروزمندانه اش، در گزارش پروکوپیوس تنها به همین اندازه بسنده شده که او تصمیم گرفت و حرکت کرد و فوراً منصرف شد؟!

٣- نکته دیگری که درخور توجه است تطبیق مفاد کتیبه یا هم کتیبه و اشاره پروکوپیوس به حمله ابرهه درعام الفیل به مکه است؛ نه در کتیبه ابرهه و نه گزارش پروکوپیوس اثری از مکه و موقعیت آن و نیز قصد ابرهه برای تخریب کعبه و امثال آن یافت نمی‌شود. مناطقی که در کتیبه از آن‌ها نام برده شده، همچون حلبان یا تربن، در حوالی مکه یا فواصل نزدیک به آن، جاهایی با این عناوین و اسامی شناخته شده نیستند. حلبان منطقه‌ای است در یمن در سرزمین حضور یا نزدیک نجران[۴۴] و تربن هم به گفته برخی در هشتاد مایلی جنوب شرقی طائف یا در فاصله دو روز راه تا مکه واقع است.[۴۵] پس هجوم به قبایلی نام و نشان دار مثل بنی عامر و مراد که در فاصله زیادی از مکه سکنا داشته و با آنجا ارتباطی نداشته‌اند چگونه می‌تواند حمله به مکه قلمداد شود؟ علاوه بر آن، هیچ بخشی از اجزا و حواشی رویداد حمله اصحاب فیل به مکه که در منابع اسلامی و عربی گزارش شده با مفاد دو سند یادشده چندان هم خوانی ندارد.

۴- انکار اصل قضیه حمله اصحاب فیل یا ادعای دست کاری تاریخ حادثه و تغییر آن از ۵۴٧ به ۵٧٠ میلادی که خاورشناسانی چون روسینی و آلتهایم مطرح کرده‌اند، باوجود مدارک و شواهد تاریخی بسیار، به ویژه در منابع اسلامی و عربی، بیشتر به یک شوخی شبیه است تا سخنی علمی و محققانه، و شاید هم حاکی از ناخوشایندی آنان نسبت به گزارش قرآن از ماجرا باشد. حادثه‌ای به این عظمت و اهمیت، چیزی نیست که با تحریف اسم یک شخص بتوان اصل آن را جعل کرد یا به دلخواه با رویدادهای تاریخی بازی کرد و آن‌ها را به زمانی دیگر منتقل کرد و در قالبی به کلی دیگر ریخت!

۵- پژوهشگرانی هم که بر اساس روایتی شاذ ولادت پیامبر اسلام را ٢٣ سال بعد از عام الفیل دانسته‌اند، در برابر حجم زیادی از روایات تاریخی و قول مشهور،[۴٦] که سال ولادت پیامبر را عام الفیل ذکر کرده‌اند چه پاسخی خواهند داشت؟ اگر محتوای روایتی در موضوعی خاص قابل پذیرش باشد، به چه دلیل می‌توان از روایات زیادی که همان موضوع را به گونه‌ای دیگر نقل کرده‌اند چشم پوشید؟

بنابراین به دشواری می‌توان پذیرفت که مفاد کتیبه Ry 506 با جمله‌ای که پروکوپیوس درباره اقدام ابرهه برای حمله به ایران ذکر کرده، بر هم تطییق نمایند. علاوه بر این، هیچ یک از آن دو، و نه مجموعه آن‌ها چه به لحاظ زمانی و چه از جهت جزئیات یا عاقبت ماجرا با واقعه حمله اصحاب فیل به مکه هم سانی و مشابهتی ندارند، پس دلیل قانع کننده‌ای برای صحت این ادعا وجود ندارد. در عوض، دلایل زیادی بر خلاف آن در دست است. پس با این حساب، حمله به ایران وحمله به مکه، حوادثی کاملا جدای از یکدیگر و با تاریخ‌های مختلف خواهند بود که در دو مقطع از حکومت ابرهه رخ داده‌اند.

نکته‌ای که اشاره به آن در این جا لازم به نظر می‌رسد این است که برخی از طرفداران این دیدگاه گفته‌اند علت بازگشت ابرهه و انصراف او از لشکرکشی به ایران، شیوع بیماری طاعون یا آبله یا حصبه در میان سپاهیان او بود، و در این باره به برخی روایات و اشاره پروکوپیوس به شیوع وبای گسترده در سال ۵۴٢ میلادی در پلوز و انتشار آن در جاهای دیگر استناد می‌کنند.[۴٧]

اما می‌توان پرسید اگر واقعا چنین بوده باشد پس چرا ابرهه‌ای که جزئیات مخارج سد مأرب را در کتیبه اول ذکرکرده، در کتیبه دوم به این مانع جدی که او را از تصمیم سرنوشت سازش بازداشت، هیچ اشاره‌ای نمی‌کند؟ و به چه دلیل در گزارش مورخ بیزانسی که علی القاعده باید این گونه اتفاقات را با آمار و ارقام ثبت و بازگویی کند، خبری از ذکر آن نیست. و اصولا به چه دلیلی می‌توان گفت وبای سال ۵۴٢ میلادی به همه جای دنیا، از جمله عربستان مرکزی و حجاز سرایت کرده و مثلا پنج سال بعد سپاهی عظیم را از پای درآورده است؟ آیا نمی‌توان بر اساس این گونه حدس و گمان‌ها وقوع بسیاری از حوادث سیاسی و رخدادهای مهم را نیز در دیگر مناطق دنیا و در آن مقطع زمانی، معلل به همین بیماری نمود؟! این‌ها پرسش‌هایی است که پاسخ قانع کننده‌ای برای آن وجود ندارد. درباره چگونگی و عامل شکست و عقب نشینی ابرهه، در محور دوم مقاله مفصل بحث خواهیم کرد.

در این میان، دسته‌ای از نویسندگان شرقی و مسلمان، موضعی دو پهلو و تناقض‌آمیز در این مسئله اتخاذ کرده‌اند؛ از یک سو نتوانسته‌اند نظر بسیاری از خاورشناسان را در یکی دانستن حمله ابرهه به مکه و ایران نادیده بگیرند، و از سوی دیگر، نخواسته یا نمی‌توانسته‌اند گزارش قرآن درباره هجوم اصحاب فیل و نابودی آنان، و حجم بسیار زیاد روایات و شواهد تاریخی مربوط به تفاصیل حادثه را انکار کنند، لذا به گونه‌ای هر دو را پذیرفته‌اند!؟[۴٨]


[] دیدگاه دوم

در مقابل دیدگاه اول، غالب محققان بر این عقیده‌اند که ابرهه نه یک لشکرکشی که در متن کتیبه شرح آن آمده، بلکه لشکرکشی دیگری هم به سمت عربستان شمالی داشته که زمان آن حدود ٢٣ سال متأخر از پیکار سال ۵۴٧ میلادی مذکور در کتیبه است. در این لشکرکشی او آهنگ مکه کرد، اما سرنوشتی هلاکت بار یافت. این حمله به هیچ وجه نه برموضوع کتیبه قابل تطبیق است، و نه بر اشاره پروکوپیوس، چه، کتاب جنگهای ایران و روم در سال‌های ۵۴۵-۵۵۴ میلادی نگارش یافته و از خود وی هم پس از ۵٦٢ که در قسطنطنیه بوده، خبر و اثری گزارش نشده است. این لشکرکشی جدید که به مراتب گسترده‌تر و سخت‌تر از تهاجم قبلی ابرهه بود در حوالی ۵٧٠ میلادی واقع شده و به لحاظ زمانی، انگیزه و نتیجه، کاملا متفاوت از جنگ‌های دیگر اوست.

آن چه در کتیبه از آن یاد شده و با اغماض حتی اگر بتوان گفت که پروکوپیوس هم بدان اشاره دارد، مربوط به سرکوبی یک سلسله شورش‌ها و تحرکات داخلی برخی قبایل به سبب نارضایتی از حاکمیت حبشیان یا احتمالا تحریک‌های بیرونی بوده است؛ نه از متن کتیبه بیش از این بر می‌آید و نه دلایل و شواهد دیگری بر خلاف این گفته وجود دارد. اما آن چه را ابرهه در عام الفیل صورت داد، کاری فراتر از تأمین امنیت داخلی، بلکه ناظر به اهدافی عالی‌تر در ورای مرزهای شمالی یمن بود که حس فزون خواهی وجاه طلبی او را می‌توانست ارضا کند. این حرکت از صنعاء آغاز شد ولی در ورودی شهر مکه توقف کرد، اما چنان آثاری برجای گذاشت که برای همیشه در ذهن و ضمیر نسل‌های متوالی در جزیرة العرب و یمن باقی ماند.

در این که این لشکرکشی، چه به قصد مکه یا فراتر ازآن، در حوالی سال ۵٧٠ یا ۵٧۱ میلادی صورت گرفته تقریباً جای هیچ تردیدی نیست، چنان که بسیاری از خاورشناسان هم آن را مربوط به حوالی سال‌های ۵٦٣ تا ۵٧٣ دانسته‌اند.[۴۹] برخی از آنان نبرد سال ۵۴٧ میلادی (مذکور در کتیبه دوم) را مقدمه و تمهیدی برای لشکرکشی و حمله دیگر ابرهه به شمال جزیره قلمداد کرده‌اند که در آستانه شهر مکه متوقف شد.[۵٠] این احتمال که هجوم به مکه بخشی از طرحی جامع و گسترده‌تر بوده باشد، بیراه نمی‌نماید. شاید نقشه‌ای که در ذهن ابرهه بود، مرزهای غربی ایران تا مناطق بین النهرین را هم شامل می‌شده است، اما تسخیر مکه و انهدام کعبه یکی از مهم‌ترین مراحل آن بود. البته هرگز این به معنای تأیید گزارش پروکوپیوس مبنی بر اقدام ابرهه برای هجوم به مرزهای ایران و انصراف و بازگشت فوری او نمی‌باشد و چنان که گفتیم مورخ بیزانسی فقط وقایع سال‌های تا ۵۵۴ میلادی را گزارش کرده است، در حالی که این حمله به سالیانی متأخّر از آن زمان مربوط است، اما ناهمخوان با قسمت دیگری از سخن وی درباره وعده چندین باره ابرهه به امپراطوری بیزانس برای حمله به ایران نمی‌باشد. در هر صورت، اصل لشکرکشی حدود سال ۵٧٠ یا ۵٧۱ میلادی به مکه مسلم است و با احتمال قصد تجاوز و دست اندازی به مرزها و مناطق غربی امپراطوری ساسانی به عنوان هدف بعدی از پایگاه مکه نیز منافاتی ندارد.

برای تأیید این دیدگاه، قراین و شواهد زیادی را می‌توان آورد:

۱- گذشتگان، حوادث بزرگ یا آن چه را در دیده آن‌ها بزرگ می‌نموده است مبدأ یا مأخذی برای تاریخ می‌گرفته‌اند، چون تاریخ این حوادث به نسبت اهمیتی که دارد در ذهن مردم پایدار است. این تاریخ تا حدی به روشنی حوادث مقارن یا وابسته بدان کمک می‌کند.[۵۱] حادثه‌ای که در سال لشکرکشی ابرهه به مکه اتفاق افتاد به حدی عظیم و تأثیرگذار بود که اهل مکه و بسیاری از اعراب آن را مبدأ تاریخ قراردادند[۵٢] آن چنان که پس از آن می‌گفتند فلان حادثه در سال فیل واقع شد و فلان حادثه دوسال قبل از سال فیل و فلان حادثه ده سال بعد از سال فیل واقع شده است.[۵٣] به قول ازرقی حتی اگر قرآن هم به آن نپرداخته بود دلیل و بیان کافی در اخبار متواتر و اشعار بسیار زیاد دوره جاهلی برای این موضوع وجود داشت وگرنه عرب آن را مبدأ تاریخ قرار نمی‌داد.[۵۴] مبدأ قرار دادن عام الفیل حکایت از عظمت حادثه‌ای دارد که در آن تاریخ برای مردم آن سرزمین اتفاق افتاده و در عمق ذهن و ضمیرشان چنان تأثیر گذاشته که تاریخِ حوادث بعدی زندگی خود را با آن می‌سنجیده‌اند. و چنین امری به هیچ وجه نمی‌تواند ساختگی یا افسانه باشد یا بر حوادث منطقه حلبان و تربن در سال‌های خیلی دور، یعنی ۵۴٧ میلادی تطبیق شود یا همان قشون کشی فوری و نیمه تمام مورد اشاره مورخ بیزانسی محسوب شود.

٢- به اعتقاد اکثر مورخان و عموم دانشمندان مسلمان، ابرهه در زمان عبدالمطلب به مکه هجوم برد. این لشکرکشی تقریباً چهل سال قبل از بعثت پیامبر اسلام و در سال ولادت آن حضرت، موسوم به عام الفیل واقع شد.[۵۵] بسیاری از نویسندگان غربی هم این را پذیرفته‌اند.[۵٦] و پشتوانه آن اخبار فراوانی است که بیان می‌دارد ولادت رسول خدا در عام الفیل بوده است.[۵٧] عام الفیل هم بنا بر نقل طبری در چهل و دومین سال سلطنت کسری انوشیروان[۵٨] یا چهلمین سال پادشاهی انوشیروان بنا بر نقل مسعودی بوده است.[۵۹] مبدأ و پادشاهی انوشیروان هم ۵٣۱ میلادی است، پس طبق این دو نقل، عام الفیل ۵٧٣ یا ۵٧۱ میلادی بوده است. مسعودی ورود اصحاب فیل را به مکه سال ٢۱٦ میلادی از حجة الغدر و چهلمین سال پادشاهی انوشیروان ذکر کرده است. مبدأ واقعه غدر ٢۵٦ سال پیش از بعثت است که در این صورت، هجوم اصحاب فیل به مکه سال ۵٧۱ میلادی خواهد بود.[٦٠] بعضی هم آن را از ٣۴ سال تا ۴۴ سال پس از پادشاهی انوشیروان نقل کرده‌اند.[٦۱] در هر صورت، این مقدار مسلم است که پیامبر اسلام در سالی متولد شده‌اند که سپاه فیل به مکه هجوم آورده و عام الفیل هم حدوداً بین سال‌های ۵٦۵-۵٧۵ میلادی بوده است که به هیچ وجه با سال مذکور در کتیبه دوم ابرهه یا تاریخ مورد اشاره پروکوپیوس قابل تطبیق نیست.

٣- شاهد دیگری که بر تأیید دیدگاه دوم می‌توان آورد، وجود تعدادی از باقی‌ماندگان حادثه از لشکر ابرهه تا سال‌های ظهور اسلام و پیش از هجرت پیامبر در مکه است. ازرقی می‌نویسد که این افراد در مکّه بودند و برای مردم عملگی یا شبانی می‌کردند[٦٢] و از عایشه نقل شده که راهنما (قائد) و مهتر (سائس) فیل ابرهه را دیده است که کور بودند و زمین گیر، و از مردم غذا می‌خواستند (گدایی می‌کردند).[٦٣] و امثال این روایات کم نیست.[٦۴]

۴- مؤید دیگر برای این دیدگاه، اشعاری است که شعرای دوره جاهلیت و مخضرمین و سپس بعضی شاعران اوایل دوره اسلام درباره ابرهه و حادثه فیل و لشکرکشی حبشیان به مکه سروده و در آن، گوشه‌هایی از واقعه را به تصویر کشیده‌اند. شاعرانی، چون امیه بن ابی الصلت متوفای ۵ هجری یا عبداللّه بن الزبعری، عبداللّه بن قیس الرقیات، ابی صلت ابن ابی ربیعه الثقفی و طالب ابن ابی طالب بن عبدالمطلب، صیفی بن عامرابو قیس بن سلت،[٦۵] ابو طفیل الغنوی،[٦٦] مغیرة بن عبداللّه بن عمرو بن مخزوم،[٦٧] ابن اذینه الثقفی،[٦٨] فرزدق[٦۹] و دیگران که اغلب متعلق به دوران جاهلیت اند، همگی به گونه‌ای حادثه را به شعر کشیده‌اند. حتی وقتی زنباع بن روح قصد حمله به مکه را داشت عمربن خطاب در شعری او را هجا گفت و ابرهه و سر نوشت او را در آن شعر متذکر شد و این شعر ضرب المثل برای کسانی شد که قصد تجاوز به بیت اللّه و سکان مکه را داشتند.[٧٠]

۵- علاوه بر موارد یاد شده، در تاریخ اسامی تعدادی از شاهدان حادثه نیز ذکر شده که بعضی در زمان نزول سوره فیل هنوز زنده بودند. از اشراف مکه علاوه بر عبدالمطلب، المطعم بن عدی و عمرو بن عائد بن عمران بن مخزوم، و مسعود بن عمرو الثقفی شاهد حادثه بودند.[٧۱] هم‌چنین حاطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، نوفل بن معاویه،[٧٢] ابوطالب بن عبدالمطلب، ابی قحافه و ابی بن خلف[٧٣] همگی در زمان حادثه در مکه حضور داشته و آن را به چشم خویش دیده‌اند.

٦- دلیل دیگری که می‌توان بر مدعای یاد شده، اقامه کرد این است که قرآن این سوره را با تعبیر «الم تر» آغاز می‌کند. استفهام در آیه، استفهام تقریری است و در جایی به کار می‌رود که مطلب موردِ استفهام نزد مخاطب، اثباتاً یا نفیاً استقرار یافته و کاملاً معلوم و مسجّل باشد و با طرح سؤال از آن امر، او را به اقرار و اعتراف واداریم.[٧۴] حال با توجه به این نکته، مراد از رؤیت در «الم تر» چه مشاهده حسی باشد و چه علم و یادآوری، طرح استفهام تقریری درمورد چگونگی برخورد خداوند با اصحاب فیل به معنای آن است که آگاهی رسول خدا و معاصران او از این حادثه، امری کاملاً ثابت، بلکه تا سر حد یقین بوده است، زیرا گروهی از آنان، شاهدان عینی ماجرا بوده و به چشم خود آن را بالعیان دیده بودند، هم چنان که نسل بعد نیز عظمت و کیفیت و جزئیات آن را مو، به مو به تواتر از شاهدان اصلی شنیده بودند و هنوز آثار بقایایی از آن در محل حادثه یا مکه وجود داشت.[٧۵] پس مسئله نزد ایشان تا بدان حد مسلم و واقعی بود که گویی همگی آن را به چشم خود مشاهده کرده‌اند.

این سوره در اوایلِ ابلاغ رسالت پیامبر نازل شده است؛ در فضا و شرایطی که او با انکار و طعن اکثریت مردم مکه، به‌ویژه اشراف و بزرگان کهن سال روبه رو بود، و اگر موضوع حمله اصحاب فیل و دفع کید آنان، امری غیر واقعی یا برای آنان ناشناخته می‌بود، زبان به اعتراض و تمسخر گشوده و آن را انکار می‌کردند، اما در تاریخ چنین عکس العملی از مشرکان مکه که انگیزه معارضه جویی بسیار بالایی هم با قرآن و پیامبر داشتند، گزارش نشده است و احدی اصل واقعه را انکار نکرده است.[٧٦]

٧- یک شاهد دیگر بر این مدعا زمان سقوط حبشی‌ها به‌دست ایرانیان و استقرار سیف بن ذی یزن بر حکومت یمن است. وقتی وهریز یمن را فتح کرد و سیف را برتخت پادشاهی نشاند، هیئت‌هایی از اطراف و اکناف برای تبریک و تهنیت نزد او آمدند که از آن جمله وفد مکه به سرپرستی عبد المطلب بود. ابن عباس در روایتی ورود این وفد را دو سال پس ازولادت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ذکر کرده است.[٧٧] با توجه به این که حمله وهریز به یمن پس از ۵٧٠ میلادی بوده است[٧٨] و در آن زمان رسول خدا در اوان طفولیت خود بوده، بنابراین، عام الفیل به طور مسلم حدود ۵٧٠ میلادی و بعد از آن بوده است و نمی‌تواند با تاریخ کتیبه، ۵۴٧ میلادی یکی باشد.

با این همه ممکن است این پرسش به جد رخ نماید که اگر حادثه‌ای با آن عظمت و شگفتی در مکه به وقوع پیوسته و مبدأ جدید تاریخ تحولات مردم آن سامان شده و در معادلات سیاسی آن روز دنیا اهمیت خاصی داشته، چرا در اسناد تاریخی مدون آن زمان نمی‌توان چیزی در این باره یافت و تنها در روایات شفاهی یا اشعار برخی شاعران عهد جاهلی که همه در زمان‌های متأخّر از حادثه تدوین یافته از آن یاد شده است؟

پاسخ این سؤال را باید در وضع، نوع نگاه و طرز تلقی کسانی جستوجو کرد که می‌توانستند تدوین گر این رخداد مهم باشند. اما سرکرده سپاه مهاجم که دو کتیبه از سابقه زمام داری خود سال‌ها پیش از حادثه رقم زده بود، در این ماجرا چنان سرنوشتی یافت و کارش چنان پایانی گرفت که دیگر اثری از او به جای نماند که سند و مدرکی برای ما به جا گذارد. این سرانجام از نظر وقایع نگاران کلیسایی نیز خوشایند نبود که بازگو شود. از سوی قدرت بزرگ روم نیز پایانی بود که بهتر آن که نادیده گرفته شود. مورخان رومی و یونانی و حبشی نیز یا باخبر نشدند و یا همان بهتر دیدند که ندیده بگیرند. با تأسف، بازتاب واقعه نزد قدرت بزرگ دیگر آن روز هم وضعی بهتر پیدا نکرد. این حادثه بزرگ چنان که عظیم و سترگ بود در دیده فاتحان جدید یمن نیز نیامد، و از عظمتش غافل ماندند و خبری که رسیده بود آن چنان که باید بازگو نشد.[٧۹]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- سبأء (٣۴) آیه‌های ۱۵-۱٧.
[٢]- بروج (٨۵) آیه‌های ۱-۹.
[٣]- فیل (۱٠۵) آیه‌های ۱-۵.
[۴]- یونانیان و رومیان، تمام سرزمین‌های عربی را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: عربستان خوشبخت، عربستان بیابانی وعربستان کوهستانی. عربستان خوشبخت در کتاب‌های عربی و نزد جغرافی دانان مسلمان و عرب، تمام جزیرة العرب را شامل می‌شود (ر.ک: جواد علی، المفضل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۱، ص ۱٦٣-۱٦۴). اما برخی محققان معاصر نوشته‌اند که عربستان خوشبخت صرفاً بر مثلث جنوبی شبه جزیره، یعنی منطقه یمن اطلاق می‌شده است (ر.ک: سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ٦ و ۹، محمود رامیار، در آستانه سالزاد پیامبر، ص ٣۵).
[۵]- ر.ک: سید جعفر شهیدی، همان، ص ۱۵.
[٦]- ابن خلدون می‌گوید که تاریخ‌نگاران جملگی دراین قول متفق اند که ذونواس فرزند تبان اسعد بود و زرعه نام داشت و چون بر ملک پدران فرمانروایش غلبه یافت یوسف نام گرفت (ر.ک: ابن خلدون، العبر، قسمت اول، ج ٢، ص ۵۹).
[٧]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، صص ۴۹۵-۴٦٠.
[٨]- ر.ک: همان، ج ٢، ص ۵۹۵ و ۵۹٧.
[۹]- جواد علی روایات مختلف را درباره چگونگی به قدرت رسیدن ابرهه نقل کرده است (ر.ک: همان، ج ٣، ص ۴٨٠-۴٨٢).
[۱٠]- Helletheaeus، او در ضبط کتیبه استانبول ٧٦٠٨ مکرر، به ء ل ءص ح ه، و نیز السبا آس Elesbaas و Elesboas هم خوانده شده است که همه این‌ها از الاصبحه حبشی گرفته شده است. نام او در روایات حبشی الاصحبه کالب آمده است و در عربی او را اصحمه خوانده‌اند (ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴٧٠-۴٧۱ و ۴٦۹ و محمود رامیار، همان، ص ٦٧).
[۱۱]- Esimiphaeus، کسی که پروکوپیوس او را ازیمیفائوس / اسیمیفائوس می‌خواند، همان سمیفع اشوَِع در کتیبه حصن الغراب است که از طرف حبشیان نائب السلطنه نجاشی در سرزمین حمیر به‌سال ۵٢۵ شناخته شد (ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴٧٦).
[۱٢]- آبراهام، آبرامیوس و ابرهه، تلفظ‌های گوناگون عبری، رومی و حبشی ابراهیم است. (ر. ک: آرتور جفری، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‌ای، ص ۹۹ و ۱٠٠).
[۱٣]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ٧٢ به نقل از: پروکوپیوس، جنگ‌های ایران و روم، کتاب ۱، فصل ٢٠، عبارات ۱-۵.
[۱۴]- محمود رامیار، همان، ص ٦٨ و ٦۹ به نقل از: پروکوپیوس، همان، کتاب ۱، فصل ٢٠، عبارات ۵-٦.
[۱۵]- محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۵۴۹.
[۱٦]- همان، ج ۱، ص ۵۴٨.
[۱٧]- محمود رامیار، همان، صص ٨٢-٨٣، به نقل از: پروکوپیوس، همان، عبارات ٧-٨.
[۱٨]- طبری، همان، ج ۱، صص ۵۴۹-۵۵٠. سید حسن تقی‌زاده نیز در کتاب تاریخ عربستان و قوم عرب، جمع‌بندی همه این روایات تاریخی را به‌طور خلاصه درباره ابرهه آورده است.
[۱۹]- ر.ک: محمود رامیار، همان، صص ۵٣-۵۴.
[٢٠]- ر.ک: مدخل ابرهه در دایره المعارف بزرگ اسلامی به نقل از Steven, Runciman: در کتاب ByzantieCivilization (صفحات ۱٦۴-۱٦۵ (چاپ لندن، ۱۹٦٦)
[٢۱]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٧، ص ٢٨٢.
[٢٢]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۴٢.
[٢٣]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴۹٠-۴۹۱.
[٢۴]- G .Ryckmans
[٢۵]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣ ص ۴۹٣؛ نیز، ا. ف. ل. بیستون (A.F.L.Beeston) مدخل ابرهه، در دانشنامه ایران و اسلام حرف الف، ج ۱، ص ٣٦۹-٣٧٠.
[٢٦]- Justinian
[٢٧]- Julianus
[٢٨]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴٧٢-۴٧۴، نیز ر.ک: ن. و. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای شرقی روم و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص ۴٠۵ و محمود رامیار، همان، ص ٦۹-٧٠.
[٢۹]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴۹۵.
[٣٠]- ر.ک: ن. و. پیگولوسکایا، همان، ص ٢۴٦.
[٣۱]- ر.ک: همان، ص ۴٠٧.
[٣٢]- ر.ک: همان.
[٣٣]- ر.ک: همان، ص ۴٠٦.
[٣۴]- ر.ک: همان. ص ۴٠٨.
[٣۵]- ر.ک: صالح احمد علی، محاضرات فی تاریخ العرب، ص ٢٦٣.
[٣٦]- این دیدگاه را بعضی از نویسندگان شرقی هم تقریباً به همین صورت پذیرفته‌اند و حمله‌ای را که پروکوپیوس از آن نام می‌برد، حمله به مکه می‌دانند که در واقع برای پیوستن نیروهای ابرهه به قوای روم در شمال جزیره از طریق مکه صورت گرفت. (ر.ک: سید حسن تقی‌زاده، تاریخ عربستان و قوم عرب، ص ۱۱۱، صالح احمد العلی، محاضرات فی تاریخ العرب، ص ٢٦٢-٢٦٣).
[٣٧]- ر.ک: پیگولوسکایا، همان، ص ٢۴٦-٢۴٧ به نقل از: ف. آلتهایم (Fr.Althaim).
[٣٨]- ر.ک: همان، ص ٢۴٧.
[٣۹]- ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ٢، ص ٣٣، باب مولد رسول‌الله.
[۴٠]- ر.ک: تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس رزیاب خویی، ص ٣۴٠ و سید حسن تقی‌زاده، تاریخ عربستان و قوم عرب، ص ۱۱۱.
[۴۱]- Conti Rossini
[۴٢]- ر.ک: کاظم برگ نیسی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۵٦٨، مدخل ابرهه.
[۴٣]- ر.ک: السید عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب فی عصر الجاهلیة، ص ۱٦۹ به نقل از جواد علی، تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ٣، ص ۱۹٧.
[۴۴]- یاقوت حموی در معجم البلدان نوشته است: «حَلَبَانُ: بالتحریک: موضع بالیمن قرب نجران». نیز، ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴۹٦.
[۴۵]- ر.ک: همان، ج ٣، ص ۴۹٨. در معجم البلدان آمده است: تُرَبة: بالضم ثم الفتح، قال عَرَّام: تُرَبَة واد بالقرب من مکة علی مسافة یومین منها، یصبُّ فی بستان ابن عامر، یسکنه بنو هلال، وحوالیه من الجبال السراة ویَسُوم وفَرقد، ومعدن البُرْم... وقال الأصمعی: تربة واد للضباب طوله ثلاث لیال، فیه النخل والزرع والفواکه، ویشارکهم فیه هلال و عامر بن ربیعه؛ قال أحمد بن محمد الهمذانی: تُرَبة وزَبْیَة وبیشة هذه الثلاثة أودیة ضخام، مسیرة کل واحد منها عشرون یوماً، أسافلها فی نجد وأعالیها فی السراة؛ وقال هشام: تربة واد یأخذ من السراة ویفرغ فی نجران، قال: ونزلت خَثْعَم ما بین بیشة وتربة.
[۴٦]- تقریباً اکثر مورخان در این مسئله اتفاق نظر دارند که ولادت آن حضرت در عام الفیل و در گذشت او در سن ٦٣ سالگی، در ٦٣٣ میلادی بوده است. پس عام الفیل نمی‌تواند قبل از ۵٧٠ میلادی بوده باشد.
[۴٧]- ر.ک: سید حسن تقی‌زاده، تاریخ عربستان و قوم عرب، ص ۱۱۱.
[۴٨]- بـرای نمونه ر.ک: صالح احمدالعلی، مـحاضرات فی تاریخ العرب، ص ٢٦٣ و سید حسن تقی‌زاده، همان، ص ۱۱۱.
[۴۹]- برای نمونه از A .G Lundin می‌توان نام برد (ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴۹٦) و نیز همه خاورشناسانی که سال ولادت پیامبر اسلام را حوالی ۵٧٠-۵٧٣ میلادی دانسته‌اند (ر.ک: محمود، همان، ص ۱٣۵).
[۵٠]- W.Caskel.این نظر را دارد (ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۴۹۵).
[۵۱]- ر.ک: سید جعفر شهیدی، محمد خاتم پیامبران، ج ۱، ص ۱٧٦-۱٧٧.
[۵٢]- ر.ک: ابوالولید محمد بن عبداللّه الزرقی، اخبار مکه و ما جاء فیهما من الآثار، ج ۱، ص ۱۵۴ و جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٢٠.
[۵٣]- ر.ک: سید قطب، فی ضلال القرآن، ج ٦، ص ٧۹٣۹.
[۵۴]- ر.ک: ابوالولید محمد بن عبدالله الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۵۴.
[۵۵]- ر.ک: محمد بن اسحاق، کتاب المغازی و السیر، ص ٦۵؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ٢، ص ٧؛ جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٠٧ و نیز محمود رامیار، همان، ص ۱٣۴.
[۵٦]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱٣۵.
[۵٧]- . ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج ٢، صص ٣٢-٣۴ و محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، صص ۵٧٠-۵٧۱.
[۵٨]- . ر.ک: محمد بن جریر الطبری، ج ۱، صص ۵٧٠-۵٧۱. استاد سید جعفر شهیدی نیز این تاریخ را دقیق‌تر می‌داند (ر.ک: سید جعفر شهیدی، محمد خاتم پیامبران، ج ۱، ص ۱٧٦-۱٧٧).
[۵۹]- ر.ک: علی بن الحسین المعسودی، مروج الذهب، ج ٢، ص ٨۴.
[٦٠]- ر.ک: همان، ج ٢، ص ٢٨۹.
[٦۱]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱٣۴.
[٦٢]- ر.ک: همان، ج ۱، صص ۱۴٧-۱۴٨.
[٦٣]- ر.ک: محمد بن اسحاق، کتاب المغازی و السیر، ص ٦۵.
[٦۴]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱٣٦.
[٦۵]- ر. ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۱ صص ۵٧-٦۱ و الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۵۵.
[٦٦]- ر.ک: الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۵۵.
[٦٧]- ر.ک: همان، ص ۱۵٦ و حسن بن فضل طبرسی، مجمع البیان، ج ۱٠، ص ٨٢٦.
[٦٨]- الزرقی، همان، ج ۱، ص ۱۵٧.
[٦۹]- ر.ک: ابن هشام، همان، ج ۱، صص ۵٧-٦۱.
[٧٠]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، ص ۵٢٠.
[٧۱]- ر.ک: همان، به نقل از: تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۴٨.
[٧٢]- ر.ک: محمود الشکری آلوسی، تاریخ الارب فی معرفة أحوال العرب، ج ۱، ص ٢٦٢.
[٧٣]- این سه نفر اخیر تا زمان نزول سوره فیل و بعد از آن زنده بودند و همگی بعد از آن در گذشتند.
[٧۴]- ر.ک: عبدالغنی، الدقر، معجم النحو، مدخل همزة الاستفهام، ص ۴٢۵.
[٧۵]- گویا طه حسین در کتاب الوعد الحق شرحی جالب از پراکندگی سپاه ابرهه و غارت اموال آن‌ها به‌وسیله اعراب، از جمله قبیله خثعم بیان کرده است. متأسفانه دست‌رسی به این کتاب میسر نشد.
[٧٦]- تقریباً همه مفسران در این نکته، اتفاق دارند که نزول سوره مربوط به حادثه لشکرکشی ابرهه از یمن
[٧٧]- ر.ک: الزرقی، اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۴۹؛ صدوق، کمال الدین، ج ۱، ص ۱٧٧؛ در نقل بحارالانوار، ج ۱۵ ص ۱٨٦، و کراجکی، کنزالفوائد، ج ۱، ص ۱٧٧ و راوندی، الخرائج و الجرایح، ج٣، ص ۱٠٧۱.
[٧٨]- ر.ک: جواد علی، همان، ج ٣، صص ۵٢٦-۵٢٧؛ محمود رامیار، همان، ص ۱۴٢ و ۱٨٠ و ٢٠۹؛ آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص ۴۹۵؛ مسعودی سقوط آنان را ۴۵ سال پس از حکومت انوشیروان ذکر کرده است (المسعودی، مروج الذهب، ج ٢، ص ٨٨) که حدود ۵٧٦ م خواهد شد و احتمالا این تاریخ به حمله دوم وهریز به یمن پس از کشته شدن سیف ارتباط دارد.
[٧۹]- ر.ک: محمود رامیار، همان، ص ۱۱٣.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

حمید آریان، لشکرکشی ابرهه به مکه به‌روایت تاریخ و قرآن، تاریخ در آیینه پژوهش، پاييز ۱٣٨۴ - شماره ٧، صص ٢۵-٨٢