محمدظاهرشاه و سردار عبدالولی
در خاطرات اسدالله علم
فهرست مندرجات
[قبل] [بعد]
امیر اسدالله علم از دوستان قدیمی و وفادار به محمدرضا شاه که مدتی سِمت نخستوزیری را بهعهده داشت از سال (۱۳۴۵ الی ۱۳۵۶) وزیر دربار شد. تماسهای شخصی و رسمی او با شاه و زمینههای صحبت در حل مسایل ملی و بینالمللی، او را در مقام فرد دارندهً اسرار بسیاری از شاه معرفی میکند. نمونهی از اطلاعات او که بصورت خاطرات نگارش یافته، با ترجمه بزبان انگلیسی چند سال پیش انتشار یافته است.
در متن فارسی که از متن انگلیسی ترجمه شده است تذکار رفته که متن انگلیسی دارای (۵۰۰۰) صفحه بود ولی در ترجمه [فارسی] صورت فشرده را بخود گرفته و قسمتهایی از طرف ویراشگران حذف گردیده است.
در متن فارسی ترجمه شده که حدود کمتر از (۱۰۰۰) صفحه را احتوا کرده و در دو جلد انتشار یافته است، مواردی چند صحبتهای علم با شاه معدوم در حول جریانات افغانستان بعد از کودتای محمدداوود خان جلب نظر میکند. با توجه به اینکه متن ترجمه شده فارسی در اختیار است و حذف موارد چند شامل قسمتهای مورد نظر (عنوان بالایی) نیز تواند بود، از همان حدود موجود و قابل دسترس در نگارش مطلب کنونی بهره گرفیتم.
همین موارد مکث روی جریانات افغانستان که در خاطرات امیر اسدالله بازتاب یافته است، به گوشههای از تاریخ روشنی میاندازد. بویژه مدارک مهم دیگری که معرف نظریات آنوقت سران ایران در قبال کودتای ۲۶ تیر (سرطان) باشد، صورت انتشار را بخود ندیده است و نیاز اطلاعیابی آن به قوت خود باقیست، خاطرات علم در مورد جریانات افغانستان باتمام کمی و مختصر بودن اهمیت زیادی مییابد، هر چند ممکن است پارهیی از جملات او اهانتآمیز تلقی گردد.
وزیر دربار شاه، در خلال خاطرات سال (۱۹۷۳ عیسوی ۱۳۵۲ شمسی) خاطرهای را بنام یک روز سیاه یاد نموده و کودتای داوود خان را با نگرانی از سرنوشت جنرال عبدالولی خان داماد و پسر کاکای شاه مخلوع قید کرده است.
[↑] يادداشتهای علم
علم چنین نگاشته است:
- سه شنبه ۲۶ تیر (سرطان): شرفیابی، یک روز سیاه: در افغانستان کودتا شده است. سردار داوود خان نخستوزیر اسبق، عموزاده پادشاه و شوهر خواهر وی، توطئهای را علیه برادر همسرش رهبری کرده است. در چه دنیای کثیفی زندهگی میکنیم. ظاهرأ این شورش تا حالا به قید عبدالولی خان، داماد پادشاه و فرماندهء پادگان کابل تمام شده که از دوستان خوب من بود.
این خبر ضربه سنگینی برای شاه بود، بخصوص که داوود، با اینکه خودش از ملاکان متمول است، آشکارا طرفدار روسیه است... (علامت اختصاریه در متن ترجمه شده فارسی است) او نخستوزیر و حاکم مطلقالعنان افغانستان در پانزده سال گذشته بوده و با وجود این ادعا میکند که این کودتا برای اعطای آزادی به مردم است... اگر بخاطر موقعیت ارتش افغانستان نبود، میتوانستیم قضایا را زیر سبیلی در کنیم اما کلیه افسران ارتش در روسیه شوروی آموزش دیدهاند و بدون شک با شستشوی مغزی مارکسیست شدهاند - البته این امر با توجه به فقر مادی و عقب ماندگی افغانستان چندان جای تعجبی هم ندارد. طولی نخواهد کشید که خود داوود هم قربانی کودتای نظامی خواهد شد، و ما با وضعیتی مواجه میشویم که کمتر از وضعی که در عراق با آن روبرو هستیم، فاجعهآمیز نخواهد بود.
درین ضمن داوود در افغانستان رژیم جمهوری برقرار کرده است. من بهعرض شاه رسانیدم که اگر پادشاه مخلوع که اینک در ایتالیا است، ابتکار عمل را بدست میگرفت و به غرب افغانستان عزیمت میکرد، ما در وضعی قرار میگرفتیم که میتوانستیم هرگونه کمک مورد نیاز را به او دهیم. اگر فقط او میتواند قبایل را پشت سر خود داشته باشد. ما میتوانیم تا داوود را بدون نیاز به اعزام حتی یک واحد نظامی سرنگون کنیم. شاه پاسخ داد، متاسفانه پادشاه جربزهً (زیرکی، شایستگی، لیاقت، توانایی برای کاری) چنین کارهایی را ندارد. ما باید فقط باید حوصله کنیم و ببینیم چه پیش میآید. «به عقیده من ممکن است چنین حوصلهای به مرگ ما تمام بشود.»[۱]
آنچه از خلال خاطره بالایی علم استنباط میگردد، حاکی از آن است که شاه ایران و درباریان از آن کودتا ۲۶ تیر (سرطان) تکان خورده بودند. از عواقب سیر جریانات افغانستان بزیان ایران و به نفع روسها نگران شده و در زمینه تشبثات و اقداماتی غرض سرنگونی داوود خان اطمینانی از ناحیه پادشاه نداشتهاند و در نتیجه حالت انتظار را که از طرف شاه ایران تذکر رفته در پیش گرفتهاند. حالت ترصد و انتظار در دربار ایران تا وقتی که مناسبات داوود با ایران از راه تمکین و رضایت مقامات ایرانی بهمیان آمد، ادامه یافته و همیشه با عدم اطمینان از پادشاه مخلوع، اما توجه به عبدالولی خان (سردار) ادامه داشته است.
شاه ایران به تنهایی همان یکبار اصطلاح «جربزه» در مورد شاه افغانستان بکار نبرد بلکه از «شرفیابی چهار شنبه، ۲۷ تیر (سرطان) - (یک روز بعد از کودتا) علم نزد شاه بر میآید که پادشاه افغانستان توقع تماس عاجل مقامات ایرانی را با این گفته که «ترجیح میدهد منتظر سیر رویدادها شود»[٢] بیجواب گذاشته و کاسه امید ناچیزی را هم اگر وجود داشته، به زمین زده است. از همین رو پاسخ پادشاه، محمدظاهر خان را، علم مزخرفات یاد کرده و باز هم از سرنوشت عبدالولی خان ابراز نگرانی میکند.
هنگام که علم از طرح ایجاد شورش در جنوب افغانستان (ص ۴۸۸) و جانبداری پادشاهً افغانستان، مشروط بهجلب حمایت پاکستان، انگلیس و امریکا در نزد شاه ایران سخن میراند، شاه در حالی که نخست معتقد است پیشنهاد علم «به صلاح باشد»، اما دو روز بعد هنگام صحبت مجدد پیرامون اوضاع افغانستان و اقدامات در نظرداشته علم، میگوید: «که پادشاه (محمدظاهر) بیرگ و بیحال است. مردک نمیتواند دست به اقدام قاطع بزند. حتی علاقه ندارد که با سفیر ما در روم صحبت کند. بهرغم این که چندبار در برقرارکردن تماس تلاش شده است.»
در ادامه تماس ابراز نظری علم بهموضوعی اشاره میکند که به افواه پناه بردن پادشاه به دامن نوراحمد خان اعتمادی و بیمهریایکه از او دیده بود صحه میگذارد. علم مینویسد:
- «من اشاره کردم که پادشاه عملأ زندانی نخستوزیر اسبقش نوراحمد اعتمادی، سفیر فعلی افغانستان در ایتالیا است، که به او هم نمیشود ذرهی اعتماد کرد. در چنین شرایطی تعجبی ندارد که پادشاه از هرگونه تماسی با سفارت ما در روم احتراز میکند.» ما باید از در دیگری وارد شویم. بهعنوان مثال، دکتر خانلری نویسنده، شدیدأ مورد احترام پادشاه و افغانها بطور کلی است. میتوانیم او را به اروپا بفرستیم تا بهعنوان واسطه عمل کند. در مرحله اول میتواند فقط به پادشاه پیشنهاد کمک مالی بدهد. اما وقتی مدیون ما شد، ممکن است در مورد بازگشت به افغانستان تغییر عقیده بدهد. بخصوص اگر ما انگلیسها و امریکاییها را مجاب کنیم که فشار بیشتری وارد بیاورند... شاه با این نقشه موافقه نکرد.»[٣]
اما از خلال خاطرات چند روز پیش بر میآید، که انتشار خبر کنارهگیری پاذشاه از سلطنت بهنفع محمد داوود خان، آن امید توآم با بیاطمینانی که نزد درباریان وجود داشته، کاملأ از میان میرود. علم در صفحه ۴۹۲ مینویسد که «شنبه، ۳ شهرپور (سنبله)، اولین کلمات شاه به من این که آیا از کنارهگیری پادشاه افغانستان خبر داشتم: او به داوود خان سوگند وفاداری خورده و سلطنت را بهنفع جمهوری جدید لغو کرده است. از قبل این خبر را داشتم و همانطور که به شاه گفتم، بیشترش تقصیر خود ماست. ما باید قبول میکردیم که پادشاه را از لحاظ مالی تامین کنیم، بجای اینکه او را با یک گله وابستهگانش در اروپا بحال خودش رها سازیم... گفتگوی ما با ورود وزیر خارجه قطع شد، که گزارش داد شهزاده محمدنعیم (سردار محمدنعیم خان برادر داوود خان و نمایند خاص او) برادر داوود، مایل است به ایران سفر کند تا در باره اوضاع ایران و بلوچستان گفتگو کند. شاه گفت، «گور پدرش کرده او نمیتواند با من هم ازین ارتیست بازیها بکند که با پاکستان کرده است.» ...
از خلال دیدارهای روزهای بعدی علم با شاه بر میآید که شاه ایران بازهم از ناحیه اتکا به محمدظاهر شاه، امیدی نداشته، اما با اطلاع از اینکه عبدالولی خان زنده است، چشم امید به او میدوزد. پادشاه مخلوع را در حدود تعیین مقداری پول کمکی (۱۰۰۰۰ دالری) بهعنوان مستمری رها میکند. علم درین زمینه مینویسد: «در مورد ترتیب پرداخت مستعمری ده هزار دلاری پادشاه افغانستان از محل بودجه سری دولت صحبت کردیم. شاه اظهار داشت، «غیر از خودمان و سفیرمان در روم، هیچکس در دولت نباید درین باره چیزی بداند.» تعیین این مقدار پول مستمری برای پادشاه مخلوع بدنبال صحبتهای قبلی بود که چند روز پیش از آن میان سفیر ایران در روم با محمدظاهر بهعمل آمده و از طریق سفیر به تهران گزارش یافته است. به اساس آن گزارش که در کتاب حاضر در صفحه (۵۱۵) تذکارش رفته است[۴]، پادشاه (محمدظاهر) به داوود نامه نوشته است، چنانچه افغانها موافقت کنند به او حقوق بپردازند، دیگر نیازی به کمک ایران نخواهد بود. و شاه (محمدرضا) دستور داده، ضمن اینکه پادشاه منتظر جواب کابل است، مبلغ ۲۰۰۰۰ دلار دیگر مؤقتأ به او پرداخت شود و ضمنأ به او اطمینان داده شود که ما کمال احتیاط را درین باره مراعات خواهیم کرد...»
گفتیم سردار عبدالولی خان در خاطرات علم پیرامون رویدادهای افغانستان بویژه بعد از کودتای ۲۶ تیر (سرطان) محل توجه بوده است. تا در صورت ایجاد شورشها در افغانستان او را بهقدرت برسانند. علم در آغاز او را بهعنوان فردی که از دوستان خوباش بوده است یاد میکند. بعید بهنظر نمیرسد که مقامات ایرانی از نفوذ عبدالولی خان در دربار سلطنتی و امور لشکری و کشوری اطلاع دقیق داشته و رشتههای دوستی را با او به میان آورده بودند. نقش ضعیف شهزاده (وکیل سلطنت پسر بزرگ محمدظاهر - احمدشاه) از یکسو و نفوذ رو به تزاید سردار عبدالولی چنین دوستیهای دیپلوماتیک را بوجود آورده بود. مسافرت سردار عبدالولی به تهران در خلال جشنهای «دوهزاروپنجصد ساله شاهنشاهی» نیز به نقش او در آینده افغانستان نزد ایرانیها اثر میگذاشت. از همین روست که این دلسوزی نخستین علم با صحبتی که با شاه دارد، صورت جدیتری را گرفته و شاه نیز تصمیم خود را حتی با اقدامی جدیتری برای رهایی عبدالولی ابراز داشته، علم درین زمینه مینویسد:
- سه شنبه ۱۳ شهریور (سنبله): ... بحث به رفتار پادشاه افغانستان کشانیده شد. و شاه تکرار کرد که مردک بههیچ درد ما نمیخورد. بعد از مدتی به فکر فرو رفت، افزود: «ببینید میتوانید ترتیب فرار عبدالولی خان از کابل بدهید» پاسخ دادم که جواب را بررسی میکنیم، اما با توجه به اینکه او تقریبأ دیوار به دیوار اقامتگاه داوود زندانی است، نمیشود او را مثل موسولینی از نوک کوهی دور افتاده فرار داد. با وجود این، اگر نتوانستیم خطر فرستان یک گروه نجات را قبول کنیم، شاید ممکن باشد به زندانبانش رشوه داد.[۵]
از تدارکات احتمالی فرار عبدالولی و دادن رشوه در خاطرات علم خبری نیست. اما از ضبط خاطره دیگری بر میآید که علم از شاه ایران خواهش کرده است تا هنگام مسافرت داوود خان به تهران موضوع رهایی عبدالولی خان را در جریان بگذارد. علم نگاشته است:
- چهارشنبه، ۱۰ اردیبهشت (ثور): قرار بود داوود خان پیش از بازگشت به کابل بهطور خصوصی با شاه نهار بخورد. یادداشتی برای یادآوری شاه فرستادم که به داوود فشار بیآورد عبدالولی خان را آزاد سازد. حالا که داریم که این قدر کمک میکنیم، این حداقل چیزی است که باید در عوض انتظار داشته باشیم...
این کمکی که علم یاد میکند، در واقع همان وعدههای است که شاه ایران برای افغانستان داده بود، و پیش شرطهای آن به چرخش داوود در عرصه مناسبات با شوروی و گروهای وابسته به آن («چپها») - (خلق و پرچم) بایست تحقق مییافت، بهبودی مناسبات با پاکستان و نگرانیها که ایران از ناجیه جدی گرفتن افغانها روی مسأله پشتونها و بلوچها داخل مزر پاکستان داشتند و شاید وعدههای دیگری که انتشار نیافته است زمینههای تأیید داوود و چشمپوشی از عبدالولی خان و شاه را در چشمانداز سیاست ایران در امور افغانستان قرار داد در تأیید کمکهای در نظر داشته ایران به افغانستان شادروان میر محمدصدیق فرهنگ مینویسد:
- «... روابط با ایران روبهگرمی و نزدیکی میرفت. در ماه اپریل ۱۹۷۵ محمدداوود به تهران مسافرت نموده و با شاه ایران محمدرضا شاه مذاکره کرد. تفصیل گفتگوهایشان در دست نیست. اما از نتایج آن معلوم میشود که بنای آن هم بر تفاهم و گرمجوشی بوده است زیرا در پایان مذاکرات دولت ایران یک اعتبار هنگفت را بالغ بر دو میلیارد دالر که در تاریخ مناسبات مالی کشورهای جهان سوم نظیر نداشت به افغانستان وعده داد. یک میلیارد و هفتصد میلیون دالر بهغرض اعمار خط آهن از سرحد ایران بههرات و قندهار و با امتداد یک شاخۀ سرحد پاکستان و شاخه دیگر به کابل و سه صد میلیون دالر برای سایر پروژهها. معلوم نیست آیا ایران میتوانست در واقع چنین وجه هنگفتی را در اختیار افغانستان قرار دهد و یا اعمار خط آهن بطول بیش از هزار کیلومتر بدون امداد مالی تخنیکی کشورهای بزرگ صنعتی در عمل امکان داشت یا نه. اما اعلان این موافقه واضح ساخت که حکومت افغانستان به سیاست تولید رقابت درین کشورهای خارجی بهغرض بهدست آوردن کمکهای اقتصادی دوام میداد...»[٦]
علم در جای دیگری از سلطان محمود غازی، سفیر رژیم جمهوری داوود در تهران یاد مینماید که بخاطر نقشی که در تهیه نامه محمدظاهر خان به رژیم جمهوری داشته و از بسا جهات دیگر جالب میباشد:
- سه شنیه ۱۳ آذر (قوس): ملاقاتی با سفیر جدید افغانستان، که فارغالتحصیل هارواد و کلمبیاست و علاوه بر فرانسه و انگلیسی، فارسی با لهجۀ شیرینی حرف میزند، داشتم. آدم خوشصحبتی است و خیلی تشویق لازم نداشت که رویدادهای اخیر کشور را بهوسط بکشد. او ادعا میکند که به پادشاه سابق پول پرداخت کرده است - که این موضوع بوسیله گزارشهای سفیر ما در روم که پادشاه به او اذعان کرده بود، مشکل شهریۀ کوچکترین فرزندش را حل کرده است، تائید میشود. سفیر افغانستان آنگاه در ادامۀ صحبتش گفت که چطور پادشاه را با ریشخند به کنارگیری و اعلام وفاداری به جمهوری جدید ترغیب کرده است... شکایت کرد که افسران جوانتر افغانی جاهل و از همهجا بیخبر هستند. و همینطور همنظر مساعدی نسبت به عبدالولی خان نداشت.
ظاهرأ وقتی عبدالولی خان تابستان گذشته در لندن بود، تلگرافی که او را از کودتای قریبالوقوع آگاه میکرد، نادیده گرفته بود، حتی بعد از دستگیریش معلوم شد که فهرست کامل توطئهچینان را در کشوی میزش نگهداشته است. اما حالش را نداشته که در این باره اقدامی بکند... من بهسهم خودم به سفیر گفتم که شاه چقدر مایل به حمایت از داوود است، اگر داوود سرنگون شود سرتاسر افغانستان غرق در هرج و مرج میشود. پرسیدم ارتش تا چه حد تحت کنترل است، اما جواب صریحی دریافت نکردم. ظاهرأ سفیر فکر میکند من شیفتۀ داوود شدهام. چون با رضایت تمام از خود مرا ترک کرد ...
و روز بعد شرفیابی علم بحضور شاهاش، در شرفیابی چهارشنبه ۱۴ آذر (قوس) شاه مطلبی را برای علم گفته است که با گفتههای عبدالولی در سالهای بعدی سازگاری دارد.
شاه به علم گفته بود که «عبدالولی خان بهدستور مستقیم پادشاه هیچگونه اقدامی علیه توطئه کودتای ۲۶ تیر (سرطان) نکرده است.»
و آنچه سردار عبدالولی سالها بعد در پاسخ پرسش محترم محمدنذیر کبیر سراج گفته است این جانب اطلاعاتی دستگاه شاه ایران را تایید میکند
آقای سراج مینویسند که در سال ۱۹۸۹ که به آلمان و در نزدیکی شهر فرانکفورت در دهکده بنام دیدزین بخ «Dietzenbach» بهحال غربت و دور از وطن زندهگی میکردم، دو مرتبه جنرال عبدالولی به دیدنم آمد... از عبدالولی پرسیدهاند: «شما که اطلاعات و قدرت در هردو دستتان بود، چطور جلوی کودتای داوود خان را گرفته نتوانستید؟
جنرال عبدالولی که غرورش با اظهارات من جریهدار شده بود، نتوانست تا چیزی نگوید، دریچۀ قلبش را گشوده بیان داشت: بلی! من از تحرکات داوود خان اطلاع داشتم و برای بهدست آوردن اطلاعات موثق سه نفر از صاحبمنصبان جوان را وظیفه داده بودم تا در حلقه همکاران داوود خان داخل شده و به من از جریانات خبر بدهند. ازین سه نفر صاحبمنصب دو نفرش زنده است که نمیخواهم نام ببرم، نفر سوم که تورن جانداد خان، قوماندان گارد داوود خان بود از طرف رژیم کمونیستی کشته شده است. هر سه نفر صاحبمنصب مذکور تازهترین خبرها را با نوارهای گفت و شنودهای جلسات داوودخان بهمن آوردهاند. من نوارهای ضبط شده را به اعلیحضرت شنوانده و بهعرض رساندم تا به من اجازه دهند که همه این تحریکات را در ظرف یک شب از بین برده و داوود خان را شخصأ به منزلش رفته و توقیف نمایم. اعلیحضرت گمان میکردند که نظر به نفرت و انزجاری که من از داوود خان دارم در صدد انتقامگیری از او میباشم، ازین رو به من چین دستور دادند: «نی، آغه لاله بههیچ تشبثی دست نخواهند زد، غرضدار او نباشید.». این جریانات را تکرار شد و نتیجه بازهم همان بود که گفتم.[٧]
خوانندهای که مشتاق دریافت اطلاعات پشت پرده و انتشار نیافته است، با مرور کتاب خاطرات امیر اسدالله علم، نهتنها چیزی در دستش قرار میگیرد، بلکه تصور این نیاز در مورد مقطعی از جریانات افغانستان روبه فزونی میگذارد تا بار دیگر بپرسد که پادشاه سابق محمدظاهر و جنرال عبدالولی چرا سخن نمیگویند و رازهای پنهانی را همچنان در قفس سینه نگهداشتهاند؟
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط نصیر مهرین برشتۀ تحرير درآمده است.
يادداشت ٢: عبدالولی که در بین افغانها بهنام سردار عبدالولی و یا جنرال عبدالولی شهرت دارد، داماد شاه سابق (شوهر دختر) و پسرکاکای وی است. با عروج عبدالولی در نردبان قدرت در افغانستان، میانه شاه با داوود خان برعلاوه سایر عوامل برهمخورد. روابطه داوود خان و عبدلولی باهم بسیار تیره و به اصطلاح همدیگر را بسیار بد میدیدند.
[↑] پینوشتها
[۱]- خاطرات امیر اسدالله علم، صص ۴۸۲-۴۸۲
[٢]- همانجا، ص ۴۹۰
[٣]- همانجا، ص ۴۹۱
[۴]- همانجا، ص ۴۱۵
[۵]- همانجا، ص ۴۹۶
[٦]- میر محمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد دوم ص ۲۵
[٧]- محمدنذیر کبیر سراج، رویدادهای نیمۀ اخیر سده بیست در افغانستان، صص ۶۷ و ۶۸
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□