جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

پیامدهای یورش‏ مغولان به‏ خراسان و ماوراءالنهر

از: دکتر لقمان بایمت اف

تاریخ مغولان

پیامدهای یورش‏ مغولان به‏ خراسان و ماوراءالنهر


فهرست مندرجات

[قبل][بعد]



[] پیامدهای یورش‏ مغولان به‏ خراسان و ماوراءالنهر

در یورش مغولان به ایران نقطه‏ای را نمی‏توان‏ یافت که مانند نواحی ماوراءالنهر و خراسان به تلی‏ از خاک بدل شده باشد. حیات اقتصادی و فرهنگی غنی خراسان و ماوراءالنهر در این تهاجم‏ چنان آسیب دید که قرن‏ها نتوانست کمر راست‏ نماید و خودی نشان دهد. حیات اجتماعی‏ پیشرفته در این بلاد‌، بر اثر این حملات و یورش‌ها‌، به چنان روزگاری افتاد که برای قرون متمادی‏ روابط اجتماعی این نواحی را دچار رکود و عقب‏گرد تاریخی نمود و از پیشرفت و ترقی آن‏ ممانعت به‌عمل آورد.

ویرانی صدها شهر که هر یک از مهمترین مراکز علمی و مدنیت بودند‌، بر اثر ترکتازی مغولان‏ فاجعه‏ای باور نکردنی بود. اترار‌، خجند‌، بخارا‌، سمرقند‌، خوارزم‌، مرو‌، بلخ‌، هرات‌، نیشابور‌، سبزوار و... از جمله شهرهایی بودند که به برق‏ شمشیر مغولان به ویرانه‏‌هایی مبدل گشتند که دیگر از عمران و آبادانی در آن‌ها خبری نبود و بر ویرانه‏هایشان تنها جغدان لانه کرده و آواز می‏خواندند و اگر سال‌ها بعد شهرهایی بسان‏ سمرقند از پیشرفتی برخوردار می‏شوند (خصوصا دوره تیموری) امری است نسبی و به‌هیچ روی با آنچه در تواریخ نوشته شده تباین و تضاد ندارد.

مغولان در حملات خود علاوه بر ویران کردن‏ بناها به آدمیان نیز رحم نکردند و هر آنچه از جانداران یافتند و به تیغ آخته نواختند و جوی خون‏ براه انداختند و از کشته‏‌ها پشته‏‌ها ساختند.

دسون مورخ نامدار فرانسوی سدۀ گذشته در باب‏ تاریخ مغول‌، تألیفی درخور توجه دارد. او حمله‏ مغول را این‌گونه تصویر کرده است: «اگر اسناد عموم ملل عالم بر بیرحمی و خونخواری مغول متفق‌الکلمه نبود‌، پذیرفتن‏ مطالبی که مورخین شرقی در این خصوص‏ نوشته‏‌اند مشکل بود ولی شهادتی که مورخین‏ مغرب زمین از سفاکی مغول داده و شرحی که در این باب از ایشان نقل کرده‏اند کاملاً با مسطورات‏ تواریخ شرقی مطابقت دارد.»

عباس اقبال آشتیانی مورخ شهیر ایرانی‌، دربارۀ اثرات استیلای مغول چنین نوشته است: «استیلای قوم وحشی مغول بر ممالک آباد اسلامی‏ شرق از مهمترین وقایع تاریخی این ممالک است‏ و به‌قدری در سرنوشت سکنۀ سرزمین‏‌های مزبور تأثیر کرده که شاید در تاریخ ایشان مخصوصاً در تاریخ ایران نظیری برای آن نتوان یافت چه‏ صدماتی که قوم ایرانی در استیلای مغول دیده و لطماتی که از این ناحیه به تمدن و ادبیات ایرانی و آبادی بلاد و سعادت مردم وارد آمده از بزرگترین‏ بلیات است... شرحی که مورخین اسلامی از این واقعۀ عظیم نوشته و صدماتی که مردم‏ ماورالنهر و ایران و الجزیره و عراق و شام در این‏ پیشامد غیرمنتظره دیده‏اند بقدری دلخراش و فوق‌العاده است که اگر تقریر مورخین معاصر استیلای مغول و کسانی که در آن حوادث ناگوار شاهد عینی بوده‏اند نبود باور کردن آن‌ها مشکل‏ می‏نمود.»

کشتار بیرحمانه مغولان در آثار مورخین اسلامی‏ انعکاس فراوان داشته‌، از آن جمله عزالدین‏ علی ابن الاثیر می‏‌نویسد‌، «چند سال از ذکر این‏ حادثه خودداری می‏کردم و به مناسبت عظمت آن‏ از نوشتن کراهت داشتم و با قدم تردید پیش‏ می‏رفتم‌، کیست که بر او نوشتن خبر مرگ اسلام‏ و مسلمین آسان آید و این کار را امری سهل‏ پندارد. کاش از مادر نزاده بودم و قبل از این واقعه‏ مرده و در عداد فراموش شدگان شدن بودم. با این‌که جمعی از دوستان مرا به این کار واداشتند باز در قبول خواهش ایشان متوقف بودم‌، آخرالامر دیدم که ننوشتن این وقایع‌، متضمن نفعی نیست‌، بنابراین می‏گویم که این عمل مستلزم ذکر حادثه‏ای‏ عظیم و مصیبتی بزرگ است که گذشت روزگار هنوز مثل آن را نیاورده و آتش آن دامن خلایق را عموما و مسلمین را خصوصا گرفته است. اگر کسی بگوید که از بدو خلقت آدم تاکنون عالم به‏ نظیر چنین حادثه‏‏ای گرفتار نیامده خلاف نرفته‏ است. چه تاریخ حادثه‏ای را که شبیه یا نزدیک به‏ این واقعه باشد بخاطر ندارد. یکی از عظیم‏ترین‏ وقایع تاریخ که ذکر آن ورد زبان‏هاست رفتار بخت‏النصر است‌، بنی‏اسرائیل و کشتار او از ایشان و ویران کردن بیت‏المقدس ولی‏ بیت‏المقدس در مقابل شهرهایی که این گروه‏ ملعون خراب کرده و هر کدام چندین برابر بیت‏المقدس بوده چه عظمتی داردو بنی‏اسرائیل‏ در جنب کسانی که در این واقعه بقتل رسیده‏اند چه‏ اهمیتی دارند زیرا که عدد کشتگان یک شهر تنها بر بنی‏اسرائیل فزونی داشته. شاید مردم دیگر مثل‏ این حادثه را تا انقراض عالم و پایان دنیا نبینند...».

مؤلف المعجم فی معابیر اشعارالعجم که خود از شاهدان هجوم سبعانه مغولان بوده و بارها با این‏ قتالان سفاک روبرو شده است در اثر خود می‏نویسد: گستردگی حمله مغولان ددمنشی این قوم تا بدان پایه بود که ماتیو پاریس واقعه‏نگار قرن‏ سیزدهم نیز از استیلای اینان سخنرانده است: «در این سال طایفه‏ای معلون از نژاد اهریمن‏ یعنی سپاه فراوان تاتار ساکن کوهستانی خود را رها کرده از معابر جبال قفقاز گذشتند و مثل سکنۀ بدکار دوزخ ملخ‏وار روی زمین را فراگرفتند و دامنۀ خرابکاری خود را به نواحی شرقی اروپا کشاندند و آن را به‏صورت بیابان درآورده مردم آن را در خون و آتش فرو کردند. بعد از آن که بر بلاد مسلمین دست یافتند شهرها را از بن برکندند جنگلها را از ریشه برانداختند. قلعه‏ها را منهدم‏ کردند‌، درخت‏ها را از بیخ بریدند‌، باغ‏ها را با خاک‏ یکسان کردند و شهری و دهقانی را از دم تیغ‏ گذراندند. اگر اتفاقا بر بعضی بیگناهان رحمت‏ می‏آوردند ایشان را ببدترین وضع بندگی‏ وامی‏داشتند که بر علیه نزدیکان و همسایگان خود در صفوف اول اردوی مغول بجنگند. کسانی که‏ تصمیم فرار می‏گرفتند و یا به امید نجات مخفی‏ می‏شدند مغول ایشان را تعقیب می‏کردند و قصاب‏وار بکشتن آن بینوایان می‏پرداختند. اگر کسی دلیرانه برای ایشان جنگ می‏کرد و به فتح‏ نایل می‏آمد چون اجرتی در کار نبود با اسرای‏ دست خود همان معامله را روا می‏داشت که اربابان‏ او با او می‏کردند...

... این قوم کوتاه‏قامتقوی بنیه محکم که در تحمل شداید از جا در نمی‏رفتند و درک خستگی‏ نمی‏کردند پشت خودرا به هیچ جوشن یا لباسی‏ نمی‏پوشاندند فقط سینه‏های خود را با زره حفظ می‏نمودند و با لذت تمام خون صاف حیوانات گلۀ خود را می‏نوشیدند.

مورخ شهیر مسلمان عزالدین بن الاثیر که به گاه‏ هجوم مغولان سفاک‌، در قید حیات و در جریان‏ ویرانی‏های بی‏حد و حصر مغولان بوده و چنین‏ نگاشته است: «چنین نقل کرده‏اند که یک نفر مغول به قریه یا دربندی که مردمی فراوان در آن‏ بودند وارد می‏شد و یکی‏یکی ایشان را می‏کشت‌، و احدی جسارت آنکه به سمت او دست دراز کند نداشت‌، گویند یکی از آن قوم مردی را گرفت و چون برای کشتن او حربه‏ای نداشت به او گفت‏ سر خود را بر زمین بنه و از جای نجنب. مرد چنین کرد و مغول رفته شمشیری به‏کف آورد و او را با آن کشت.

«مردی برای من نقل کرد که من با هفده نفر در راهی می‏رفتیم سواری از مغولان به ما رسید و امر داد که کت‏های یکدیگر را ببندیم‌، همراهان من به‏ اطاعت امرا و قیام کردند‌، به ایشان گفتم او یک‏ نفر است و ما هفده تن علت توقف ما در کشتن او و گریختن چیست‌، گفتند می‏ترسیم. گفتم او الساعه شما را می‏کشد اگر ما او را بکشیم شاید خداوند ما را خلاص بخشد. خدا می‏داند کسی‏ بر این اقدام جرأت نکرد. عاقبت من با کاردی او را کشتم و پا بفرار گذاشته نجات یافتیم.»

شهاب‏‏الدین محمد خرندزی نسوی که‏ زندگی جلال‏الدین خوارزمشاه را به‏‌رشته تحریر درآورده و خود در بعضی جنگ‏ها به مقابله به‏ مغولان پرداخته و کتاب وی حاصل مشاهدات و همراهی با سلطان جلال‏الدین بوده چنین نوشته‏ است: «و کسی شنیده باشد که طایفه‏ای از ناحیت شرق‏ که مطلع‏شمس است بدر آیند‌، و روی زمین را تا باب‏الابواب در زیر پای آرند‌، و به بلاد قفچاق‏ بگذرند و قبایل آن را به غارت و تاراج و سببی و قتل مستهلک گردانند‌، و به‏زخم شمشیر آبدار خاک‏ بلاد و دیار را بباد بار و آتش دمار بردهند‌، به‏هیچ‏ زمین نگذرند که غارت نکنند‌، و به هیچ شهری‏ نرسند که خراب نگردانند. آنکه بجانب بزرگ‏ خود از راه خوارزم بعد از چندین دوره بازگردند‌، حرث و نسل بلاد را بفساد برده و اهل تعالیم را بر شمشیر عرض کرده‌، و خود سالم و غانم به مقام‏ خود رسیده و این جمله‏[در]کمتر از دو سال‏ بتقدیر ایزد متعال در وجود آمده؟این معنی در کدام عقل گنجد‌، یا کدام مورخ بتقریر آن رسد؟» رشید الدین فضل الله همدانی وزیر نامبردار و مورخ چیره است ایرانی در کتاب جامع‏التواریخ از تأثیر حملات مغولان بر شهرهای‏ ماورالنهر خراسان و سایر بلاد اسلامی که قشون‏ جرار مغول بر آنها گذر کرده‏اند چنین روایت‏ می‏کند: «از راه تتبع تواریخ و راه قیاس معقول‌، پوشیده‏ نماند که هرگز ممالک خراب‏تر از آنکه درین سالها بوده نبوده‌، خصوصاً مواضعی که لشگر مغول‏ آنجا رسیده‌، چه از ابتدا ظهور بنی‏آدم‌، باز یا هیچ‏ پادشاهی را چندان مملکت که چنگیزخان و اوروغ‏ او مسخر کرده‏اند و در تحت تصرف آورده‌، میسر نگشته و چندان خلق که ایشان گفته‏اند‌، کس‏ نکشته... چنان که معلومست زیادت از آن متحر گردانیده‏اند و بوقت استخلاص ولایتها و شهرهای‏ معظم بسیار خلق ولایات با طول و عرض را چنان‏ قتل کردند که بنادر کسی بماند... مانند بلخ و شپورغان و طالقان و مرو و سرخس و هراة و ترکستان و ری و همدان و قم و اصفهان و مراغه و اردبیل و بردع و گنجه و بغداد و موصل و اردبیل و اکثر ولایت بواسطۀ آن که سرحد بود و عبور لشگر بسیار‌، بکلی خلق آنجا کشته شدند و یا بگریختند و بایر ماند.»

تاریخ گزیده‌، تاریخ عمومی است که حمدالله‏ مستوفی اخبار و سوانح مهم تاریخی را به‌گونه‏‌ای‏ موجز و مختصر و با قلمی ساده و بیانی شیوا نگاشته است. مؤلف این اثر از یورش سپاهیان‏ مغول به سرزمین‌های اسلامی سخن رانده و افسانه‏ می‏نماید که خرابی و ویرانی حاصل از این‏ تهاجمات تا هزار سال دیگر قابل مرمت نیست: آنچه مورخین گذشته در آثار و تصنیفات خود بدان‏ اشارت داشته‏اند امروزه از سوی بعض‏ تاریخ‏نویسان و محققین‌، اغراق و مبالغه خوانده‏ شده و بیشتر این مورخین با دیدی ناباورانه و تردیدگونه بدان می‏نگرند. اما نوشته‏های مورخین دیگر که از اعتباری جهانی برخوردارند‌، مانند: پطروشفسکی - محقق و مورخ شهیر روس - اندیشه این دسته از تاریخ‏نگاران را در محاق‏ ضعف فرو می‏برد. پطروشفسکی نوشته‏های‏ تواریخ پیشین که در باب حملات بیرحمانه و سفاکانه مغولان سخن رانده‏اند را اقرب به صحت‏ دانسته است. با این وجود حدس زده می‏شود که‏ ارقام موجود در اثر پطروشفسکی خالی از اغراق‏ نباشد... علاوه بر آنچه پروفسور ا. پ. پطروشفسکی می‏گوید‌، مغولان هنگام ورود به‏ هر شهر علاوه بر غصب و کشتار اهالی و ویران‏ نمودن ابنیه و آثار و چپاول و غارت اموال مردم‌، عده‏ای از جوانان آن شهر یا روستا را به عنوان‏ اسیر بخدمت خود در درآورده و از آنها به صورت‏ نیروهای مزدور‌، استفاده فراوان می‏بردند. این‏ اسیران که به «حشری» معروفند کارهای سخت و طاقت‏فرسای محولۀ از سوی مغولان را به انجام‏ می‏رساندند‌، سنگر سازی‌، کندن و پر کردن‏ خندق‌، جابجا نمودن وسایل جنگی مغولان‌، پل‏سازی‌، ویران نمودن حصار شهرها‌، درهم‏ کوبیدن قلاع و... این اسیران سیه روز در محاصره شهرها در روستاهای وطن خود نیز به‏ اجبار از سوی مغولان شرکت داده می‏شدند و در پیشاپیش لشگریان دشمن به حرکت درآمده و علیرغم میل باطنی به‌سوی همکیشان خود تیراندازی نموده و بسیاری از ایشان بدین طریق‏ کشته می‏شدند.

عده‏ای از این حشریان نیز به‌هنگام نقل و انتقال و حرکت از شهری به شهر دیگر بر اثر سختی راه و مشکلات فراوان دیگر مانند نبود آب و غذا جان‏ می‏دادند. بنابر این به جرأت می‏‌توان گفت آنچه‏ مورخین قرون ماضی عموماً و تاریخ‏نگاران قرون‏ وسطی خصوصاً از شدت وحدت حملات‏ مغولان نوشته‏اند. و آمار بسیاری از تعداد کشته‏شدگان به‌دست داده‏اند‌، بعید و غریب به‌نظر نمی‏رسد و نمی‏تواند دور باشد.

در نتیجه یورشهای متعدد مغولان به ماورالنهر و خراسان علاوه بر ویرانی صدها شهر و روستا و نابودی زمینهای دایر بیش از پنج میلیون انسان در طی این حملات وحشیانه و غیر انسانی به آتش قهر چنگیزیان گرفتار آمده و جان باختند. شنیدن نام‏ چنگیز و سپاهیانش چنان مردم را دچار رعب‏ و هراس کرده بود که عده‏ای از ساکنان نواحی‏ ماورالنهر و خراسان پیش از آن‌که مغولان از دروازه‏های این نواحی سر برآورند و پایشان بدین‏ ممالک برسد. عطای ماندن را به لقایش بخشودند و راهی دیگر مناطق امن شدند تا شاید از این بلیه‏ دهشتناک و هولناک جان سالم بدر برند. ترس و هراس مردم این ولایات تا بدان پایه بود که حتی‏ پس از فرو کش نمودن‌، عده‏ای از ساکنان این‏ نواحی که از مهلکه جان بدر برده بودند‌، هجرت‏ به سایر سرزمینها را به ماندن در خانه خود ترجیح‏ می‏دادند‌، چه بیم آن داشتند‌، هر آن سپاهیان‏ چنگیزی برسند و با آنان همان کنند که با دگران‏ کردند. ایلغارهای وحشتناک و هراس‏آور مغولان‏ چنان بود که اکثر این مناطق از سکنه خالی گردید و این مسأله سبب شد تا نیروی فعال و مولد جامعه‏ به میزان قابل توجهی کاهش یابد. در این میان‏ کشاورزی و حیات روستائیان کشاورز بیش از همه‏ دستخوش تحول و دگرگونی گردید. نابودی‏ روستاها و کاهش تولیدات کشاورزی‌، تنها گوشه‌‏ای از نتایج اقدامات ددمنشانه مغولان بود‌، چه استیلاگران پس از چیرگی بر هر بلده و روستا‌، همه چیز را نابود می‏ساختند. این قوم‏ ویرانگر زمین‌های زراعی‌، درختان میوه‌، جاده‏ها‌، پل و بناهای بی‏نظیری که هر یک گوشه‏ای از تاریخ‏ و فرهنگ و تمدن و معماری مردم این نواحی بود را به‌طوفان خشم و جهل خود ویران می‏کردند.

کشاورزی در نواحی ماورءالنهر و خراسان در طی‏ هزاران سال به‌صورت مصنوعی انجام می‏پذیرفت‏ و مغولان با ویران نمودن قنوات و کاریزها و از بین بردن پل‏ها و سدها از میان برداشتن آب انبارها و دیگر انشاعات آبیاری عملاً کشاورزی را به‌ورطه نابودی انداخته و حیات کشاورزان را فلج‏ نمودند.

متاسفانه به سبب آنکه منابع تاریخی که اوضاع و احوال ماورءالنهر خراسان انزمان را بوضوح نشان‏ دهد و از وضعیت و موقعیت آن سامان اطلاعات‏ صحیح به‌دست دهد در دسترس نیست و از این‏ جهت آگاهی کافی و اطلاع وافی نداریم‌، به‌طور محتوم نمی‏توانیم از میزان خسارات وارده بر کشاورزی و حیات کشاورزان سخن گوئیم.

بعضی از منابع تاریخی قرن چهاردهم میلادی در شهر بخارا و اطراف آن چنین گزارش می‏‌دهد: «باغ‌های میوه و تاکستان‌ها و مراتع در مرغزارهای‏ این ولایت تا مدت‌ها از رویش گیاه و پوشش هزینه‏ بری بود. چه‌، هم ستوران مغولان هر آنچه زیبایی‏ بود پایمال نموده و آن سرزمین‌های حاصلخیز را وادی زاغ و زغن ساختند.»

ضربات مغولان بر پیکرۀ کشاورزی تا بدان حد بود که بعضی ولایات که پیش از یورش مغولان‌، در اوج ترقی و پیشرفت بودند و کشاورزی پر رونق‏ داشتند‌، بر اثر این تهاجمات پی در پی بسختی‏ آسیب دیده و تا سال‌ها به بیابان‌های خشک و لم یزرع‏ مبدل شدند. یورش چنگیزیان و لطماتی که به‏ سرزمین‌های حاصلخیز وارد آوردند در مناطقی‏ چون نسا‌، مرو‌، گرگانج و... به نابودی همه‏ جانبۀ کشاورزی انجامید و در دیگر نواحی نیز وضعیتی مشابه بوجود آورد: حیات کشاورزی و زندگی تیموریان - از رفعتی دوباره و حیاتی نوین‏ برخوردار گردید و مقداری از آسیب و ضررهای‏ واردۀ بر آن رفع گردید اما هیچ گاه نتوانست‏ رونق‌، پیشرفت و شکوفایی گذشته خود را بازیابد. و این مسأله کماکان تا اوایل سده بیستم‏ میلادی ادامه داشت.

آنچه خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی از اوضاع خراسان و وضعیت فلاکت بار کشاورزی‏ آن ارائه می‏‌دهد‌، به بهترین وجه ممکن از احوال‏ دردآور کشاورزان ماورءالنهر و فلاحت آن سامان‏ پرده برداشته و چهره نژند آن را بی‏پرده و عریان‏ عرضه می‏دارد.

شیوه‏‌های مالیاتی که خانم‌های مغول در پیش گرفتند از عوامل دیگری بود که کشاورزی را دچار سیر نزولی و قهقرایی کرد و هر روز وضعیت زراعت و شرایط زندگی دهقانان را بدتر و فلاکت بارتر می‏نمود.

استیلای مغولان همۀ ابعاد زندگی اجتماعی مردم‏ تحت سلطه را فرا گرفت و حیات فرهنگی این‏ ملت‌ها در رهگذر این حملات خسارات فراوان‏ دید. هزاران مدرسه‌، کتابخانه و مسجد و کاروانسرا و دیگر بناهای علمی و مذهبی بسختی‏ آسیب دیدند و آثار بی‏نظیر دیگری که هر یک‏ گوشه‏ای از هنر هنرمندان این دیار بود و از غنای‏ فرهنگ و مدنیت پیشرفته در این ولایات خبر می‏داد‌، با حضور این ناخوانده میهمانان با خاک‏ یکسان گردیدند. چه بسیار مدارس و معاهد علم‏ و مساجد بی‏نظیر و بازارها و کاروانسراهای‏ بی‏بدیل که براستی از سرپنجۀ خلاق و توانا و ذوق وافر هنرمندان و از ظرفیت اندیشۀ پدید آورندگان آن خبر می‏داد و میراث ارزشمند نیاکان و اجداد مردم این ولایات بود. که در هجوم‏ فرزندان صحرا و بادیه مغولان - راه تباهی و نابودی سپردند.

سوای از میان رفتن معاهد علم و دانش و صوامع‏ زهد و عرفان و مجالس بحث و مناظره و مراکز دانش‏پرور‌، هزاران دانشمند و شاعر و عارف و ادیب و تشنگان فراگیری علوم آمده بودند‌، در این‏ یورش‌ها جان از کف دادند و کتابخانه‏های بسیار با صدها هزار جلد کتب نفیس و بی‏نظیر توسط مغولان یا در آتش افکنده شد و یا در زیر سم‏ چارپایان ایشان پاره گردید. بر اثر این یورشها بود که اقوام ترک و مغول از موطن اصلی خود یعنی‏ سرزمین‌های چین‌، مغولستان‌، ترکستان شرقی‌، هفت رود و... به ماورالنهر و خراسان در آمدند. ترکان و مغولان بر حسب زندگی گذشته‏ خود که حیات بادیه‏نشینی و صحراگردی بود‌، هنگام ورود به این نواحی در اطراف شهرهای‏ بزرگ رحل اقامت افکندند و بصورت حاشیه‏نشین‏ در گرد و اطراف بلاد درآمدند. با وجود آنکه این‏ یورشها و ایلغارها در تاریخ به مغولان نسبت داده‏ شده است‌، لیکن مهاجرت ترکان از سرزمین‌های‏ آباء و اجدادی به‌نواحی تازه مفتوح شده پیش از گروه‌های مغولی بود. در ولایات ماوراءالنهر و در زمان حکومت جغتای خان در این نواحی اقوام‏ و گروه‌های مختلف اعم از ترک و مغول‌، مانند قوم جلابر‌، تاتار‌، آیراد‌، اویغور‌، قبچاق‌، بکرین‌، برلاس‌، کرکوک‌، کنغارت و... سکنی‏ گزیده بودند.

با وجود آن که عده‏ای از ترکان و مغولان پس از استیلای لشگریان مغول به این نواحی روی‏ آوردند‌، اما ترکیب جمعیتی این شهرها به‌هیچ‏ روی ترکی و مغولی نشد. زیرا این مهاجرین تازه‏ وارد نه در شهرها که در اطراف آن به زندگی‏ صحرانشینی خود ادامه می‏دادند‌، و اصولاً ترکانی‏ که از سال‌ها پیش در این شهرها و در کنار مردم‏ تاجیک این نواحی می‏‌زیستند‌، رنگ و صبغه‏ تاجیک و فرهنگ و مدنیت و آداب و رسوم مردم‏ بومی این مناطق را پذیرفته بودند. تسلط مغولان‏ بر ترکیب طبقات اجتماعی شهرها نتوانست لطمه‏ جدی وارد سازد و بافت گروههای‏ اجتماعی مردم این نواحی‏ به‌شکل گذشته خود باقی ماند. اما با گذشت ایام‏ و به‌تدریج طبقات مختلف اجتماعی و ترک و مغول‏ با مردم بومی در هم آمیختند هر طبقۀ اجتماعی‏ به‌آهستگی و با حرکتی کند و گنگ بسوی طبقۀ همسان خود در اجتماع مقابل حرکت می‏کرد. اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که اختلاط و امتزاج این گروه‌ها و کاستی‌های اجتماعی با یکدیگر در طی ده‌ها سال انجام پذیرفت.

یکی دیگر از نتایج هجوم چنگیزیان و به تبع آن‏ ورود گروه‌های مختلف ترک و مغول‌، افزایش‏ روزافزون و چشمگیر «غلامان» بود. این غلامان‏ از گروه‌های مختلف مردم‌، خصوصاً طبقات‏ پائین و اقشار محروم اجتماع بودند که پس از تسلط ترکان و مغولان برایشان‌، طوق بندگی و غلامی گردن‏آویز آنان شد. در اینزمان رسم اهدا نمودن غلام و استفاده‏‌های بسیاری از این گروه در سطحی وسیع و گسترده معمول و مرسوم گردید. پیدایش شیوۀ «غلامداری» و رونق آن در عهد چنگیز و اعقابش از مهم‌ترین عوامل بازدارنده‏ پیشرفت و ترقی و تکامل اجتماعی در این نواحی‏ بحساب می‏آید زیرا قبل از این وقایع در آن ولایات‏ سیستم فئودالی پیشرفته حاکم بود.

مطابق آنچه صاحب تاریخ وصاف می‏نویسد‌، رسم غلام‌داری و غلام‌گیری تا بدان پایه رسیده‏ بود که تنها در شهر بخارا در حدود ۱٦ هزار نفر از ساکنان شهر طوق بندگی و غلامی مغولان‏ برگردن داشتند که عدۀ بسیاری از ایشان از هنرمندان و ارباب فضل و کرامات بودند. سرشماری سال ۱٢٦٠ م.‌، در بخارا نشان می‏دهد که ۵ هزار نفر از هنرمندان را آلباتوخان و ٣ هزار هنرمند را سیورکوک تانی بیگی بیوه تولوی‏خان و ٨ هزار هنرمند دیگر را شخص قاآن بزرگ‌، جهت‏ امور خود به خدمت گرفته بودند.

همزمان با آمدن مغولان‌، طبقات مرفه‌، اعیان‌، اشراف و فئودال شهر خصوصاً گروه‌هایی از این‏ طبقات که با خاندان خوارزمشاهی در تضاد و تعارض بودند‌، با مسئولان در آمیختند و اختلاط نمودند. تقریباً در همه شئون اجتماعی با مغولان‏ متحد و متفق و همگام و همصدا شدند‌، تا از طرفی مخالفت خود را با ملوک خوارزمشاهی‏ آشکار کرده و از جانبی مال و منال و نوامیس خود را از تعرض و چشم زخم مغولان صیانت و حفاظت نموده باشند.

براساس شواهد تاریخی به‌هنگام ایلغار مغولان‌، بسیاری از اعیان و اشراف و اکابر شهر نیز از دم تیغ آبدیده مغولان گذشتند‌، اما با گذشت‏ ایام بازمانده خاندان‌های فئودال و ثروتمند با وجود آسیب‏های بی‌شمار و ضررهای فراوان که از ناحیه‏ مغولان متوجه آنان شده بود در پی آن بودند تا به‏ این استثمارگران صحراگرد از در دوستی درآیند و لذا علاقۀ خود را به ایجاد ارتباط و پیوستگی و همبستگی با مغولان اعلان می‏داشتند. و با این‏ پیشگامی در دوستی و مودت‌، مغولان نیز بی‏میل‏ و رغبت به چنین دوستی و همکاری و همیاری‏ نبودند ولذا با رویی گشاده از این مسأله استقبال‏ می‏کردند.

در این میان عدۀ زیادی از اهل قلم و ارباب فضل‏ و ادب و سیاستمداران شهیر نیز به‌سوی مغولان‏ متمایل شده بودند. این روند در ادارۀ امور کشوری و انجام امور درگاه و دیوان بسیار توانا بودند‌، بدین جهت مغولان در مساعدت و یاری‏ آن‌ها مددی جستند.

اشراف و اعیان مغول که پس از استیلای نظامی‏ مغولان به نواحی تازه تصرف شده آمده بودند‌، تا سال‌های مدید از زندگی بادیه‏نشینی و تفکر ایلی‏ خود دست نمی‏شستند و از شیوۀ حیات خاص‏ خود عدول نمی‏کردند. در پیش گرفتن چنین طرز زندگی از جانب مغولان خصوصاً در شهرها نتوانست ویرانی‏های بسیاری که خود سبب آن‏ بودند را ترمیم و بهبود بخشد و این چنین زیستن‏ نمی‏توانست گامی در راه پیشرفت اقتصادی و سازندگی حیات اجتماعی به‌حساب آید.

حمله مغولان به نواحی ماورالنهر و خراسان و به‌طور کلی بلاد اسلام نتایج زیانبار‌، مهلک و خانمان برانداز از خود بر جای نهاد. تسلط چنگیزیان بر نواحی مذکور را نباید با دیگر تهاجمات و تسلط‌ها یکی دانست و آنان را با یک‏ میزان سنجید‌، چه این یورشها خصائص خاص‏ خود را دارا می‏باشد که با هیچ هجومی - چه قبل‏ از هجوم مغولان و چه یورش‌های بعدی - قابل‏ قیاس نمی‏باشد. یکی از این خصلت‏های نادر‌، برخورد تمدن و فرهنگ اسلامی با فرهنگ خاص‏ مغولان بود. در این رویارویی برای نخستین‌بار تمامی اسلام در برابر یک قوم صحراگرد وحشی‏ عرض اندام نمود که تا قبل از این حملات‌، مسلمانان این چنین با تمام نیروهای مادی و معنوی خود در برابر یک دشمن خارجی ایستادگی‏ نکرده بودند.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- لقمان بایمت اف، پیامدهای یورش‏ مغولان به‏ خراسان و ماوراءالنهر، کیهان فرهنگی، آبان ۱٣٧٨ - شماره ۱۵٧، صص ۴٨-۵۱



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

کیهان فرهنگی، آبان ۱٣٧٨ - شماره ۱۵٧