جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

انجیل برنابا: فصل ٢۱٨


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

[فصل ٢۱٧]فصل ٢۱٨[فصل ٢۱۹]


[۱] هر یک به خانهٔ خود بازگشت.

[٢] نگارنده و یعقوب و یوحنا برادرش با مادر یسوع به سوی ناصره رفتند.

[۳] اما شاگردانی که از خدای نترسیدند، پس شبانه رفتند و جسد یهودا را دزدیده و پنهان نموده، اشاعه دادند که یسوع برخاست.

[۴] اضطرابی به سبب این، اتفاق افتاد.

[۵] سپس رئیس کاهان فرمان داد تا کسی از یسوع ناصری سخن نراند؛ اگر نه زیر شکنجه لعنت خواهد شد.

[٦] پس بیداد بزرگی حاصل شد و بسیاری سنگسار شدند و بسیاری چوب خوردند و بسیاری نفی بلد شدند؛ زیرا ایشان در این امر ملازمت خاموشی ننمودند.

[٧] خبر به ناصره رسید که چگونه یسوع، که یکی از اهل شهرشان بود، بعد از آن که روی دار مرده بود برخاسته است.

[٨] پس نگارنده از مادر یسوع التماس کرد که راضی شود و دست از گریه بردارد؛ زیرا پسرش برخاسته؛ پس همین که مریم عذرا این بشنید، گریه‌کنان فرمود: باید به اورشلیم برویم تا از پسر خود سراغ گیرم.

[۹] زیرا من هر گاه ببینمش با چشم روشن می‌میرم.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-