جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ مرداد ۱۰, جمعه

منطق دنیای بسته

از: دکتر محمدرضا نیکفر

اندیشه انتقادی

(برنامه‌ی ۱)‬‎


منطق دنیای بسته‬‎

دکتر محمدرضا نیکفر پژوهشگر فلسفه سیاسی است و چند کتاب و تعداد زيادى مقاله منتشر كرده كه عمدتاً در نقد خشونت دینی یا به گفته او الهیات شکنجه و نقش سياسى دين است. او همچنین از منتقدان جریان به اصطلاح روشنفکری دینی در ایران است. وی فعالیت رسانه‌ای هم دارد و سردبير زمانه است كه در آمستردام مستقر است.

محمدرضا نیکفر، فیلسوف، متفکر و نماینده‌ی روشنفکری چپ ایران، زاده‌ی ۱۳۳۵ خورشیدی، در اراک، مرکز استان مرکزی است. او در دانشگاه پلی‌تکنیک تهران در رشته‌ی مهندسی شیمی تحصیل کرد و در آلمان به تحصیل در رشته‌های فلسفه، علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه پرداخت. وی دکترای خود را از دانشگاه کلن در رشته‌ی فلسفه با رساله‌ای در مورد افکار مارتین هایدگر گرفته‌ است.

از دکتر نیکفر، چندین کتاب و مقالات متعددی در نشریات «نگاه نو»، «کیان»، «آفتاب»، «مدرسه» و سایت‌های «نیلگون»، «زمانه» و «بی‌بی‌سی» به چاپ رسیده‌است. نشریۀ فرهنگی «نگاه نو» (تهران) در سال ۱۳۸۶ محمدرضا نیکفر را به‌عنوان بهترین نویسنده‌ی سال این مجله برگزید. وی از ناقدان جریان روشنفکری دینی است و هم‌اکنون سردبیر رادیو زمانه است.


گفتارهايی برای مخاطبان زمانه

یکی از رایج‌ترین استدلال‌ها در گفتارِ سیاسی ایرانی استدلالِ همسویی است. گفته می‌شود: چون «الف» و «ب» هر دو مخالف «پ» هستند، پس همسو هستند و این همسویی یا به آن دلیل است که هر دو از یک جنس‌اند یا یکی کارگزار دیگری است. به‌عنوانِ مثال بارها شنیده‌ایم که حکومت ایران منتقدان خود را آمریکایی می‌خواند، آن‌هم با این استدلال که آنان چون منتقد حکومت‌اند، پس با ایالات متحده آمریکا همسویند و در اصل این همسویی است که آنان را به انتقاد از حکومت کشانده است. مضمونِ ثابتِ خطبه‌ها و خطابه‌های مقاماتِ حکومتِ ایران و سرمقاله‌های روزنامه‌هایی چون کیهان و جمهوری اسلامی کشفِ همسویی و اتهام‌زدن و حکم صادر کردن بر این پایه است. در اپوزیسیون هم به استدلالی مشابه برمی‌خوریم: اگر بیاییم و از جریانی که خود را محور و آلترناتیو می‌داند، انتقاد کنیم، بلافاصله متهم می‌شویم که با رژیم همسو شده‌ایم. در این‌جا نیز همسویی به‌معنای همدستی است.

شبهِ استدلالِ «همسویی» از کجا می‌آید؟ علتِ رواج فراوان آن در گفتار سیاسی ما چیست؟ هر استدلالی جهانی را ترسیم می‌کند. فرض می‌کنیم شکلِ کلّه خصلت‌های آدمی را تعیین کند و جهان انسانی، آن‌سان که در نمایشنامه‌ای از برتولت برشت می‌بینیم، از کله‌گردها و کله‌تیزها تشکیل شده باشد. در چنین جهانی هر چیزی در درجه‌‌ی اول به شکل کله برگردانده می‌شود، یعنی به این که آدمی به کدام نژاد، جبهه یا اردوگاه تعلق دارد. ممکن است پیش آید که در میان کله‌تیزها یکی حرفی در انتقاد به خودی‌ها بزند. او در این حال به آن متهم می‌شود که کله‌اش به اندازه‌ی کافی تیز نیست، از اصل خود دور شده، فاسد شده و با کله‌گردها همسو گشته است. ممکن است او را محاکمه و مجازات کنند و در دادگاه برای اثبات جرمش چنین استدلال کنند: او به ما انتقاد می‌کند؛ چون به ما انتقاد می‌کند، همسوی دشمنان ماست؛ کسی که از ماست و با ماست با دشمنان همسو نمی‌شود، پس او با ما نیست؛ ظاهرش شبیه ماست، اما در واقع کارگزار اجنبی است؛ عامل دشمن است. مشخصه‌ی اصلی جهانی که خصلت حرکات در آن با همسویی و ناهمسویی تبیین می‌شود، تنگ بودن و بسته بودن آن است. هر چه جهان ما کوچک‌تر و زاویه‌ی نگاه ما بسته‌تر باشد، گرایش ما به استدلال همسویی بیشتر است.

همسویی یک شگرد استدلالی است. کار شبه‌ استدلال‌هایی نظر آن کشیدن مرزهای ذهنی است. در پس آن‌ها نه منطق، بلکه زور و تهدید عمل می‌کند. گاهی از منطق‌ چنین استدلال‌هایی سخن می‌رود، مثلاً در جایی که می‌گویند باید منطق آن‌ها را بشناسیم. در این‌جا منظور آن است که دریابیم بی‌منطقی آن‌ها در کجاست. تعبیر دیگری که می‌توان داشت این است که آن‌ها را به‌راستی دارای منطق بدانیم و در جستجوی آن برآییم که بفهمیم این منطق در چه جهانی صدق می‌کند. استدلال همسویی منطق ضعیفی دارد و بعید نیست که فکر را به‌طور کامل از فهم واقعیت دور کند. در عین حال، همچنان که پیشتر ذکر شد، می‌شود گفت که این استدلال منطق خودش را دارد. این منطق، منطق محاسبات ذهنی در جهانی است بسته، جهانی که عناصر اصلی سازنده‌ی آن بسیار محدودند و به شکلی افراطی در تقابل با هم پنداشته می‌شوند.

جهان ما به زبان ما شکل می‌دهد، در عین حال بایستی بدانیم که جهان ما به توسط زبان ما شکل می‌یابد. اگر زبان خود را نقد کنیم، جهان را خود نقد کرده‌ایم و آن‌جایی که به انتقاد از زبان خود می‌نشینیم، داریم از جهان خود انتقاد می‌کنیم. وجه مهمی از اندیشه‌ی انتقادی، انتقاد از سخنوری‌هایی است که تهدید می‌کنند و یا تشویق می‌کنند و ترغیب می‌‌کنند تا ما در یک چارچوب معین درجا زنیم و سیر تصور و تفکر ذهن ما در درون مرزهایی خاص بماند، مرزهایی که توسط یک قدرت تعیین می‌شود.

ما بر آن سریم که در بخش «اندیشه‌ی زمانه» مجموعه‌ای را به تفکر انتقادی اختصاص دهیم. در این مجموعه کوشش می‌کنیم عناصر سنخنورانه و شبه‌استدلال‌های گفتار ایدئولوژیک ایرانی را بشکافیم و از این راه زبان خود و جهان خود را نقد کنیم. منظور از گفتار ایدئولوژیک، گفتاری است که ارتباطی زنده با جهان ندارد و به‌جای آن‌که متعهد به بازنمون واقعیت و تفاهم در جهانی مشترک باشد، در قید باورهایی ایدئولوژیک است که گاه صراحت دارند و گاه به مثابه کلیشه‌ها و قفل‌هایی ذهنی، به‌صورتی پوشیده عمل می‌کنند و عملکردشان معمولاً موضوع فکر و بررسی قرار نمی‌گیرد. تفکر انتقادی به شناسایی این کلیشه و قفل‌ها فرامی‌خواند و راه کنار گذاشتن و گشودن‌شان را می‌نمایاند. با سخنی طنزآمیز و پرمایه از فرانسیس پیکابیا، نقاش و نویسنده‌ی فرانسوی، نخستین گفتار انتقادی خود را پایان می‌بریم: «کله‌ی ما از آن رو زاویه ندارد که فکر ما بتواند در هر جهتی سیر کند.» منظور از تفکر انتقادی به‌عنوانِ بینشی آموختنی، آموختنِ شیوه‌های برداشتن مانع‌های سیر آزادِ اندیشه است.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نیکفر، محمدرضا، اندیشه انتقادی (برنامه‌ی ۱): منطق دنیای بسته، وب‌سایت رادیو زمانه، ۲۴ مرداد ۱۳۸۵


[] جُستارهای وابسته

فلسفه
منطق
نقد


[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت رادیو زمانه